(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 24 خرداد 1391 - شماره 20231

به بهانه آغاز ساخت فيلم از روي كتاب هاي دفاع مقدس
ضرورت حركت چرخ هاي سينماي دفاع مقدس
بررسي اقتصاد آمريكا از دريچه سينما-5
وال استريت؛ بزرگ ترين قمارخانه جهان با نگاهي به قسمت دوم فيلم «وال استريت»
نقد فيلم «آخرين سرقت»
فيلم هايي كه معلوم نيست براي چه ساخته مي شوند!
«پشت كوه هاي بلند» و غلبه حاشيه ها بر متن
چشم انداز سينماي مقاومت ايران در چند كشور جهان
مسابقه قرآني «تسنيم» در شبكه هاي سيما
«33 روز» شورجه در شمال لبنان
نگاهي به فيلم «خنده در باران»
گريه در شوره زار!



به بهانه آغاز ساخت فيلم از روي كتاب هاي دفاع مقدس
ضرورت حركت چرخ هاي سينماي دفاع مقدس

مصطفي انصافي
سينما يكي از كارآمدترين ابزارهاي توسعه فرهنگي در تمامي جوامع است. در جامعه انقلابي ما نيز سينما به عنوان يك ابزار فرهنگي بايد مفاهيمي مانند انديشه و استعلا، تعالي گرايي روح و تعميق باورهاي مكتبي و ملي را در نهاد مخاطب تثبيت نموده و فرهنگ صحيح و به دور از شعار را در جامعه نهادينه نمايد. زبان عمده سينمايي كه به واسطه آن مي توان ارزش هاي والا را به ذهن و جان تشنه مخاطبان مسلمان عرضه داشت سينماي دفاع مقدس است. اساسا سينما در ايران اگر بنا باشد با هويتي خاص شناسايي شود، آن هويت همانا سينماي دفاع مقدس است، از اين رو اگر هر ژانر ديگري جاي ژانر دفاع مقدس را در سينماي ما به خود اختصاص دهد نشانگر انحراف جريان اصلي سينما از اهداف والاي انقلاب اسلامي و آرمان هاي امام راحل است.
ژانر دفاع مقدس را نبايد با سينماي جنگي اشتباه گرفت؛ حتي برخي از خود سينماگران اين حوزه نيز گاهي اين اشتباه را مرتكب مي شوند. در سينماي جنگي اصالت با كشتار بي رحمانه دشمن است؛ دشمن در اين ژانر جنگي، ميكروب يا ويروسي است كه به سرعت و با بدترين شيوه ها بايد از بين برود. ولي در ژانر دفاع مقدس هدف نه كشتار و مبارزه بلكه تنها حفظ دين و مملكت از گزند دشمنان است. هدف اين ژانر نشان دادن رشادت هاي سربازان اسلام از دفاع و از خودگذشتگي است، هدف سينماي دفاع مقدس اين است كه نشان دهد اگر حتي سربازان ما تيري هم در جبهه نبرد حق عليه باطل شليك كردند تنها به نيت قرب به باري تعالي بود و نه حرص و ولع كشتار و خونريزي.
مسئله جنگ و دفاع مقدس به دليل تحميلي بودن آن و مطرح شدن مسئله دفاع و حفظ ناموس و مملكت باعث شده بود تا تمامي فيلمسازان و هنرمندان جامعه ما به هر شكلي با اين مسئله درگير شوند، چرا كه ديگر جنگ با تمام وجود در زندگي مردم جامعه پيوند خورده بود. از زن و بچه گرفته تا پير و جوان همگي خواسته و ناخواسته درگير مسئله جنگ بودند كه ديگر با زندگي روزمره آنان پيوند خورده بود و فيلمسازان و هنرمندان اگر دغدغه آرمان هاي دفاع مقدس را هم نداشتند به دليل مواجه بودن با اين مسئله به اين موضوع پرداختند. آغاز و شكل گيري مباحث هنر ديني و سينماي بومي با چشم انداز جهاني نيز در اين ژانر كليد خورد و دفاع مقدس مسئله اي براي طرح و آغاز اين جريان شده بود و درواقع مسئله دفاع مقدس به دليل ايراني بودن و كاملا بومي بودن آن اذهان را به سمت هنر بومي و هنر ديني سوق داد. سردمدار اين جريان و رهبري فكري و عملي آن نيز با انديشه ها و آثار هنرمند شهيد سيدمرتضي آويني در سينماي ايران شكل گرفت و در واقع با شروع به كار مجموعه ارزشمند روايت فتح، سينماي دفاع مقدس ايران هويت مستقل خود را شناخت.
در چند سال اخير متأسفانه به ندرت شاهد فيلم جدي و استخوان دار در ژانر دفاع مقدس بوده ايم كه بتواند نظر خيل وسيعي از مخاطبان را به خود جلب كند، اگر چه ما شاهد بوديم كه در جشنواره فجر سي ام جايزه بهترين كارگرداني به فيلم «روزهاي زندگي» به كارگرداني پرويز شيخ طادي اعطا شد ولي مسئله اينجاست كه اين ژانر همچنان مهجور مانده و جاي پاي محكم و دائمي در سينماي بدنه به دست نياورده است.
با اين حال، چندي پيش خبري خوش به گوشمان رسيد مبني بر اينكه قرار است چندين فيلم سينمايي و سريال از روي برخي رمان هاي موفق و پرفروش دفاع مقدس ساخته شود. اين فيلم ها براساس اقتباس از رمان هايي چون «دا»، «شنام»، «حرمان هور»، «مهمان صخره ها» و... ساخته مي شوند و حتي عوامل برخي از اين آثار تعيين شده و در حال طي كردن مراحل پيش توليد و فيلمبرداري هستند. امروز زمان آن است كه با ادبيات داستاني به جنگ مراجعه كنيم و آثار فاخر خود را با كمك آن بسازيم. چرا كه هر جا سينماي جهان دچار كمبود شده با رويكرد به ادبيات ماندگار اين نقيصه را جبران كرده است. چون ادبيات داستاني در تمام دنيا غربال شده و چكيده تفكر بشر است و همان است كه سينما را بالامي برد و براي قيمتي كردن سينما، ما نيز بايد لباس ماندگار ادبيات خود را به تن سينما بپوشانيم.
معمولا يكي از مشكلاتي كه سينماگران دفاع مقدس را از كار وا مي داشت نگاه شخصي و سليقه اي خود به دفاع مقدس بود. وقتي سليقه هاي خود را در چند فيلم بيان مي كردند ديگر چيزي براي گفتن نمي ماند و شاهديم كه برخي از اين سينماگران به جاده خاكي زدند و فيلم هاي با مضاميني نه چندان واقعي و حقيقت گرا مي سازند. از اين رو بازگشت به ادبيات داستاني دفاع مقدس براي سينماي ژانر دفاع مقدس يك ضرورت محسوب مي شود؛ ضرورتي كه حاصل نياز امروز است، چرا كه مخاطب جوان سينماي دفاع مقدس خواستار شنيدن مطالبي جديد و جدي از آن رخداد بزرگ تاريخ ساز است. به واقع سينماي دفاع مقدس نياز به يك تحول بنيادين دارد كه زيربناي آن نيز در نگارش فيلم نامه هاي قدرتمند است كه هيچ منبع قابل توجهي جز ادبيات دفاع مقدس ندارد.
به رغم حمايت هاي مادي بخش هاي دولتي و حتي وجود مخاطب در اين حوزه، با نوعي ركود و كسادي در سينماي دفاع مقدس روبه رو هستيم و مواردي هم اگر بوده به ورطه كليشه گرايي فرو غلتيده و نتوانستند نقطه عزيمتي براي توليد چنين آثاري باشند. با اين حساب خبر ساخت اين اقتباس ها رخدادي خوش يمن در اين حوزه به شمار مي آيد. با توجه به اينكه طي 15 سال اخير فيلم خوش ساخت و برخوردار از درونمايه درست و درمان كم ياب شده، چنين فرصتي را بايد غنيمت شمرد تا شايد اين رخداد خجسته بتواند مددي رساند و آبي به آسياب سينماي دفاع مقدس بريزد. اغلب اين رمان ها سال هاي جنگ را از بستر حوادث زندگي روزمره دنبال مي كنند و از اين رو شايد براي مخاطبان جذاب تر باشند. چون ديدن صحنه هاي جنگي در جبهه ها و در لابلاي سنگرها و خاكريزها براي مخاطبان امري عادي شده ولي وقتي تداوم مصائب جنگ تحميلي در حيات اجتماعي مردمان مناطق جنگي به تصوير كشيده شود، ناخودآگاه، مخاطب با دروني سازي اين حوادث ملموس با فيلم ارتباط برقرار مي كند. و از طرف ديگر به خاطر مستند بودن اين رمان ها نيازي به دستاويزي به كليشه هاي قديمي كه ريشه در فيلم هاي جنگي هاليوودي داشت وجود ندارد.
در اين بين بخش هاي دولتي با تمام قوا بايد حمايت هاي بي دريغي را چه به لحاظ مادي و چه به لحاظ معنوي به اين آثار معطوف دارند تا دست اندركاران اين حوزه با فراغ بال بيشتري به فعاليت سينمايي خود بپردازند. توليد و اكران چنين آثاري براي جامعه ما يك ضرورت محسوب مي شود. سينماي ايران، امروز با نسلي مواجه است كه نه تنها خود، جنگ تحميلي را نديده بلكه حتي والدين او هم اين حماسه ها و مصائب را به قدر كافي درك نكرده اند. از اين روست كه ترويج فرهنگ دفاع مقدس براي مسئولين فرهنگي جامعه ما كه دغدغه اشاعه اين فرهنگ را دارند از نان شب هم واجب تر است.
سينماي دفاع مقدس ما تا به حال آن طور كه شايسته است نتوانسته واقعيت ها و رويدادهاي جنگ را براي نسل جوان امروز منعكس كند. دفاع مقدس هشت ساله ما به قدري غناي فكري داشت كه مي تواند به اندازه يك قرن جامعه ما را به راحتي تغذيه فكري و ارزشي نمايد. ولي متأسفانه فيلمسازان ما هنوز به قدر و قيمت اين رخداد تاريخ ساز، آگاهي كامل نيافته اند و علاوه بر اين ها سينماي دفاع مقدس نيازمند ايجاد بسترهاي مناسب براي ساخت فيلم است. تا زماني كه اين اتفاق نيفتد ما موفق نمي شويم. مسئولان فرهنگي بايد حمايت هاي جدي تري از اين حوزه به عمل آورند. يعني همه ارگان ها از جمله وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، بنياد سينمايي فارابي و همچنين ارگان هاي نظامي بايد امكانات لازم را براي ساخت فيلم در اين حوزه فراهم كنند. هر چه قدر به سينماي دفاع مقدس پرداخته شود باز هم كم است. براي جامعه انقلابي ما كه همواره در كمين نيروهاي استكباري و معاند قرار دارد هر روز، دفاع مقدس و همه حوزه ها عرصه مقاومت و جانبازي است. از اين رو بايد فرهنگ ايثار و شهادت را به واسطه اين گونه آثار سينمايي در جامعه نهادينه نماييم.

 



بررسي اقتصاد آمريكا از دريچه سينما-5
وال استريت؛ بزرگ ترين قمارخانه جهان با نگاهي به قسمت دوم فيلم «وال استريت»

عليرضا پورصباغ
با هجوم بحران بزرگ اقتصادي دنياي غرب كه در چهار سال اخير تلي از خاكستر بر جاي گذاشته است، ديگر از آن «شكوه اقتصادي» ظاهري و «اقتصاد صنعتي» موثر در ايالات متحده خبري نيست. كاخ سفيد بزرگترين اشتباه استراتژيكش را در اداره اقتصاد ايالات متحده در دهه 80 ميلادي انجام داد. حركت از اقتصاد توليدي- صنعتي به سمت اقتصاد خدمات محور و اجراي طرح موسوم به شيكاگو، توسط ريگان با فشار لابي هاي وال استريت، اين اقتصاد را به صورت مقطعي از ركود رهايي بخشيد. همان زمان قسمت اول فيلم «وال استريت» را اليور استون ساخت تا با لابي هاي اقتصادي پرنفوذ چالش كند. اوضاع در وال استريت عالي بود و افرادي نظير «گوردون گكو» و آدم هاي شيك پولدار از قماش وي حكم مي راندند. گكو در قسمت نخست راهي زندان شد، اما در قسمت دوم فيلم «وال استريت» پس از 23 سال از زندان آزاد شده و بازگشته است.
رابطه هاليوود با بازار سهام رابطه اي پيچيده و پرتنشي است. همگان مي دانند كه سهام بازان روي موفقيت اقتصادي فيلم هاي هاليوودي شرط بندي مي كنند. اما آيا يك فيلم هاليوودي اجازه دارد مبناي كاميابي يا ناكامي خود را روي سقوط بازار سهام قرار دهد؟ در قسمت دوم «وال استريت» گكو در سال 2010 از زندان آزاد مي شود. سال هايي دراز سپري شده. براي درك بحراني بودن اوضاعش همين قدر بس كه تلفن همراه او به سنگيني يك پاره آجر است و اين مرد حتي يك دلار ته جيبش ندارد. يك سهام باز زرنگ، با دست خالي، پس از هشت سال محكوميت از زندان بيرون مي آيد و مي بيند كه در جهان كاملا تنهاست. هيچ كس به فكر او نيست و غيبت او براي هيچ كس مهم نبوده و هيچكس هم به خود زحمت نداده كه دنبال او بيايد. گكو براي گذران زندگي براي شهروندان نيويوركي و سهام بازها سخنراني مي كند. سخنان او بسيار نوميدكننده است، او در سخنراني هايش به مادي گرايي انسان غربي و به آزمندي اش مي تازد و همه را به قناعت بيشتر دعوت مي كند. يك سهام باز قانع، و كاملا تنها؟ اين دقيقا آن دو سويه تضادي است كه فيلم هاي هاليوودي را مهيج و ديدني مي كند. كدام سويه پيروز مي شود؟ نيكي يا بدي؟ قناعت، يا طمع؟ سه دهه قبل و در سال 1987، اليور استون به سياق خودش و بسيار هوشمندانه ماجراي فردي بنام گكو را به تصوير كشيد. در قسمت اول فيلم «وال استريت» گكو نمادي از تقلب و پولشويي هاي غيرقانوني است و نهايتا روانه زندان مي شود. استون «وال استريت؛ پول هرگز نمي خوابد» را در ادامه افزايش ركود اقتصادي 2008 بازسازي نموده است و با ظرافت هر چه تمام از ساختار سرمايه داري ليبرال دفاع مي كند.
قسمت دوم «وال استريت» نمايشي است در رابطه با چهره حقيقي تجارت حبابي. حقيقتي است كه از عصر «جان لو» تا جنبش وال استريت، فقط درباره آن شنيده ايم، گوردون گكو يكي از فرزندان خلف «جان لو» است كه از طريق تجارت حبابي در وال استريت ميليون ها دلار پول نصيبش مي شود. پيش از اين گفتيم كه در قسمت نخست «باد فاكس» كارگزار بورس با پليس همكاري مي كند و گكو روانه زندان شود؛ وي هشت سال را در زندان به سر برده است و حالا بعد از هشت سال ماندن در زندان فدرال به جامعه بازگشته است، جداي از نگارش كتابي با نام «طمع خوب است» و سخنراني براي دانشجويان، گكو بورس بازي را رها كرده است.
زماني كه جيكوب مور (شيا لابوف) نامزد دخترش ويني را ملاقات مي كند و دلش مي خواهد به وسط معركه وال استريت بازگردد. جيك قصد ازدواج با دختر گكو- ويني- را دارد. جيك ويژگي هاي يك بورس باز جاه طلب را دارد، او سود بورس بازي هايش را در بخش توليد انرژي هاي جايگزين سرمايه گذاري نموده است و از اين طريق يك ميليون دلار نصيبش شده است. جيكوب سمبلي از تلاش و پيشرفت و جز جريان اصلي وال استريت معرفي مي شود، از طرفي تلاش هاي او براي توليد انرژي هاي جايگزين او را به عنوان سمبلي از مدافعان محيط زيست معرفي مي كند. درست مثل آهنگ موبايلش (موسيقي خوب، بد زشت) جيكوب گاهي خوب و گاهي زشت است. ويني خوب محسوب مي شود و پدرش زشت.
جيك در وال استريت براي شركتي به نام كلرزابل تحت مديريت لوئيس زابل (فرانك لانجلا) كار مي كند. برتون جيمز (جاش برولين) با شايعه پراكني زمينه بي ثباتي كلر زابل را فراهم مي آورد. البته استون رندانه از اين موضوع گذر مي كند و مشخص نمي سازد كه شركت مورد بحث- كلر زابل- و انبوه شركت هاي مرتبط با بازار بورس و وال استريت بر انبوهي از بدهي هاي بي ارزش بنا شده است. بحراني كه كلر زابل را تهديد مي كند و همين طور چوب حراجي كه عاملش جيمز بوده است سبب مي شود كه زابل همانند همقطارانش در دهه 1920 خودكشي را انتخاب نمايد. مرگ لوئيس كه حكم پدر را براي جيك داشت سبب تقويت انديشه انتقام جيكوب از برتون جيمز مي شود.
داستاني كه استون تعريف مي كند، ماجراي مسخ سهام بازي است كه زماني با اشاره دست مي توانست يك كارخانه را تعطيل كند و هزاران نفر را از كار بي كار كند. او در آن زمان يك مرد بي عاطفه، اما جذاب بود. الان هر چند كه به ارزش هاي انساني روي آورده، اما ديگر جذاب نيست. برتون جيمز در صنايع نفتي سرمايه گذاري كرده و از هر فرصتي استفاده مي كند كه نقشه هاي جك مور را نقش بر آب كند. درگيري طرفداران محيط زيست با سرمايه گذاران نفتي، دو سويه ديگر تضاد را مي سازند. خوب و بد، خير و شر با هم درگير مي شوند و آخر سر باز اين گكو است كه همچنان بشريت را از سقوط و تباهي نجات مي دهد. در صحنه اي از فيلم، استون اين پيام را به گوش ما مي رساند: اگر بحران مالي در جهان شدت پيدا كند، جهان به پايان مي رسد. اوليور استون با اين فيلم تلاش مي كند راه كاري براي حل بحران مالي و براي نجات جهان به دست دهد. در اين ميان قهرمان او، گكو پا به سن گذاشته و مثل اين است كه به زودي قرار است بازنشسته شود. يكي از پيام هاي مسخره فيلم هم اين است كه بياييد همديگر و طبيعت را دوست داشته باشيم و با هم مهربان باشيم. من ديگر بازنشسته شده ام! نسخه اي كه از «وال استريت: پول هرگز نمي خوابد» به اكران عمومي درآمده شش دقيقه از نسخه اي كه در جشنواره كن به نمايش درآمد كوتاه تر است و در نتيجه روان تر است. باتوجه به بدنه فيلمنامه كه چند روايت موازي را با محوريت شخصيت جيكوب نقل مي كند، فيلم ريتم و تمپوي فوق العاده خوبي دارد اما لحن معترضانه تري كه نسبت به فرديت سرمايه داران در نظام كاپيتاليستي كه طبيعتاً بايد مولفه اصلي اثر باشد در اين فيلم به دليل چند شاخه بودن روايت غيرممكن است. ضمن اينكه تمام جذابيت بخش نخست «وال استريت» به شخصيت فوق منفي كگو بازمي گردد، اما در اين فيلم هيولايي همچون كگو وجود ندارد. همين موضوع از جذابيت هاي درام مي كاهد.
بعد ازگذشت 20 سال از اكران بخش اول وال استريت (1987) اليور استون، «گوردون كگو» را با بدترين شيوه ممكن به صحنه بازگردانده است، اما بدون ويژگي هاي فردي بخش نخست ديگر كگو به حساب نمي آيد. عمده مشكل فيلمنامه اين فيلم اين است كه به روايتي سطحي از فرديت شخصيت ها اختصاص يافته است، شايد بتوان اين فيلم را يك داستان رمانس خانوادگي دانست، در كنار پرداختن به مسائل مالي اخير جهان. عشق ميان دختر كگو (ويني) و تاجر جوان وال استريت- جيك- كه در كارش بسيار جسور و فعال است، با مشكل مواجه مي شود، و جست و گريخت هاي عاشقانه اما ناقص ميان اين دو، يكي از صدمات جدي فيلمنامه است.
«فيلمنامه وال استريت»، در برقراري ارتباط، ناكافي بوده و خوب عمل نكرده است. بعلاوه از برانگيختن احساسات ما به عنوان تماشاگر برعليه جاه طلبي شركت هاي آمريكايي عاجز است. تعجب آور است كه اليور استون فضايي حاكي از خودشيفتگي درباره وضعيت مالي ايجاد كرده است. و استون يكي از مهمترين رويدادهاي جهان غرب، يعني بحران مالي درسال گذشته اشاره دارد را مورد تقدير قرار مي دهد.
فانتزي ترين بخش فيلم به قسمت هايي تعلق دارد كه به جاي يك كگو يك «لشكر كگو» در بانك فدرال رزو را مي بينيم؛ دزداني كه سيستم پولي و مالي را غارت مي كنند، همچنان قدرتمند هستند و مردان كنگره هنوز هم براي بازگرداندن نظم سيستم به اين افراد كمك مي كنند. وقتي مستند «تخلفات مالي» و همچنين فيلم «كله گنده كوچك» (مايكل لوئيس) كه در زمان اكران صدرنشين جدول فروش بود را با فيلم «وال استريت: پول هرگز نمي خوابد» مقايسه مي كنيم درخواهيم يافت كه اين فيلم آنچنان هم محصولي انتقادآميز به نظر نمي آيد، بلكه بيشتر يك داستان سرگرم كننده درباره جاه طلبي، عشق و چپاولگري در تجارت است و نگاهي مفتون و مجذوب شده دارد نه مغضوب. مايكل داگلاس در گفت وگو با شيكاگو تريبون گفت كه اعتقاد دارد اليور استون چون فرزند يك كارگزار بورس است، بهتر از هركسي مي داند كارش را چطور انجام دهد. اما مشكل عمده فيلم اين است كه در كل ماهيت اثر يك ژست سياسي است و تجارت حبابي و حباب طمع را توجيه مي نمايد و اين فيلم به هيچ روي اثري مخالف با نظام حاكم بر آمريكا نيست. تمركز كارگرداني و درام، بيشتر به پشت پرده نهفته صنعت و دنياي تجارت حبابي سهام مي پردازد و در جمع بندي نهايي كليت تجارت حبابي و حباب سهام، بورس و بيمه را كارگردان ستايش مي نمايد. «كريستين كي يرني خبرنگار سرشناس رويترز از قول جورج سوروس مي نويسد گمان نمي كنم موضوع اين فيلم و شرايط به تصوير كشيده شده در آن، در وال استريت عموميت داشته باشد. اين اثر، فيلمي كسل كننده است كه استون چيزي براي گفتن در آن ندارد، ضمن اينكه با پروپاگانداي سينمايي نمي توان ژست منتقدانه گرفت. سوروس از كنايه هاي مختلف، استون را بي نصيب نمي گذارد و در ادامه مي گويد كسي نمي تواند منتقد وال استريت باشد اما بواسطه موقعيت پدرش در وال استريت، وارد سينما شود؛ ژست خوبي نيست كه با پول پنتاگون مستندي درباره فيدل كاسترو ساخت و مثل چپ ها و منتقدان دولت رفتار نمود؛ اين جملات ترجمه بدون پرده پوشي و صريح از سخنان سوروس است، كسي كه يك پاي تمام انقلاب هاي مخملي در تمام دنياست. جالب اين است كه برنامه «راز»، سيما تلاش مي كند از استون يك قهرمان بسازد در صورتي كه جورج سوروس از او به عنوان دوربين فرهنگي پنتاگون ياد مي كند!
ادامه دارد

 



نقد فيلم «آخرين سرقت»
فيلم هايي كه معلوم نيست براي چه ساخته مي شوند!

محمد قمي
بله! «سرقت»! واژه مناسب و درستي است در تركيب عنوان اين فيلم. فتامل!
فيلم سينمايي «آخرين سرقت» ساخته پدرام عليزاده را مي توان در چنين تعبيري به طور خلاصه و فشرده تعريف كرد و توضيح داد.
نمونه تام و تمامي از سينماي بساز و بنداز امروز ايران كه هيچ ماهيت و غايتي جز فتح گيشه و يا لااقل رسيدن به يك آلاف و اولوف شبه هنري هرچند مبتذل و نازل ندارد. فيلمي كه نه توانسته خنده دار- نه البته «طنز» باشد و نه داستان گو- فيلمي چندپاره و بي ربط با كاراكترهايي سطحي كه اصلا معلوم نيست چرا وارد ماجرا مي شوند و چرا خارج؟
داستان دو جوان دله دزد و آس و پاس فكري و مالي كه به طور اتفاقي درگير ماجرايي واحد مي شوند و در ادامه ساير تصادفات فيلم، با بقيه آدم هاي شبه داستان آبكي و فرماليته اش به طول دادن روندي كمك مي كنند كه در نهايت در جعليت و بي مزگي تام و تمامي پايان مي يابد و به هيچ فرجامي منتهي نمي شود.
كاراكترهاي فيلم به بهانه خنداندن مخاطب، به همديگر توهين مي كنند و در اين راه هم از هيچ چيزي ابا ندارند و مثلا تصويري كه از مادر جوان اول فيلم به نمايش درمي آيد تا چه حد چندش آور و توهين آميز است و نه تنها موفق نمي شود مخاطب را بخنداند بلكه متأسفانه به ذليل كردن يك مادر ساديسم دار و مازوخيستي مي ماند كه معلوم نيست چرا اين قدر سعي مي كند عروس احتمالي فرزندش را خراب و ضايع كند. يا مثلا شخصيت مراد اصلا چرا وارد داستان مي شود و اگر نباشد چه آسيبي به فيلم و داستانش مي رسد؟ همين طور خيلي از داستانك ها و آدم هاي فرعي فيلم كه به بي مزگي و سطحيت هرچه تمام تر مي آيند و مي روند و... تمام!
معلوم نيست در چنين بلبشويي از فرم و محتوا، اسم چند فيلمنامه نويس از جمله محمد درميشيان و ضياءالدين دري در شناسنامه فيلم چه مي كند و به چه كار مي آيد؟
«آخرين سرقت» در هر ژانر و گونه و شكل و شمايلي كه باشد و خود را جا بزند، قطعا يك فيلم طنز و كمدي به معناي جامع و مانع هريك از اين گونه ها، نيست و نهايتا يك اثر باسمه اي سنبل شده و پرت است كه حتي نتوانسته با اين حجم از توهين و لودگي و سخره پيشگي، دل مخاطب را به دست آورد و او را بخنداند؛ هرچند خيلي كوتاه و بي عمق.
روي هر كدام از عناصر فيلم كه دست مي گذاريم و در آن تمركز مي كنيم به نتايج تأسف باري مي رسيم؛ فيلمنامه شلخته و بي دروپيكر و پر از حفره اي كه اصلا مركز ثقل ندارد و هيچ نقطه عطفي در آن مشهود نيست. بازي هاي تلويزيوني دست چندم بي مايه اي كه كلا بي ربط است و مثلا كاراكترش پس از دوسال زندان، با همان موهاي فشن لحظه ورود به زندان، ازش خارج مي شود! يا جواني كه بچه جنوب است و نه لحن و نه نحوه حركات و سكناتش به آن حوزه جغرافيايي، نمي خورد!
خلاصه؛ فجايعي در اين حد!...
و بالاخره كارگرداني كه معلوم نيست با تن دادن به ساختن چنين معجون بدمزه و بي آبرويي، چه قصدي داشته و چه به دست آورده؟

 



«پشت كوه هاي بلند» و غلبه حاشيه ها بر متن

سبحان محقق
سريال تلويزيوني «پشت كوهاي بلند» اين شب ها از شبكه سه سيما پخش مي شود.در اين اثر در يك كلام، خود اصل داستان در پشت پيرايه ها و حاشيه هايي مثل جلوه هاي ويژه و لهجه هاي محلي (شيرازي و اصفهاني) گم شده است. به همين خاطر، اين سريال درعين نوآوري و سنت شكني، مخاطبان زيادي را جذب نكرده است.
احتمالاً دست اندركاران توليد «پشت كوهاي بلند» و سريالي كه قبل از آن «فروردين و ارديبهشت گذشته) تحت عنوان «مسير انحرافي» پخش مي شد، فراموش كرده اند چيزي كه در هر فيلمي حرف اول را مي زند جذابيت ها و مايه هاي داستاني آن اثر است، و بقيه «آيتم»ها باتوجه به زمان، مكان و شرايط فيلم، بايد در خدمت داستان درآيند و آن را تقويت كنند. اصل، داستان است و بقيه، پيرايه و حاشيه هستند. عاملي كه اكثر مخاطبان را به طور طبيعي جذب مي كند و آنها را پاي تلويزيون مدت ها بي حركت نگه مي دارد و علاوه بر اين، آنها را وامي دارد كه هفته ها و ماه ها ماجراهاي فيلم را پي گيري كنند، داستان فيلم است. داستان مثل يك ساختار فلزي ساختمان، براي فيلم است و نقش و ايوان همه بر اين ساختار سوار مي شوند و خودنمايي مي كنند.
فيلمنامه نويس و كارگردان باتوجه به شرايط مكاني و زماني وقوع داستان و پيامي كه در سر دارند و مي خواهند آن را به مخاطب عرضه كنند و با تكيه بر شمّ هنري خود، پيرايه هاي مناسب را انتخاب مي كنند: اگر فيلم مربوط به گذشته هاي دور باشد، جلوه هاي ويژه و لباس اهميت پيدا مي كنند. اين يك امر عادي است كه به خدمت داستان درمي آيد. اما، عوامل مهم تري نيز در جذاب كردن داستان هاي قديمي نقش دارند. مثل سلحشوري، رزم تن به تن، شمشيربازي و بهره گيري از فنون رزمي. اگر حوزه وقوع ماجراها، دربار شاهان باشد، دست فيلمنامه نويس و كارگردان خيلي باز است؛ چون دربار مركز وقوع توطئه ها و بدگويي ها و به اصطلاح، زيرآب زني هاست و علاوه بر اينكه جلوه هاي خيره كننده و تو درتوي قصر براي هركسي خيال انگيز است، ماجراها نيز به همان نسبت پيچ درپيچ مي شوند و همه اين ها با چاشني تشريفات و سلام هاي رسمي و نظامي، دستمايه خوبي براي فيلمسازان فراهم مي آورند تا فيلم را هرچه بيشتر و بيشتر جذاب تر كنند. در اينجا دست كارگردان باز است و او مي تواند مانورهاي جور واجور بدهد. اما همين كارگردان و فيلمنامه نويس بايد خيلي كاركشته باشد كه بتواند يك داستان پرماجرا و يا توطئه هاي رنگ و وارنگ و بد سرانجام را در درون يك روستا تحرير كند و به تصوير بكشد.
«پشت كوه هاي بلند» حاشيه هاي پررنگ و لعاب بسياري دارد، ولي متن ندارد؛ ساختار فلزي ندارد، بلكه مشتي مصالح ساختماني است كه روي هم تلنبار شده اند. جلوه هاي ويژه اش خوب است، اما داستان استخوان دار و جذاب ندارد. نشان دادن دربار شاه به آن شكل كه در اين فيلم آمده، هم داستان را از سكه انداخته و هم پيام هاي مدنظر فيلم درباره لهجه ها را بيش از اندازه لوس و سبك كرده است.
سازندگان اين گونه فيلم ها نبايد فراموش كنند كه در تحليل آخر، اين مخاطب و بيننده است كه بايد فيلم را بپسندد و بگويد كه سريال به مذاقش خوش آمده است يا نه، نه كارشناسان و متخصصان.
تيتراژ خوب و جلوه هاي ويژه سريال «پشت كوه هاي بلند» نشان مي دهد كه دست اندركاران آن قصد ارائه يك كار هنري جدي و پربيننده را داشته اند، ولي افسوس كه كم توجهي به ساختار اصلي (داستان) فيلم، ديگر جنبه هاي آن را تحت الشعاع خود قرار داده است.
چه اشكال دارد كه ما كارهاي خوب را از ديگران ياد بگيريم؛ به عنوان مثال، همين سريال هاي تلويزيوني محصول كره جنوبي كه اين سال ها در كشورمان مخاطبان زيادي پيدا كرده اند، با مهندسي معكوس مي توان نكات آموزنده زيادي را در آنها يافت.
فيلم هايي مثل «دونگ يي» (هم اكنون پنجشنبه ها از شبكه سه پخش مي شود) «افسانه جومونگ»، «جواهري در قصر»، «امپراتور دريا» و «امپراتور بادها» مخاطبان زيادي در ايران داشته اند. اين فيلم ها علاوه بر اينكه پيام هاي ويژه اي براي مخاطبان كره اي دارند و آن، برانگيختن حس ميهن دوستي ، توجه به گذشته پرافتخار و به تسامح، وحدت دو كره است؛ براي خارجي ها نيز بدون پيام نيست؛ ما نيز با مشاهده اين سريال ها، يك تاريخ پرماجرا و هويت كره اي پررمز و راز (براي ملت كره) در ذهن خود مي سازيم. كارگردان و فيلمنامه نويس كره اي مي خواهد كه نگاهمان به كره عوض و تحسين آميز شود. همان كاري كه كارگردانان ژاپني از طريق فيلم هاي سامورايي خود طي دهه هاي آخر قرن بيستم كرده اند. تحت تأثير روايت از همين لنزهاي دوربين است كه مردم دنيا ژاپني ها را افرادي سلحشور و سخت كوش مي دانند و احتمالاً همين احساس را درباره مردم جزاير كومور، تيمور شرقي و ماداگاسكار ندارند.
حال فرض كنيم كه مردم كشور ديگري پاي تلويزيون بنشينند و بخواهند فيلم «پشت كوه هاي بلند» را ببينند؛ چه احساسي به آنها دست مي دهد. آيا براي آنها اين فيلم جز يك سرهم بندي ملال آور است؟ آيا شما به آنها حق نمي دهيد كه پس از چند لحظه مشاهده فيلم، كانال را عوض كنند؟!
ما در عصري زندگي مي كنيم كه خواسته يا ناخواسته، فيلم ها و سريال ها پيشاني يك ملت محسوب مي شوند. به همين خاطر، اين حوزه توجهات بيشتري را مي طلبد و تيم هاي كاركشته، هنرمند و باسواد بايد حوزه فيلم سازي را مديريت كنند.

 



چشم انداز سينماي مقاومت ايران در چند كشور جهان

بخش چشم انداز سينماي مقاومت ايران همزمان با برگزاري دوازدهمين جشنواره بين المللي فيلم مقاومت، انقلاب و دفاع مقدس در چند كشور جهان برگزار مي شود.
انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس با مشاركت سازمان ارتباطات اسلامي هفته هاي فيلم با عنوان چشم انداز سينماي مقاومت ايران را به منظور معرفي فرهنگ دفاع مقدس و نمايش رشادت ها، ايثار و مقاومت مردم در هشت سال دفاع مقدس در ساير كشورها برگزار مي كند.
بخش چشم انداز سينماي مقاومت ايران يكي از بخش هاي مهم جشنواره دوازدهم فيلم مقاومت است كه قرار است مهر امسال همزمان با هفته گراميداشت دفاع مقدس در ايران و چند كشور جهان برگزار شود.

 



مسابقه قرآني «تسنيم» در شبكه هاي سيما

مسابقه تلويزيوني «تسنيم» كه پخش آن از شب ولادت حضرت علي(ع) آغاز شده تا عيد سعيد مبعث از شبكه هاي سيما پخش مي شود.
با توجه به تجربه موفق برگزاري مسابقات تلويزيوني «از تو مي پرسند»، «سيماي آفتاب» و «الفباي زندگي» در اداره كل آموزش و پژوهش سيما، اين برنامه با درخواست و مشاركت شوراي معارف سيما و با هدف ترويج مفاهيم اخلاقي سوره مباركه «حجرات» توليد و پخش مي شود. در اين مسابقه كه با تكنيك «موشن گرافيك» و به صورت «سه بعدي» در فضايي معنوي و در 15قسمت توليد شده است هر روز سه جايزه نفيس شامل يك كمك هزينه سفر به مكه مكرمه، يك كمك هزينه سفر به عتبات عاليات و يك كمك هزينه سفر به مشهد مقدس به برندگان تعلق خواهد گرفت.
يادآور مي شود سؤال هاي مسابقه هر روز از ساعت هشت الي 20 و پاسخ سؤال ها از ساعت 20 الي 24 پخش خواهد شد. همچنين سامانه پيامكي 3000077 براي ارسال پاسخ هاي سؤالات در نظر گرفته شده است و مخاطبان لازم است فقط شماره گزينه صحيح را به اين سامانه ارسال نمايند.
علاقه مندان براي اطلاع از سؤال ها و متن كامل توضيحات مربوط به هر سؤال و اسامي برندگان مي توانند به سايت اداره كل آموزش و پژوهش سيما به نشاني www.tvr.ir و سايت شبكه قرآن و معارف سيما به نشاني www.qurantv.ir مراجعه كنند.

 



«33 روز» شورجه در شمال لبنان

اكران فيلم «33 روز» جمال شورجه در شمال لبنان به صورت محدود آغاز شده است و اكران نخستين فيلم جنوبي در شمال لبنان است.
به گزارش فارس، فيلم «33 روز» كه اين روزها در لبنان و در بيروت و صور و صيدا كه شهرهاي جنوبي اين كشور است در حال اكران بود، از چند روز پيش به شمال اين كشور رفته تا در اين مناطق عمدتا غيرمتعلق به حزب الله لبنان اكران شود.
در جريان جشنواره محلي «سينمائيات» از بازيگران فيلم «33 روز» تقدير شد و اكران آن در منطقه «زعزتا» آغاز شد.
اين نخستين باري است كه يك فيلم از جنوب لبنان و درباره مقاومت در شمال لبنان مورد تقدير قرارگرفته و اكران مي شود.

 



نگاهي به فيلم «خنده در باران»
گريه در شوره زار!

سعيد رضايي
نام «سلطان و شبان» كماكان براي همه ايرانيان نامي خاطره انگيز و دوست داشتني است. سريالي كه در روزگاري پيش از اين و براي مدت ها تبديل به اثري باليني و حتي مهم و تأمل برانگيز و البته نوستالژيك براي اهالي تلويزيون در ايران شده بود. سريالي كه در آن دوران به شدت ديدني مي نمود و ساخته جواني به نام داريوش فرهنگ و از اولين ساخته هاي سريالي تلويزيون پس از انقلاب بود.
در واقع داريوش فرهنگ با «سلطان و شبان» شناخته شد. اما «خنده در باران» به عنوان آخرين اثر سينمايي داريوش فرهنگ پس از 10سالي كه از آخرين تجربه فيلمسازي او در قالب سينما مي گذرد فيلمي غير قابل دفاع و ضعيف و نازل از آب درآمده است. در فيلم «خنده در باران» شاهد يك پراكندگي در مضمون و روايت و سطحيت عذاب دهنده در پرداخت تصويري قصه هستيم. قصه اي كه سوراخ هاي عميقي دارد و فيلمنامه اش پر از حفره هاي پرنشدني است.
داستان از اين قرار است كه نامزدي نادر كه يك پزشك است با خوشه درست در مراسم ازدواجشان به هم مي خورد اما نادر نمي تواند فكر خوشه را از ذهنش بيرون كند. بر اثر تصادف، فردي به نام بهروز و خوشه به اغما مي روند و نادر كه به دنبال كار و اختراع خود- ذخيره كردن اطلاعات حافظه بيمار و بعد بازيابي آن- است فرصت را غنيمت مي شمارد اما بر اثر اشتباه دستيارش حافظه دو نفر به اشتباه به جاي يكديگر قرار مي گيرد و...
فيلم در واقع در يك فضاي چند پهلو و يا به عبارت ديگر در چند فضاي نامتوازن و نامتجانس به پيش مي رود و نمي رود و مثلا طنز كميك آن اصلا موقعيت ظهور و بروز جدي نمي يابد و يا فضاي علمي- تخيلي اش ناكام مي ماند و علاوه بر اين در شخصيت پردازي و روايت هم دچار يك سطحيت مزمن مي شود كه در مخاطب به شدت دافعه برانگيز است.
فيلم گرچه موسيقي خوبي دارد و فردين خلعتبري اثر موفق و تأثيرگذاري ارائه داده، اما حتي موسيقي خوب هم نمي تواند حفره هاي فيلم را بپوشاند وكار به شدت لنگ مي زند و پرت است.
مضمون تكراري فيلم هاي لمپنيستي ظاهرا كمدي روي پرده در كنار سطحي نگري مفرط كارگردان و نيز مضمون درهم و پرداخت ناقص و ابتركار باعث شده تا «خنده در باران» به ضعيف ترين كار مجموعه آثار كارنامه داريوش فرهنگ تبديل شود گرچه او خودش اين فيلم را فيلم خويش نمي داند!
«خنده در باران» را در واقع مي توان ادامه اي دانست بر فيلم هاي فرتوت و آبكي اين روزهاي سينماي ايران كه از جذب مخاطب بازمانده و در اوليه ترين و بديهي ترين اصول سينماورزي و زيبايي شناسي بصري، ناكام و شكست خورده اند.
به داريوش فرهنگ پيشنهاد مي كنيم اگر نمي تواند ديگر «سلطان و شبان» بسازد لااقل دست به ساختن آثاري همچون «خنده در باران» هم نزند كه نتايج اين چنين به بارآورد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14