شهید حجتالاسلام والمسلمین سیدعلی اندرزگو درشمار مبارزانی بود که به رغم
سالها مبارزه علیه رژیم شاه به دست سفاکان ساواکی نیفتاده بود و به همین دلیل برای
دستگیری این مبارز دوره دیده رژیم شاه جایزههای زیادی در نظر گرفته بود. شهید
اندرزگو در ماه رمضان سال 1316 هـ ش در خانوادهای از سادات تهران و در جنوب این
شهر چشم به جهان گشود. وی پس از پایان تحصیلات ابتدایی، در جهت کمک به معیشت
خانوادهاش به کار در بازار پرداخت و همین مسئله زمینه آشنایی او را با هیئتهای
موتلفه اسلامی آشنا ساخت. بدین ترتیب وی نیز پس از آشنایی با اعضای این هیئت به
عنوان یکی از سربازان گمنام حضرت امام(ره)، وارد فعالیتهای سیاسی شد. اعدام
انقلابی حسنعلی منصور در روز اول بهمن ماه سال 1343 که وی در آن نقش پررنگی ایفا
نمود، باعث شد تا به زندگی مخفیانه روی بیاورد و در پوششهای مختلفی ظاهر شود. او
با اسامی شیخ عباس تهرانی، دکتر حسینی، ابوالقاسم واسعی، ابوالحسن نحوی و جوادی به
کشورهای افغانستان، پاکستان، لبنان و عراق سفر کرد. در اوایل سال 1357 و همزمان
با بروز ظهور جلوههایی از نهضت اسلامی مردم ایران، شهید اندرزگو بر فعالیتهای خود
افزود و همین مسئله پس از سالها، شناسایی او را برای مأموران ساواک آسان ساخت.
سرانجام پس از ماهها کنترل و مراقبت دژخیمان ساواک، وی در غروب روز نوزدهم ماه
مبارک رمضان در حلقه محاصره مأموران کمیته مشترک ضد خرابکاری قرار گرفت. چنان که
خود گفته بود: «من هرگز سالم به دست ساواک نخواهم افتاد»؛ وارد درگیری با مزدوران
ساواک شد، در حالی که خود به عنوان یک چریک ورزیده میدانست که رهایی از حلقه
محاصره دشمن ممکن نیست. بدین سان با لب تشنه و روزهدار توسط مأموران ساواک به
شهادت رسید. شکنجه در ساواک ساواک روشی ددمنش و خونخوار داشت به گونهای که
در اجراء، طراحی و حتی ابداع انواع شکنجه، یکی از پیشتازان سرویسهای سرکوبگر
امنیتی در جهان بود. افرادی که رنج و عذاب زندانیان را همچون خون برای خفاش مایه
حیات جهنمی و تفریح فرحبخش تلقی میکردند. ساواک مهد صدور مانیفست گرگهای
انساننما بود و همچون استادان صهیونیست اش که در گذر تاریخ بسیاری از آلام و
دردهای بشریت را باعث شدند. این دستپروردگان صهیونیستها هم به شکنجههای قرون
وسطایی روی آورده به طوری که آثار این جنایات آنچنان مشهور است که نهتنها از
لابهلای اسناد و گفتهها این حقایق دردناک رخ مینماید، بلکه پس از گذشت چند دهه
از سقوط رژیم جبار و ستمگر پهلویها، هنوز آثار آن بر تن و جسم مردان و شیرزنانی از
کشورمان برجا مانده است. دژخیمان ساواک دراجرای انواع شکنجه از هیچ چیزی دریغ
نمیکردند. هم از ابزارها و دستگاههای شکنجه استفاده میکردند و هم بدون ابزار
روشهایی را به کار میبردند که فرد را از نظر روحی و روانی از هم بپاشاند. یکی از
شکنجهگران معروف ساواک در اعترافات خویش نقل میکند که ماموران ساواک برای تحت
فشار قرار دادن متهم، ابتدا نام او را به عنوان یکی از کشته شدگان در درگیری با
ماموران در روزنامه چاپ کرده و سپس ورقه روزنامه را به متهم نشان میدادند و
میگفتند: «اگر همکاری کنی به روزنامهها میگوییم اشتباه شده است.» (1) و یا
اینکه برای تحت فشار قرار دادن متهم به نوامیس او در خانهاش تجاوز کرده و در زندان
از مشخصات همسر او در مقابلش تعریف میکردند و یا اینکه درجلوی چشمان او، همسر وی
را قربانی خوی سگی خود میکردند. همان گونه که در بخشهای قبلی ذکر آن رفت علاوه
بر اسناد مختلف که ثابتکننده شکنجههای مختلف در ساواک و به ویژه در کمیته مشترک
ضدخرابکاری است، اظهارات زندانیان سیاسی قبل از انقلاب و اعترافات شکنجهگران، بعد
از انقلاب مشخص میکند که بیش از نود نوع شکنجه اجرا میشده است. تعدادی از
شکنجههای رایج در کمیته مشترک ضدخرابکاری به این شرح بوده است: «شلاق، آپولو،
قفس داغ، سوزن زیر ناخن کردن، ناخن کشیدن، شوک الکتریکی، سوزاندن با آتش سیگار،
درآوردن کتف، شکستن فک، و...» (2) همچنین یکی از مجاهدان مقاوم و نستوه در
زندانهای رژیم پهلوی به نام عزت الله شاهی به ابزارهایی که برای شکنجه استفاده
میشد، اشاره میکند و این چنین میگوید: «آویزان کردن از سقف، دستبند قپانی،
آویزان کردن صلیبی به شوک الکتریکی آپولو، سوزاندن جاهای حساس بدن یا فندک و شعله
شمع، قفس هیتردار، صندلی هیتردار، باتوم برقی و از همه بالاتر شلاق با کابل برقی را
میتوان از متداولترین شکنجههای جلادان و ماموران شکنجه کمیته مشترک برشمرد.» (3)
در دوره ریاست تیمور بختیار بر ساواک و آغاز شکلگیری این سازمان، ابتدا از
کارشناسان آمریکایی برای آموزش نیروهای ساواک و آموختن انواع شکنجهها استفاده شد
که با موافقت محمدرضا پهلوی همراه بود و پس از آن علاوه بر آمریکاییها، انگلیسیها
و اسرائیلیها نیز به آموزش نیروهای ساواک پرداختند. در دوران بختیار اقرار متهم
در هر شرایطی، محکمهپسند محسوب میشد، ولو آن که این اقرار در سلولهای انفرادی
زندانیان تحت شکنجه باشد. این دادگاهها نیز بیشتر به صورت نمایشی اجرا میشد و از
وکیل تسخیری نیز کاری ساخته نبود و یا نمیخواست کاری انجام دهد. زندانهای انفرادی
شباهت زیادی به قفس داشت، زیرا ابعاد آن حداکثر 2×2 متر بود، آجری و نمناک بود و از
نور وهوای مناسب محروم بود. به خاطر این شرایط زندانیان، شب و روز خود را فراموش
کرده وحساب روزها از دستشان خارج شده بود. بازجویی نیز به بدترین شیوه ممکن
انجام میشد، یعنی برای شکستن اراده متهم از هر روش ممکن استفاده میشد، شلاق زدن
به عنوان یکی از روشهای سریع شکنجه تا پایان عمر ساواک با کسب تجربه و مهارتهای
خاص به صورت گسترده مورد استفاده قرار گرفت. بیخوابی دادن به متهم از طریق آب،
نور و زدن سیلی به صورت، متداولا مورد استفاده قرار میگرفت، این اقدام تا بیش از
48 ساعت انجام میشد. تا جایی که متهم وادار به اعتراف گردد، در این دوره توهین
کردن، سیلی زدن، با مشت به دهان کوبیدن و دهان را پر از خون کردن، آتش سیگار پشت سر
و دست گذاشتن از کارهای عادی و مثلا در شمار ناز و نوازش [زندانی بود]... شخصی
خود ناظر بود که یک نفر از مأموران ساواک (گویا سیاحتگر) آخر شبها به سلول وارد
میشده و زندانی مزبور را تهدید میکرده که به زن او تجاوز خواهد کرد، سرانجام یک
شب در حال مستی سر وقت زندانی میرود و با صدای بلند از مشخصات... زن متهم تعریف
میکند در این وقت طاقت زندانی تمام شده و با صدای بلند گریه میکند.(4) این
شیوههای وحشیانه، پس از دوران بختیار به صورت حادتر و تکامل یافتهتری ادامه یافت،
به گونهای که هر روز شکنجهگران در راه گرفتن اطلاعات از زندانیان، از وسایل و
روشهای جدیدتری برای شکنجه استفاده میکردند. این موارد تنها بخش کوچکی بود از
کارنامه سیاه و دهشت بار ساواک که با وحشیانهترین و غیرانسانیترین شیوهها سعی در
سرکوب نهضت مردم ایران داشت، شیوهای که به دلیل ایمان و صبر و استقامت بالای مردان
و زنان انقلابی هیچگاه مؤثر نیفتاد. جالب آنکه در طراحی انواع شکنجه و ابداع
آنها، ساواک به دستاوردهایی رسید که برای همیشه نام کثیف آنها را در صفحات سیاه ظلم
و خونخواری تاریخ رژیم ستمشاهی ثبت میکند. در اینجا به دو عدد از ابزارهایی که
ساواک برای این کار استفاده میکرد اشاره میکنیم. 1- آپولو 2- قفس داغ. آپولو
را اکثر شکنجهشدگان میشناسند چرا که یکی از آشناترین و مخوفترین ابزار شکنجه
برای زندانیان بود و علت نامگذاری آپولو نیز شباهت آن به سفینه آپولو بود که در
آن، دستها و پاها و سر مهار میشد. لکن در این وسیله سر زندانی با محفظه فلزی
مهار میشد و دست و پاها نیز به توسط بستهای فلزی ثابت میگردید. بدینترتیب کلاه
فلزی باعث میشد که موقع شلاق خوردن صدای ناله زندانی تشدید شده و تأثیر مضاعف و
مخربی بر روی سیستم عصبی و شنوایی او گذاشته شود. از طرفی خود بستهای فلزی هم
آنچنان محکم بسته میشدند که باعث زخمی شدن پوست و گوشت و استخوان مچ دستها و
پاها شده و موجب دردهای طاقتفرسایی میگشت. سوزاندن انسانها در قفس داغ، یکی
دیگر از وحشیانهترین ابزارهایی است که یادآور کورههای آدمسوزی نازیهاست. روش
کار به این صورت بود که بعضی از زندانیان را در قفس کوچکی که زندانی فقط به صورت
چمباتمه میتوانست در آن قرار گیرد، داخل کرده و اجاق برقی زیر آن را روشن
میکردند. قفس به تدریج داغ میشد و آن قسمت از اعضای بدن زندانی که با بدنه قفس در
تماس بود میسوخت تا جایی که بعضی مواقع منجر به مرگ میشد.(5)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1-حسنپور، قاسم، «شکنجهگران
میگویند»، سند شماره 39، ص 43. 2- خلیلی، مهیار، شکنجه در کمیته مشترک پهلوی،
تهران، موزه عبرت، 1386، ص 12. 3- کاظمی، محسن، خاطرات عزت شاهی، ص 196. 4-
صمدیپور، سعید، شکنجه در رژیم شاه، نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص 106-105.
5- خلیلی، مهیار، شکنجه در کمیته مشترک پهلوی، تهران، موزه عبرت، ص 193.
پاورقی
|