وقتي از زندگي واقعي ديس کانکت ميشويم اين يک هشدار است! |
|
تا انتخابات |
|
اس ام اس |
|
نقد سوم |
|
هواي تازه |
|
طنز سوم |
|
بوي بارون |
|
|
|
|
در خيابان گوشي در گوشمان است، در اتوبوس هدفون در گوش داريم و توي مترو هم
سرمان توي گوشي موبايل فرو رفته. بازي?هاي ديجيتالي جديد، جذابند و اعتيادآور، و
اين اعتياد چيزي نيست که کسي نداند، برچسب اکثر اين بازي?ها، معتادشدن شما را هشدار
داده اما...در خانه سرمان توي لپ?تاپ است و بيرون خانه هم توي اس?ام?اس ها غوطه
وريم. زندگي کم?کم دارد براي ما معناي جديدي پيدا مي?کند. خودمان ناخواسته، زندگي?
و تفريح?مان را در پاساژها و برج?ها و اتاق?هاي دربسته سر مي?کنيم... تحريريه
نسل سوم سرمايه?داري همين است اين روزها وقتي از کنار افراد ديگر در خيابان
رد مي?شويم معمولاً عادت داريم فقط به آنها نگاه کنيم يا اينکه بيتفاوت به سمت
ديگري نگاه کنيم. گويا هيچ کس در اين کلان?شهرها عادت نکرده به هم سلام کند. گويي
در دنيايي زندگي ميکنيم که تقريباً همه غريبه شدهايم و اکثريت جمعيتي که در شهرها
زندگي مي?کنند رابطه محدودي با اطرافيان دارند که آن هم به روابط شغلي و کسب درآمد
منحصر مي?شود. به عقيده بسياري از کارشناسان اجتماعي اينگونه رفتارها بيشتر در
شهرهاي بزرگ و مملو از ابزارهاي تکنولوژي رخ مي?دهد؛ در حقيقت نتيجه رشد ماشين
سرمايه داري و تجارت در سطح کلان آن محسوب مي?شود که اولين نتيجه آن ضعف و کم عمق
شدن روابط انساني است. در چنين وضعيت و فضايي حتي آنها که مي?خواهند از اين پوسته
خارج شده و روابط خود را با ديگران گسترش دهند نيز ترديد مي?کنند و نميدانند که
اگر به ديگران سلام کنند چه جوابي خواهند شنيد. اين وضعيت بيشتر در کشورهاي غربي و
سرمايهداري رنگ و بوي شديدتري به خود گرفته است. نتيجه رشد سرمايه داري و ايجاد
شرکتهاي بزرگ تجاري پيدايش گروههايي کوچک از دوستان و آشنايان است که شايد بين هم
روابط اجتماعي صميمي نيز داشته باشند ولي با کوچک ترين بحران شخصي خواهيد فهميد که
بيشتر اين روابط نيز کارکردي تجاري پيدا کرده است و هميشه برقراري يک ارتباط با
ديگري به شغل يا موقعيت اجتماعي ربط پيدا مي?کند. آمارهاي افسردگي و خودکشي در
کشورهاي غربي ثابت کرده است که اين نيازهاي عاطفي بين اين گروههاي کوچک به اندازه
کافي برطرف نميشود. زن و مردي که در اين دنياي تکنولوژيک زندگي مي?کنند هر کدام
تقريباً زندگي مستقل داشته و تنها در کنار يکديگر زير يک سقف زندگي مي?کنند و با
کوچک ترين مشکلي نيز جاي زندگي خود را تغيير مي?دهند. به عنوان شهروندان دنياي مدرن
کساني که در ايده آل?هاي غربي بزرگ شده اند در ميان هزاران نفر ديگر تنها بزرگ مي
شوند و تنها هدف?هاي مادي و روزانه است که آنها را به هم وصل مي?کند. تنهايي در
حضور ديگران مالکوم مارگولين در کتاب جديدش با عنوان «روش زندگي ما» از سبک و
سليقه زندگي غربي به شدت انتقاد مي?کند چراکه يکي از نتايج مخرب اين سبک زندگي را
تخريب نهاد خانواده ارزيابي کرده است. وي به عنوان استاد دانشگاه در رشته جامعه
شناسي اعتقاد دارد در چنين زندگي ارزش انسان?ها و روابط بين آنها به يک ماشين و
ابزار بيروح تبديل مي شود که هر روز بايد با نيازهاي مادي روغن کاري شود وگرنه
بايد منتظر زنگ زدگي آن باشيم. اين استاد دانشگاه در کتاب خود گسترش جوامع بر اساس
نظام سرمايه داري را عامل اصلي اين نوع زندگي مي داند و جرم و جنايت ناشي از
افسردگي و تنهايي افراد را يکي از کوچک ترين نتايج اين سبک زندگي عنوان مي?کند. او
مي?نويسد حتي در اماکن عمومي نيز که انسان?ها هر روز يکديگر را مي?بينند هيچ کس حتي
به هم اشاره هم نمي?کند چه برسد به اينکه بخواهد به ديگري لبخند بزند يا با روحيه
سلام کند. به گفته وي جامعه مدرن غربي که امروزه به ديگر نقاط جهان نيز سرايت کرده
است نوعي خلأ در روابط انساني ايجاد مي?کند که همه در کنار هم زندگي مي?کنند ولي
کاري به هم ندارند و هر کس بخواهد از اين خلأ خارج شود معمولاً به جرمهايي شبيه
هنجارشکني يا ورود به حريم خصوصي ديگران متهم مي?شود. اکثر ما انسانهايي که در اين
محيط و فضا زندگي مي کنيم مجبوريم درد تنهايي را تحمل کنيم يا اينکه درون تنهايي
جمعي خود حل شويم. به طور کلي?تر بايد بگوييم در دنيايي زندگي مي کنيم که انسانها
به طور مصنوعي با هم رابطه دارند و بيشتر اين رابطه بين انسان و ماشين برقرار مي
شود. او دوست ما نيست! «گيلز اسليد» نويسنده و منتقد اجتماعي کانادايي الاصل
در سال 2007 به خاطر نوشتن کتابي درباره تکنولوژي و از کارافتادگي آمريکايي?ها
توانست جايزه بين المللي موسوم به مدال طلاي ناشران آمريکا (IPPY) براي بهترين کتاب
دوست?دار طبيعت و محيط زيست را کسب کند. وي به عنوان کارشناس مسائل اجتماعي
هرچند با پيشرفت تکنولوژي مخالف نيست ولي اعتقاد دارد عصر مدرنيته با اين همه وسيله
و ابزار کارکرد معکوسي براي رفاه زندگي مردم داشته است. مضمون صفحات ابتدايي کتاب
او را مي?توان اينگونه توضيح داد: با وجود اينکه در حال حاضر در جهان 7ميليارد نفر
شماره تلفن همراه دارند و مي توان با آنها در کوچک ترين زمان ممکن تماس گرفت ولي
نويسنده خودش را در اين دنيا تنها احساس مي کند. البته او تنها اين احساس را ندارد.
به نظر مي رسد اين همه شماره براي نزديک کردن انسانها ساخته شده است ولي حالت عکسي
ايجاد کرده که انسان?ها هر روز در حال دور شدن از يکديگر هستند. اسليد در اين
کتاب با عنوان «فاصله عميق» مي نويسد: به پيشرفت ماشين هاي اطراف خودتان نگاه کنيد
که در ظاهر موجب رفاه حال انسان?ها شده اند. ماشينها، کامپيوترها، ابزارهاي
الکترونيک و ... همه و همه براي بهتر زندگي کردن انسان?ها اختراع مي شوند ولي با
وجود همه کارآيي ها يک کارآيي مضر هم دارند و آن انزوا و دور شدن انسان?ها از
يکديگر است. هر روز تنها به سمت محل کار رانندگي مي کنيم، موسيقي مورد دلخواه خود
را از سيم هاي جداگانه گوش مي کنيم و در زماني که مي خواهيم تفريح کنيم بيشتر اوقات
مخاطب ما بازي هاي کامپيوتري و شليک کردن به سوي بيگانههاي ناشناخته است. به هر
حال اين تکنولوژي با تمام رفاه و آسايشي که دارد نمي تواند دوست انسان باشد. دزد
مدرن عمر ما به نظر مي رسد کارکرد نهايي تکنولوژي دور شدن از ذات انسانيت و
دوستي و صميميت است که اين روزها در اکثر جوامع مدرن شاهد آن هستيم که يکي از
کوچکترين عواقب آن خودکشي هاي مکرر است. اسليد به عنوان يک نويسنده کارشناس نيز با
اشاره به اين موارد يادآور مي شود که اين وسايل در حقيقت به گونه?اي طراحي شده اند
که استفاده دسته جمعي از آنها تقريباً غير ممکن است. اسليد با تاسف خطاب به
خوانندگان کتابش از اين مسئله خبر مي دهد که به جاي تعامل با دوستان و خانواده
ساعت?هاي تنهايي در مقابل تلويزيون و مانيتور کامپيوترها و آي?پدها و تبلت?ها در
حال افزايش است و اعتقاد دارد تکنولوژي دارد وقت و عمر انسان?ها را به طور کاملاً
مدرن ميدزدد. وي در تحقيقات خود، دنياي جديد را جزيره?اي بزرگ ارزيابي مي?کند
که فرار از اين زندان تکنولوژي راهي سخت و طولاني دارد که قطع کردن و قطع شدن از
اين سيم?هايي که به ما وصل شده اند نقطه ابتدايي اين سفر طولاني است. او در پايان
تحقيقات خود به اين واقعيت تلخ دنياي کنوني اشاره مي کند که ما بيشتر از يکديگر به
ماشين ها اعتماد داريم و اين اعتماد هر روز پررنگتر مي شود. وي با ارائه تاريخچه
اي کوتاه از روند پيشرفت تکنولوژي و تاثير آن در جوامع مختلف اعتقاد دارد اين
انزواي مسموميت گونه، ناشي از تماس با ابزارهاي ديجيتالي، در ميان شهروندان کشورهاي
توسعه يافته بيشتر است و براي اينکه اين مسموميت به مرگ انسانيت منجر نشود بايد
زمانهاي قطع از دنياي ديجيتال بيشتر شود. دور نيست اينکه فکر کنيم، مرگ براي
همسايه است و يا همه چيز را از بيخ قطع کنيم، نه تنها راه حل نيست بلکه بيتوجهي و
کوتاه فکري ما را مي?رساند؛ بايد و گريزي از آن نيست که در مواجهه با اين هجوم
مرگبار تکنولوژي به زندگي، خود را بازيابي کنيم، زندگي و عمر و آينده ما را
گوشي?هاي هوشمند و تبلت?هاي لمسي نبايد در دست بگيرند و سهم خودمان بويژه اراده
خودمان در سوار شدن بر تکنولوژي مهمترين سهم و قسمت است. خودمان بايد حواسمان باشد
و مراقب باشيم. کم?کم داريم شبيه روبات?ها و فيلمهاي تخيلي هاليوودي مي شويم که
آدم ها بي?روح و بي?دغدغه، صبح را شام ميکردند و شام را سحر...اين سبک زندگي يک
ايراني نيست.
|
|
|
گفت وگو با يک نامزد رد صلاحيت شده امروز صبح وقتي وارد دفتر روزنامه شدم،
مشاهده کردم باجناقم خيلي زودتر از من آمده و روي صندليام نشسته است. او به من
تبريک گفت! به خاطر اينکه قرار است افتخار رايدادن به او را داشته باشم! او خواهان
يک مصاحبه سفارشي با ما بود. با توجه به اينکه از قديم گفتهاند بهترين خودرو ژيان
است و بهترين فاميل باجناق(!) تصميم گرفتيم تن به اين درخواستش بدهيم! البته يکوقت
خيال نکنيد دليل اين قبولي درخواستش وعده و وعيدي در خصوص دادن چند طبقه تراکم
مجاني به بنده بوده است؛ اين شما و اين هم گفت وگوي چالشي ما! * چه شد که تصميم
گرفتيد کانديدا بشويد؟! - ديشب منزل يکي از دوستان شام ميهمان بوديم و به همين
دليل در خوردن شام زيادهروي کردم. همان شب خواب عجيبي ديدم. يک نفر خودرويش در
چاله افتاده بود، ناگهان جو مرا گرفت و ياد ژال والژان افتادم و به کمکش شتافتم!
وقتي داشتم زور ميزدم يکهو کمرم گرفت! اما پسرخالههايم دور و برم را گرفته بودند
و برايم دست ميزدند و تشويقم ميکردند! از شدت کمردرد از خواب بيدار شدم و خوابم
را براي همسرم تعريف کردم و او با خوشحالي گفت: «تعبير خوابت اين است که بايد
کانديدا شوي و وظيفه خطير پرکردن تمام چالهچولههاي شهر برگردن توست! اين کمردردت
هم به خاطر سنگيني احساس وظيفهاي است که داري و خودت خبر نداري!» گفتم: «مطمئن
هستي دوباره چشم و همچشمي نميکني و دليل درخواستت براي کانديداشدنم اين نيست که
شوهر دخترعمويت کانديدا شده؟!» و او در حاليکه سعي داشت طوري پاسخ سؤالم را بدهد
که متوجه دستپاچگياش نشوم، گفت: «اصلاً و ابداً! خودم شاهد ظرفشستنهايت در منزل
بودهام! انسان کارياي مثل تو حيف است که به شهرش خدمت نکند! بعدش هم مگر تو چه
چيزي از افسانه بايگان و اميد زندگاني و عيوضي و اون ورزشکاره کم داري که نخواي
کانديدا بشي؟!»؛ گفتم: «آخه من هواداري ندارم که!» و خانمم پاسخ داد: «مگه نميگي
توي خوابت وقتي داشتي به اون پرايدي کمک ميکردي گروهي از شهروندان تشويقت
ميکردن؟!»؛ گفتم: «گروهي از شهروندان کجا بود؟! فقط پسرخالههام بودن!» و خانمم در
حاليکه در دستش ماهيتابه بود، با لحن تهديدآميزي گفت: «يا کانديدا ميشي يا از شام
خبري نيست!» و از اونجايي که من علاوه بر شهرم، براي شام هم احترام خاصي قائل هستم.
تصميم به کانديداتوري گرفتم! * از وظايف شوراي شهر هم اطلاعي داريد؟! - امروز
صبح يک چيزايي خوندم! مهمترين وظيفهاش انتخاب شهردار است. بنده به شايستهسالاري
اعتقاد فراواني دارم و تصميم دارم اگر راي آوردم از بين اعضاي خانواده و اقوام و
خويشان و دوستانم اوني که شايستهتر هست رو براي اين منصب پيشنهاد بدم! * در
ضمن؛ يکي ديگه از وظايف اعضاي شوراي شهر بررسي و شناخت کمبودها، نيازها و
نارساييهاي اجتماعي، فرهنگي ... - يکييکي بگو؛ اينطوري قاتي ميکنم! * خب
شما براي نارساييهاي اجتماعي چه راهحلهايي داريد؟! - ما بايد به سرمايههاي
اجتماعيمون توجه ويژه کنيم. اين جوانها سرمايههاي ما هستند. ما بايد تمام توجه
خودمون رو روي جوانها بگذاريم و به آنها به چشم سرمايهاي بزرگ نگاه کنيم! سؤال
من اين است؛ وقتي همه دارن يه جوري از طريق اين جوانها براي خودشون درآمدزايي
ميکنن و سرمايه جمع ميکنن، چرا ما اين کار رو نکنيم؟! به عنوان مثال ميتونيم
خودمون يک دانشگاه بزنيم و با دادن يک برگه کاغذ ازشون يک عالمه پول بابت شهريه
بگيريم! البته اوقات فراغت هم مسئله مهمي است! به نظر من به جاي ساختن اين همه
فضاي سبز و پارک و کتابخونه و...؛ بهترين راه براي سرگرمکردن بچهها اينه که بهشون
نفري يک ايکس باکس بديم! اينطوري صبح تا شب ميشينن توي خونه و بيرون نميآن!
اينطوري حتي از حجم ترافيک و آلودگي هوا هم کاسته ميشه! * درباره معماري و
شهرسازي هم برنامهاي داريد؟! - اگه من راي بيارم برج ميلاد و ايفل و پيزا رو
ميارم شهرمون تا مردم ببينن و حالش رو ببرن! * در زمينه خدمات شهري هم نظري
داريد؟! - اين فضاهاي سبز به درد چه کسي ميخوره؟! آدم ميره توي يک پارک
ميشينه تا با خيال راحت سيگار بکشه؛ اما اينقدر آدم براي ورزشکردن اونجا اومدن
که روش نميشه سيگارش رو روشن کنه! به نظرم يا بايد از ورود افراد غيرسيگاري به
پارکها جلوگيري کنيم يا اينکه پارکها رو کلا تخريب کنيم و به جاش خرابه درست کنيم
که معتادهاي تزريقي هم جايي براي استعمال مواد داشته باشن! * درباره شهروند
الکترونيک هم نظري داري؟! - شهروند الکترونيک؟! خطرناکه! شهروندها تا ميتوانند
بايد از وسايل برقي دور باشن! اگه مثل من که اون دفعه ميخواستم با ميخ مورچه رو از
توي پريز برق در بيارم، تا حالا برق گرفته بودت، اين حرف رو نميزدي! * اگه
برنامه ديگهاي هم داريد، شرح بديد. - بايد شهر از زيبايي بصري برخوردار باشه،
به همين خاطر سر هر کوچه يک آفتابه ميذارم تا هر وقت خيابونها کثيف شد بدون
منتکشي از رفتگر محله، خود شهروندها کوچهشون رو آبپاشي کنن! البته براي پرکردن
اين آفتابهها از آب معدني استفاده خواهيم کرد که اگر در هنگام تميزکردن کوچه کسي
تشنه شد از اون آب استفاده کنه! - بايد به فکر سالمندان هم باشيم؛ به هر حال
اونها جلوي دستوپا هستن و باعث ميشن سرعت عبورومرور در پيادهروها کاهش پيدا
کنه و حتي در مناطق پررفتوآمد شهر عامل ايجاد ترافيک در پيادهروها هستن! من
طرحي دارم که براساس اون يک واگن قطارشهري مختص پيرمردها و پيرزن ها اضافه خواهد
شد و همشون رو به زور وارد اون واگنها ميکنيم و در رو قفل ميکنيم! همين! -
براي اينکه مشارکت شهروندان در پرداخت عوارض افزايش پيدا کنه راهکارهاي خفني دارم؛
از جمله اينکه هر کس عوارضش رو سر وقت داد لپش رو کشيده و به او يک شکلات بدهيم و
اگر کسي عوارضش را پرداخت نکرد با تريلي از رويش رد شويم! اينطوري جمعيت شهر هم
کاهش پيدا ميکند و در نتيجه از ترافيک و... نيز کاسته خواهد شد! - در مورد
مديريت بحران؛ هيچ برنامهاي ندارم! قديميها هم گفتهاند: «سري که درد نميکند را
دستمال نميبندند!» و حتي گفتهاند: «چو فردا شود؛ فکر فردا کنيم!»؛ اصلاً چرا ما
بايد نگران آمدن زلزله يا موارد مشابهش باشيم؟! مگر فيلم راز را نديدهايد؟! اگر به
يک چيزي بيشتر فکر کنيد احتمال وقوعش بيشتر ميشود! چرا اينقدر به زلزله فکر
ميکنيد؟! - درباره خدمات مربوط به آتشنشاني هم نظريات جديدي دارم؛ چرا از جيب
مردم هزينه و اينقدر پول آب و کپسول رو صرف بياحتياطي برخي انسانهاي بيمبالات
بکنيم؟! اصولاً همانطور که اگر دماغ يا دل کسي بسوزد، آتشنشاني بيخيالي طي
ميکند؛ بايستي در اين مورد نيز اينچنين باشد! به نظر من کلا بايد آتشنشاني را
حذف کنيم و با صرفهجويي حاصل از تعطيلشدن آتشنشاني چند بيمارستان مخصوص افرادي
که بر اثر آتشسوزي صدمه ديدهاند، راهاندازي کنيم! اينطوري اگر دوبار خانهاي
آتش گرفت و اينقدر سوخت تا خاکستر شد، شهروندان مفهوم «پيشگيري بهتر از درمان
است!» را با تکتک سلولهاي بدنشان درک خواهند کرد و ديگر مراقب خواهند بود جايي
آتش نگيرد! - «کودکان کار» چهره نازيبايي به شهر ميدهند؛ به همين خاطر بايستي
هر چه سريعتر همه آنها را جمعآوري کنيم! از طرف ديگر براي سريعتر اجراييشدن
فاز بعدي قطارشهري هم برنامههايي دارم؛ از جمله اينکه همه اين کودکان را به تونل
ببريم تا برايمان مسير قطار را بکنند! - قصد دارم «مرکز ارتباطات مردمي» را
ارتقا دهم! به همين خاطر و براي پيشرفت اين مرکز؛ شماره اين مرکز را از 137؛ به 138
يا 139 يا حتي 140 تغيير خواهم داد! * راستي اين نامه هم همين الآن براي شما
اومد! - اي بابا! خب، چرا زودتر نگفتن؟! اينهمه وقتم رو براي ثبتنام و صحبت با
شما تلف کردم! ... بهدليل نداشتن سواد ردصلاحيت شدم! ارژنگ حاتمي
|
|
|
دنيا به اهل خويش ترحم نميکند آتش امان نميدهد آتشپرست را *
آدميزاد بي غذا دو ماه دوام مي?آورد بي آب، دوهفته، بي هوا، چند دقيقه بي
«وجـــدان»، خـيلي ...متاسفانه خيلي! * نيازي نيست اطرافمان پر از آدم باشد
همان چند نفري که اطرافمان هستندآدم باشند کافي است! * مردم عوض شدن،
زمونه عوض شده، مي?دوني؟ اين روزها، وقتي با يه نفر دست مي?دي، بعدش بايد
انگشتات رو هم بشماري و ببيني که هر ? تا رو پس گرفتي يا نه! * مـــــــا،
نسلي هستيم که، بهترين حرفهاي زندگيمان را نگفتيم… تايپ کرديم * همه اتفاق
هاي خوب افتادند و دست و پايشان شکست! اين روزها اتفاق?هاي خوب از ترس اتفاق?هاي
بد، از افتادن مي?ترسند! * هيچ گاه به خاطر هيچکس از ارزش?هايت دست نکش!
چون اگر روزي آن فرد از تو دست بکشد، تو مي ماني و يک «من» بي ارزش !
|
|
|
رولان بارت در کتاب لذت متن، تمايزي ميان متن لذتبخش و متن سرخوشي بخش بهوجود
ميآورد و معتقد است «متن لذتبخش گونهاي از متن است که با انتظارات خواننده و
سنتهاي فرهنگي نهادي شده مطابقت دارد و از سوي ديگر متن سرخوشي بخش، انتظارات
خواننده را تسهيل نميکند و انگارههاي روانشناختي، فرهنگي و تاريخي وي را بر هم
ميزند و موجب بروز بحران در رابطه او با زبان ميشود.» شايد بتوان اينطور هم گفت
که متن لذت?بخش مي تواند به يک لذت حسي تبديل شود، گويي با خواندن يا شنيدن آن،
ذائقه آدمي شيرين، ترش، تلخ و گس مي?شود. اين همان لذتي است که در مواجهه با يک
رمان خوب و هنگام مزه?مزه کردن کلمات، براي انسان پيش مي?آيد. حالا اگر اين لذت
متني، با منولوگ يک بازيگر حرفه?اي همراه شود و او متن لذيذ را در بهترين موقعيت و
با هماهنگ?ترين رفتار فيزيکي، براي شما اجرا کند، شما بي?شک خود را در لذت يک
تماشا، خواهيد يافت، گو اينکه او دارد به جاي شما يک متن لذت?بخش را مي?خواند و
توامان آن را به حرکت تبديل مي?کند. تماشاي يک متن محکم و بي?زائده که با حضور
بازيگراني صاحب سبک و کاربلد، به کلمات جان مي?دهند و حس?هاي متنوع و منحصر به فرد
هر کلمه را در کام شما قرار مي?دهند. لذت تماشا يعني لذت متن، لذت حرکت، لذت نور و
صحنه و موسيقي که در رنگين?کماني از احساس و آگاهي، گاه به سمت مخاطب شليک ميشود و
گاه همچون قاصدکي به سويش روانه مي?شود؛ گاه او را به فکر وامي?دارد و گاه خشمگينش
مي?کند و گاه به خنده?اي بلند در دل تاريک يک سالن بدل مي?شود و گاه او را در
تنهايي خويش غرق مي?کند...و اين اعجاز تئاتر است؛ هنر زنده?اي که نفس به نفس از
مبدأ تا مقصد، همراه مخاطب است. متن لذيذ، با کارگرداني خوب و بازيهاي پخته و
نشسته در نقش?ها، يک تئاتر لذيذ را طبخ مي?کند. * راستي «لذت تماشا» شايد درک
بي?واسطه هستي باشد و بهانه بهتر زيستن؛ چرا که يقين داشتن به ديده شدن و ديدن،
بسياري از زشتيها و پليدي?ها را محو خواهد کرد... ما در چه شماريم، که خورشيد
جهانتاب گردن به تماشاي تو از صبح کشيدهست فرهاد کاوه
|
|
|
خاطرم هست قبلا اطراف خانه مادربزرگم خانهاي بود که در آن درخت گردوي بزرگي
وجود داشت که شاخههايش تمام کوچه را گرفته بود. گاهي براي بازي که به کوچه ميرفتم
زير شاخ و برگهاي درخت غول پيکر يکي دو گردوي بر زمين افتاده، تر و تازه پيدا
ميکردم و خوشحال از اين کشف بزرگ درصدد شکستن و خوردنش بر ميآمدم. خاطرم هست که
هميشه مادرم از شکستن و دست زدن به آن گردوهاي پوست سبزِ تازه، منعم مي کرد و از
بيم اينکه دستهاي پسر کوچکش سياه شود، لذت خوردن گردوها را از من مي گرفت! گاهي هم
خودش دستکش به دست، گردوها را باز ميکرد و مغز سفيد آنها را به من ميداد. از
بچگيهايم هميشه حسرت اين در دلم ماند که گردويي را پيدا کنم، خودم بشکنمش و فتحش
کنم و بعد از خوردن مغز آن به دستهاي سياه شدهام خيره شوم! هميشه غبطه ميخوردم
به دست همبازيانم در کوچه که با چهرههاي مصمم، دستهاي سياه شده و لبخندهاي ريزشان،
ميتوانستند گردو بشکنند و راحت و آسوده بخورند. براي چشيدن طعم لذت بخش نتيجه
بعضي از کارها، بايد از بعضي چيزها گذشت. گاهي شايد بدون تاوان دادن براي کاري،
بازهم بشود به مقصود رسيد. اما شيريني و دل چسب بودن آن کار را نميتوان بطور کامل
لمس کرد. ( بعدها فهميدم حتي مغز گردوهاي شسته رفته و بزرگي که مادرم از بازار
ميخريد هم طعم آن گردوهايي که دور از چشم مادر با دستهاي سياه شده شکستم و خوردم
را نداشت!) اگر هدفي که قرار است در انتهاي انجام کاري بدست آيد، ارزش داشته
باشد، چرا نبايد در مسير رسيدن به آن از بعضي داشتههاي خود بگذريم؟ تازه شايد
بتوان بعد از رسيدن به مقصد، دوباره داشتههاي کم ارزشتر گذشته را از نو بدست
آورد. بگذاريم دستهايمان سياه شوند! پيمان طالبي
|
|
|
برنامه هاي آموزشي – بهداشتي راديو تلويزيون از دو جهت داراي اهميت است اول
تناقض در برنامه ها و کارشناسان مختلف و دوم بيان ناقص توصيه?ها و تذکرات پزشکي و
البته برنامه?هاي راديويي خيلي فني?تر هستند! چند دقيقه با اين برنامه ها همراه
شويد و خودتان نظر بدهيد: برنامه راديويي صبح سلامتي مجري: دکتر اصلاني خيلي
خوش آمدين. امروز در خصوص آنفلوآنزاي مرغي صحبت ميکنيم. چند تلفن را گوش کنيم و
بعد در خدمت شما هستيم. به هر حال سلامتي مردم براي رسانه ملي از اهم مهمات است و
ما تمام تلاش خود را مصروف اين مي کنيم که مردمي سالم و با نشاط داشته باشيم.
(بعد از چند تلفن مردمي) دکتر اصلاني: قبل از اينکه به سوالات مردم پاسخ بدم،
بايد بگم که مردم بايد مراقب سلامتي خودشون باشن و بدونن که بيماري، سلامتي انسان
را به خطر مي اندازد. مجري: آقاي دکتر يک دقيقه بيشتر وقت نداريم... دکتر:
توصيه من به همه مردم اينه که. مجري: ممنونم دکتر از حضور سبزتون در برنامه ما.
دکتر: منم متشکرم. برنامه تلويزيوني سلامت باشيد مجري: موضوع امروز برنامه
درباره «سرطان پروستاته». دکتر نيمازاده مهمان برنامه ما هستند. دکتر: ممنون از
توجه ويژه به مردم و دردهاي آنها. سرطان اصولا زير سر يک غده است و همه چيز از يک
غده شروع مي شود. مجري: يک تلفن داريم. تلفن مردمي: ميخواستم از آقاي دکتر
بپرسم که آيا من سرطان پروستات دارم يا نه؟ ممنون از برنامه خوبتون. مجري:
ممنونم از اين بيننده فهيم، اين برنامه متعلق به مردمه و البته پربيننده ترين
برنامه رسانه ملي. اين رو از تعداد سرسام آور اس ام اس هاتون مي گم. آقاي دکتر
بفرماييد. دکتر: خب ببينيد اصولا پروستات در مردان وجود دارد، در واقع دير و زود
دارد اما سوخت و سوز ندارد. در مورد اين فرد خاص هم بايد از نزديک ببينم. مجري:
آقاي دکتر يک دقيقه وقت داريم، چه کنيم که سرطان پروستات نگيريم. دکتر: ببينيد
اصولا بايد مراقب باشيم. مجري: خيلي ممنون از حضور ذي قيمت تون. روز خوبي داشته
باشين. برنامه راديويي تندرستي آنلاين آقاي دکتر اين روزها مردم اکثرا نگران
چاقي هستند و دنبال رژيمهاي مختلف، به نظر شما براي سلامت بدن و وزن متناست چه
بايد بکنيم؟ دکتر اسدي: اول از همه بايد آدم باشيم. مجري: به نکته خيلي خوبي
اشاره کرديد آقاي دکتر توي پيامک هاي برنامه هم داشتيم که خيلي ها سوال کرده بودن
که آيا «آدم» هستند يا نه. گويا آقاي دکتر يک تلفن داريم. تلفن مردمي: آقاي دکتر
من 17 سالمه و 97 کيلو وزن دارم و دوستام ميگن چاقم و بايد رژيم بگيرم. ولي من خيلي
دوست دارم غذا بخورم. دکتر: شما بخورين! مشکلي نيست. رژيم براي آدمهاي بيکاره.
تلفن مردمي 2: آقاي دکتر! همسر من فقط کاهو مي خوره، احساس مي کنم داره شبيه خرگوش
مي شه، کمکم کنيد. دکتر: خب رژيم ايشون رو عوض کنيد، هويج بهشون بدين يا اينکه
خودتون هم کاهو بخورين. تلفن مردمي3: آقاي دکتر من دماغمو سربالا عمل کردم، خيلي
خوب شده، ايناهاش! حالا چي بخورم ديگه سرپايين نمي شه؟ دوستام خيلي نگران زيبايي من
هستن. دکتر: اگر واقعا نگرانش هستيد، هيچي نخورين حتما همين جوري مي مونه.
مجري: آقاي دکتر کلا چيکار کنيم؟ دکتر: ببينيد اصولا. مجري: ممنون از
راهنمايي فوق العاده تون و نکته سنجي بي نظيرتون. خيليها با برنامه تماس گرفتن و
آدرس مطب شما رو خواستن که امکانش نيست و خيلي ها هم تماس گرفتن و از مجري تشکر
کردن و برنامه خوب ما! آقاي دکتر يک دقيقه بيشتر وقت نداريم. بهترين رژيم سالم
غذايي چيست؟ دکتر: به نظرم که رژيمهاي غذايي اصولا. مجري: محبت کردين که در
برنامه خودتون حاضر شدين. ديگه هيچ وقتي نداريم؛ از همه خداحافظي ميکنم. برنامه
راديويي دکتر سلام مجري: تلفنهاي زيادي داشتيم درباره مصرف تخم مرغ، دکتر سعيدي
نظر شما چيست؟ دکتر سعيدي: مصرف تخم مرغ اصلا خوب نيست و توصيه مي کنم، هفتهاي
يک تخم مرغ در برنامه غذايي شما باشه. برنامه سفره ايراني دکتر اصغري:
خانمها در هفته حداقل سه عدد تخم مرغ و آقايان حداقل 4 عدد تخم مرغ بايد مصرف کنند
تا ميزان کلسترول خون و امگا 3 بدنشان تنظيم شود. برنامه تلويزيوني سلام زندگي
دکتر ساداتي: اگر ميخواهيد رو به قبله نشويد، تخم مرغ را از سبد غذايي خود حذف
کنيد، مواد روغني تخم مرغ يک سرطان بالقوه است، هيچ کس از تخم مرغ نخوردن نمرده!
برنامه راديويي هر روز سالمتر دکتر اختياري: تخم مرغ را اگر بدون روغن مصرف
کنيد و بيشتر سفيده آن را مصرف کنيد، هر روز هم که آن را ميل کنيد، مشکلي پيش نمي
آيد، به جو سازي ها عليه تخم مرغ هم توجه نکنيد. برنامه تلويزيوني اندام زيبا
دکتر اصفهاني: خانم ها در دوران بارداري اصلا تخم مرغ مصرف نکنند و در دوران غير
بارداري هم ماهي يک عدد آب پز، يادتون باشه که تخم مرغ با روغن، يک سم تمام عيار
است و پوکي استخوان و سکته قلبي مي آورد. برنامه راز تندرستي دکتر خورشجاني:
تخم مرغ را اکسير جواني ناميده اند که هم مايه تندرستي و تنظيم عروق است و هم موتور
محرک ويتامينه – پروتئينه. سعي کنيد در طول روز حتما يک بار تخم مرغ مصرف کنيد، آب
پز، خام و يا سرخ کرده هم مهم نيست، مهم تخم مرغ بودن است. خبر ساعت 14
محققان دانشگاه ماساچوست اعلام کردند خوردن تخم مرغ باعث سکته قلبي و بروز پيسي در
صورت مي شود. اين پژوهش که بر روي 1300 دانشجوي 21 ساله انجام شد همچنين مشخص کرد
نگاه کردن به تخم مرغ رسمي، عامل افزايش وزن و پيري زودرس مي شود. شايان ذکر است در
اين پژوهش تخم دو زرده کمتر از تخم يک زرده مضر اعلام شده است. محسن حدادي
|
|
|
سر سبز دل از شاخه بريدم، تو چه کردي؟ افتادم و بر خاک رسيدم، تو چه کردي؟
من شور و شر موج و تو سر سختي ساحل روزي که به سوي تو دويدم، تو چه کردي؟ هر
کس به تو از شوق فرستاد پيامي من قاصد خود بودم و ديدم تو چه کردي مغرور، ولي
دست به دامان رقيبان رسوا شدم و طعنه شنيدم، تو چه کردي؟ «تنهايي و رسوايي»،
«بي مهري و آزار» اي عشق، ببين من چه کشيدم تو چه کردي فاضل نظري
|
|