(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 - شماره 20481

شاه کليد انگليسي (فصل دوم)
بازسازي فلسفه و جاسوسي آکادميک
امپراتوري وحشت
ماجراي محاکمه گلسرخي
   







نوشته پيام فضلي‌نژاد

E-Mail:Research@kayhannews.ir
جيمز اول، پادشاهي خودکامه نيز بود و اصول سلطنت مشروطه انگلستان را يکسره زير پا گذاشت. حميد عنايت در شرح شيوة حاکميت سياسي انگلستان در آن عصر مي‌نويسد:
جيمز اول و چارلز اول در زمان سلطنت خود، اصول [مشروطيت]را زير پا گذاشتند و با اين ادعا که حقوق پادشاه منشأ الهي دارد، استقلال قوه قضايي را از ميان بردند تا مردم از توسل به قانون در رفع بيداد، طرفي نبندند... حقوق شخصي را با حبس و توقيف خودسرانه مخالفان به خطر انداختند. اين بود که بيشتر مردم انگليس به مخالفت با خودکامگي شاه برخاستند.28
فرانسيس بيکن يکي از دولتمردان قدرتمند پادشاه براي تداوم استبداد سلطنتي به شمار مي‌رفت. آن چنان مورد علاقه جيمز اول بود که سال 1607 به سمت معاون دادستان کل انگلستان و 6 سال بعد به عنوان دادستان کل انگلستان منصوب شد، چون تجربه بيکن در سرکوب آزاديخواهان، آن هم در زماني که قوه قضائيه را فقط ابزاري براي اعمال قدرت مقام سلطنت مي‌ديدند، به کار شاه خودکامه مي‌آمد. جز حقوق درباريان و نجيب‌زادگان، حرمتي براي حقوق شهروندان نمي‌شناخت و در اين راه توماس هابزِ جوان، ديگر فيلسوف سلطنت‌طلب انگليسي و صاحب کتاب لوياتان، در مقام «منشي ويژه» به بيکن ياري مي‌رساند.29 اين نيز طنز تلخ تاريخ تمدن غرب است که بيکن، شوالية اومانيست‌ها و وارث مارتين لوتر، غلام حلقه به گوش پادشاه مستبدي بود که خود را صاحب حق الهي و سايه خدا بر زمين فرض مي‌کرد. البته، چنين تناقضاتي راه به تنيده شدن فلسفه ماکياولي در ذهن و جان فلاسفه غرب مي‌برد؛ چنانکه اکثر مورخان معتقدند انديشمندان بزرگِ عصر مدرن، همه شاگردان راستين نيکولا ماکياولي هستند.30
همين روحيه و رويه، بيکن را در سال 1616 و 1617 به مناصب مهمي چون «رايزن سلطنتي» و «مُهردار سلطنتي» رساند، اما بخت با او يار بود و سرانجام سال 1618 در 57 سالگي با فرمان پادشاه به صدارت عظمي برگزيده شد.31 جيمز اول صدراعظمي مي‌خواست که از يک سو در برابر تهديدات پارلمان - که آن هم در سيطره سرمايه‌داران بود- عليه دربار بايستد و از سوي ديگر چاره‌اي براي مبارزه با فرقة موسوم به پيرايشگران (اصلاح‌طلبان) بيابد. پيرايشگران که شعار «اصلاح مسيحيت» مي‌دادند، از يک سو «زياده‌روي جيمز در اعطاي امتيازنامه‌ها و انحصارهاي شاهانه به نور چشمي‌هاي نالايق» را برنمي‌تابيدند و معتقد بودند شاه بايد تحت نظارت مجلس عوام سلطنت کند. از سوي ديگر، خود بدعت‌هاي ديني عجيب و غريبي را گذاشتند که شاه به عنوان رئيس کليسا و طبق سنت آن روزگار زير بارشان نمي‌رفت. جيمز تهديد کرد «اگر پيرايشگران از خود سازگاري نشان ندهند، آنان را از کشور بيرون خواهد راند.»32 بيکن، اين سياست شاه را به خوبي اجرا کرد و در دومين سال صدراتش سبب مهاجرت پيرايشگران به آمريکا شد؛ هرچند چنين کاري خيلي زود مرگ سياسي صدراعظم را رقم زد.33
معنا و مبناي جاسوسي آکادميک
سال 1603 که جيمز اول بر تخت پادشاهي انگلستان نشست، حمايت از ماسون‌ها و فرقه رازآميز رز- صليبي را نيز در دستور کار خود گذاشت. ژاک شابو، تاريخ‌نگار رسمي فراماسونري، معتقد است که سياست شاه جديد تنها يک فرصت‌طلبي بود تا پايگاه خود را نزد متنفذين بريتانيا تقويت سازد،34 ولي ماسون‌ها فرصت‌طلب‌تر بودند و از اين رهگذر حوزه نفوذ خود را گسترش دادند. البته تا آن هنگام لژهاي فراماسونري شکل نگرفته بود. ماسون‌ها جلساتشان را اغلب در ميخانه‌ها برگزار مي‌کردند و براي تقدس بخشيدن به آنجا، روي زمين با گچ يک معبد نمادين رسم مي‌کردند. اين جلسات به ضيافت‌هاي اشرافي بيشتر شباهت داشت، اما شرکت‌کنندگان قسم ياد مي‌کردند در خارج از ميخانه نيز به گسترش آرمان‌هاي ماسوني همت کنند و رازدار باشند.35 سِرفرانسيس بيکن که در همان ميخانه‌ها اسرار خفيِ فرقه ُرز- صليبي را آموخت و به سلک ماسون‌ها پيوست،36 از نخستين سال سلطنت جيمز اول طرح بزرگ «بازسازي فلسفه» را ريخت؛ طرحي که نيم قرن بعد به تاسيس نخستين انجمن‌ انديشمندان فراماسونر انجاميد و از دل آن بزرگترين جامعه علمي جهان، يعني انجمن سلطنتي علوم طبيعي لندن، متولد گشت.37 بيکن ابتدا با نگارش مقالاتي، کل فلسفه سنتي اروپا را باطل اعلام کرد و سپس ‌گفت «ما نيازمند يک انقلاب بي‌رحمانه هستيم که بايد در زمينه افکار، روش کار و تتبعات ما صورت گيرد.»38 براي تحقق اين «انقلاب بي‌رحمانه» دست به دامن شاه شد و در نامه‌اي شگفت‌انگيز به جيمز اول برنامه‌اش را ارائه داد. در اين نامه، بيکن «وظيفه و عمل شاهانه» را تقويت اقتصادي طبقه‌اي به نام «جاسوسان علم» مي‌داند و مي‌نويسد:
همچنان که کارآگاهان و «جاسوسان دولت‌ها» در ازاي تحصيل اطلاعات پولي دريافت مي‌دارند، شما نيز براي اطلاع از مطالبي که ارزش دانستن دارد، بايد اجازه دهيد تا کارآگاهان و «جاسوسان علم» طبيعت پولي دريافت دارند؛ کساني که زواياي طبيعت را کشف مي‌کنند، بيشتر مستحق اين‌گونه مبالغ هستند.39
او به شاه تعهد داد که «اگر اعانة شاهانه به جاسوسان علم تعلق گيرد» بي‌ترديد انگلستان در مبارزه علمي پيروز خواهد شد.40 بيکن در کتاب ارغنون جديد با شرح اقسام سه‌گانه جاه‌طلبي‌هاي بشر، هدف اين مبارزه را ترسيم مي‌کند. مي‌نويسد نخستين جاه‌طلبي آن است که کسي بخواهد قدرتش را در وطن خود گسترش دهد و دوم آن که بخواهد قدرتش را بر ممالک ديگر تحميل کند. اين 2 نوع جاه‌طلبي را مبتذل و فاسد مي‌نامد و مي‌گويد تنها جاه‌طلبي‌اي مشروع و شريف است که در پي تسخير تمام جهان و طبيعت باشد.41 فکر تسخير جهان، او را به سوي «بازسازي فلسفه» کشاند تا ابزار حياتيِ اين مبارزه بزرگ را براي انگليسي‌ها فراهم سازد و نام اين کار را نيز «احياء کبير» گذاشت.42 بسياري با خواندن همين عقايد گفتند آهنگ بلوغ اروپا و تولد دانش نوين به گوش مي‌رسد، اما اين تازه آغاز ماجرا بود.
سال 1621، درست هنگامي که بيکن به سبب دفاع سرسختانه‌ از شاه در برابر انتقادات پارلمان بالاترين نشان سلطنتي را گرفت، ناگهان ضربه‌اي کاري بر سرش فرود آمد و متهم به رشوه‌خواري شد. البته چنان که ويل دورانت مي‌نويسد رشوه گرفتن عادت ديرينه بيکن بود، چون درآمد او کفاف هوس‌بازي‌هاي بي‌شمارش را نمي‌داد، اما اين‌بار پارلمان مصمم و يک صدا عليه صدراعظم به پا خاست. بيکن با فرستادن نامه‌اي ضمن «اقرار و بندگي عاجزانه به حضور شاه» همة جرائم خود را پذيرفت. صدراعظم را معزول و محکوم به جريمه‌اي سنگين و حبسي طولاني کردند، گرچه شاه به خاطر عشق جنسي و علاقه‌اش به بيکن، او را بخشيد.43
ويل دورانت تعبيري درباره فرانسيس بيکن دارد که اگر وارونه شود، درست است: «هر اندازه که بيکن در سياست جلو مي‌رفت، به اوج حکمت و فلسفه نيز نزديک‌تر مي‌شد.»44 در واقع، پايان دوره صدارت عظماي بيکن در حکومت انگلستان مقارن با آغاز دوره صدراعظمي او بر فلسفه فراماسونري بود و از کاري که «احياء کبير» مي‌ناميد، دست نکشيد. دوران خانه‌نشيني را که تا زمان مرگش 5 سال به طول انجاميد، يکسره صرف تحقيق و تحرير مسائل فلسفي کرد. مهم‌ترين اثر خود را در اين سال‌ها نوشت: رسالة آتلانتيس نو که به عقيدة ولز «بزرگ ترين خدمت بيکن به دانش جهان» است45 و همواره ستايش غرورانگيز فراماسونرها را برانگيخته، چون آرمانشهر آنان را به تصوير مي‌کشد.46 «آتلانتيس» جزيره‌اي آرماني است که در کتاب تيمايوس افلاطون وصف شده و بيکن آن را کشور آمريکا مي‌دانست. در آتلانتيس نو، نظرية «جاسوسان علم» مبناي ساخت «بهشت انگليسي» است؛ بهشتي مأمن و مأواي «رنسانس عظيم انساني» که «ملکوت انسان» است.47 اجزايش از باغ و بوستان تا بيمارستان منطبق با نشانه‌هاي ماسوني رسم شده، آئين کابالا (عرفان صهيونيستي) مشرب حاکم بر آن است و ساکنانش همه يهودي يا يهودگرا هستند. «سپاه شواليه‌هاي دانش» بر همه ارکان اين جزيره آرماني سيطره دارند و در مقر حکومت به نام خانه سليمان يا کالج کار 6 روزه فعاليت مي‌کنند. اين کالج که در نظر بيکن مانند پارلمان انگليس است، هر 12 سال يک‌بار جاسوساني را به خارج از جزيره مي‌فرستد تا ميان اقوام خارجي و تمدن‌هاي گوناگون زندگي کنند، زبان‌شان را بياموزند، از علم و فلسفه و صنايع آنان آگاه گردند و پس از بازگشت، کشفيات خود را به رهبران خانه سليمان گزارش دهند.48 اين کار آن‌قدر دنبال مي‌شود تا بهترين عناصر جهان در کمترين زمان ممکن به جزيره آتلانتيس انتقال ‌يابد. بيکن به اين «جاسوسان علم» لقب «بازرگانان نور» را نيز مي‌دهد و مي‌نويسد بازرگاني براي ما طلا، نقره، جواهر، ابريشم و... نيست. براي ما «دانش، قدرت است» و بايد به دنبال کسب اين قدرت رفت.49
براي مطالعه ارجاعات وپانوشتها به نسخه چاپي کتاب «شاه کليد انگليسي» که در آينده نزديک منتشر خواهد شد ، مراجعه فرماييد .
پاورقي

 


اعضاي اين گروه پس از سرقت مبالغي پول ازشعبه‌هاي بانک ملي خيابان «وزرا» و ميدان ونک و تشکيل جلسه در ارتفاعات شمال تهران، عمليات خود را با فرستادن علي‌اکبر صفايي فراهاني به جنگل‌هاي شمال کشور با هدف شناسايي منطقه آغاز کردند.در جهت مقابله با عناصر رژيم شاه، اعضاي گروه سياهکل ابتدا به پاسگاه سياهکل حمله برده و اقدام به خلع سلاح پاسگاه نمودند، اما از آنجا که افراد اين گروه کوچک ترين شناختي از فرهنگ بومي و مذهبي مردم نداشتند در نخستين قدم با مردم درگير شدند، همچنين افراد ديگري همچون ايرج نيري پس از دستگيري اطلاعات خود را در اختيار ساواک قرار دادند، حتي محل انبار خواروبار نيز در اختيار ساواک قرار گرفت.
بدين ترتيب پس از مدتي درگيري مسلحانه از 9تن از افرادي که در تيم کوه فعاليت داشتند، دو تن کشته و هفت تن به دست ساواک اسير شدند، درحالي که شماري از نظاميان در راه مقابله با آنها کشته شدند.
در اين ميان برخي از اعضاي گروه سياهکل از جمله ايرج نيري کوشيدند، جان خود را نجات دهند:
«نامبرده (نيري) از ابتداي دستگيري ضمن ابراز ندامت در جريان تحقيقات، اطلاعات خود را در اختيار گذارده و اينک با ارسال عريضه اي مراتب وفاداري خود را به شاهنشاه آريامهر و ميهن اعلام و اعمال گذشته خود ابراز انزجار نموده است.» (1)
همچنين در سند ديگري ايرج نيري با دستخط خود مراتب انزجار خود را از رفقاي سابقش اعلام مي‌دارد.(2)
بدين ترتيب گروه سياهکل که متأثر از انديشه جنگ‌هاي پارتيزاني «چه‌گوارا» و فيدل کاسترو در کوبا شکل گرفته بود به دليل شرايط متفاوت حاکم بر جامعه روستايي ايران و کوبا و همچنين شرايط سياسي متفاوت دولت «پاتيستا» و «شاه» از هم فروپاشيد.(3)
همچنين گروه احمدزاده- پويان ديگر گروهي بود که با هدف مبارزه قهرآميز، با سرقت از بانکي در ونک فعاليت خود را آغاز کرد. اعضاي اين گروه ابتدا به کلانتري پنج تبريز يورش برده و مسلسل دستي نگهبان کلانتري را ربوده و متواري شدند، همچنين در سال 1350 طي حمله به کلانتري قلهک نگهبان کلانتري را کشتند و مسلسل او را مصادره انقلابي نمودند. اعضاي اين گروه پس از پيوند با گروه «حميد اشرف» و «صفاري آشتياني» درفروردين ماه 1350 براي نخستين بار اعلاميه‌اي تحت عنوان چريک‌هاي فدايي خلق انتشار دادند و در نخستين قدم سپهبد فرسيو، رئيس دادستاني نظامي را در مورخه 1350/1/18 کشتند.
درپي اين ضربه‌ها، ساواک اقدام به شناسايي و دستگيري اعضاي اين گروه نمود:
« در تاريخ 18فروردين 1350 پليس شاه دو تن از اعضاي اين گروه به نام‌هاي جواد صلاحي و عليرضا نابدل را در 26 فروردين 1350 به ميان گرفت، در اين درگيري جواد صلاحي کشته و نابدل دستگير شد. نامبرده در بازجويي‌هاي خود اطلاعات مهم و ارزشمندي به ساواک داد و دو تن از اعضاي سازمان به نام‌هاي بهروز دهقاني و مناف ملکي را نام برد.
در اول خرداد 1350 بهروز دهقاني بازداشت شد و قرار خود با حميد توکلي را در زير شکنجه گفت و بدين گونه نامبرده نيز در دوم خرداد آن سال به چنگ پليس افتاد، حميد توکلي نيز در بازجويي‌هاي خود نشاني دوخانه تيمي را فاش کرد و ساواک در چهارم خرداد آن سال به آن خانه يورش برد و در يکي از آن خانه‌ها امير پرويز پويان و پيرو نذيري را از پاي درآورد.» (4)
بالاخره درسال 1355ساواک پس از شناسايي خانه‌اي در مهرآباد جنوبي به اين خانه که در آن حميد اشرف رهبر سازمان مخفي بود، حمله برد و بدين ترتيب باکشته شدن حميد اشرف اين سازمان تا مرز اضمحلال پيش رفت و نزديک به 90درصد اعضاي آن کشته و يا به دست ساواک افتادند.
طرح‌هاي پيش‌بيني نشده
علاوه بر اين تحرکات سازمان يافته و از پيش طراحي شده از سوي گروه‌هاي چپ، راديو و تلويزيون رژيم شاه گه گاه از توطئه‌هاي خنثي شده گروه‌هاي چپ خبر مي‌داد که در راه اجراي آنها هيچ برنامه‌اي از قبل طراحي نشده بود، از جمله دستگيري خسرو گلسرخي و کرامت‌الله دانشيان و تعداد ديگري به جرم طراحي توطئه ربودن «رضا پهلوي» در شب اختتاميه جشنواره فيلم تهران که فقط ايده‌ آن تنها مدت‌ها پيش از دستگيري اين افراد در منزل شکوه ميرزادگي و همسرش فرهنگ که هر دو رابط ساواک بودند مطرح گرديده بود، اما پس از مدت‌ها سکوت و سرپوش ناگهان مورد سوءاستفاده ساواک قرار گرفته و طي نمايشي تلويزيوني برنامه اخبار راديو تلويزيون از يک توطئه بزرگ خبرداد.
جالب اينکه خسرو گلسرخي هم در آخرين دفاعيات خود، پرده از سوءاستفاده ساواک برداشت و ادعا نمود که طرح مسئله ربودن رضا پهلوي ماه‌ها پيش در يک ميهماني دوستانه مطرح مي‌شود و درحد حرف مي‌ماند، آن وقت چند ماه بعد من به جرم فکر کردن به اين مسئله دارم اينجا محاکمه مي‌شوم. (نقل به مضمون)
گلسرخي درست مي‌گفت زيرا اين مسئله در حدود شش ماه قبل از دستگيري‌اش در يکي از محفل‌هاي روشنفکري مطرح شده بود و بعد نيز همه مدعوين مسئله را به فراموشي سپرده بودند. دراين ميان ناگهان عناصري مثل شکوه ميرزادگي و شوهر اولش فرهنگ و ايرج (رحمت‌الله) جمشيدي براي کامل‌تر شدن اين نمايش مسخره ساواک ادعا کردند که حتي اسلحه هم تهيه کرده بودند و در پايان نيز هريک ضمن چکمه بوسي، از شاه تقاضاي عفو کردند.
بدين ترتيب دادگاهي برپا شد که درطي آن خسرو گلسرخي به افشاي جنايات رژيم شاه پرداخت و براي نخستين بار جريان اين محاکمه به صورت مستقيم و زنده پخش شد. همچنين کرامت‌الله دانشيان نيز حاضر به چاپلوسي در دادگاه نشد. اين دوتن با استناد به گفته خودشان، تنها به جرم انديشيدن توسط ساواک دستگير و شکنجه شده بودند. سرانجام نيز اين دو تن به جوخه اعدام سپرده شدند و در عوض عناصري چون شکوه ميرزادگي به سردبيري نشريه تلاش متعلق به هويدا رسيد که زير پوشش مالي حزب رستاخيز قرار گرفته بود و ايرج جمشيدي هم مسئول پاسخ به نامه‌ها در هفته‌نامه جوانان رستاخيز شد. فرهنگ نيز در ساواک مورد تشويق قرار گرفت؛ زيرا وي توانسته بود، با بزرگنمايي طرحي درحد حرف و حديث‌هاي روشنفکرانه و نه بيشتر به نوعي، خبرآفريني کرده و تا مدت‌ها رسانه‌هاي گروهي را تحت‌الشعاع خبر ساختگي‌اش قرار بدهد، اما اقدام غيرمترقبه رژيم در راه پخش زنده اين محاکمات فرصتي فراهم آورد تا خسرو گلسرخي و کرامت الله دانشيان روبه‌روي دوربين‌هاي تلويزيون ملي ايران از شکنجه‌هاي وحشيانه ساواک پرده بردارند. چنان که حتي گلسرخي افشا نمود بر اثر اين شکنجه‌ها اعضاي داخلي بدن وي دچار خون‌ريزي شديد شده است.
______________________________
1- سند شماره100، به تاريخ 1350/3/19، مندرج در کتاب نهضت امام‌خميني(ره)، جلد سوم، ص1224.
2‌- همان، سند شماره101، ص1225.
3- ر.ک؛ براي اطلاع بيشتر رجوع شود به کتاب سازمان چريک‌هاي فدايي خلق/ 2جلد/ محمود نادري/ تهران.
4-روحاني، سيدحميد، نهضت امام خميني(ره)، جلد سوم، نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامي، ص 517.
پاورقي

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10