(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


پنجشنبه 12 اردیبهشت 1392 - شماره 20479

PDF نسخه

نگاهي به جديدترين پروژه ايران هراسي هاليوود
آيا «گلاب» دنباله «آرگو» خواهد بود؟
به مناسبت برگزاري جشنواره روحاني در قاب-يک
در جست وجوي تعامل حوزه و هنر
منشأ رسانه اي انفجارهاي اخير در آمريکا فرهنگ بيمار
   


مصطفي انصافي
در دوران اوج جنگ سرد ميان آمريکا و اتحاد جماهير شوروي، هاليوود به عنوان ابزار رسانه اي اين جنگ دائماً با ساخت آثار سينماي ضدکمونيستي و ضدشوروي در پروسه سياست خارجي آمريکا انجام وظيفه مي کرد. پس از فروپاشي شوروي، آمريکا مي پنداشت که ديگر عرصه براي تاخت و تاز منفردانه اين کشور در جهان باز شده و براي خود نقش يک امپراتور را تعريف مي کرد ولي خيلي زود دامنه تخيلات آمريکا از سوي قدرت جديدي به نام انقلاب اسلامي ايران با تهديد روبرو شد. انقلاب اسلامي ايران طي سال هاي پيروزي توانست منافع استعماري و استکباري غرب و به خصوص آمريکا را در اقصي نقاط جهان به چالش بکشد و با روحيه ظلم ستيزي و استکبار ستيزي افکار عمومي جهان را نسبت به ظلم هاي قدرت هاي بزرگ هوشيار و آگاه کند. از اين رو سياست خارجي آمريکا براي مقابله با انقلاب اسلامي برنامه ريزي پيچيده اي کرد که شاخه جنگ نرم و مبارزه فرهنگي براي از پا درآوردن روحيه انقلابي در نسل جوان را هاليوود به عهده گرفت تا با مديريت آثار سينمايي هر ساله چندين فيلم سينمايي ضد ايران توليد و روانه سالن هاي سينماها کند.
زنجيره اي از فيلم هايي همچون "بدون دخترم هرگز"، "خانه اي از شن و مه"، " شاهزاده ايراني"،‌"کشتي گير"، " 300"، " سنگسار ثريا"، "سيريانا"، " اسکندر"، ترس مقدس" و....از جمله فيلم هايي هستند که تماماً به قصد و نيت ضربه زدن به انديشه هاي انقلاب اسلامي ايران ساخته شدند . در اين آثار تلاش شد تا چهره اي تيره وتار از ايران و ايرانيان به تصوير کشيده شود تا جايي که در فيلم 300 مشاهده کرديم که ايرانيان را با رنگ پوست تيره نشان دادند تا نوعي فضاي مسموم و تاريک را ضد ايران به وجود آورند. اين مسئله از روي بي اطلاعي نبود و نيست بلکه با قصد و منظوري خاص انجام مي گيرد تا تداعي کننده و القا گر معناي مورد نظر سياستگذاران هاليوودي باشد.
در جديدترين حرکت در اين جريان از فيلمي به نام " آرگو" رو نمايي شد و به واسطه حمايت هاي بي دريغ مادي و معنوي کاخ سفيد و حجم ميلياردي تبليغات، اين فيلم فروش نسبتاً موفقي در گيشه ها داشت و با وجود ضعف هاي متعدد ساختاري در "آرگو" نهايتاً نيز اسکار بهترين فيلم سال به اين فيلم تعلق گرفت. "آرگو" برساخته عقده هاي ناشي از يک شکست بود، چرا که پيروزي اي را که آمريکايي ها نتوانستند در دنياي واقعي به دست بياورند در دنياي فانتزي و خيالي براي آنها به ارمغان آورد. اين دست از فيلم هاي هاليوود در حکم تاريخ سازي و جعل تاريخ به نفع آمريکاست، چرا که ملت آمريکا به دليل فقدان تاريخ کهن از حافظه تاريخ برخوردار نيست و در اين صورت دولتمردان اين کشور به راحتي با استفاده از فضايي که رسانه ها براي آنها به وجود آورده اند اذهان ملت را به سمت و سوي مورد نظر خود سوق مي دهند.فيلمنامه «آرگو» بر اساس مقاله‌اي به قلم «جاشوآ بيرمن» با عنوان «چگونه سازمان جاسوسي آمريكا از يك حقه علمي – تخيلي براي نجات آمريكايي‌ها از تهران استفاده كرد» كه در سال 2007 در نشريه آمريكايي «ويرد» به چاپ رسيده نوشته شده است. گفته مي‌شود اين فيلمنامه با همكاري "جورج كلوني" نوشته شده است، "جرج كلوني"پيش از اين فيلم ضد اسلامي «سيريانا» را در كارنامه كاري خود داشته است. كمپاني سازنده اين فيلم، كمپاني صهيونيستي"برادران وارنر" است كه با بودجه اي بالغ بر 45 ميليون دلار آن را توليد کرد. اين کمپاني فيلم ضدايراني «300» را با بودجه‌اي كلان در كارنامه كار خود دارد. پس از "آرگو" در حال حاضر هاليوود مشغول تدارک ديدن چند فيلم ضد ايراني ديگر است که قسمت دوم فيلم 300 و " گلاب" از جمله اين فيلم ها هستند.
"گلاب " نام جديدترين پروژه ضد ايراني هاليوود است که به مسائل فتنه سال 1388 مي پردازد. اين فيلم را "جان استوارت" يکي از مجريان معروف تلويزيوني آمريکا خواهد ساخت. جان استوارت اين فيلم را که اولين ورود وي به عرصه فيلمسازي محسوب مي‌شود با بودجه اي بالغ بر 40 ميليون دلار براساس داستان زندگي «مازيار بهاري» خواهد ساخت؛ خبرنگار 42 ساله شبكه چهار انگليس كه در بنگاه سخن پراكني اين كشور BBC نيز فعاليت مي کرده و نمايندگي رسمي هفته‌نامه آمريكايي نيوزويك در ايران را بر عهده داشته است. وي در جريان تحولات انتخابات اخير گزارش هاي مغرضانه و غير واقعي براي رسانه‌هاي متبوعش مخابره كرده كه به اعتراف خود بر اثر غفلت از مولفه‌هاي اطلاع رساني سريع و صحيح، دچار جوزدگي و طمعكاري شده است. وي در جريان اعترافات خود اظهار کرد که اكثر رسانه‌هاي غربي‌ از ضديت با ايران براي خود تعريفي دارند و بر همين اساس فعاليت‌ خبرنگاران غربي در زمينه خبرچيني و جاسوسي و جمع‌آوري اطلاعات غير قابل انكار است. از اين رو "بهاري" دستمايه اين کارگردان بي تجربه در عرصه سينما شد، چرا که شامه اقتصادي وي به او اثبات کرد که اين روزها در هاليوود نان در پروژه هاي ضدايراني است.
جان استوارت پس از اينکه با "بهاري" در برنامه تلويزيوني "ديلي شو" آشنا مي شود با وي روابط دوستانه بر قرار مي کند و از وي درخواست مي کند تا با وي در توليد اقتباسي سينمايي از کتاب خاطرات "بهاري" همکاري کند و حاصل اين همکاري بدل شد به فيلم ضد ايراني " گلاب". بهاري اين نام را از بوي عطر گلابي بر گرفته که زندان بان وي در طي مدتي که به دليل جاسوسي در زندان اوين به سر مي‌برده، استعمال مي کرده است.
هاليوود قرار است تا اين بار حوادث سال 88 ايران را در دستور کار خود قرار دهد، چرا که فتنه 88 عرصه اي بود که غرب و به خصوص آمريکا بار ديگر از ملت هوشيار و مسلمان ايران شکست خورده و اينک قصد دارند تا با تاريخ سازي و تحريف حوادث فتنه 88 در دنياي فانتزي و خيالي سينما براي خود پيروزي را رقم بزنند. خبرهايي که از اين فيلم تاکنون منتشر شده تداعي کننده تحرکات سينمايي- سياسي است که از سه دهه پيش بدين سو در دستور کار سينماگران عامل در لابي صهيونيستي هاليوود وجود داشته است، فيلم هاي مختلف و در قالب ها و با مضامين گوناگون که گرچه به لحاظ داستاني و متريال ساخت و شکل و شمايل ظاهري تفاوت هايي با هم داشته اند اما به جهت مبنايي و مضمون اصلي و پيام محتوايي منتشر و مستتر در آنها يک هدف واحد را دنبال مي کرده اند و در يک راه يگانه گام برمي داشته اند که عبارت بوده است از تحقير ملت ايران، تحريف تاريخ ايران و اسلام و البته ضربه زدن به چهره نظام مقدس اسلامي در عرصه جهاني و در ديد مخاطب دنياي امروز.
در اين برهه زماني ضرورت دارد براي مقابله با اين هجمه فرهنگي دشمن در درجه اول دشمن را به‌درستي بشناسيم و بعد هم در قالب ساخت فيلم‌هايي كه ايران و ايرانيان را به‌درستي به جهان معرفي كند، اقدام كنيم چراکه متأسفانه سينماي ايران نتوانسته در برابر جنگ نرمي كه دشمنان در قالب فيلم‌هاي هاليوودي عليه ايران به‌راه انداخته‌اند، جوابگو باشد.

 


محمدرضا محقق
جشنواره اي ذيل عنوان «روحاني در قاب» که به بازتاب و نمايش نقش و جايگاه روحانيت و کارکردهاي متقابل هويت صنفي روحاني و هنر تصوير مي پردازد-که اگر واقعا موفق به چنين پرداختي شود کاري مهم و خطير صورت بسته- مي تواند محملي شود براي بازنگري و تحليل و تعمقي در موضوع نقش و حضور روحانيت با قالب ها و به صورت هاي مختلف در عالم سينما؛ چه در حوزه تصويرگري اين هويت صنفي توسط هنرمندان و چه توليد آثاري از منظر و با نگاه روحانيون و به وسيله طلاب هنرمند. که هر دوي اين حوزه ها را مي توان از موقف هاي مهم و نيازهاي اساسي و اصولي سينماي ايران و نيز يکي از ميدان هاي خطير و خاص و ضروري هنر هفتم کشور مسلمان و انقلابي ايران به شمار آورد.
سينماي ايران در طول سال هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي چه مواجهه و مراوده اي را با روحانيت و حوزه هاي علميه در سطوح و جايگاه هاي مختلفش داشته است؟
بازتاب روحانيت با تمام ويژگي هاي فرهنگي و صبغه اجتماعي و کارکردهاي ديني اش در سينماي ما چه بوده است؟
سينماگران و حوزويان ما در سطوح و بخش هاي مختلف و در حيطه هاي متنوع و متعددي که هم سينما و هم حوزه از آنها برخوردارند، چه تعامل يا تقابلي با يکديگر داشته اند؟ به عبارت ديگر سينما براي حوزه چه کرده و حوزه براي سينماگران چه به ارمغان آورده است؟
اين ها سوالات مهمي هستند و نيازمند پاسخگويي. چه از جانب حوزويان ارجمند و چه از سوي سينماگران عزيز.
اساسا تعامل و نوع مراوده اي که سينما و حوزه دارند از اهميت فوق العاده اي برخوردار است.
حوزه به عنوان يک نهاد فرهنگي-ديني قدرتمند و با سابقه و ريشه دار در طول حيات اجتماعي مردم ايران با صبغه اي عميق و طولاني در حوزه امر دين و کارکردهاي اجتماعي اش و با يک تاريخ هزار ساله علمي از سويي و سينما به عنوان هنر مدرن و گفتمان مسلط قرن و نيز به عنوان رسانه اي که بيشترين تأثيرگذاري و بالاترين ميزان مخاطب را در طول سالهاي اخير به دست آورده و تبديل به اهرمي قدرتمند در دست مخترعان و مبتکران و همه کساني که بر آن تفوق و تسلط يافته اند شده، بي ترديد مي توانند تعامل قابل توجه و مثمر ثمري داشته باشند.
اين تعامل مي تواند به گونه هاي مختلف و با رهيافت هاي متنوعي صورت بگيرد.در واقع ارتباط فکري ميان سينما و حوزه هم مي تواند به ارتقاي انديشگي و روحيه ديني در سينما منجر شود و هم براي حوزه يک رسانه جدي و مهم و معتبر و فراگير و البته جذاب و پرمخاطب فراهم آورد.و اين قطعا اتفاقي مهم و البته لازم و ضروري و حياتي است.
راه هاي رخ دادن اين اتفاق و رسيدن به افقي که بتوان در امتداد آن به چنين منوياتي دست يافت چه در حوزه نظر و تئوري و چه در حوزه عمل و اجرا، متنوع است و مختلف.
چه از اين منظر که بايد دستاوردهاي فکري و توليد علم و نظر در حوزه انديشه و فلسفه فيلم با چنين رويکردي دنبال شود و بحث انديشگي جدي در اين موضع صورت گيرد و چه از اين جهت که اين دنباله فکري بايد به ميدان عمل و حوزه اجرا پيوند خورد و اهالي هنر هم با چنين مباحثي آشنا شوند و هم بتوانند در تعاملي سازنده و جدي با اهالي فکر حوزوي و مناديان ديني، توليداتي داشته باشند که در دايره اين انديشه شکل بگيرد و دچار دين گريزي، دين ستيزي و يا روحيه خنثي گري و بي اعتنايي نسبت به امر دين با همه جوانب و لحاظ هايش نگردد.
صد البته در اين ميدان بايد درنظر داشت که به همان ميزان که شناخت درست از امر دين و اجراي فرامين و منويات آئيني در سينما مهم و ارزشمند و در اولويت است، شناخت صحيح و کافي و وافي از امر سينما و ماهيت آن هم لازم و ضروري است و نمي توان از اهميت و اولويت آن چشم پوشيد.
جشنواره هايي از اين دست اگر بخواهند و بتوانند در اين فضا و مقياس هاي فکري گامي هرچند ابتدايي و کوچک هم بردارند، مهم و قابل دفاعند وگرنه اگر بنا باشد در ورطه تکرار و کليشه و اپيدمي جشنواره هاي رنگارنگ و هزارگانه سينمايي کشور، تکراري بر مکررات سابق و لاحق گردند، تنها به حيف و ميل بيت المال و هرز رفتن وقت و انرژي آدمها و مخاطبانشان منجر مي شوند که براستي دور از خرد و حکمت است.
بار ديگر تأکيد مي کنيم حوزه به عنوان يک نهاد فرهنگي-ديني قدرتمند و با سابقه و ريشه دار در طول حيات اجتماعي مردم ايران با صبغه اي عميق و طولاني در حوزه امر دين و کارکردهاي اجتماعي اش و با يک تاريخ هزار ساله علمي از سويي و سينما به عنوان هنر مدرن و گفتمان مسلط قرن و نيز به عنوان رسانه اي که بيشترين تأثيرگذاري و بالاترين ميزان مخاطب را در طول سالهاي اخير به دست آورده و تبديل به اهرمي قدرتمند در دست مخترعان و مبتکران و همه کساني که بر آن تفوق و تسلط يافته اند شده، بي ترديد مي توانند تعامل قابل توجه و مثمر ثمري داشته باشند.
اما اينک زمان آن فرارسيده است که اهالي فن از هر دو ميدان حوزه و سينما و کارشناسان هر دو حيطه، اين مسئله را به تأمل و محک و سنجش گذارند که راه هاي حقيقي و واقعي و اجرايي اين تعامل چيست و روش هاي پيوند اين دو حوزه در افقي استاندارد و به دور از کليشه و شعار و رنگ و لعاب، کدام است.
ادامه دارد...

 


خبر اين بود؛ بمب گذاري در ماراتن بوستون.
مانند هميشه مأموران امنيتي ايالات متحده به دنبال ردپايي از عوامل خارجي- يا به اصطلاح تروريسم بين المللي- در اين ماجرا بودند، که اتفاقاً شواهد اوليه از جمله ابتدايي بودن ابزار و طراحي ناشيانه اين بمب گذاري، از همان ابتدا اين فرضيه را باطل نشان مي داد. سرانجام پس از شناسايي عوامل اين حادثه که دو برادر از اتباع قانوني ايالات متحده بودند، باز جامعه آمريکا و دولت مردان آن در بهت و سرگرداني در ميان انبوه جنايات جنون آميز در اين کشور فرو ماندند.
همين سه ماه پيش (15 دسامبر) چند روزي مانده به آغاز سال نو ميلادي بود که حادثه تير اندازي در يک دبستان در شهر نيوتاون 27 کشته و سه زخمي به جاي گذاشت، که 20 نفر از قربانيان آن کودکان شش تا 12 ساله بودند. در همين سال گذشته(2012)آمار چنين حوادث مرگبار و جنون آميزي در ايالات متحده بالغ بر 50 کشته و 120 زخمي بوده است که عجيب ترين و خونبارترين آنها در شهر آرورا اتفاق افتاد. جوان 24 ساله اي در حالي که نقاب به صورت داشت وارد سالن سينمايي شد که در آن آخرين قسمت از سري فيلم هاي «بت من» اکران مي شد. در حين نمايش فيلم جوان 24 ساله ابتدا با پرتاب گاز اشک آور، سالن سينما را به ميدان جنگ تبديل کرد و سپس با گشودن آتش به روي تماشاچيان که بيشتر نوجوانان مخاطب چنين فيلم هايي (مانند بت من) بودند، 12 نفر را کشت و 59 نفر را مجروح کرد.
تکرار پشت سر هم و مدام چنين جنايات هولناکي، مانند سري فيلم هاي خشن و وحشت زا مانند ون پايرها، زامبي ها و از اين دست فيلم ها با صحنه هايي فجيع از قتل، سلاخي و مثله کردن انسان که هر روز بيشتر و بيشتر در فرهنگ و بافت تجاري-صنعتي هاليوود و سينماي ايالات متحده توليد مي شوند، گويي خود شهرها و خيابان هاي ايالات متحده را به يک سينما با سري فيلم هاي خشن و خونبار تبديل کرده است. به عقيده بسياري از جامعه شناسان، ضعف فرهنگي و عدم کارآمدي نظام آموزشي و تربيتي در ايجاد امنيت اجتماعي و از سوي ديگر ترويج کشتار و خشونت در رسانه ها و به ويژه رسانه هاي تصويري از قبيل فيلم ها و گيم ها، دلايل اصلي اين همه خشونت در ايالات متحده شمرده مي شوند.
با اين اوصاف هنوز مقامات دولتي و رسانه ها در ايالات متحده و ديگر کشورهاي غربي همسو، ريشه چنين حوادث خونيني را در خارج از کشورهاي خود جست وجو مي کنند و در هر حادثه انگشت اتهام را به سوي به اصطلاح تروريسم بين المللي مي گيرند. همين چند روز پيش در خبر عجيب و غريبي، پليس کانادا از دستگيري دو مظنون به بمب گذاري با احتمال ارتباط با عناصر القاعده در ايران خبر داد! شگفت انگيزي و بي ربطي اين اتهام چندان غريب و باور نکردني بود و هست که خود مقامات کانادايي پس از مدت کوتاهي ابراز داشتند که البته هيچ مدرکي دال بر صحت اين اتهام در دست ندارند.
واقعيت اين است که مشکل اصلي در چنين جوامع و با چنين دولت ها و رسانه هاي عوام پسند و سطحي نگر، نه القاعده و تروريسم بين المللي، که در واقع خود اين دولت ها و رسانه هاي تاجر مسلکي اند که با ترويج فرهنگ بيمار، جنگ، قتل و خشونت مسبب اصلي اين دست حوادث ناگوار در جوامع خود و ديگر جوامع نيز مي شوند. چنان که ميزان جنايات خونين، تنها در مراکز فرهنگي و آموزشي ايالات متحده از ژانويه 2005 تا ژانويه 2013 بالغ بر 77 نفر مي شود که همچنين بالاترين آمار تيراندازي هاي مدرسه اي در کشور ايالات متحده رخ مي دهد که سردمدارانش ادعاي آموزش و هدايت جهانيان را نيز در سر دارند.
م.حميدي

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10