(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 - شماره 20481

پاسخي به يک نقد
چند نکته از اين معني
شهيد رضا قلندريان:اگر کسي از خط ولايت دور شد ذلت بر او مسلط مي شود
   


مهدي کاموس
درباره نقد کتاب “مباني زندگينامه داستاني(بررسي لوازم وعناصر زندگينامه داستاني دفاع مقدس) نوشته مهدي کاموس از انتشارات شاهد در صفحه فرهنگ مقاومت هفته گذشته با عنوان “نگاهي به کتاب مباني زندگي نامه داستاني” به قلم “ابوالفضل حيدر دوست” نويسنده پاسخي داده است، که در ادامه مي خوانيد.
سپاس نامه
در ابتدا، از توجه صفحه مقاومت به کتاب زندگينامه داستاني درباره لوازم و عناصر زندگينامه داستاني دفاع مقدس و از منتقد خوش ذوق جناب ابوالفضل حيدر دوست از انتخاب اين اثر و نقد و معرفي آن بسيار سپاسگزارم. غم انگيزترين سرنوشت براي هر کتاب، سکوت جامعه ادبي و مطبوعات نسبت به آن است. از اين رو از هرگونه توجه و تذکري درباره مباني زندگينامه داستاني خوشحالم و سپاسگزار. البته، هرقدر که نقدها عالمانه تر باشند و به صواب نزديک تر، خوشحالي و سپاسگزاري بيشتر است.
دوگانگي و پيشداوري
منتقد ارجمند درباره دوگانگي ناخواسته خود نسبت به عنوان کتاب چنين نوشته است:«عنوان كتاب از همان آغاز مرا دچار يك دوگانگي ناخواسته كرد؛ دوگانگي در مورد عنوان “مباني زندگينامه داستاني” و “بررسي لوازم و عناصر زندگي‌نامه داستاني دفاع مقدس”. آيا قرار است اثري پژوهشي در مباني كلي زندگي‌نامه داستاني بخوانيم، يا پژوهشي در مورد كتاب‌هاي كم كيفيت و عموما بي‌كيفيت توليد شده در زندگي‌نامه‌هاي داستاني شهدا.»
همچنين درباره آفت عام نويسي نوشته اند:« به نظر مي‌رسد آفت عام نويسي گريبان نويسنده كتاب را گرفته است تا از كتاب، اثري قابل استفاده براي عموم توليد كند، غافل از اينكه جاي اين كتاب در بخش مراجع كتابخانه‌هاست نه بخش عمومي و داستاني و در رديف كتاب‌هاي عامه‌پسند نويسندگان. كاش نويسنده مانند فصل چهارم كتاب، بيشتر به ذكر جزئيات و مشكلات زندگي‌نامه نويسي شهدا مي‌پرداخت و از ذكر كليات پرهيز مي‌كرد.»
کاربرد صفت “ عموما بي کيفيت” براي زندگينامه شهدا، اگر ظلم نباشد، کم انصافي برخاسته از پيشداوري است. زيرا، منتقد هيچ مدرک يا پژوهشي دال بر بي کيفيتي عموم زندگينامه هاي داستاني شهدا نياورده است. هرچند که رشد و نخبه گرايي هر گونه ادبي در ابتدا بايد از يک دوران توليد انبوه همراه با آفت ها و آثار مبتدي و متوسط گذر کند و منصفانه بايد بيان کرد که درخشش زندگينامه هاي دفاع مقدس برجسته مانند سفر سرخ، مسيح کردستان، غروب آبي رود،خانه ابدي و... تا حدودي مرهون توليد دهها نمونه پيشيني زندگينامه داستاني دفاع مقدس هرچند با نمره کم يا متوسط است.
واقعيت اين است که اگر به پيشگفتار” مباني زندگينامه داستاني” درصفحات 12و 13 دقت مي شد و فصل اول(موضوع و مسئله زندگينامه) به خصوص بخش هاي “دو رويکرد به زندگي در زندگي نامه”، و “مسائل و معضلات زندگينامه نويسي در ايران” با حوصله خوانده مي شد، اين دوگانگي ناخواسته و احساس آفت عام نويسي برطرف مي شد. زيرا در اين بخش ها و سراسر اثر روشن شده است که با وجود 231زندگينامه داستاني فقط درباره دفاع مقدس (1358تا 1385) و صدها زندگينامه داستاني، غير داستاني و مستند در موضوع هاي دفاع مقدس و انقلاب اسلامي ايران در سي و چهار سال گذشته، پيش از مباني زندگينامه داستاني(1391) هيچ کتاب مستقل و جامع تأليفي درباره زندگينامه نويسي داستاني، حتي به صورت عام، نداشته ايم.
از آنجا که رشادت ها و دلاوري هاي شهدا و رزمندگان دوران دفاع مقدس عامل اساسي رشد و رونق زندگينامه هاي داستاني در ايران شده است، منطقي و سزاوار است که ميان مباحث نظري و بنيادين گونه ادبي کمتر شناخته شده زندگينامه داستاني در ايران و پژوهش و بررسي زندگينامه هاي برجسته دفاع مقدس پيوندي ناگسستني برقرار باشد. از اين رو ضروري بود که براي درک بخش چهارم(بررسي لوازم و عناصر زندگينامه داستاني دفاع مقدس) که منتقد ارجمند از روي لطف و تشويق ارزش اين فصل را با چند کتاب برابر دانسته اند، سه بخش “ درآمدي بر زندگينامه داستاني”،”مباني نظري زندگينامه داستاني” و “لوازم و عناصر زندگينامه داستاني” را مي آوردم، اگر اين گونه نبود ارزش 70 صفحه بخش چهارم بر خوانندگان روشن نمي شد.
از سوي ديگر، منتقد ارجمند سه بخش اول کتاب(20تا162) را که 142 صفحه است،” 200 صفحه تکراري” دانسته اند که نمي دانم اين کم دقتي 58 صفحه اي چگونه توجيه مي شود! چنانکه، نمي دانم چگونه ايشان مطالب نوپديد و تئوريک در شناخت شناسي زندگينامه داستاني، طراحي خلاقانه و براي اولين بار لوازم و عناصر زندگينامه داستاني در سه عامل پژوهشي، مستندنگاري و ادبي (93 تا 132) و بررسي کوتاه هشت زندگينامه مشهور جهان(133 تا 162) را تکراري مي دانند!
انتظاري دور از هدف و عنوان
منتقد ارجمند بر اساس برداشت خود از عنوان کتاب “مباني زندگينامه داستاني” پاسخ به پرسشهاي زير را از اين کتاب انتظار دارد:
“ چه چيز باعث شده تا يك شهيد، خاص باشد و زندگي‌اش قابل طرح گردد؟ يك شهيد خاص تاكنون چه كارهاي مهم و سرنوشت‌سازي انجام داده است؟، براي توصيف يك شهيد از چه صفاتي بايد استفاده كرد؟ آيا رفتارها و گفتارهاي او با شخصيتش همخواني داشته است؟، آيا شهيد در زندگي ريسك كرده است؟ خوش شانس بوده و يا كارهاي خارق‌العاده انجام داده است؟ “و....
دقت در اصطلاحات “مباني” و “ لوازم و عناصر” در عنوان کتاب”مباني زندگينامه داستاني(بررسي لوازم و عناصر زندگينامه داستاني دفاع مقدس) نشان مي دهد که اين کتاب تئوريک در بررسي جامعه آماري اش با توجه به فرضيات و اهدافش(صفحه 172،178و 179) در پي پاسخ به اين پرسش است که” نسبت لوازم و عناصر ادبي، پژوهشي و مستندنگاري در زندگي نامه هاي داستاني دفاع مقدس چقدر است؟”(172) و پاسخ پرسشهاي مورد انتظار منتقد را بايد در کتاب ديگري مثلأ با موضوع و عنوان” شيوه هاي زندگي نامه نويسي داستاني براي شهدا” جست وجو کرد نه کتاب “ مباني زندگينامه داستاني”!
سپاسي ديگر
در پايان از اينکه منتقد ارجمند به ضرورت پژوهش براي باز شدن “دريچه روشني از دوران تدوين و تأليف زندگي‌نامه‌هاي داستاني دفاع مقدس” توجه نشان داده اند و بنده و ديگران را نيز متوجه ضرورت اين امر کرده اند، سپاسگزارم.
اميدوارم چنان که شهدا با ايثار جانشان در تجلي انسان انقلاب اسلامي افتخار آفريدند، جامعه ادبي نيز با آفرينش آثار ادبي و پژوهشي در تجلي و توسعه اين ايثار سربلند باشند. انشاالله.

 


سيد محمد مشکوه الممالک
راه کاروان عشق از ميان تاريخ مي گذرد. هرکس از هر جا مي تواند لبيک گويد ،مي توان با شهدا بود و در راه شهدا قدم برداشت و از خدا خواست که با آنها محشور شويم. چه زيبا گفت، آويني:پندار ما اين است که ما مانده ايم و شهدا رفته اند اما حقيقت اين است که شهدا مانده اند و گذر زمان ما را با خود برده است.
به هرسين کرمانشاه به ديدار خانواده محترم و مهمان نواز شهيد سرگرد رضا قلندريان و با پدر و مادر عزيز شهيد به گفت وگو نشستيم، آنان با گويش زيباي کردي صحبت مي کردند و يکي از برادران نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي صحبت ها را براي ما معنا مي کردند، با آرزوي سلامتي و طول عمر همه پدر و مادران شهدا شما را به خواندن اين گفت وگو دعوت مي کنم.
شهيد قلندريان اولين فرزند و تنها پسر خانواده بود، هنگامي که وارد مقطع راهنمايي شد، تشنگي آگاهي يافتن و دانستن او را بر آن داشت که به مطالعه کتابهاي مذهبي بپردازد، بسيار اهل مطالعه بود. در آن زمان کتاب هاي مورد نياز وي ممنوع شده و بارها از طرف مدرسه مورد تذکر و تهديد قرار گرفته بود. با اين وجود فعاليت خود را در اين زمينه گسترده کرد و در راهِ برچيده شدن نظام فرعوني آن زمان، به تلاش و کوشش فراوان پرداخت و هيچ ترسي به دل راه نداد ، همنوا با ديگر هموطنان به انقلابيون پيوسته و در فعاليت هاي براندازي حکومت ستم شاهي پيشتاز بود. مخصوصا در جلسات، بحث ها و راهپيمايي ها تا اينکه انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني به پيروزي رسيد. در بدو پيروزي انقلاب و تشکيل جهاد سازندگي در امور فرهنگي مخصوصا در روستاهاي اطراف به تبليغ و تشکيل کلاس هاي معارف و قران اهتمام ورزيد و در انجمن اسلامي مدرسه فعاليت مي کرد. از جمله کارهاي او اجراي نمايش هاي گوناگون و همچنين مبارزه با منافقين بود . مدتي به عضويت کميته مبارزه با گران فروشي نيز در آمده و همچنين در پايگاه هاي گشت شبانه فعال بود. وارد روابط عمومي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي هرسين شد و با حضور خود در اين ارگان مقدس قدمي ديگر به مقصود خود نزديک شد. در اين دوران به علت فعاليت، درس را رها کرده و با شروع جنگ تحميلي به بسيجيان پيوست و چندين مرتبه مجروح شد، اما هنوز بهبود نيافته به ميدان نبرد باز مي گشت تا اين که به ارتش جمهوري اسلامي ايران پيوست و بعد از اتمام دوره هاي لازم، داوطلبانه به جبهه هاي حق عليه باطل شتافت . تنها حسرتي که مدام بر زبانش جاري بود اين بود که چرا شهيد نشده ام. ذکر لبهايش مدام شهادت بود. آرزو داشت مثل چمران زندگي کرده و مثل چمران بميرد .آخرين بار به کردستان اعزام شد و در نوزدهم فروردين سال 64 در منطقه عملياتي سردشت به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
پدر و مادر شهيد از اخلاقيات و روحيات معنوي او مي گويند: وي بسيار خوش خلق بود ،زماني که مي خواست حرفي بزند هميشه با شوخي مي گفت. همين اخلاقيات او بود که در منطقه همرزمانش را جذب کرده بود. هيچ گاه به تندي حرف نمي زد و رفتارهايش مهربانانه بود.گاهي به روستاهاي اطراف مي رفت و با بياني مهربان مردم را تشويق به اخلاقيات و پايبندي به دين و پيروي از انقلاب اسلامي مي کرد. آن قدر باوقار بود که هر زمان به داخل کوچه مي آمد همه خانم ها ناخودآگاه ملزم به رعايت حجاب مي شدند. اگر مي خواست به کسي تذکر بدهد طوري رفتار مي کرد که مستقيم نگويد و آن شخص را آزرده نکند. در رفتارش بسيار خدا را در نظر مي گرفت که مبادا رفتاري انجام دهد و خداوند ناراضي باشد. به همه سفارش مي کرد که پيرو ولايت فقيه باشيد.
نمونه يک انسان کامل واقعي و باخدا بود، هميشه نماز را اول وقت به جا مي آورد و هيچگاه بدون وضو به رختخواب نمي رفت. اکثر شب ها متوجه مي شديم که مشغول به جا آوردن فرايض شب است. مدام سفارش مي کرد که نماز را سبک نشماريد و هميشه اول وقت نماز بخوانيد، حتما در نماز جمعه شرکت کنيد. رضاي خدا را در همه کارهايش مشاهده مي کرديم به ما (پدرو مادر) بسيار احترام مي گذاشت و مخفيانه به تهيدستان کمک مي کرد. هميشه به خانواده تاکيد داشت که حجاب را رعايت کرده ، طرفدار انقلاب باشيد و راه امام را ادامه دهيد .
آنها از آخرين ديدار شهيد گفتند: دي ماه سال 1363براي آخرين بار به مرخصي آمده بود، در مرداد سال 1363عقد کرده بود، در يکي از آن روزها که اينجا بود گفت اين آخرين باري است که به جبهه مي روم، ديگر برنمي گردم، به عکس شهيد چمران که به ديوار خانه نصب شده بود نگاه کرد وگفت ان شاالله من هم مثل چمران شهيد شوم. دعايش مستجاب شد و سه ماه بعد او نيز به شهدا پيوست.
سرتاسر زندگي آقا رضا پر از خاطره است ،يک روز به مرخصي آمده بود. همسايگان به ديدنش آمدند ،گفتند آقا رضا شکر خدا که سالم برگشتي، پسرمان گفت: اي کاش برنمي گشتم چون آيت الله اشرفي شهيد شده است کاش من هم شهيد مي شدم.
هميشه مي گفت مادر برايم دعا کن که شهادت نصيبم شود.سفارش مي کرد که اگر من شهيد شدم ناراحت نباشيد، عمر من فداي يک نفس امام. مادر جان! قسمت مي دهم به خون شهدا، اگر من شهيد شدم براي من گريه نکن ،در دعاهايت امام را دعا کن.
مادر شهيد تعريف مي کند: يک روز که براي زيارت مزار شهدا بر سر مزار پسرم رفتم در هنگام بازگشت او را در عالم رويا به همراه خودم ديدم که تا سر کوچه همراهم آمد و با من حرف مي زد اما در يک لحظه ديدم ناپديد شد. اين خاطره شايد براي بعضي ها غير باور باشد، اما اين يک واقعيت عيني در زندگي ام بوده است.
پدر درباره خبر شهادت شهيد مي گويد: از طريق پسر برادرم که در کرمانشاه بود با خبر شديم که مجروح شده است ،گفتم براي رضاي خدا هم شده به ما راستش را بگوييد، من راضي ام به رضاي خدا، اگر به شهادت رسيده که به آرزوي خودش رسيده چون، چيزي بود که هميشه از خدا مي خواست. خون پسر من از خون امام حسين(ع) که رنگين تر نيست. صبح روز بعد بود که فهميديم به شهادت رسيده است.
خواهر شهيد نيز قبل از رسيدن خبر شهادت برادر، دو نفر از بستگان خود را در خواب ديده بود که به منزل وي آمدند و گفتند برادرت رضا شهيد شده، از خواب پريدم. دو روز بعد در منزل بودم که دو نفر از بستگان نزديک ما به منزل مراجعه کردند همان کساني که در خواب ديده بودم، به من گفتند از رضا چه خبر؟ گفتم ميدانم آمديد که خبر شهادت رضا را بدهيد، رضا شهيد شده و شروع به گريه کردم، بيرون رفته و همسايه هايمان را خبردار کردم.
دست نوشته اي از شهيد:
سپاس خدائي را که فرزند پاک و به حق رسول الله را فرستاد و مامور فرمود تا نايبي عادل و لايق مانند امام خميني برگزيند. اينک خدايا به حق ذات مقدست، به حق پيامبرانت، به حق چهارده معصوم، دين اسلام، مکتب حق و قرآن، پيام حق و امام زمان و نايب بر حق او امام خميني و پرچم لااله الاالله را در دنياي اسلام و مرز و بوم ايران گسترده بگردان. ملت هوشيار، متعهد ايران را محفوظ، مقاوم و مستدام بدار. خدايا، خدايا تو را به جان مهدي، حماسه هاي چمران در راه تو را، از او بپذير و در جوار رحمت خود قرار بده، خدايا توفيق ده تا مثل مطهري بينديشم، مثل چمران عمل کنم و مثل چمران شهيد شوم. پدر، مادر و خواهرم اميد است در راه خدا بدون هراس قدم برداريد، رسالت خويش و اطاعت از ولايت امر را به خوبي انجام دهيد با مال جان خود در راه اسلام استوار ، پايبند و متعهد باشيد. به خدا معتقد باشيد، سوگند مي خورم که اگر کسي به اندازه دانه اي بدي کند و از خط ولايت دور شود، ذلت و خواري بر او مسلط مي گردد و عذاب خداوند او را نابود مي کند. پدر و مادر! به فکر اين نباشيد که من چه زماني برمي گردم به ياد اين باشيد که چه زماني به زيارت يا به شهادت مي رسم. دوري فرزندتان را براي رضاي خدا تحمل کنيد. فرزند، جان و مال، همه و همه فداي يک نفس امام.

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10