اعضاي اين گروه پس از سرقت
مبالغي پول ازشعبههاي بانک ملي خيابان «وزرا» و ميدان ونک و تشکيل جلسه در
ارتفاعات شمال تهران، عمليات خود را با فرستادن علياکبر صفايي فراهاني به جنگلهاي
شمال کشور با هدف شناسايي منطقه آغاز کردند.در جهت مقابله با عناصر رژيم شاه، اعضاي
گروه سياهکل ابتدا به پاسگاه سياهکل حمله برده و اقدام به خلع سلاح پاسگاه نمودند،
اما از آنجا که افراد اين گروه کوچک ترين شناختي از فرهنگ بومي و مذهبي مردم
نداشتند در نخستين قدم با مردم درگير شدند، همچنين افراد ديگري همچون ايرج نيري پس
از دستگيري اطلاعات خود را در اختيار ساواک قرار دادند، حتي محل انبار خواروبار نيز
در اختيار ساواک قرار گرفت.
بدين ترتيب پس از مدتي درگيري مسلحانه از 9تن از افرادي
که در تيم کوه فعاليت داشتند، دو تن کشته و هفت تن به دست ساواک اسير شدند، درحالي
که شماري از نظاميان در راه مقابله با آنها کشته شدند.
در اين ميان برخي از اعضاي گروه
سياهکل از جمله ايرج نيري کوشيدند، جان خود را نجات دهند:
«نامبرده (نيري) از ابتداي دستگيري ضمن ابراز ندامت در
جريان تحقيقات، اطلاعات خود را در اختيار گذارده و اينک با ارسال عريضه اي مراتب
وفاداري خود را به شاهنشاه آريامهر و ميهن اعلام و اعمال گذشته خود ابراز انزجار
نموده است.» (1) همچنين
در سند ديگري ايرج نيري با دستخط خود مراتب انزجار خود را از رفقاي سابقش اعلام
ميدارد.(2) بدين ترتيب
گروه سياهکل که متأثر از انديشه جنگهاي پارتيزاني «چهگوارا» و فيدل کاسترو در
کوبا شکل گرفته بود به دليل شرايط متفاوت حاکم بر جامعه روستايي ايران و کوبا و
همچنين شرايط سياسي متفاوت دولت «پاتيستا» و «شاه» از هم فروپاشيد.(3)
همچنين گروه احمدزاده- پويان ديگر گروهي بود که با هدف
مبارزه قهرآميز، با سرقت از بانکي در ونک فعاليت خود را آغاز کرد. اعضاي اين گروه
ابتدا به کلانتري پنج تبريز يورش برده و مسلسل دستي نگهبان کلانتري را ربوده و
متواري شدند، همچنين در سال 1350 طي حمله به کلانتري قلهک نگهبان کلانتري را کشتند
و مسلسل او را مصادره انقلابي نمودند. اعضاي اين گروه پس از پيوند با گروه «حميد
اشرف» و «صفاري آشتياني» درفروردين ماه 1350 براي نخستين بار اعلاميهاي تحت عنوان
چريکهاي فدايي خلق انتشار دادند و در نخستين قدم سپهبد فرسيو، رئيس دادستاني نظامي
را در مورخه 1350/1/18 کشتند.
درپي اين ضربهها، ساواک اقدام به شناسايي و دستگيري
اعضاي اين گروه نمود: «
در تاريخ 18فروردين 1350 پليس شاه دو تن از اعضاي اين گروه به نامهاي جواد صلاحي و
عليرضا نابدل را در 26 فروردين 1350 به ميان گرفت، در اين درگيري جواد صلاحي کشته و
نابدل دستگير شد. نامبرده در بازجوييهاي خود اطلاعات مهم و ارزشمندي به ساواک داد
و دو تن از اعضاي سازمان به نامهاي بهروز دهقاني و مناف ملکي را نام برد.
در اول خرداد 1350 بهروز دهقاني بازداشت شد و قرار خود
با حميد توکلي را در زير شکنجه گفت و بدين گونه نامبرده نيز در دوم خرداد آن سال به
چنگ پليس افتاد، حميد توکلي نيز در بازجوييهاي خود نشاني دوخانه تيمي را فاش کرد و
ساواک در چهارم خرداد آن سال به آن خانه يورش برد و در يکي از آن خانهها امير
پرويز پويان و پيرو نذيري را از پاي درآورد.» (4)
بالاخره درسال 1355ساواک پس از شناسايي خانهاي در
مهرآباد جنوبي به اين خانه که در آن حميد اشرف رهبر سازمان مخفي بود، حمله برد و
بدين ترتيب باکشته شدن حميد اشرف اين سازمان تا مرز اضمحلال پيش رفت و نزديک به
90درصد اعضاي آن کشته و يا به دست ساواک افتادند.
طرحهاي پيشبيني نشده
علاوه بر اين تحرکات سازمان يافته و از پيش طراحي شده از
سوي گروههاي چپ، راديو و تلويزيون رژيم شاه گه گاه از توطئههاي خنثي شده گروههاي
چپ خبر ميداد که در راه اجراي آنها هيچ برنامهاي از قبل طراحي نشده بود، از جمله
دستگيري خسرو گلسرخي و کرامتالله دانشيان و تعداد ديگري به جرم طراحي توطئه ربودن
«رضا پهلوي» در شب اختتاميه جشنواره فيلم تهران که فقط ايده آن تنها مدتها پيش از
دستگيري اين افراد در منزل شکوه ميرزادگي و همسرش فرهنگ که هر دو رابط ساواک بودند
مطرح گرديده بود، اما پس از مدتها سکوت و سرپوش ناگهان مورد سوءاستفاده ساواک قرار
گرفته و طي نمايشي تلويزيوني برنامه اخبار راديو تلويزيون از يک توطئه بزرگ خبرداد.
جالب اينکه خسرو گلسرخي هم در آخرين دفاعيات خود، پرده
از سوءاستفاده ساواک برداشت و ادعا نمود که طرح مسئله ربودن رضا پهلوي ماهها پيش
در يک ميهماني دوستانه مطرح ميشود و درحد حرف ميماند، آن وقت چند ماه بعد من به
جرم فکر کردن به اين مسئله دارم اينجا محاکمه ميشوم. (نقل به مضمون)
گلسرخي درست ميگفت زيرا اين مسئله در حدود شش ماه قبل
از دستگيرياش در يکي از محفلهاي روشنفکري مطرح شده بود و بعد نيز همه مدعوين
مسئله را به فراموشي سپرده بودند. دراين ميان ناگهان عناصري مثل شکوه ميرزادگي و
شوهر اولش فرهنگ و ايرج (رحمتالله) جمشيدي براي کاملتر شدن اين نمايش مسخره ساواک
ادعا کردند که حتي اسلحه هم تهيه کرده بودند و در پايان نيز هريک ضمن چکمه بوسي، از
شاه تقاضاي عفو کردند.
بدين ترتيب دادگاهي برپا شد که درطي آن خسرو گلسرخي به افشاي جنايات رژيم شاه
پرداخت و براي نخستين بار جريان اين محاکمه به صورت مستقيم و زنده پخش شد. همچنين
کرامتالله دانشيان نيز حاضر به چاپلوسي در دادگاه نشد. اين دوتن با استناد به گفته
خودشان، تنها به جرم انديشيدن توسط ساواک دستگير و شکنجه شده بودند. سرانجام نيز
اين دو تن به جوخه اعدام سپرده شدند و در عوض عناصري چون شکوه ميرزادگي به سردبيري
نشريه تلاش متعلق به هويدا رسيد که زير پوشش مالي حزب رستاخيز قرار گرفته بود و
ايرج جمشيدي هم مسئول پاسخ به نامهها در هفتهنامه جوانان رستاخيز شد. فرهنگ نيز
در ساواک مورد تشويق قرار گرفت؛ زيرا وي توانسته بود، با بزرگنمايي طرحي درحد حرف و
حديثهاي روشنفکرانه و نه بيشتر به نوعي، خبرآفريني کرده و تا مدتها رسانههاي
گروهي را تحتالشعاع خبر ساختگياش قرار بدهد، اما اقدام غيرمترقبه رژيم در راه پخش
زنده اين محاکمات فرصتي فراهم آورد تا خسرو گلسرخي و کرامت الله دانشيان روبهروي
دوربينهاي تلويزيون ملي ايران از شکنجههاي وحشيانه ساواک پرده بردارند. چنان که
حتي گلسرخي افشا نمود بر اثر اين شکنجهها اعضاي داخلي بدن وي دچار خونريزي شديد
شده است.
______________________________
1- سند شماره100، به تاريخ 1350/3/19، مندرج در کتاب
نهضت امامخميني(ره)، جلد سوم، ص1224.
2- همان، سند شماره101، ص1225.
3- ر.ک؛ براي اطلاع بيشتر رجوع شود به کتاب سازمان
چريکهاي فدايي خلق/ 2جلد/ محمود نادري/ تهران.
4-روحاني، سيدحميد، نهضت امام خميني(ره)، جلد سوم، نشر
مرکز اسناد انقلاب اسلامي، ص 517.
پاورقي
|