(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


شنبه 07 اردیبهشت 1392 - شماره 20474

انتخابات در ترازوی انتخابات (قسمت اول )
در مذاكرات ايران و آمريكا چه گذشت؟
   


سيد روح الله امين آبادي
در طول ساليان پس از انقلاب، ادعاهايي از سوي کانديداها و جريان‌هاي مختلف نسبت به انتخابات مطرح بوده است؛در اين نوشتار مدعاهاي نامزد‌هاي شکست‌خورده در انتخابات‌هاي گوناگون برگزار شده در نظام جمهوري اسلامي چه آنان که از شکست خود مطمئن بودند و چه آنان که بعد از شکست دنبال دليلي براي ناکامي خود مي‌گشتند، بررسي خواهد شد‎.‎
بي‌شک، بررسي همه‌ي دوره‌هاي برگزارشده‌ي انتخابات در طول 34 سال گذشته در حد توان اين مقال نيست، ولي تلاش مي‌شود که نقبي به تاريخ زده تا مشخص شود ادعاي تقلب در انتخابات سابقه‌اي دور و دراز دارد و آناني که امروز مدعاي تقلب را مطرح مي‌کنند، خود زماني پشت تريبون از خود در مقابل شکست‌خوردگان انتخابات، که آنان را متهم به تقلب يا تخلفات مؤثر مي‌کردند، دفاع مي‌نمودند‎.‎
با همه‌ي اين اوصاف، نمي‌توان مدعي بود که هيچ گونه تخلفي در انتخابات صورت نمي‌گيرد؛ بديهي است در انتخاباتي که توسط بشر جايزالخطا و با اميال انساني برگزار مي‌شود و با وجود نهادهاي نظارتي قوي، که همه‌گونه تحرکي را رصد مي‌کنند، امکان تخلف وجود دارد؛ ولي اين تخلفات از سويي آن‌چنان نيست که بر نتيجه‌ي کلي انتخابات سايه افکند يا اگر اين‌گونه باشد، قانون مسير را مشخص کرده است و اگر از قانون عبور کنيم، ديگر سنگي روي سنگ بند نخواهد شد‎...‎
با پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357 و در نخستين سال اين پيروزي، پنج انتخابات بزرگ در سراسر کشور برگزار شد. برگزاري رفراندوم تعيين نوع نظام، انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي، رفراندوم قانون اساسي، انتخابات رياست‌جمهوري و انتخابات مجلس همه در يک سال اول پيروزي انقلاب برگزار شد تا اين امر بر همگان مسجل شود که نظام اسلامي براي افکار عمومي و رأي مردم اهميت ويژه‌اي قائل است‎.‎
در اولين انتخابات پس از پيروزي انقلاب، که در فروردين‌ماه سال 1358 برگزار شد، مردم با قاطعيتي شگفت‌انگيز به جمهوري اسلامي آري گفتند و همه‌ي شواهد و قرائن نيز حاکي از آن بود که مردم چه مي‌خواهند و رأي آنان در اين انتخابات چه خواهد بود؛ چرا که همين مردم بودند که در طول نهضت اسلامي هزاران شهيد تقديم انقلاب کرده بودند و همواره در خيابان‌ها و در مقابل توپ و تانک شعار مي‌دادند: استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي‎.‎
با اين حال، گروهي انتخابات را تحريم کردند و حتي رأي مردم به نظام اسلامي را مورد تشکيک قرار دادند! به عنوان نمونه، در روز 21 اسفندماه سال 57، اندکي پيش از برگزاري انتخابات چريک‌هاي فدايي‌خلق رفراندوم تعيين نوع حکومت آينده را تحريم کردند‎.‎
سخنگوي سازمان چريک‌هاي فدايي‌خلق، در يک مصاحبه‌ي مطبوعاتي، ضمن اعلام تحريم رفراندوم توسط اين سازمان به دليل غيردمکراتيک بودن آن، گفت: تنها پس از يک رشته اقدامات عاجل و فوري، که براي تثبيت آزادي‌ها صورت مي‌گيرد، راه براي يک رفراندوم آزاد باز خواهد شد. بنابراين هر نوع نظرخواهي قبل از اين تحولات نمي‌تواند بازگوکننده‌ي نظر واقعي مردم باشد.1‏
جبهه‌ي دموکراتيک ملي، چريک‌هاي فدايي‌خلق و چند جمعيت ديگر نيز 29 اسفند همين سال اعلام کردند که در رفراندوم شرکت نخواهند کرد‎.‎
جبهه‌ي دموکراتيک ملي، طي بيانيه‌اي، نحوه‌ي برگزاري رفراندومي را که از سوي دولت درباره‌ي تعيين نوع رژيم آينده‌ي کشور اعلام شده بود، غير دموکراتيک خواند و اعلام داشت اگر رفراندوم به همين شيوه برگزار شود، نيروهاي مترقي از جمله ما در انتخابات شرکت نخواهيم کرد‎.‎
همچنين جمعيت اتحاد براي آزادي، حزب جمهوري‌خواه، جمعيت آزادي و همبستگي اتحاد چپ (متشکل از گروه‌هاي مستقل چپ) نيز هر کدام به گونه‌اي خواهان تغيير شکل رفراندوم شدند و اعلام کردند که با شکل فعلي رفراندوم، در انتخابات شرکت نمي‌کنند.2‏
با وجود اين، همه‌ي اکثريت قريب به اتفاق مردم ايران در نخستين انتخابات سراسري کشور پس از پيروزي انقلاب حضور پيدا کردند و به جمهوري اسلامي آري گفتند. رأي مردم وزن جريان‌هاي سياسي، که انتخابات را تحريم کرده بودند، به خوبي نشان داد و مشخص ساخت که امت مسلمان ايران به کدامين سو مي‌نگرند و طالب چه نوع نظامي هستند‎.‎
کوتاه سخن اينکه در رفراندومي که 10 و 11 فروردين‌ماه 58 برگزار شد سخن برخي گروه‌ها و جريان‌هاي سياسي اين نبود که نظام جديد يا دولت موقت تصميم دارد در انتخابات تقلب کند، بلکه سخن اينجا بود که چرا بايد از اعتماد مردم به امام و رهبر انقلاب براي تعيين نظام جديد استفاده شود. آنان مطمئن بودند که مردم به جمهوري اسلامي رأي خواهند داد و اين رأي را ناشي از خواست امام مي‌دانستند و تقاضا داشتند که رهبر انقلاب سکوت پيشه کنند تا مردم از ميان عناوين مختلفي که اين جريانات در رسانه‌ها از آن سخن مي‌گفتند يکي را انتخاب کنند، ولي امام خميني سکوت نکردند و طي سخنراني‌هاي متعدد و به کرّات، از مردم خواستند به جمهوري اسلامي رأي دهند‎.‎
به عنوان نمونه، امام خميني در روز 10 اسفند 1357 و در نخستين روز ورود به شهر مقدس قم، طي سخناني، اظهار داشتند: “ما تا آخرين نفس ايستاده‎ايم. من اين يک سال، دو سال آخر عمر را وقف شما کرده‎ام. از شما مي‎خواهم، از ملت مي‎خواهم که اين نهضت را نگه دارند تا تأسيس حکومت عدل اسلامي. از آن وقت تا حالا مي‎گفتيد تا مرگ اين کذا نهضت ادامه دارد، حالا بايد بگوييد تا اقامه‌ي حکومت اسلامي نهضت ادامه دارد. آنکه ملت ما مي‎خواهد جمهوري اسلامي است نه جمهوري فقط، نه جمهوري دموکراتيک، نه جمهوري دموکراتيک اسلامي؛ “جمهوري اسلامي‎”.‎
رهبر انقلاب، با اشاره به اينکه در رفراندوم آينده به جمهوري اسلامي رأي خواهند داد و مسلمانان نيز بايد به جمهوري اسلامي رأي دهند، گفتند: “روزنامه‎ها خودشان را اصلاح کنند. خيانت نکنند به اسلام و مسلمين، خون مظلومان ما را هدر ندهند. تبليغات سوء را منعکس نکنند. توطئه‎ها را جلوگيري کنند، لکن همه‌ي مردم در آرا آزاد[ند]. وقتي رفراندوم اعلام شد، رأي من حکومت جمهوري است، “جمهوري اسلامي” است. هر کس، هر کس که تبعيت از اسلام دارد، جمهوري اسلامي بايد بخواهد. لکن، تمام مردم آزادند که آراي خودشان را بنويسند و بگويند، بگويند که ما رژيم سلطنتي مي‎خواهيم، بگويند که ما برگشت محمدرضا پهلوي را مي‎خواهيم؛ آزادند! بگويند که ما رژيم غربي مي‎خواهيم؛ “جمهوري باشد لکن اسلام نباشد”!”3‏
اين‌گونه شد که توطئه‌ي روشن‌فکران شرق‌وغرب‌زده‌اي که مي‌خواستند، با توطئه‌اي حساب شده، مسير ملت را منحرف سازند نقش بر آب شد‎.‎
تدوين قانون اساسي
انتخابات سراسري بعدي در مردادماه سال 58 برگزار شد، 12 مرداد 1358 مردم پاي صندوق‌هاي رأي رفتند تا نمايندگان خود را براي بررسي و تدوين قانون اساسي انتخاب کنند‎. ‎
در اينجا، مجالي براي پرداختن به مقدمات و آنچه که به تدوين قانون اساسي منتهي شد نيست؛ ولي بعد از برگزاري انتخابات گروهي از جريان‌هاي سياسي، که نامزدهاي خود را شکست‌خورده مي‌ديدند، سخن از تقلب در انتخابات به ميان آوردند. به عنوان نمونه اصغر سنجابي، رئيس ايل سنجابي و برادر دکتر کريم سنجابي، رهبر جبهه‌ي ملي ايران، طي نامه‌اي به مهندس بازرگان، نخست‌وزير وقت، به نحوه‌ي برگزاري انتخابات مجلس خبرگان اعتراض کرد و از تخلفات گوناگون در برگزاري انتخابات در حوزه‌ي کرمانشاه سخن گفت.4‏
ائتلاف سازمان مجاهدين خلق ايران [منافقين]، جنبش انقلابي مردم مسلمان ايران، جاما و سازمان اسلامي شورا نيز طي اطلاعيه‌اي خاطر نشان کردند که موارد نقض آزادي در انتخابات بسيار است. اين گروه مدعي شده بودند که در برخي از حوزه‌هاي رأي‌گيري براي اينکه مردم به حبيب‌الله پيمان رأي ندهند، مسئولين برگزاري انتخابات نام وي را از ليست حذف کرده بودند!5‏
حزب توده نيز که وابستگي آن به شوروي شهره‌ي آفاق بود و از نفرت مردم از اعضاي خود به خوبي آگاه بود، بعد از انتخابات و با انتشار اطلاعيه‌اي، تأکيد کرد در بعضي حوزه‌ها نظرهاي خاصي اعمال شده است! ستاد برگزاري حزب ملت ايران نيز طي اطلاعيه‌اي به نحوه‌ي برگزاري انتخابات مجلس و بررسي نهايي قانون اساسي اعتراض کرد.6‏
در روزهاي بعد و با مشخص شدن نتايج انتخابات، برخي گروه‌هاي سياسي وابسته به شرق و غرب بر شدت اعتراضات خود افزودند. حزب جمهوري اسلامي خلق مسلمان، که بعد از پيروزي انقلاب و با محوريت آيت‌الله شريعتمداري شکل گرفته بود، با ناکام شدن در انتخابات تبريز، که اميد زيادي به آن داشت، طي اطلاعيه‌اي مدعي شد در انتخابات تقلب شده است و بايد اين انتخابات باطل شود!7‏
در ميان افراد نيز حسن نزيه، مديرعامل وقت شرکت ملي نفت ايران و رئيس کانون وکلا، اظهار داشت: انتخابات به صورتي که انجام شده در شأن انقلاب ما نيست و در اغلب حوزه‌ها نگراني‌هايي وجود داشته است. اما مستند حسن نزيه براي نشان دادن تقلب يا تخلف در انتخابات چه بود، او به سخنان افرادي که از تبريز با او تماس گرفته بودند استناد کرد و گفت: مردم تبريز براي اعتراض به نتيجه‌ي انتخابات در تدارک تظاهرات هستند!8 در ارتباط حسن نزيه با حزب خلق مسلمان و شخص آيت‌الله شريعتمداري هيچ شک و شبهه‌اي نيست، بعدها زماني که تخلفات نزيه در شرکت ملي نفت روشن شد، وي مدتي در اختفا بود و براي فرار از مجازات به خارج پناه برد‎.‎
به هر حال، انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي برگزار شد و آنان که مقبوليتي ميان مردم نداشتند بعد از مدتي داد و بيداد کردن به آراي مردم تمکين کردند و تلاش خود را مصروف آن ساختند که اصل مترقي ولايت فقيه در قانون اساسي گنجانده نشود. با تصويب اصل ولايت فقيه، مخالفت‌ها شدت گرفت و اين بار بزرگاني که پيش از اين از تأييد قانون اساسي پس از آنکه مورد تصويب مجلس مؤسسان [مجلس خبرگان قانون اساسي] قرار گرفت، سخن گفته بودند عَلم مخالفت برافراشتند و از تخلفات گسترده‌اي سخن گفتند که در رفراندوم قانون اساسي روي خواهد داد! آيت‌الله شريعتمداري، خردادماه سال 58، در پاسخ به استفتاي گروهي از مقلدان خود گفته بود “اگر 75 نفر خبره و ذي‌صلاحيت باشند و مواد قانون اساسي جمهوري اسلامي را بررسي کنند و تصويب نمايند؛ به طوري که قانون اساسي مزبور رسميت پيدا کند؛ اگر رفراندوم هم نکنند، رسماً قانون اساسي مملکت باشد، در اين صورت رفراندوم براي تقويت بيشتر و تأکيد مانعي ندارد و از اول هم نظر ما همين بود.”9‏
با وجود اين، زمان گذشت و بعد از تدوين قانون اساسي و تصويب اصول مترقي چون ولايت فقيه مخالفت‌ها شروع شد. جبهه‌ي ملي ايران در ارتباط با رفراندوم قانون اساسي نامه‌ي سرگشاده‌اي به امام خميني نوشت و پيشنهاد کرد: رفراندوم براي قانون اساسي متوقف شود و کار تدوين يک قانون اساسي جديد در مجلس شوراي ملي پيگيري شود. جبهه‌ي ملي در ادامه، با اشاره به رفراندوم قانون اساسي، تأکيد کرد: به نظر جبهه‌ي ملي ايران، تنها تکيه بر اعتقاد مردم به رهبر انقلاب و فقط بهره‌برداري از ايمان مذهبي قشرهاي وسيع مردم نبايد عواملِ منحصرِ طرح‌ريزي سازمان آينده‌ي کشور باشد. در ادامه‌ي اين بيانيه آمده بود: ما معتقد هستيم که حمايت آگاهانه‌ي مردم و استفاده از نظرات قشرها و گروه‌هاي آگاه جامعه و بهره‌وري از عقايد سازمان‌ها و دسته‌جات اجتماعي و سياسي براي تدوين قانون اساسي مترقي، که نظام آينده‌ي جامعه‌ي ايراني را پي‌ريزي خواهد کرد، لازم و ضروري است.10‏
حزب پان‌ايرانيست نيز در ارتباط با نزديک شدن روز رفراندوم بيانيه‌اي منتشر و اعلام کرد که اگر همه‌پرسي به تأخير نيفتد، در رفراندوم شرکت نمي‌کند.11 از ديگر سو آيت‌الله شريعتمداري نيز با انتشار اعلاميه‌اي تأکيد کرد اصل 110 قانون اساسي [ولايت فقيه] اختيارات مردم را سلب کرده است و با اصول مربوط به حقوق ملت، يعني اصول 6 و 56، مغايرت دارد؛ با اصلاح اين اصل بقيه‌ي مواد قانون اساسي بلامانع است. چريک‌هاي فدايي‌خلق از ديگر گروه‌هايي بود که با قاطعيت اعلام کرد که در رفراندوم شرکت نخواهند کرد‎.‎
حزب دموکرات و هيئت نمايندگي موسوم به خلق کرد نيز با انتشار بيانيه‌اي، خواستار تعويق رفراندوم شدند.12 در اين ميان، شايد آيت‌الله شريعتمداري و هواداران ايشان مهم‌ترين گروه و دسته‌اي بودند که در اين برهه بر طبل تخلف در انتخابات و رفراندوم کوبيدند. پس از انتشار اعلاميه‌ي آيت‌الله شريعتمداري در مورد رفراندوم قانون اساسي و مخالفت وي با اصل ولايت فقيه، گروهي از مردم تبريز، که اکثراً اعضاي حزب جمهوري خلق مسلمان شاخه‌ي تبريز بودند، نسبت به انجام رفراندوم قانون اساسي اعتراض کردند و خواستار اصلاح اين ماده از قانون اساسي شدند.13‏
ذکر مقدمه‌اي براي رسيدن به دليل اين مخالفت‌ها ضروري به نظر مي‌رسد. چنان که ذکر آن رفت، بعد از همه‌پرسي جمهوري اسلامي در فروردين‌ماه 1358 نوبت به تدوين قانون اساسي رسيد. براي اين منظور، مجلس خبرگان قانون اساسي از نمايندگان منتخب مردم تشکيل مي‌شد و به تدوين قانون اساسي مي‌پرداخت تا بعد از مقبوليت مردمي به مورد اجرا گذاشته شود. احزاب و گروه‌هاي سياسي هر کدام به ارائه‌ي ليست کانديداهاي خود پرداختند. حزب خلق مسلمان نيز کانديداهاي خود را معرفي کرد‎.‎
در جريان برگزاري انتخابات، سه تن از نامزدهاي مورد تأييد حزب خلق مسلمان به نام‌هاي محمدعلي انگجي، جعفر اشراقي و رحمت‌الله مقدم مراغه‌اي از حوزه‌ي استان آذربايجان شرقي به جمع خبرگان راه يافتند؛ اما به جز اين استان نامزدهاي حزب جمهوري خلق مسلمان در هيچ يک از حوزه‌هاي کشور توفيق به دست نياوردند. به دنبال اين شکست سهمگين، نشريه‌ي خلق مسلمان با تيتر بزرگ “انتخابات رسوا” خواستار ابطال سراسري انتخابات شد.14‏
از سوي ديگر، آيت‌الله شريعتمداري نيز در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي شرکت نکرد15 و اين همه در حالي بود که علماي آگاه و در رأس آنان امام خميني، همه را به شرکت فعال در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي دعوت کرده بودند. کوتاه سخن اينکه اعتراضات و اتهامات حزب خلق مسلمان به اين دليل بود که کانديداهايش در سطح کشور مورد اقبال مردم مسلمان قرار نگرفته و به مجلس خبرگان راه نيافته بودند. يکي ديگر از محورهاي مخالفت حزب را مي‌توان مخالفت با قانون اساسي ذکر کرد. به دنبال مخالفت حزب مذکور با مجلس خبرگان، اين حزب پا را از اين نيز فراتر گذاشت و با قانون اساسي تدوين‌شده از سوي منتخبان ملت مخالفت کرد، اين مخالفت‌ها زماني که مسئله‌ي ولايت فقيه مطرح شد به اوج خود رسيد؛ مخالفت حزب در اين امر نيز با هماهنگي آيت‌الله شريعتمداري آغاز شد که خود شخصاً به مخالفت با اصل مترقي ولايت فقيه برخاسته بود‎.‎
هفته‌نامه‌ي خلق مسلمان نشريه‌ي ارگان حزب جمهوري خلق مسلمان با تيترهاي بزرگ مخالفت شهيد مدرس در مجلس شوراي ملي با تغيير سلطنت از قاجار و سپردن آن به دست رضاخان پهلوي و شرح مذاکرات آن را چاپ کرد و به نقل از آن شهيد آورده بود: “صدهزار رأي هم بدهيد خلاف قانون است.”16‏
آيت‌الله شريعتمداري، در اين دوره، ابتدا در مصاحبه با خبرنگار يونايتدپرس و نيز مصاحبه با خبرنگار راديو دانمارک، در موافقت با قانون اساسي رژيم سابق، گفت: “صحبت ما از اول اين بود که قانون اساسي 1258 شمسي/1906ميلادي عمل شود و با برپايي جمهوري اسلامي عجالتاً، به جاي قانون اساسي جديد، همان قانون اساسي گذشته منهاي قوانين مربوط به سلطنت را حفظ مي‌کرديم و دردسري وجود نداشت.”17 حزب خلق مسلمان نيز در تشريح نظرات آيت‌الله شريعتمداري قانون اساسي رژيم گذشته را مترقي‌تر از قانون اساسي جديد دانست.18‏
با عبور از دو مرحله‌ي مخالفت با مجلس خبرگان قانون اساسي و نيز تدوين قانون اساسي توسط اين مجلس، آيت‌الله شريعتمداري و حزب تحت‌الحمايه‌اش چون نتوانستند نتيجه‌اي بگيرند به اصل مترقي ولايت فقيه اعتراض نمودند و تلاش خود را مصروف مخالفت با آن کردند‎.‎
به دنبال اين مخالفت‌ها و تدوين قانون اساسي توسط مجلس خبرگان و اينکه قرار شد مردم با حضور پاي صندوق‌هاي رأي در روزهاي 11 و 12 آذر به آن رأي دهند، بار ديگر آيت‌الله شريعتمداري و حزب خلق مسلمان به ميدان آمدند و تأکيد کردند تا زماني که قانون اساسي به خصوص اصل مربوط به ولايت فقيه اصلاح نشود، در انتخابات شرکت نخواهند کرد‎.‎
در اين ميان، امام خميني به مقابله با موج تبليغات سازمان‌دهي‌شده‌ي رسانه‌هاي غربي و خارجي عليه مجلس خبرگان و قانون اساسي برخاستند و در 30 مهر 1358 به حزب خلق مسلمان و اقدامات آن شديداً اعتراض نمودند: “به صورت‌هاي مختلف با اسلام مخالفت مي‌کنند. در مجلس خبرگان به مجرد اينکه صحبت ولايت فقيه شد، شروع کردند به مخالفت. حتي در آخر اين اخيراً، در همين دو روز‌ـ‌سه روز پيش از اين، در يکي از مجالسشان [اشاره به جلسات روز جمعه‌ي حزب خلق مسلمان] اين منحرفين، اين‌هايي که از اسلام هيچ اطلاع ندارند، اين‌هايي که مخالف با اسلام هستند، در مجلس‌شان گفتند که اين مجلس خبرگان بايد منحل بشود! و ديگران هم دست زدند براي آن يا تظاهر کردند. اين‌ها از مجلس خبرگان مي‌ترسند، براي اينکه مجلس خبرگان مي‌خواهند ولايت فقيه را اثبات کنند. مجلس خبرگان مي‌خواهند تصويب کنند آن چيزي را که خداي تبارک و تعالي فرموده است، و اين‌ها از او مي‌ترسند. اين‌ها خيال مي‌کنند که اگر چنانچه ولايت فقيه پيش بيايد، قضيه قُلدري پيش مي‌آيد و ديکتاتوري پيش مي‌آيد. در صورتي که در اسلام اين حرف‌ها نيست.” امام خميني تأکيد کردند “قضيه‌ي ولايت فقيه يک چيزي نيست که مجلس خبرگان ايجاد کرده باشد. ولايت فقيه يک چيزي است که خداي تبارک و تعالي درست کرده است. همان ولايت رسول‌الله هست و اين‌ها از ولايت رسول‌الله هم مي‌ترسند‎!”‎
اين سخنان امام خميني اثري در حزب خلق مسلمان نگذاشت و اين تشکل، که مي‌خواست اعتراضات خود را از مسيرهاي غيرقانوني و غيراخلاقي پي بگيرد، فتنه‌اي را رهبري کرد که از آن در تاريخ انقلاب به فتنه‌ي خلق مسلمان تعبير شد‎.‎‏..‏
* منابع در دفتر روزنامه موجود است

 


‏دكتر رضا اميري مقدم، عضو هيأت مذاكره‌كننده ايران با آمريكا در موضوع عراق است. پايگاه اطلاع رساني رهبر معظم انقلاب در گفتاري به قلم اميري مقدم چرايي اشغال عراق توسط آمريكا را تحليل كرده و ضمن بررسي دلايل درخواست آمريكا براي مذاكره با ايران، ناگفته‌هايي را از جلسات مذاكره بيان كرده است . ‏
آمريكا پس از حمله به افغانستان و اشغال اين كشور مهياي حمله‌ي دوم خود مي‌شد. در محافل آمريكاي آن روز بحث اين بود كه گزينه‌ي ما بعد از افغانستان بهتر است ايران باشد يا عراق يا سوريه؟ آمريكايي‌ها ترديد داشتند كه اول سر را بزنند يا بدنه را . در آن شرايط خاص بحث اين بود كه آيا آمريكا مي‌تواند به ايران حمله كند يا نه؟ در حالي كه نظر برخي نئوكان‌ها مانند جان بولتون اين بود كه ما بايد به ايران حمله كنيم، آمريكايي‌ها به مجموعه دلايلي به ايران حمله نكردند و عراق را انتخاب كردند‎.‎
آنها به اين نتيجه رسيدند كه ايران هدف سختي است و ما نبايد خودمان را درگير اين سختي كنيم. هدف آسان‌تر پيش روي آنها عراق بود. بنابراين تصميم به حمله به عراق گرفتند؛ چرا؟ چون كشور عراق چند ويژگي داشت: اول اينكه سابقه‌ي حمله به ايران و كويت را داشت و صدام در منطقه و جهان منفور بود. دوم اينكه پس از سال ‏‎1991‎‏ كه ايران و عراق به پيشنهاد مارتين ايندایک كه مدت‌ها سفير آمريكا در اسرائيل بود، در سياست مهار دو جانبه قرار گرفته بودند، عراق كاملاً منهدم شده بود و شكاف مردم و حاكميت در اوج و اوضاع اقتصادي اين كشور به‌شدت بد بود. همچنين بر اساس تبليغات آن روز آمريكا، عراق متهم بود كه داراي سلاح هسته‌اي و كشتار جمعي است و با تروريست‌ها ارتباط دارد. در نهايت كنگره‌ي آمريكا باتوجه به اين زمينه‌ها قانوني با عنوان «آزادسازي عراق» را تصويب کرد ‎.‎
استراتژي «شهري بر فراز تپه»
همه‌ي مؤلفه‌هاي لازم براي حمله به عراق وجود داشت. اما هدف آنها يقيناً عراق نبود، بلكه جمهوري اسلامي ايران بود. آنها مي‌خواستند حكومت ضعيف عراق را ساقط كرده و آن را تبديل به يك حكومت با الگوي مورد نظر خود براي تمام جهان كنند. ساختن «شهري بر فراز تپه» بخشي از ادبيات و اعتقادات آنها است. با اين عمل ديگر نيازي به جنگ با ايران، عربستان يا مصر نيست. چراكه مثلاً مردم ايران با ديدن اين حكومت، از آن الهام مي‌گيرند و خودشان حكومتشان را نابود مي‌كنند‎.‎
آمريكا در نظر داشت كه اگر اين نقشه هم راهگشا نبود از تدابير ديگري استفاده كند و چند بار نيز اقدام به توطئه عليه ايران كرد ولي نتيجه‌اي نگرفت. فضاي آن روز هم چنين بود كه اگر آمريكا به عراق حمله مي‌كرد، هيچ تضميني وجود نداشت كه به بخشي از خاك ايران هم حمله نكند و حتي يكي از گزينه‌هاي محتمل امنيتي آن روز اين بود كه منافقين به كرمانشاه يا ايلام حمله كنند. به هر حال ورود آمريكا به عراق مسئله‌اي بسيار جدي و مهم براي ما بود؛ به‌طوري كه ما بعد از جنگ تحميلي، هيچ مسأله‌اي به اين مهمي در كنار مرزهاي خود نداشتيم‎.‎
سرانجام آمريكا در ‏‎29‎‏ اسفند ‏‎1381‎‏ به عراق حمله كرد. با اين اوصاف آمريكايي‌ها در عراق پرونده‌اي را باز كردند تا به وسيله‌ي آن ايران را از پا در بياورند اما با اشتباهاتي كه مرتكب شدند، عراق بلاي جان خودشان شد. آمريكايي‌ها در باتلاقي فرو رفتند كه براي خروج از آن راهي جز مذاكره با ايران نديدند‎.‎
دو اشتباه بزرگ
آمريكا علي‌رغم قدرتمنديش، يك آسيب‌پذيري‌هايي هم دارد. آمريكايي‌ها اولاً در گفتار و رفتار خود از منطق تبعيت نمي‌كنند و ثانياً از روي غرور پيش مي‌آيند. اين غرورشان باعث شده كه خودشان براي خودشان مشكل ايجاد كنند. در عراق هم اوضاع همين‌گونه بود. آنها از مشكلات و ضعف ساختاري رنج مي‌بردند. يك روز آقاي بارزاني به من گفت اين آمريكايي‌ها بين نهادهاي خودشان هم هماهنگي ندارند. در يك تيپشان هم هماهنگي ندارند. فرمانده از معاون خبر ندارد و بي‌نظمي غوغا مي‌كند‎.‎
يكي از اشتباهات آنها در عراق تحقير مردم بود. روزي با آقاي بارزاني درباره‌ي رفتارهاي اشتباه آمريكا در عراق صحبت مي‌كرديم كه ماجراي عبرت‌آموزي را تعريف كرد. گفت كه يك‌بار ما در منطقه‌ي سبز بغداد جلسه‌اي با آقاي محمود عثمان -از مبارزان كرد و از فعالين سياسي عراق- در چهارچوب شوراي حكومتي عراق داشتيم. او با دو ساعت تأخير در جلسه حاضر شد. بابت اين تأخير به او اعتراض كرديم. در جواب به من گفت كه ننگتان باد! شما اينجا به اسم مسأله‌ي شوراي حكومتي عراق نشسته‌ايد. من وقتي خواستم وارد منطقه‌ي سبز بغداد بشوم، افسر عراقي جلوي مرا گرفت و گفت كه آمريكايي‌ها گفتند نمي‌تواني وارد شوي و بايد بازرسي شوي. گفتم خب بازرسي كن. گفت نمي‌توانم، بايد افسر آمريكايي بيايد. گفتم خوب بگو بيايد. ديدم افسر آمريكايي آمد و گفت من نمي‌توانم تو را بازرسي كنم. بايد سگ بيايد، گفتم خب سگ بياوريد. گفت الان ساعت استراحتش است، استراحتش كه تمام شد مي‌آيد. من دو ساعت معطل ماندم تا استراحت سگ تمام شد و آمد مرا بو بكشد و من توانستم بيايم داخل! آيا در دل اين عراقي چيزي جز كينه از آمريكايي‌ها باقي مي‌ماند؟ يا مسأله‌ي بازرسي بدني زن‌ها كه به دليل ريشه‌هاي اسلامي و اعتقادي مردم عراق بسيار براي آنها سخت و سنگين بود‎.‎
مسأله‌ي دوم اما ناديده گرفتن نقش عراقي‌ها در حكومت عراق بود. آنها حتي به معارضين عراقي گفتند كه شما در حد مشاور با ما هستيد و حاكميت عراق با ما است. آمريكايي‌ها به مجلس اعلا گفتند كه اگر هر نيروي سپاه بدر سوار تانك‌هاي غير آمريكايي شود ما آنها را مي‌زنيم و حتي بعد‌ها به‌طور رسمي به آنها گفتند كه شما حق ورود به عراق را نداريد. آمريكايي‌ها درصدد انكار مردم عراق بودند. ‏
در مذاكرات چه گذشت؟
زماني كه بحران عراق عميق شد و برخي مردم عراق، عليه آمريكا دست به اسلحه بردند، آمريكايي‌ها احساس ناامني كرده و در سياست خود تجديد نظر كرده بودند و دو تن از سناتور‌هاي آنها به نام‌هاي بيكر و هميلتون شروع به تحقيق كردند. آنها در تحقيقات خود به اين نتيجه رسيدند كه تنها راه نجات، مذاكره با سوريه و ايران است‎.‎
واقعاً مذاكرات در شرايط سختي انجام شد. از يك ‌سو كشور عراق در يك ناامني بدي فرو رفته بود و براي كشور ايران حفظ حكومت عراق يك اولويت اساسي بود. از آن طرف هم مهم بود كه مواضع و اصول نظام اسلامي ايران محفوظ بماند. ده‌ها جلسه برگزار شد كه خروجي آن جلسات، محتواي موضع تيم مذاكره‌كننده‌ي ايراني بود. جلساتي كه سناريوهاي مختلف در آن بررسي مي‌شد. اگرچه آمريكا قلدري خود را نمايش مي‌داد اما موضع اقتدار از آن ما بود چراكه اولاً او از سر نياز پاي ميز مذاكره آمده بود و دوم اين‌كه در اشغالگريش شكست خورده بود‎.‎
آمريكا به ما پيشنهاد مذاكره داد. بنابراين ما نياز به مذاكره با او نداشتيم، بلكه آمريكا به آن نياز داشت. نه تنها آمريكا از ايران درخواست مذاكره كرد بلكه تمام رهبران شيعه و كرد عراق نيز از ايران درخواست كمك كردند. بعضي دولتمردان عراق از رهبر انقلاب درخواست كمك كردند و گقتند كه شما بياييد براي نجات عراق با آمريكايي‌ها مذاكره كنيد و به همين دليل ايشان به ما اجازه دادند كه در مورد عراق با آمريكا مذاكره كنيم‎.‎
سرانجام مذاكرات در سطح سفراي دو كشور آغاز شد. البته آمريكايي‌ها از روي ناچاري به سمت مذاكره با ما آمدند. همواره در مذاكرات حالت قلدري و ديكتاتور مآبي مي‌گرفتند و چون خيلي احساس مي‌كردند قدرت دارند فكر مي‌كردند هر چيزي كه از موضع بالا بگويند بقيه بايد بپذيرند. به ما مي‌گفتند كه در مسأله‌ي عراق دخالت نكنيد و مدام به مسأله‌ي تروريسم اشاره مي‌كردند. ما در جواب گفتيم كه عراق امروز به مركزي براي تروريست‌ها و گروه‌هاي خونريزي چون پژاك تبديل شده است. مسأله‌ي تروريسم يك بسته‌اي است كه گروه‌هاي زيادي را دربرمي‌گيرد. نمي‌توان با آن گزينشي برخورد كرد. با يكي برخورد كرد و يكي را آزاد گذاشت. شما بياييد تا كاري كنيم كه ريشه‌ي تروريسم در عراق بخشكد. مگر شما نمي‌گوييد كه از اين ترورها و كشته‌شدن سربازان و مردم عراق رنج مي‌بريد. آنها مي‌گفتند بله، ولي ما نيامده‌ايم كه مشكل شما را حل كنيم. ما هم مي‌گفتيم پس ما چرا مشكل شما را حل كنيم؟
آنها در مذاكرات به استدلال پايبند نبودند. حرفي براي گفتن نداشتند. حتي عراقي‌ها هم مي‌گفتند كه شما گفتيد مذاكره كنيم، ما هم اينها را آورديم اينجا براي مذاكره. مذاكره هم بده بستان است. شما اگر مي‌خواهيد امنيت سربازانتان را حفظ كنيد بايد به فكر خواسته‌ي ايران هم باشيد‎.‎
اينها در حالي بود كه آمريكايي‌ها چندين بار به مردم ما در عراق حمله كردند و حتي ديپلمات‌هاي ما را دستگير كردند و به فجيع‌ترين حالت شكنجه كردند و به دنبال اين بودند كه به ما بگويند اين تروريست‌ها از القاعده‌اند و همان‌طور كه از ما مي‌كُشند با شما نيز دشمني دارند. اما براي ما روشن بود كه اين تروريست‌ها همان آمريكايي‌ها هستند‎.‎
آمديم تا فقط مشكل خودمان حل شود
به آنها گفتيم كه ريشه‌ي تروريسم به اين برمي‌گردد كه شما ارتش و دستگاه امنيتي عراق را منحل كرديد. ما به شما گفتیم از پيش‌مرگ‌هاي كرد و سپاه بدر استفاده كنيد. شما گفتيد استفاده از بدر مانند سوار شدن بر يك ببر وحشي است. شما يك خلأ ايجاد كرديد. طبيعتاً گروه‌هاي معارض توانمند در اين فضا رشد مي‌كنند. خودتان را حاكم عراق كرديد، آمديد با احساسات و غرور مردم عراق بازي كرديد. به اعتقادات اين مردم توجهي نكرديد. مردم عراق برآشفتند و عليه شما دست به اسلحه بردند. دو سال تمام مرز‌هاي عراق را رها كرديد و تروريست‌ها از هر جاي دنيا وارد اين كشور شدند. مقصر اين وضعيت خود شما هستيد‎.‎
گفتيم شما با اين ارتش نظامي آمديد و يك كشور را اشغال كرديد و گفتيد ما حاكم نظامي اينجا هستيم. بعد از اينكه حضرت آيت‌الله سيستاني و مراجع و مردم عراق جلوي شما ايستادند آمديد حاكم غيرنظامي گذاشتيد. دوباره خودتان در سازمان ملل گفتيد كه ما اشغالگر هستيم. شما خودتان براي خودتان مشكل ايجاد كرديد. طبيعي است كه ما نگهبان شما نيستيم‎.‎
در نهايت آنها اعلام كردند كه ما براي اين با شما مذاكره مي‌كنيم كه مشكل ما حل شود. ما گفتيم چطور مشكل شما بايد حل شود اما مشكل ما نبايد حل بشود؟ اگر سرباز آمريكايي كشته شود بد است، اما اگر شيعه‌ي عراقي كشته شد خوب است؟ چطور شما به منافقين كمك‌هاي نظامي مي‌دهيد؟ آن‌وقت اگر آنها با آن سلاح‌ها مردم عراق را بكشند ايراد ندارد؟ اگر القاعده و بعثي‌ها آمدند و از شما كشتند ايراد دارد؟ اگر جيش‌المهدي از خودش دفاع كند ايراد دارد، اما اگر منافق‌ها و پژاك از خودشان دفاع كنند ايراد ندارد؟
مذاكرات خيلي محكم و تند انجام گرفت. جالب است كه پس از اتمام دور اول مذاكرات، «كراكر» سفير آمريكا تمام خبرنگار‌ها را به سفارت آمريكا برد و آنها را محترمانه بازداشت كرده بود. زماني كه رئيس هيأت ايراني از جلسه بيرون آمد، حتي يك خبرنگار در محوطه حضور نداشت كه او بتواند با آنها صحبت كند. اين كار براي آن بود كه اولين خبر از طرف كراكر پخش شود. همين كار را هم كرد و در مصاحبه‌اش مدام گفته بود كه ما به ايراني‌ها فلان مسائل را گوشزد كرديم و... در حالي كه فضاي مذاكره اصلاً اين‌گونه نبود. آنها بر خلاف روند توافق‌شده براي مصاحبه‌ي مطبوعاتي، به صورت يك‌جانبه مصاحبه كردند‎.‎
دست آمريكا براي عراقي‌ها رو شد
پس از پايان دور اول، مذاكرات دو دور ديگر هم در سطح سفير و كارشناسي ادامه يافت كه اين مذاكرات هم به پيشنهاد آمريكا انجام شد. آن مذاكرات هم باز تكرار مكررات بود. اين مذاكرات طولاني شد و به دور چهارم كشيد كه قبل از شروع اين دور، مذاكرات قطع شد‎.‎
مذاكرات عراق دستاوردهايي براي ما و مردم عراق داشت. مذاكرات باعث شد كه دولت عراق يك گام به سمت تثبيت پيش برود. هرچند براي ما و عراقي‌ها ثابت شد كه آمريكايي‌ها در گفتار و رفتار خود صادق نيستند. آمريكايي‌ها تبليغ مي‌كردند كه ايراني‌ها مي‌خواهند دولت عراق پا نگيرد اما در اين مذاكرات براي عراقي‌ها هم ثابت شد كه اين ادعا دروغ است. وقتي آقاي مالكي به‌عنوان نماينده‌ي عراق به داخل جلسات آمد به خوبي ديد كه جمهوري اسلامي انگيزه‌ي كافي براي ريشه‌كن كردن تروريسم از عراق دارد، اما آمريكايي‌ها اين انگيزه را ندارند‎.‎
آمريكايي‌ها مي‌خواستند در عراق بمانند و هدفشان از مذاكرات اين بود كه امنيتشان در عراق تضمين بشود تا به راحتي به غارت سرمايه‌هاي عراق بپردازند كه اين اتفاق نيفتاد. براي عراقي‌ها كاملاً روشن شد كه آمريكايي‌ها در مذاكرات صداقت ندارند. بعد از مذاكرات خود عراقي‌ها به‌شدت بر مسأله‌ي خروج منافقين و ديگر گروهك‌هاي تروريستي از عراق اصرار و نسبت به آن ايستادگي كردند‎.‎

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10