(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 30 اردیبهشت 1391 - شماره 20212

پديده توبه روشنفكري

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




پديده توبه روشنفكري

دوره رضاخان، روشنفكران درجه يك كشور، از اساتيد، از نويسندگان و از متفكراني كه جزو زبدگان روشنفكري بودند، در خدمت رضاخان قرار گرفتند؛ رضاخاني كه از فرهنگ و معرفت بويي نبرده بود. دفاع اينها از رضاخان، هيچ وجهي نداشت؛ نه باسواد بود، نه فرهنگي بود، نه ملي بود؛ همه مي دانستند كه سياست هاي انگليسي هاست كه اجرا مي شود. خود روشنفكران مي ديدند كه انگليسي ها رضاخان را آوردند، بركشيدند، به قدرت رساندند، سلطنت او را تقويت كردند، مقدماتش را فراهم كردند، موانعش را نابود كردند و جاده را براي او صاف نمودند. در آن موقع، روشنفكران، ايدئولوگ هاي حكومت كودتايي رضاخاني شدند. هر كاري كه او خواست بكند، اينها ايدئولوژي و زيربناي فكري اش را فراهم مي نمودند و برايش مجوز درست مي كردند.
من دوست دارم اين بحث را نه به عنوان يك مسؤول، بلكه به عنوان يك روحاني و يك طلبه و به عنوان كسي كه تقريباً همه جوانيم را در فضاي روشنفكري زمان خودم گذرانده ام و با خيلي از اين چهره هاي معروف روشنفكري ايران، يا از نزديك آشنا بوده ام، يا با آثارشان آشنا بوده ام و درست آنها را مي شناسم -از شاعرشان، نويسنده شان، هنرمندشان- مطرح كنم و با شما حرف بزنم. دلم مي خواهد شما جوانان اين دوره، قدري فضاي فرهنگ كشورتان را بشناسيد؛ چون شما جزو قشرهاي روشنفكر هستيد. ببينيد كجا قرار داريد، چه بوده و چه شده و مي خواهند چه بشود. مايلم شما اين نكته را توجه كنيد.
در دوره بعد از رفتن رضاخان و بعد از شهريور بيست -كه حكومت عجيب و غريبي در آن زمان تشكيل شده بود- بخشي از روشنفكران به «حزب توده»1 پيوستند كه اتفاقاً بعضي از صادق ترين روشنفكران از اينها بودند كه به حزب توده پيوستند؛ اگرچه به شوروي وابسته بودند. آن وقت خودشان هم اعتراف داشتند؛ همه شان هم قبول داشتند كه به شوروي وابسته بودند. شوروي ها در ايجاد و پشتيباني اينها نقش داشتند و اينها مثل ستون پنجم شوروي ها در ايران عمل مي كردند.
شما به خاطرات «كيانوري»2 و ديگر رؤساي توده اي ها كه در جمهوري اسلامي گير افتادند نگاه كنيد. خاطرات اينها چاپ شده است. از پنجاه سال قبل، شصت سال قبل صحبت مي كنند. با آنكه اينها شايد همه حقايق را هم نمي خواستند بگويند، اما كاملاً از گوشه و كنار حرف هايشان مشخص مي شود كه آن روز حقيقت حزب توده چه بود.
درعين حال، باز صادق ترين و مخلص ترين روشنفكران در همين مجموعه جمع شده بودند. يكي از آنها مرحوم «جلال آل احمد»3 بود كه جزو حزب توده بود. «خليل ملكي»4 و ديگران، اول در حزب توده بودند.22/2/77
البته در نهايت، پديده اي به نام پديده توبه روشنفكري وجود دارد كه من مظهر توبه روشنفكري را مرحوم آل احمد و مرحوم «دكتر علي شريعتي» مي دانم.
آنها واقعاً توّابين محيط روشنفكري هستند كه آن وقت، زبان به انتقاد باز كردند؛ انتقادهايي كه خيلي ها نمي دانستند و نمي دانند. در سال 1374 -سال آخر عمر جلال آل احمد- ايشان به مشهد آمد و جلسه اي در منزل مرحوم «محمدتقي شريعتي» براي ديدن از آل احمد، تشكيل شد.
جماعتي بودند، مرحوم دكتر شريعتي هم بود، از ما هم دعوت كردند؛ چند نفري رفتيم. دو، سه ساعت در آنجا بحث هاي گوناگوني بود.23/12/78
در جلسه از اين حرف ها خيلي گذشت. احتمال مي دهم خودم شنيده باشم، احتمال هم مي دهم كسي از مرحوم جلال شنيده بود و براي من نقل مي كرد. مي گفت ما در اتاق هاي حزب توده، مرتب از اين اتاق به آن اتاق جلو رفتيم -منظورش اين بود كه مراحل حزبي را طي كرديم- و به جايي رسيديم كه ديديم از پشت ديوار صدا مي آيد؛ گفتيم آنجا كجاست؟ گفتند اينجا مسكو است! گفتيم ما نيستيم؛ برگشتيم. يعني به مجرد اينكه در سلسله مراتب حزبي احساس كردند كه اين وابسته به خارج است، گفتند ما ديگر نيستيم. بيرون آمدند و با خليل ملكي و جماعتي ديگر، «نيروي سوم» را درست كردند. . 22/2/77
يك وقتي هم اين را گفته ام و قاعدتاً ثبت شده است كه جلال آل احمد، يا شريعتي جمله اي را گفت؛ گفت: روشنفكران ما از اول مشروطه تاكنون -تا سال چهل وهفت- دو ترجمه خوب به وجود نياورده اند! بنده تعجب كردم، گفتم دو ترجمه خوب؟! گفتند بله؛ دو ترجمه خوب نداريم. ببينيد يك روشنفكر استاندارد پذيرفته شده، قضاوتش اين است كه حتي در محيط ترجمه، ترجمه خوب هم نكردند، كار خوب هم تحويل ندادند. تنها كاري كه كردند اين بود كه در خدمت تسلط بيشتر انگليسي ها بر ايران قرار گرفتند و رضاخان را تقويت كردند.23/12/78
اين دوره، تا حدود دوران «دكتر مصدّق» و بعد بيست وهشت مرداد 1332 ادامه يافت.22/2/77بعد از بيست وهشت مرداد، از لحاظ نشان دادن انگيزه هاي يك روشنفكر در مقابل يك دستگاه فاسد، سكوت عجيبي در فضاي روشنفكري هست.
خيلي از كساني كه در دهه بيست مورد غضب دستگاه قرار گرفته بودند، در دهه سي به همكاران مطيع دستگاه تبديل شدند. آل احمد در كتاب «در خدمت و خيانت روشنفكران»، از همين روشنفكري دهه سي حرف مي زند.
آل احمد اين كتاب را در سال چهل وسه شروع كرده، كه تا سال چهل وهفت ادامه داشت. سال چهل وهفت كه آل احمد به مشهد آمد، ما ايشان را ديديم. به مناسبتي صحبت از اين كتاب شد، گفت مدتي است به كاري مشغولم؛ بعد فهميديم كه از سال چهل وسه مشغول اين كتاب بوده است. او از ما در زمينه هاي خاصي مطالبي مي خواست، كه فكر مي كرد ما از آنها اطلاع داريم. آنجا بود كه ما فهميديم او اين كتاب را مي نويسد.
اين كتاب بعد از فوتش منتشر شد. يعني كتابي نبود كه در رژيم گذشته اجازه پخش داشته باشد؛ كتاب صددرصد ممنوعي محسوب مي شد و امكان نداشت پخش شود. البته در اينجا آل احمد مواضع خيلي خوبي را اتخاذ مي كند، اما درعين حال شما مي بينيد كه همين آل احمد معتقد به مذهب و معتقد به سنت هاي ايراني و بومي و شديداً پايبند به اين سنت ها و معتقد به زبان و ادب فارسي و بيگانه از غرب و دشمن غرب زدگي؛ باز درباره مسائل روشنفكري، در همان فضاي روشنفكري غربي فكر كرده، تأمل كرده، حرف زده و قضاوت نموده است. اينكه مي گويم روشنفكري در ايران بيمار متولد شد، معنايش همين است. تا هرجا هم ادامه پيدا كرده، بيماري ادامه پيدا كرده است.
1/ حزب توده
حزب توده به عنوان پايگاه چپ ايران با نگرشي كمونيستي نزديك به يك قرن در ايران و انديشه سياسي حاكم بر آن سابقه دارد.
با امضاي فرمان مشروطيت گروه هاي سياسي اجتماعي مختلف، براي برقراري نظام سياسي مورد نظر خود، با يكديگر به چانه زني پرداختند. يكي از اين گروه ها، گروه سوسيال دموكرات هاي ايران بود كه در مجلس با عنوان حزب دموكرات فعاليت مي كردند و با تأكيد بر حق حاكميت مردم از براي طبقاتي آنها در برابر يكديگر و حكومت دفاع مي نمودند.
شكل گيري و تشكيل حزب توده:
عدم تحقق آرمان هاي مشروطه باعث بازنگري در اين نگرش و تقسيم سوسيال دموكرات به دو شاخه استبداد منور و حزب كمونيست ايران شد اين حزب در زمان به قدرت رسيدن رضاخان توسط او سركوب شده و اعضاي آن به عنوان 53 نفر به زندان افتادند، اما به دنبال شكست رضاخان در برابر حمله متفقين، اين حزب دوباره شروع به فعاليت كرد.
از فرداي تبعيد رضاخان و ورود متفقين به ايران در سال 1320 ش در تهران سازمان سياسي با عنوان بلندپروازانه «حزب توده ايران» اعلام موجوديت كرد و سليمان ميرزااسكندري را به رهبري خود برگزيد. اين حزب بعد از تشكيل به جمع آوري و ايجاد دفاتر رسمي در سراسر ايران پرداخت و در تمام شهرهايي كه بالاي بيست هزار نفر جمعيت داشتند به تشكيل دفتر پرداخت.
حزب توده ايران كه مرام سوسياليستي را دنبال مي كرد، طرفداران خود را بيشتر از خرده بورژواها و كارمندان اداري و نظامي جامعه ايران انتخاب مي كرد ولي پس از دو، سه سال فعاليت به علت حمايت از منافع شوروي و تأكيد بر دادن امتياز نفت شمال به روس ها وجهه خود را درميان مردم از دست داد، اما تا سال 1327 ش به فعاليت خود ادامه داد. سوءقصد به محمدرضاشاه درسال 1327 ش بهانه اي بر اعلام غيرقانوني بودن احزاب شد كه طي آن رهبران حزب توده نيز دستگير يا تبعيد شدند.
در پي درگيري ها بين دربار، مجلس و دولت مصدق ،كه براي جامعه هرج و مرج را به ارمغان آورده بود، دوباره حزب توده فعال شد. در تاريخ حزب توده، ايدئولوژي سوسياليستي يا برابري طلبي، نقطه عطف همه جريان هاي چپ بود. تأكيد بر آرمان هايي همچون تقسيم اراضي دولتي، برانداختن مالكيت هاي فئودالي، تشكيل بانك كشاورزي، تحصيلات زنان و مبارزه با استبداد موجب شد تا اين جريان بتواند براي خود جا باز كند؛ ولي با وجود آگاهي از جريان كودتاي 28 مرداد، به علت فقدان قدرت تصميم گيري كه نتيجه سرسپردگي آنها به شوروي بود، همراه با جبهه ملي سركوب شد و رهبران نظامي- سياسي آن اعدام يا تبعيد شدند.
با غيرقانوني اعلام شدن فعاليت احزاب، فعاليت حزب توده همانند ديگران به صورت غيرعلني صورت مي گرفت ولي مورد حمله نيروهاي اطلاعات شاه بود تا به دنبال اعلام فضاي باز سياسي در سال 1356ش و پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن 57، اين حزب به رهبري نورالدين كيانوري دوباره اعلام موجويت كرد كه به ظاهر از اهداف انقلاب و آرمان هاي امام پيروي و حمايت مي كرد ولي به واقع زنجير بندگي شوروي را به گردن آويخته بود، تا اينكه به دنبال اعتراف هاي تكان دهنده سران حزب درسال 1362ش كارنامه سياه اين حزب بسته شد و انحلال آن اعلام گرديد.
2/ كيانوري
نورالدين كيانوري فرزند شيخ مهدي نوري و نوه شيخ فضل الله نوري است. سال 1294ش در روستاي بلده مازندران به دنيا آمد. او تحصيلات خود را در ايران و آلمان انجام داد و از دانشگاه آخن دكتراي مهندسي راه و ساختمان گرفت.
كيانوري با پايان تحصيلات خود در 1319ش به ايران آمد و در 1132 ش به حزب تازه تأسيس توده پيوست. او با فروپاشي سازمان نظامي حزب به همراه بسياري از رهبران ديگر توده در سال 1324ش مجبور به ترك ايران شد و به اتحاد شوروي گريخت و در 1336 ش به جمهوري آلمان دموكراتيك( شرقي ) مهاجرت كرد.
وي در سال 1357ش به عنوان دبير اول حزب توده ايران جاي ايرج اسكندري را گرفت و در 1358 ش به ايران بازگشت. تعداد اندكي از گردانندگان حزب در برلين شرقي كه مقر حزب توده در تبعيد بود باقي ماندند و دفتر اين حزب را در اروپا فعال نگه داشتند.
بعداز انقلاب رسما به عنوان دبير حزب توده در ايران به فعاليت پرداخت و حتي براي انتخابات دور اول مجلس كانديدا شد. مناظره شهيد بهشتي و كيانوري در اوايل انقلاب كه از تلويزيون پخش شد مشهور است. با مشخص شدن خيانت هاي حزب توده به خصوص جاسوسي آنها براي شوروي، كيانوري و تعدادي از اعضاي حزب در سال 1361ش دستگير شدند. او سال 1368ش آزاد شد و در آستانه فروپاشي شوروي با اصلاحات گورباچف مخالفت كرد و بحران فروپاشي را به توطئه آمريكا نسبت داد. كيانوري سال 7138 ش درگذشت.
3/ جلال آل احمد
جلال الدين سادات آل احمد معروف به جلال آل احمد فرزند سيداحمدحسيني طالقاني در محله سيدنصرالدين از محله هاي قديمي شهر تهران به دنيا آمد. او درسال 1302 ش پس از هفت دختر متولد شد و نهمين فرزند پدر و دومين پسر خانواده بود. پدر دركسوت روحانيت بود و از اين رو جلال دوران كودكي را در محيطي مذهبي گذراند تمام سعي پدر اين بود كه از جلال، براي مسجد و منبرش جانشيني بپرورد.
جلال پس از اتمام دوره دبستان تحصيل در دبيرستان را آغاز كرد، اما پدر كه تحصيل فرزند را در مدارس دولتي نمي پسنديد و پيش بيني مي كرد اين درس ها، فرزندش را از راه دين و حقيقت منحرف مي كند، با او مخالفت كرد. خودش مي گويد: دبستان را كه تمام كردم، ديگر نگذاشت درس بخوانم كه: «برو بازار كار كن»تا بعد ازم جانشيني بسازد. من رفتم بازار. اما دارالفنون هم كلاس هاي شبانه بازكرده بود كه پنهان از پدر اسم نوشتم.»
پس از ختم تحصيل دبيرستاني، پدر او را به نجف نزد برادر بزرگ ترش سيدمحمدتقي فرستاد تا در آنجا به تحصيل در علوم ديني بپردازد، البته او خود به قصد تحصيل در بيروت به اين سفر رفت، اما در نجف ماندگارشد. اين سفر سه ماه بيشتر دوام نياورد و جلال به ايران بازگشت.
پس از بازگشت از سفر، آثار شك و بي اعتمادي به مذهب در او مشاهده مي شد كه بازتاب هاي منفي خانواده را به دنبال داشت. آل احمد درسال 1323 ش به حزب توده ايران پيوست و عملا از تفكرات مذهبي دست شست. دوران پرحرارت بلوغ كه شك و ترديد لازمه آن دوره بود، اوج گيري حركت هاي چپ گرايانه حزب توده ايران و توجه جوانان پرشور آن زمان به شعارهاي تند و انقلابي آن حزب و درگيري جنگ جهاني دوم عواملي بودند كه باعث تغيير مسير فكري او شدند.
همه اين عوامل دست به دست هم داد تا جوانكي با انگشتر عقيق در دست و سرتراشيده، تبديل به جواني مرتب و منظم با يك كراوات و يكدست لباس نيمدار آمريكايي شود. در سال 1324 ش با چاپ داستان «زيارت» درمجله سخن به دنياي نويسندگي قدم گذاشت و در همان سال، اين داستان در كنار چند داستان كوتاه ديگر در مجموعه «ديد و بازديد» به چاپ رسيد. آل احمد در نوروز سال 1324ش براي افتتاح حزب توده و اتحاديه كارگران وابسته به حزب به آبادان سفر كرد.
آل احمد كه از دانشسراي عالي در رشته ادبيات فارسي فارغ التحصيل شده بود، تحصيل در دوره دكتراي ادبيات فارسي را نيز ادامه داد، اما در اواخر تحصيل از ادامه آن دوري جست و به قول خودش از آن بيماري (دكترشدن) شفا يافت.
به علت فعاليت مداومش در حزب توده، مسئوليت چندي را پذيرفت. خود دراين باره مي گويد: «در حزب توده در عرض چهارسال از صورت يك عضو ساده به عضويت كميته حزبي تهران رسيدم و نمايندگي كنگره... و از اوايل 26 مأمورشدم زيرنظر طبري «ماهنامه مردم» را راه بيندازم كه تا هنگام انشعاب 18 شماره اش را درآوردم حتي شش ماهي مدير چاپخانه حزب بودم.»
در سال 1326 ش به استخدام آموزش و پرورش درآمد. در همان سال به رهبري خليل ملكي و ده نفر ديگر از حزب توده جدا و جزو نيروي سومي ها شد. آنها از رهبري حزب و مشي آن انتقاد كردند و نمي توانستند بپذيرند كه يك حزب ايراني، آلت دست كشور بيگانه باشد.د ر اين سال با همراهي گروهي از همفكرانش طرح استعفاي دسته جمعي خود را نوشتند.
در سال 1326 ش كتاب «از رنجي كه مي بريم» چاپ شد كه مجموعه ده قصه كوتاه بود و در سال بعد «سه تار» به چاپ رسيد.
و در سال 1345 ش «خسي در ميقات» را چاپ كرد و هم «كرگدن» نمايشنامه اي از اوژان يونسكورا. «در خدمت و خيانت روشنفكران» و «نفرين زمين» و ترجمه «عبور از خط» از آخرين آثار اوست.
آل احمد چنان از بي تفاوتي روشنفكران درباره حادثه 15 خرداد خشمناك بود كه اندكي پس از آن، نوشتن «در خدمت و خيانت روشنفكران» را آغاز كرد. او، روشنفكران غيرمذهبي ايران را به علت جدايي آنها از توده ها، سطحي بودنشان، بي خبري يا مخالفتشان با باورهاي سنتي و مذهبي اكثريت جامعه و نيز همكاريشان با طبقات حاكم، مورد انتقاد قرار مي دهد و در مقابل به نقش ممتاز و تاريخي روحانيون در ارتباط داشتن با توده ها و هدايت آنها در حوادثي چون تحريم تنباكو، انقلاب مشروطه، ملي شدن صنعت نفت و بالاخره قيام 15 خرداد 1342 به رهبري امام خميني(ره) اشاره مي كند.
جلال در سال هاي فرجامين زندگي، با روحي خسته و دلزده از تفكرات مادي به تعمق در خويشتن خويش پرداخت تا آنجا كه در نهايت، پلي روحاني و معنوي بين او و خدايش ارتباط برقرار كرد.
اين نويسنده پرتوان كه همواره به حقيقت مي انديشيد و از مصلحت انديشي مي گريخت، در اواخر عمر، به كلبه اي در ميان جنگل هاي اسالم كوچ كرد. جلال آل احمد، نويسنده توانا و هنرمند دلير در سال 1348، در چهل و شش سالگي زندگي را بدرود گفت.
4- خليل ملكي
فرزند حاج ميرزا فتحعلي در سال 1280 ش در تبريز به دنيا آمد. پس از گذراندن تحصيلات ابتدايي و متوسطه راهي تهران شد و تحصيلاتش را در مدرسه صنعتي آلماني ها ادامه داد. سال 1307ش با دانشجويان اعزامي به آلمان رفت و در رشته شيمي مشغول تحصيل شد، ولي به دليل مخالفت با رژيم رضاخان كه منجر به قطع كمك هزينه تحصيلي وي گرديد، به ناچار به ايران بازگشت و تحصيلاتش را در دانش سراي عالي ادامه داد و سپس به تدريس پرداخت.
ملكي در آلمان با دكتر تقي اراني و دوستانش آشنا شد و ثمره اين آشنايي ها ارتباط وي با محافل روشنفكري بود. البته فعاليت اين روشنفكران از ديد پليس رضاشاه مخفي نماند و پنجاه و سه نفر از اين افراد از جمله ملكي دستگير و بازداشت گرديدند كه بعدها به گروه 53 نفر مشهور شدند.
پس از شهريور 1320 ملكي و ياران او از زندان رهايي يافتند. با سقوط رضاشاه، روس ها شمال ايران را اشغال كردند و حزب توده ايران را كه هسته اصلي آن عمدتاً از گروه 53 نفر تشكيل مي شد بنا نهادند. گرچه ملكي يكي از اعضاي فعال حزب فوق محسوب مي شد ولي نسبت به بسياري از مسائل سياسي و تئوريكي با دوستانش در حزب اختلاف نظر داشت كه مهمترين آنها مسئله ارتباط با شوروي و دستورگرفتن از مقامات مسكو بود.
شكست فرقه دموكرات آذربايجان در سال 1325ش نخستين ضربه جدي به قدرت حزب توده بود و بروز تشنجات و اختلاف فكري در ميان رهبران حزب،در سال 1326 ش منجر به انشعاب خليل ملكي و عده اي ديگر از اعضا از حزب مذكور گرديد. ملكي به همراه دوستانش كه از حزب توده جدا شده بودند، حزب گروه سوم را تأسيس كرد.
با تبلور نهضت ملي ايران حول محور ملي شدن نفت در سراسر كشور، همه نيروهاي ملي و از جمله انشعابيون حزب توده جذب اين مبارزه شدند و تشكل نويني يافتند. سال 1330 ش با همكاري خليل ملكي و مظفر بقايي حزبي به نام حزب زحمتكشان ملت ايران تشكيل شد و روزنامه شاهد نيز ارگان حزب اعلام گرديد. اين حزب نخستين تشكل قدرتمندي بود كه توانست در برابر حزب توده ايران به رقابت برخيزد. مبارزه با دربار و حزب توده، حمايت از دولت مصدق و روند ملي شدن صنعت نفت در رأس اولويت ها و اهداف سياسي حزب يادشده قرار داشت. اتحاد و همراهي گروه ملكي و بقايي در حزب، تا سال 1331ش ادامه يافت ولي به علت مواضع جديد بقايي عليه دكتر مصدق، بقايي از ملكي جدا شد و از آن به بعد حزب زحمتكشان ملت ايران به رهبري مظفر بقايي به جبهه مخالفان دولت مصدق پيوست و حزب زحمتكشان ملت ايران (نيروي سوم) به رهبري خليل ملكي فعاليت خود را در حمايت از نهضت ملي شدن صنعت نفت، مبارزه با انگليس و سياست هاي استعماري شوروي ادامه داد.
با وقوع كودتاي 28 مرداد 1332 و دستگيري ملكي، فعاليت علني نيروي سوم نيز همچون ديگر احزاب و نيروهاي سياسي به پايان رسيد. ملكي پس از آزادشدن از زندان فلك الافلاك خرم آباد، با تشكيل جلسات هفتگي در منزل خويش به تحليل مسائل حزبي، سياسي و اجتماعي ايران پرداخت و اقدام به انتشار مجله اي به نام نبرد زندگي كرد كه پس از مدتي با فشار ساواك، به علم و زندگي تغيير نام داد. اين مجله كانوني براي نشر انديشه هاي سياسي و اجتماعي نيروي سومي ها محسوب مي شد. سال 1339 ش ملكي جامعه سوسياليست هاي نهضت ملي ايران را بنا نهاد كه خرداد سال 1342ش طي اعلاميه اي مقاومت روحانيون را در برابر استبداد ستود و رسماً از قيام مردم حمايت نمود. دو سال بعد ملكي و چند تن ديگر به اتهام اقدام بر ضد امنيت داخلي كشور دستگير شدند و به سه سال زندان محكوم گرديد.
به دنبال بازداشت و محاكمه ملكي مراجع مختلف رسمي و غيررسمي بين المللي طي نامه هاي متعددي از شاه ايران و ساير مقامات مملكتي تقاضاي عفو وي را نمودند كه با توجه به بيماري هاي ملكي و احتمال فوتش در زندان با پيشنهاد عفو او موافقت و در سال 5314ش از زندان آزاد گشت. او بعد از آزادي مقالاتي با اسامي مستعار «م.مهر» و «م.مهرگان» در نشريات كشور منتشر ساخت و در اين دوران به شدت تحت كنترل ساواك قرار داشت.
او علاوه بر كارهاي سياسي به ترجمه برخي از آثار غربي در پيرامون جهان سوم هم پرداخت. سرانجام ملكي در سال 1348ش در گذشت.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14