(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 5 تير 1391 - شماره 20240

شرح مزجي يكي از بيانات محوري مقام معظم رهبري درسال 1373با استفاده از ديگر بيانات معظم له دنبال وجوه مشترك بگرديد
امام ملاحظه كسي را نمي كرد

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir



شرح مزجي يكي از بيانات محوري مقام معظم رهبري درسال 1373با استفاده از ديگر بيانات معظم له

دنبال وجوه مشترك بگرديد

پاسخ گفتن هم همين جور است، تا آنجايي كه به يك وظيفه، وظيفه دفاع از خود و دفاع از حق مربوط نمي شود، كمتر از او هست. قطعاً و حتماً بايستي نقش انفعالي در مقابل بدرفتاري و بداخلاقي ديگران نكنيم و به اين كيفيت است كه صميميت ها برقرار مي ماند و اضافه مي شود و به اين ترتيب است كه امكان همكاري و همراهي و همگامي زياد مي شود و به اين ترتيب است كه روابط برادرانه و دوستانه هر چه بيشتر مي شود و بالاخره به اين ترتيب است كه اين قندهاي شيرين عزيز در ليوان يك تشكيلات حل مي شوند و به معناي واقعي كلمه يك شربت حيات بخش و لذت بخش و مفيدي را تشكيل مي دهند. آن خودخواهي ها، فردگرايي ها، يعني فرديّت ها، آن ناهنجاري ها از بين مي رود. آنچه باقي مي ماند براي انسان و براي جامعه چيست؟ همان حالت مثبت بودن بي ناهنجاري، بي اصطكاك.2/3/59
امام بزرگوار، حضرت جعفربن محمد الصادق صلوه الله وسلامه عليه فرمود: «ا ذا لم تجتم ع القرابه علي ثلاثه اشياء تعرّضوا ل دخول الوهم عليهم و شماته الاعداء ب ه م»38 يعني در ميان يك جمع نزديك به هم، چه يك جمع خويشاوند و چه يك جمع دوست و چه يك جمع همكار، اگر اين سه خصوصيت نباشد دچار وهم و سستي و شماتت و ملامت دشمنان خواهند شد. آن سه خصوصيت كه در هر جمعي بايد باشد اين است «و ه ي ترك الحسد ف يما بينهم ل ئلّا يتحزّبوا فيتشتّت أمرهم»، اول اين كه به يكديگر حسد نورزند زيرا حسد آنها را دسته دسته مي كند و كار آنها پراكنده مي شود. «و التّواصل ل يكون ذلك حاد ياً لهم علي الألفه » دوم اينكه با يكديگر ارتباط و رفت و آمد و ديدار داشته باشند، زيرا اين، آنها را به همديگر نزديك تر مي كند و ميان آنان الفت برقرار مي كند. «و التّعاون ل تشم لهم الع زّه » سوم اينكه با يكديگر همكاري انجام بدهند، زيرا اين موجب مي شود كه عزت همه آنها را در بر بگيرد. اين سه خصوصيت براي هر جمعي كه به نحوي با يكديگر ارتباط و نزديكي دارند لازم الرعايه است.14/6/59
اميدواريم ان شاءالله كه همه ما به سوي يك اخلاق برادرانه اسلامي و يك همكاري خوب و سالم چه در داخل تشكيلات و چه در كل جامعه بتوانيم حركت كنيم. اميدوار باشيم و مطمئن باشيم براي اينكه اين راه را تقويت كنيم اين فكر و اين خط را تقويت كنيم و به ذهن هاي ناباور و ناقبولي كه احياناً وجود دارد بقبولانيم، راه منحصر به اين است كه ما با اخلاق خوب و رفتار خوب انسانيمان، حقانيت و صحت اين راه و اين خط را ثابت كنيم.2/3/59
و توصيه مي كنم كه از اختلاف نظرها، اختلاف سليقه ها جدّاً پرهيز كنيد. اختلاف سليقه ها را كنار بگذاريد، دنبال وجوه مشترك بگرديد. من تعجب مي كنم از كساني كه حاضرند با افرادي كه از لحاظ دارا بودن ايدئولوژي مادي و الحادي نقطه مقابل ما هستند وجه مشتركي پيدا كنند اما با برادران مسلمانشان حاضر نيستند. بگرديد دنبال وجه مشترك، مشتركات بين ما زياد است. الآن شايد به تعداد افرادي كه در اينجا حضور دارند در جمع حاضر، نقطه نظرها و سليقه ها وجود داشته باشد؛ اما بالاخره يك انگيزه واحدي، يك وجه مشتركي ما را اينجا جمع كرده است. اين وجه مشترك را پيدا كنيم، تقويت كنيم. اين يك هوشمندي بزرگ است، اين يك هوشمندي لازم است و امروز مسلمان مبارز انقلابي بايد اين هوشمندي را داشته باشد.16/3/58
در زمينه كار سازماني و تشكيلاتي، از كاغذبازي و اداره بازي پرهيز كنيد. اين توصيه را جدي بگيريد و هرچه مي توانيد مورد توجه قرار دهيد كه بسيار مهم است. ديگر اينكه تشكيلات را حجيم نكنيد. در نظر داشته باشيد كه پرحجم كردن تشكيلات، وقتي كه انسان نتواند به كارها برسد، مثل بدن هاي خيلي بزرگي است كه قلب هاي ضعيفي دارند. صاحبان بدن هاي بزرگ، غالباً سرانگشتان پاهايشان يخ كرده است و دچار نارسايي خون به قلب مي شوند. آدم از اين نگران است. حالا اگر مثلاً خون به آپانديس نرسد، چندان جاي نگراني نيست؛ چون آپانديس تقريباً يك عضو زايد است. يا مثلاً به كيسه صفرا اگر يك وقت خون نرسد، انسان چندان نگران نمي شود. اما يك وقت است كه خون به چشم نمي رسد. اين، واقعاً غصه دارد. وقتي حجم كار زياد شد، گسترده شد، و روزبه روز هم گسترده ترش كرديم، همين مشكلات به وجود مي آيد. «قليأ يدوم، خيأ م ن كثير ينقط ع»39 آن كمي كه استمرار داشته باشد، بهتر از آن زيادي است كه گاه هست و گاه نيست. اين در روايات هست.4/11/71
[يك آفت] دل خوش كردن به يك تفكر مجرد است، يعني فكر كنيم كه حالا ما مشغول كاريم، ديگر بيشتر از اين چه كار كنيم. بدون اينكه با مسائل جاري جامعه خودمان در تماس باشيم، بدون اينكه سعي كرده باشيم كه نيازهاي فكري و عملي را بشناسيم و حتي بدون اينكه به خودمان زحمت بدهيم كه از زبان ها و دهان ها و ذهن هايي، سؤال كنيم كه چه اشكالاتي و چه نيازهايي دارند، بنشينيم براي خودمان ببافيم. اين يك آفت بزرگي است. در اين هيچ حرفي نيست و بايستي طرز فكر، طرز فكر مماس تر، عملي تر، قابل تطبيق تر و بيشتر متناسب با نيازها باشد.
آفت بعد يك مقدار عجله است. عجله در كارها هميشه كار را خراب مي كند. احساس اينكه دير شده و شتاب و سرعت بايد داشت، غير از عجله دست و پاگير است. يك لحظه تأنّي40 تحقيقاً روا نيست، اما يك قدم باعجله هم يقيناً موجب سرنگون شدن و ناكام شدن است. عجله نبايد كرد. وضع خودمان را با وضع آن ايدئولوژي رقيب مقايسه نكنيم كه يك نفر تازه وارد ميدان شده، هر وقتي، هر مطلبي در هر مسأله اي بخواهد بنويسد يا بخواهد ارائه بدهد، كافي ست كه يك كتاب را بردارد كپي كند، از دو، سه تا كتاب، چهار تا مطلب سر هم بگذارد و يك كتاب درست كند؛ كمااينكه دارند مي كنند و مي بينيم. همه اش حرف هاي تكراري و از روي هم كپي شده و واقعاً ديگر بعضي از آنها مهوّع، از بس تكرار شده است.12/10/55
پاورقي
 



امام ملاحظه كسي را نمي كرد

اما نامه ها و پيامها و احكام كلاً دست نوشته شخص حضرت امام بود هر چند در بعضي موارد به خصوص پيام هاي طولاني به دليل اين كه حضرت امام تدريجاً طي چندين روز روي كاغذهاي مختلف مي نوشتند و احياناً در حاشيه صفحات هم مي نوشتند، لذا مي د ادند تا آقاي رسولي محلاتي و در مواردي اينجانب پاك نويس كنيم. تمام متن اين بخش از پيام هــا به خط امام هم اكنون موجود است و مشخص است پاك نويس كدام يك خط آقاي رسولي و كدام يك خط اينجانب است و هرگز يك كلمه كم و زياد نشده است.
بسياري از موارد هم بدون پاك نويس عين خط امام منتشر شده است. مانند نامه درباره نهضت آزادي و نامه به آقاي منتظري، وصيت نامه سياسي عبادي و....
به هرحال آنچه قطعي و مسلّم است در همه مواردي كه امضاي امام پاي آن قرار گرفته است دقيقاً و بدون يك كلمه كم و زياد، انشاي شخص حضرت امام اســت ولي بعضا از سوي كساني كه برخي نوشته هاي امام آنها را افشاء و رسوا كرده، مانند ليبرال ها و نهضت آزادي نسبت به آن نوشته ها تشكيك شده است. مثل نامه حضرت امام به آقاي محتشمي كه در اين مورد هم مي دانيد مرحوم حاج احمدآقا از ابراهيم يزدي شكايت كرد و بعد از كارشناسي رسمي دادگستري و اثبات اينكه نامه مزبور دستخط امام است، ابراهيم يزدي محكوم شد.
¤ يكي از نوه هاي امام در مصاحبه اي گفته بود كه امام تحت تأثير نوه هايشان بودند و نظراتشان عوض مي شد و امروز اگر زنده بودند، حتي نتيجه هاي حضرت امام هم مي توانستند رويشان تأثير بگذارند و ديدگاه هايشان را نسبت به برخي مسائل عوض كنند! يك وقت انسان از عقل ديگران استفاده مي كند، يك وقت از القائات ديگران. آيا چنين ادعايي در مورد حضرت امام مي تواند واقعيت داشته باشد؟
ناصري: اين كه توهين به امام است و نشان مي دهد كه اينها شخصيت امام را نمي شناسند. امام هرگز چيزي را كه مطابق شرع و اسلام نبود، نمي پذيرفت و از كسي هم نمي ترسيد.
روحاني: اگر چنين بود كه امام، امام نبود!
اختري: اين مورد را اگر خودم نديده بودم، نمي توانستم قبول كنم و شايد خيلي ها هم باشند كه نتوانند قبول كنند. چند قضيه اتفاق افتاده است كه وقتي انسان اينها را كنار هم مي گذارد، مي بيند روحيه امام جوري بود كه اطرافيان امام اصلاً نمي توانستند چيزي را به او القا كنند.
سال 53 يا 54 بود و امام در نجف سخنراني كردند. من آن موقع در ايران بودم. امام قضايايي را از داخل سيستان و بلوچستان از فقر و گرسنگي و بيچارگي هاي مردم گفتند كه واقعاً بسياري از افرادي كه اينجا بودند، از جمله خود ماها خبر نداشتيم. آگاهي و اطلاعات و شناخت امام به شكلي بود كه افراد ديگر اصلاً نمي توانستند چيزي را به ايشان القا كنند. معروف است كه امام بعد از قضيه انجمن هاي ايالتي و ولايتي، مرحوم سعيدي را پيش مراجع ديگر فرستادند تا ببينند آنها در مورد اين قضيه چه كار خواهند كرد و چه نظري دارند. مرحوم سعيدي برگشتند خدمت امام و گفتند رفتم و با آقايان صحبت كردم، فلاني اين جوري گفت آن يكي جور ديگر.
مرحوم شهيد سعيدي به اصطلاح تفسير و تحليل مي كند و مي گويد: «اين آقايان همه شان شرط و شروط گذاشتند. اينها
نمي آيند.» امام فرمود: «ولي من ادامه مي دهم.» شهيد سعيدي باز اصرار مي كند كه: «آقا! اينها نمي آيند و شما را تنها مي گذارند و كار مشكل مي شود.» امام مي فرمايد: «من تمام شب را روي اين موضوع فكر كرده ام و اين كار را دنبال مي كنم و جلو مي روم: ولو بلغ ما بلغ» اين، طرز انديشيدن امام است و ديگران به هيچ وجه نمي توانستند بر او تأثير بگذارند.
در نجف كه بوديم قضيه اي پيش آمد و ما سه نفر بوديم كه جمع شديم و رفتيم نزد امام. قضيه از اين قرار بود كه در نجف، شهريه حضرت امام توسط آقايي به نام رضاييان توزيع مي شد كه طرفدار آقاي شريعتمداري بود. آقاي رضاييان با اين آقاي روحاني ما كه اينجا حضور دارند، بد بود. ايشان رفته بود شهريه بگيرد، او برخوردي كرده بود كه ما خيلي ناراحت شديم و دنبال اين رفتيم كه توزيع شهريه مجموعه طرفداران امام را جدا كنيم. نامه نوشتيم و رفتيم خدمت حضرت امام و صحبت كرديم. ما طرفداران حضرت امام دو دسته بوديم. يك عده موافق بوديم كه شهريه را جدا كنيم و از دست رضاييان بگيريم و يك عده معتقد بودند عيب ندارد، بگذريم و برويم، ولي ما اصرار كرديم. شب رفتيم خدمت امام و ليستي را كه امضا كرده بوديم خدمت ايشان داديم و قضيه را گفتيم. امام فرمود: «شما مي دانيد كه من رضاييان را نمي شناسم، ولي 40 سال است كه با آقاي خلخالي رفيق هستم و به او اعتماد دارم».
رحيميان: مرحوم شيخ نصرالله خلخالي.
اختري: بله، خدا رحمتش كند. امام فرمودند من با او رفيق هستم و به او اعتماد دارم و شهريه را به او داده ام، ولي او واگذار كرده و من هم چيزي نگفته ام. شما اگر نمي خواهيد، مشكلي نيست. من مي گويم شهريه اين مجموعه را جدا كنند. موقعي كه مي رفتيم بيرون، يك چيزي به ذهنم آمد كه ما مي رويم و مرحوم حاج آقا مصطفي مي آيد و امام از او مي پرسند كه قضيه چيست؟ مرحوم حاج آقامصطفي كه نظرش در اين مورد با ما موافق نبود، نظر امام را عوض خواهد كرد. لذا برگشتم و به امام عرض كردم: «حاج آقا مصطفي موافق نظر ما نيست». امام با قاطعيت جمله اي را گفتند كه فهميدم امكان ندارد نظرشان تحت تاثير نظر حاج آقا مصطفي عوض شود. اگر كس ديگري اين را به من مي گفت، شايد نمي توانستم باور كنم، ولي به گوش خودم شنيدم. كسي كه نسبت به فرزند عزيزش كه مجتهدي بزرگوار است و به شدت مورد علاقه ايشان است، اين گونه برخورد مي كند، آن هم در برابر يك طلبه 22- 23 ساله كه از يك گوشه ايران بلند شده آمده و هنوز امام شناخت چنداني از او و خانواده اش ندارد. ولي امام به يك خواسته بحق ديگران اين گونه توجه دارد. چنين شخصيتي كسي نيست كسي از اطرافيان بتواند روي او تأثير بگذارد.
يكي هم در مسئله خود مرجعيت بود. بعد از رحلت آقاي حكيم «رحمه الله عليه»، براي مرجعيت تلاش مي شد. بزرگان و فضلاي قم اطلاعيه اي نوشتند و مرجعيت را به امام ارجاع دادند و ايشان را به عنوان مرجع معرفي كردند. اين اطلاعيه به نجف آمد و ما بنا داشتيم آن را با علماي نجف هم تكميل و براي مرجعيت امام تلاش كنيم. امام فهميد كه ما داريم اطلاعيه اي مي نويسيم كه در كشورهاي مختلف پخش كنيم. امام وقتي متوجه شد، جلوي آن را گرفت و گفت: «اين كار را نكنيد» و نگذاشت اين كار انجام بگيرد.
اطرافيان هرگز نمي توانستند به آنچه كه خواست امام نبود و امام به آن اعتقاد نداشت، عمل كنند. امام از دور و نزديك از هرگونه دخالتي در حركت خود جلوگيري مي كرد و نمي گذاشت كسي بر او تأثير بگذارد. اين ويژگي بارز زندگي و رهبري حضرت امام بود كه هيچ وقت ملاحظه افراد و اشخاص و نزديكان و دوستان و كسان ديگر را نمي كرد، از جمله در مسئله پس از رحلت آيت الله حكيم. مرحوم جليلي كرمانشاهي در زمان آقاي حكيم در كرمانشاه وكيل مطلق ايشان و بسيار فعال بود و جايگاه مهمي هم داشت. علماي ايران خيلي جاها به امام ارجاع داده بودند و بعضي جاها هم ارجاع نداده بودند. از جمله مرحوم آقاي جليلي بود كه مدرسين و فضلاي قم كه با او صحبت كرده بودند، گفته بود: «امام مثل آقاي حكيم به من وكالت مطلق بدهد تا من به ايشان ارجاع بدهم». امام فرموده بود: «من به كسي وكالت مطلق نمي دهم». يادم مي آيد كه حضرت آيت الله مؤمن «حفظه الله» به نجف مشرف شده و اين پيام را از بعضي از آقايان و از جمله آقاي منتظري آورده بودند كه به امام بگويند، مصلحت است كه امام اين وكالت مطلق را به مرحوم جليلي كرمانشاهي بدهد. جناب آقاي مؤمن هم با امام صحبت كرده بودند و ايشان زير بار نرفته بود. عبارت امام هم كه آقاي مؤمن آن موقع نقل كرد، اين بود كه: «اگر من به آقاي جليلي وكالت مطلق بدهم، آقاي شيخ عطاءالله[ اشرفي اصفهاني ] در آنجا چه كار كند؟ علماي ديگر چه كار كنند؟»
پاورقي
 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14