اثرات كلان سياست هاي خرد
|
|
جنايت هاي تكان دهنده منافقين در گفت و گو با عضو شوراي رهبري اين سازمان
افرادي كه قصد جدايي از فرقه رجوي داشتند را با سيانور مي كشتند
|
|
پشت پرده باستان گرايي چيست؟
|
|
|
اثرات كلان سياست هاي خرد
رضا رحمتي
يكي از مباحثي كه در منازعه قدرت هم در بعد فراملي و هم در عرصه جامعه شناسي سياسي
چه در سطح جنبش هاي اجتماعي و چه در سطح زندگي سياسي برخاسته از اين جنبش ها در
ريخت شناسي (تيپولوژي) تحولات اجتماعي بين المللي و جامعه شناسي سياسي جديد مطرح مي
شود، مسأله تأثير سياست خرد (ميكروپاليتيك) بر زندگي سياسي است. در عملكرد سياست و
كنش سنتي، صحبت از تأثيري بود كه جنبش ها، طبقات، احزاب، گروه ها، سنديكاها و... بر
نظام هاي سياسي (در عرصه داخلي) و سازمانهاي بين المللي (در نظام بين الملل) داشتند
و متعاقباً تأثيري كه نظام سياسي بر اين جنبش ها، طبقات و... داشت. به عبارتي سطح
كنش سياسي سطح كلان و مربوط به كل نظام سياسي و بين الملل مي شد. همين مقوله در
مورد جنبش هاي بين المللي كه نقطه توجه خود را آگاهي دهي مطرح مي كنند، متصور است.
ميكروفيزيك يا ميكروپاليتيك (سياست خرد، سياست سوپرماركتي)، نه تنها تأثيري به
مراتب بيشتر از سياست كلان داشته و دارد، بلكه به عنوان عرصه جديد كنش هاي اجتماعي،
سياسي و بين المللي مطرح مي شود. بدين ترتيب مطابق با اين نظر، سياست به سمت قهوه
خانه ها، سوپرماركت ها، مغازه ها، اينترنت، موبايل و... روانه شده است و ديگر از
دست احزاب سياسي براي تأثير بر نظام سياسي كاري ساخته نيست، بلكه بايد به سراغ اين
سطوح خرد برويم، هم از اين رو است كه جنبش هاي بين المللي قبل از اين كه متوجه
حكومت هاي فاسد شوند، به سمت جوامع روانه خواهند شد. اجتماعي كردن فعاليت هاي
سياسي، پيروزي هاي بزرگ سياسي (به خصوص در سطح بين المللي) به همراه خواهد داشت.
اگر فعاليت سياسي در اين سطح و توسط مكانيسم هاي مختلف، انجام شود و گسترش يابد،
موفقيت جنبش ها و سياست ها بيشتر و كارسازتر خواهد بود. يا مثلاً موقعي كه از سياسي
شدن تكنولوژي هاي بي زمان (مثل موبايل و اينترنت) سخن به ميان مي آيد به معني اين
است كه اين دستگاه خيلي بيشتر توان بالاي بسيج نيروهاي اجتماعي را دارد، بدان گونه
كه اين تكنولوژي هاي زماني كه در خدمت سياست قرار مي گيرند اولاً جذابيت دارند و
مخاطب بهتر تأثير مي پذيرد و ثانياً اجتماع سياسي را عليه نظام هاي فاسق سياسي راحت
تر (به دليل توان بالاي تأثير بر دارنده دستگاه) بسيج مي كند.
در اين قسمت منظور خود را از سياست خرد به طور كاربردي بيان خواهيم كرد، تلاش براي
تحت تأثير قرار دادن مخاطبان در جوامع را مي توان با يك نمونه به خوبي مشاهده كرد.
سال 2006 كاريكاتوريستي در كشور دانمارك دست به اقدامي موهن عليه پيامبر عظيم الشأن
اسلام زد. كشيدن كاريكاتوري موهن به عنوان كنشي سياسي توسط كشور دانمارك براي خط
كشي هاي شوونيستي كه منجر به واكنشي سراسري توسط مسلمانان شد. روزنامه ها، جرايد،
زعماي دستگاه هاي سياست خارجي و ديپلماسي در كشورهاي مؤثر در صحنه سياسي دنيا به
اين كشور مقاله ها نوشتند و سفراي خود در اين كشور را فراخواندند و سفراي اين كشور
اخطارها گرفتند. ولي در اين بين اقداماتي در برخي كشورهاي مسلمان مثل ايران و مالزي
در نخريدن كالاهاي دانمارك در سوپرماركت ها (اقدامي كاملاً سياسي ولي در بعد
اجتماعي و خرد و نه كلان و توسط حكومت)، تنبيه به مراتب سهمگين تري براي اين كشور
خاطي حقوق بشر به حساب آمد؛ كه گستره تأثير آن به مراتب بيشتر از اقدام كشورها در
فراخواندن سفرا بود. سبد خريد خانوار در ايران از لبنيات دانمارك خالي شد و اين
كشور بازار برخي كشورهاي مسلمان مثل ايران را از دست داد. اقدامات سطح خرد كه اثرات
كلان داشت.
نمونه هاي ديگر اين اقدام را مي توان در مواردي به كار برد كه كشورهاي ناقض حقوق
بشر انجام مي دهند و مردم از خريد كالاهاي كشورهايي كه از طريق اردوگاه هاي كار
اجباري دست به ساخت كالا مي زنند، خودداري كنند. يا از خريد محصول «الف» كه توسط
شركت «ب» كه از طريق كار كودك توليد محصول مي كند، سر باز زنند. يا كالاها و
محصولات كشوري كه به مقدسات كشورمان توهين مي كند را خريداري نكنيم و به طور كلي
تغيير سبد خريد كالا به نفع منافع بشردوستانه و مصالح حقوق بشري است و اين خود مي
تواند تأثيرگذاري به مراتب بيشتر از شليك صدها جنگنده به يك كشور داشته باشد.
|
|
|
جنايت هاي تكان دهنده منافقين در گفت و گو با عضو شوراي رهبري اين سازمان
افرادي كه قصد جدايي از فرقه رجوي داشتند را با سيانور مي كشتند
مريم سنجابي عضو شوراي رهبري سازمان
منافقين مدتي است كه از اين سازمان جدا شده است. وي با بيان خاطرات تلخ خود طي 25
سال حضور در كمپ اشرف و برخورد نزديك با سران فرقه، به تغيير ماهيت اين سازمان طي
ساليان دراز پرداخته كه در آن تنها يك فرد به نام مسعود رجوي بر تمام شئون سازمان
مسلط بود و آن را هر طور كه مي خواست هدايت مي كرد بدون آنكه به اصول اوليه شكل
گيري سازمان توجهي داشته باشد كه مهم ترين آنها ارتباط گسترده با آمريكا است كه
زماني تحت عنوان استكبار از آن ياد مي شد. شرايط كمپ اشرف، نحوه جذب نيروها در
سازمان، بازداشت هاي گسترده در دهه 70 و همكاري با سازمان سيا در دوران حضور آمريكا
در عراق از جمله موضوعاتي است كه اين عضو سابق شوراي رهبري سازمان منافقين در گفت و
گو با فارس به آن اشاره كرد كه مشروح آن از نظر خوانندگان مي گذرد.
¤ نحوه ورود شما به سازمان چگونه بود؟
- من از فاز سياسي هوادار سازمان بودم و با تبليغاتي كه صورت مي گرفت در دوران
دبيرستان و به وسيله برادرم در 15 سالگي جذب سازمان شدم. در سال 63 از سازمان جدا
شدم اما مجدداً سال 65 در عراق به سازمان پيوستم.
¤ در سازمان چه فعاليت هايي داشتيد؟
- مانند هر فرد تازه وارد به سازمان، چند سال اول را در بخش نظامي آموزش ديدم، حدود
15 سال در قسمت اداري و پرسنلي بودم و اطلاعات و آمار و ارقام پرسنلي دست من بود،
چند سال در اطلاعات بودم و چند سال هم در قسمت هاي اداري و پشتيباني مشغول بودم.
¤ چه زماني عضو شورا شديد؟
- سال 80 عضو شوراي رهبري شدم كه البته 6 سال پيش از آن يعني در سال 74 عضو شوراي
ملي مقاومت بودم كه تشكيل شده از گروه هاي مختلف بود اما تصميم گيري در سازمان تنها
مربوط مسعود رجوي است .
¤ شوراي رهبري چه فعاليت ها و مسئوليت هايي دارد؟
- تقريباً هيچ. رهبر سازمان حتي يك جلسه كاري و تصميم گيري با اعضاي شوراي رهبري
نمي گذاشت، چرا كه سازمان فرقه اي اداره مي گرديد اين شورا فقط يك اسم و براي
تبليغات بيروني بود كه مثلاً سازمان دموكراتيك اداره و به زنان احترام ويژه گذاشته
مي شود و آنها در تصميم گيريهاي سازمان نقش فعال دارند. رجوي اعلام مي كرد كه ما
600 نفر عضو شوراي رهبري داريم كه همين عدد نشانگر باطل بودن اين شورا بود، زيرا به
طور كلي 900 زن در سازمان حضور داشتند كه 600 نفر آنها در شورا بودند. تصميم گيري
در لايه هاي مختلف در سازمان محدود به حدود 20 نفر است و به طور خاص تصميم گيري
اصلي و نهايي سازمان غير از رجوي فرد ديگري نيست. هر فردي در سازمان بر خلاف سخنان
رجوي سخني يا تفكري داشت در مقابل جمع تخريب و تحقير مي شد. حتي مريم رجوي هم در
اداره سازمان تصميم گيرنده نيست و همه تصميمات به مسعود ختم مي شود.
با آغاز انقلاب ايدئولوژيكي در سازمان، رجوي اعلام كرد كه مريم رجوي مسئول اول
سازمان است و من هم به عنوان رهبر عقيدتي طرح هاي خود را به او ارائه مي دهم. در
صورتيكه هيچ گاه اين موضوع محقق نشد و هر سال قدرت تصميم گيري مسعود با رويكردي كه
در پيش گرفته بود افزايش يافت و افرادي كه هم دوره رجوي بودند به تدريج به حاشيه
رانده شدند.
مهدي افتخاري يكي از آنها بود كه خلع درجه شد و به يك عضو عادي تبديل شد، و همين
اواخر در وضعيتي بسيار بد مرد و يا محمد حياتي كه الان مانند يك عضو عادي ايزوله و
ادامه حيات اجباري مي دهد.
مسعود به طور پيچيده و گام به گام همه مردها كه به نوعي با او اختلاف نظر پيدا كرده
بودند را از شوراي رهبري كنار گذاشت در حالي كه تعدادي از آنها با وي هم دوره بودند
و اكنون بالاجبار مشغول كارهاي عادي و حاشيه اي هستند.
¤ افراد اعتراضي به اين موضوع نداشتند؟
- اعتراض داشتند و به دليل همين اعتراضات به حاشيه رانده شده و در جمع هاي چند صد
نفري مورد مواخذه و تحقير قرار مي گرفتند.
¤ چه شد كه تصميم به خروج گرفتيد؟
- از سال 57 و 58 كه با سازمان آشنا شدم از روي علاقه و اين احساس كه سازمان آزادي
خواهي، ايجاد جامعه بي طبقه توحيدي و صداقت را آرمان خود قرار داده بود، اما بايد
اعتراف كنم در اين سال ها چيزي از اين آرمانها باقي نمانده بود.
تمام افراد از اوليه ترين حقوق انساني محروم بودند. كسي اجازه تماس با خانواده
نداشت، انجام تماس تلفني و ارتباط با بستگان و استفاده از كانال هاي ماهواره اي و
تلويزيوني كاملاً ممنوع بود. افراد اجازه داشتند سالي يك بار در مراسم عيد و تحت
كنترلهاي شديد با اقوام درجه يك خود ملاقات كنند، افراد زيادي بودند كه سال ها با
هيچ يك از اقوام خود ديداري نداشتند و تنها زمان فوت يكي از افراد خانواده اجازه
داشتند تماس بگيرند. هر كس در خواست تماس با خانواده اش را داشت، تحقير مي شد.
ازدواج ممنوع بود و افراد متاهل پس از سال 68 از هم جدا شدند. بچه ها را از خانواده
ها جدا كردند و به خارج فرستادند كه بسياري از بچه ها در اين بين گم شدند.
در سال 70 حدود 820 بچه از 2 هفته تا 4 ساله به خارج فرستاده شدند. اين كودكان را
بين خانواده هاي هوادار و هر كس كه آنها را مي پذيرفت تقسيم كردند، حتي به انجمن
هاي خيريه سپرده مي شدند. تعدادي را كه قبول نكرده بودند در كمپيني نگهداري مي
كردند كه پس از آنكه بزرگ شدند براي كار به اشرف بازگردانده شوند. بسياري از آنها
در هنگام بازگشت به كمپ اشرف و آغاز فعاليت هاي نظامي زير 16 سال بودند. يكي از
ادعاهاي رجوي اين است كه چرا بچه هاي زير 18 سال را وارد ارتش مي كنند، اما بايد
گفت بسياري از بچه هايي كه از اروپا به اشرف بازگردانده شده و سلاح به آنها دادند
زير 18 سال بودند.
آنها جزو بي اعتماد ترين و ريزشي ترين نفرات سازمان بودند و به اجبار آنجا بودند،
اما به دليل اينكه خانواده اي نداشتند و پدر و مادرشان در اشرف بودند مانند محكومان
در اين كمپ زندگي مي كردند. از آنجا كه در پرسنلي فعاليت مي كردم از بسياري از
مسائل دروني سازمان آگاهي داشتم.
وقتي شوراي رهبري تشكيل شد اولين چيزي كه به هر عضو اعلام شد اين بود كه اجازه خروج
از سازمان را ندارند و هر كس خارج شود حكمش مرگ است و بايد با قرص سيانور خودكشي
كند.
در سال 82 مينو فتحعلي و مهري موسوي رسماً و علناً اعلام كردند كه قصد جدايي دارند
و با دستور رجوي با قرص سيانور كشته شدند اما اعلام بيروني كردند كه آنها در
بمباران كشته شده اند، پرونده هاي آنها پيش من بود.
سال 73 شاهد زندان هاي دروني سازمان بودم و خودم در آن سال زنداني شدم.
خروج از سازمان تنها در سال 65 تا 72 آزاد بود، اما از آنجا كه سازمان به صورت فرقه
اي اداره مي شود از آن سال تاكنون اجازه خروج به هيچ فردي داده نشده است. از سال 72
تا 81 كه صدام سقوط كرد رسماً ابلاغ شد هر كس قصد خروج دارد بايد يك سال در مكان
هايي خاصي مانند بازداشتگاه نگهداري و پس از آن به ابوغريب منتقل مي شد.
علي قشقاوي چند سال در ابوغريب بود و سلطاني نيز 7 سال در بازداشتگاه هاي اشرف به
سر برد.
نفراتي داشتيم كه تا مرز ايران آمدند اما به وسيله استخبارات عراق دستگير و به اشرف
بازگردانده شدند. سال 73 مقامات سازمان ترسيدند كه نكند برخي افراد نفوذي باشند.
اين موضوع باعث به راه افتادن موج بازداشت داخلي شد كه حدود 500 نفر از مردان و 100
يا 200 نفر از خانم ها را در بازداشتگاه هاي موقت زنداني كردند كه خود من يكي از
آنها بودم. ما چند ماه زير ضرب و شتم فشار زياد بوديم تا اعتراف كنيم نفوذي ايران
هستيم كه اين موضوع بر هيچ پايه اي استوار نبود و بدون اينكه دلايل مستندي داشته
باشند اين اتهامات را به ما وارد مي كردند.
اين موضوع تنها براي اعمال قدرت و فشار از سوي مسئولين سازمان به افراد صورت مي
گرفت. در زندان شلاق و كتك زيادي خوردم به طوري كه 2 هفته بستري بودم و آن زمان بود
كه اعتمادم را به سازمان از دست دادم زيرا زندگي خود را رها كرده بودم تا در سازمان
باشم اما اين گونه رفتارها و تحقيرها را مشاهده مي كردم.
به افراد بازداشتي در آن سالها كدهاي SF زده بودند كه اين كدها در پرونده ها ماند.
6 نفر در آن دوران در بازداشتگاه ها و هنگام شكنجه كشته شدند. قربانعلي صادقي يكي
از آنها بود كه از شدت كتك و جراحات وارده روي دست بچه ها جان داد.
بعدها قتل 2 خانم و 6 مرد را كه در پرونده هاي آنها نفوذي قيد شده بود، مشاهده
كردم. در ادامه فشار هر روز بيشتر مي شد؛ سازماني كه در ابتدا و به اختيار خود وارد
آن شده بوديم، ديگر حق خروج از آن را به كسي نمي داد و دائم تحت نظر و كنترل بوديم
كه نفوذي نباشيم. طبق قوانيني كه هر سال سخت تر مي شد، افراد بايد از خانواده خود
جدا شده و بچه هايشان را در ايران مي گذاشتند و بدون هيچگونه تماس و ارتباطي با
خانواده.
افراد در اين ساختار وتشكيلات فرقه اي از ساعت 5 صبح تا 11 شب كار مي كردند. كاري
كه هيچ آرامشي در قبال آن نبود. هر روز 2 ساعت نشست انتقادي داشتيم، و سه تا چهار
ساعت مواخذه كه شما درست كار نمي كنيد و افراد در رابطه با كارهايشان مرتباً تحقير
مي شدند.
مريم رجوي در اروپا در مورد آزادي زنان و لزوم رعايت حقوق آنها تبليغات زيادي دارد
در حالي كه در كمپ اشرف دقيقاً بر خلاف آن عمل مي شود و افراد از اوليه ترين حقوق
انساني خود محرومند. مي توان گفت كه در كمپ اشرف محروم ترين افراد زنان هستند. تردد
در اشرف براي زنان بايد 2 نفره صورت مي گرفت و بسياري محدوديت هاي ديگر. خود كمپ
اشرف شامل بخش هاي مختلفي بود كه دور آنها سيم خاردار كشيده شده بود. براي خروج از
آن مقرها و ورود به بخش ديگر بايد برگه هايي به نام ويزا تهيه مي كرديم كه عبور و
مرور با آنها صورت مي گرفت تا مبادا بدون اطلاع مسئول مستقيم اقدامي يا عبور و
مروري صورت بگيرد كه همه اينها ناشي از ترس رجوي از فرار اعضا بود كه اين دقيقاً
برعكس شعارهايي بود كه در مورد آزادي داده مي شد.
¤ كار جذب افراد در سازمان چگونه بود؟
- ستادي به نام ستاد داخلي در سازمان وجود دارد. افراد اين ستاد به هر نحوه ممكن به
ايران زنگ زده و تلاش مي كردند افراد را جذب كنند. افرادي كه دنبال كار يا
ماجراجويي هستند يا اعتراضاتي نسبت به سيستم حكومتي ايران داشتند كه جذب سازمان مي
شدند. به آنها مي گفتند به تركيه بيايند و سازمان براي آنها پاسپورت تهيه كرده و با
پشتيباني مالي در يك كشور اروپايي مي توانند كار و زندگي كنند. به آنها مي گفتند ما
شما را پشتيباني مالي مي كنيم و فقط بايد 6 ماه در كمپ اشرف يك دوره آموزشي ببينيد
و پس از آن مي توانيد به كشورهاي اروپايي برويد كه اين 6ماه را هم حتي در ايران به
آنها نمي گفتند و وقتي طعمه ها به تركيه مي رفتند اين حرف را مي شنيدند. افرادي كه
در تركيه نگران سرنوشت و وضعيت خود بودند وارد كمپ اشرف شده و آنجا ماندگار مي
شدند. افراد و خانواده هاي جواني كه وارد اشرف مي شدند يك هفته بعد اجازه ملاقات با
يكديگر را نداشتند و پس از آن در ريل فرقه قرار گرفته و همسران خود را طلاق مي
دادند.
ارزش هاي فرقه اين بود كه نبايد زن يا شوهر داشته باشيد و بچه ممنوع است. تماس با
خانواده يك كار پست و بي ارزش تلقي مي شد چرا كه اعضاي سازمان براي مبارزه و انقلاب
بايد تلاش كنند كه اين موضوع حاصل ساليان دراز كار فرقه اي بود. از سال 67 كه
انقلاب ايدئولوژيك شد تا به حال روزانه نشست هست كه در آن افراد در بمباران فكري
قرار مي گيرند كه واقعاً شست وشوي مغزي است.
كاربرد كلمه منافق تا چند ماه پيش براي من حساسيت زا بود، اما با مقايسه رفتارها و
گفتار سران سازمان به شدت به آن اعتقاد قلبي پيدا كرده ام.
¤ سياست رجوي در عراق پس از سقوط صدام و ورود آمريكايي ها چه تغييراتي كرد؟
- پايه هاي اين سازمان بر آن استوار بود كه اين تشكيلات ضدامپرياليسم و ضد آمريكايي
است، اما پس از سقوط صدام و ورود آمريكايي ها يك شبه ديديم كه چهره سازمان عوض شده
و همه كتابهايي كه عليه آمريكا بود، نابود و 2 سرود «سركوچه كمين است» و «نبرد با
آمريكا» حذف شد. دستور شبانه دادند كه همه كتابها جمع آوري و سرودها حذف شود و بعد
به ديدار مقامات آمريكايي رفتند. جلسات هفتگي با آمريكاييها در اشرف برگزار مي شد
كه در آن اطلاعات به آنها مي دادند، درست مانند ستون پنجم.
هيچ اصولي نمانده كه رجوي زير پا نگذاشته باشد. دشمني با آمريكا جزو اصول اساسي
سازمان بود اما به يكباره اين تغيير رويكرد را ديديدم.
رجوي بخش سياسي سازمان را به مدت 2 ماه بسيج كرد كه شبانه روز از افراد ايراني كه
در عراق كار مي كردند جاسوسي كنند و در پايان اين مدت 35 هزار نام از تجار،
بازرگانان و افراد عادي ايراني كه در عراق بودند ليست شده و تحت عنوان مزدوران
ايران از سوي مسعود رجوي در اختيار مقامات آمريكايي قرار گرفتند. خوش خدمتي هايي كه
رجوي براي دولت آمريكا كرد بسيار زياد بود به طوري كه وقتي واحد هاي آمريكايي مستقر
در اشرف قصد ترك اين كمپ را داشتند اطلاعات بسيار زيادي از مسعود رجوي گرفتند تا به
اصطلاح با دست پر به آمريكا بازگردند.
همكاري و استخدام رسمي مقامات سابق آمريكايي مانند بازنشستگان سازمان CIA از سوي
سران سازمان كه به طور علني نيز در شبكه سيماي آزادي اعلام مي شد، از جمله فعاليت
هاي ديگر رجوي بود. امروز بيشتر مقامات سابق و اسبق امنيتي آمريكا كه پرونده هاي
جنايي زيادي در منطقه دارند، از سازمان حمايت مي كنند كه اين يك موضوع شرم آور است.
اين استخدام ها تماماً در قبال دريافت ميليون ها دلار از سازمان صورت مي گرفت، به
طوري كه براي هر سخنراني در حمايت از سازمان و عليه جمهوري اسلامي بيش از 20 هزار
دلار دريافت مي كردند.
¤ اعضاي سازمان با توجه به قطع ارتباط به مدت طولاني با دنياي بيرون نسبت به آن چه
تصوري دارند؟
- افراد در سازمان طي ساليان دراز ارتباطي با دنياي بيرون ندارند به طوري كه جز
سيماي آزادي هيچ شبكه ديگري وجود ندارد و بسياري از افراد سازمان از اينترنت يا
تلفن همراه چيزي نمي دانند. تمام اخبار منتشر شده از اين شبكه هم مربوط به اخبار
سازمان بود به طوري كه ما تصور مي كرديم موضوع سازمان يكي از مسائل محوري جهان است
و وقتي از سازمان جدا شديم، ديديم كه در هيچ شبكه جهاني نامي از سازمان نيست.
¤ سازمان در اروپا چه فعاليت هايي دارد؟
- فعاليت هاي مختلفي دارند، اما عمده
فعاليت هايشان تبليغي است. جمع آوري اعانه يكي از فعاليت هاي هميشگي آنهاست. افرادي
كه در اروپا زندگي مي كردند وقتي به اشرف مي آمدند مي گفتند كه ما در اروپا بيچاره
تر از ساكنين اشرف بوديم. آنها از ساعت 4 صبح تا 12 شب در خيابانها از ايرانيان و
ساكنان آن مناطق به نام هاي مختلف از جمله كمك به كودكان جنگ عراق و ايران كه
خانواده هاي خود را از دست دادند گدايي مي كردند.
عده اي ديگر، كار تبليغي و جذب نفرات (ايرانيان مقيم خارج) براي سازمان را به عهده
داشتند. آنجا به هيچ عنوان در مورد وضعيت واقعي اشرف سخني ذكر نمي شد و با تبليغات
دروغين فراوان تلاش مي كردند تا هوادار جذب كنند. اگر توانستند به اشرف بفرستند،
اگر نشد در اروپا براي سازمان كار كنند و اگر اين نيز ميسر نشد، به عنوان هوادار
سازمان در تجمعات شركت كنند.
كار كردن روي سناتورها و مقامات خارجي براي لابي گري و حمايت بين المللي از سازمان
بخش ديگري از فعاليت هاي اروپايي و آمريكايي سازمان بود كه با صرف هزينه هاي ميليون
دلاري حاصل مي شد.
¤ وضعيت زندگي شما پس از جدا شدن از سازمان چطور است؟
- من حدود 25 سال از دنياي بيرون خبري نداشتم. مي گفتند هركس از سازمان جدا شده و
به ايران بازگردد در ايران اعدام خواهد شد. بعدها متوجه شديم كه به اعضاي سازمان
عفو خورده است كه اين حاصل كار كارشناسي از سوي نظام ايران بود چرا كه مقامات
ايراني فهميده بودند كه 90درصد افراد سازمان قرباني بوده اند. از سال 80 به بعد 800
نفر از سازمان جدا شدند كه با اين عفو بسياري از آنها جذب جامعه ايران شدند. پس از
فرار از اشرف عملا ديدم با من رفتار انساني شد و كارهاي من با حضور وكلاي حقوقي
پيگيري شد و حتي با خانواده من تماس گرفتند و آنها را به عراق آوردند تا با هم
ملاقات كنيم و با كارهايي كه صورت گرفت من با انتخاب خود وارد ايران شده و جذب
جامعه شدم كه از اين بابت خدا را شاكرم.
تمام تلاش و تصميم من اين است كه فجايع رخ داده در كمپ اشرف را بازگو كرده و
اطلاعات خود را در اختيار ديگران قرار دهم تا در دام اين فرقه گرفتار نشوند.
افشاگري و روشنگري در مورد اين فرقه از اهداف اصلي من است تا چهره و ماهيت واقعي
رجوي را روشن كنم. ما در سازمان از احترام به شخصيت و حقوق و آزادي خود محروم بوديم
اما پس فرار از سازمان و حضور در عراق وسپس به ويژه در ايران، اين احترام و آزادي
را ديدم كه مرا دگرگون كرد. در سازمان ناسزا، توهين و فحاشي به اعضاء به منظور
تخريب و تحقير آنها امري رايج و متداول بود و اين موارد بايد براي مردم گفته شود تا
آنها با ماهيت واقعي فرقه رجوي آشنا شوند.
|
|
|
پشت پرده باستان گرايي چيست؟
حسين بابايي- علي قاسمي
يكي از مقولات در حال شكل گيري و گسترش در سطح جامعه كه نقد و بررسي آن نيز نيازمند
ظرافت تحليل مي باشد، گسترش فعاليت تبليغاتي ايراني گري و ترويج ايران باستان با
رويكرد تبليغ زرتشت در سطح جامعه به ويژه در قشر جوان كشور است. البته نبايد دچار
اشتباه شد كه نويسندگان در اين نوشتار علاقه و گرايشي به تاريخ كهن و اصيل ملي خود
ندارند؛ بلكه موضوع در حال نقد، فراتر از يك علاقه مندي ملي بوده، بلكه صحبت از
فتنه اي پيچيده و خاموش با ظاهر ملي گرايي كه صداي تحركات مسموم آن براي سال هاي
آتي پيش بيني مي گردد. موضوعي كه با شيوع فرقه هاي نوظهور انحرافي كه با هدف تضعيف
و ايجادانحراف در مباني و ارزش هاي فرهنگي جامعه اسلامي از سوي صاحبان اتاق فكر و
مخازن فكري غربي- صهيونيستي به شدت دنبال مي گردد، بسترهاي ضد ديني اجراي طرح
باستان گرايي و گرايش به زرتشت را بيش از پيش نشان مي دهد.
همزمان با تبليغ مكتب ايراني از سوي برخي مسئولين و اشاعه باستان گرايي در كشور،
برخي جريان هاي زرتشتي از اين فرصت طلايي استفاده نموده و در حركتي همسو با نظريه
پردازان غربي هم اكنون در حمايت كامل جريان هاي فكري خارج از كشور قرار گرفته و
تبليغات هدفداري در اين خصوص آغاز گرديده است. ماجرايي كه هم اكنون نقل صحبت گروه
هاي دانشجويي و دانش آموزي، نامگذاري فرزندان ايراني و مجالس به حساب دگر انديشان
قرار گرفته و ردپاي معني دار آن در فضاي سايبر داخلي و خارجي كاملاً مشهود است.
برهمين اساس قبل از اشاره و بررسي موضوع براي رفع هرگونه شبهه و درك علاقه مندي و
اعتقاد نويسندگان به فرهنگ و تمدن كهن ايران باستان و ويژگي هاي تاريخي منحصر به
فرد كشور عزيزمان ايران تذكر چند مسئله گفتني است:
1- گرايش به فرهنگ وتمدن تاريخي ايران عزيز، يكي از پيش فرض هاي اساسي نظام اسلامي
براي ترويج گفتمان و تمدن عظيم اسلامي در سطح بين الملل مي باشد كه از طريق آن،
تاريخ كهن و قدمت ديرينه تمدن خود را به رخ جهانيان كشانده و رسيدن به افق هاي تمدن
ساز را به نظام بين الملل متذكر گرديم. از اين رو شناخت دقيق از ماهيت تاريخ ايران
و تمدن و فرهنگ كهن آن ضروريات اجتناب ناپذيري است كه مي تواند در برابر ياوه گويي
هاي غرب در ساخت و پرداخت فيلم هاي ضد ايراني همچون 300 و ... موثر قرار گيرد. از
همين رو مي بينيد كه مقام معظم رهبري نيز در دوران رياست جمهوري خويش در سخنراني
خود در سازمان ملل، براي تبيين اصالت انقلاب اسلامي، بر اين نكته تاكيد داشته و در
متن سخنراني خود در صحن سازمان ملل، تاريخ كهن و اصيل ايران را اشاره مي فرمايند
كه: «من از ايران مي آيم. من رئيس جمهوري كشوري هستم كه در يكي از بلندترين و حساس
ترين دوران هاي تاريخ مهد تمدن و كانون فرهنگ بشريت بوده است و اكنون نيز قلمرو
نظامي است كه بر همان پيشينه استوار بنا شده است». در واقع اين بيانات نشان از عمق
اعتقاد مسئولين كشور از جمله مقام معظم رهبري به تاريخ كهن و تمدن و فرهنگ اصيل
ايراني مي باشد.
2- شواهد تاريخي نيز از اقدامات عدالت خواهانه و يكتاپرستي كوروش بر اساس تعاليم
الهي حكايت دارد و اين مسئله نيز علاوه بر تاييد تمدن كهن ايران اصالت آن را تاكيد
مي نمايد كه در دوراني كه ديگر كشورهاي كنوني در گيتي حضور نداشته اند ايران و مردم
ايران با فرهنگ و تمدن عدالت محور و يكتاپرست حضور داشته و اين اصالت ايراني را بر
ديگر ملل نشان ميدهد.
با توجه به موارد اشاره شده اين چنين مي توان عنوان نمود كه هر فرد مسلمان ايران به
گذشته تاريخي ايران افتخار مي نمايد و به برخي از چهره هاي تاريخي ايران باستان نيز
علاقه مند مي باشد؛ ليكن موضوعي كه در اين نوشتار نقد شده و هم اكنون در سطح جامعه
با انحراف و گرايشي كاملاً مسموم و زاويه دار در حال پردازش و ترويج مي باشد حاكي
از دين ستيزي عواملي پنهان بوده كه در هر برهه از زمان با چهره اي متفاوت اهداف
اسلام ستيزانه خود را دنبال مي نمايند و هم اكنون نيز با شعار باستاني گرايي و
گرايش به زرتشت به پايه هاي تعاليم اسلامي و اخلاقي در جامعه يورش برده اند. ازا ين
رو در بررسي ابعاد اين توطئه پيچيده به موارد زير اشاره مي گردد:
1- شواهد و اطلاعات مستند و موجود در سامانه هاي امنيتي و اطلاعاتي كشور، حاكي از
اين مي باشد كه گروه هايي زيز زميني با اهدافي كاملاً ديكته شده از سوي اتاق هاي
فكر غربي در حال ترويج و تبليغ جريان باستان گرايي منحرف و مسموم بر عليه اهداف
عاليه اسلام و تقابل با ارزشهاي اسلامي بوده كه آثار فعاليت اين گروه هاي زيز زميني
هم اكنون در متن پيامك هاي تهيه شده، ايميل هاي ارسالي، بروشور هاي تبليغاتي به
وضوح ملموس مي باشد. اين تبليغات به قدري گسترده مي باشد كه نه تنها زاويه دار بودن
فعاليت اين جريان را بر ملا مي سازد بلكه قدري تامل عامي بودن اين جريان را بيش از
پيش نشان مي دهد. به عنوان مثال در يكي از پيامك هاي تبليغاتي كه در سطح جامعه نيز
منتشر گرديده است؛ يكي از ضرب المثل هاي قديمي و مرسوم در كشور را با نسبت دادن به
كوروش كبير مطرح در حالي كه تاريخ نقل قول و سر زبان آمدن اين ضرب المثل به چند صده
پيش باز مي گردد و اين خودتوهين به شعور ملي و اسطوره هاي ملي همچون كوروش مي باشد.
2- نكته جالب و قابل تامل در همه تبليغات جريان مسموم باستان گرايي اين است كه هدف
اين تبليغات گسترده اشاره به گذشته و افتخارات كهن ايران باستان نيست؛ بلكه در
سناريويي كاملاً رواني ، انديشه تقابل با اسلام و ارزشهاي اسلامي و گرايش به زرتشت
و بي ديني در جامعه در آن دنبال مي گردد. موضوعاتي بسيار گسترده و زاويه دار كه
گويي تنها تبليغ از ايران و افتخارات ايراني در ان لحاظ نگرديده؛ بلكه تبليغ ضد
اسلامي در آن گنجانده شده است. اين يعني به رويارويي كشاندن ارزشهاي اسلامي و داشته
هاي ملي كه از سوي اين جريان دنبال مي گردد. موضوعي كه قياس آن از يك جنس متفاوت
بوده و با صراحت تمام مي توان اشاره نمود كه طرح اين مطالب ماهيتي كاملاً مسموم و
انحرافي دارد و ادعاها در حالي است كه داستان پهلوانان كشور نيز برآمده از نبوغ و
دانش عالماني ديني همچون حكيم ابوالقاسم فردوسي و نظامي و ديگر شاخص هاي ادبي و
اسلامي كشور بوده كه همه اين افتخارات در دوران بعد از ورود اسلام به ايران شكل
گرفته است و اين افراد نيز با همه تعلقات ملي خود افرادي كاملاً معتقد و مسلمان
بوده اند به گونه اي كه حكيم فردوسي به علت شيعه بودن خود سالها در رنج و محنت بوده
است.
3- فروش گسترده اقلام باستان گرايي به صورت عمومي و يا مخفيانه در سطح كشور از ديگر
فعاليت فرقه نوظهور مذكور مي باشد. اين اقلام شامل كتب، نقاشي هاي روي بوم، كارت
پستال، گردنبند و اخيرا نيز DVD هايي بوده است كه در آنها نشانها و علائم مقدس
زرتشتيان و يا نمادهاي باستاني آتشكده هاي زرتشت عرضه مي شود. برخي از اين اقلام
نيز بصورت رايگان در برخي مناطق كشور توزيع مي شود به طوري كه براي ترويج آئين آتش
پرستي و بازگشت به باستان گرايي به بهانه تاريخ و تمدن باشكوه ايران هزينه بسياري
صورت گرفته است و اخيرا نيز تمبر نماد زرتشتيان با قيمت بسيار بالا وارد كشور شده و
در بازار بورس تمبر به بهانه تاريخ باستان گرايي با قيمت هاي گزاف فروخته مي شود.
4- در همه تبليغات اين جريان، اين نتيجه گيري در آن نهفته است كه ما بايد به جريان
اصيل ايراني خود بازگشته تا بتوانيم به تمدن گذشته خود بازگرديم و اين با كنار
گذاشتن اسلام از فرهنگ ايراني و گرايش به زرتشت مي باشد. كاري كه لژهاي فراماسونري
از اوايل دوران مشروطيت در ايران آغاز كرند و هم اكنون با اوج گيري فعاليت جريان
هاي فراماسونري در جهان، هم اكنون در ايران اسلامي نيز دنبال مي گردد. به عنوان
مثال در برخي شهرهاي كشور فروش نمادهاي اهورامزدا در قالب آرم فلزي افزايش يافته و
برخي اندك از دختران و پسران جوان با پوشش هاي نامناسب و زننده از اين علائم و گاهي
نيز علامت صليب استفاده مي كنند و در توجيه كار خود مي گويند ما زرتشتي هستيم. اين
اقدامات كه زنگ خطري جدي را بويژه براي علما، حوزه هاي علميه و صاحبان رسانه به صدا
در مي آورد، از سوي كارشناسان نوعي جنگ نرم در چارچوب تهاجم فرهنگي دشمن به شمار مي
آيد.
5- نامگذاري نوزادان تازه متولد شده زوج هاي جوان مسلمان ايراني، از ديگر اقدامات
براي اشاعه اسامي ايراني عهد باستان است كه با زيركي خاصي از سوي اين جرين در حال
تبليغ و انجام است. چرا كه اين اقدام از سوي برخي از هموطنان مسلمان عزيز بدون هيچ
توجه و التفاط از اين جريان هدفمند مسموم صورت مي گيرد. اگر چه نامگذاري به اسامي
ايراني اقدامي منفي نمي باشد؛ بلكه در شرايط تبليغات گسترده اين جريان، به تاثير
گذاري و تاثير پذيري برخي از افراد جامعه از اين جريان مسموم مي بايست هشدار و
توصيه انساني و اخلاقي نمود.
6- حمايت هاي رسانه اي و مالي خارجي نيز در اين خصوص به شدت در حال انجام بوده به
گونه اي كه در چند سال اخير علاوه بر حمايت هاي راهبردي و فكري در كانون هاي تفكر
دنياي غرب از جريان نوظهور انحرافي، برخي جريان هاي صهيونيستي با چاپ كتاب هاي
دروغين با نام كورش و يا تورات عهد عتيق در مقابل دانشگاه تهران اقدام به فروش و در
ديگر مراكز علمي و دانشگاهي كشور توزيع نموده و مشخص است كه كتاب ها وارداتي و با
صحافي ممتاز كه ناشر آنها مشخص نمي باشد صورت گرفته و همه تهاجم فرهنگي اين جريان
را نشان مي دهد. در حقيقت دنياي استكبار با شناسايي مولفه هاي نرم افزاري نظام
اسلامي و توجه به مقولات فرهنگي، با سرمايه گذاري در ترويج تفكرات الحادي و شيوع
فرق انحرافي، مباني اسلامي و اعتقادي نظام را مورد هجمه قرار داده و در راستاي بهره
برداري سياسي خود بودجه و تخصيص اعتبارات فراواني نيز در اين زمينه فراهم نموده
است. چرا كه تلفاتي كه غرب در تهديد سخت خود و با تكيه بر توان فيزيكي لشكركشي،
اشغال خاكريز و سرزمين نابودي و كشتن انسان ها و ويران نمودن مراكز اقتصادي با صرف
هزينه هاي سنگين دنبال مي نمود هم اكنون با تكيه بر روش هاي فرهنگي و انحراف در
مباني ارزشي در جامعه و به كارگيري شيوه هاي غير خشونت آميز با تغيير هويت فرهنگي
در مسير براندازي سياسي انجام مي دهد .
برهمين اساس با توجه به ابعاد گستردگي تبليغات جريان مسموم و انحرافي باستان گرايي،
اين چنين مي توان عنوان نمود كه شكل گيري و ترويج گرايش به ايران باستان و زرتشت
گرايي با زوايه ديد و حركت جريان كنوني كه بسيار هدفدار و همراه با حمايت هاي خارجي
در حال انجام است؛ ماجرايي خويشاند نبوده كه انسان برداشت نمايد كه «چه خوب تاريخ
كهن و اصيل ايراني در حال تبليغ است». بلكه اين جرياني مسموم و انحرافي يكي از
انشعابات جنگ نرم قلمداد مي گردد. از اين رو براي درك ماهيت دروغ پردازي و ضد
اسلامي و ايراني بودن اين جريان كه هم اكنون با تبليغ زرتشت گرايي، اسلام گرايي
جوانان را هدف قرار داده است به موارد زير مي توان اشاره نمود:
- در شرايط كنوني تفكر باستان گرايي به عنوان ،عامل پيشرفت و رسيدن به تمدن ايران
از سوي اين جريان مسموم دنبال مي گردد لذا تقابل با اسلام و ارزشهاي اسلامي در
دستور كار اين جريان بوده و قشر جوان كشور را هدف قرار داده است و در مقطع فعلي و
در دوران تاثير گذاري نظام اسلامي و شكل گيري بيداري اسلامي در منطقه مطرح گرديده
است.اينك سؤال قابل تامل اينجاست كه مگر ايران سالها در دست حكومت هاي پادشاهي و با
رويكرد باستان گرايي نبوده است. مگر دوران شاهنشاهي اخير و قرون گذشته همه با آرمان
هاي ايراني گرايي در اين كشور حاكم نبوده اند، كه جز تاراج و غارت اموال ملي در آن
چيزي صورت نگرفته است. لذا در تاييد اين موضوع نياز نيست به گذشته دوري مراجعه
نماييم. سه دهه پيش در سال 1349 و 1350 محمدرضا شاه پهلوي با همه گرايشات باستاني
خود و برپايي جشن هاي 2500 ساله، مگر بحرين كه از جزاير ايران در خليج فارس محسوب
مي گرديد به اشارتي از سوي غرب در مسير منافع غرب جزيره ايران بحرين را از دست
نداد. از اين رو هم اكنون آل سعود با كمال وقاحت درصدد تصاحب و تحت تسلط قرار دادن
جزيره بحرين ميباشد. .و اين تنها گوشه اي از تاريخ برجامانده از مدعيان باستان
گرايي در ايران است كه مستندات آن در اذهان عموم مردم كشور وجود دارد.
اينجاست كه مي توان عنوان نمود اين ادعاي باستاني گرايي شعاري پوشالي از سوي جرياني
مسموم بوده كه پايه هاي تعاليم اسلامي ملت ايران را هدف قرار داده است. همان غيرت
اسلامي كه بر اساس تعاليم الهي و قرآني ضرورت دفاع از آب وخاك كشور را ايجاد نمود و
در برابر تجاوز گران به وطن جوانان كشورا را با شعارهاي كاملاً اسلامي به ميدان
دفاع از وطن كشاند و صحنه ملي گرايي اصيل را در هشت سال دفاع مقدس به تصوير كشاند.
ماجرايي كه در قرن اخير سابقه نداشته كه متجاوزي به ايران حمله نمايد و قطعه اي از
خاك كشورمان را به تاراج نبرد. لذا مي بينيد كه همين پايه هاي اسلامي عامل حفظ و
مراقبت از خاك وطن و داشته هاي ملي بوده است؛ چرا كه ايران در گذشته نه چندان دور
با حكومت هاي كاملاً باستان گرايانه و ملي گرا، براساس آموزه هاي ملي و باستاني نه
تنها نتوانسته از حقوق ملت خود در عرصه هاي بين المللي دفاع نمايد بلكه مورد تجاوز
قرار گرفته كه به از دست رفتن آب و خاك اين كشور مي توان اشاره نمود.
بر همين اساس امروزه قدرت هاي استكباري با بهره مندي از مولفه هاي فرهنگي كه از
مصاديق جنگ نرم به حساب مي آيد، هويت، مقاومت و پايه هاي اسلامي ملت ايران هدف قرار
داده تا اين بنيه هاي اساسي نظام اسلامي را پيش از هر عمليات نظامي فرو ريخته و يا
براي سرعت بخشيدن در اهداف عمليات نظامي، اقتصادي و سياسي از سلاح تخريب هويت
فرهنگي و سلب اراده و انگيزه در نبرد ناهمگون بهره برند و با نفوذ در نخبگان و
جوانان يك كشور ذائقه هاي ملي و اسلامي ايراني را تغيير داده و عملاً خاكريزهاي
دفاعي كشور را بدون خونريزي و صرف هزينه تصرف و تصاحب نمايند. چرا كه جنگ نرم
امروزه موثرترين كارامدترين و كم هزينه ترين و در عين حال خطرناك ترين و پيچيده
ترين نوع تهديد عليه امنيت ملي يك كشور است. چون مي تواند با كمترين هزينه با حذف
لشكركشي و از بين بردن مقاومت هاي فيزيكي به هدف رسيده و با تغيير عواطف و احساسات،
فكر و انديشه و باور و ارزش ها و آرمان هاي يك ملت و نظام سياسي دگرگون نمايد. از
اين رو ابعاد اين جنگ هويتي و اعتقادي به مراتب گسترده تر و مخرب تر است زيرا فكر و
آرمان هاي يك ملت را « آماج تهاجم» خود قرار مي دهد. لذا بيداري و بصيرت زايي
منبرداران اجتماعي، سياسي و اخلاقي كشور تبيين اين حركت خاموش دشمن در اين برهه
حساس مي باشد.
برهمين اساس شكل گيري و شيوع فرقه هاي نوظهور انحرافي به ويژه باستان گرايي از جمله
موضوعاتي است كه با هدف تضعيف و ايجاد انحراف در مباني و ارزش هاي فرهنگي جامعه
اسلامي از سوي صاحبان اتاق فكر و مخازن فكري غربي- صهيونيستي به شدت دنبال شده و در
حال اجرا مي باشد. از اين رو در شرايط كنوني اين شيوه و راهبرد موضوعي است كه سران
غرب بويژه دولت ايالات متحده آمريكا با سرمايه گذاري در اجرايي نمودن اهداف خود از
طريق جنگ نرم با هدف گيري دقيق و هدفمند خويش باورهاي فرهنگي آحاد جامعه اسلامي را
مورد هدف قرار داده و با ايجاد تزلزل در اعتقادات، تشكيك در اصول و آرمان ها و
همچنين راه اندازي فرق نوظهور و انحرافي، فرهنگ اسلامي- ايراني مردم را مورد هجمه
قرار مي دهند. |
|