(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 3 خرداد 1391 - شماره 20216

پيشروان تفكر نوين اسلامي

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




پيشروان تفكر نوين اسلامي

بدترين كاري كه ممكن بود يك مجموعه روشنفكري در ايران بكند، كارهايي بود كه روشنفكران ما در دوره پانزده ساله نهضت اسلامي انجام دادند؛ به كل كنار رفتند! نتيجه هم معلوم شد؛ مردم مطلقاً از آنها بريدند. البته تا حدودي، تعداد خيلي معدودي وسط ميدان بودند. از جمله خود مرحوم آل احمد بود. حتي شاگردان و دوستان و علاقه مندانش وارد اين ميدان نشدند؛ خيلي دورادور حركتي كردند. زندان ها از مردم، از روحانيون، از دانشجويان، از طلبه ها، از آحاد مردم، از كارگر و از كاسب پر بود. تمام طول اين سال هاي متمادي، بيشترين تعداد زندانيان را، زندانيان مربوط به نهضت امام تشكيل مي دادند؛ چون تلاششان، تلاشي بود كه دستگاه را به ستوه مي آورد. اين چهره هاي معروفي كه همه مي شناسيد، زندان رفتند و ساعت هاي متمادي زير شكنجه فرياد كشيدند، اما آن آقايان، نه.
البته بعضي از اينها كه به خاطر چيز مختصري به زندان مي افتادند، تقريباً به فوريت به توبه نامه مي رسيدند. در ميان همين چهره هاي معروفي كه مي خواهند عامل ارتجاع روشنفكري در زمان ما شوند، كساني بودند كه در زندان نامه مي نوشتند و التماس و گريه مي كردند. ما اينها را كاملاً از نزديك مي شناسيم؛ خودشان هم مي دانند كه ما آنها را مي شناسيم، اما جوانان اينها را نمي شناسند. آن مجموعه آن روز، تا زمان انقلاب نشان داد كه يك قشر غيرقابل اعتماد براي رهبري فكري مردم است.
البته يكي، دو سال به انقلاب، حركتي به وجود آمد. اين حركت هم به اين شكل بود كه موج نهضت، با بار معرفتي و اعتقادي خودش، وارد محافل گوناگون شد. خيلي ها بودند كه به اسلام اعتقاد نداشتند، اما به بركت نهضت، به اسلام اعتقاد پيدا كردند. خيلي از دختران بودند كه به حجاب هيچ اعتقادي نداشتند، اما در دوران نهضت، بدون اينكه كسي به آنها حتي يك كلمه بگويد، خودشان باحجاب شده بودند. يعني نهضت امام، نهضت اسلامي، با گسترش خودش، با اوج خودش، با كربلايي شدن خودش، هرچه بيشتر تلفات مي داد، هرچه بيشتر شهيد مي داد، هرچه بيشتر فدايي مي داد، طرفداران بيشتر و پيام گسترده تري پيدا مي كرد. هرچه پيام انقلاب پيش مي رفت، پيام نهضت هم كه همان پيام دين و پايبندي به اصول و معارف اسلامي بود، گسترش پيدا مي كرد و البته مجموعه اي را هم شامل شد. اينها -اشخاص مشخصي كه البته من نمي خواهم اسم بياورم- وارد ميدان شدند، تا انقلاب شد.22/2/77
البته بعد از انقلاب هم مجموعه اي شروع كردند -در اوايل پيروزي انقلاب- منتها آنجا ميدان روشنفكران توده اي بود؛ فضا را در بازار كتاب و بازار مطبوعات، قبضه كردند. حضور آنها حضور مرعوب كننده بود؛ به طور سازمان يافته، چون آنها از لحاظ سازمان دهي از ديگران قوي تر بودند، لذا ديگران يك خرده مي ترسيدند. البته آنها با انقلابيون و با امام، ارتباط هم داشتند و روابطشان -به اصطلاح- خوب بود؛ لذا يك محيط آنچناني را به وجود آوردند. البته بعد كنار زده شدند و بحمدالله اين نهال هاي روشنفكري انقلابي-اسلامي پا گرفت كه شما باشيد و جماعتي كه انسان آثار آنها را در شعر و در قصه و در فيلم و در چيزهايي كه هست، مي بيند.23/12/78
گرايش روشنفكرانه مذهبي هم عمدتاً از سا ل هاي دهه سوم و شتابش از سال هاي دهه چهارم اين قرن شروع شد. در مشهد، در تهران و بعضي شهرهاي ديگر، متفكريني، معلميني پيدا شدند كه نسل جوان را به طرف اسلام واقعي، اسلام روشنفكرانه هدايت مي كردند و سوق مي دادند. اين حركت تا سال هاي حدود چهل، شتابندگي خاصي پيدا كرد. در اين سال ها آن چهره هاي اصلي كه نقش هاي مهمي داشتند، چندان زياد نبودند؛ علامه طباطبايي، آقاي محمدتقي شريعتي -پدر مرحوم دكتر- «آقاي طالقاني»1، مرحوم شهيد مطهري و اينها را بايد جزو پيشكسوت هاي تفكر نوين اسلامي دانست. اينها هر يك، در يك بعد خاص، انصافاً معلمين اوليه اند. نمايي كه اينها از اسلام ارائه مي دهند، همان چيزي است كه بعد از يك خواب طولاني نشان گر و نمايش گر يك بيداري است، يك جهش است، و لذا يقيناً تصادفي نبوده است كه اغلب اينها يا همه شان، در زمان اوج فعاليتشان به نوعي مورد اتهام عقيدتي قرار گرفتند. اما جوان ها در آغوش اينها پرورش پيدا كردند؛ درست هم زمان با نهضت و تحول فكري اي كه اين بزرگ مردها ايجاد مي كردند، فعاليت هاي ايدئولوژي الحادي و مادي هم در نهايت توسعه و تلاش و شتاب، مشغول كار بودند و بايد بگويم به مراتب وسيع تر از تلاشي كه متفكرين و روشنفكران مذهبي مي كردند، به مراتب كارشان هم آسا ن تر بود. يك متفكر اسلامي بايد مي نشست در آيات قرآن ساعت ها تدبّر مي كرد، مطالعه مي كرد، از تجربياتش، از مبارزاتش، از مطالعاتش استفاده مي كرد تا معناي يك آيه را مي فهميد. سطري، صفحه اي در مورد آن آيه و يا سوره و يا يك واژه قرآني مي نوشت. اما آن روشنفكر نويسنده مادي و مثلاً ماركسيست2 احتياج به اين همه فكركردن نداشت. شما برداريد نوشته هاي ماركسيستي فارسي را بخوانيد، غالباً ترجمه متون انگليسي، متون فرانسه، متون آلماني و غيره است؛ لذا كار آنها آسان تر بود.
ترجمه، هميشه آسان تر از نگارش و تحقيق است، مخصوصاً اگر نويسنده و محقق بخواهد كار تازه و متيني ارائه بدهد. و لذا با وجود تلاش مخلصانه متفكرين اسلامي، حجم كتاب هاي ضداسلامي يا غيراسلامي به طور عجيبي زياد شد و ناگهان نسل جوان آن روز را در برابر تعداد كثيري از نوشته هاي رنگارنگ الحادي قرار داد. آن كسي كه في المثل در سال سي وپنج مي خواست افكار اسلامي را با منش اسلامي درك كند در كتاب خانه ايراني و در فضاي ذهني اين مرز و بوم برخورد مي كرد به كتاب هاي متعددي از اقتصاد ماركسيستي، تاريخ ماركسيستي، فلسفه ماركسيستي؛ بدون آنكه معادل اينها را از اسلام در اختيار داشته باشدو در مقابل يك مكتبي قرار مي گرفت كه از هزار راه و از هزار كانال، سيل جزوه و نمايش نامه و داستان و كتاب علمي و كتاب شبه علمي و كتاب شبه فلسفي مي ريزد و پرتاب مي كند و زمينه را پر مي كند.
اگر ده تا ترجمه ماركسيستي درباره تاريخ يا درباره اقتصاد وجود داشت، در مقابلش حتي يك جزوه درباره تاريخ و درباره اقتصاد از سوي متفكرين اسلامي نوشته نشده بود، زيرا حركت روشنفكري عميق و جدي، تازه پديد آمده بود و فرآورده هاي چشم گيري نداشت. در مصر و در هند البته زودتر از ما شروع شده بود و كمابيش ترجمه فارسي كتاب هايشان در دسترس قرار داشت. ليكن مصري ها و هندي ها هيچ كدام آن پيچيدگي ذهن ايراني را نداشتند كه نوشته هايشان بتواند اين خلأ را پر كند. البته حق سبقت، از آن هندي ها و مصري ها است كه از لحاظ بينش روشنفكرانه اسلامي، از ما جلوترند و فراموش نكنيم كه هم در هند و هم در مصر اين حركت نوين اسلامي مرهون «سيد جمال الدين اسدآبادي»3 است.
اما نوشته ها و تفكرات اسلامي غيرايراني، آن جوري نبود كه ذهن كاوش گر را سيرآب كند. نتيجه آنكه روشنفكر مسلمان در اوايل تكوّن فكر اسلامي برخورد مي كرد با يك فضاي ذهني ماركسيستي. رنگ ذهن بسياري از اين روشنفكران، رنگ ماركسيستي شد. مسلمان بودند، حتي ضدماركسيسم بودند و سعي مي كردند تفكرات ماركسيستي را طرد كنند، اما يك جايي بالاخره دچار آن زمينه ذهني غلط مي شدند. اين يك مسأله است و مسأله بسيار مهمي است، يعني جامعه روشنفكر اسلامي دچار همان بلايي شد، به همان دامي افتاد كه گذشتگان ما يعني متفكران اسلامي در قرن هاي قبل به آن دام افتاده بودند: «دام آلودگي ذهني به نهاد هاي فكري غيراسلامي». نهايت آنكه يك روز آن نهادها، فلسفه يونان4 بود، تفكرات كلامي «اشعري و معتز لي» 5 بود، يك روز هم تفكر الحادي فلان ايدئولوژي بود. همه اين روشنفكران هم اسلامي فكر مي كردند، همه هم مي خواستند قرآن را ترجمه و تفسير كنند، همه هم از هرگونه گرايش الحادي حتي وحشت مي كردند، اما در نهايت گوشه هايي دست و بالشان گير مي كرد و در بسياري از مباني دچار مي شدند. اين يك واقعيت است، اين واقعيت را بپذيريم.
1- آقاي طالقاني
مرحوم آيت الله سيد محمود طالقاني در سال 1289 ش ديده به جهان گشود.
او در خانواده اي اهل علم و فضيلت و داراي روحيات انقلابي و ضدظلم رشد نمود و براي نخستين بار در مكتب پدرش سيد ابوالحسن آغاز به يادگيري مفاهيم اسلامي و درس تقوا كرد. همان كس كه امام(ره) از او به سرآمد پرهيزگاران ياد مي كند.
او تحصيلات ديني خود را در مدارس رضويه و فيضيه قم به پايان رساند. آيت الله طالقاني در زمان طلبگي آشنايي فراواني با امام(ره) - كه آن زمان آن چنان شناخته شده نبودند- داشت.
مرحوم آيت الله طالقاني موفق به كسب اجازه نامه اجتهاد از مراجع بزرگ آن روز مانند آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي شده و بعد از اتمام تحصيلات به تهران آمد ود ر مدرسه سپهسالار به تدريس علوم ديني مشغول شد. در سال 1318 ش براي اولين بار خشم خويش را نسبت به رژيم و دستگاه حكومتي، با دادن يك اعلاميه در رابطه با كشف حجاب ابراز كرد و در پي آن دستگير و زنداني شد.
پس از شهريور 1320، با تشكيل گروه هاي گوناگون سياسي، مبارزه را به طور رسمي آغاز كرد، اما طولي نكشيد كه اين دوران را وقفه اي پيش آمد؛ چرا كه پس از كودتاي 28 مرداد 1332، ساواك، مرحوم طالقاني رابه جرم مخفي كردن نواب صفوي در خانه اش، دستگير و به زندان افكند، اما اين دستگيري كوتاه و موقت بود و زماني نگذشت كه آزاد شد و فعاليت ها را دوباره آغاز كرد.
آيت الله طالقاني در جريان نهضت ملي شدن صنعت نفت ايران مبارزات ارزنده اي داشت و تلاش هاي فراواني در جهت رهانيدن حقوق ملت مسلمان ايران از چنگال استعمارگران انجام داد.
آيت الله طالقاني در سال 1342 ش در ارتباط با وقايع 15 خرداد دستگير و به ده سال زندان محكوم شد. ايشان در زندان نيز دست از مبارزه و ارشاد برنداشت، رفتار و گفتار مناسبش حتي روي ماموران زندان اثر مثبت گذاشت و در پي همين تلاش هاي فرهنگي و تبليغي بود كه در زندان، با نوشتن تفسير «پرتوي از قرآن» سعي در آشنا كردن افراد به عظمت و سازندگي قرآن كرد.
ايشان درباره خود مي گويد: «من پيش از اين كه در كسوت يك سياست مدار متعارف و معمول باشم يك شاگرد كوچك مكتب قرآن و معلم قرآنم.» زنداني شدن مرحوم آيت الله طالقاني در اين مرحله بيش از 4 سال طول نكشيد و در سال 1346 ش به واسطه فشارهاي داخلي و خارجي بر رژيم شاه از زندان آزاد شد و بعد از آزادي مبارزه را همچون گذشته ادامه داد و در آستانه سال 1350 هم زمان با برگزاري جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي دستگير و به مدت سه سال در زابل و 18 ماه در بافت كرمان در بدترين شرايط به حالت تبعيد بسر برد. در سال 1354 ش مجدداً به دست ساواك گرفتار شد و به ده سال زندان محكوم گرديد.
آيت الله طالقاني در دوران انقلاب اسلامي، پس از آزادي از زندان نهايت تلاش خود را در جهت پيروزي انقلاب نمود و پس از پيروزي به عضويت شوراي انقلاب در آمد و در انتخابات مجلس خبرگان قانون گذاري در 21 مرداد 1358 از سوي مردم تهران به عنوان نماينده انتخاب شد. در همان سال از سوي امام خميني(ره) مأمور تشكيل نماز جمعه تهران شد و اولين نمازجمعه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به امامت ايشان در دانشگاه تهران برگزار شد.
سرانجام در شهريور سال 1358 ش در اثر سكته قلبي دار فاني را وداع گفت و به ديدار معبود شتافت.
2- ماركسيسم
ماركسيسم كه از نام كارل ماركس گرفته شده، زيربناي علمي هر دو مكتب سياسي سوسياليسم و كمونيسم است. ماركسيسم مكتبي سياسي و اجتماعي است كه تحت تأثير انديشه هاي كارل ماركس، فيلسوف و انقلابي آلماني، در اواخر قرن نوزدهم پيدا شد. فردريش انگلس نيز از شكل دهندگان مهم به انديشه ماركسيسم بوده است و ماركسيست ها با اصول كلي انديشه او نيز موافق هستند.
ماركس در آثار مختلف خود، از «مانيفست كمونيسم» گرفته تا كتاب «كاپيتال»، تاريخ تحولات جهان را بر مبناي ماترياليسم يا فلسفه مادي بيان مي كند. ماركس تكامل وسايل توليد و نحوه تملك و بهره برداري از اين وسايل را زيربناي تحولات اجتماعي مي داند و تاريخ بشر را به صورت جنگ هاي طبقاتي و منازعه بين ظالم و مظلوم و استثماركننده و استثمارشونده بررسي و تجزيه و تحليل مي نمايد، تا اينكه در گذر از مرحله فئوداليسم به مرحله بورژوازي و جامعه سرمايه داري از ظهور طبقه جديدي به نام «پرولتاريا» يا كارگراني كه مالك هيچ يك از وسايل توليد نيستند و نيروي بازوي خود را براي گذران زندگي مي فروشند سخن مي گويد. ماركس معتقد است كه اين طبقه تحت فشار روزافزون جامعه سرمايه داري سرانجام دست به طغيان مي زنند و جامعه بي طبقه جديدي را كه همان جامعه ايده آلي كمونيست ها است به وجود مي آورد.
تشريح اصول ماركسيسم كه ماركس و انگلس به تنهايي هزاران صفحه كتاب درباره آن نوشته اند و صدها كتاب نيز در تفسير و توضيح آن انتشار يافته در چند سطر و چند صفحه امكان پذير نيست، ولي اساس تفكر ماركسيستي مبتني بر موارد زير است:
1- اقتصاد تعيين كننده مسير تاريخ است و تاريخ جز جنگ هاي طبقاتي و مبارزه بين گروه هايي كه منافع اقتصادي آنها با هم متعارض است چيز ديگري نيست. براساس اين تعبير جنگ هاي طبقاتي در مراحل مختلف تاريخي ابتدا بين بردگان و صاحبان برده ها، سپس ميان فئودال ها با دهقانان فقير و بي زمين و بالاخره بين كارگران و سرمايه داران در مي گيرد و سرانجام به پيروزي طبقه كارگر يا پرولتاريا منتهي مي گردد.
2- دولت ها نقشي جز تعيين طبقه حاكم ندارند و در جوامع سرمايه داري دولت محافظ منافع صاحبان سرمايه ها و استثمار طبقه كارگر است.
3- تغيير نظام سرمايه داري فقط از طريق انقلاب و توسل به زور امكان پذير است.
3/ سيدجمال الدين اسدآبادي
سيدجمال الدين اسدآبادي متولد 1254 ق.بود. در پنج سالگي قرآن را آموخت، در 10 سالگي به قزوين رفت و مشغول تحصيل علوم ديني شد. در 21 سالگي وارد تهران شد و اقامت گزيد و با دست مرحوم سيدمحمد صادق تهراني معمم شد.
سپس از تهران به بروجرد رفت و سه ماه نزد دانشمند معروف، ميرزا محمود مجتهد تلمذ كرد. وي با پدرش به زيارت عتبات عاليات رفت. در نجف اشرف به خدمت شيخ مرتضي انصاري رسيد و در سن 17 سالگي به دست مبارك ايشان به اجتهاد رسيد. سيدجمال با راهنمايي شيخ مرتضي انصاري از نجف به هندوستان سفر كرد.
در سن 19سالگي به مكه مشرف شد، سپس از مكه عازم ايران گشت و به زيارت امام رضا(ع) رفت. از خراسان به كابل رفت و حدود شش سال در كابل زندگي كرد. بعد وارد مصر شد و در دانشگاه الازهر مصر كرسي تدريس را به عهده گرفت. در اين زمان كشيش معروف مسيحيان مصر به دست سيدجمال مسلمان شد.
بعداز چهل روز از اين واقعه، دولت مصر او را اخراج كرد، ولي پس از دوسال مجددا وارد مصر شد، دراين زمان محمد از سيدجمال فقه و فلسفه و حديث را آموخت. طبق برخي روايات، سيدجمال در مصر وارد حزب معروف فراماسون شد و پس از مدتي كتابي عليه فراماسونري به نام ماسون نوشت. حزب فراماسون به وي اتهام كفر بست و همين باعث شد كه سيدجمال مجددا از مصر اخراج شود.
وي پس از 9 سال كه در مصر زندگي كرد در سال 1300 به آمريكا رفت و از آنجا به پاريس سفر كرد. طي سه ماه زبان فرانسه را ياد گرفت. محمد عبده در پاريس به او ملحق شد و مجله عروه الوثقي را منتشر كردند. زبان هايي كه سيدجمال بر آنها مسلط بود عبارت بودند از: انگليسي، عربي، فرانسه، روسي، تركي و فارسي. در سال 1302 ق گلادستون، صدراعظم انگليس، استعفا كرد و به جاي وي چرچيل به صدراعظمي رسيد. چرچيل، سيدجمال را به لندن دعوت كرد. او مي خواست از وجود وي بهره برداري سياسي كند كه موفق نشد .سيدجمال، بلافاصله از لندن به ايران آمد و بعداز كمتر از يك سال به روسيه رفت و دوسال در آنجا زندگي كرد و از روسيه به آلمان رفت. در زماني كه امتياز تنباكو منعقد شد، سيدجمال نامه اي به مرجع تقليد وقت، مرحوم آيت الله شيرازي نوشت و جريان انعقاد امتياز تنباكو را به طور مفصل براي وي تشريح كرد كه منجر به فتواي تحريم توتون و تنباكو شد. سيدجمال مجددا از آلمان به ايران آمد و در رابطه با فساد موجود در دربار، سخنراني كرد و در حرم حضرت عبدالعظيم متحصن شد كه به دستورشاه، وقتي كه سيدجمال بيمار بود او را كشان كشان از تحصن خارج و از ايران اخراج كردند، سرانجام درسال 1314 در تركيه مسموم شد و در قبرستان ماچكا به خاك سپرده شد.
4/ فلسفه يونان
يونان در نزد دانشمندان و بسياري از مردم جهان زادگاه فلسفه محسوب مي گردد و بسياري از آثار ارزشمند فلسفي حاصل تلاش فيلسوفان شهير يوناني است. پس از ده ها قرن از حيات فيلسوفان يوناني امروزه نيز تاثيرات تفكرات فلاسفه يوناني را در آثار فيلسوفان معاصر مشاهده مي كنيم. آتن خاستگاه معنويت يوناني و پيشگام تفكر فلسفي است و اوج فلسفه يونان هم در چهار قرن پيش از ميلاد يعني در زمان ظهور سقراط، افلاطون و ارسطو بوده است. اگرچه پيش از افلاطون و سقراط نيز فلاسفه اي چون هراكليت، طالس و اتكسيمانوس نيز مي زيسته اند.
بيشتر متفكران، فلسفه غرب را با فلاسفه يوناني آغاز مي كنند و در واقع افكار و نظرات افلاطون و ارسطو تاثيران شگرفي بر فلسفه غرب داشته است.
پس از مرگ ارسطو درسال 223ق.م با توجه به تحولات آن دوره يونان، يعني انحلال دولت شهرها و تشكيل امپراتوري مقدوني توسط فيليپ، سه مكتب فلسفي شكاكي، اپيكوري و رواقي ظهور يافت.
اين مكاتب كه در واقع محصول شرايط خاص يونان آن روزگار بود، كوشيدند تا از سنگيني مشكلات رواني و معنوي يونانيان شكست خورده و نوميد به نحوي بكاهند و براي روان رنجيده يوناني در همين جهان خاكي درماني بجويند. پيرون (پورهن) شكاك (365-275ق.م) شناخت حقيقت را محال شمرده و پيروان خود را براي برخورداري از سعادت و آرامش روان به پرهيز از جرم و تصديق فراخواند. اپيكور (143-370ق.م) سعادت را در رهايي از سخت گيري و خشم دانست. همه اين متفكران به جاي مفاهيم محقق انتزاعي فلسفه، بر روي دو اصل آرامش مطلق روان (يا استواء و بيدردي با آسايشي كه براثر پرهيز از انديشيدن به دست مي دهد تكيه مي كردند. همگي مباحث اخلاق را بر ستيزهاي فلسفي برتري مي دانند و شادي انسان را بيش از حقيقت عزيز مي داشتند. از سوي ديگر تعاليم آنها نمودار عصياني برضد فلسفه اشراقي افلاطون بود. درميان اين سه مكتب فكري رواقيون بيش از ديگران بر تحولات سياسي يونان و روم تاثير گذاردند و آموزش هاي آنان در وجدان غربي ريشه دوانيد، شايد به اين دليل بود كه با واقعيات سياسي آن كشورها هماهنگ تر بود.
اصول و عقايد يونانيان از طريق آثار سيسرون و به كوشش فلاسفه اي چون سنك در امپراتوري روم منتشر گرديد و خلاصه اينكه مكاتب فلسفي يونان و تفكرات فلاسفه اي چون ارسطو و افلاطون از طريق سيسرون، آگوستين، آكوئيناس، ماكياول، بدن، هگل، هايز و روسو به دوران ما رسيد. نه تنها تاثير فلسفه يونان برفلسفه غرب انكار ناپذير است بلكه آغاز فلسفه غرب از يونان بوده و افكار و آراء فيلسوفاني چون افلاطون هنوز هم وجدان سياسي غرب را به خود مشغول داشته و با مناقشه هاي سياسي قرون اخير در ارتباط بوده است.
تاثير فلسفه يونان بر فلاسفه مسلمان نيز بسيار بوده است. اولين فيلسوف مسلمان كه از رسالات افلاطون اقتباس نموده بود، «ابو يوسف بن اسحاق كندي» در قرن دوم هجري مي زيسته است. فارابي معلم ثاني (قرن سوم هجري)، در افكار و نظرياتش از فلاسفه يونان بويژه افلاطون تاثيرپذيري زيادي داشته است. علاوه بر فلاسفه ياد شده ابوالحسن عامري ابن سينا، ابن مشكوبه، ابن فاتك، ابن هندو، ابوالبركات بغدادي، غزالي، ابن باجه، ابن رشد و... از فلاسفه يوناني متاثر بوده اند. براي تبيين تاثير فلسفه يوناني بر فلسفه اسلامي همين مطالب كافي است كه بدانيم به ارسطو در معارف اسلامي لقب معلم اول داده اند.
5/ اشعري و معتزلي
اشاعره و معتزله دو مكتب كلامي اهل سنت هستند كه اشعري، كلام رسمي و معتزلي، كلام اقليت آنان است.
معتزله: اعتزال مكتبي عقل گرا است كه در آغاز قرن دوم هجري ظهور يافته و در قرن سوم به اوج برجستگي مي رسد. شايد بتوان معتزله را نخستين انديشمندان اسلامي دانست كه ميان علوم عقلي و نقلي تفاوت قايل شدند، آنان بيشتر به ادله عقلي تكيه مي كردند تا آنجا كه عقل را مهم ترين شاهد براي اثبات مباحث اعتقادي و مذهبي مي دانستند و در ارزش و حجيت آن مبالغه مي كردند.
مهم ترين امتياز معتزله اين بود كه آنان از تقليد كوركورانه دور بودند و بدون بحث و تحقيق و مراجعه به عقل، هر عقيده اي را نمي پذيرفتند و همين اعتماد به عقل، معتزله را وادار كرد تا از كليه علوم عقلي كه در عصرشان ترجمه شده بود استفاده كنند و از علوم جديد بهره گيرند. اكثر مورخين، ظهور معتزله را مربوط به دوپايه گذار آن واصل بن عطا الغزل (131-80ق) و عمروبن عبيد از شاگردان حسن بصري (110-21ق) مي دانند، چون واصل از عقيده خوارج و مرحبه درخصوص مرتكب كبيره دوري جست و نظريه معروف خويش «منزلت بين منزلتين» را ابراز داشت، به فرمان استادش حسن بصري از وي جدا شد و بدين سبب به وي و پيروانش لقب اعتزال دادند.
اركان اصلي اعتزال را اصول خمسه تشكيل مي دهد كه عبارتند از: توحيد، عدل، وعده و وعيد، منزلت بين المنزلتين و امر به معروف و نهي از منكر.
هركس به اين اصول ايمان آورد هر قدر هم در آراي خود با دانشمندان ديگر اختلاف داشته باشد معتزلي است و آن كه با يكي از اين اصول مخالفت كند شايسته اين نام شمرده نمي شود.
واصل و پيروانش در اواخر دوره بني اميه به سود عباسيان فعاليت مي كردند و در نتيجه كلام معتزلي، كلام رسمي نهضت عباسي شد.
در اواخر خلافت مامون مشاغل مهم ديواني و كار قضاوت به كساني داده مي شد كه تمايل به معتزله داشتند، دولت عباسي سعي داشت تا با جلب حمايت شيعيان ميانه رو، شيعيان بيشتري براي سياست خود به دست آورد. اما جريان معتزلي با همه قوت و شدتي كه داشت ديري نپاييد و با جلوس متوكل بر مسند خلافت (232ق) اوضاع به كلي دگوگون شد، علت تغيير رويكرد دولت عباسي نسبت به معتزله دراين دوران مناسبات سياسي بوده است.
معتزليان از سوي امام معصوم(ع) مورد طعنه ولعن واقع شده اند و عقايد آنان از سنخ عقايد الحادي شناخته شده است.
اشاعره: گفتيم كه با روي كارآمدن متوكل، فرقه معتزله هم در دستگاه حكومت و هم درنظر عامه مردم حاميان مهمي نداشت، درهمين ايام در اوايل سده چهارم (300ق) ابوالحسن علي بن اسماعيل اشعري (260 ق) كه نسبش به ابوموسي اشعري مي رسد ظهور كرد و مكتبي كلامي براساس عقايد اهل سنت و حديث پايه گذاري كرد درحالي كه از ادله عقلي نيز در تحكيم مباني اهل حديث استفاده بسياري كرد.
وي نخست معتزله و از شاگردان ابوعلي جبايي (303ق) بود، آن گاه از معتقدات آنان توبه كرده و كناره گيري نمود به طوري كه علنا معتزله را لعن نموده و بر روزهايي كه بر مذهب اعتزال بود، اظهار ندامت مي نمود.
علت برگشتگي او از معتزلان را بايد در مسايل پيچيده اي مانند صفات پروردگار، جبر و اختيار و به ويژه رابطه آن با مسئله علم و قدرت و اراده الهي دانست. اشعري نتوانست تعارضات فكري خود را بر پايه عقايد معتزليان حل كند.
اشعري در بيان عقايد خويش راه ميانه را برگزيد، او نه مانند علماي قديم اهل سنت بود كه فقط به نقل استناد مي كردند و عقل را اعتباري نمي دادند و نه مانند معتزله بود كه در اعتماد بر عقل دچار افراط شدند، بلكه به نقل متمسك شد و براي تفسير آن از عقل نيز ياري گرفت. به زودي اشعري پيروان و طرفداراني پيدا كرد. كلام اشعري شكل مطلوبي به خود گرفت. در ميان اشاعره متكلمين بزرگي مانند امام محمد غزالي، امام فخر رازي و قاضي عضدالدين ايجي ظهور كرده اند.
موارد اتحاد و اختلاف نظري ميان اشاعره و شيعيان امام، گسترده تر از آن است كه در اين بحث بسيار كوتاه و فشرده بگنجد ولي مي توان به اهم موارد اختلاف نظر آنان فهرست وار اشاره كرد:
صفات ذاتي خداوند، جبر و اختيار، حسن و قبح شرعي يا عقلي، امكان رويت خداوند، امامت، عصمت و موارد ديگر.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14