(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


یکشنبه 05 خرداد 1392 - شماره 20499

شاه کليد انگليسي (فصل چهارم/ 6)
پشت پرده «کنفرانس صهيونيستي استانبول»
حلقه انحرافي: بسترساز جاسوسي آکادميک اسرا
ئیل
نوشته پيام فضلي‌نژاد
Research@kayhannews.ir

«حلقه انحرافي» دولت از سال 1387 زمينه‌ساز نفوذ ايده‌هاي صهيونيستي به گفتمان رئيس‌جمهور احمدي‌نژاد (مانند اظهار دوستيِ «اسفنديار رحيم مشايي با مردم اسرائيل) بود و نيمه مرداد 1391 قصد داشت با حضور عناصرش در «كنفرانس دوسالانه مطالعات ايران‌شناسي» در شهر اسلامبول تركيه، بسترسازِ جاسوسي آکادميک اسرائيل از ايران شود، اما با افشاگري «روزنامه کيهان» اين پروژه امنيتي ناکام ماند. «دوسالانه مطالعات ايران‌شناسي» از سال 1376 بخشي از پروژه جاسوسي آكادميكِ مثلث سرويس هاي جاسوسي ليبرال با هدف «جمع‌آوري اطلاعات از داخل ايران» به شمار مي‌رود كه «احسان يارشاطر» بهايي آن را بنيان گذاشت و سال 1381 نيز «ريچارد فراي» رياست کنفرانس را برعهده گرفت.
سال 1391 که «حلقه انحرافي» دولت دهم خود را آماده حضور در اين کنفرانس در ترکيه مي‌کرد، «تورج اتابکي» مديريت آن را برعهده داشت و دو برنامه مهم آن اهداء «جايزه سعيدي سيرجاني» (عامل برجسته فراماسونرها) و «جايزه کتاب يارشاطر» به 2 استاد ايراني بود. تيم مديريتي و سخنرانان ويژه «كنفرانس استامبول» هر 5 نفر عضو حلقه ايران‌شناسان «بنياد مطالعات ايران» بودند که «ريچارد فراي» و «احسان يارشاطر» را از پدران معنوي آن مي‌شناسند؛ بنيادي كه رياست عاليه آن با «اشرف پهلوي» است و «احمد علي مسعود انصاري» در كتاب «پس از سقوط» با انتشار سندي فاش كرد كهCIA از دهه .1980م به واسطه «پرويز ثابتي» (مديركل امنيت داخلي ساواك) هدايت رويكردها و فعاليت هاي اين بنياد ايران شناسي را در دست دارد. (صص275-273)
يک ماه پيش از برگزاري کنفرانس صهيونيستي اسلامبول، «حلقه انحرافي» با سوءاستفاده از پوشش پژوهشي «سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري» و برخي نهادهاي دولتي، نمايندگان خود را براي حضور و ارائه اطلاعات در اين کنفرانس تعيين کرده بود. رژيم صهيونيستي نيز در همين هنگام 6 استاد اسرائيلي در حوزه مسائل ايران را از دانشگاه هاي صهيونيستي «تل آويو»، «نگو» و «هبرو» براي حضور در سمينار و تماس با 70 استاد دانشگاه‌هاي ايران آماده مي‌کرد و گردانندگان بهايي کنفرانس نيز، برگزاري «پنل ويژه رابطه ايران و اسرائيل» را به همراه سخنراني 2 اسرائيلي در هر روز براي مدعوين ايراني را در برنامه‌هاي آن پيش‌بيني کرده بودند. تعامل ايران و رژيم صهيونيستي چنان براي برگزاركنندگان كنفرانس اولويت داشت كه يك پنل اختصاصي را در روز اول (12مرداد) براي آن تدارك ديده بودند و يك ايراني- اسرائيلي به نام «اورلي رحيميان» از «دانشگاه نگو» (در فلسطين اشغالي) براي سخنراني انتخاب شد و پس از او نوبت به سخنراني «جوليا رابانويچ» از «دانشگاه هبرو اسرائيل» در خصوص «شعر و ادبيات ايران» مي‌رسيد. «مطالعات بابي و بهايي» يكي از بحث‌هاي مهم «كنفرانس دو سالانه مطالعات ايران شناسي» در تركيه بود كه «سيامك ذبيحي مقدم» از اسرائيل بنا داشت مقاله‌ «كشتار بهائيان در يزد» را ارائه کند. «ذبيحي مقدم» دانش آموخته تاريخ در دانشگاه اسرائيلي «حيفا» و از همكاران «محمد توكلي طرقي» (سردبير بهايي فصلنامه ايران نامه) است كه تيرماه سال گذشته نيز به دعوت او براي سخنراني در همايش «بهايي آزاري در ايران» پيرامون موضوع «آئين بهايي و زن ايراني» به دانشگاه تورنتو رفت. بعد از ذبيحي مقدم نيز قرار بود 3 استاد ديگر از دانشگاه‌هاي رژيم صهيونيستي (دانشگاه هبرو و دانشگاه تل‌آويو) به بحث درباره «صداي شعر در نقاشي ايراني»، «زندگي بومي در ايران» و... بپردازند و «عباس امانت» (استاد بهايي دانشگاه ييل) نيز در بحث آنان شرکت کند.
روز 24 تير 1391 «روزنامه کيهان» با چاپ يک «خبر ويژه‌» براي نخستين‌بار از ماهيت صهيونيستي اين کنفرانس پرده برداشت و همين خبر، نقطه آغاز انصراف‌هاي خودجوش اساتيد متعهد دانشگاه‌هاي تهران، تربيت مدرس، آزاد، الزهرا، پيام نور و... از شرکت در «کنفرانس اسلامبول» شد، اما عناصر «حلقه انحرافي» همچنان براي سفر به ترکيه اصرار داشتند. روز دوشنبه 9 مرداد 1391 کيهان با چاپ مقاله «شناسايي و شکار جاسوس» (نوشته پيام فضلي نژاد) زواياي ديگري از ماهيت اسرائيلي اين پروژه جاسوسي را شکافت و درباره «نقشه 6 اسرائيلي براي اساتيد ايراني» در «کنفرانس استامبول» هشدار داد. با افشاي ابعاد گسترده‌تري از پروژه جاسوسي آکادميک اسرائيل از ايران، «حسين شريعتمداري» 2 شب پيش از افتتاح کنفرانس به ميدان آمد و سرمقاله مهمي را در پيرامون وظايف نهادهاي امنيتي، نظارتي و دانشگاهي پيرامون پروژه‌هاي «مبادلات علمي- بين‌المللي» نوشت. سرانجام 70 استاد و پژوهشگر ايراني ميهمان «کنفرانس استامبول» با صدور بيانيه‌ها و انجام مصاحبه‌هاي مختلف به تحريم آن پرداختند و «وزارت علوم» نيز با صدور بيانه‌اي رسمي لغو مشارکت‌ دانشگاه‌هاي ايران با «کنفرانس استامبول» را اعلام کرد، اما يک هفته بعد، رئيس‌جمهور احمدي‌نژاد با اشاره ضمني و انتقاد شديد از تحريم «کنفرانس اسلامبول» توسط دولت در يکي از سخنراني‌هايش گفت که چنين تحريم‌هايي را قبول ندارد و چهره‌هايي که به چنين مرزبندي‌هايي قائل هستند را «ترسو» دانست! شکاف رئيس‌جمهور با وزاريش در اين تصميم‌گيري‌ها خود را نشان مي‌داد و حلقه انحرافي هر روز بيشتر به منزوي شدن احمدي‌نژاد دامن مي‌زد، اما مساله مهم اين بود که با هوشياري رسانه‌ها و مديران اطلاعاتي، يک پروژه صهيونيستي بار ديگر در نطفه خفه شد. با اين همه، رابطه حلقه انحرافي دولت با کانون‌هاي سياسي رژيم صهيونيستي به تيرماه 1387 بازمي‌گردد؛ در روزهايي که «هوشنگ اميراحمدي» پس از ديداري با «شائول موفاز» وزير دفاع وقت اسرائيل براي ديدار با «اسفنديار رحيم‌مشايي» به تهران آمد.

سرنوشت سياه «حلقه انحرافي» و پروژه امنيتيِ «پايان اسلام‌گرايي» در ايران
مکتب ايراني: يک فرقه يهودي انگليسي

ريچارد فراي(نفر وسط) در ميان دستياران و همکارانش در تاجيکستان؛ انستيتو مطالعات شرق‌شناسي تاجيکستان در شهر دوشنبه؛ 1368. در سمت راست، «جلال متيني»، «تورج اتابکي»، «احمد کريمي حکاک»، «اکبر تورسان زند» و «احسان يار شاطر» (نفر پنجم از راست) حضور دارند که همگي اعضاء بلندپايه «بنياد اشرف پهلوي» در واشنگتن. دي. سي به شمار مي‌روند.

پیام فضلی‌نژاد: مشارکت دولت انگليس در توسعه «مکتب ايراني» و رابطه مستقيم ريچارد فراي با رئيس‌جمهور احمدي‌نژاد و نقش او در شکل‌گيري ضدگفتمان مشايي، همگي نشانه‌هاي انکارناپذيري به شمار مي‌رفت که «حسين شريعتمداري» بر اساس آن از تير 1388 چندين هشدار مهم سياسي داد. او حلقه انحرافي را به فرقه‌هاي انگليسيِ تفرقه‌افکن مانند «بابيت» تشبيه کرد197 و خطاب به رئيس‌جمهور احمدي‌نژاد نوشت: «اصرار بر جايگزيني مکتب ايران به جاي مکتب اسلام، غير از عبور از اسلام هيچ معنا و مفهوم ديگري ندارد.»198 پيش‌بيني نماينده رهبر معظم انقلاب در موسسه کيهان از ماهيتِ «حلقه انحرافي» و هدف نهايي آن مبني بر ترويج «پايان اسلام‌گرايي» در ايران خيلي زود محقق شد و خود را در برخي مکاتبات خصوصي ميان فراي و احمدي‌نژاد نشان داد.199
قضاوت «حسين شريعتمداري» مبتني بر شواهد تاريخي بود. خاستگاه ظهور «مکتب ايراني» و بن‌ماية آن، اساساً از بطن سياستِ «فرقه‌سازي‌هاي مذهبي» در انگلستان برمي‌خاست و در کانون تفکر يهودي ريشه داشت. در اين تعريف، پيدايش «اسلام ايراني» حاصل جنگ شيعه و سني است.200 اين قرائتِ شبه‌ديني از ابتدا برمبناي «ضديّت» و «دوقطبي‌سازي ايدئولوژيک» ميان مذاهب متولد گشت و نظريه «مکتب ايراني» نيز ماهيتاً بر يک تفکر برجسته «فرقه‌گرا» مانند «ميترائيسم» که منشاء ساخت و توليد آن به انگليس مي‌رسد، استوار است.201 بزرگنمايي اين «ضديتِ تاريخي» به عنوان نطفه پيدايشِ «اسلام ايراني» از کوشش‌هاي سرسختانة ريچارد فراي و شجاع‌الدين شفا بود و عصاره آن به آخرين نوشته محمدرضا پهلوي راه يافت؛ چنان که شاه در کتاب پاسخ به تاريخ «اسلام ايراني» را همان «اسلام شيعه» دانست که از متن يک جنگ سربرآورد:
اولين اقدام ايراني‌ها[ پس از ورود اسلام] اين بود که «اصالت» و «استقلال» خود را از عرب‌ها به صورت «رد مذهب تسنن» و «توسعه مذهب تشيع» ظاهر کردند.202


ريچارد فراي(نفر دوم از چپ) در کنار «احسان يارشاطر» (فراماسونر بهايي نفر سوم از راست) در «کنفرانس دوسالانه ايران‌شناسي»، سانتامونيکاي آمريکا، خرداد 1389.
اين سمينار به رياست »احمد توکلي طرقي» (سردبير فصلنامه ايران‌نامه و از حاميان معروفِ فرقه بهائيت) برگزار شد و يکي از بسترهاي جاسوسي آکادميک اسرائيل از ايران بود.

تعاملات فراي و شفا با فرقه‌هاي صوفي‌گراي رازآميز از يک سو بر سير تعريف و تکوين «اسلام ايراني» اثر گذاشت و از سوي ديگر چارچوب يک فرقه‌ جديد در مقابل مکتب «اسلام ناب» به رهبري امام خميني(ره) را شکل داد. در پايان دهه 1340 فراي براي يک اقامت دراز مدت به ايران سفر کرد و ارتباطش با فرقه‌هاي صوفي‌گري عميق‌تر شد. استادش پرفسور پوپ 4 سال آخر عمرش را همراه همسرش فيليس اکرمن در شيراز گذراند و سال 1348 در شيراز مُرد.203 فراي نيز همان سال به عنوان جانشين او ساکن شهر شيراز شد و همان ابتدا به عضويت فرقه خاکساريه درآمد:
من يک عنصر منظمِ «فرقه دراويش خاکساري» در چلستان بودم. بله، خاکساري. ما يک «پير» داشتيم به نام «انور» در چلستان که يک مکان توريستي و همچنين «خانقاه دراويش» مي‌باشد. ما هر پنج‌شنبه آنجا دور هم جمع مي‌شديم.204
ريچارد فراي با فرقه‌هاي ضاله از جمله« بهائيت» و «اسماعيليه» نيز سَر و سِرهاي زيادي داشت. در ميان بهائيان با احسان يارشاطر احساس رفاقت زيادي مي‌کرد و سرانجام نيز او را به عنوان جانشين خود معرفي نمود.205 فراي حتي از اين فرقه‌ها براي گسترش پروژه‌هاي خود پول مي‌گرفت و با کمک آقاخان رئيس فرقه اسماعيليه برنامه «مطالعات ايراني» در دانشگاه هاروارد را گسترش داد.206 رايزني‌هاي او به تاسيس کرسي مطالعات ايراني در دانشگاه کلمبيا نيز انجاميد.207 فراي به سمت اولين استاد کرسي ايران‌شناسي در ايالات متحده منصوب شد و پس بازگشتش به هاروارد، احسان يارشاطر بهايي به اين منصب دست يافت.208 اين برنامه‌هاي ايران‌شناسي به افزايش دايره اطلاعاتيِ مثلث سرويس‌هاي جاسوسي ليبرال مي‌انجاميد و همچنين وسعت ديد بيشتري به مقامات کاخ سفيد از اوضاع و احوال قلب خاورميانه مي‌داد. از سال 1348 تا سال 1356 ريچارد فراي پس از اسدالله علم قدرتمندترين مرد دانشگاه پهلوي در شيراز به شمار مي‌رفت. به مدت 5 سال رئيس انستيتو آسيا در اين دانشگاه بود209 و از سال 1352 شاه او را به عضويت در هيات امناي آن برگزيد.210

«ريچارد فراي» در يونيفورم نظامي سرويس جاسوسي MI8 ايالات متحده
در بخش «رمزگشايي و سيگنال» در سال آخر جنگ جهاني دوم.


در دهه 1350 رابطة مستقيم ريچارد فراي با شاه و ملکه نظم بيشتري يافت و ماموريت‌هاي مختلفي را از سوي آنان برعهده گرفت که يکي از آنان انتشار تاريخ پهلوي به انگليسي و فارسي بود.211 فراي ويراستاري ارشد پروژه تاريخ ايران در دانشگاه کمبريج انگلستان را برعهده داشت و به صورت منظم براي ارائه گزارش کار آن همراه سفير انگليس و وزير دربار به حضور شاه مي‌رسيد.212 براي فراي، ملکه هميشه در دسترس بود، چون ضرورت و اهميت ارتباطش با فرح پهلوي او را همواره از مزاياي يک کانال سريع ارتباطي برخوردار مي‌کرد.213 خصوصاً از وقتي که فرح او را به عضويت در هيات مديره جشن هنر شيراز منصوب کرد، رفت‌وآمدش با دفتر ملکه در خيابان ايرانشهر بيشتر شد. اين رانت‌ها و ارتباطات گسترده، فراي را در زمره شخصيت‌هاي رده يک غرب و داراي پيوندهاي ناگسستني با دربار پهلوي قرار مي‌داد. او همواره از فرح پهلوي به عنوان «ملکه خيرخواه و اصلاح‌طلب» ياد مي‌کند و کوشش‌هايش را براي گسترش «مکتب ايراني» ستوده است. در مقابل، فراي يکي از دشمنان سرسخت جمهوري اسلامي شناخته مي‌شود و 5 سال پس از پيروزي انقلاب، امام خميني(ره) را يک شخصيت «بنيادگراي رو به زوال» توصيف کرد:
آن‌ها «بنيادگرا» هستند؛ همان رفتار و منشي که از بالا و فقط به آسمان نگاه مي‌کند و نمي‌بيند که در پايين چه اتفاقي در حال رخ دادن است. [آيت‌الله] خميني همين کار را کرد. او فقط سخنراني مي‌کرد. بعد از انقلاب به نظر مي‌رسد قدرت کاملا او را عوض کرده است! همه آن‌ها يک جورايي «فناتيک» هستند و خيلي ساده به حقانيت و سرنوشت خود ايمان دارند و اينکه هر کس ديگري غير از آن‌ها اشتباه مي‌کند.214 به هر حال حکومت ملاها رو به زوال است و به زودي به پايان مي‌رسد.215
ريچارد فراي سراسر دوران جنگ تحميلي از طريق« ايرج افشار يزدي» تماس‌هايش را با داخل کشور براي بازتوليد جريان فراماسونري حفظ کرد و هيچ وقت از تمرکز روي ايران فاصله نگرفت.216 ابتداي دهه 1360، او به همراه سلطنت‌طلبان فراري از جمله احسان يارشاطر (بهايي)، سيدحسين نصر (از رهبران سنت‌گرايي و عضو فرقه مريميه شاذليه)، داريوش شايگان، مهناز افخمي (بهايي)، هرمز حکمت، احمد اشرف و رامين جهانبگلو در تاسيس بنياد مطالعات ايران مشارکت کرد217 که از پروژه‌هاي جاسوسي آکادميک CIA به شمار مي‌رفت218 و رياست عاليه آن را به اشرف پهلوي سپردند.219 همزمان با گسترش فعاليت‌هاي اين بنياد، فراي همراه يارشاطر به هيات علمي دانشنامه ايرانيکا در دانشگاه کلمبيا پيوست.220 از سوي ديگر، دهه 1360 را در دانشگاه هاروارد آمريکا در 2 منصب مهم رئيس موسسه مطالعات داخلي آسيا و استاد کرسي «مطالعات ايران» به سر برد.221 فراي به دليل تجربيات ديرپايش در شرق يکي از تحليلگران بلندپاية کاخ سفيد در امور «جنگ سرد» محسوب مي‌شد و از سال 1367 نيز بولتن ويژه موسسه آسيا را سردبيري مي‌کرد.222 دوره رياست فراي در هاروارد مصادف با سال‌هاي ظهور يک نسل تاثيرگذار از «فلاسفه پنتاگوني» در اين دانشگاه بود که جين شارپ، ساموئل هانتينگتون، فراسيس فوکوياما و جوزف ناي، 4 نمونه‌ برجسته آن هستند و آنان را به عنوان مغزهاي متفکر «جنگ نرم» و «کودتاي مخملي» مي‌شناسند.223
براي مطالعه ارجاعات، اسناد، منابع و پانوشت‌هاي پاورقي به کتاب «شاه‌کليد انگليسي» (جلد 50 مجموعه نيمه پنهان) نوشته پيام فضلي‌نژاد که ان‌شاءالله در آينده نزديک توسط «دفتر پژوهش‌هاي موسسه کيهان» منتشر مي‌شود، مراجعه فرمائيد.



(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10