دوشنبه 5 تير 1391 - شماره 20240
آرش فهيم عرصه فرهنگي امروز ايران، مركز برخورد و رويارويي انواع پيام ها و معاني است. ترديدي نيست كه در هيچ مقطعي از تاريخ كشورمان تا اين حد شاهد تكثر و تنوع- و حتي تناقض- در اين پهنه نبوده ايم؛ اين «مسئله» در نحوه عملكرد اغلب توزيع كنندگان فرهنگ در سطح جامعه قابل مشاهده است؛ انتشار پيام هاي متناقض هم از سوي خود آن ها رواج دارد و هم در بين اين توزيع كنندگان در حال وقوع است. به طوري كه گاه از سوي يك منبع، پيامي به جامعه صادر مي شود، اما خودش و يا منبع متفاوتي، آن پيام را به شكل ديگري نقض مي كند. به عنوان مثال، در يك آگهي تلويزيوني به مخاطب گفته مي شود كه استفاده زياد از تلفن همراه، عواقب فرهنگي و اجتماعي ناخوشايندي را در پي دارد، اما بلافاصله، آگهي ديگري به نمايش درمي آيد كه مي گويد با مكالمه يا ارسال پيامك بيشتر به وسيله سيم كارت هاي فلان شركت، هديه دريافت مي كنيد! يا در يك برنامه تلويزيوني، مخاطب به معنويت و پرهيز از زخارف دنيوي فراخوانده مي شود، اما بعد از اين برنامه در پيام هاي بازرگاني، مخاطب را به پس انداز بيشتر ثروت و چشم دوختن به جوايز فلان بانك مي خوانند. اين ها نمونه هايي از تناقض در عملكرد دروني يك دستگاه توزيع كننده پيام هاي فرهنگي است. اما اين تناقض در مقايسه ميان پيام هاي انواع دستگاه هاي مشغول در امر بازتوليد و انتشار فرهنگ، شدت بيشتري دارد و گاه حالت تخاصم به خود مي گيرد. اين اتفاق براي الگوهاي رفتاري و شخصيتي و به خصوص نحوه پوشش، بيش از ساير شاخص ها خودنمايي مي كند. به اين ترتيب كه درست در شرايطي كه پوشش متعالي- كه تجلي حقيقي آن در حجاب اسلامي پديدار است- از سوي خيلي از دستگاه هاي تبليغاتي به عنوان يك ارزش مطلوب معرفي مي شود، بخش ديگري همچون سينما كه اتفاقا در امر توزيع فرهنگ تأثير بالايي دارد در حال اثرگذاري معكوس است. كافي است محتواي آثار سينمايي در اين زمينه را تحليل كنيم. در غالب فيلم هايي كه روي پرده سينماها به نمايش درمي آيند، اين چند كليشه در رابطه با الگوي پوشش تبليغ مي شود: -زناني كه از پوشش ساده و سالم برخوردارند، سطح فرهنگي و عقلاني و همچنين سواد پاييني دارند و در مقابل، زنان توانا و تحصيل كرده، داراي ظاهر پرغشي هستند!(«جدايي نادر از سيمين»، «نارنجي پوش» و...) - آرايش و رفتار اغواگرانه از سوي زن نشانه ادب و احترام و تشخص است و بانواني كه فاقد آرايش و ظاهر بي آلايش هستند، خشن و دافعه انگيزند!(ورود آقايان ممنوع) - دختر محجبه در زندگي اش به بن بست و شكست مي رسد و دختر فاسد و بي بند و بار موفق مي شود!(قصه پريا) - زن در جامعه ايران نقشي جز طعمه بودن ندارد!(«يكي از ما دو نفر»، «خصوصي» و...) اما سؤال اين است كه چرا اين وضعيت پيش آمده و چگونه مي توان بر آن غلبه كرد؟ بحث الگوهاي زيستي و رفتاري در محصولات سينمايي، جداي از ساير اجزا و عناصر محتوايي فيلم ها نيست. در واقع، اگر آثار سينمايي را در چارچوب مكتب كاركردگرايي بررسي كنيم، عناصري چون گريم بازيگران و نوع پوشش و آرايش آن ها در خدمت هدف و مضمون محوري فيلم قرار مي گيرد. اين موضوع در نوع نگاه كارگردان به «زن» و مواجهه با كاراكترهاي مونث در فيلم پررنگ تر مي شود. بدون شك، هر چه نگاه فيلمساز به بانوان توأم با حرمت و احترام و انسانيت باشد، حضور كاراكترهاي خانم هم در فيلم انساني تر و در نتيجه همراه با رعايت شاخص هاي اخلاقي خواهد بود. در مقابل نگاه ابزاري و غيرانساني به زن از سوي فيلمسازها، حاصلي جز عرضه تصويري اغواگر و منفي و از جمله داراي پوشش و ظاهر فريبنده ندارد. استفاده غيراصولي و نامتعارف از زن در سينما را نمي توان به افراد محدود كرد، بلكه اين نوع بازنمايي تصوير از بانوان در سينما، يك جريان است؛ جرياني كه تنها به درون نهاد سينما محصور نيست، بلكه اين مسئله در فرايندهاي اجتماعي و فرهنگي كه سينما و سينماگران را دربرگرفته اند ريشه دارد. به اين ترتيب كه سينما را مي توان برآيند جريان ها و فعل و انفعالات فرهنگي يك جامعه دانست. اين واقعيت هم در سينماي ايران و پيوند آن با جريان هاي فرهنگي و اجتماعي قابل بررسي است؛ اقتدار بخشيدن به ارزش هاي اشرافي و سرمايه گرايانه از سوي دولت هاي موسوم به سازندگي و اصلاحات از يك طرف و دادن مجال بيشتر به افراد و جريان هاي غربگرا و شبه روشنفكر در دو دهه اخير، در قالب كمرنگ شدن ارزش ها و افزايش ابتذال و مردم گريزي در سينما خودنمايي كرده است. يكي از مولفه هاي اصلي فرهنگ سرمايه محور، بهره بري از زن به عنوان ابزاري زينتي و اغواگر است. بدحجابي نيز يكي از عواقب و عوارض گرايش به سرمايه داري از سوي بخشي از بازيگران اجتماعي در سال هاي پس از جنگ بوده است. به مفهوم دقيق تر، در شرايطي كه وجه غالب سينماي كشورمان از باز توليد كردن ارزش ها، به كاسبي و تجارت تغيير كاركرد يافت، نوع نگاه به زن نيز دچار انحرافاتي گرديد كه يكي از تبعات اين نوع نگاه را مي توان در رواج بدحجابي در فيلم هاي توليدي ديد. بدون شك اگر نظارت و مميزي حداقلي دولت در كار نبود، وضعيتي به مراتب ناجورتر در سينما به وقوع مي پيوست. براي كاهش اين تعارض فرهنگي در كوتاه مدت، چاره اي جز افزايش مميزي و محدوديت در نوع نمايش زن در آثار نيست. اما در درازمدت، بايد مسير حركت دستگاه سينمايي كشور تغيير يابد. اصلاح امور فرهنگي در كوتاه مدت و به شكلي بخشنامه اي و ضربتي امكان پذير نيست، اما در درازمدت و با ايجاد كارزارها و بسترهاي مناسب و سوق دادن سينما به سرچشمه هاي فرهنگي و معنوي و مردمي، امكان بازگشت آن به دامان فرهنگ پيشرو و مترقي وجود دارد. سينما زماني مي تواند در حوزه هاي فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي و سياسي، كاركردي متعالي و درمانگر داشته باشد كه به جاي سوداگري و گيشه محوري، مردمدار وعدالت خواه باشد. اتفاقا چنين سينمايي بهتر مي تواند به رونق اقتصادي خويش كمك كند. سينمايي كه با مردم همدل باشد، هيچ احتياجي به اين ندارد كه براي جذب مخاطب بيشتر، روي به ابتذال بياورد يا براي كسب ثروت، خودش و وطنش را به جشنواره هاي خارجي بفروشد. طبيعي است كه تا هنگام غلبه و حاكميت دو جريان سينماي تجارتي پولگرا و جشنواره اي پوچگرا، عناصر نمايشي آثار نيز به سمت استهجان و استحقار ميل دارند. در اين تنگنا، تنها مي توان به مميزي و نظارت متعهد اميد داشت كه مانع از بي پروايي كساني باشد كه معتقدند «حذف سه عامل سكس، خشونت و الكل، سينماي ايران را از مهم ترين وجوه جاذبه در سينما محروم كرد!» نياز امروز ما اين است ؛سينمايي كه به جاي سرمايه و سرمايه دار، به دنبال مردم است. برخلاف فيلم هاي تجارتي و شبه روشنفكر كه در پي جلب رضايت سرمايه داري داخلي و خارجي هستند، سينماي انساني و انقلابي، وجدان بيدار جامعه را هدف مي گيرد و مي تواند كليد باز كردن بسياري از قفل ها در جامعه امروز ايران باشد.
سعيد رضايي فيلم «كيميا و خاك» به كارگرداني عباس رافعي از معدود آثار سينمايي توليد شده با موضوع انقلاب اسلامي است كه به تازگي در سينماهاي كشور اكران شده است. عباس رافعي پيش از اين فيلم هاي «راز مينا»، «پروانه»، «آيه هاي زميني»، «راه طي شده»، «آفتاب بر همه يكسان مي تابد»، «گراناز» و «تولدي ديگر» را ساخته و «كيميا و خاك» هشتمين فيلم بلند سينمايي وي به شمار مي رود. وقتي براي يك فيلم از ساختار اپيزوديك استفاده مي شود كه نحوه روايت و نوع لحن و شكل بيان فيلم آن را بطلبد و در واقع، الزامات بياني كارگردان را وادار كند تا براي بهترين نوع روايتگري در قصه اش از اپيزودهايي استفاده كند كه گويايي كافي و اثرگذاري وافي بر مخاطب داشته باشند. در فيلم «كيميا و خاك» هم كه به نوعي اشاراتي به موضوع انقلاب اسلامي دارد و جزء فيلم هاي به اصطلاح معرفت آموز و تفكرآميز در اين جرگه محسوب مي شود چنين رويكردي براي بيان و بنان فيلم مورد توجه عباس رافعي كارگردانش قرار گرفته است. در اين فيلم اپيزوديك ما با مجموعه شخصيت ها و يا به عبارت بهتر تيپ هايي روبه روييم كه در يك موقعيت رفتاري و كاري در پرواز هواپيمايي به خارج از كشور در پنج گروه با موقعيتي ويژه روبرو مي شوند و همين موقعيت هم فضايي فراهم مي آورد تا مخاطب با كنش و واكنش هاي آدم هاي داستان اپيزوديك فيلم مواجه شود. و در اين ميان چند كاراكتر نقش آفريني و بسترسازي جدي تر و ويژه اي دارند كه علي القاعده يكي از آنها روحاني جوان فيلم است كه تبديل به يكي از تصاوير بكر و ماندگار فيلم در ذهن مخاطب شده است. البته وجه اين ماندگاري و بكر بودن، نه در ارزش فرمي و روايت داستاني و يا بازي چشمگير بهداد بلكه در لغزندگي و عدم تعادل و توازن اين كاراكتر و عنصر بنيادي فيلم است كه در واقع مي توان آن را به مثابه نشانه و مشتي نمونه خروار از ساير مولفه ها و عناصر فيلم در نظر گرفت. به عبارت ديگر بايد گفت فيلم «كيميا و خاك» به جهت شخصيت پردازي و به خصوص به لحاظ عنصر لحن، به شدت آسيب ديده و نتيجه اي معكوس به بار آورده به نحوي كه مخاطب نه فرصت مي يابد در بستر روايي فيلم قرار گيرد از بس كه نپخته و خام است و نه مي تواند از خاصيت هاي ساختاري اثر لذت ببرد، چرا كه به شدت ناهمگون و رهاست و اصلا به مرز اثرگذاري نزديك نشده و نمي شود. مثلا همان شخصيت روحاني كه بنا بود خاصيتي آشنازدايي شده و جلوه اي ويژه و بكر و بديع داشته باشد، اما متاسفانه بيشتر فانتزي و دفرمه شده تا بديع و جذاب! به نحوي كه مخاطب نه تنها وجهي از آشنايي قبلي با او - كه به عنوان روحاني، در جامعه نمونه هاي متنوع و عيني و قابل دسترسي دارد- نمي يابد بلكه در مقوله آشنايي زدايي هم كه نحوه اي از بيان جذاب هنري است هيچ قدرت و استحكامي در اين كاراكتر نمي بيند. تقريباً مي توان گفت ساير عناصر اين فيلم چه در بعد شخصيت ها و چه رويدادها از همين خطر و ابتلاي خام دستي و عجله و بي تدبيري در پرداخت، بي نصيب نمانده و اين شاخصه تبديل به عنصر جاري و ساري در متن و بطن فيلم «كيميا و خاك» شده است. آيا اين فيلم يك اثر انقلابي است؟ آيا براي مخاطب امروز سينماي ايران كه علاقه مند به سينماي انقلاب و معارف و مفاهيم و تاريخ آن باشد ارزشمند و قابل استفاده و لذت بردن است؟ آيا براي مخاطبي كه اين ويژگي ها را نداشته باشد و صرفاً به سينما و بهره هنرورزانه از آن بيانديشد، چيزي در چنته دارد؟ اين فيلم كداميك از اين دو دسته را راضي مي كند؟ و اساسا براي كدام مخاطب فرضي ساخته شده است؟ هر دو؟ يكي؟ يا هيچ كدام؟ از مقدورات و مشخصات و ويژگي هاي فيلم برمي آيد كه گزينه سوم به واقعيت نزديك تر است!
علي اكبر باقري ارومي هميشه شيفته خواجه نصيرالدين طوسي بوده و هستم. به ويژه اينكه او زندگي پرفراز و نشيبي داشته و از همه فرازهاي زندگي اش سرافرازانه بيرون آمد؛ او مرد بزرگ عبور از گردنه هاي بزرگ تاريخ بود. به همين دليل هم تماشاي نمايشي درباره زندگي يك مرد بزرگ تاريخي، جاذبه و اهميتي ديگر دارد. پرداختن به مشاهير علمي سابقه اي در تئاتر جهان دارد و شايد قابل تعمق ترين آنان «گاليله» نوشته برتولت برشت باشد كه آن هم به شخصيت گاليله در قرون وسطي مي پردازد. البته بعدها سرگذشت بزرگاني مانند ژاندارك، دانتون و حتي در دوران قبل تر امثال ال سيد و معاصرتر، بعد از جنگ جهاني دوم سرگذشت آرتور اوپنهايمر مخترع بمب نيز توسط نويسندگان ساير كشورها امثال اتم راسين، برتولت برشت يا برنارد شاو ايرلندي نگاشته شده است. در تئاتر ايران نيز اتوبيوگرافي وجود داشته ولي به نظر بنده شايد كامل ترين اتوبيوگرافي ها را بتوان شبيه خواني ها دانست كه راجع به شخصيت هاي كامل انساني يعني چهارده معصوم بوده اند. ولي جداي از متون تعزيه كه خود جاي بحث مفصل تري را مي طلبد، از دهه 40 به بعد هرچند پرداختن به مشاهير ايراني به خصوص در زمينه علم را به طور پراكنده در تئاتر ديده ايم ولي همان اندك هم به غفلت برگزار شده اند و نگاهي جامع و تاثيرگذار به آن خالي بوده است و بعد از انقلاب هم متأسفانه به اين موضوع به طور شايسته و بايسته پرداخته نشده است. ولي در اين اواخر خوشبختانه مشاهير علمي درخشان كشورمان با دست كارگرداناني توانا به آثار نمايشي كشورمان راه پيدا كرده اند. البته بايد گفت، فقر متون نمايشي در اين باره علاوه بر مشاهير علمي و فلسفي كشور (كه از ديد هنرمندان ما مهجورند) مشاهير ادبي ما را نيز دچار اين كم لطفي ها نموده است، و پيش بيني اين است كه همچنان دچار اين معضل خواهيم بود. در حالي كه غفلت از اين امر جداي از تاثيري كه مي تواند بر گسترش علوم در جامعه امروزين داشته باشد براي خود ما هنرمندان اين تجربه عيني را بدست خواهد داد كه انسان هاي بزرگ را بهتر بشناسيم. اين كار نوعي بازشناسي موفقيت انسان است. در واقع روانشناسي موفقيت انسان ها در اعصار مختلف است و نشان مي دهد كه در روزگار خود چه سختي ها كشيده اند و دست از سخت كوشي برنداشته اند. مانند آنچه دانشمندان علوم مختلف ما در شرايط فعلي دارند، ولي باز هم دست از جهاد علمي خويش برنداشته تا ايرانيان را مقابل دشمنان عنود خارجي سربلند نمايند. در واقع رجوع به مشاهير علمي كشور مي تواند هم طرازي و نقش برجسته تئاتر را در ترسيم مشترك موفقيت در پررنگ تر كردن خط درخشان علم و فن آوري به ما نشان دهد، و اين يعني اينكه هنر نمايش در اين همطرازي مي تواند نقش برجسته اي ايفا كند كه متأسفانه تاكنون نشده است. چرا كه تئاتر و هنرهاي نمايشي ما قطعا اين ظرفيت را دارد كه بتواند از پيشرفت هاي مملكت ما از دوران گذشته تا معاصر دوباره رونمايي كند. براي اين منظور بهتر است به رويكرد اين نمايش توجه كنيم؛ «سياست خواجه» را مي توان جزء آن دسته نمايش هاي اتوبيوگرافي دانست كه در بستر سنت هاي زمان شكل مي گيرد. در واقع تعريفي تاريخي از آن را مي توان در بستري فراتاريخي كه منحصر در يك مقطع تاريخي نيست ديد. يكي از آن مقاطع بزرگ تاريخي سرزمين ما، برخاستن فتنه مغول و آتش دامنگير آن بر ايرانيان مظلوم و بيگناه است. اين نمايش داراي چهارچوبي خاص براي معرفي يكي از تاثيرگذارترين شخصيت هاي تاريخي آن دوران است؛ يعني خواجه نصيرالدين طوسي كه در اين نمايش شخصيتي چند وجهي از او نشان داده مي شود. اين اثر از خواجه شخصيتي هم داراي تيزهوشي علمي، هم تدبير سياسي، هم هنر مملكت داري، و هم ايستادگي مقابل خرافه را به نمايش مي گذارد. هر چند زندگي خواجه- رحمت الله عليه- داراي فراز و نشيب هاي زيادي بوده، كه شايد نشان دادن همه آن در يك نمايش دشوار مي نمايد. ولي با هوشمندي كارگردان تعمدا از ميانه كار وارد جريان نمايش مي شويم كه اين خود يك روال منطقي ويژه به آن مي بخشد. به طوري كه در همان شروع كار خواجه را مي بينيم كه مشغول رصد ستاره ها در آسمان است و ابراز شگفتي از رويدادهاي كواكب مي كند و مقارن با آن از آنچه بر زمين مي گذارد هم شگفت زده مي شود كه خود نشان دهنده فضايي متضاد براي آغاز يك نمايش است. و اينجا رويكرد ديگري كه مي توان به آن توجه كرد شخصيت شناسي علمي خواجه است. مسئله بعدي ارايه شناخت دقيق از زندگاني مؤثر خواجه در زماني كه مي زيسته است. پيشرفت نمايش ما را با اوضاع اجتماعي زمان خواجه و تسلط حكومت هاي ملوك الطوايفي آن زمان نيز آشنا مي كند؛ چيزي كه ممكن است چاه غفلتي براي امثال خواجه بوده و او را به سمت انتقام جويي از رقيبان بكشاند. اين نكته ظريف سبب مي شود كه ما دنبال نمايشي شدن اين وسوسه باشيم و از وراي آن ابعاد ديگر شخصيت زندگي خواجه را دريابيم كه آن مسئله اخلاق گرا بودن خواجه نصيرالدين است. نهايت امر اينكه خواجه بسيار انسان متعادلي بوده كه با حفظ آن در تدابير حياتش در واقع فصل درخشاني از تأثير موثر در حيات آدمي را رقم زده است. در بررسي زندگي مردان بزرگ كه كارهاي بزرگي نيز انجام داده اند و طلسم قدرت طلبي، آنان را نفريفته است زندگي خواجه نصيرالدين طوسي براي تمامي مردان تاريخ ساز مثال زدني است. به خصوص كه در روزگاري كه ما به سر مي بريم متأسفانه قدرت هاي استكباري موجود در دنيا براي تثبيت قدرت خودكامه خويش، دست به هر كاري مي زنند تا حقايق موجود در دنيا را با تفسيري غلط به مردم دنيا دروغ بنمايند و اين موضوع، حيات بشري را با بي اعتمادي نسبت به آينده مواجه مي كند. شما اگر دوره سختي را كه خواجه در آن مي زيسته يعني دوران هجوم مغول ها، حكومت هاي ملوك الطوايفي داخل و حكومت بني عباس ستمكار را در نظر آوريد، مي بينيد كه خواجه با چه تدبيري از علم و عقل و مديريت، چگونه كاري نمود كه بتواند مغولان خونخوار و ويرانگر را به انسان هايي آرام و قابل تأمل و در نهايت مسلمان و شيعه تبديل گرداند. خوب پرداختن به زندگي چنين شخصيتي كه در واقع توانست با تدبير خويشتن قابليت تمدن اسلامي را براي هدايت انسان ها نشان دهد، حاكي از نيازي است كه ميرعظيم موسوي به عنوان كارگردان در جامعه احساس مي كرده و توان اين موضوع را در اين متن مي ديده است كه بتواند گوشه اي از زندگي پربار اين دانشمند بزرگ را به صحنه بياورد. اجراي اين نمايشنامه تلنگري است به استفاده از سنت هاي تاريخي كه در پيروزي يك ملت و ايستادگي يك ملت در برابر تهاجمات تاريخي مؤثر بوده است. اين استفاده از تجربيات تاريخي مؤثرترين شيوه براي احراز شخصيت يك ملت در قلب تاريخ است. نكته اي كه به خوبي در اين نمايش بازنمايي شده است. هدف از ترسيم زندگي شخصيت هاي بزرگ در نمايشنامه، تعريف و تمجيد از آن ها نيست، بلكه در اين نوع از نمايشنامه ها بايد دقت كرد و اعتبار اشخاص مهم را از دل تاريخ بيرون كشيد و اين كاري است كه البته سهل و ممتنع است. سهل از اين جهت كه شخصيت خواجه يك شخصيت جامع الاطراف است و ممتنع از جهت اينكه اين آدم هاي بزرگ داراي ظرائفي در طي حياتشان بودند كه نمي توان آن ها را ناديده گرفت. نمايش «سياست خواجه» داراي وجوه بسيار مثبتي است و نشان مي دهد كه كارگردان و گروه اجراي نمايش از عهده كارهاي سخت برمي آيند. اين واقعيت را از هماهنگي خوبي كه در نمايش بين نقش ها وجودداشت مي فهميم! يا از درخشش بعضي از بازيگران و توانمندي آنها در ارايه نقش شان از جمله سيدمحسن حسيني و آتش تقي پور احساس مي كنيم، از دكور خوب و به خصوص چيدمان آن، يا از مسلط بودن بازيگران، از هماهنگي خوب عوامل پشت صحنه و... قسمت انتهايي نمايش ابتر است! بسنده كردن خواجه به ساخت يك رصدخانه در مراغه، تا حدودي گويا شخصيت پوياي وي را در نظر مخاطب مبهم جلوه مي دهد و يا در اول نمايش كه ما وي را درگير رصد ستاره ها مي بينيم باز نشاني از عمق نظريات وي را نشان نمي دهد. و موارد ديگري از اين دست. انتظاري كه در اين دست از كارهاي فاخر مي رود دقت هر چه بيشتر در ظرائف و خطوط برجسته ظريفي است كه در كار نهفته است.
شيدا اسلامي مدتي است كه صدا و سيما در عرصه برون مرزي با جبهه جديدي به نام جمهوري آذربايجان مواجه شده است. يك نماينده مجلس جمهوري آذربايجان همين اواخر و به صراحت از غرب خواست بخشي از بودجه اختصاص داده شده به ايران ستيزي را در اختيار اين كشور قرار دهد تا صرف راه اندازي و فعاليت شبكه اي با عنوان «سحر» و به عنوان مقابله كننده با قديمي ترين و باسابقه ترين شبكه تلويزيوني معاونت برون مرزي صدا و سيما يعني «شبكه جهاني سحر» شود. اگر اين موضوع در كنار تصميمي كه چندي پيش از سوي شوراي راديو و تلويزيون ملي جمهوري آذربايجان، مبني بر ممنوعيت پخش هرگونه سريال خارجي از شبكه هاي تلويزيوني اين كشور به صورت رسمي ابلاغ و سپس اجرا شد، هدف بررسي قرار گيرد، دامنه چالش هاي پيش روي شبكه ايراني سحر نمايان تر مي شود، بگذريم كه بخش عمده اي از مخالفت ها و سنگ اندازي ها بر سر راه كار اين شبكه، ناشي از نكته طلايي ديگري است كه اخيرا در ماجراي بازداشت و محكوميت دو ساله حبس براي خبرنگار محلي شبكه سحر در باكو، از سوي حتي سازمان ها و نهادهاي بين المللي بسياري اعلام شد و چيزي نيست جز بيان واقعيت ها و انعكاس حقايق در اين كشور از سوي سحر. اما راهبردهاي باكو براي تحديد «سحر» در همه وجوه گسترده شده و حتي پخش فيلم و سريال هاي ايراني از شبكه هاي جمهوري آذربايجان را برنمي تابد. اين اقدام، اكنون فرصت ديده شدن آثار نمايشي ايراني در داخل مرزهاي جمهوري آذربايجان را به «شبكه جهاني سحر» و سيماي آذري زبان آن محدود و منحصر كرده است. پخش سريال هاي خارجي از شبكه هاي تلويزيوني جمهوري آذربايجان درحالي ممنوع شد كه دامنه ارائه سريال هاي ايراني براي مردم جمهوري آذربايجان، از آنتن سيماي آذري شبكه ايراني «سحر» فراتر رفته و شبكه هاي داخلي اين كشور هم براي پخش فيلم و سريال هاي ايراني سر و دست مي شكستند. ممنوعيت رسمي پخش هرگونه سريال خارجي از شبكه هاي تلويزيوني جمهوري آذربايجان البته، درحالي اجرايي شده كه تب تند و فراگير پخش سريال هاي مبتذل غربي و به ويژه سريال هاي توليد آمريكاي جنوبي، 20 سالي هست كه دامن شبكه هاي تلويزيوني اين كشور را گرفته و در تمام اين مدت هم ظاهرا هيچ خطري متوجه فرهنگ و ارزش هاي اجتماعي مردم جمهوري آذربايجان نبوده است، اما آن طور كه از روند دو سه سال اخير مي توان نتيجه گرفت سياستگذاران فرهنگي كشور آذربايجان را، افزايش توجه و اقبال مردم آذربايجان نسبت به فيلم و سريال هايي كه به صورت پرحجم از آنتن شبكه سحر براي بينندگان آذري زبان آن در آن سوي ارس پخش مي شود، به اين نقطه رسانده است. به خصوص كه اين استقبال رو به تزايد، به مرور شبكه هاي تلويزيوني در داخل خاك آذربايجان را هم به كام خود كشيد و در كنار پخش آثاري همچون فيلم هاي سينمايي «سهم گمشده» و «رنگ خدا» و سريال هاي «زير تيغ»، «شهريار»، «امام علي(ع)»، «ميوه ممنوعه» و... با فراهم شدن فرصت استثنايي پخش سريال «يوسف پيامبر(ص)» به اوج رسيد. حدود دو سال پيش بود كه شبكه موسوم به «اسپيس» در آذربايجان در آستانه ورشكستگي قرار داشت ولي با پخش سريال «يوسف پيامبر(ع)» با دوبله اي كه شبكه سحر با حضور صداپيشگان و بازيگران مطرح جمهوري آذربايجان روي اين سريال ماندگار و ارزشمند تاريخي- مذهبي انجام داده بود، از ورطه افول نجات يافت. تجربه ارائه «يوسف پيامبر(ع)» از يك شبكه داخلي با دسترسي آسان براي تماشاگران تلويزيون در جمهوري آذربايجان، نشان داد پخش فيلم و سريال هاي ايراني، به تدريج عرصه را براي محصولات آمريكاي جنوبي و حتي تركيه هم- كه آثار توليد شده در آنها به صورت گسترده در معرض ديد بينندگان آذري تلويزيون قرار مي گرفت- تنگ خواهد كرد. خطر اصلي ، نفوذ فرهنگ «ايراني- اسلامي» از دريچه توليدات ايراني است. در همان زمان منابع خبري از خلوت شدن محسوس خيابان ها و محل هاي تردد مردم و حركت خودروها در ساعت پخش «يوسف پيامبر(ع)» نوشتند و تلويزيون خزر چندي پيش گزارش داد در دو سال متوالي 2010 و 2011 انتخاب پر تعداد نام «يوسف» براي نوزادان آذري، رتبه اين نام را به بالاترين جايگاه آماري ارتقاء داده است. در گزارش تلويزيون خزر به صراحت بر تأثير پخش سريال ايراني «يوسف پيامبر(ع)» بر اين تغيير مهم در انتخاب نام براي نوزادان تأكيد شده است و با كمي شناخت از حال و هواي جمهوري آذربايجان، به راحتي مي توان دريافت كه اين موضوع ريشه در علاقه مندي ديرينه مردم كشور آذربايجان به قرآن و ارزش هاي اسلامي و نيز مشتركات تاريخي و مذهبي با ايران اسلامي دارد. البته در همان زمان پخش «يوسف پيامبر(ع)» از شبكه اسپيس در ماه رمضان دو سال پيش نيز، اقداماتي براي خنثي كردن اين روند صورت گرفت، از جمله اينكه شبكه «اجتماعي» آذربايجان هم اقدام به پخش نسخه آمريكايي يوسف با كارگرداني «راجر يانگ» كرد؛ فيلمي سه ساعته، سراسر تحريف درباره اين پيامبر الهي، غيرقابل اعتماد و فاقد توانايي در جذب مخاطبان مسلماني كه به سرچشمه حكمت هاي قرآني در داستان يوسف كه «احسن القصص» قصه هاي قرآني است، متصل اند. اين شبكه نسخه آمريكايي «يوسف» را در دو قسمت و با تكرار در وقت سحر، ارائه كرد تا به مقابله با پخش «يوسف پيامبر(ع)» كه از سوي شبكه اسپيس در بهترين موقعيت ممكن يعني ماه مبارك رمضان پخش مي شد، بپردازد. ماجرا به همين جا هم ختم نشد و دو شبكه ديگر تلويزيوني جمهوري آذربايجان يعني «ليدر» و «آ.ان.اس» چندي پس از آن، علي رغم پخش آنونس سريال يوسف پيامبر(ع)، به يك باره از پخش سريال منصرف شدند كه نشان دهنده دخالت عوامل خارجي بر اين تصميم گيري تعجب برانگيز است. وقتي به اين موضوع تأثير پخش سريال «مختارنامه» از شبكه سحر افزوده شود، عمق اين موضوع ملموس تر مي گردد. «مختارنامه» هم در جمهوري آذربايجان دوبله شد و مشهورترين چهره هاي بازيگري و دوبله و تعدادي از دارندگان نشان دولتي «هنرمند خلقي» (بالاترين نشان دولتي در اين عرصه) در دوبله آن شركت كردند و با آغاز آن، مجدداً صحنه هاي خلوت شدن خيابان ها و محل هاي گذر در شهرها و روستاهاي جمهوري آذربايجان تكرار شد. نظرسنجي محلي در اين كشور نيز آمار 42درصدي بينندگان اين سريال در آذربايجان را نشان داد. سرانجام نوشيروان محرملي رئيس شوراي ملي راديو و تلويزيون جمهوري آذربايجان رسماً اعلام كرد از روز اول ماه مي سال2012، پخش سريال هاي خارجي از شبكه هاي جمهوري آذربايجان متوقف خواهد شد، هرچند كه در عمل، پخش سريال هاي ايراني از شبكه هاي جمهوري آذربايجان، از يك سال پيش از آن متوقف شده بود، اما در اين تاريخ موضوع كاملاً رسمي و ابلاغ شد و از يكم مي يعني 12 ارديبهشت امسال عملاً آغاز و هدف اجرا قرار گرفت. «كامل شاهوردي اف» مدير اجرايي شبكه اسپيس گفته بود: من از اين مصوبه استقبال مي كنم. دولت بودجه هنگفتي را به توليد سريال هاي ملي جمهوري آذربايجان اختصاص داده و به ما جهت مي دهد كه توليد سريال بومي را توسعه دهيم و فكر مي كنم با افزايش كيفيت سريال هاي خودمان ميل بينندگان به آنها نيز افزايش خواهد يافت. اختصاص بودجه كلان براي ساخت سريال هاي بومي در جمهوري آذربايجان از يك سال پيش به اين سو صورت گرفته است، اما در اين مدت اساساً شركت هاي تركيه اي دست اندركار توليد سريال در جمهوري آذربايجان هستند و ادامه همان روند ضدفرهنگي كه با سريال هاي غيرايراني در رسانه هاي اين كشور تعقيب مي شد را در دستور كارشان دارند. با اينكه هنرپيشه هاي آذري در اين مجموعه ها ايفاي نقش مي كنند اما در عمل، آنچه با اين ساز و كار حاصل مي شود، چيزي است در حد و اندازه همان سريال هاي تركيه اي كه نظيرشان در شبكه هاي اين كشور به وفور يافت مي شود. از سوي ديگر، پس از اعلام تصميم ياد شده، انستيتوي حقوق رسانه در جمهوري آذربايجان كه يك سازمان غيردولتي است، مصوبه شوراي ملي راديو و تلويزيون اين كشور مبني بر ممنوع كردن پخش سريال هاي خارجي را گونه اي اعمال سانسور توصيف كرده است. انستيتوي حقوق رسانه اعلام كرد: اين مصوبه به معناي ممنوعيت بي قيد و شرط تمامي برنامه هاي توليد شده در خارج از جمهوري آذربايجان كه سريال ناميده مي شوند، محسوب مي شود و چنين ممنوعيت فراگيري را با هيچ سود ديگري نمي توان توجيه كرد. به اين ترتيب، فارغ از اينكه چنين تصميم گيري اي درحد و اندازه هاي خود، خوب يا بد و مفيد يا مضر ارزيابي شود، يك بار ديگر اهميت و جايگاه سيماي آذري شبكه سحر را به سياستگزاران رسانه ملي ايران يادآوري مي كند. با اينكه تأثيرگذاري بخش آذري زبان شبكه جهاني سحر بر افكار عمومي و وجوه فرهنگي و نگرش هاي اعتقادي مردم جمهوي آذربايجان، امري مسلم و مسجل است، فضا و زمينه رقابتي اين سيما با رسانه هاي رقيب آن نيازمند توجه جدي است. سيماي آذري سحر هم اكنون روزانه فقط 9ساعت پخش برنامه دارد و از طريق ماهواره هاي نايل ست و هات برد قابل دريافت است؛ شكل، زمان و واسطه پخشي كه به هيچ وجه با مأموريت، اهداف غايي و ظرفيت هاي اين رسانه تناسب ندارد. اگر چه مردم جمهوري آذربايجان هم مثل همه دنيا كه برنامه ها و محتواي هر رسانه ايراني را به خاطر كانون توجه بودن جمهوري اسلامي ايران در عرصه هاي مختلف بين المللي و حرف هاي متفاوت و متمايز آنها از رسانه هاي غربي، دنبال مي كنند، همچنان بيننده برنامه هاي شبكه ايراني سحر خواهند ماند، اما اين بدان معنا نيست كه صحنه رقابت رسانه اي همواره به همين منوال بماند. همين حالا هم رسانه هاي پاره وقت ماهواره اي، وقتي بخواهند با شبكه هاي 24ساعته كه در هر لحظه و هر ساعت در دسترس بينندگان خود هستند، رقابت كنند، دشواري هاي بسياري را تجربه مي كنند. فقط وقتي اين محدوديت زماني برآمده از شرايط داخلي صدا و سيما، در كنار تحركات فرهنگي و رسانه اي طرف مقابل مورد بررسي قرارگيرد، مي توان به عمق ضربه اي كه از ناحيه هر روز تأخير در توسعه بيشتر شبكه هاي برون مرزي، به بدنه فعاليت هاي جبهه رسانه اي ايران در وراي مرزهاي آن وارد مي شود، وقوف پيدا كرد. سيماي آذري شبكه سحر، با تصميمي كه شوراي ملي راديو و تلويزيون آذربايجان اجرا كرده، حالا تنها پنجره اي است كه مردم مسلمان اين كشور مي توانند در دريچه آن شاهد فيلم و سريال هاي صدا و سيما با همه طعم و رنگ اسلامي و ايراني شان باشند. اين رسانه، گذشته از محدوديت هاي جديد در كشور آذربايجان نيز قابليت تبديل به يك شبكه 24ساعته را داشت ولي در شرايط جديد، نيازمند التفاتي جدي تر است. در يك نگاه كلي نيز، وقتي اهتمام مسئولين صدا و سيما در تقويت جبهه برون مرزي رسانه ملي را كه با افتتاح شبكه هاي پرس تي وي، آي فيلم و هيسپان تي وي تجديد شد، شاهد باشيم، اميد بيشتري خواهيم بست كه شرايط جديد و ممنوعيت پخش سريال هاي ايراني از شبكه هاي جمهوري آذربايجان به فرصتي جديد تبديل شوند و با تأملي ويژه در مورد سيماي آذري شبكه سحر، شيفتگان «مريم مقدس(س)»، «مردان آنجلس»، «يوسف پيامبر(ع)»، «مختارنامه»، «بشارت منجي»، «زير تيغ»، «مدار صفر درجه»، «در چشم باد» و... در دومين كشور شيعه جهان در جوار ايران، لذت ملاقات با قهرماناني كه در قاب آثار نمايشي ايراني به تصوير كشيده مي شوند را بيشتر از پيش درك كنند.
فيلم سينمايي «فرشتگان قصاب» با موضوع قاچاق اعضاي بدن در افغانستان توليد مي شود. گرچه موضوع اين فيلم در افغانستان است، اما تصويربرداري آن در ايران انجام خواهد شد. فرشتگان قصاب به تهيه كنندگي موسسه شهيد آويني و به كارگرداني و نويسندگي سهيل سليمي ساخته خواهد شد و احتمالا در سي و يكمين جشنواره فيلم فجر شركت خواهد كرد.
تهيه كننده «شور شيرين» با بيان اينكه در حال مذاكره با چند كارگردان جديد هستيم، گفت: اميدواريم فيلم «شهيد شوشتري» هفته اول مهر همزمان با آغاز هفته دفاع مقدس كليد بخورد. «ابراهيم اصغري» تهيه كننده سينما در گفت وگو با فارس، درباره آخرين وضعيت فيلم زندگي شهيد شوشتري، اظهار داشت: پس از يك سال تحقيقات ميداني، تيم نگارش از ابتداي سال نگارش كار را آغاز كرده اند. وي در ادامه افزود: پيش بيني مي كنيم تا پايان خرداد نگارش فيلمنامه زندگي اين شهيد به سرپرستي «جواد ستوده» به اتمام برسد. اصغري تصريح كرد: همزمان با نگارش فيلمنامه، مشغول آماده كردن مقدمات توليد و جذب بودجه از يكي دو نهاد مختلف هستيم تا از همكاري اين نهادها در توليد فيلم هم استفاده كنيد.تهيه كننده «شور شيرين» در ادامه در مورد زمان آغاز فيلمبرداري فيلم سينمايي شهيد شوشتري به فارس، گفت: با توجه به اينكه «جواد اردكاني» به دليل درگير بودن در ساخت يك سريال، از كارگرداني فيلم زندگي شهيد شوشتري انصراف داده است، مذاكره خود را با افراد مختلفي براي كارگرداني اين فيلم آغاز كرده ايم تا نهايتا كارگردان جديدي براي اين فيلم پيدا شود.ابراهيم اصغري در پايان اين گفت وگو خاطرنشان كرد: اميدوارم طبق برنامه ريزي ها، اين فيلم هفته اول مهر همزمان با آغاز هفته دفاع مقدس كليد بخورد تا بتوانيم شاهد اولين نمايش آن در جشنواره بين المللي فيلم فجر باشيم.بنابراين گزارش، سردار سرتيپ پاسدار «نورعلي شوشتري» در سال 1327 در روستاي سرولايت شهرستان نيشابور به دنيا آمد.فرماندهي لشگر پنج قرارگاه نجف، قرارگاه حمزه و جانشيني فرمانده نيروي زميني سپاه بخشي از مسئوليت هاي اين شهيد والامقام است. وي از اول فروردين 88 با حفظ سمت، فرماندهي قرارگاه قدس زاهدان را عهده دار شد. سردار شوشتري 27 مهرماه سال 88 در حمله تروريستي به شهادت رسيد.