با اعدام اعضاي کادر مرکزي
سازمان،(1) ساواک نفوذ در اين سازمان را مورد هدف قرار داد، به گونهاي که در غيبت
اعضاي کادر مرکزي و مرگ احمد رضايي در حين دستگيري، افراد باقي مانده سازمان، توسط
شخص مشکوکي به نام تقي شهرام که در جريان يک برنامه ساختگي و با حمايت ساواک از
زندان شهر ساري فرار کرده و بر جايگاه رهبري سازمان تکيه زده بود، به سوي استحاله
در مارکسيسم تشويق شدند.
همچنين رضا رضايي به عنوان طراح قتل مستشار آمريکايي و سرلشکر طاهري، در خردادماه
سال 1352 در درگيري با ماموران ساواک کشته شد. در اين دو عمليات، ژنرال آمريکايي دو
پاي خود را از دست داد و سرتيپ طاهري کشته شد.
جالب اينکه تمام کوششهاي اعضاي اين سازمان در راه گرفتن
تاييد از حضرت امام(ره)، توسط ايشان ناکام ماند. حضرت امام(ره) درباره اين
ملاقاتها فرمودهاند:
«اينها ضمن اين کتاب [راه انبياء] ميخواهند بگويند که معادي وجود ندارد و معاد سير
تکاملي همين جهان است و اين چيزي است خلاف معتقدات اسلامي.» (2)
بعد از گروه اول اعدام شدگان سازمان، در مورخه 29/1/1351
چهار تن ديگر از اعضاي سازمان به نامهاي ناصر صادق، علي ميهندوست، محمد بازرگان و
علي باکري نيز تيرباران شدند. همچنين در شهريور 1351 مهدي رضايي به سه بار اعدام
محکوم شد. پس از مرگ رضا
رضايي، دگرديسي فکري سازمان به سمت مارکسيسم سرعت بيشتري يافت، چنان که تقي شهرام
که به طرز کاملا مشکوکي از زندان شاه فرار کرده و رهبري سازمان را به دست گرفته
بود، عملا در جهت حذف فيزيکي چهرههايي که مارکسيسمزدگي سازمان را برنميتافتند،
برآمد. نخستين هدف، حذف
مجيد شريف واقفي بود که با همکاري ليلا زمرديان، وحيد افراخته، محسن سيدخاموشي و
حسين سياهکلاه کشته شد و جسد قطعه قطعه شده او را در بيابانهاي اطراف تهران به
آتش کشيدند. اين عمليات
وحشيانه مبين اين نکته است که ساواک با حذف چهرههاي مذهبي سازمان توسط چهره نفوذي
خود تقي شهرام، سازمان را به سمت و سوي دلخواه رژيم هدايت ميکرد. بدين ترتيب عناصر
باقيمانده سازمان عملا در خدمت اهداف ساواک قرار گرفتند. پس از حذف فيزيکي شهيد
شريف واقفي، در پي حذف ديگر چهرههاي صادق و انقلابي برآمدند.
کشتن مرتضي صمديه لباف که پس از اجراي طرح ترور سرتيپ
زنديپور، عملا از سازمان کناره گرفته و به شدت به روند مارکسيست شدن اعضاي سازمان
معترض بود، دومين هدف اعضاي اين خط انحراف بود. در اين عمليات، مهدي موسوي قمي،
منيژه اشرفزاده، محمدطاهر رحيمي و وحيد افراخته، در خيابان گرگان، تهران طي يک
قرار درصدد قتل صمديه لباف برميآيند، اما او زخمي ميشود و عليرغم زخمي شدن به
سمت وحيد افراخته گلولهاي شليک نميکند، ولي به دليل شدت جراحات مجبور به مراجعه
به بيمارستان سينا ميشود و به چنگ ساواک ميافتد. حتي طرح ترور شهيد آيتالله دکتر
سيدمحمد بهشتي نيز در دستور کار سازمان مستحيل شده در مارکسيسم مجاهدين خلق قرار
ميگيرد، طرحي که سالها بعد توسط کساني که مدعي اسلامخواهي بودند به اجرا
درآمد.(3) اما بالاخره
ساواک وحيد افراخته، منيژه اشرفزاده، محمدطاهر رحيمي و همچنين خاموشي و بطحايي
و... را نيز دستگير کرد و تلاش بسيار نمود تا به دليل همکاريهايشان با ساواک، به
نوعي آنها را در معرض عفو شاه قرار دهد، اما درخواست آمريکاييها اين بود که براي
زهرچشم گرفتن از کليه گروههاي سياسي، بايد آنها را اعدام کرد و بدين ترتيب عليرغم
حضور خاموشي و بطحايي در تلويزيون و درخواست عفو، محمدرضا پهلوي نتوانست براي کساني
که کليه اطلاعات سازمان مجاهدين خلق را در اختيار ساواک قرار داده بودند، تخفيفي
قائل شود. جالب اينکه در
تمام اين دوران، تقي شهرام دستگير نميشود و عموم روزهاي زندگي چريکي خود را با
دختران و زنان عضو سازمان سپري ميکند و اين جريان تا 16 آذرماه سال1357 ادامه
مييابد. يعني زماني که وي سازمان پيکار در راه آزادي کارگر را به راه
مياندازد.(4) در اواسط
دهه پنجاه، «مسعود رجوي» که او نيز به دليل همکاري با ساواک و به طرز مرموز و
مشکوکي از حکم اعدام رهيده و به حبس ابد محکوم شده بود، ضمن پذيرش مارکسيسم،
ميکوشيد تا اعضاي زنداني سازمان را به گرد خود جمع کند:
«رجوي... همراه با ناصرصادق، علي ميهندوست، علي باکري و
محمد بازرگان محکوم به اعدام گرديد، پس از گذشت مدتي اعلام شد که رجوي با يک درجه
تخفيف به حبس ابد محکوم شده است، آنچه در آن زمان... منعکس شد، حاکي از همکاري وي
با تيم بازجويي در متلاشي کردن تشکيلات بود و سند همکاري رجوي نيز منتشر شد.»(5)
همچنين پس از سقوط رژيم پهلوي، براساس اسناد به دست آمده
معلوم شد «کاظم رجوي» -برادر مسعود رجوي- ازسال 1349 با نام مستعار «ميرزا»، منبع
ساواک در اروپا بوده است که اين مسئله از سوي مرحوم دکتر علي شريعتي به پدرش و نيز
چند دوست ديگر يادآوري شده بود.(6)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- پنج تن از رهبران سازمان با نامهاي حنيفنژاد، سعيد
محسن، بديعزادگان، عسگريزاده و مشکينفام، پس از شکنجههاي بسيار در مورخه
4/3/1351 اعدام شدند. 2-
روزنامه جمهوري اسلامي، مورخه 16/4/1359.
3- روحاني، سيدحميد، نهضت امام خميني(ره)، ج3، ص423.
4- خاطرات احمد احمد/ تهران/ حوزه هنري سازمان تبليغات
اسلامي 5- بازرگاني،
بهمن، گفتوگوها، مندرج در کتاب سازمان مجاهدين از پيدايي تا فرجام، جلد اول، ص101.
6- ميثمي لطفالله، آنها که رفتند، ص188. پرويز ثابتي
معاونت امنيتي ساواک نيز در کتاب «در دامگه حادثه» يادآور ميشود که کاظم رجوي دوست
نزديک وي در زمان فراغت از تحصيل بوده است .
پاورقي
|