(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 4 مرداد 1391 - شماره 20265

كرسي هايي كه خاك مي خورند
كلاف سردرگم سياست هاي فرهنگي
هاجر المطيري تحليلگر تونسي:
دشمن مي خواهد با پول در انقلاب هاي منطقه نفوذ كند


كرسي هايي كه خاك مي خورند

هدي مقدم
دكتر سيد عليرضا واسعي رئيس انجمن علمي تاريخ اسلام، و عضو دو كرسي علمي تاريخ و جغرافيا، و فرهنگ و تمدن و دانشيار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي است كه پيش از اين مسئوليت پژوهشكده تاريخ و سيره اهل بيت عليهم السلام آن پژوهشگاه را به عهده داشته و طي پانزده سال گذشته كتاب ها ومقالاتي را در حوزه فلسفه تاريخ، تاريخ اسلام، تاريخ ائمه(عليهم السلام) و فرهنگ و تمدن اسلامي به رشته تحرير در آورده است. وي هم اكنون دبير هيئت و رئيس دبير خانه كشوري هيئت حمايت از كرسي هاي نظريه پردازي، نقد و مناظره است و در راستاي مسئوليت اخير وي، گفت وگوي پيش رو صورت گرفته است.
¤ جايگاه هيئت نظريه پردازي در حوزه علوم انساني كجاست؟
- به نظر مي رسد بهتر باشد ابتدا تصويري روشن از اين هيأت ارائه شود؛ چون هنوز در جامعه ما شايد اين جايگاه به درستي معرفي نشده باشد. اين هيات؛ نهادي است كه تابع مطالبه جدي مقام معظم رهبري و به منظور توسعه نظريه پردازي و توسعه گفت وگوي علمي، از سوي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، از چند سال پيش تاسيس شده است. ضرورت اصلي شكل گيري اين نهاد، شناسايي افراد مدعي نظريه در حوزه علوم انساني و معارف ديني، و ارزيابي يافته ها و ادعاها و در نهايت حمايت از آنهاست. بنابراين ماموريت كلان و وظيفه اصلي، حمايت از نظريه پردازان و نوآوران است نه نظريه پردازي.
تأكيد بر اين نكته را لازم مي دانم كه فعاليت اين نهاد پسيني است تا اين شبهه كه مگر مي شود نظريه پردازي را دولتي كرد و براي آن خط و رسمي ارائه كرد و در قالبي گنجاند، زدوده شود.توضيح اين كه هيأت حمايت پس از ارائه يك ادعاي علمي؛ اعم از نظريه يا نوآوري و يا نقد يك تئوري وارد صحنه مي شود تا مدعاي مطروحه را در سنجه علمي قرار داده و عيار آن را به دست آورد و طبعا به اين منظوربه شناسايي افراد نخبه و مدعي نظريه پرداخته و ادعاي او را در يك فرايند علمي، اعتبار سنجي مي كند و اگر آن ادعا، برخوردار از الگوي علمي، كارآمد و در عرصه علوم انساني بي بديل باشد؛ مورد حمايت قرار مي دهد.
بديهي است كه براي اعتبار سنجي نظريات و تئوري ها، در شاخه هاي مختلف علوم انساني، طراحي سازكار و تشكيلات لازم بود و همين عامل، باعث شكل گيري كرسي هاي علمي متناسب با شاخه هاي دانشي معطوف به علوم انساني گرديد و در حال حاضر نزديك به 20 كرسي علمي شكل گرفته كه برخي از آنها از سابقه اي چند ساله و برخي نوپديدند؛ كرسي هايي مثل اقتصاد، فلسفه، فرهنگ و تمدن، علوم اجتماعي، الگوي ايراني اسلامي پيشرفت، تاريخ و جغرافيا، حقوق، فقه و اصول، اخلاق، علوم سياسي، هنر و معماري، فلسفه علوم، مطالعات زنان و خانواده، فلسفه، اخلاق و حقوق پزشكي و.... بر اين اساس كرسي با مفهوم خاصي مورد كاربرد اين نهاد است.
هر يك از اين كرسي ها، داراي تيمي علمي حدود 10عضو هيأت علمي برجسته از دانشگاه هاي معتبر با رتبه دانشياري به بالا يا از فضلاي برجسته حوزه اي است. طبعا برابر مأموريت هيأت، مهم ترين وظيفه اين كرسي ها كه به مثابه بازوان مشورتي و علمي آن به شمار است؛ اعتبار سنجي نظريات علمي است. البته دو فعاليت ديگر همسو با مأموريت پيش گفته نيز براي اين كرسي ها تعريف شده است كه مكمل آن به شمار مي آيد؛ يكي شناسايي خلأهاي علمي موجود در حوزه هاي متناسب با كرسي ها، مثلا شناسايي خلأ دانشي كه امروزه در علوم سياسي يا اقتصاد يا فرهنگ و تمدن و يا ديگر حوزه ها با آن دست به گريبانيم و ديگري ورود به مجامع علمي براي شناسايي شخصيت هاي علمي نخبه براي پيوستن به بدنه اين نهاد و همچنين ترغيب آنها براي ورود به نظريه؛ نقد؛ نوآوري يا داوري و تحليل نظريات.
پس دبيرخانه كه بنده متصدي آن هستم؛ تدبير امور اين كرسي ها و مديريت سازمان شكل گرفته بر اساس اين مكانيزم را عهده دار است و به تعبير روشن تر، دبيرخانه بازوي اجرايي هيأت است. البته تذكار اين مطلب خالي از فايده نيست كه براي هماهنگي ميان كرسي هاي علمي و شناسايي راه كارهاي مناسب تر و كارآتر و تعامل بيشتر، شورايي متشكل از روساي كرسي ها در دبيرخانه شكل گرفته است كه به نظر مي رسد از شوراي بسيار قوي و كم نظير در حوزه علوم انساني باشد .
¤ اعضاي هيئت حمايت از نظريه پردازي هم در اين كرسي ها حضور دارند؟
- خود هيئت حمايت از نظريه پردازي با بيش از بيست و پنج عضو كه دسته اي حقيقي ولي قريب به اتفاق آنها حقوقي هستند، سياست گذاري هاي كلان و برنامه هاي كلي اين نهاد را طراحي مي كنند ؛ شخصيت هايي كه در مجامع عملي و دستگاه ها صاحب نقش و مسئوليت هستند؛ افرادي مانند معاون وزير علوم، معاون وزير ارشاد، معاون پژوهشي حوزه علميه قم، رؤساي دانشگاه هاي جامع مثل دانشگاه تهران، شيراز، آزاد اسلامي، رازي كرمان، فرودسي مشهد، تبريز، سيستان و بلوچستان، مازندران و روساي برخي از پژوهشگاه هاي مطرح در حوزه علوم انساني مثل فرهنگ و انديشه اسلامي، علوم و فرهنگ اسلامي، حوزه و دانشگاه، علوم انساني، فرهنگستان علوم، فرهنگستان هنر و افرادي ديگر كه هم از نظر علمي در رتبه بالايي قرار دارند و هم دستگاههاي مسئول در حوزه علوم انساني و معارف ديني در اختيار آن هاست.
¤ سوالي كه به ذهن مي رسد اين است كه چرا علوم انساني اين قدر دير مورد توجه قرار گرفت؟
- چند علت براي آن مي توان ذكر كرد؛ يكي به دليل دير بازده بودن علوم انساني است و ديگر محسوس نبودن دستاوردهاي آن است؛ يعني يك مصنوع عيني و برون داد ملموسي ندارد، به خلاف علوم تجربي كه اذهان انسان هاي خرد را بيشتر پر مي كند و محصول آن را جلوي روي خود مي بينند. انسان ها معمولا حس گرا هستند تا عقل گرا و معارفشان بيشتر محسوسات را پوشش مي دهد تا معقولات را.مسأله ديگر عدم بلوغ فكري جامعه است؛ هنوز خيلي از افراد، از نقشي كه دانش هاي انساني ايفا مي كنند، بي خبرند، چنان كه نقش پيامبران و آدميان بزرگ انسان ساز بر آنان پوشيده است. واقعيت آن است كه مشكل عمده امروزيان ، بيش از آن كه امكانات سخت افرازي و ماشين و صنعت باشد، اخلاق ، انسانيت و رفتار متعالي است كه تنها دانش هاي انساني به آن مي پردازند، ولي زمان لازم است تا فهم اين نيازها بر افراد آشكار شود.
علوم انساني آدمي را به آگاهي واقعي مي رساند، بر خلاف علوم تجربي كه انسان را بر طبيعت سيطره مي دهد، اما آدم افزايي ندارد، انسان ساز نيست، و به تعبير يكي از دانشمندان ايراني، مرحوم علامه محمد تقي جعفري، علوم انساني ظرفيت انسان را بالا مي برد و او را بزرگ مي كند گرچه علوم تجربي، زمينه هاي آسايش انسان را فراهم مي كند، اما در دنياي امروز كاملاً عيان شده كه آدميان بيش از آنكه به آسايش مادي و رفاه طبيعي نياز داشته باشند به يك تسكين روحاني، رواني و معنوي يا آرامش احتياج دارند، اين دارويي است كه علوم انساني به آدمي مي دهد. اينكه مي گويند قرن 21 قرن دين و بازگشت انسان ها به دين و معنويت است همين معنا را مي رساند. خوب بر اين عوامل بايد امر ديگري نيز افزوده شود كه به ذات علوم انساني برمي گردد؛ علوم انساني از قواعد و اصول علي غير قابل تغيير و انعطاف برخوردار نيستند، همين امر موجب مي شود تا مفهوم افراد با هوش پايين تر از سطح متوسط نشود.
¤ اين كرسي ها و به عبارت بهتر هيات حمايت دقيقاً از چه زماني شروع به كار كرد؟
- از سال 82 بر اساس فرمايش مقام معظم رهبري اين نهاد آغاز به كار كرد، ولي فعاليتهاي جدي خود را به طور مشخص در اين چند سال اخير دنبال كرده و گسترش داده است.
¤ چرا اين اندازه تاخير وجود داشت؟
- البته اين پرسشي اساسي است و بايد آسيب شناسي شود. سوگمندانه بايد گفت در جامعه ما زماني كه مأموريتي براي يك نهاد تعريف مي شود، همين كه عزم به عرصه آمدن آن جزم مي شود، بسياري خود را مدعي و متولي آن مي دانند و با شعار و رفتار و تبليغات خود، عرصه فراخي را به وجود مي آورند و سرانجام آن نهاد را از مسير اصلي خود خارج مي كنند.
¤چطور؟ مگر يك سازمان بر مبناي اساس نامه خود انجام وظيفه نمي كند و ارزيابي نمي شود؟
- چرا، اين نهاد نيز بر اساس آيين نامه و اساس نامه هاي خود وارد كار شد، ولي بر اساس مصوبه يا رويه اي در شوراي عالي انقلاب فرهنگي، نهاد هاي وابسته با آن بايد ذيل يكي از مراكز فعاليت كنند تا مثلا بودجه و هزينه زيادي به بار نياورد، بر همين اساس ابتدا اين نهاد به دستگاهي واگذار شده بود كه دغدغه لازم و جدي در اين زمينه نداشت و يا هنوز چنين دغدغه اي ايجاد نشده بود، لذا زمان زيادي برد تا اين نهاد جايگاه خود را به عنوان يكي از مهم ترين نقاط قابل تأمل در عرصه علوم انساني بيابد و اين پس از انفكاك اين نهاد از آن مركز و پيوستن به پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي بود. ضمن اينكه آن فرهنگ لازم در مجامع علمي ما حاكميت نداشت كه پذيراي چنين نهادي شود. عموما گمان آنها اين بود كه قرار است جايگاه و نهادي دولتي تأسيس شود تا يافته هاي بديع را تحت نظر بگيرد، به همين علت حتي از در مخالفت نيز بر مي آمدند و وجود چنين ساز وكاري را مسخره مي دانستند. چرا كه در انديشه آنها علم را نمي توان جهت دار و دولتي كرد و عالم را نمي توان به سيطره خود درآورد. البته نظرات آنها درست بود مشروط بر اين كه اين نهاد به دنبال انجام چنين انجام وظيفه اي بود؛ در حالي كه زعم ما چيز ديگري بود. زمان برد تا اين نهاد توانست خود را تعريف كند و در مجامع علمي حمايت هاي لازمه را به دست آورد. بعد از آن بود كه هيأت شكل و شمايل درستي پيدا كرد و تيمي كه شكل گرفت، تيم هاي قوي و كارآمدتشكيل داد.
البته اين را نيز بايد اضافه كنم كه در فضاي تشكيلاتي و اداري جامعه ما نيز بايد جايگاه اين نهاد تعريف شود.
¤ چند شغله بودن برخي مديران هم به نظر بي تاثير نيست!
- البته چالشي كه هيات حمايت از كرسي هاي نظريه پردازي نيز با آن روبه روست؛ دقيقا به همين جا باز مي گردد. بنده ماه هاست كه در صدد گفت و گويي با دبير شوراي عالي انقلاب فرهنگي هستم تا معضلات پيش روي سازماني اين نهاد را مطرح و در جهت رفع آنها كاري كنم، اما با تأسف بايد بگويم كه پر مشغلگي ايشان مانع شده است. شايد دبير محترم شورا، كارهاي فراوان و مهم تري دارند... به هرحال اين هيات جايگاه بالايي را در حوزه علوم انساني دارد و حق اين بود كه ايشان، خود كه يكي از اعضاي حقوقي اين هيات هستند، دغدغه مندانه تر در خصوص اين نهاد عمل مي كردند.
¤ از خروجي ها و عملكرد اين كرسي ها گزارشي در دست هست؟
- همان طور كه اشاره كردم فعاليت هيأت و كرسي ها، يك فعاليت پسيني است. يعني ما بعد از ابراز يك ادعا، آنها را وارد مراحل اعتبار سنجي مي كنيم. تا كنون بيش از250 طرح واره از سوي صاحب نظران و متخصصان به اين نهاد ارسال شده و در فرايند ارزيابي و اعتبار سنجي قرار گرفتند. از اين تعداد بيش از 80 مورد طي مراحل كردند؛ مراحلي بسيار سخت كه در هيچ مركز علمي و سيستمي از آن برخوردار نيست و از آن ميان نزديك به 20 مورد آنها به عنوان دستاورد موفق شناخته شدند. محصول اين فرايند ها، به صورت كتاب هايي تدوين و با عنوان كتاب كرسي منتشر مي شود. تا كنون موفق شديم 4كتاب را منتشر كنيم، هر چند نبود نيروي كيفي كافي و متناسب با جايگاه نهاد، در اين مجموعه و ديگر مشكلات، باعث شده نتوانيم به قله ترسيم شده دست پيدا كنيم.
¤ يعني دستاوردهاي هيئت و كرسي ها، تنها در حوزه نظري است و با پايان نامه هاي خاك خورده در دانشگاه تفاوت خاصي ندارد و به عبارتي وارد حوزه عملياتي نمي شويد؟
- علوم انساني در نگره كلان چنين است و به راحتي وارد عرصه حيات اجتماعي نمي شود، ولي اين به معناي ناكارآمدي دستاوردها نيست. بر اساس نظام نامه و اساس نامه هيأت، مصوبه شوراي عالي، دستاوردهاي هيأت به عنوان متون آموزشي قلمداد خواهند شد و در سطوح مختلف آموزشي مورد توجه قرار خواهند گرفت. گر چه ما هم اكنون از ضمانت اجراي قوي به هر دليلي برخوردار نيستيم.
¤ شما از وزارت علوم و وزارت ارشاد عضو داريد. چطور چنين ابهامي براي آنها وجود دارد؟!
- وجود پشتوانه اجرايي غير سهيم بودن يك دستگاه در شوراي سياست گذاري و مشورتي است. به نظر مي رسد براي وارد سازي دستاوردهاي هيأت به مجامع علمي، در سطح آيين نامه هاي دستگاه هاي مادر انديشه شود و به صورت سيستمي رابطه اي بين اين نهاد و ديگر دستگاه ها برقرار گردد و اين هم موقعي امكان پذير است كه نهاد هيأت درخور شأن خود مورد توجه واقع شود.
¤ به نظر مي رسد هيئت حمايت يك سازمان فرادستي در حوزه علوم انساني است. بنابراين بايد با يك نهاد علمي مثل دانشگاه تهران متفاوت باشد؛ اين طور نيست؟
- همين طور است. گر چه وظيفه اي كه به دوش دارد، بسيار سنگين تر از مراكز علمي است. در جامعه علمي ما؛ چه از سوي مسئولين ؛ چه از سوي توده مردم و چه از سوي دستگاه ها و مراكز، علوم انساني ما جدي گرفته نشده. البته منظور من اين نيست كه علوم غير انساني جدي گرفته شده است. كاملاً به اين مساله ايمان دارم كه علوم تجربي ما نيز جدي گرفته نشده. بلكه دستاورد هاي تجربي ما جدي گرفته شده است. مهندس ما به خاطر اين كه متخصص در يك عرصه است جدي گرفته نمي شود، بلكه چون مي تواند يك چيزي را بسازد و آن چيز در زندگي انسان ديده مي شود، مورد توجه قرار مي گيرد. لذا اگر شما دقت كرده باشيد بسياري از تحصيل كردگان در علوم مهندسي و حتي پزشكي در جاهايي فعاليت مي كنند كه مرتبط با رشته تحصيلي شان نيست. چرا؟ چون جايگاه آنها هم شناخته شده نيست. ولي علوم انساني در اينجا بيشتر مظلوم واقع شده است. علوم انساني سيال است. بنابراين هركس گمان مي كند در حوزه اين دانش مي تواند اظهار نظر كند. براي همين است كه حتي بعضي اين دانش را علم به حساب نمي آورند. مي گويند مجموعه اي از اطلاعات است كه هر كس در مواجهه با انسان و جهان مي تواند به آن دست يابد. لذا بعضي از مسولين ما، بدون اطلاع و تخصص در شاخه اي از علوم انساني به راحتي اظهار نظر مي كنند. زمان مي برد تا متوجه شوند بسياري از نابساماني ها، محصول همين اظهارات نسنجيده آنهاست. شايد هم دست به فرافكني بزنند و بگويند ما تدبير غلط نكرديم؛ بلكه چون همراهي دستگاه هاي ديگر نبود؛ اين تدبير غلط از آب درآمد! ما نمي توانيم به آنان بگوييم چون شما از متخصصان حوزه هاي علوم انساني استفاده نكرديد، اين معضلات به وجود آمده است، نمي توانيم آن را اثبات كنيم، چون علوم انساني سيال است و از چنين انعطافي برخوردار. ولي در دنيا چنين نيست. چون آنها پذيرفتند كه هر كس در علوم انساني پيش مي رود؛ حتما چيزهايي عايد او مي شود و بنابراين بايد به او بها داد.
ما بخشي از اين مشكل را به خود علوم انساني پيوند مي دهيم. كسي كه در علوم انساني تحصيل مي كند به راحتي به خود اجازه اظهار نظر نمي دهد. چون مي داند تنها يك عامل براي پاسخگويي وجود ندارد و ممكن است ده ها عامل در وقوع يك پديده موثر باشد. اما تحصيل كرده علوم تجربي به راحتي اظهار نظر مي كند. چون او با پديده هاي غيرانساني و تك عاملي مواجه است و طبعا با همين ديدگاه وارد عرصه علوم انساني و اجتماعي مي شود و مي خواهد براي پديده هاي انساني نيز چنين عمل كند. در حالي كه كنش و واكنش آدمي؛ گاهي وابسته به صدها عامل است. اين را در ذهن داشته باشيم. حال مي خواهيم براي جامعه مدير انتخاب كنيم. نوعاً دوست داريم مديري انتخاب كنيم كه سريع نتيجه گيري كند. شايد به اين علت باشد كه جامعه ما، جامعه سالمي نيست و آنچه در اختيار ما قرار گرفته و ما ميراث دار آن هستيم، تحليل علمي همراه با پيش داوري و تعلق است نه منصفانه.
¤ به هرحال يك متخصص چه در حوزه علوم انساني و چه در غير علوم انساني، اگر خروجي مطلوب داشته باشد؛ ديده مي شود. با اين حال من برمي گردم به سوال قبل كه تفاوت شما با نهادي مثل يك دانشگاه جامع چيست؟
- اجازه بدهيد تا با ذكر مثالي بحث را دنبال كنم تا روشن شود لزوما اين خروجي مطلوب يا كارآيي نيست كه تعيين تكليف مي كند. در جامعه ما فوتبال يك تب جدي را ايجاد كرده است؛ از كودك خردسال تا كهنسالان، دوست دارند بازيكن يا حداقل حامي و تماشاگرآن باشند. عوامل درون كشوري و برون كشوري زيادي در اين قضيه وجود دارد. اما يكي از عواملي كه با تاسف بايد از آن ياد كنم؛ فرهنگ احترام آميزي است كه براي آن قائل مي شوند. در جامعه ما اگر فوتباليستي حتي وارد يك روستا شود، اهالي با شوق فراوان جمع مي شوند و به او، به ديده يك اسطوره و كسي كه نقشي مهم در جامعه ايفا مي كند، نگاه مي كنند. اما واقعيت قضيه اگر كاويده شود آن است كه يك فوتباليست به جز بازي كردن، چه نقشي در جامعه بازي مي كند؟ قصد من كوچك شماري يا تحقير اين قشر نيست، بلكه نگاه كاريكاتوري و نابرابر به اقشار جامعه است. به هرحال اگر آن نگاه ويژه اي كه در سطح جامعه به يك فوتباليست مي شود؛ حتي درصدي از آن به مجامع علمي مي شد؛ قطعاً آن مركز خود را از نقطه فعلي برمي كند و ارتقا مي يابد. روشن است زماني كه براي برنده شدن در فوتبال، افراد زيادي هستند كه حاضرند تشويق و حمايت مالي كنند؛ اگر اين حمايت ها در حوزه نخبگان انجام مي شد؛ با جامعه اي متفاوت روبه رو بوديم. اگر اين حمايت هاي رواني و مالي را از افرادي كه مثلاً در كنكور رتبه هاي تك رقمي اخذ مي كنند؛ مي داشتيم واقعيت را متفاوت مي ديديم.
بنده زماني در كميسيون تخصصي يكي از دانشگاه ها بودم. فاجعه بار بود وقتي مي ديدم كساني كه با رتبه هاي ممتاز و حتي تك رقمي در اين دانشگاه پذيرفته شده بودند؛ در ترم هاي سوم و چهارم براي اخراج آنها به واسطه مشروطي هاي پياپي تصميم گيري مي شد، چرا؟ چون انگيزه اي براي تحصيل نمي يافتند!
ما موسساتي داريم كه يك فوتباليست در آن موسسه هست و از بيشترين امكانات و حمايت هاي اجتماعي برخوردار است و در همان موسسه، فردي نخبه و متخصص هم هست كه كارآيي او ده ها برابر بيشتر از آن فوتباليست است، ولي برخورداري هاي او نه! خوب بديهي است كه در چنين جامعه و فضايي اين كاركردهاي دانشي يا نقش آفريني دستاوردها نيست كه مهره چيني و اهميت سازي مي كند، بلكه تب هاي خاص است كه نيازمند ريشه كاوي بيشتر است!
¤ اين پاسخ كمي دور از پرسش ما بود!
- مرادم اين است كه در اين عرصه رقابت، دست يابي به امكان و رتبه اجتماعي، تابع امور ارزشي و علمي نيست، اين يك نقيصه فرهنگي است. مشكل اين نهاد نداشتن برون داد نيست، نبود احساس ضرورت در جامعه حتي جوامع نخبگاني است.
شايد مهم ترين كاركرد اين هيات و تفاوت آن با ساير مجامع علمي اين باشد كه طراز اجتماعي و برخورداري از وجاهت عمومي را براي نخبه و نظريه پرداز به ارمغان مي آورد و اين خود نوعي حمايت معنوي در سطح عالي محسوب مي شود. علاوه بر اينكه عملكرد ما فرا دانشگاهي است. زيرا يك پژوهشگاه و يا دانشگاه، نمي تواند به يك هنرمندنقاش نخبه خدمات خاصي ارائه كند چون او يك دانشجو و يا استاد و پژوهشگر نيست. بنابراين كاري جامع و بديع و فرابخشي است. ولي به هرحال اگر مراكز تاسيس شده و حتي وزارت علوم به خوبي انجام مسئوليت مي كردند، شايد هيات حمايت نه به اين شكل، بلكه در بطن اين مراكز سالها، انجام وظيفه كرده بود.
 


كلاف سردرگم سياست هاي فرهنگي

هادي فردي
به فرهنگ بايد به عنوان يك موجود زنده نگريست؛ موجودي كه رشد مي كند و مي بالد و مهم تر از همه اين كه داراي ورودي، پردازش و خروجي است.
اين كه انديشمندان و خردورزان هنوز كه هنوز است نتوانسته اند تعريف خاصي از فرهنگ ارائه دهند و در جمع بندي هاي خود به نقطه مشتركي دست يابند؛ نشان از گستره همه جانبه اين مفهوم در همه ابعاد زندگي اعم از تجربي و فراتجربي دارد.
به هر روي فرهنگ امري است كه حتي يك وزارت خانه به نام فرهنگ و ارشاد را به خود اختصاص داده و يا اين كه مهم ترين نهاد فرادستي ايران به نام شوراي عالي انقلاب فرهنگي، بخاطر آن شكل گرفته است. اما مشكل چيست كه با اين همه سازمان ها و نهادهاي عريض و طويل كه همه هم داعيه دار فرهنگ هستند؛ اتفاق خاصي رخ نمي دهد و وضع همان است كه بود؟
از بعضي اساتيد وقتي مشكل را جويا مي شويم؛ مي گويند: حمايت نيست. حمايتي كه مد نظر اين اساتيد است؛ بيشتر بار مالي دارد تا ساير حمايت ها و البته تا حدودي هم حق با آنهاست. وقتي يك ايده خلاقانه شكل مي گيرد؛ بدون حمايت مادي آن ايده فرجامي نخواهد داشت.
ولي آيا مشكل پول است؟ به نظر چنين نمي آيد! زيرا بودجه هنگفتي براي اين امور در نظر گرفته شده است و تنها جست وجويي چند ثانيه اي، ما را با سازمانهايي آشنا مي كند كه وظيفه اصلي آنها، حمايت مالي از افرادي چنين است.
پس ايراد از كجاست؟
شايد يكي از مهم ترين معضلات اين باشد كه سازمانهاي متولي فرهنگ در كشور ما، نه تنها موازي كارند؛ بلكه هيچ نظارت جامعي هم بر آنها صورت نمي گيرد. سازماني كه نخواهد به مراجع تامين كننده بودجه؛ حساب و كتاب خود را گزارش كند؛ حتي اگر متوليانش تقوايي -كه اين روزها نادر است- هم داشته باشد؛ مديران مياني و فرودستي خود را به بي برنامگي و حتي روزمرگي مي كشاند. آنجاست كه خلاقيت هاي شيطاني شكوفا مي شود و مي شود آنچه نبايد بشود!
اما بعض ديگر از اساتيد؛ نظر عميق تري نسبت به اين مقوله دارند. آنها معتقدند پول هميشه راهگشاي مشكل نيست و قبل از آن بايد اندوخته اي علمي و معياري ارزشي در دست باشد تا بتوان ايده را ارزيابي و جهت دهي كرد و به عبارتي به وضعيت فرهنگي كشور، سر وساماني داد.
اين جاست كه نهادهاي دانش بنيان، ارز اندام مي كنند و دوباره همان سوالي كه پيش از اين پيرامون فرهنگ پرسيده شد: چرا اين نهادها ناكارآمد هستند؟ چرا متون علمي توليد شده در كشور، مشكلي را حل نمي كند و بلكه باعث به وجود آمدن چالش هاي اساسي ديگر نيز مي شود؟ چرا اساتيدي كه در اين حوزه ها به اصطلاح در حال تربيت نسل علمي كشور هستند، خودشان نيازمند ارزيابي هستند؟
مگر ما بودجه كافي براي اين كارها نداريم؟ پول كه هست! اين پول ها چه مي شود؟
و دوباره ياد حرف مادربزرگم مي افتم كه مي گفت: پول به چه درد مي خورد؟ ما آدم لازم داريم!
احتمالاً مديراني كه بايد اين پول ها را مديريت كنند؛ مشكل اصلي ما هستند!
اشكالاتي كه سالهاست گفته مي شود و آن قدر گفته شده كه ديگر تكراري است.
1. همه مي دانند بسياري از مديران رده بالا به ويژه در زمينه فرهنگ و علوم انساني، تحصيل كرده اين رشته ها و گرايش ها نيستند و قاعدتاً با ديدي فني و تجربي به اين حوزه مي نگرند. حتي دبير شوراي عالي انقلاب فرهنگي تحصيل كرده در رشته پزشكي و به عبارت بهتر دامپزشكي است.
2. اين مسولان، مشغله هاي گوناگوني دارند و در زمان واحد، در چند حوزه مشغول به فعاليت هستند. حوزه هايي كه تماماً بودجه آن از بيت المال پرداخت مي شود و اگر كسي بيني و بين الله براي يك قسمت از اين كارها هم بخواهد زمان بگذارد، بايد از حق خانواده اش هم كم بگذارد!
3. لابي كردن در اين حوزه ها و به عبارتي نان قرض دادن به يكديگر از ديگر مشكلات اين عرصه است. حمايت به شرط حمايت و عناويني از اين دست در اين دستگاه ها ديده مي شود.
4. سازو كار اين تشكيلات، اساساً فرسوده و از بنيان بايد متحول شود. شما تنها شوراي عالي انقلاب فرهنگي را در نظر بگيريد. شورايي كه هر دو هفته يك بار تشكيل جلسه مي دهد و مدت هر جلسه حدود 4 ساعت است، و با فرض اينكه هيچ كدام از جلسات آن تعطيل نشود يعني اين شورا روزانه 17دقيقه به مهم ترين مشكلات فرهنگي كشور مي پردازد و براي آن راهكار تعيين مي كند. واقعاً اين همه ساعت كار عجيب نيست؟!
5. اين سازمان ها چندان تفاوتي با هم ندارند. حتي با سازمان هاي اقماري و فرودستي خود. دوباره شوراي عالي انقلاب فرهنگي را تصور كنيد و شوراي فرهنگ عمومي كه تابع اين شورا است. شباهت اين دو در ناكارآمدي شان است.
6. سيستم مديريتي كشور، همچنان بعضي از اين نهادهاي متولي فرهنگ را درك و هضم نكرده است. مثال بارز اين نقيصه همان شوراي عالي انقلاب فرهنگي است! مصوبات اين شورا چه ضمانت اجرايي دارد؟
7. خروجي اين سازمان ها، به صورت كوتاه مدت، ميان مدت و بلند مدت قابل رصد نيست. در مورد وزارت ارشاد مي گويند علت آن است كه هر 4سال يك بار، اين وزارت خانه از بالا تا پايين دچار تحول مديريتي مي شود و براي همين مدير جديد نمي تواند اهداف بلندمدت مدير قبلي را جامع عمل بپوشاند چون معمولاً با اهداف كوتاه مدت اين مدير جديد همسو نيست. ولي در مورد شوراي عالي انقلاب فرهنگي چه بايد گفت؟ شورايي كه داراي 20عضو حقيقي و 19 عضو حقوقي است و سالهاست در كمال رفاقت هر دو هفته يك بار همديگر را زيارت و حال و احوالي مي كنند؟
تازه مي فهمم چرا پيامبر اكرم صلي الله وقتي مي خواست به آن كودك كه خرما برايش ضرر داشت، توصيه بر نخوردن كند، خودشان يك روز تمام از خوردن خرما صرفه نظر كردند. فرهنگ عمل ماست. عمل فردي و سازماني. نه پول و جلسات تئوري. فرهنگ از خود ما آغاز مي شود آنجا كه نسبت به آنچه وظيفه داريم كم كاري نكنيم و خودمان از چند جا حقوق نگيريم و بعد بيلبورد بزنيم كه واي بر كم فروشان!
 


(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14