(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


یک شنبه 08 اردیبهشت 1392 - شماره 20475

PDF  نسخه

امپراتوری مرگ
روش‌های شکنجه درساواک
بهره‌برداری امام از مسئله ولایتعهدی (بخش پایانی)
   

امپراتوری مرگ
روش‌های شکنجه درساواک


شهید اسماعیل اکبریان‌آذر یکی از قربانیان این روش وحشیانه است. ساواک برای سرپوش گذاشتن به این قضیه گزارش می‌دهد که این فرد براثر خوردن کلیپس و سوزن ته‌گرد خودکشی کرده درصورتی که پزشکی قانونی حقیقت دیگری را گزارش می‌دهد. این نوع از پرونده‌سازی ساواک همیشه با تایید و تاکید مقامات رده بالای رژیم پهلوی همراه بوده است؛ این اسناد نشان می‌دهد که حتی دستگاه قضایی از جمله دادرسی نیروهای مسلح نیز به ملعبه‌ای در چنگ ساواک تبدیل شده بود:
«به اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی
شماره 3885- 681 ک تاریخ 6/2/54
نخست‌وزیری
سازمان اطلاعات و امنیت کشور
س.ا.و.ا.ک
درباره: اسماعیل اکبریان آذر
متهم مذکور که از نظر جسمی ضعیف و مریض حال بود، پس از چند جلسه بازجویی دچار انفعال روحی شدیدی گردید و چندین بار در سلول انفرادی‌اش در صدد خودکشی برآمد که ماموران از عمل او جلوگیری، لیکن مشارالیه با تعدادی سوزن و کپسول و بلعیدن اشیاء فلزی مذکور دچار خونریزی شدید معده شد که پس از اطلاع از چگونگی امر بلافاصله به بیمارستان منتقل، اما با وجود کوشش پزشکان مربوطه در تاریخ 29/12/53 در بیمارستان مربوطه فوت نمود.
علیهذا بدین وسیله چهارده برگ پرونده اتهامی نامبرده و گزارش معاینه جسد و پروانه دفن وی جهت استحضار و اقدامات مقتضی به پیوست ایفاد می‌گردد. خواهشمند است دستور فرمایید از نتیجه رسیدگی‌های معموله این سازمان را آگاه سازند. ضمنا نام پدر وی در پروانه دفن و گزارش معاینه جسد اداره پزشکی اشتباها اسماعیل درج شده است.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور- ارتشبد نصیری
اداره کل پزشکی قانونی
گزارش معاینه جسد
شماره تاریخ: 28/1/1354
پزشکی قانونی تشخیص پزشکی قانونی: سوختگی و عوارض آن
بازپرس: سرکار
مشخصات جسد:
نام اسماعیل نام پدر: اسماعیل [حسینعلی]
شهرت:اکبریان آذر سن: در حدود 25 سال
تاریخ معاینه: 28/1/54 ساعت معاینه: 45/1 صبح
محل معاینه: بیمارستان شهربانی
شماره پروانه دفن: 72/62
اعلام کننده: کمیته مبارزه با خرابکاران
تاریخ فوت: 28/1/54
شرح معاینه جسد: مردی است در حدود بیست‌وپنج ساله که به علت فساد نعشی تشخیص سن دقیق وی مقدور نیست. سوختگی در پای وی و ساق هر دو پا دارد که شروع به التیام نموده و در بعضی جاها عفونی شده است. چشمان وی کاملا گود رفته و نشانه‌های سوءتغذیه شدید دیده می‌شود. آثاری از خفگی و خفه کردگی و مسمومیت ندارد. علت مرگ سوختگی و عوارض آن می‌باشد.
پاورقی

بهره‌برداری امام از مسئله ولایتعهدی (بخش پایانی)


4ـ اما بهره‌برداری اصلی امام از اين ماجرا بسی از اينها مهم تر است. امام با قبول وليعهدی، دست به حركتی می‌زند كه در تاريخ زندگی ائمه پس از پايان خلافت اهل‌بيت در سال چهلم هجری تا آن روز و تا آخر دوران خلافت بی‌نظير بوده است و آن برملا كردن داعية امامت شيعی در سطح عظيم اسلام و دريدن پردة غليظ تقيّه و رساندن پيام تشيع به گوش همةمسلمان‌هاست. تريبون عظيم خلافت در اختيار امام قرار گرفت و امام در آن، سخنانی را كه در طول يكصدوپنجاه سال جز در خفا و با تقيّه و به خصيصين و ياران نزديك گفته نشده بود به صدای بلند فرياد كرد و با استفاده از امكانات معمولی آن زمان كه جز در اختيار خلفا و نزديكان درجة يكِ آنها قرار نمی‌گرفت، آن را به گوش همه رساند.
مناظرات امام در مجمع علما و در محضر مأمون كه در آن قوي‌ترين استدلال‌های امامت را بيان فرموده است، نامة «جوامع‌الشريعه» كه در آن همة رئوس مطالب عقيدتی و فقهی شيعی را برای فضل‌بن‌سهل نوشته است، حديث معروف امامت كه در مرو برای عبدالعزيزبن‌مسلم بیان كرده است، قصاید فراوانی كه در مدح آن حضرت به‌مناسبت ولايتعهدی سروده شده و برخی از آن مانند قصيدة دِعبِل و أبونُواس هميشه در شمار قصاید برجستة عربی به شمار رفته است، نمايشگر اين موفقيت عظيم امام است.
در آن سال در مدينه و شايد در بسياری از آفاق اسلامی هنگامی‌كه خبر ولايتعهدی علی‌بن‌موسی‌الرضا رسيد در خطبه فضایل اهل‌بيت بر زبان رانده شد. اهل‌بيت پيغمبر كه هفتاد سال علناً بر منبرها دشنام داده شدند و سال‌های متمادی ديگر كسی جرأت بر زبان آوردن فضایل آنها را نداشت، اكنون همه‌جا به عظمت و نيكی ياد شدند، دوستان آنان از اين حادثه روحيه و قوت قلب گرفتند، بی‌خبرها و بی‌تفاوت‌ها با آن آشنا شدند و به آن گرايش يافتند و دشمنان سوگند‌خورده احساس ضعف و شكست كردند، محدثين و متفكرين شيعه معارفی را كه تا آن روز جز در خلوت نمی‌شد به زبان آورد، در جلسات درسی بزرگ و مجامع عمومی بر زبان راندند.
5 ـ درحالی‌كه مأمون امام را جدا از مردم می‌پسنديد و اين جدایی را در نهايت وسيله‌ای برای قطع رابطة معنوی و عاطفی ميان امام و مردم می‌خواست، امام در هر فرصتی خود را در معرض ارتباط با مردم قرار می‌داد، با اينكه مأمون آگاهانه مسير حركت امام از مدينه تا مرو را به طرزی انتخاب كرده بود كه شهرهای معروف به محبت اهل‌بيت مانند كوفه و قم در سر راه قرار نگيرند. امام در همان مسير تعيين‌شده، از هر فرصتی برای ايجاد رابطة جديدی ميان خود و مردم استفاده كرد. در اهواز آيات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دل‌هایی كه با او نامهربان بودند قرار داد، در نيشابور حديث «سلسلـه الذّهب» را برای هميشه به يادگار گذاشت و علاوه‌بر آن نشانه‌های معجزه‌آسای ديگری نيز آشكار ساخت و در جابه‌جای اين سفر طولانی فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد، در مرو كه سر منزل اصلی و اقامت‌گاه خلافت بود هم هرگاه فرصتی دست داد حصارهای دستگاه حكومت را برای حضور در انبوه جمعيت مردم شكافت.
6 ـ نه‌تنها سرجنبانان تشيع از سوی امام به سكوت و سازش تشويق نشدند بلكه قراین حاكی از آن است كه وضع جديد امام موجب دل‌گرمی آنان شد و شورشگرانی كه بيشترين دوران‌های عمر خود را در كوه‌های صعب‌العبور و آبادی‌های دوردست و با سختی و دشواری می‌گذراندند با حمايت امام علی‌بن‌موسی‌الرضا حتی مورد احترام و تجليل كارگزاران حكومت در شهرهای مختلف نيز قرار گرفتند. شاعر ناسازگار و تندزبانی چون دعبل كه هرگز به هيچ خليفه و وزير و اميری روی خوش نشان نداده و در دستگاه آنان رحل اقامت نيفكنده بود و هيچ‌كس از سرجنبانان خلافت از تيزی زبان او مصون نمانده بود و به همين دليل هميشه مورد تعقيب و تفتيش دستگاه‌های دولتی به‌سر می‌برد و ساليان دراز، دارِ خود را بر دوش خود حمل می‌كرد و ميان شهرها و آبادی‌ها سرگردان و فراری می‌گذرانيد، توانست به حضور امام و مقتدای محبوب خود برسد و معروف‌ترين و شيواترين قصيدة خود را كه ادعانامة نهضت علوی بر ضد دستگاه‌های خلافت اموی و عباسی است برای آن حضرت بسرايد و شعر او در زمانی كوتاه به همة اقطار عالم اسلام برسد، به‌طوری‌كه در بازگشت از محضر امام آن را از زبان رئيس راهزنان ميان راه بشنود. اكنون بار ديگر نگاهی بر وضع كلی صحنة اين نبردِ پنهانی كه مأمون آن را به ابتكار خود آراسته و امام علی‌بن‌موسی را با انگيزه‌هايی كه اشاره شد به آن ميدان كشانده بود می‌افكنيم.
يك سال پس از اعلام وليعهدی وضعيت چنين است.
مأمون، علی‌بن‌موسی را از امكانات و حرمت بی حدّ و مرز برخوردار كرده است، اما همه می‌دانند كه اين وليعهد ِعالی‌مقام در هيچ‌يك از كارهای دولتی يا حكومتی دخالت نمی‌كند و به ميل خود از هر آنچه به دستگاه خلافت مربوط می‌شود روگردان است و همه می‌دانند كه او وليعهدی را به همين شرط كه به هيچ‌كار دست نزند قبول كرده است.
مأمون چه در متن فرمان ولايتعهدی و چه در گفته‌ها و اظهاراتِ ديگر، او را به فضل و تقوا و نسَبِ رفيع و مقام علمی منيع ستوده است و او اكنون در چشم آن مردمی كه برخی از او فقط نامی شنيده و جمعی به همين اندازه هم او را نشناخته و شايد گروهی بغض او را همواره در دل پرورانده بودند، به‌عنوان يك چهرة درخور تعظيم و تجليل و يك انسان شايستة خلافت كه از خليفه به سال و علم و تقوی و خويشی با پيغمبر، بزرگ‌تر و شايسته‌تر است شناخته‌اند.
امام جواد، امام هادی و امام عسکری
تلاش گستردة تشکیلاتی در جهت برنامه‌ای درازمدت
امام جواد مانند ديگر ائمة معصومين براى ما اسوه و مقتدا و نمونه است. زندگى كوتاه اين بندة شايستة خدا، به جهاد با كفر و طغيان گذشت. در نوجوانى به رهبرى امت اسلام منصوب شد و در سال‌هايى كوتاه، جهادى فشرده، با دشمن خدا كرد به‌طورى‌كه در سن بیست‌وپنج سالگى يعنى هنوز در جوانى، وجودش براى دشمنان خدا غيرقابلِ تحمل شد و او را با زهر شهيد كردند. همان‌طورى‌كه ائمة ديگر ما عليهم السلام با جهادِ خودشان، هركدام برگى بر تاريخ پُر افتخار اسلام افزودند، اين امام بزرگوار هم گوشة مهمى از جهادِ همه‌جانبة اسلام را در عملِ خود پياده كرد و درس بزرگى را به ما آموخت. آن درس بزرگ اين است كه در هنگامى‌كه درمقابل قدرت‌هاى منافق و رياكار قرار مى‌گيريم، بايد همت كنيم كه هوشيارى مردم را براى مقابلة با اين قدرت‌ها برانگيزيم. اگر دشمن، صريح و آشكار دشمنى بكند و اگر ادّعا و رياكارى نداشته باشد، كار او آسان‌تر است. اما وقتى دشمنى مانند مأمون‌عباسى چهره‌اى از قداست و طرف‌دارى از اسلام براى خود مى‌آرايد، شناختن او براى مردم مشكل است. در دوران ما و در همة دوران‌هاى تاريخ، قدرتمندان هميشه سعى كرده‌اند وقتى از مقابلة روياروى با مردم عاجز شدند، دست به حيلة رياكارى و نفاق بزنند. ..امام على‌بن‌موسى‌الرضاصلوات‌الله‌عليه و امام جوادصلوات‌الله‌عليه همت بر اين گماشتند كه اين ماسكِ تزوير و ريا را از چهرة مأمون كنار بزنند و موفق شدند.18/7/1359
این بزرگوار نمودار و نشانة مقاومت است. انسان بزرگى است كه تمام دوران كوتاه زندگي‌اش با قدرت مزوّر و رياكارِ خليفة عباسى ‌ـ ‌مأمون ‌ـ‌ مقابله و معارضه كرد و هرگز قدمى عقب‌نشينى نكرد و تمام شرايط دشوار را تحمل كرد و با همة شيوه‌هاى مبارزة ممكن، مبارزه كرد. اولين كسى بود كه به‌طور علنى بحث آزاد را بنيان‌گذارى كرد. در محضر مأمون عباسى، با علما و داعيه‌داران و مدعيان و موجّهان، دربارة دقيق‌ترين مسائل حرف زد و استدلال كرد و برترى خود را و حقانيت سخن خود را ثابت كرد. بحث آزاد، ميراث اسلامى ماست، بحث آزاد در زمان ائمة هدى رایج بوده است و در زمان امام جواد به‌وسيلة آن امام بزرگوار با آن شكلِ نظيف انجام گرفته است.25/2/1360
در نبرد بين امام هادىعليه‌السلام و خلفايى كه در زمان ايشان بودند، آن‌كس كه ظاهراً و باطناً پيروز شد، حضرت هادىعليه‌السلام بود. در زمان امامت آن بزرگوار، شش خليفه، يكى پس از ديگرى، آمدند و به درَك واصل شدند. آخرين نفرِ آنها مُعتزّ بود كه حضرت را شهيد كرد و خودش هم به فاصلة كوتاهى مُرد. اين خلفا غالباً با ذلت مُردند؛ يكى به‌دست پسرش كشته شد، ديگرى به‌دست برادرزاده‌اش و به همين ترتيب بنى‌عباس تارومار شدند، به‌عكسِ شيعه. شيعه در دوران حضرت هادى و حضرت عسکرىعليهم‌االسلام و در آن شدتِ عمل، روزبه‌روز وسعت پيدا كرد، قوى‌تر شد.
حضرت هادىعليه‌السلام چهل‌ودو سال عمر كردند كه بیست سالش را در سامرا بودند؛ آنجا مزرعه داشتند و در آن شهر كار و زندگى مى‌كردند. سامرا در واقع مثل يك پادگان بود و آن را معتصم ساخت تا غلامان تُركِ نزديك به خود را ‌ـ‌ با تُرك‌هاى خودمان، تُرك‌هاى آذربايجان و ساير نقاط، اشتباه نشود ـ‌ كه از تركستان و سمرقند و از همين منطقة مغولستان و آسياى‌شرقى آورده بود، در سامرا نگه دارد. اين عده چون تازه اسلام آورده بودند، ائمه و مؤمنان را نمى‌شناختند و از اسلام سر در نمى‌آوردند. به همين دليل، مزاحم مردم مى‌شدند و با عرب‌ها ‌ـ مردم بغداد ـ‌ اختلاف پيدا كردند. در همين شهرِ سامرا عدة قابل توجهى از بزرگانِ شيعه در زمان امام هادىعليه‌السلام جمع شدند و حضرت توانست آنها را اداره كند و به‌وسيلة آنها پيام امامت را به سرتاسر دنياى اسلام ‌ـ ‌با نامه‌نگارى و...‌ ـ‌ برساند. اين شبكه‌هاى شيعه در قم، خراسان، رى، مدينه، يمن و در مناطق دوردست و در همة اقطار دنيا، همين عده توانستند رواج بدهند و روزبه‌روز تعداد افرادى را كه مؤمن به اين مكتب هستند، زيادتر كنند. امام هادى همة اين كارها را در زير برقِ شمشيرِ تيز و خون‌ريز همان شش خليفه و على‌رغم آنها انجام داده است. حديث معروفى دربارة وفات حضرت هادىعليه‌السلام هست كه از عبارت آن معلوم مى‌شود كه عدة قابل توجهى از شيعيان در سامرا جمع شده بودند؛ به‌گونه‌اى كه دستگاه خلافت هم آنها را نمى‌شناخت؛ چون اگر مى‌شناخت، همه‌شان را تارومار مى‌كرد. اما اين عده چون شبكة قوى‌اى به‌وجود آورده بودند، دستگاه خلافت نمى‌توانست به آنها دسترسى پيدا كند...
... اينكه آن بزرگوار‌ها در غربتِ زيادى بودند، واقعاً همين‌طور است؛ دور از مدينه و دور از خاندان و دور از محيط مألوف؛ اما در كنار اين، دربارة اين سه امام ‌ـ ‌از حضرت جواد تا حضرت عسكرى ـ‌ نكتة ديگرى وجود دارد و آن اين است كه هرچه به پايان دورة حضرت عسكرى جلوتر مى‌رويم، اين غربت بيشتر مى‌شود. حوزة نفوذ ائمه و وسعت دايرة شيعه در زمان اين سه امام، نسبت به زمان امام صادق و امام باقر شايد ده برابر است؛ و اين چيز عجيبى است. شايد علت اينكه اينها را اين‌طور در فشار و ضيق قرار دادند، اصلاً همين موضوع بود. بعد از حركت حضرت رضا به‌طرف ايران و آمدن به خراسان، يكى از اتفاقاتى كه افتاد، همين بود. شايد اصلاً در محاسبات امام هشتم عليه‌السلام اين موضوع وجود داشته. قبل از آن، شيعيان در همه‌جا تك و توك بودند؛ اما بى‌ارتباط به هم، نااميد، بدون هيچ چشم‌اندازى، بدون هيچ اميدى. سلطة حكومت خلفا هم كه همه‌جا بود؛ قبلش هم ‌هارون بود با آن قدرت فرعونى. حضرت كه به‌‌طرف خراسان آمدند و از اين مسير عبور كردند، شخصيتى درمقابل مردم ظاهر شد كه هم علم، هم عظمت، هم شكوه، هم صدق و هم نورانيت را جلوى چشم آنها مى‌گذاشت؛ اصلاً مردم مثل چنين شخصيتى را نديده بودند. قبل از آن، چقدر از شيعيان مى‌توانستند از خراسان حركت كنند و به مدينه بروند و امام صادق را ببينند؟ اما در اين مسير طولانى، همه‌جا امام را از نزديك ديدند. چيز عجيبى بود؛ كَأنّه انسان پيغمبر را مشاهده كند. آن هيبت و عظمت معنوى، آن عزت، آن اخلاق، آن تقوا، آن نورانيت و آن علم وسيع ‌ـ‌ كه هرچه مى‌پرسى و هرچه مى‌خواهى، در دستش هست؛ چيزى كه اصلاً مردم آن را نديده بودند ـ‌ وِلوله‌اى راه انداخت.
امام به خراسان و مَرو رسيدند. مركز هم مرو بود، كه در تركمنستانِ فعلى واقع شده است. بعد از يكى دو سال هم كه شهادت حضرت بود و مردم داغدار شدند. هم ورود امام ‌ـ كه نشان دادن جلوه‌اى از چيز‌هاى نديده و نشنيدة مردم بود ـ‌ و هم شهادت آن بزرگوار ‌ـ‌ كه داغ عجيبى بنا كرد ـ‌ در واقع تمام فضاى اين مناطق را در اختيار شيعه قرار داد؛ نه اينكه حتماً همه شيعه شدند، اما همه محبّ اهل‌بيت شدند. در اين فضا، شيعيان ريخته‌اند كار كنند. شما مى‌بينيد ناگهان سر و كلة «اشعريين» در قم پيدا مى‌شود. اينها چرا آمدند؟ اشعريين كه عربند. اينها پا شدند به قم آمدند و بساط حديث و معارف اسلامى را در قم پهن كردند و آنجا را پايگاه قرار دادند. در رى هم امثال كُلِينى بلند شدند. كسى مثل كلينى ابتدا‌به‌ساكن از شهرى بلند نمى‌شود، بايد محيط شيعه باشد، بايد محيط معتقد باشد تا بتواند جوانى را با اين خصوصيات پرورش دهد كه بعد او بشود كلينى. بعد همين‌طور كه اين حركت ادامه پيدا كرده، شما ببينيد شيخ صدوق رضوان‌الله‌عليه  تا هرات و خراسان و جا‌هاى ديگر رفته و براى شيعه حديث جمع‌آورى كرده؛ اين خيلى مهم است. محدثين شيعه در خراسان چه‌كار مى‌كنند؟ محدثين شيعه در سمرقند چه‌كار مى‌كنند؟ در سمرقند چه كسى هست؟ شيخ عيّاشى سمرقندى. عياشى سمرقندى در همان شهر سمرقند بوده كه گفته شده: «في دارِهِ الّتي كانَت مُرتَعاً لِلشّيعـه و أهلَ العِلم»؛ اين در بيانات شيخ كَشّى هست. خود شيخ كشّى، سمرقندى است. بنابراين حركت امام رضاعليه‌السلام و بعد، شهادت مظلومانة آن بزرگوار كارى كرد كه اين فضا دست ائمه عليهم‌السلام افتاد؛ ائمه هم بنا كردند به استفاده كردن. نامه‌نگارى‌‌ها و رفت و آمد‌هايى كه صورت مى‌گرفت، به‌شكل عادى اتفاق نمى‌افتاد؛ همه‌اش در زير پوششى از پنهان‌كارى اتفاق مى‌افتاد؛ وإلّا اگر آشكار بود، مى‌گرفتند دست و پاى افراد را قطع مى‌كردند. مثلاً با شدت عملى كه متوكل داشت و رفتن به كربلا را ممنوع كرده بود، آيا اجازه مى‌داد مسائل مردم را راحت خدمت امام بياورند، بعد جواب‌ها را به مردم برسانند؛ وجو‌هات را بگيرند و خدمت امام بياورند، بعد رسيد بگيرند و به مردم بدهند؟ اينها نشان‌دهندة شبكة عظيم تبليغاتى و تعليماتىِ اين سه امام بزرگوار است...
در هيچ زمانى ارتباط شيعه و گسترش تشكيلاتىِ شيعه در سرتاسر دنياى اسلام، مثل زمان حضرت جواد و حضرت ‌هادى و حضرت عسكرى نبوده است. وجود وكلا و نُوّاب و همين داستان‌‌هايى كه از حضرت ‌هادى و حضرت عسكرى نقل مى‌كنند ‌ـ‌ كه مثلاً كسى پول آورد و امام معين كردند چه كارى صورت بگيرد ـ‌ نشان‌دهندة اين معناست. يعنى على‌رغم محكوم بودن اين دو امام بزرگوار در سامرا، و قبل از آنها هم حضرت جواد به‌نحوى، و حضرت رضاسلام‌الله‌عليه به‌نحوى، ارتباطات با مردم همين‌طور گسترش پيدا كرد. اين ارتباطات، قبل از زمان حضرت رضا هم بوده. منتها آمدن حضرت به خراسان، تأثير خيلى زيادى در اين امر داشته است.18/5/1384
ائمة ما در طول اين 250 سال امامت ‌ـ ‌از روز رحلت نبى مكرم اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله تا روز وفات حضرت عسكرى، 250 سال است ‌ـ‌ خيلى زجر كشيدند، كشته شدند، مظلوم واقع شدند و جا هم دارد برايشان گريه كنيم؛ مظلوميتشان دل‌ها و عواطف را به خود متوجه كرده است؛ اما اين مظلوم‌ها غلبه كردند؛ هم مقطعى غلبه كردند، هم در مجموع و در طول زمان.30/5/1383
پاورقی

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10