(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


پنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 - شماره 20491

به مناسبت برگزاري جشنواره سينمايي «روحاني در قاب»-بخش آخر
در جست وجوي سينماي اصيل؛ از نظر تا عمل
نگاه به فيلم «قاعده تصادف»
   


محمدرضا محقق
جشنواره روحاني در قاب سينما برگزار شد و فارغ از اينکه چه دستاوردهاي کمي و کيفي به همراه داشت اين نکته و تلنگر را به ذهن حداقل عده اي از سينماگران ايران يا علاقه مندان هنر هفتم و خاصه اين حوزه هاي فکري وارد کرد که براستي چه نسبتي ميان حوزه و سينما وجود دارد؟
بناست ميان اين دو صنف و هويت صنفي و قشرهاي تأثيرگذار جامعه فکري و فرهنگي ايران چه تبادل و تعاملي صورت بگيرد و اين تعامل و تبادل چه دستاوردهايي براي سينما، براي حوزه و براي کل جامعه ايران اسلامي به همراه خواهد داشت؟
در بخش پيشين اين نوشتار چند نکته و شاخصه را به عنوان زمينه ها و مولفه هاي اوليه در برقراري راه هاي تعامل ميان حوزه و سينما- و حوزويان و سينماگران- برشمرديم و از جمله يادآور شديم که به همان ميزان که شناخت درست از امر دين و اجراي فرامين و منويات آئيني در سينما مهم و ارزشمند و در اولويت است، شناخت صحيح و کافي و وافي از امر سينما و ماهيت آن هم لازم و ضروري است و نمي توان از اهميت و اولويت آن چشم پوشيد.
و تذکر داديم که جشنواره هايي از اين دست اگر بخواهند و بتوانند در اين فضا و مقياس هاي فکري گامي هرچند ابتدايي و کوچک هم بردارند، مهم و قابل دفاعند وگرنه اگر بنا باشد در ورطه تکرار و کليشه و اپيدمي جشنواره هاي رنگارنگ و هزارگانه سينمايي کشور، تکراري بر مکررات سابق و لاحق گردند، تنها به حيف و ميل بيت المال و هرز رفتن وقت و انرژي آدم ها و مخاطبانشان منجر مي شوند که براستي دور از خرد و حکمت است.
و اين حقيقت مهم و خطير را تنبه داديم که حوزه به عنوان يک نهاد فرهنگي-ديني قدرتمند و با سابقه و ريشه دار در طول حيات اجتماعي مردم ايران با صبغه اي عميق و طولاني در حوزه امر دين و کارکردهاي اجتماعي اش و با يک تاريخ هزار ساله علمي از سويي و سينما به عنوان هنر مدرن و گفتمان مسلط قرن و نيز به عنوان رسانه اي که بيشترين تأثيرگذاري و بالاترين ميزان مخاطب را در طول سالهاي اخير به دست آورده و تبديل به اهرمي قدرتمند در دست مخترعان و مبتکران و همه کساني که بر آن تفوق و تسلط يافته اند شده، بي ترديد مي توانند تعامل قابل توجه و مثمر ثمري داشته باشند.
در بيان رهبرمعظم انقلاب اين نکته به صراحت و جديت عنوان شده است:
«هنر سينما بلاشك يك هنر برتر است؛ يك روايتگر كاملاً مسلط ـ كه هيچ روايتگري تا كنون در بين اين شيوه‌هاي هنريِ روايت يك واقعيت و يك حقيقت، تا امروز به اين كارآمدي نيامده ـ و يك هنر پيچيده و پيشرفته و متعالي....»
اما نکته جدي و نهايي که در اين نوشتار و به مناسبت اين جشنواره لازم به تذکر دادن است اينکه چه در سينما و چه در حوزه بايد متوليان و فن‌آوران و بدنه اصلي و استوانه هاي حقيقي به ميدان بيايند و هم تعامل درست و جدي و اصيلي صورت بندند و هم از مشکلات و معضلات و ابهامات و سوء تفاهمات- که کم و کوچک هم نيستند- گره گشايي کنند.
حقيقت قضيه اين است که تازماني که حقيقت حوزه به معني مراجع عظام و علماي گرامي و بدنه اصلي آن، وارد عرصه نشوند و با اهل هنر به گفت وگو ننشينند هيچ مشکلي حل نمي شود و شايد يکي از دلايل لاينحل باقي ماندن خيلي از مسائل و يا افزوده شدن و فرسايشي ماندن خيلي از مشکلات اين باشد که حوزه و سينما و يا حداقل يکي از اين دو در طي سال هاي پس از انقلاب کمتر در مراتب اصلي و قله هاي فکري و تصميم گيري و سياستگذاري با هم به مراوده پرداخته اند و عموما و غالبا از سطوح پايين تر موضوعات دنبال شده است و اين در حالي است که در اول انقلاب و در سال هايي نه چندان دور، حاکميت اسلامي و مذهبي از موضع رهبري نظام با سينما و سينماگران وارد ديالوگ شده اند- جمله معروف امام خميني(ره) در سخنراني بهشت زهرا(س) مبني بر اينکه ما با سينما مخالف نيستيم بلکه با مراکز فحشا مخالفيم و نيز ديدار چند سال پيش رهبري نظام با کارگردانان سينما- اما شايد اين اتفاقات که البته به دلايل مختلف اندک بوده آنچنان هم که بايد و شايد پيگيري تئوريک و عملياتي نشده و در بدنه اجرايي و سياستگذاري کشور ورود و سيطره نيافته؛ ضمن اينکه در بيان رهبر معظم انقلاب توجه به سينما معمولا به مناسبت ها و بهانه هاي مختلف وجود داشته اما اين موضوع تعامل بايد در ميان «حوزه» و «سينما» آن هم در «مراتب بالا» و با حضور «بدنه» اصلي و «استوانه»هاي فکري به طور مستمر و هدفمند پيگيري شود تا به سرانجام برسد.
چرا سينماگران ما با مراجع تقليد و اسلام شناسان حقيقي و برجستة حوزه، تعامل و همفکري و رايزني مستمر و هدفمند و عملياتي ندارند؟
وقتي سينماگر ما خوراک فکري و مشورت ديني و معنويش را با روحاني حقيقي و اسلام شناس واقعي تأمين نکند و در ميان نگذارد بايد به که و کجا پناه ببرد؟
بايد بپذيريم که در اين عرصه در سال هاي متمادي دچار يک غفلت عظيم و فراگير و خطرناک شده ايم.
اينکه حوزه چشم از سينما بربندد و سينما را به اصطلاح به حال خود واگذارد و يا حداکثر، به برخوردهاي سلبي بسنده کند به نفع کيست و چه رهاورد و نتيجه اي براي دين، جامعه، سينما و حتي خود حوزه که تکفل دينداري فردي و اجتماعي مردم در اقشار مختلف را برعهده دارد به بار خواهد آورد؟
اين اساسي ترين نکته اي است که در رويکردها و رهيافت هاي تعامل ميان حوزه و سينما بايد به آن پرداخت و تجديد بنايي در اين ساختمان فکري و رهاوردها و رويکردهاي عملياتي اش انديشيد و پي ريخت.
در پايان بخشي از سخنان رهبر انقلاب را در ديدار با سينماگران مرور کنيم که گويا و جوياي همين نکته مد نظر ماست:
«درست است، ممكن است ما نسبت به برخي از فيلم ها معترض باشيم - خود من در آن حدي كه حالا مي‌فهمم و از تماشاي فيلم لذت مي‌برم، ممكن است ايرادي به يك فيلم داشته باشم؛ چه آن فيلمي كه در تلويزيون پخش مي‌شود، چه آنچه در سينماست كه گاهي براي ما مي‌آورند و ما بعضي از فيلم ها را مي‌بينيم - ليكن من كارگردان را متهم نمي‌كنم. عوامل گوناگوني براي خطا در جهتگيري يك فيلم هست؛ يكي‌اش هم ممكن است نقش كارگردان باشد، ليكن عوامل گوناگوني هست. ما اگر احساس مي‌كنيم كه به‌وسيله يك كارگردان يك معرفت عميق صحيحي در يك فيلم منعكس نمي‌شود، بايد ببينيم اين معرفت عميق، چگونه مي‌توانست به دل اين كارگردان القاء شود تا او بتواند معرفت دروني خودش را منعكس كند. هر كسي بايد آنچه را كه خودش مي‌فهمد، خودش ادراك مي‌كند و خودش احساس مي‌كند، آن را در هنرش بگنجاند؛ والّا هنر يك چيز مصنوعي خواهد شد. طبيعت قضيه هم همين است كه آن سازنده‌ي فيلم و عنصر كارگردان، بالخصوص در اين ميان، يك معرفت دروني را منعكس مي‌كند. چگونه مي‌شد اين معرفت دروني، آن‌چناني كه منِ بيننده مي‌پسندم، به اين كارگردان منعكس بشود و چرا نشده؟ اين جاي سؤال دارد...»


 

نگاه اول
آيا اين قاعده تصادفي است؟
آرش فهيم
اگر در يک فيلم، نماهايي طولاني مدت و بي وقفه خلق شود، به عنوان يک نوع آزمايش يا ذوق آزمايي سينمايي کار قابل توجهي است، اما به لحاظ هنري و دراماتيک، به خودي خود نه با ارزش است و نه منفي. اساسا اين گونه روش ها و تمهيدات، حکم وسيله را دارند. وسيله خوب، زماني ارزش پيدا مي کند که در خدمت هدفي بزرگ و مقدس باشد. به طور کلي در سينما –و هر هنر ديگري- فرم و ساختار، وسائلي هستند که زماني مي توان آن ها را زيبا و قابل ستايش معرفي کرد که پندار نيکويي را برملا کنند. طبيعي است که يک وسيله –فرم- هر چه هم شکيل و فاخر باشد، اگر مقصد و مقصودي عالي و متعالي نداشته باشد، نامطلوب و زشت مي شود.
درست مانند آنچه در فيلم «قاعده تصادف» اتفاق افتاده است. برفرض که در اين فيلم يک موقعيت، به ميزان محيرالعقولي نزديک به واقع بازسازي شده است. حتي اگر بپذيريم که ايجاد پلان هاي نامنقطع در اين فيلم، يک خلاقيت چشم گير است، اين مسئله پيش مي آيد که آيا اين هنرنمايي ادعايي، کارکردي زيبا و رهايي بخش نيز يافته است يا نه، ابزاري است براي اغواي مخاطب و القاي شديدتر محتوايي خاص؟
اما «قاعده تصادف» چه مي گويد؟
مشکل اساسي اين فيلم، دستاويز قرار دادن مضامين و موضوع هايي به شدت مندرس و کليشه اي است که بارها در صدها فيلم متظاهر به روشنفکري ديگر هم بروز يافته بود. مضاميني چون نسبيت گرايي اخلاقي،پوچگرايي،تعارض نسل ها،بحران زدگي نسل جوان،ترسناک نمايي متدينين، تقابل سنت و مدرنيسم و ... که طي سال هاي اخير، محتواي ثابت خيلي از فيلم ها بوده است. و جالب اين است که با وجود اين همه تکرار،باز هم طيف غالب منتقدان،اين گونه آثار را متفاوت مي نامند!
تکرار گسترده و مستمر اين شاخص هاي محتوايي در سينماي سال هاي اخير ما، از کليشه گذشته و ديگر تبديل به يک قاعده شده است. آنچنان که فيلمسازان اگر به اين قواعد تن ندهند و خلاف جريان آب حرکت کنند، عواقبي در انتظار آن ها خواهد بود. مثلا از جوايز جشنواره‌هاي خارجي و برخي جوايز داخلي بي بهره مي مانند يا به بغض و کينه نشريات شبه تخصصي مواجه مي شوند و حتي ممکن است از سوي جريان هاي لُمپنيست فعال در فضاي مجازي و شبکه هاي اجتماعي، صاحب پرونده هاي سنگيني شوند. هرچند تجربه نشان داده که کارگردان هايي که اين قواعد فرمايشي و تحميلي را مي شکنند و حرف تازه اي را به تصوير مي‌کشند، نزد مردم محبوبيت بيشتري مي يابند.
همه عناصر فيلم در سطح کليشه باقي مانده اند؛ کاراکترهاي فيلم کپي تيپ هايي هستند که پيش از اين در ده ها نمونه ديگر رخ نموده بودند. حتي لحن صحبت کردن آن ها بوي نا و تکرار مي دهند.
يکي از عناصري که طي سال هاي اخير تبديل به کليشه مشترک فيلمفارسي و سينماي جشنواره اي شده، زشت نمايي افراد متدين و داراي نشانه هاي ظاهر مذهبي است. کليشه اي که از پي تکرار زياد از حد،نخ نما و مبتذل شده است.معلوم نيست که چرا در خيل گسترده اي از فيلم هاي سينماي ما هرجا مسئله خشونت و سخت گيري عليه فرزندان مطرح مي شود، پاي يک پدر ريشو يا مادر چادري به ميان کشيده مي شود! نکته قابل تأمل اين است که اين کليشه در همه فيلم هاي جشنواره‌اي و شبه روشنفکرانه سينماي ما نيز رخ مي‌دهد! اين هم از همان قواعد فرمايشي حاکم و غالب بر اين نوع سينماست. ايجاد موقعيت هاي وقيح و به کار بردن اشارات و کنايات رکيک هم يکي ديگر از اين قواعد است که برخي از سينماگران ما آن را يک نوع ژست مترقي و آوانگارد مي دانند!
فيلم تظاهر به بي طرفي مي کند،اما چينش ماجراها و سير درام به گونه اي است که يک نگاه خاص را به مخاطب القا مي کند. آنچه در فيلم ديده مي شود،مقصر معرفي کردن پدر است. مردي که به ادعاي فيلم،تنهاست و با نسل جوان دچار کشمکش است و حتي فرزندش نيز با او سرسازگاري ندارد. پدر با ممانعتش از سفر دختر به خارج،نه تنها باعث بهبود اوضاع نمي شود که وضعيت را بغرنج تر مي کند و نتيجه ايستادگي اش بر موضع بحقش اين است که دختر مي گريزد. نکته اينجاست که فيلم راهکار هم نشان مي دهد و در مقابل اين پدر –به زعم فيلم منفي- پدر مثبت را هم معرفي مي کند و او کسي نيست جز مردي که خود را با خواسته‌هاي فرزندش تطبيق داده و به نوعي دچار نسبيت‌گرايي اخلاقي است و دغدغه چنداني درباره رفتار دخترش ندارد! «قاعده تصادف» يک فيلم ضدخانواده است که تعهد متقابل اعضاي خانواده به يکديگر را محکوم و عامل بحران معرفي مي کند و راه حل رسيدن به آرامش و امنيت را بريدن از خانه خويش و پناه بردن به گروه دوستي مي نماياند.
اين ديگر يک فريب بزرگ و نخ نما شده است که فيلمسازها ناتواني خود در تعريف داستان و خلق درامي مستحکم و منسجم را با ادا و اطوارهاي شبه آوانگارد لاپوشاني مي کنند. درست مثل همين حرف عجيب کارگردان محترم فيلم ، جناب بهنام بهزادي که درباره فيلمش گفته است: "جدي‌ترين و اصلي‌ترين مخاطبان سينماي مورد علاقه‌من و فيلم‌هاي من نويسندگان، منتقدان و عشاق سينما هستند و کساني که سينما را يک هنر مي‌دانند و نه فقط يک سرگرمي."گويي سازنده «قاعده تصادف» با چنين بياني دست به يک خودافشاگري زده و با زبان بي زباني ناتواني خويش در برقراري ارتباط با مردم را اعتراف نموده است.

نگاه دوم
حکايت اين تصادف هاي بي قاعده!
محمد قمي
درباره قاعده تصادف نکات مهمي در خصوص مضمون و محتوا وجود دارد. اينکه فيلم حقيقت گرا و آرمان خواهانه است يا تنها به انعکاس بخشي از واقعيت اجتماعي جامعه صرف نظر از درستي و نادرستي اش پرداخته است.
ترديدي نيست که فيلم، جلوه اي از واقع نمايي ايزوله مدنظر کارگردان را صرف نظر از حقيقت مطلوب و نقد فضاي بيراهه موجود در درام و کاراکترهايش به تصوير کشانده و اين به خودي خود فيلم را «بي آرمان» و لغزان در مدار خط قرمز اباحه گري و نقد اجتماعي مي کند و حال بايد ديد قصد سازنده از چنين تدبير و تمهيدي چه بود است و چرا؟
قاعده تصادف يک فيلم جوانانه است و بازهم بي ترديد بايد گفت تصوير اباحه گرايانه اي که با گعده هاي مختلط و بدگويي از خانواده ها به يکي از نقاط اوج و عطف فيلم تبديل شده ابدا قابل کتمان و لاپوشاني نيست و کارگردان نمي تواند با اين ادعا که فيلمي جوانانه و اجتماعي و نقادانه ساخته از زير بار اين انحراف شانه خالي کند.
اين نکته اي است که علامت سوال مهمي را در برابر قصد کارگردان از چنين فضاسازي و موقعيت پردازي اي به وجود آورده و اينکه کيان خانواده و والدين چرا اين چنين بي محابا در اين فيلم هدف حمله و لجن پراکني قرار مي گيرد؟
فيلم داستان يک گروه تئاتري است که خود را براي اعزام و اجرا در جشنواره اي در خارج از کشور آماده مي‌کند و در اين ميان مشکلاتي براي يکي از اعضاي گروه به وجود مي آيد که همين امر موجبات تنش‌ها و مشکلات ديگري را براي اين جمع جوانانه پديد مي‌آورد.
اما نکته‌اي که فيلم «قاعده تصادف» را به لحاظ مضموني، خاص و قابل تأمل مي‌‌کند، نوع تصويرپردازي است که از کاراکتر «پدر» در اين فيلم صورت گرفته و نوع مراوده و تعاملي که او با دخترش دارد.
قرار گرفتن اين خانواده در مظان اتهام، فاصله و جدايي و نشانه‌گذاري‌هايي که از يک انسان و خانواده فروپاشيده از او رقم مي‌خورد. 
اين در حالي است که گروه دوستان، جايگزين تمام نيازها و مراودات و خلقيات و خواسته‌ها و آرمان‌هاي دختر شده و اين تصوير گر چه قابل رويت آن هم به کرات و دفعات در سطوح مختلف جامعه است، اما نکته اينجاست که موضع کارگردان با اين افق و ميزانسن مبتني بر آن چيست و چگونه است و چرا؟ 
و اين ها را بايد اضافه کرد به نوع شخصيت پردازي پدر خوب و پدر بد در اين فيلم که به مراتب دهشتناک تر است از هر چيز ديگري در آن.
آدم بد قصه مي شود پدري که نگران دخترش است و تعصبي نسبي و با ظاهري حتي منطقي درباره او دارد و آدم خوب هم پدري که کاملا «ريلکس» و بي هيچ «دردسري» دخترش را آزاد گذاشته که «برود و بيايد» و...!
مي بينيد؟ منطق و انصاف و قصد و نتيجه فيلمسازي کارگردان مورد حمايت جشنواره دولتي را مي بينيد؟!
بنا بر ادعاي سازنده، اين فيلم سعي دارد دغدغه هاي نسل جوان و ارتباط اين نسل با والدينشان را به تصوير بکشد!
و همان طور که شاهد بوديم قاعده تصادف بيشترين تعداد سيمرغ را در مجموع دو بخش سينماي ايران و بخش بين المللي جشنواره سي و يکم فيلم فجر از آن خود کرد!

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10