کلاهبرداري رسانه اي و پروپاگانداي سياسي را جدي بگيريم کلاهت
را بچسب! |
|
خشت اول |
|
خبر سوم |
|
يادداشت سوم |
|
ساعت 25 |
|
طنز سوم |
|
بوي بارون |
|
اس. ام.اس |
|
|
|
|
محمد حسنلو پروپاگاندا يا تبليغات هدفدار يکي از ابزارهاي اصلي در جنگ نرم
محسوب مي?شود که معمولاً بر اساس تعاريفي که در نشريات و کتابهاي دانشگاهي کشورهاي
غربي از آن ارائه مي?شود در اصل ابزاري غير نظامي براي پيروزي در جنگهاي نظامي و
غيرنظامي است. بعد از جنگهاي جهاني اول و دوم گونه اي از جنگهاي رواني در جهان به
راه افتاده که قدرتهاي جهان به جاي استفاده از سلاحهاي گرم و سرد براي نشانه رفتن
يکديگر از آن استفاده مي?کنند. البته در سالهاي اخير کشورهاي اسلامي و آزادي خواه
جهان هدف اصلي اين جنگ قرار گرفته?اند. طبق تعريف نوام چامسکي، زبان شناس و متفکر
آمريکايي مبناي اصلي جنگ نرم و به طور کلي جنگ رواني، داستان پردازي و داستان سازي
است. وي ميگويد ساخت اين داستان بر اساس دکتريني صورت مي?گيرد که افکار و نظرات به
صورت تدريجي و قطره قطره به مخاطب تزريق مي?شود در غير اين صورت بايد منتظر شوک
باشيم. به طور کلي مخاطب اصلاً متوجه نمي?شود که هدف اين تبليغات قرار گرفته است و
در حقيقت در اين روش به جاي جسم مخاطب روح آنها مورد استثمار قرار مي?گيرد...با ما
همراه شويد تا بيشتر بدانيد؛ خاصه که نزديک انتخابات است و رسانه?هاي مختلف غربي و
شرقي بدجوري فعال شده?اند ! 100 سال قبل فولر، مورخ و تحليلگر نظامي
بريتانيايي اولين کسي بود که اصطلاح جنگ رواني را در سال 1920 به کار برد. در آن
زمان استفاده فولر از واژه جنگ رواني در محافل نظامي و علمي بريتانيا و آمريکا توجه
چنداني را به خود جلب نکرد. در ژانويه 1940 با انتشار مقاله?اي با عنوان «جنگ رواني
و چگونگي به راه اندازي آن» اين اصطلاح براي اولين بار وارد ادبيات آمريکا شد. بر
اين اساس جنگ رواني را بايد استفاده از هر نوع وسيله?اي به منظور تاثيرگذاري بر
روحيه و رفتار يک گروه با هدف نظامي مشخص معنا کرد. در پايان جنگ جهاني دوم اين
اصطلاح به فرهنگ لغت وبستر وارد شد و بخشي از عبارت پردازيهاي سياسي و نظامي آن
زمان را تشکيل داد. در سال 1950 يعني تنها يکسال پس از پايان جنگ جهاني دوم
ترومن، رئيس جمهور وقت آمريکا به منظور کسب آمادگي براي اجراي جنگرواني در کره
پروژهاي با عنوان «نبرد حقيقت» را با بودجه اي معادل 121 ميليون دلار تصويب کرد.
ارتش آمريکا اداره و رياست جنگ رواني را به عنوان بخش ستادي ويژه ايجاد کرد و در
کنار واحدهاي رزمي، واحدهاي جنگرواني گستردهاي را با استفاده از تجربيات
جنگجهاني دوم تشکيل داد. از آنزمان تاکنون، سازمانها و واحدهاي رواني تبليغاتي
آمريکا با توسعهاي روزافزون همواره به عنوان يکي از بازوهاي اصلي آن کشور در جنگ و
صلح عمل کردهاند. به طوري که در براندازي حکومت ها در يوگسلاوي، گرجستان، اوکراين،
قرقيزستان و امثال آن با عنوان انقلاب?هاي رنگي، به جاي واژه خشن سرنگوني، از جنگ
نرم ياد مي?کنند. يهودي خوش خوراک! جورج سوروس، رئيس بنياد سوروس سرمايه دار
بزرگ آمريکايي يا به عبارتي ميلياردر يهودي آمريکايي يکي از معماران اصلي انقلاب
مخملين گرجستان در گفت وگويي با روزنامه لس آنجلس تايمز اظهار داشت که تمايل دارد
سناريوي گرجستان در کشورهاي آسياي مرکزي يعني تاجيکستان، ازبکستان، قرقيزستان و
ترکمنستان تکرار شود. شرکتکنندگان انقلابهاي رنگين اغلب از مقاومت مسالمتآميز
با هدف اعتراض عليه دولتهاي غيرهمسو با آمريکا و حمايت از دموکراسي، ليبراليسم و
استقلال ملي استفاده کردهاند و معمولاً يک رنگ يا گل خاصي را به عنوان سمبل و
نشانه خود برگزيدهاند. اعتراضهاي صورت گرفته و نقش مهمي که سازمانهاي غيردولتي
به ويژه سازمانهاي فعال دانشجويي در سازماندهي مقاومت مسالمتآميز ايفا ميکنند،
اين رويدادها را برجستهتر نشان ميدهد. چامسکي به همراه ادوارد هرمان در کتاب
«اقتصاد سياسي و رسانه?هاي بزرگ» مي?نويسد: اگر بخواهيد يک جنگ نرم و رواني در هر
کجاي جهان به راه بياندازيد محال است حضور رسانه ها و سانسورهاي خبري آنها يکي از
عوامل تاثيرگذار نباشد. حالا اگر قرار باشد اين رسانه ها ارتباط تنگاتنگ با دولت و
قدرتهاي نظامي داشته باشند به طور حتم سياستهاي رسانه?اي بر اساس تصميمات آنها صورت
مي گيرد که در اين ميان چيزي که قرباني ميشود آزادي بيان و اصل انتقاد از رسانه
است. شايد اين مسئله تا کنون بيان نشده است ولي يکي از روشهاي جنگ نرم، تبليغ همين
موضوع است که اين رسانه?ها مستقل و بدون وابستگي به دولت?ها و قدرتهاي نظامي معرفي
شوند. به عبارت ديگر استفاده از کلمات اصل جدايي ناپذير تبليغات منفي يا هدفدار
است. دکتر «آرون دلويچ» استاد دانشکده ارتباطات دانشگاه واشنگتن همين مبحث را در وب
سايتي با همين عنوان مطرح ميکند. وي به پروژه?اي در سال 1937 اشاره مي?کند که دولت
آمريکا با همکاري يک موسسه خصوصي تحليل و بررسي جنگ، پروپاگاندا راه اندازي کرد.
دولت آمريکا خسته از جنگهاي نظامي در نقاط مختلف جهان مي خواست به اين هدف برسد که
چگونه مي?توان با استفاده از گلولههاي نوشتاري دشمنان خود را نابود کند. از اين
ابزارها يا تكنيكهاي جنگ رواني اين گونه ياد شده است: دسته موزيك: در اين
تكنيك به بسياري از جمعيت هدف گفته ميشود كه كاري معين انجام دهند يا باوري مشخص
را بپذيرند؛ چرا كه ديگر افراد نيز اين كار يا عقيده را پذيرفتهاند. نمونه اين
پديده را ميتوانيم در تبليغ كالاهاي مصرفي كاذب مثل نوشابهها ببينيم كه چگونه جمع
كثيري از مردم، از هنرپيشه يا يك گروه خاص مشهور به صورت كوركورانه تبعيت ميكنند و
به كالاهاي غير ضروري، به عنوان ضروريات زندگي خود نگاه ميكنند. در اين روش كسي كه
ميخواهد فكر يا كالايي به خورد جمعيت بدهد، بهطور كلي از چهرههاي محبوب و مشهور
استفاده و در بسياري از موارد سوءاستفاده ميكند. سفارش و توصيه: در اين تكنيك
جنگ رواني از كلمات و جملات يا حتي شخصيتهاي مشهور و توصيهها و نظرات ديكته شده
آنها براي تحريك و اغواي مردم ناآگاه استفاده ميشود. در بسياري از موارد ديده شده
كساني كه به سختي با عقيدهاي مخالف بودهاند، با ديدن نظرات شخصيت محبوبشان،
نظرات خود را درباره آن موضوع تغيير دادهاند. در يك برنامه تلويزيوني شخصيت
ورزشي به تماشاگران برنامه يك نوع كفش يا حتي عقيده خاصي را توصيه ميكند. جالب
اينجاست كه هيچ اجباري نيز در كار نيست اما افراد براي اينكه خود را شبيه
چهرههاي محبوب خود كنند، به صورت ناخودآگاه مثل آنها رفتار يا شايد فکر ميكنند.
انتقال: در اين روش گردانندگان و استراتژيستهاي دولتي و غيردولتي براي فروش كالا و
افكار خود، باز هم از انسانهاي مشهور و مورد احترام استفاده ميكنند اما به جاي
اينكه آنها را وارد ميدان كنند، وسيله يا تفكري خاص را به ايشان نسبت ميدهند. در
اين حال به مخاطب گفته ميشود كه فلان شخص مورد احترام جامعه، چنين فكر ميكند و
حتي در خبرهاي رسمي، اقدام به انتشار اخبار جعلي درباره شخص مورد نظر و ارتقاء
جايگاه معنوي او و متعاقب آن كالا يا فكر مورد نظر ميكنند. عكس اين مورد نيز وجود
دارد كه در آن براي نزول درجه يك شخص، از اخبار جعلي با دروغهاي بيشتر، براي
نابودكردن شخصيت فرد مورد نظر استفاده ميشود. البته از اين مورد بيشتر در جنگهاي
نظامي براي حقير جلوه دادن افراد جبهه مقابل استفاده ميشود. تكرار: وقتي در
رسانههاي ديداري و شنيداري نام كالا و خدماتي بسيار گفته و تكرار شود، بعد از
مدتي مردم براي استفاده از آن رغبت نشان ميدهند. در جنگ رواني هم وضعيت مشابهي
وجود دارد. در اين مورد كساني كه ميخواهند عقيده و تفكري را در ميان مردم رواج
دهند، به مراتب و با استفاده از برنامهها و كارشناسان ماهر، به تكرار جملاتي
درباره آن گزاره اقدام ميكنند. به مرور زمان حتي مخالفان هم آن مسئله را در نظر
خود موجه تلقي ميكنند و در نهايت آن را ميپذيرند. در اين مورد گردانندگان تبليغات
و رسانههاي بزرگ از برنامهها و بهطور كلي از هرچيزي كه جذاب باشد استفاده
ميكنند تا اين عقيده و كالا در نظر مردم مفيد و قابل استفاده به نظر آيد. جملات
مهيج و جذاب: ذهن انسان همواره طالب زيبائيهاست. هرچند ممكن است انسان در شناخت
زيبائيهاي واقعي اشتباه كند و حتي عقايد خود را بر اساس اين زيبائيهاي ظاهري بنا
گذارد، واقعيت اين است كه كلمات و جملات زيبا و مهيج نيز به سادگي همين حس دروني
انسان را در قبول باور و عقيدهاي نسبت به كالا و تفكري خاص، برميانگيزند و
احساسات مثبتي نسبت به آن پديده ايجاد ميكنند. رسانهها با استفاده از كلماتي مثل
بهشت، نعمت، خوشي و... حتي از عقايد مذهبي افراد براي رسيدن به اهداف خود بهره
ميبرند. شست وشوي مغزي: درگذشته اين عنوان در زبان عاميانه معناي مشخصي نداشت و
در ارتباط با كمونيستهاي چيني و هر نوع تغيير عقيدهاي كه به وسيله اعمال قدرت و
زور روي كسي كه با آن موافق نبود، به كار برده ميشد. از لحاظ لغوي به معناي القاي
عقيده شديد سياسي است و ميتواند شامل سخنرانيهاي پيچيده يا بحثهاي سياسي
طولاني، مطالعه اجباري كتب و مقالات و... باشد. در اين روش از فن تلقين كه بر
مفاهيم روانشناسي استوار است، استفاده ميشود. اين روش ميكوشد با تبليغات مستقيم،
وجدان مردم را طبق نمونهاي واحد بسازد و در آنها افكار متحدالشكلي را ايجاد كند.
در اين روش سعي ميشود روحيه انتقاد و انديشيدن را در صحت و سقم پديدهها و
رخدادها حذف كنند و عوام را به اين عادت دهند تا هرچه را از سوي تبليغاتچيهاي
جامعه منتشر ميشود، بدون تعقل باور كند. اينگونه تبليغات ممكن است به اسلحه و
ابزاري خطرناك براي يكپارچه كردن تودههاي عوام تبديل شود و به صورت بزرگترين عامل
بازدارنده در جهت ايجاد مردمسالاري واقعي درآيد؛ زيرا لازمه مردمسالاري، ارايه
اطلاعات عيني و آزادي فكر و قضاوت است. در مجموع اين روش براي دستيابي به يكي از دو
هدف زير انجام ميگيرد. نخست وادار كردن فردي بيگناه به پذيرش حقيقتي، مثل اينكه
عليه مردم يا دولت مرتكب جرمي جدي شده است و دوم تغيير اجباري ديدگاه سياسي فرد تا
آن حد كه عقايد قبلي خود را رها كند و طرفدار ايدئولوژي خاصي شود. مستندسازي: در
تكنيك مستندسازي معمولاً نقل قولهايي براي رد يا حمايت يك سياست، عملكرد، برنامه
يا شخصيت خاص آورده ميشود. در اين تكنيك، از اعتبار يا جايگاه شخص مورد استناد (يك
كارشناس صاحبنظر يا يك چهره مورد احترام اجتماع) هزينه ميشود؛ بدين ترتيب جمعيت
مخاطب ديدگاه خود را با افكار مقامات رسمي سازگار ميكند. رسانههاي غربي براي
القاي نااميدي در ذهن مخاطبان و متهم نمودن كشورهاي ديگر به جنجال آفريني، بارها از
اين تكنيك استفاده ميكنند. به عنوان مثال، روزنامه گاردين در يکي از شماره?هاي
اخير خود ادعا كرد: مدارك آمريكا براي حمله هوايي به ايران در مرحله پيشرفته است
و اين موضوع برخلاف آن است كه مقامات دولت بوش قصد حمله نظامي به ايران را انكار
ميكنند. سكوت: از شيوههاي ضد عمليات رواني است كه به آن تبليغات منفي يا سلبي
نيز گفته ميشود. به طور معمول، زماني كه جنگ رواني و اقدامهاي تبليغي دشمن مهم و
قابل اهميت نيست و يا قصد آن تحريك متخصصان جنگ رواني خودي براي پاسخگويي انفعالي
و عجولانه است، يكي از بهترين شيوههاي ضد جنگ رواني، سكوت و بياعتنايي ظاهري است.
البته پيش از انتخاب اين روش بايد ميزان تأثير سكوت بر روي مخاطبان موردنظر، تجزيه
و تحليل شود. بسياري از اوقات سكوت نوعي مبارزه معکوس محسوب شده و سخنان و حركات
دشمن را بيارزش و بياعتبار ميسازد و همچنين امكان بررسي بازخورد تبليغات دشمن را
كاهش ميدهد. جملهاي كه بيشتر همراه اين فن استفاده ميشود، اين است كه اتهامهاي
دشمن آنچنان واهي است كه ارزش پاسخ دادن ندارد. از قلم افتاده! از روشهاي
ديگري که در کتاب چامسکي و دلويچ به آنها اشاره شده است به صورت خلاصه ميتوان
عناويني مثل دروغ پردازي، ايجاد آمارهاي ساختگي، سانسور، ايجاد تفرقه و تضاد، ترور
شخصيت و مبالغه را مثال زد. در اين کتاب به تغيير نام به عنوان يکي از روشهاي جنگ
نرم از سوي آمريکا نيز اشاره شده است که کمتر در رسانه ها مورد توجه قرار گرفته
است. در سالهاي دهه چهل ميلادي وقتي استفاده از جنگ نرم و به طور کلي?تر جنگ رواني
عليه دشمن از سوي آمريکا آنقدر در راس سياست خارجي اين کشور قرار گرفت اولين اقدام
تغيير نام وزارت جنگ آمريکا به وزارت دفاع بود که در دوران رياست جمهوري ريگان
روشهاي جنگ نرم گسترش بيشتري گرفت و مثلاً سامانه?هاي موشکي به سامانه?هاي حفظ صلح
تغيير نام دادند! قطعه?قطعه کن! مايکل پارنتي، نويسنده و مدرس مطالعات سياسي
در مقاله اي با عنوان انحصار رسانه اي از تکنيک پاره پاره کردن اطلاعات توسط
رسانههاي آمريکايي ياد مي?کند که يکي از برترين روشهاي جنگ نرم محسوب مي?شود. وي
خاطر نشان مي?کند که اين رسانه?ها که ادعا ميکنند مستقل هستند و آزادي بيان دارند
يکي از اولين اهدافشان تخريب و اتهام زني به رسانه?هاي کشورهاي هدف است که تحت سلطه
دولتهايشان قرار دارند. آنها به طور مرتب اين مطلب را تکرار مي?کنند که در کشوري
که رسانهها آزادي نداشته باشند، دموکراسي وجود ندارد! معمولاً مالکيت رسانه?ها از
سوي افراد حقيقي در کشورهاي غربي تبليغ مي?شود و وقتي قرار باشد در کشوري رسانه?اي
به صورت دولتي اداره شود همين مسئله به يکي از راهکارهاي راه اندازي جنگ رواني
تبديل مي?شود. والتر ليپمن، يکي از مشهورترين خبرنگاران آمريکايي براي اولين بار
مسئله?اي را مطرح کرد که در حوزه رسانه و اطلاع رساني يک جنجال شد. وي بر خلاف
آموزشهاي آکادميک که در دانشگاههاي اين کشور تدريس مي?شود نوشت: در کشوري که مدعي
وجود دموکراسي است، اطلاعات و محتواي اخبار بيشتر کنترل مي?شود. وي اعتقاد داشت در
کشوري مثل آمريکا که هر روز در آن طبل دموکراسي کوبيده مي?شود، بيش از هر کشور
ديگري کنترل و سانسور افکار و اخبار وجود دارد. وي با اشاره به کتابهاي جرج اورول
که براي اولين بار کنترل افکار را مطرح کرد، اينگونه نظريه خود را توضيح ميدهد که
بر خلاف اذهان عمومي در کشورهاي غربي چون دولتها بر اساس فضاي موجود نميتوانند از
زور استفاده کنند، مجبور هستند فکر و عقيده مردم خود را کنترل کنند. وي ميگويد
شايد در گذشته و در کشوري مثل شوروي با استفاده از چوب و چماق مردم را کنترل
ميکردند ولي اينجا مردم نميدانند بيشتر از آنجا تحت کنترل و نظارت قرار دارند. به
گفته وي مردم آمريکا و بعضي از کشورهاي غربي در دام نوعي پروپاگانداي پنهان گرفتار
شدهاند که خودشان هم از آن بيخبر هستند.
|
|
|
تا نگريد ابر... چرا خداوند بنده اش را دعوت ميکند به اينکه گريه کند، زاري
کند. خيلي هم توصيه ميشود که با اشک بياييد مثلا: دلابسوز که سوز توکارها بکند/
نياز نيم شبي دفع صدبلا بکند خود قرآن هم مي فرمايد «فليضحکوا قليلا وليبکوا
کثيرا» (توبه/ )و اين مطلب را ارتباط ميدهد به توسعه استعداد آدمي براي دريافت
فيوضات الهي. تا نگريد ابر کي خندد چمن/ تا نگريد طفل کي جوشد لبن انسان
موجودي است که هم ميخندد و هم گريه ميکند. نميدانم که موجودات ديگر گريه و خنده
دارند يا نه جمادات که حتما ندارند نباتات هم ندارند البته گاهي اوقات گل خندان
ميگوييم اما اين يک حرف شاعرانه است. بعضيها ميگويند حيوانات خنده وگريه دارند
ولي بنده چنين باوري ندارم. حالا شايد چيزي شبيه گريه و خنده فکر ميکنند، باشد.
حيوانات بعيد است که گريه واقعي و خنده واقعي داشته باشند گاه چيزي شبيه گريه و
خنده در آنها ديده مي شود ولي در واقع خنده و گريه نيست عجيب اين است که خداوند در
قرآن به اين نکته اشاره کرده است. الان هم در ماهيت خنده و گريه خيلي کتابها
نوشتهاند شايد گريه را بهتر شود توضيح داد تا خنده. يک کتابي را فيلسوف فرانسوي
در مورد ماهيت خنده نوشته و خيلي تلاش کرده که ماهيت خنده را بيان کند اما فکر
نميکنم که موفق بوده. يا بعضي از علماي سابق ميگويند که خنده وقتي بر انسان عارض
ميشود که انسان تعجب ميکند يعني وقتي انسان تعجب ميکند، خنده ميکند يعني عارضه
تعجب را خنده ميدانند ولي من اين حرف را قبول ندارم. چه بسا وقتي که آدم تعجب
ميکند اما اصلا نميخندد و چه بسا که تعجب ندارد اما خنده ميکند... و من اين آيه
را مي خوانم و تعجب ميکنم از اين بشارتي که داده «وأنّه هو أضحک و أبکي» «و أنّه
هو آمات و آحيي» (نجم/ و ) برگرديم به سوال اصلي که توصيه خداوند به گريه و
گريه در مقابل خداوند چه معني دارد؟ و چرا خنده موجب قرب نميشود و گريه موجب قرب
ميشود. وقتي که انسان ميخندد که مسبوق به يک سرور و خوشحالي است، تعلقش به
جهان بيشتر ميشود. غالبا مواردي که موجب خوشحالي ميشود خبرهايي است که نفعي از
اين عالم عايد شما ميشود. هرچه نفع بيشتري به شما از اين عالم برسد، دلبستگي شما
به اين عالم بيشتر ميشود و هر چه دلبستگي بيشتر شود، شما از خداوند دورتر ميشويد.
انسان همان جايي است که دلش آنجاست. خنده مظهر شاديها و تعلقات اين جهاني است
اينکه روان شناسان اين را بيشتر ميگويند که خنده نشانه سلامتي جسم و جان است، اين
جهاني فکر ميکنند. اما در گريه، يک نااميدي از اين جهان است. شما وقتي گريه مي
کنيد که از چيزي بريده شديد. خبر ناگوار، خبر سخت يک ضرر. غالبا گريه جاهايي است که
با يک ناهمواري و يک ناگواري روبرو ميشويد يعني يک قطع تعلق. وقتي که تعلق قطع شد
ديگر خلأ نيست که جايش را بگيرد و خلأ در عالم و روح انسان محال است. حالا وقتي
تعلقت قطع شد، روحت متوجه حق تبارک و تعالي ميشود. بنابراين گريه مظهر و سمبل قطع
تعلق از اين دنياست. هر چه گريه بيشتر باشد، يعني تعلقاتت از اين جهان کمتر ميشود
و هر چه تعلقات کمتر باشد قرب شما به حق تعالي بيشتر ميشود؛ سرّش اين است و الا
خنده و گريه دوخصلت آدمي است. اما گريه يک مفهوم عرفاني دارد که وقتي انقطاع
حاصل ميشود و ارتباط انسان با تعلقات قطع ميشود، يک انبساطي به او دست ميدهد و
اين نشانه انبساط قلب است و جوششي دارد به نام اشک؛ همان طور که چشمه ها ازش آب
ميجوشد. بنابراين گريه و خنده معمولي مراد نيست بلکه اين انبساط قلب است که در
واقع درهاي رحمت را باز ميکند. در واقع گريه نتيجه انقباض است اما انقباض نسبت
به اين عالم. ولي چون انقباض و انبساط دو حالت متضادند هر اندازه نسبت به اين عالم
انقباض بيشتر باشد انبساط نسبت به حق بيشتر است. حکيم سبزواري و مولانا روي جنبه
انبساط تاکيد کردند ولي هيچ انبساطي بدون انقباض نيست وهيچ انقباضي بودن انبساط
نيست. مولي علي (ع) ميفرمايد: مومن کسي است که بشره في وجه و حزنه في قلبه. آن
«حزن»، انقباض نسبت به دنياست و انبساط نسبت به حقّ. از امام صادق(ع) سوال مي
پرسند که: چرا بنده مومن بايد گريه بکند، ناله بزند اما ديگران نمازي نميخوانند و
پايبندي به دين خدا هم ندارند و همه چيزم دارند؟ مولوي جواب امام را به زبان شعر
ميگويد : در جوابش گفت نه از خواري اوست/ عين تاخير عطا، ياري اوست ناله
مومن همي داريم دوست/ گو تضرع كن كه اين اعزاز اوست بنده مؤمن تضرع ميكند/ او
نميداند كه جز تو مضطرند نفس تضرع مطلوب است (وأذکر ربک في نفسک تضرعا و خيفة)
اين مطلوبي نفس تضرع از اين جهت است که هر چه تضرّع بيشتر باشد انقطاع از اين عالم
بيشتر است. وگاهي بعضي گله ميکنند که ما دعا کرديم و مستجاب نشد در حالي که خداوند
گفته بود «ادعوني استجب لکم» تخلف که در وعده خداوند نيست. ولي بسياري اوقات ميشود
که آدم مومن دعا ميکند اما مستجاب نشده. اين چنين فردي بايد به اين نکته توجه کند
که زارياش لبيک حقّ است. و توجه ندارد که خود اين زاري چقدر ارزش دارد. همين که
ميگويي خدا و همين اشکي که ميريزي، اين در درگاه ربوبي خيلي گرانبهاست. و خيلي
مقام بالايي است يعني دعاي شما لبيک حقّ است پس استجابت حتمي است اما آن خواسته
دنيوي شما چه بسا صلاح در اين باشد که شما به آن نرسيد. هر وقت هم صلاح بود به آن
ميرسيد. مولوي ميگويد: به عابدي گفتند که تو اين همه خدا خدا گفتي، لبيکي هم
شنيدي؟ گفت نه نشنيدم، حرکت کرد که ديگر دعا نکند که هاتفي آمد و گفت: اين دعا
و درد و سوزت پيک ماست/ زير هر الله تو لبيک ماست غلامحسين ابراهيمي ديناني
|
|
|
آخرين رمان زنده ياد اميرحسين فردي که به بيست و ششمين نمايشگاه کتاب تهران
نرسيد، به زودي رونمايي ميشود. رمان «گرگ سالي» که تدوين و نگارش آن در زمستان 91
به پايان رسيده بود، با وجود اعلام قبلي در خصوص رونمايي در نمايشگاه کتاب، هنوز
منتشر و توزيع نشده است. «گرگسالي»، به گفته مؤلف، در واقع جلد دوم رمان «اسماعيل»
است و جغرافياي اين رمان برعکس «اسماعيل»، که در تهران و پايتخت ميگذشت، در
دامنههاي سبلان ميگذرد. در پايان جلد اول رمان «اسماعيل»، براي اين شخصيت انقلابي
شرايطي بهوجود ميآيد که ناگزير ميشود براي امنيت بيشتر پايتخت را ترک کند و به
روستايي در دامنه سبلان، نزد مادربزرگش برود که با مشکلاتي روبهرو ميشود.
مهمترين اتفاقي که براي اسماعيل در سبلان رخ ميدهد، اين است که از اهالي آن منطقه
ميشنود که امريکاييها که در آن زمان کشت و صنعت مغان را در دست داشتند، ميخواهند
به اصلاح نژاد گرگهاي دامنه سبلان اقدام کنند و گرگهايي با مدل امريکايي داشته
باشند. امريکاييها، اصلاح نژاد گرگها را با هدف توليد گرگهاي آدمخوار پيگيري
ميکردند که بتوانند از آنها در جهت نابودي و کشتن افراد انقلابي استفاده کنند...
رمان «اسماعيل»، از آثار خوب و ارزشمند پدر داستان انقلاب بود که به صورت نمادين به
تلاش امريکاييها و غربزدهها براي تسلط بر اين کشور ميپردازد. رمان که در 21 فصل
تنظيم شده شرح مبارزات يک جوان و شيفتگي او نسبت به انسانيت، آزادگي و اسلام است.
اسماعيل جواني است که تحولي را در درون خود احساس مي کند. اين تحول در بستر انقلاب
اسلامي شکل مي گيرد. علاقه او به نهضت و تلاشهايش براي پا گرفتن انقلاب تا زمان
پيروزي را امير حسين فردي با قلم تواناي خود به تصوير کشيده است. آن طور که سايت
سوره مهر نوشته، اين رمان از آثاري است که رهبر انقلاب در ديدار با اهالي حوزه
هنري، پيگير جلد دوم آن بودند و فرمودند: «جاي اين رمان خالي بود.» رئيس حوزه
هنري البته پس از برگزارنشدن مراسم رونمايي اين رمان در نمايشگاه کتاب امسال گفت:
اين اثر را همزمان با چهلمين روز درگذشت ايشان، در مراسمي، رونمايي خواهيم کرد.
از ميان آثار قابل توجه زنده ياد فردي، به جز رمان «اسماعيل» ميتوان به «آشيانه
درمه»،«سياه چمن»،«يک دنيا پروانه» و «کوچک جنگلي» اشاره کرد. فرهاد کاوه
|
|
|
از بچگي عاشق روزهاي برفي زمستان بودم، روزهايي که به عشق برف بازي با پدر و ساختن
آدم برفي به کمک او پشت پنجره اتاقم آمدنش را انتظار ميکشيدم و از حياط خانه دل
نميکندم. واي که چه لذتي داشت همبازي شدن با پدري که ميتوانست آن قدر کوچک شود تا
هم قد کودکي شود به سن و سال من و در همان حال آن قدربزرگ باشد که وقتي کنارم
ميايستاد و دستهاي کوچک و کرختم را در دستان قوي و پر مهرش گرم ميکردم، غرق در
لذت ميشدم؛ از حس اطمينان... از داشتن پدري که خيال مي کردم قويترين موجود
دنياست. و چه دلپذير بود با او بودن که نه مثل دختر همسايه زود خسته ميشد و قهر
ميکرد ونه مثل هم کلاسي مدرسه عروسکهاي قد و نيم قدش را به رخم ميکشيد. حالا
سالها از آن روزها ميگذرد و گذر روزگار موهاي پدرم را به سپيدي همان برفهايي
درآورده که مايه نشاط و بازيچه کودکيهايم بود؛ ديگر نه در وجود من از شيطنتهاي
کودکانه خبري است نه پدر توان روزهاي جواني را دارد، هنوز اما منتظر بهانهايست
براي تقسيم شادي کودکانهاش با من که گذشت زمان لابه لاي چين و چروک چهره مهربان و
بزرگوارش پنهان کرده، و هنوز هم وقتي در جريان ناملايمات زندگي دنيا برايم سردتر از
هميشه ميشود، دستان اطمينانبخش پدر است که وجودم را گرما ميبخشد. نميدانم چرا
دستان پدر اين قدر گرم است و نميدانم چه سري است در رابطه زلال پدرها و دخترها؟
اما اين را ميدانم که چه لذتي دارد دختر بودن ... دختر پدري بودن که خاطره شيرين
همبازي شدن با خودش را برايت به يادگار گذاشته، وچه زيباست هديه کردن روزي به پدر
که مزين به نام سرور تمام پدران عالم است. روزت مبارک پدر که همه روزها، روز توست!
سارا ايماني
|
|
|
امروز صبح که از خواب بيدار شدي، نگاهت مي کردم، اميدوار بودم که با من حرف
بزني، حتي براي چند کلمه، نظرم را بپرسي يا براي اتفاق خوبي که ديروز در زندگيات
افتاد، از من تشکر کني، اما متوجه شدم که خيلي مشغولي، مشغول انتخاب لباسي که
ميخواستي بپوشي، وقتي داشتي اين طرف و آن طرف ميدويدي تا حاضر شوي فکر ميکردم
چند دقيقهاي وقت داري که بايستي و به من بگويي: «سلام»، اما تو خيلي مشغول بودي،
يک بار مجبور شدي منتظر شوي و براي مدت يک ربع ساعت کاري نداشتي جز آنکه روي يک
صندلي بنشيني، بعد ديدمت که از جا پريدي، خيال کردم ميخواهي چيزي به من بگويي، اما
تو به طرف تلفن دويدي و در عوض به دوستت تلفن کردي تا از آخرين شايعات با خبر شوي.
تمام روز با صبوري منتظرت بودم، با آن همه کارهاي مختلف گمان ميکنم که اصلاً وقت
نداشتي با من حرف بزني، متوجه شدم قبل از نهار هي دور و برت را نگاه ميکني، شايد
چون خجالت ميکشيدي، سرت را به سوي من نچرخاندي! تو به خانه رفتي و به نظر ميرسيد
که هنوز خيلي کارها براي انجام دادن داري، بعد از انجام دادن چند کار، تلويزيون را
روشن کردي، نميدانم تلويزيون را دوست داري يا نه؟ در آن چيزهاي زيادي نشان ميدهند
و تو هر روز مدت زيادي را جلوي آن ميگذراني، در حالي که درباره هيچ چيز فکر
نميکني و فقط از برنامههايش لذت ميبري، باز هم صبورانه انتظارت را کشيدم و تو در
حالي که تلويزيون را نگاه ميکردي، شام خوردي و باز هم با من صحبتي نکردي! موقع
خواب، فکر مي کنم خيلي خسته بودي، بعد از آن که به اعضاي خانواده شب به خير گفتي،
به رختخواب رفتي و فوراً به خواب رفتي، نمي دانم که چرا به من شب به خير هم نگفتي،
اما اشکالي ندارد، آخر مگر صبح به من سلام کردي؟! هنگامي که به خواب رفتي، صورتت را
که خسته تکرار يکنواختيهاي روزمره بود، عاشقانه لمس کردم، چقدر مشتاقم که به تو
بگويم چطور ميتواني زندگي زيباتري را تجربه کني... احتمالاً متوجه نشدي که من
هميشه در کنارت و براي کمک به تو آمادهام، من صبورم، بيش از آنچه تو فکرش را
ميکني، حتي دلم ميخواهد به تو ياد دهم که چطور با ديگران صبور باشي، من آن قدر
دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم، منتظر يک سر تکان دادن، يک دعا، يک فکر يا
گوشهاي از قلبت که به سوي من آيد، خيلي سخت است که مکالمهاي يک طرفه داشته باشي،
خوب، من باز هم لبريز از عشق منتظرت خواهم بود، به اميد آنکه شايد فردا کمي هم سراغ
مرا بگيري! آيا وقت داري که اين نامه را براي ديگر عزيزانم بفرستي؟ اگر نه، عيبي
ندارد، من ميفهمم و سعي ميکنم راه ديگري بيابم، من هرگز دست نخواهم کشيد...
راستي هروقت به عبادت مينشيني گويي 100خدا داري در حالي که من فکر ميکنم تنها تو
يک بنده را دارم. دوستت دارم و روزگار خوبي داشته باشي!
|
|
|
يک تجربه تاريخي در بررسي سخنان نامزدهاي انتخاباتي مشخص کرده که انواع برنامه
هاي نامزدهاي رياست جمهوري بدين شرح است: - اعلام مي شود، اجرا نمي شود. -
اعلام مي شود، تکذيب مي شود. - اعلام مي شود، فراموش مي شود. - اعلام نمي
شود، اجرا مي شود. - اعلام نمي شود، اجرا نمي شود. - قرار بوده اعلام شود اما
اجرا نشود که نه اعلام مي شود و نه اجرا مي شود. با توجه به حضور حداکثري
نامزدها در ميان قشرهاي مختلف و تسلط خارق العاده در همه حوزه ها، در ادامه به گوشه
اي از تشعشعات نامزد جناح بوق در چند سخنراني مختلف توجه فرماييد. هرگونه تشابه
سخنان اين نامزد با نامزدهاي محترم، پيشاپيش تکذيب ميشود. نامزد جناح بوق در بوق
آباد، به دنبال کرسي رياست جمهوري است و اصلا ربطي به ما ندارد! در جمع مردم
حاضر در پارک ما کشور پيشرفت هستيم، نبايد الان مملکت ما اينجا باشد، بايد با
اين سرمايه عظيم، کشور ما اونجا باشد. (صداي تشويق مردم در حالي که دارند بستني هاي
توزيع شده را ليس مي زنند) در جمع صنعتگران بيکار ماشين کشور را پنچر کرده
اند. تازه ما زاپاس هم نداريم. قبلش هم البته به روغن سوزي افتاده بود و ريپ مي زد.
کشور ما که ژيان نيست، کشور ما بايد بنز باشد و البته راننده بنز هم مي خواهد. من
بنز ندارم اما گواهينامه شو که دارم. تازه همه مردم بايد بنز داشته باشند و صنعتگر
ايراني مي تواند از پرايد، بنز بسازد. شده که مي گم! (صداي کف زدن حضار)
در
جمع جوانان محل مشکل امروز جوان ايراني کار و ازدواج نيست؛ مشکل امروز جوانان
ما، سرعت اينترنته. من خودم پري روز اومدم عکس پسرمو دانلود کنم، سه بار ديس شدم،
کشوري که پهناي باند آزاد به عدد دلخواه مردم و جوانانش نداشته باشد، کشور نيست. من
غصه مي خورم مي بينم جوان ها ساعت ها وقتشان را پاي اينترنت تلف مي کنند براي
دانلود يه عکس يا ورود به يه شبکه اجتماعي...همه اينها را درست مي کنم.(کف و جيغ و
هوراي حاضرين) محسن حدادي
|
|
|
گل ميدهم به بوي بهاري که ميرسد چشمم به در به ديدن ياري که ميرسد
تکرار ميشود غزل انتظار من هرشب به نامه آينهداري که ميرسد بغض هزار
پنجره را اشک ميشوم در تار و پود نغمه تاري که ميرسد فردا تبي دوباره به
خورشيد ميدهد از آسمان تيره شراري که ميرسد روشن ز آيههاي خدا ميشود
زمين در برق ذوالفقار سواري که ميرسد
محبوبه بزم آرا
|
|
|
اين روزها عشق و عاشقيهاي خيابوني تنها براي بعضيها سود داره: رستورانها،
کافي شاپها، همراه اول، ايرانسل * هيچ وقت کار امروز رو به فردا ننداز!
فردا يه عالمه کار داري قشنگ بندازش واسه دو سه هفته ديگه خيالتم راحت باشه!
* ابتکار ايراني:پياز سرخ مي کنه بوي ماهي بره اسفند دود مي کنه بوي پياز بره
پنجره رو باز مي ذاره بوي اسفند بره! * حداقل از آهن يادبگير وقتي يه مدت بهش
سرنزني خودش زنگ مي زنه * تنها راهي که يه زن مي تونه يه مردو ميليونر کنه:
...اينه که مرده ميلياردر باشه!
|
|