(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 21 اردیبهشت 1391 - شماره 20205 

بزرگ ترين فضيلت فاطمه(س)
مروري بر خطبه ولائي حضرت زهرا(س)
انديشه سياسي فاطمه(س)



بزرگ ترين فضيلت فاطمه(س)

فرشته محيطي
درك مقام والاي حضرت فاطمه(س) جز براي اندكي از انسانهاي معصوم(ع) امكان پذير نيست؛ چرا كه نسبت غيرمعصوم به معصوم (ع) همانند نسبت فرشتگان با حضرت آدم(ع) پس از تعليم اسماي الهي است. از اين رو فرشتگان و غيرفرشتگان در ساحت قدس الهي از جمله ابليس از جنيان گاه حتي به اعتراض و نقد مي پردازند و به خدا نيز ايراد مي گيرند كه چرا بايد بر آدم(ع) سجده و اطاعت و خلافت برند و او را به عنوان خليفه الهي بپذيرند؟ مگر حضرت آدم(ع) چه چيزي دارد كه شايسته سجده اطاعت و خلافت ازسوي ماسوي الله حتي فرشتگان ساحت قدس و مقربان درگاه الهي است؟
حتي اگر افرادي چون حضرت آدم(ع) بخواهند حقيقت دارايي خود را نشان دهند، مخاطب، ظرفيت درك آن را ندارد؛ چرا كه تناسبي ميان دوطرف نيست تا به درك و فهم آن دارايي برسد و از همين رو تنها مي تواند اخباري از حقيقت خود داشته باشد و همچنان حقيقت او بر آنان پوشيده است.
بهترين راه شناخت، بيانات اخباري حضرات معصوم(ع) است تا با استفاده از آن، تصوري ذهني و علم حصولي از حقيقت آنان داشته باشيم؛ هرچند كه اين علم حصولي هرگز نمي تواند جايگزين علم حضوري شود و ما را با حقيقت ايشان آشنا سازد.
نويسنده در اين مطلب كوشيده است تا با بهره گيري از اخبار معصومان(ع) گوشه اي از حقيقت فاطمي(س) را به عنوان تصوري ذهني و علم حصولي براساس آموزه هاي وحياني قرآن، بيان كند.
حقيقت نهان فاطمه(س) بر غيرمعصوم
در علوم عقلاني اين معنا به اثبات رسيده كه تناسب ميان دو چيز مي بايست وجود داشته باشد تا بتوانند درك متقابلي از يكديگر داشته باشند. همچنين در اين علوم به اثبات رسيده كه هرگونه ارتباط بايد با توجه به اصل تناسب باشد؛ چرا كه در صورت فقدان تناسب هيچ گونه ارتباط و درك متقابلي تحقق نمي يابد. به عنوان نمونه انسان ها در صورتي كه از تناسب هم سطحي در ادراك و شعور برخوردار نباشند، نمي توانند با هم ارتباط برقرار كنند. تناسب همانند زبان مشترك است كه امكان ارتباط را فراهم مي آورد. گاه مي شود دونفر هم زبان نيز مي توانند با هم ارتباط برقرار كنند، زيرا درك مشتركي از واژگان، اصطلاحات و مفاهيم يك جمله و گزاره ندارند و سطوح علمي و ادراكي آنان متفاوت است. حال درنظر بگيريد كه ميان دو موجودي كه هيچ سنخيت و تناسبي با هم ندارند، مي خواهد مثلا ارتباط كلامي و زباني برقرار شود؛ مثلا انساني بخواهد با جانور يا گياه و يا سنگي ارتباط كلامي برقرار كند و با او سخن بگويد.
پس تنها زماني امكان درك متقابل و ارتباط مستقيم و كلامي مي تواند ميان دوچيز برقرار شود كه تناسب و سنخيت در ميان آنها وجود داشته باشد.
خداوند گزارش مي كند كه فرشتگان مقرب درگاه الهي با آن كه در مرتبه عالي فهم و ادراك بودند و به سبب همين مرتبه عالي عقل و شعور به تسبيح و تقديس الهي مشغول بودند (بقره آيه 30) ازدرك حقيقت حضرت آدم(ع) عاجز و ناتوان بودند و نمي توانستند مقام خلافت او را بپذيرند؛ زيرا بر اين باور بودند كه خليفه مي بايست داراي صفات و ويژگي مستخلف عنه باشد تا بتواند مسئوليت ها و وظايف او را به عهده گيرد و به درستي از عهده همان كاري برآيد كه مستخلف عنه انجام مي دهد. پس اگر مستخلف عنه اشتغال به ربوبيت دارد، مي بايست خليفه داراي صفاتي باشد كه اين ربوبيت را به عهده گيرد و در نقش پروردگاري از جانب خدا ظهور يابد.
هنگامي كه خداوند همه صفات خويش را در آدمي به جعل تعليم كل الاسماء (بقره، آيه31) قرار داد و به يك معنا حضرت آدم(ع)، متاله شد و صفاتي الهي در خود يافت، چون اين حقيقت بر فرشتگان مقرب الهي پوشيده و نهان مانده بود، خداوند حقيقت اسماء را به فرشتگان نشان داد و از آنان خواست آنچه از اسماي الهي بر او عرضه شده را نام ببرند و اطلاعاتي را در اين باره براساس آنچه ديده اند و بر او عرضه شده بازگو كنند، اما از آن جايي كه هيچ سنخيت و تناسبي ميان اسماء عرضه شده و فرشتگان نبود، آنان حتي به علم حصولي و تصور ذهني نتوانستند آنچه دارايي حضرت آدم(ع) است بشناسند و درك كنند و بيان نمايند. از اين رو به صراحت اعلام ناتواني و عجز مي كنند و دايره علم حصولي و حضوري خود را همان چيزي مي دانند كه از سوي خداوند به ايشان داده شده است.
در حقيقت فرشتگان مقرب الهي پس از آزموني بزرگ در مي يابند كه چيزي كه حضرت آدم(ع) دارد بيرون از دسترس آنان است و حتي آنان به آن، علم اليقين ندارند چه رسد كه به علم حضوري در مرتبه عين اليقين يا حق اليقين از آن برسند و آن را در خود به عنوان يك دارايي داشته باشند. بنابراين فرشتگان پس از اعلان ناتواني از درك و فهم حقيقت دارايي هاي حضرت آدم(ع) پي به جايگاه او برده و خلافت وي را مي پذيرند و آدم را به عنوان متاله و داراي صفات خدايي پذيرفته و بر او سجده خلافت مي برند و مظهريت او را در ربوبيت به سجده اطاعت از خليفه به نمايش مي گذارند.
در اين گزارش به خوبي روشن شده است كه تا ميان دو چيز سنخيت و تناسب نباشد، نمي تواند درك و فهم درست و ارتباط حقيقي برقرار شود و نهايت امكان ارتباطي و ادراكي كه مي توان براي دو چيز نامتناسب يافت، همان تصور ذهني و علم حصولي است كه بيانگر تنها گوشه اي از حقيقت آن چيز است.
خداوند در آيات بعدي گزارش مي كند كه حضرت آدم(ع) از سوي خداوند مأموريت مي يابد براي نشان دادن مقامات از جمله خدايي بودن خود، گزارشي اجمالي در قالب اخبار و انباء به آنان بدهد و حقايق اسمايي و صفات الهي موجود در حقيقت ذات خود را بيان كند. (بقره، آيه33)
پس از اخبار و انباء حضرت آدم(ع)، آن چه فرشتگان بدان آگاهي يافته اند در قالب علم اليقين از مرتبه نخست سه گانه علم شهودي و حضوري بوده است؛ چرا كه پس از عرضه و نشان دادن و حتي انباء، آنچه دستگير آنان شد همان علم شهودي در مرتبه علم اليقين بود و هرگز به مرتبه عين اليقين يا حق اليقين نرسيد؛ زيرا در اين صورت بخشي از وجود و دارايي آنان به شكل ناقص يا كامل مي شد و به سبب همين دارايي در مقابل صبغه الله يا بالاتر در مقام متاله قرار مي گرفتند و لياقت جانشيني خداوند را همانند حضرت آدم(ع) مي يافتند، در حالي كه اينگونه نشد و با سجده اطاعت به خلافت ربوبي حضرت آدم(ع) اثبات كردند كه تنها در مرتبه علم اليقين پس از عرضه و انباء قرارگرفته اند.
به سخن ديگر، آموزش هاي خدا و خليفه اش از طريق عرضه اسماء و بيان انباء، موجب مي شود تا فرشتگان رشد يافته و در مرتبه علم اليقين نسبت به اسماء عرضه شده و حقيقت دارايي حضرت آدم(ع) قرار گيرند، ولي به سبب همان عدم تناسب كامل و تمام، نتوانستند از اين برتر بروند و اين حقيقت عرضه شده را به شكل عين اليقين و دارايي ناقص يا حق اليقين و دارايي تمام و كامل داشته باشند؛ چرا كه مقامات وجودي هر موجودي محدود به دايره اي است كه خداوند تعيين و مقدر ساخته است. فرشتگان به صراحت در آيه 164 سوره صافات به اين محدوديت ذاتي خود اشاره مي كنند و مي گويند براي ما مقام معلومي است كه از آن تجاوز نمي توانيم بكنيم. پس آنان مي دانستند كه داراي محدوديت هايي هستند و نمي توانند مانند حضرت آدم(ع) حتي پس از عرضه و انباء، به علم اليقين يا حق اليقين برسند و آن را جزو دارايي هاي خود كنند.
پس از گزارش هاي قرآني مي توان به اين نكته كليدي و اصل بنيادين رسيد كه تناسب و سنخيت لازم در درك و فهم از چيزي و امكان ارتباط گيري يك اصل است. از اين رو، تنها بشري با اين كالبد جسماني و خاكي مي تواند به مقام نبوت برسد كه سطحي از متاله شدن را داشته و اسماء و صفاتي سرشته در ذات خود را فعليت بخشيده باشد. دست يابي به همه مقامات خلافت الهي و مظهريت اتم و اكمل از ربوبيت الهي نيز تنها در سايه تماميت و كماليت در خدايي شدن و دست يابي به همه صفات و اسماء و فعليت بخشي به شكل اتم و اكمل اتفاق مي افتد كه در آيات و روايات اين معنا براي چهارده معصوم(ع) اثبات شده كه در اوج اينها خمسه طيبه قرار دارند كه فاطمه (عليها السلام) تنها زن برتر در ميان همه جهانيان است. از اين رو به عنوان سيده نساء العالمين معرفي مي شود.
از روايات اين معنا به دست مي آيد كه حضرت آدم(ع) با همه مقامات بلندش، در مرتبه وجودي چهارده معصوم نبوده است؛ چرا كه حقيقت اسماي تعليمي، همان حقيقت چهارده معصوم بوده كه عصاره و خلاصه هستي هستند؛ زيرا اينان صادر نخست و حقيقتي هستند كه ميان خدا و خلق قرار دارند و واسطه وجود و افاضه هستي و علم و حيات مي باشند. از اين رو مي فرمايند: «سبحنا فسبحت الملائكه بتسبيحنا؛ ما تسبيح و تقديس را به فرشتگان آموختيم. (سفينه البحار، ج 1، ص 594، ماده سبح) و نيز امام صادق(ع) مي فرمايد: بنا عرف الله، بنا عبدالله، بنا وحد الله، نحن الادلاء علي الله، ولولانا ما عبدالله؛ خدا با ما شناخته شد و با ما خدا عبادت شد و با ما توحيد تحقق يافت و ما راهنمايان بر خداييم و اگر ما نبوديم خداوند بندگي و عبادت نمي شد.
از آنچه گفته شد معلوم مي شود كه براي شناخت اجمالي در قالب علم حصولي و تصور ذهني و نيز علم حضوري و شهودي در سه مرتبه آن، تناسب و سنخيت، يك اصل اساسي و لازم است. از آن جايي كه ميان معصوم و غيرمعصوم هيچ سنخيت و تناسبي نيست و اگر باشد تنها در مرتبه بشريت و امكان متاله شدن است، درك و فهم و شناخت معصوم نيازمند عرضه و خبر دادن از سوي خود معصوم است.
در ميان معصومان از پيامبران و غيرپيامبران(ع) تنها معصوماني كه در مرتبه چهارده معصوم هستند مي توانند ايشان را معرفي كنند يا خداي ايشان آنان را معرفي نمايد ولي بايد دانست كه هر كسي به همان مرتبه اي از سنخيت و تناسب دست يافته است مي تواند درك و فهم و شناخت از ايشان داشته باشد. پس خداي فاطمه(س) و يا معصوم در مرتبه ايشان مي تواند آن حضرت را معرفي كند و ما نيز تنها در همان سطح و مرتبه سنخيت و تناسب مي توانيم ايشان را بشناسيم. بيشتر مردم در همان مرتبه علم حصولي و تصور ذهني از ايشان شناخت مي يابند و اندكي از مردم به مرتبه علم اليقين از علم شهودي و شماري كمتر از انگشتان دست، به عين اليقين مي رسند و به حق اليقين حقيقت ايشان كسي نمي رسد چون دور از دسترس است.
مقامات فاطمي براساس روايات معصومان(ع)
براي فاطمه زهرا(س) مقامات بسياري در روايات آمده كه برخي از آنها با ديگر معصومان(ع) مشترك است، اما برخي، از اختصاصات آن حضرت است. از جمله مقامات مشترك مي توان به عصمت (احزاب، آيه 33)، مقام سابقون و ابرار (سوره انسان)، مقام شفاعت، مقام رضايت و رضوان الهي، مقام لولاك لما خلقت الافلاك و مانند آن اشاره كرد.
اما برخي از مقامات، اختصاص به آن حضرت(س) دارد، يعني همان طوري كه براي پيامبر(ص) اختصاصاتي هست، براي آن حضرت(س) نيز اختصاصاتي هست. در ميان زنان هستي، او سيده نساء العالمين است و هيچ كس حتي حضرت مريم(س) با آن همه مقامات، در اين اطلاق شريك او نيست؛ زيرا حضرت مريم(س) سيده زنان زمان خويش بوده است. (آل عمران، آيه 24)
از مقامات آن حضرت (س) همين بس كه بي اذن ايشان و پدرشان هيچ كس حتي عزرائيل نمي تواند وارد خانه ايشان شود. در روايت است كه رسول خدا(ص) در بستر رحلت قرار گرفته بود ساعت آخر عمر ايشان نزديك بود. در اين لحظه صداي در شنيده شد. فاطمه(س) فرمود: كيستي؟ كوبنده در گفت: من مردي غريب هستم و آمده ام از رسول خدا(ص) بپرسم: آيا به من اجازه ورود مي دهد تا به محضرش آيم؟
فاطمه: خدا تو را بيامرزد. بازگرد! رسول خدا(ص) در بستر بيماري است.
مرد غريب رفت پس از ساعتي بازگشت و در خانه پيامبر(ص) را كوبيد و گفت: غريبي هستم كه از محضر رسول خدا اجازه مي خواهم تا به خدمتش برسم آيا به غريبان اجازه مي دهيد؟
در اين هنگام رسول خدا(ص) به هوش آمد به فاطمه(س) فرمود: «اي فاطمه جانم! آيا مي داني اين غريب كيست؟»
فاطمه: نه اي رسول خدا(ص)!
پيامبر(ص) فرمود: «اين كسي است كه جمعيت ها را پراكنده مي سازد و لذت ها را از هم مي پاشد، اين فرشته مرگ است كه سوگند به خدا براي قبض روح هيچ كس قبل از من و نه بعد از من اجازه نمي گيرد ولي به خاطر مقام ارجمندي كه نزد خدا دارم از من اجازه مي خواهد، به او اجازه ورود بده.»
فاطمه(س) به عزرائيل فرمود: خدا تو را رحمت كند وارد خانه شو! عزرائيل مانند نسيم ملايم و آرامش بخشي وارد خانه شد و گفت: سلام بر اهل خانه رسول خدا! (الانوار البهيه، ص 23، به نقل از داستانهاي خواندني از پيامبران اولواالعزم، محمد محمدي اشتهاردي)
از اين روايت برمي آيد كه تا فاطمه(س) اذن دخول به عزرائيل نداده بود، ايشان وارد نمي شود. البته عزرائيل به اراده الهي خود را غريب جا زد تا بر حضرت مخفي باشد وگرنه اگر خدا مي خواست وجودش بر آن حضرت(س) مخفي نمي ماند. اين مخفي كاري به اراده الهي همانند مخفي كاري فرشتگان ميهمان حضرت ابراهيم(ع) بود كه آن حضرت(ع) ايشان را نشناخت. (هود، آيات 96 و 07؛ حجر، آيات 15 و 25؛ ذاريات، آيه 52)
ورود به عنوان ناشناس و غريبه به اراده الهي انجام گرفته بود تا آزموني يا مطلبي خاص از اين طريق القا شود و ديگران به امري نهاني آگاه شوند. بسيار اتفاق افتاده است كه با آن كه اميرمؤمنان علي(ع) همان چيزي كه پيامبر(ص) مي ديديد و مي شنيد و مي دانست ايشان مي ديديد و مي شنيد و مي دانست (انك تسمع ما اسمع) ولي براي آگاهي ديگران مي پرسيد تا حجت بر ديگران تمام شود. (نهج البلاغه، خطبه 192، القاصعه و منابع ديگر)
مراوده جبرئيل با فاطمه(س)، بزرگ ترين فضيلت
از ديگر مقامات آن حضرت(س) مي توان به مراوده جبرئيل با آن حضرت(س) اشاره كرد. جبرئيل از سوي خداوند مأموريت مي يابد تا بر آن حضرت(س) نازل شود و با او به سخن بنشيند و همنشين او شود. به يك معنا اين فضيلت يكي از بزرگترين فضيلت ها و مقامات آن حضرت(س) است كه حتي جبرئيل كه بر بسياري از فرشتگان نازل نمي شد و تنها بر برخي از فرشتگان نازل مي شد، بر ايشان نازل مي شود تا نه تنها كلامي بگويد و وحي را برساند و برگردد بلكه در خدمت ايشان باشد و همنشين تنهايي آن حضرت(س) پس از شهادت پيامبر(ص) باشد. اين مدت 57 يا 59 روز به درازا مي كشد و هر روز جبرئيل به خدمت ايشان مي رسيد.
البته هر فرشته اي در هر مقامي باشد، كمتر از ايشان است و اگر جبرئيل را بزرگترين فرشتگان مقرب ساحت قدس الهي بدانيم، خود افتخار شاگردي ايشان را دارد و آنچه را براي ايشان آورده از سوي خداوند هستي بوده است كه از علوم غيب بود و حتي جبرئيل بر آن آگاهي نداشت و خداوند خواسته تا با اخبار از غيب و آينده، آن حضرت(س) را دلداري دهد. مجموعه مصحف فاطمه(س) مجموعه همين اخبار غيب الهي است كه خداوند به سبب مقام رضايت فاطمي(س) او را بدان آگاه مي كند. خداوند مي فرمايد: عالم الغيب فلايظهر علي غيبه احدا الامن ارتضي من رسول؛ او داناي غيب است. غيب خود را بر هيچ كس آشكار نمي سازد، مگر بر آن پيامبري كه از او خشنود باشد. (جن، آيات 62 و 72)
پس آن حضرت(س) در مقام مرتضي بوده است كه علم غيب و اخبار آينده براي او از طريق رسول وحي اظهار مي شود و آن حضرت(س) املاء كرده و حضرت علي(ع) مي نگارد و مصحف فاطمه(س) شكل مي گيرد.
امام خميني(ره) درباره اين مقام بزرگ و اختصاصي فاطمه(س) مي فرمايد: من راجع به حضرت صديقه- سلام الله عليها- خودم را قاصر مي دانم كه ذكري بكنم، فقط اكتفا مي كنم به يك روايت كه در كافي شريفه است و با سند معتبر نقل شده است و آن روايت اين است كه حضرت صادق(ع) مي فرمايد: فاطمه(س) بعد از پدرش 57 روز زنده بودند. در اين دنيا، بودند و حزن و شدت بر ايشان غلبه داشت و جبرئيل امين مي آمد و خدمت ايشان و به ايشان تعزيت عرض مي كرد و مسائلي از آينده نقل مي كرد.
ظاهر روايت اين است كه دراين 57 روز مراوده اي بوده است؛ يعني، رفت و آمد جبرئيل زياد بوده است و گمان ندارم كه غيراز طبقه اول از انبياي عظام درباره كسي اين طور وارد شده باشد كه در ظرف 57 روز جبرئيل امين رفت و آمد داشته است و مسائل را در آتيه اي كه واقع مي شده است، مسائل را ذكر كرده است و آنچه كه به ذريه او مي رسيده است در آتيه، ذكر كرده است و حضرت امير هم آنها را نوشته است، كاتب وحي بوده است حضرت امير، همان طوري كه كتاب وحي رسول خدا بوده است- و البته آن وحي به معناي آوردن احكام، تمام شد به رفتن رسول اكرم- كاتب وحي حضرت صديقه در اين 57 روز بوده است. مسئله آمدن جبرئيل براي كسي يك مسئله ساده نيست.
خيال نشود كه جبرئيل براي هركسي مي آيد و امكان دارد بيايد، اين يك تناسب لازم است بين روح آن كسي كه جبرئيل مي خواهد بيايد و مقام جبرئيل كه روح اعظم است، چه ما قائل بشويم به اينكه قضيه تنزيل، تنزل جبرئيل، به واسطه روح اعظم خود اين ولي است يا پيغمبر است. او تنزيل مي دهد او را و وارد مي كند تا مرتبه پايين يا بگوييم كه خير، حق تعالي او را مامور مي كند كه برو و اين مسائل را بگو. چه آن قسم بگوييم كه بعض اهل نظر مي گويند و چه اين قسم بگوييم كه بعض اهل ظاهر مي گويند، تا تناسب ما بين روح اين كسي كه جبرئيل مي آيد پيش او و بين جبرئيل كه روح اعظم است نباشد، امكان ندارد اين معنا و اين تناسب بين جبرئيل كه روح اعظم است و انبياي درجه اول بوده است مثل رسول خدا و موسي و عيسي و ابراهيم و امثال اينها، بين همه كس نبوده است، بعد از اين هم بين كسي ديگر نشده است. حتي درباره ائمه هم من نديده ام كه وارده شده باشد اين طور كه جبرئيل بر آنها نازل شده باشد، فقط اين است كه براي حضرت زهرا- سلام الله عليها- ست كه آنكه من ديده ام كه جبرئيل به طور مكرر در اين 57 روز وارد مي شده و مسايل آتيه اي كه بر ذريه او مي گذشته است، آن مسائل را مي گفته است و حضرت امير هم ثبت مي كرده است و شايد يكي از مسائلي كه گفته است، راجع به مسائلي است كه در عهد ذريه بلندپايه او حضرت صاحب - سلام الله عليه- است، براي او ذكر كرده است كه مسايل ايران جزو آن مسائل باشد، ما نمي دانيم، ممكن است.
درهر صورت، من اين شرافت و فضيلت را از همه فضايلي كه براي حضرت زهرا ذكر كرده اند- با اينكه آنها هم فضايل بزرگي است- اين فضيلت را من بالاتر از همه مي دانم كه براي غير انبيا(ع) آن هم نه همه انبيا براي طبقه بالاي انبيا(ع) و بعض از اوليايي كه در رتبه آنها هست، براي كس ديگر حاصل نشد و با اين تعبيري كه مراوده داشته است جبرئيل در اين هفتاد و چند روز، براي هيچ كس تاكنون واقع نشده و اين از فضايلي است كه از مختصات حضرت صديقه(س) است. (صحيفه نور، ج 91، ص 278)

 



مروري بر خطبه ولائي حضرت زهرا(س)
انديشه سياسي فاطمه(س)

محمدرضا پورمعين
شايد حضرت فاطمه(س) در مدت كوتاه 18 تا 24 سال، نتوانسته باشد كه فلسفه زندگي خود را به طور كامل بيان كند، اما با نگاهي به آموزه هاي قرآني و گزارش هاي روايي و تاريخي، مي توان از راه سنت و سيره اش، تمامي فلسفه زندگي ايشان را شناخت و دانست؛ چرا كه پيامبران بزرگي بودند كه خداوند تنها در يك جمله يا چند جمله سنت و سيره آنان را بيان كرده و از آن به عنوان شيوه درست زندگي و صراط مستقيم انسانيت ياد كرده و حتي گاه به نقد سيره آنان پرداخته و خواهان عدم پيروي از آن شده است؛ اما درباره حضرت فاطمه(س) گزارش هاي قرآني و روايي چنان است كه بيانگر اسوه حسنه و كامل بودن ايشان است و مجموعه اي كه از اين راه به دست مي آيد بسيار پربار و مهم و اساسي براي كساني است كه مي خواهند بهترين زندگي را براي خود در دنيا و آخرت بسازند.
از نظر نويسنده مطلب حاضر، غير از گزارش هاي قرآني و روايات معتبر روايي از امامان معصوم(ع)، سخنان حضرت زهرا(س) در مسجدالنبي(ص) پس از رحلت شهادت گونه پدر بزرگوارش حضرت محمد بن عبدالله(ص) كاملترين مجموعه اي است كه نگاه آن حضرت (س) را به هستي و زندگي و فلسفه آن بيان مي كند. نويسنده در اين مطلب بر آن است تا فلسفه سياسي و انديشه سياسي آن حضرت(س) را از اين خطبه به مقدار توان تبيين كند.
¤¤¤
فلسفه زندگي در خطبه فاطمه(س)
اگر بخواهيم همه حقيقت فاطمه(س) را دريابيم از سه راه مي توان به آن رسيد كه عبارتند از گزارش هاي قرآني، سخنان معصومان(ع) و سخنان و سنت و سيره آن حضرت(س).
حضرت فاطمه(س) در زندگي كوتاه خود كمتر فرصت يافت كه فلسفه زندگي را تبيين و ترسيم نمايد. ايشان كه الگوي انسانيت براي مردان و زنان از سوي خداوند است، مورد توجه و عنايت الهي بوده است؛ از اين رو خداوند بخشي از زندگي ايشان را براي الگوبرداري از سوي ديگران گزارش كرده است؛ اما اين كه به بخش هاي ديگرش نپرداخته بدان معنا نيست كه ايشان در ابعاد ديگر الگو و اسوه حسنه نبوده است؛ چنان كه خداوند از زندگي پيامبران(ع) تنها به بخش هايي كه قابل پيروي و الگوبرداري است اشاره كرده است؛ بلكه بايد توجه داشت كه زندگي ايشان چون در موارد ديگر عين زندگي ديگر اسوه هاي حسنه بوده، به آن بخش در قالب زندگي ديگران اشاره شده است. البته مي توان همين معنا را درباره عدم گزارش دهي قرآن از زندگي ديگر پيامبران(ع) نيز بيان كرد؛ ولي بايد توجه داشت كه قرآن گاه به نقد زندگي برخي از پيامبران پرداخته و از مومنان خواسته است كه در آن باره ايشان را الگو قرار ندهند؛ چرا كه آن حالت حتي اگر امر ناپسند و يا گناه نبوده ولي نمي تواند بهترين شكل فكر و عمل باشد، بلكه برتر از آن نيز مي توان انديشيد و يا عمل كرد. از اين رو از عدم عزم حضرت آدم(ع) و چشيدن از درخت ممنوع (طه، آيه 115)، خروج بي اذن حضرت يونس پس از نفرين از ميان قوم خود (صافات، آيات 140 تا 144؛ انبياء، آيه 87) و استغفار حضرت ابراهيم(ع) نسبت به سرپرست كافر خود (ممتنحه، آيه 4؛ توبه، آيه 114) ياد مي كند و آن را قابل پيروي و الگوبرداري نمي داند.
به هر حال، بهترين الگوها، كساني هستند كه بهترين انديشه و رفتار را در همه حالات زندگي خود دارند (اعراف، آيه 145) چهارده معصوم(ع) كه در مقام نفسي با پيامبر(ص) يگانه (آل عمران، آيه 61) و در مقام نوري با ايشان يكتا هستند (بحارالانوار، ج 35، ص 34) بهترين و كامل ترين و نيكوترين اسوه هايي هستند كه خداوند براي بشر انتخاب و معرفي كرده است. (احزاب، آيه 21 و 33؛ نساء، آيه 59، مائده، آيه 3؛ سوره انسان و آيات ديگر)
حضرت فاطمه(س) به عنوان انسان كامل و اسوه نيك برتر و كامل، از سوي خداوند انتخاب و معرفي شده است. بخش اعظم انديشه و رفتار ايشان همانند ديگر معصومان(ع) است و لذا گزارشي از آنها به ميان نيامده است.
بايد توجه داشت هر معصومي همان گونه كه داراي نوعي حالات مشترك به عنوان ثابتات و حالات مشترك انساني است، داراي نوع حالات خاص و متغيرات زماني و مكاني است كه از اختصاص آن شخص به شمار مي رود. مجموعه گزارش هاي قرآني از ثابت و متغير، زندگي يك انسان و جامعه برتر را به نمايش مي گذارد و انسان ها و جوامع مي توانند از اين گزارش ها بهترين جامعه انساني را شكل دهند.
بنابراين، هر يك از معصومان يك ويژگي هايي را به نمايش مي گذارند كه مقتضي شرايط آنهاست كه ديگر معصوم آن را به نمايش نمي گذارد. از اين رو پيامبر(ص) در جوامع الكلم خود، اين قاعده را به شكلي بيان مي كند تا دانسته شود كه هر معصوم اگر در شرايط ديگري بود همان كاري را مي كرد كه آن ديگري كرده است؛ زيرا معصومان(ع) بهترين و نيكوترين انتخاب را خواهند داشت. پيامبر(ص) درباره حسنين(ع) مي فرمايند: الحسن و الحسين امامان قاما او قعدا؛ حسن و حسين هر دو امام هستند چه قيام كنند يا قيام نكنند.
بنابراين، در امامت و پيشوايي آنان به عنوان معصومان و الگوهايي كه بهترين و نيكوترين انتخاب را انجام مي دهند شكي نيست. اگر حضرت امام حسين(ع) در زمان امام حسن(ع) و شرايط ايشان زندگي مي كرد همان كاري را مي كرد كه امام حسن(ع) انجام داده است و همچنين امام حسن(ع) در زمان امام حسين(ع) اگر مي زيست قيام مي كرد و كربلا را مي آفريد.
شرايط اختصاصي حضرت فاطمه(س) موجب شد تا ايشان حركتي خاص را براي بحراني كه براي نظام ولايي ايجاد شده بود در پيش گيرد كه اگر هر معصوم ديگري در آن زمان بود آن را انجام مي داد. اميرمومنان(ع) نيز همان كاري را كرد كه شرايط اقتضا مي كرد و ايشان بهترين و نيكوترين انتخاب را داشته است.
البته حضرت فاطمه(س) در شرايطي كه براي ايشان پديد آمد توانست يك گزارش كامل از فلسفه زندگي ارايه دهد. اين گونه است كه خطبه آن حضرت(س) در مسجدالنبي(ص) يعني خطبه ولايت (كه به اشتباه خطبه فدكيه گفته مي شود)، كامل ترين كلام ايشان در تبيين فلسفه زندگي بشمار مي رود.
فلسفه آفرينش
حضرت فاطمه(ص) در آغاز خطبه به توحيد و فلسفه آفرينش اشاره مي كند و در يك ترسيم كلي روشن مي كند كه حقيقت آفرينش جز بندگي و عبوديت نيست. اين عبوديت در همه هستي جاري و ساري است با اين تفاوت كه در غير موجودات مختار يعني غير از انسان و جن، اين عبوديت به شكلي و در انسان و جن به شكلي ديگر است. تفاوت موجودات مريد و غيرمريد در آن است كه اينان با اختيار و انتخاب، در مسير عبوديت گام برمي دارند و شكرگزار نعمت وجود و ولي نعمت خود يعني خداوند هستند و خدا را بر همه داشته هاي خويش از وجود و نعمت هاي ديگر سپاس مي گويند.
در بيان فلسفه آفرينش آن حضرت(س) به اين نكته توجه مي دهد كه انسان به عنوان يك موجود مريد و مختار، از سوي خداوند انتخاب شده است تا در مقام مظهر الوهيت با عبوديت خود به ربوبيت و پروردگاري دست يابد و خلافت الهي را به عهده گيرد. اما هرگز اين مظهريت در خلافت به معناي تفويض و واگذاري نيست و اين گونه نيست كه توحيد در مرتبه اي باشد و در مرتبه اي نباشد، بلكه توحيد در الوهيت، ربوبيت، عبوديت، ذات، صفت و فعل و همه هستي جاري است و هستي تنها مظاهر آن حقيقت يكتا و يگانه است و هرگز دوگانگي ميان خلق و خالق نيست؛ چرا كه خالق و خلق يكي هستند و خلق، مظاهر اسمايي آن خالق هستند. پس خلافت و مظهريت در الوهيت و ربوبيت هرگز به معناي دوگانگي نيست؛ چرا كه هرگز مظهر در مرتبه مظهر و اظهاركننده نيست؛ زيرا مظهر در عرض مظهر نيست بلكه در طول آن است و هرگز دو چيزي كه در طول يكديگر هستند، شريك هم نخواهند بود؛ پس با مظهريت، دوگانگي از بين مي رود و توحيد در همه هستي جاري مي شود.
خداوند خود را به تمام و كامل در انسان به نمايش گذاشته است، پس اين مظهر خداوندي مي بايست در همان مسير توحيد حركت كند ولي از آن جايي كه انسان در ظلمت ماده و دنيا گرفتار آمده است اين حقيقت را نمي بيند و راه گمراهي را مي پيمايد. خداوند براي هدايت انسان پيامبران را فرستاد تا به او راه را نشان دهند و او با عبوديت، مظهريت را تحقق بخشد و در مقام خلافت كل و تمام قرار گيرد.
فلسفه دين
فلسفه دين از نظر فاطمه(س) راهنمايي بشر براي رهايي از قيد و بندهاي دنيا و وسوسه هاي شيطاني و حركت در مسير خدايي شدن است. همه پيامبران(ع) براي اين مسئوليت برانگيخته شده اند. هر چند كه از نظر آن حضرت(س) پيامبر گرامي(ص) هم يكي از پيامبران است، ولي به جهاتي از همه آنان سرآمدتر است؛ زيرا انتخاب آن حضرت(ص) مانند انتخاب ديگر پيامبران نبوده است و ايشان پيش از آن كه ديگراني انتخاب و برگزيده شوند انتخاب و برگزيده الهي بوده است. آن حضرت(س) مي فرمايد: گواهي مي دهم كه پدرم محمد بنده و فرستاده اوست، كه خداوند قبل از فرستاده شدن، او را انتخاب كرد و قبل از برگزيدن، نام پيامبري بر او نهاد و قبل از مبعوث شدن، او را برانگيخت، آن هنگام كه مخلوقات در حجاب غيبت بوده، و درنهايت تاريكي ها بسر برده و در سرحد عدم و نيستي قرار داشتند، او را برانگيخت به خاطر علمش به عواقب كارها و احاطه اش به حوادث زمان و شناسائي كاملش به وقوع مقدرات.
پس هنوز مخلوقات از حجاب غيب بيرون نيامده و ظهوري نداشتند، آن حضرت(ص) بوده و انتخاب شده بود.
آن حضرت(س) همچنين نقش پيامبر(ص) را در مقام پيامبري چنين بيان مي كند: او را برانگيخت تا امرش را كامل و حكم قطعي اش را امضا و مقدراتش را اجرا نمايد و آن حضرت امتها را ديد كه در آئين هاي مختلفي قرار داشته و در پيشگاه آتش هاي افروخته معتكف و بت هاي تراشيده شده را پرستنده و خداوندي را كه شناخت آن در فطرتشان قرار دارد منكرند. پس خداي بزرگ به وسيله پدرم محمد صلي الله عليه و آله تاريكي هاي آن را روشن و مشكلات قلب ها را برطرف و موانع رؤيت ديده ها را از ميان برداشت و با هدايت، در ميان مردم قيام كرده و آنان را از گمراهي رهانيد و بينايشان كرد و ايشان را به دين استوار و محكم رهنمون شد و به راه راست دعوت نمود. تا هنگامي كه خداوند او را به سوي خود فراخواند، فراخواندني از روي مهرباني و آزادي و رغبت و ميل، پس آن حضرت از رنج اين دنيا در آسايش بوده و فرشتگان نيكوكار در گرداگرد او قرار داشتند و خشنودي پروردگار آمرزنده او را فراگرفته و در جوار رحمت او قرار دارد.
آن حضرت(س) در اين عبارت و پس از آن، وضعيت جامعه آن روز را ترسيم مي كند و نقش پيامبر(ص) در رهايي مردمان از ظلمت و ورود به نور را به خوبي ترسيم و تصوير مي كند. از نظر آن حضرت(س) پيامبر (ص) با آئين اسلام خواست تا در يك نظام ولايي، قوانين و حقوق مردم را بيان كند. در اين آئين كه داراي كتاب و قوانين و حقوق نوشته شده است همه چيز برپايه عدالت سامان يافته و در يك مرتبه بالاتر روابط انساني را بر پايه احسان تعريف كرده است. اين گونه است كه عقل و قلب، قانون و عشق، عدالت و احسان در كنار هم به خوبي تبيين مي شود تا روابطي در بهترين و نيكوترين حالت شكل گيرد. روابطي كه نسبت هاي انسان با خدا، انسان با انسان و انسان با هستي را مشخص مي سازد و حقوق و تكاليف را معين و به تفصيل شرح مي دهد.
فلسفه زندگي و دين در اين ترسيم فاطمي(س) با فلسفه آفرينش و فلسفه سياسي و اجتماعي چنان به شكل توحيد محور، سامان مي يابد كه نمي توان به سادگي تفكيك و تمايزي ميان آنها قرار داد. فلسفه سياسي و اجتماعي زندگي كه حضرت فاطمه(س) تبيين مي كند همان فلسفه آفرينش و دين و زندگي است. از اين رو نوعي همپوشاني را مي توان در اين فلسفه ارايه شده از سوي آن حضرت(س) شناسايي كرد.
فلسفه سياسي و اجتماعي
از نظر حضرت فاطمه (س) نظام سياسي و اجتماعي كه دين اسلام درچارچوب توحيد و عدالت و مسئوليت خلافت انساني بيان مي كند، همان فلسفه آفرينش و زندگي و دين است. به اين معنا كه انسان و جامعه مي بايست به عنوان مظاهر الوهيت درمقام ربوبيت از طريق عبوديتي كه عقل و وحي بيان مي كند، حركت كند و به آن سرمنزل مقصود برسد.
از نظر آن حضرت (س) همه چيز تحت ربوبيت الهي است و ازساختار يگانه اي پيروي مي كند.
نظام اجتماعي- سياسي جامعه نيز در همين ساختار ترسيم شده است. بنابراين خروج از اين ساختار به معناي گمراهي و ضلالت است. آن حضرت (س) مرگ را براي همه مي بيند، ولي بازگشت به سنت هاي تاريك جاهلي را سزاوار مردمي نمي داند كه نور حق را يافتند و در خانه هايشان هر روزه آن را تلاوت مي كنند. اگر مصيبت فقدان حضرت محمد (ص) اين خليفه الله، حجت الله، نبي الله و رسول الله (ص) سخت است ولي فقدان بزرگ تر آن است كه مردم از آنچه دارند دست بشويند و كتاب خدا و سنت پيامبر (ص) را بر پشت افكنند و ولايت كفر و نفاق را برگزيند و به تاريكي جاهليت بخزند. آن حضرت (س) مي فرمايد: به خدا سوگند كه اين مصيبت، بزرگ تر و اين بليه عظيم تر است كه همچون آن، مصيبتي نبوده و بلاي جانگدازي دراين دنيا به پايه آن نمي رسد، كتاب خدا آن را آشكار كرده است، كتاب خدايي كه درخانه هايتان و درمجالس شبانه و روزانه تان، آرام و بلند و با تلاوت آن را مي خوانيد، اين بلايي است كه پيش از اين به انبياء و فرستاده شدگان وارد شده است، حكمي است حتمي و قضايي است قطعي، خداوند مي فرمايد: محمد پيامبري است كه پيش از وي پيامبران ديگري درگذشتند، پس اگر او بميرد و يا كشته گردد به عقب برمي گرديد و آنكس كه به عقب برگردد به خدا زياني نمي رساند، و خدا شكركنندگان را پاداش خواهد داد.
دراين ميان انصار كه سوگند ياري خورده بودند در سقيفه بني ساعده كرامت و عزت خويش را فروختند و پس از عزتي كه اسلام به آنان داده و فرمانروايي كه يافته بودند، تاج ذلت و فرمانبرداري برسر نهاده و در سكوت خويش حكومت جاهلي را پذپرفتند و نظام ولايي را به كناري نهادند: ونكصتم بعد الاقدام، و اشركتم بعد الايمان؟ بوسا لقوم نكثوا ايمانهم من بعد عهدهم، و هموا باخراج الرسول و هم بدوكم اول مره ....؛ وبعد از پيشقدمي عقب نشستيد، و بعد ايمان، شرك آورديد؟ واي برگروهي كه بعد از پيمان بستن آن را شكستند و خواستند پيامبر را اخراج كنند، با آنكه آنان جنگ را آغاز نمودند. يا از آنان هراس دارد در حالي كه خدا سزاوار است كه از او بهراسيد، اگر مؤمنيد. آگاه باشيد مي بينم كه به تن آسايي جاودانه دل داده و كسي را كه سزاوار زمامداري بود را دور ساخته ايد، با راحت طلبي خلوت كرده و از تنگناي زندگي به فراخناي آن رسيده ايد، در اثر آنچه را حفظ كرده بوديد از دهان بيرون ريختيد و آنچه را فرو برده بوديد را بازگردانيديد، پس بدانيد اگر شما و هر كه در زمين است كافر شويد، خداي بزرگ از همگان بي نياز و ستوده است. آگاه باشيد آنچه گفتم با شناخت كاملم بود به سستي پديد آمده دراخلاق شما، و بي وفائي و نيرنگ ايجاد شده در قلوب شما، وليكن اينها جوشش دل اندوهگين و بيرون ريختن خشم و غضب است.
پس خلافت را بگيريد، ولي بدانيد كه پشت اين شتر خلافت زخم است. و پاي آن سوراخ و تاول دار، عار و ننگش باقي و نشان از غضب خدا و ننگ ابدي دارد و به آتش شعله ور خدا كه بر قلبها احاطه مي يابد متصل است. آنچه مي كنيد در برابر چشم بيناي خداوند قرار دارد و آنانكه ستم كردند به زودي مي دانند كه به كدام بازگشتگاهي باز خواهند گشت و من دختر كسي هستم كه شما را از عذاب و دردناك الهي كه در پيش داريد خبر داد پس هر چه خواهيد بكنيد و ما هم كار خود را مي كنيم و شما منتظر بمانيد و ما هم در انتظار بسر مي بريم.
خطبه ولايت يا خطبه فدكيه
برخي به اين باورند كه حضرت زهرا(س) در انديشه پس گرفتن فدك رفته بود و از اين رو اين خطبه را فدكيه ناميده اند، در حالي كه از واكنش ابوبكر در اين مجلس مي توان دريافت كه ايشان نسبت به وضع سياسي و اجتماعي كه پس از پيامبر(ص) پديد آمده بود اعتراض داشت و خواهان بازگشت به نظام ولايي براساس آموزه هاي قرآن و سنت و سيره رسول الله(ص) بود، در حالي كه جامعه به آن كافر شده بود و به سنت و سيره جاهلي بازگشته و نظام سياسي خود را براساس آن شكل دادند و همانند سنت دارالندوه در مكه، سقيفه را راه انداختند و نظام ولايي را زير پا قرار دادند. ابوبكر خطاب به فاطمه(س) مي گويد: خدا و پيامبرش راست گفته و دختر او نيز، كه معدن حكمت و جايگاه هدايت و رحمت، و ركن دين و سرچشمه حجت و دليل مي باشد و راست مي گويد، سخن حقت را دور نيفكنده و گفتارت را انكار نمي كنم، اين مسلمانان بين من و تو حاكم هستند و آنان اين حكومت را به من سپردند و به تصميم آنها اين منصب را پذيرفتم، نه متكبر بوده و نه مستبد به رأي هستم و نه چيزي را براي خود برداشته ام و اينان همگي گواه و شاهدند.
در اين عبارت ابوبكر به صراحت روشن مي سازد كه همه همت و سخن و تلاش فاطمه(س) حكومت است و مي خواهد تا دوباره نظام ولايي را ايجاد كند، در حالي كه او مي خواهد بگويد كه بهترين مدل و الگوي حكومت نه نظام ولايي و منصب الهي براي سياستمدار، بلكه نظام شورايي سران قبايل (نه توده هاي مسلمان) است كه رأي ايشان همان رأي قبيله است.
در اينجاست كه آن حضرت(س) پس از اتمام حجت نسبت به سست ايمان هاي مدينه، درمي يابد كه هرگز نمي توان اميدي به بازگرداندن ايشان از راهي داشت كه انتخاب كرده اند، از اين رو به قبر رسول الله(ص) مي كند و مي فرمايد كه نه ايشان و نه اميرمؤمنان علي(ع) در شرايطي نيستند كه بتوانند قيام به حق و عدالت كنند؛ زيرا تا زماني كه مردم نخواهند به هدايت راه بپيمايند نمي توان آنان را به زور در آن راه برد، زيرا نظام سياسي و اجتماعي، مبتني بر حضور و قدرتي است كه از طريق مردم به دست مي آيد و اعمال مي شود؛ وقتي مردم خواهان حكومت جاهلي به جاي نظام ولايي هستند نمي توان اميد به پذيرش رهبري چون علي(ع) از سوي جامعه داشت.
فاطمه(س) نوميد از اين مردمان، اين وضعيت را آيينه عذاب الهي مي داند كه بر اين امت سايه افكنده است و آنان رنگ خوش و سعادت را در دنيا و آخرت نخواهند ديد.
از نظر آن حضرت(س) همه آموزه هاي معرفتي و دستوري اسلام وحياني، حركت به سوي نظام معرفتي و رفتاري است كه انسان را به عبوديت و مظهريت در الوهيت و ربوبيت مي رساند و فلسفه سياسي اسلام نيز كه در قالب نظام ولايي ارايه شده چيزي جز همين سعادت بزرگ در دنيا و آخرت نيست كه آسايش و آرامش دو گيتي را در اوج خلافت الهي انسان رقم مي زند. اما امت خود هر چند كه اين حق را براي اين رهبران و پيشوايان مي شناسد ولي نمي تواند آن را در عمل بپذيرد چنان كه ابوبكر به نمايندگي از آنان، آن را به طور رسمي اعلام مي كند و مي گويد: خدا و پيامبرش راست گفته و دختر او نيز، كه معدن حكمت و جايگاه هدايت و رحمت و ركن دين و سرچشمه حجت و دليل است راست مي گويد، سخن حقت را دور نيفكنده و گفتارت را انكار نمي كنم، اين مسلمانان بين من و تو حاكم هستند و آنان اين حكومت را به من سپردند و به تصميم آنها اين منصب را پذيرفتم، نه متكبر بوده و نه مستبد به رأي هستم و نه چيزي را براي خود برداشته ام و اينان همگي گواه و شاهدند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14