(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 26 اردیبهشت 1391 - شماره 20209 

راههاي كسب صفات بهشتيان از ديدگاه قرآن
نشانه هاي اخلاق بهشتي در دنيا
ضرورت انصاف در نقدها و ارزيابي ها



راههاي كسب صفات بهشتيان از ديدگاه قرآن
نشانه هاي اخلاق بهشتي در دنيا

رضا شريفي
بهشت، كمال حيات و زندگي است. هرچه از خوبي ها و زيبايي ها و كمالات مي شناسيم و نمي شناسيم در شكل تمام و كمال آن در بهشت هست، بي آنكه بدي و زشتي و نقصاني در آن راه يابد كه از جمله آنها ناپايداري و بي ثباتي است.
خداوند بهشت را با عنوان حيات محض معرفي كرده كه جاودانگي آسايش و آرامش يكي از جلوه هاي آن است. از اين رو، سعادت و خوشبختي مطلق را تنها مي بايست در بهشت جست وجو كرد؛ اما اين بدان معنا نيست كه انسان جلوه هايي از بهشت را نتواند در زندگي دنيوي خود تجربه كند. اصولا تلاش انسان و اميد به ظهور منجي(عج) بيانگر اين انديشه است كه مي توان بهشت كوچكي را در دنيا ايجاد كرد و آن را با سبك خاصي از زندگي به نام زندگي اسلامي تجربه كرد. برهمين اساس، آموزه هاي قرآني بر آن است كه اخلاق بهشتيان را بيان كند تا انسانها آن را در زندگي دنيوي خود تحقق بخشند؛ چرا كه بهشتي شدن در دنيا امكان پذير است و درهيچ عالمي از عوالم ديگر نمي توان، بهشتي شد؛ زيرا آخرت همان سازه انسان در دنياست.
از جمله اخلاق هاي بهشتي كه در قرآن بدان اشاره شده، فقدان لغو و دروغ است. قرآن بر اين دو موضوع تأكيد ويژه اي دارد؛ چرا كه ريشه همه بدبختي هاي انسان در زندگي دنيوي و اخروي به همين دو امر بازمي گردد؛ فقدان آن به معناي دستيابي به تجربه بهشتي بودن است.
نويسنده دراين مطلب با مراجعه به آموزه هاي قرآني به تبيين اهميت اين مطلب پرداخته تا نشان دهد كه چرا دروغ و لغو زندگي آدمي را به دوزخ تبديل مي كند.
بهشت اخلاق و دوزخ بداخلاقي
اخلاق به يك معنا شايد مهمترين هدف بعثت پيامبران باشد؛ چرا كه فقدان اخلاق در موجودي چون انسان، به معناي خروج از فلسفه و هدف آفرينش انسان است؛ اگر اخلاق را از انسان جدا كنيم، چيزي از انسانيت باقي نمي ماند و همه هدف عقل و وحي آن است تا انساني اخلاقي را در دنيا بسازد و به هستي هديه دهد.
خلق خوش و نيك، به معناي دستيابي به صفات و اسماي نيكي الهي است؛ زيرا خداوند منشأ همه كمالات و نيكويي ها و زيبايي هاست. از اين رو همه اسماءالحسني را از آن خود مي داند. (اعراف، 180؛ اسراء آيه 110، طه، آيه8؛ حشر، آيه24)
خداوند در آيه 31 سوره بقره بيان مي كند كه همه اسماء الهي را به انسان تعليم داده است. اين تعليم ازسوي خداوند به معناي جعل آنها در سرشت آدمي به شكل قوه و توانمندي است. انسان با عبوديت و راه مستقيم عقل و وحي مي تواند اين اسماي نيك سرشته شده در خود را فعليت بخشد و متأله (خدايي) شده و درمقام مظهريت الوهيت و ربوبيت، خلافت الهي را به عهده گيرد.
براساس آموزه هاي وحياني قرآن؛ تخلق به اخلاق الهي و خدايي شدن انسان، هدف آفرينش انسان بوده تا مقام خلافت الهي را به عهده گيرند. (بقره، آيه 30 و آيات ديگر)
از آن جايي كه انسان با دو دشمن دروني و بيروني يعني هواهاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني رو به روست، خداوند وحي را به كمك عقل فرستاد تا بتواند در زندگي زميني و دنيوي خود به اخلاق الهي تخلق يابد و خدايي شود. از اين رو پيامبر(ص) در بيان فلسفه و هدف بعثت خود مي فرمايد: انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق؛ من فقط براي اتمام مكارم اخلاقي برانگيخته شده ام. (بحارالانوار، جلد16، ص 210؛ كنزالعمال، ج13، ص 151، حديث 36472)
كسي كه به كمالات و صفات حسناي الهي دست يابد، خدايي شده و شايسته آن است تا به عنوان خليفه مطلق الهي قرار گيرد؛ زيرا مظهر تمام و كمال اسماء و صفات الهي است كه از آن به مظهريت در الوهيت و انسان متاله تعبير مي شود. چنين انساني در حقيقت انسان خدايي است و صورت مجسم خداوند در هستي مي باشد، پس شايسته جانشيني از خداوند در هستي خواهد بود.
خوشبختي انسان براساس اين معرفتي كه عقل و وحي مي بخشد، همانا تخلف به اخلاق الهي است و بدبختي نيز در ناتواني انسان از تخلق به خلق خوي خداوندي است.
آنچه در آموزه هاي قرآني از بهشت و دوزخ ياد مي شود در حقيقت بيانگر همان قرب و بعد انسان از خلق و خوي خداوند و تخلق به صفات حسناي خداوندي مي باشد. پس هر چه انسان در تخلق به خلق و صفات الهي كامل تر و تمام تر باشد، در بهشت اعلاي الهي قرار مي گيرد و هر چه از آن صفات دورتر شود از بهشت هاي درجات نخست دورتر مي شود. اين دوري تا آنجا پيش مي رود كه در دوزخ فقدان صفات الهي مي افتد و زماني كه در فقدان به تماميت رسيد و هيچ بهره اي از خلق و خوي نيك الهي نبرد، در درك اسفل از دوزخ قرار مي گيرد.
از آن جايي كه همه معناي انسانيت در اخلاق نيك او خلاصه مي شود؛ و همچنين از آن جايي كه بهشت جز ورود انسان به دايره اخلاق نيك الهي نيست، مي توان گفت كه بهشت جايي است كه در آن انسان ها با اخلاق نيك در كنار هم به سر مي برند و دوزخ جز فقدان و فراق از خلق و خوي نيك نيست.
بيهودگي در رفتار و دروغ گويي در گفتار، منشأ بدخلقي ها
اگر بخواهيم دو عامل مهم در زندگي بشر را شناسايي و معرفي نماييم كه خاستگاه و منشأ همه بدخلقي ها و بداخلاقي هاست و زندگي بشر را به دوزخ تبديل مي كند، بيهودگي در رفتار (كه به آن لغو مي گويند) و دروغ گويي در گفتار است.
خداوند در بيان دو ويژگي مهم بهشت، به فقدان لغو و دروغ در آنجا اشاره مي كند. لغو به معناي چيزي است كه به آن اعتنايي نمي شود و انجام دادن آن از روي عقل و تفكر نباشد (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 742) در كاربردهاي واژه لغو در زبان عربي مي توان به اين نكته دست يافت كه لغو افزون بر كلام در عمل يا موضوع خارجي نيز تحقق مي يابد. پس افزون بر كلام غيرمفيد كه آن را لغو مي گويند، به عملي كه سودي بر آن مترتب نيست عمل لغو گفته مي شود.(التحقيق، المصطفوي، ج10، ص 208)
خداوند در بيان صفات بهشتي ها به اين نكته توجه مي دهد كه بهشتي ها در آن جهان آخرت، هرگز لغوي را نمي شنوند. به اين معنا كه آنان نه تنها لغوي را نمي گويند و يا انجام نمي دهند بلكه حتي از ديگري نيز لغوي را نمي شنوند. (مريم، آيات61و 62؛ طور، آيات17 و 23؛ واقعه، آيات11 و 12 و 25؛ نباء، آيه35؛ غاشيه، آيه11)
در بهشت حتي شرابي كه استفاده مي شود، شرابي پاك و خوش گوار است كه در آن لغو و بيهودگي نيست. (طور، آيه23) فقدان لغو و بيهودگي در بهشت از آن روست كه آخرت، حيات پاك و طيبي است كه از هر گونه خباثت، پليدي، نقصان، زشتي، بدي و مانند آن پاك است. از اين رو خداوند زندگي بهشتي را حيات محض معرفي مي كند. (عنكبوت، آيه64) لذا در چنين محيطي، هيچ نقص و زشتي و لغوي نخواهد بود.
اينكه بهشت و بهشتي ها فاقد لغو هستند؛ از آن روست كه لغو از مصاديق باطل است و بهشت از هرگونه باطلي پاك است و اهل باطل در دوزخ قرار مي گيرند و از اهل حق جدا مي افتند. دليل ديگر آنكه كارهاي لغو تنها از انسان هاي بي خرد صادر مي شود و انسان خردمند همه كارهايش براساس حكمت و هدفي است و هرگز كاري بيهوده و بي هدف انجام نمي دهد و از آن اعراض مي كند. (مؤمنون، آيات1 تا 3)
لغو كه به معناي گفتار و عمل بيهوده و باطل و بي هدف است، نمي تواند اخلاق بهشتي باشد؛ لذا خداوند يكي از نشانه هاي ضعف ايمان در زندگي بشر را آميختگي زندگي او با اعمال و گفتار لغو و بيهوده مي داند (مؤمنون، آيات1 تا 3) از اين رو عبادالرحمان و كساني كه داراي مكارم اخلاقي هستند، هرگز گرايش به لغو و بيهودگي در گفتار و رفتار ندارند و از عوامل بيهودگي چون شراب و خمر پرهيز مي كنند. وقتي اين انسان هاي خدايي و متاله، لغو و بيهودگي در گفتار و رفتار ديگران را مي بينند با كرامت و بزرگواري از كنار آن مي گذرند تا خود را در چنين محيط آلوده اي از باطل قرار ندهند و از آثار زشت و پيامدهاي آن در امنيت قرار گيرند. (فرقان، آيات63و 72)
اگر كسي به ايشان فحش و ناسزا گفت يا سخني بيهوده بر زبان آورد، يا آهنگ غنايي به گوشش رسيد، يا تهمت و بهتاني شنيد، از آنها و از آن محيط آلوده پرهيز مي كند و اجازه نمي دهد تا آن فضاي مسموم، او را آلوده كند و از خداوند و خدايي شدن دور سازد. (مريم، آيه62؛ قصص، آيه55؛ مؤمنون، آيات1 تا 3؛ تفسير نورالثقلين، ج4، ص529؛ تفسير قمي، ج2، ص 348)
پرهيز از دروغ، نشانه بهشتي بودن
دروغ نيز يكي ديگر از مصاديق باطل است كه در بهشت راهي براي آن نيست. دروغ هر سخن يا فعلي خلاف واقع و حقيقت است كه به شكل خبر از گذشته يا آينده يا وعده و وعيد داده مي شود. (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص478، «صدق»)
در روايات، دروغ به عنوان بدترين خلق و خوي بشري معرفي شده است؛ زيرا كليد بسياري از گناهان و بدخلقي ها و بدرفتاري هاي بشري است. امام حسن عسكري(ع) در اين باره فرموده است: جعلت الخبائث في بيت و جعل مفتاحه الكذب؛. تمام پليديها در خانه اي قرار داده شده و كليد آن دروغگويي است. (بحارالانوار، ج78، ص377)
با نگاهي به آثار دروغ كه در آيات و روايات آمده مي توان دريافت كه چرا دروغ را به عنوان مادر رذايل اخلاقي و بدترين ها معرفي كرده اند. از جمله آثار دروغ مي توان به بدعت در دين و افتراء به خدا (نحل، آيه116)، افزايش بيماردلي و كاهش قدرت تحليل و شناخت و تشخيص حق از باطل (بقره، آيات 8 تا 10 و آيات ديگر)، زيان و خسران ابدي (غافر، آيه 28) قرار گرفتن در جرگه ظالمان (آل عمران، آيه 94؛ انعام، آيات 21 و 93)، محروميت از درك آيات الهي (جاثيه، آيات 7 و 8)، محروميت از هدايت الهي (غافر، آيه 28؛ زمر، آيه 3)، محروميت از رستگاري و خوشبختي (يونس، آيه 69؛ نحل، آيه 116) و روسياهي در قيامت (زمر، آيه 60) اشاره كرد.
بر اين اساس بهشتي ها هرگز دروغ نمي گويند و جز به راستي و صداقت سخن و عملي را بر زبان نمي رانند و انجام نمي دهند، چرا كه دروغ و سخن بر خلاف حقيقت و واقعيت، سخن باطلي است كه هيچ انسان متخلق به اخلاق الهي بدان گرايش ندارد و از باطل و مصاديق آن مي گريزد و جز به حق و حقيقت سخن نمي گويد و عملي را انجام نمي دهد. (نبأ، آيات 31 و 35)
چنانكه گفته شد، ريشه همه بدخلقي ها در باطل گرايي انسان نهفته است. براي باطل مي توان، مصاديق بسياري را يافت ولي دو مصداق در خلق و خوي بشر است كه مي توان آن را منشا بسياري از بدخلقي ها و باطل گرايي هاي ديگر بشر دانست. اين دو مصداق زشت باطل لغو و كذب است. از اين رو خداوند از نشانه هاي بهشت را فقدان اين دو امر در آنجا مي داند؛ چرا كه با حذف اين دو چيز از زندگي بشر، همه كارهاي زشت و ناپسند ديگر از زندگي او رخت بر مي بندد.
اگر بخواهيم جامعه اي بهشتي را در جهان ايجاد كنيم مي بايست در حوزه آموزش و پرورش به اين دو باطل به عنوان كليد بسياري از مشكلات و نابهنجاري هاي اخلاقي جامعه توجه كنيم؛ زيرا اين دو امر زشت و بد جامعه بشري را به دوزخي غيرقابل زيست تبديل مي كند.
بسياري از مشكلات جامعه بشري در جهان امروز به همين لغوگرايي و دروغگويي بشر باز مي گردد. اگر به جناياتي كه بشر در حق خود و ديگران مرتكب مي شود، نگاهي گذرا بيندازيم در رديف نخست فهرست بي پايان جنايات و گناهان بشر مي توان دروغگويي و بيهودگي را يافت كه سر منشأ همه مشكلات و بدبختي هاي جامعه است.
از نظر قرآن، دروغ گفتن از گناهان كبيره است كه خداوند وعده عذاب دوزخ را به مردم داده است. پس مؤمنان مي بايست از دروغ به عنوان گناه كبيره اجتناب ورزند؛ (حج، آيه 30) زيرا يكي از معاني زور، دروغ است. (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 387، «زور») اين حكم خداوند كه حكم شرعي است در حقيقت امضا و تأييد همان حكم عقل است كه هرگونه ظلمي را به عنوان باطل مردود و زشت و قبيح مي شمارد.
خداوند افزون بر اينكه از دروغگويي باز مي دارد و به صداقت و راستگويي فرمان مي دهد، همچنين از شنيدن دروغ پرهيز مي دهد. لذا استماع دروغ، كاري ناپسند دانسته شده كه موجب بي ارزشي انسان مي شود. (مائده، آيات 41 و 42) خداوند به پيامبر(ص) مي فرمايد: بر گمراهي آنان متأسف و محزون نباش. از اين عبارت فهميده مي شود كه چنين افرادي شايستگي و ارزش هدايت را از دست داده و به انسان هاي بي ارزشي تبديل شده اند كه ديگر شايسته هدايت و توجه به عنوان يك انسان نيستند. به سخن ديگر، استماع دروغ و گرايش به آن، موجب مي شود كه انسان كرامت و شايستگي و شرافت انساني خود را از دست بدهد و ديگر ارزش توجه نداشته باشد.
براي رهايي از افتادن در خانه خباثت ها و زشتي ها و پليدي ها لازم است كه انسان اخلاق خود را اخلاق خدايي كند. در روايات است: تخلقوا باخلاق الله؛ تخلق به اخلاق الهي پيدا كنيد. (بحارالانوار، ج 61، ص 129، باب 42، الحجه السادسه)
اخلاق خدايي يعني همان چيزهايي كه خداوند در قرآن به عنوان صفات نيك انساني از آن ياد كرده و به آن فرمان داده است. كسي كه خلق قرآني يافت، درحقيقت خلق خدايي يافته است؛ زيرا خداوند در آيات قرآني راه رشد و كمال يابي انسان و تقرب به خود را بيان كرده و موانع را نيز در كنار بيان اسباب و عوامل تقرب ذكر نموده است. بنابراين انسان با عمل به واجبات و مستحبات و ترك مكروهات و محرمات مي تواند اخلاق خدايي بيايد.
به هر حال، از آنجايي كه زشت ترين عمل در نزد خداوند دروغ است، پس لازم است كه از آن به عنوان عامل همه بدبختي ها و خواري ها پرهيز كرد؛ چرا كه امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: ما اقبح بالمؤمن ان تكون له رغبه تذله؛ چه زشت است براي مؤمن دلبستگي به چيزي كه او را خوار مي كند. (تحف العقول، ص 520) بي گمان دروغ همان چيزي است كه خواري انسان را در دنيا و آخرت سبب مي شود. پس لازم است كه از آن پرهيز كند تا از بوي بد و عفن آن در دنيا و آخرت در امان ماند.

 



ضرورت انصاف در نقدها و ارزيابي ها

عليرضا شعاعي
يكي از فرمان هاي امام زمان(عج) به امت اسلام كه در شكل دعاي توفيق الطاعه بيان شده، انصاف و نيك رفتاري امت است؛ چون اگر بر دولتمردان و كارگزاران و مسئولان نظام است تا عدالت و شفقت پيشه گيرند، برامت است تا نسبت به دولتمردان و نهادهاي مسئولان و همكيشان خود، انصاف و حسن سيرت را مراعات كنند. اين گونه است كه نظام قرآني در جامعه اسلامي نهادينه مي شود و امت وسط و برتر و ميانه اي شكل مي گيرد و مي تواند الگوي ديگر جوامع بشري باشد و سعادت را براي خود و ديگران در دنيا و آخرت به ارمغان آورد.
نويسنده در اين مطلب كوشيده تا براساس آموزه هاي قرآني به مسئله انصاف امت در جامعه نسبت به هم كيشان و به ويژه دولت اسلامي بپردازد و نقشه آن را در تحقق جامعه برتر و نمونه تبيين كنند.
¤¤¤
مسئوليت و حقوق متقابل امت و امام
جامعه اسلامي، ولايت مدار و مسئوليت محور است. اين بدان معناست كه هركسي نسبت به ديگري از باب محبت انساني، وظيفه سرپرستي و مسئوليت دارد و لازم است تا ضمن انجام نيكويي ها، ديگران را به نيكي بخواند و دستگير او باشد تا اين گونه همگان به كمال بايسته و شايسته خويش برسند.
خداوند نظامي را كه براي جامعه اسلامي ترسيم كرده، نظامي مبتني بر مسئوليت در برابر خدا و خلق است. البته از آن جايي كه در اين نظام ميان خواسته هاي خدا و خلق جدايي نيست، انجام خواسته هاي الهي، همان خواسته هاي خلق خواهد بود، با اين تفاوت كه گاه خواسته هاي خلق به سبب اشتباه و خطا و بيماردلي و كوردلي، ممكن است كه خواسته هاي خدا نباشد و خلق خواسته هايي داشته باشد كه موجبات شقاوت و بدبختي اوست. پس اگر خواسته هاي خلق، واقعي و مبتني بر عقل و فطرت باشد، همان خواسته هاي خدا خواهد بود؛ اما گاه مي شود كه انسان خواسته هايي دارد كه بيرون از عقل و فطرت سالم است و لذا خداوند بدان توجهي نخواهد داشت؛ زيرا خداوند نمي خواهد كه انسان در بدبختي قرار گيرد هرچند كه در مقام مشيت نه اراده، چنين چيزي تحقق خواهد يافت و انسان با عصيان خويش، راه بدبختي و شقاوت را در پيش مي گيرد.
به هرحال، هر انساني موظف است تا پاسخ گوي افكار و رفتار خويش در برابر خدا و مردم باشد؛ زيرا هريك بر ديگري ولايت دارد. (توبه، آيه 71) در چنين نظامي، حتي رهبري جامعه نيز داراي ولايت است و رفتار وي در چارچوب محبت و سرپرستي و مسئوليت تعريف مي شود؛ زيرا هركسي كه به صفات و اسماي الهي بيشتري متخلق شده و خدايي تر باشد، در مقام ربوبيت و پروردگاري، احساس مسئوليت بيشتر مي كند. از اين رو خداوند پيامبر گرامي(ص) را كه متاله كامل و تمام است و در مقام «عبده» نشسته (نجم، آيه 10؛ اسراء، آيه 1)، به عنوان دارنده خلق عظيم الهي (قلم، آيه 4) رحمت براي جهانيان مي داند (انبياء، آيه 107) و برهمين اساس او را اولي در ولايت مي شمارد. (احزاب، آيه 6)
بنابراين، انسان ها در برابر يكديگر مسئول هستند، همچنان كه در برابر خداوند مسئول مي باشند. اين مسئوليت پذيري در برابر خدا و خلق است كه انسان را از خسران ابدي رهايي مي بخشد (سوره عصر) از اين رو گفته اند مسئوليت هاي انسان در برابر خدا تنها زماني تمام و كمال مي شود كه در برابر خلق نيز پاسخگو باشد و به نيازهاي عقلاني و مادي و معنوي ديگران پاسخ گو باشد وگرنه ايمان او كامل نيست و از مصاديق عمل صالح، نيكوكاري در حق ديگران و هدايت گري است. بنابراين خداوند در همه آيات قرآني انفاق و زكات را در كنار نماز آورده است. اين ايمان و عمل صالح است كه انسان را از دوزخ رهايي مي بخشد و او را به بهشت رضوان مي برد. (فاطر، آيه10)
همان گونه كه همگان در جامعه اسلامي در برابر يكديگر مسئوليت ولايت دارند، امام و امت نيز در برابر يكديگر از چنين ولايتي برخوردار بوده و بايد پاسخ گوي يكديگر باشند. با اين تفاوت كه دولتمردان را انسان هاي شريف و فرهيخته و شايسته اي تشكيل مي دهند كه به سبب تقواي الهي و شرايط عمومي رهبري چون صائن نفس، حافظ دين، مخالف هوا و هوس و نيز مطيع امر الهي بودن، دراين مقام نشسته اند و به همان ميزان كه به خدا نزديك تر هستند مسئوليت ايشان سنگين تر خواهدبود.
همين مسئوليت ها، حقوقي را براي هريك موجب مي شود كه از آن به حقوق متقابل امام و امت يا دولت و ملت ياد مي شود. از جمله اين حقوق متقابل همان چيزي است كه در دعاي امام زمان(عج) توفيق الطاعه به عنوان «و علي الامراء بالعدل و الشفقه و علي الرعيه بالانصاف و حسن السيره» از آن ياد شده است. به اين معنا كه بر دولتمردان است تا با ملت خويش با عدالت و شفقت رفتار نمايند و بر ملت است تا رفتاري منصفانه و نيك در پيش گيرند.
انصاف، جلوه اي از عدالت
«انصاف» مصدر عربي، به معني داد دادن، عدل و داد كردن، راستي كردن، به نيمه رسيدن، نيمه چيزي گرفتن و ميانه روي است. (حسن عميد، فرهنگ عميد، تهران، اميركبير، 1360، ج1، ص 249) «نصفت» نيز به معناي «انصاف»، «عدل» و «داد» است. (همان، ج2، ص1908)
اما بايد توجه داشت كه لغت شناسان دقيق و زيرك بين ميان دو واژه و اصطلاح عدل و انصاف فرق گذاشته اند. ابي هلال عسكري در بيان فرق «انصاف» و «عدل» مي نويسد: «ان الانصاف اعطاء النصف، و العدل يكون في ذلك و غيره: تري ان السارق اذا قطع قيل: انه عدل عليه و لايقال انه انصف؛ «انصاف» عبارت است از «نصف» عطاكردن است و «عدل» داراي معنايي اعم مي باشد. گاهي عدالت به معناي «نصف عطاكردن» است و گاهي با غيرنصف عطاكردن، عدالت رعايت مي شود. موقعي كه دست سارق قطع مي گردد، گفته مي شود كه عدالت در حق او رعايت شد ولي گفته نمي شود كه مورد انصاف قرار گرفت. (ابي الهلال العسكري و سيدنورالدين جزايري، معجم الفروق، اللغويه ، قم، مؤسسه نشر اسلامي 1412ق. ص08)
بنابر اين، انصاف از زير مجموعه عدالت است؛ چرا كه دامنه عدالت وسيع تر از انصاف است و از نظر مفهومي نه تنها انصاف بلكه حتي قسط را شامل مي شود، در حالي كه انصاف و قسط نوعي عدالت است؛ چنان كه مساوات و برابري نيز نوعي ديگر از عدالت مي باشد.
به سخن ديگر، عدالت در مقام اجرا به اشكال گوناگون تحقق مي يابد. گاه عدالت به شكل قسط و گاه ديگر به شكل انصاف خودنمايي مي كند و اين بستگي به شرايط و متعلق عدالت دارد. به عنوان نمونه، در جايي كه عدالت محسوس و مشهود است، در قالب قسط خودنمايي مي كند؛ چنان كه اگر اين عدالت بخواهد در ترازوي دو كفه قرار گيرد، انصاف تحقق مي يابد.
انصاف به اين معناست كه شخص نوعي تعادل را ميان دو چيز برقرار كند. به عنوان نمونه خوب و بد رفتار كسي را در ترازو مي گذارد و به سنجش و داوري مي پردازد، نه آنكه تنها خوبي ها يا بدي هاي كسي را ببيند و داوري كند. انسان منصف، انسان ناقدي است كه همه رفتار كسي را در ترازو قرار مي دهد و سره و ناسره را جدا مي كند و آنگاه به داوري مي نشيند.
در انصاف نوعي تسامح نيز وجود دارد، درحالي كه در عدالت اين تسامح و تساهل از ميان مي رود. كسي كه در مقام عدالت قرار مي گيرد مانند كسي است كه از ترازوي ديجيتالي استفاده مي كند و مو را از ماست بيرون مي كشد. از اين رو تيغه عدالت بسيار تيز و دقيق است و كسي نمي تواند با كوچك ترين ظلمي از آن بگذرد حتي اگر به سنگيني ذره اي باشد.
انصاف ملت در ارزيابي عملكرد دولت و دولتمردان
بر دولتمردان است تا نسبت به مردم از در عدالت و شفقت وارد شوند. اين بدان معناست كه در برابر حقوق مردم بايد بسيار سخت گير باشند و به خود و دولتمرداني كه جان و مال و عرض مردم در اختيار آنان است سخت گيري نمايند و حقوق مردم را بستانند و اجازه ندهند تا كسي كوچك ترين ظلم و بيدادي را نسبت به ديگري روا دارد.
از سوي ديگر، هرگاه ملت در حق دولت و دولتمردان ستمي روا داشتند و حق دولت و دولتمردان را به خوبي ادا نكردند، نمي بايست براساس موازين عدالت با ايشان برخورد كنند، بلكه از در رحمت و شفقت وارد شده و با مهرباني از خطا و اشتباه ايشان بگذرند و همواره عفو و گذشت را نسبت به امت مراعات كنند.
پس يكي از مطالبات مردم از دولت اسلامي، رعايت دقيق و كامل عدالت در همه جنبه ها و عرصه هاي زندگي است و اگر دولتمردي خطاي كرد به شدت او را مواخذه و مجازات كنند و از كوچك ترين ستم او نگذرند؛ اما هرگاه ملت به خطا ظلم و ستمي را در حق دولت و دولتمردان روا داشت، با شدت عمل برخورد نكنند.
در مقابل، حق دولت اسلامي بر مردم اين است كه همواره در هنگام ارزيابي عملكرد دولت و دولتمردان رعايت انصاف را داشته باشند و تنها به عملكردهاي نادرست ايشان توجه نكرده و آن را در بوق و كرنا نكنند، بلكه با مراعات انصاف آن را در دو كفه خير و شر بگذارند و ببينند كدام يك از اين دو كفه سنگين تر است و براساس آن قضاوت و ارزيابي نهايي كنند و رفتار خود را در اين چارچوب نسبت به عملكرد دولت سامان دهند.
يكي از خصوصيات منصف در ارزيابي عملكردها اين است كه ميان وقايع و رويه ها تفاوت مي گذارد. به اين معنا كه خطايي هرچند بزرگ را اگر يك يا چند بار اتفاق افتاده به عنوان يك رويه در عملكرد ارزيابي نمي كند و دولت و دولتمردان را افرادي ظالم و ستمگر معرفي نمي كند و تنها زماني اين عنوان را بر دولت و دولتمردان مي گذارد كه به شكل يك رويه هميشگي درآمده باشد.
اما متأسفانه گاه ملت از دايره انصاف بيرون مي روند و واقعه يا وقايعي را به عنوان رويه قلمداد مي كنند و عملكرد دولت و دولتمردان را در اين تراز منفي جلوه مي دهند و به مقابله با آن برمي خيزند، در حالي كه انصاف مقتضي آن است كه عملكرد دولت در قالب ارزيابي رويه ها سنجيده شود.
البته گاهي خروج امت از نيك رفتاري و هنجارشكني موجب مي شود تا دولتمردان رويه سخت گيرانه عدالت را در پيش گيرند و عدالت را در حق ايشان اجرا كنند و از در شفقت با متخلفان وارد نشوند. اين تغيير رويه از سوي دولت در اجراي هنجارهاي اجتماعي و تاكيد بر امر به معروف و نهي از منكر هر چند كه از نظر امت نادرست ارزيابي مي شود، ولي بايد دانست كه براساس آموزه هاي قرآني، مسامحه و تساهل در اجراي قوانين نسبت به هنجارشكنان جايز نيست و قانون الهي امر به معروف و نهي از منكر مقتضي سخت گيري است.
به سخن ديگر، همان گونه كه رفتارهاي استثنايي و وقايع اتفاقي در عملكرد منفي و نادرست دولت و دولتمردان مجوزي براي قيام و اعتراض نيست مگر آنكه رويه دولت شده باشد، همچنين رفتارهاي استثنايي مردم و يا برخي از آنان، موجب نمي شود تا دولت از دايره شفقت بيرون رود؛ اما بايد توجه داشت كه هر گاه اين رفتارهاي منفي و هنجارشكني نسبت به قانون و مقررات جامعه به عنوان يك رويه از سوي برخي افراد ملت درآيد، آنجا بر دولت است تا عدالت را به سختي مراعات كند و هنجارشكني را از ميان بردارد.
اصولا ايجاد سازمان رسمي امر به معروف و نهي از منكر (آل عمران، آيه 104) در كنار تشكل هاي مردم نهاد يا همگاني (توبه، آيه 17) از آن روست كه نيك رفتاري در جامعه نهادينه شود و جامعه هنجارشكني را كنار گذاشته و رفتار هنجاري را در پيش گيرد. بنابراين، اگر گروهي از افراد ملت برخلاف قوانين و مقررات رفتار كند و هنجارشكني پيشه نمايند، دولت موظف است سخت گيري كرده و با عدالت با آنان مواجه شود؛ چرا كه هنجارشكني به عنوان يك رويه مي تواند جامعه و دولت را به نابودي بكشاند. در حقيقت ظلم و ستم چه از ناحيه دولت يا ملت جايز نيست و اگر دولت يا ملتي رويه ظالمانه را در پيش گيرد مي بايست با شمشير تيز و بران عدالت به راه آيد؛ چرا كه نظام انسان و جهان بر مدار عدالت است و اگر عدالت از ميان برود انسان و جامعه و جهان تخريب و نابود مي شود.
بنابراين، اگر دولت اسلامي براي اجراي عدالت و تحقق رفتارهاي نيك و هنجار، سخت گيري كند، ملت نمي بايست آن را به عنوان يك عملكرد منفي ارزيابي كند، بلكه بايد خود را اصلاح كند و رويه نادرست و نابهنجار خود را اصلاح نمايد و از فساد و بي عدالتي و ظلم بيرون آيد.
به هر حال، نظام اسلامي، نظامي الهي و مردم نهاد مبتني بر عدالت و انصاف است، ولي از آن جايي كه محور اين عدالت و انصاف و قسط، ولايت محبت و سرپرستي و پروردگاري است، در چارچوب و محوريت شفقت و نيك رفتاري از سوي دولت و ملت سامان مي يابد. اين گونه است كه هر تنبيه آن، به عشق و محبت اصلاح و خير و خوبي است و هر سختي و سخت گيري، براي آسان هاي بيشتر و پايدارتر صورت مي گيرد. از اين رو حكومت اسلامي را حكومت عدالت و انصاف و نيك رفتاري و شفقت و مودت و ولايت دانسته اند؛ چرا كه كمال انسان در همراهي عقل و قلب، عقل و عاطفه است.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14