(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


پنجشنبه 16 خرداد 1392 - شماره 20510

نگاهي ديگر به فيلم سينمايي «ملکه»
تلاشي صبورانه براي تصويري حقيقي!
نگاهي به انيميشن «تهران 1500»
آنچه کارتون‌هاي خارجي دارد و ما نداريم!
داستان هاي باور نکردني
   


محمدرضا محقق
متن و محتواي «ملکه» و مضمون جدي و منتشر در حقيقت اين اثر، توجه و تنبهي است که به عنصر ايمان، انسان و ماوراي ماده يعني بعد هستي‌شناسانه خلقت و حقيقت الهي سلوک بشر مي دهد.
اين فراز مهم و خطير و حق مدارانه را که «ملکه» به راستي و درستي و با شيوه اي هنرورزانه، جنگ را از يک مصاف ظاهري با دشمني دون مثل ارتش بعث عراق، به جنگ باطني انسان الهي با عاقبت دنيايي و قصه پرغصه اما شيرين و شيداييِ تعهد و ايثار و انسانيت انسان در مهلکه جنگ سخت افزار ميدان نبرد و نرم افزار تصميم اکبر مي کشاند و در مصاف جهادگونةانسان با خود و ميدان عمل اطرافش، به ترسيم يکي از پيچيده ترين و مهيب ترين موقعيت ها در زندگي بشر خاصه در ميدان جنگ مي پردازدنبايد از خاطر برد و دست کم گرفت.
و «ملکه» چنين فيلمي است؛ با همه اين متن و حواشي قابل تأمل و مهم. شخصيت اصلي فيلم، رزمنده سپاه حق است يعني همان «بسيجي».نامي که هرگز غبار فراموشي نخواهد گرفت و کهنه نخواهد شد.چراکه بسيجي خلاصه حضور خدايي انسان در زمين است و مادام که انساني باشد و زميني، بسيجي هم هست؛ گيريم که به قالب هاي مختلف و در آوردگاه هاي گوناگون.«ملکه» هم جولانگه بسيجي است؛ فرقي نمي کند که در لباس سرباز يا فرمانده؛ در هيأت مخالف يا موافق؛ پيروز يا شکست خورده؛ فرقي نمي کند.
و رسيديم به موضع و موقف خوف و رجا که حالت مومن در دنياست و فيلم سينمايي ملکه چه تلاش درخور و مبارکي براي به تصويرکشيدن اين موقعيت عرفاني و مؤمنامه دارد و به انجامش مي رساند.
فيلم بي هيچ ترديدي يک دستاورد غني و ارزشمند و عبرت آموز از سينماورزي جنگاورانه و به تصويرکشيدن نمايي کمتر ديده شده از سالهاي جنگ تحميلي ماست.
تصويري که چه در فرم و چه در مضمون و چه در قصه و چه در ميزانسن و چه در نتيجه گيري کاملا آگاهانه و بصيرت آميز رفتار مي کند و اين نتيجه گيري از هر چيزي مهم تر است و اين سرانجام از هر رهاوردي عميق تر و دقيق تر.
مهم آن است که در «ملکه» جنگ انسان با نفس و تلاقي جهاد اکبر و اصغر با همه رمز و رازها و خصوصيات جنگ هشت ساله و با همه خاطرات و تجربيات عيني تماشاگرانش در ايران توانسته به شمايي قابل فهم و درکي جدي تر از نمونه هاي پيشين آثار سينمايي ما در اين حوزه دست يابد و اين موفقيت کمي نيست.
فيلم ملکه يک دستاورد عظيم فني را با رعايت استانداردهاي بصري در حوزه اي از عميق ترين و دقيق ترين معاني و مفاهيم فکري و عرفاني به تصوير مي کشد و ميزان و مراتب صدق اين حقيقت را تاريخ مشخص خواهد کرد، نه جشنواره ها و نه فروش و نه نوع اکران و نه هيچ بازي ديگري؛ فقط تاريخ!
آقاي باشه آهنگر! دست مريزاد! خسته نباشي!

 


آرش فهيم
توليد و اکران فيلم سينمايي انيميشن در کشورمان، يکي از نمودهاي پيشرفت و مايه افتخار و غرور ملي است. درحال حاضر، ايران از معدود کشورهاي صاحب توان توليد انيميشن بلند است. درحالي که بسياري از کشورهاي صنعتي در اروپا نيز هنوز به چنين ظرفيتي دست نيافته اند. نکته مهم هم اين است که طلايه دار اين حرکت پرشتاب و روبه جلو در زمينه هنر-صنعت پويانمايي، نسل جوان است.
«تهران1500» يکي از اين آثار محسوب مي شود که روي پرده سينماها به نمايش درآمده است. نخستين بار است که در ايران يک انيميشن همچون يک فيلم سينمايي اکران شده است. بهرام عظيمي که قبلا کارتون هاي راهنمايي و رانندگي را براي تلويزيون ساخته بود کارگرداني اين فيلم را برعهده داشته است. او با همکاري نزديک به 270 هنرمند و کارشناس رشته پويانمايي و بعد از صرف چهار سال زمان، اين أثر را خلق کرد.
با اين حال، واکنش اکثر منتقدان سينما و کارشناسان رسانه نسبت به اين انيميشن، انتقادي بود. انتقاداتي که عمدتا به جنبه هاي تکنيکي اين محصول مربوط مي شود. مثلا اغلب منتقدان معتقدند که اين أثر، به لحاظ جذابيت هاي بصري و دراماتيک با انيميشن هاي سطح اول جهان فاصله زيادي دارد و جا داشت که سازندگان «تهران 1500» روي ساختار آن دقت و اهتمام بيشتري را صرف مي کردند.
اما آنچه ميان اين انيميشن با کارتون هاي خارجي، ازجمله محصولات هاليوودي تفاوت ايجاد کرده، مسئله ديگري است. انيميشن يا همان پويانمايي که بچه ها آن را بيشتر با نام کارتون مي شناسند، يکي از قالب هاي هنري جذاب و پرطرفدار در همه جاي جهان است. جذابيت انميشن باعث شده تا مخاطب هاي آن از بچه ها هم فراتر برود و بزرگسالان و حتي پيرمردها هم به ديدن انيميشن علاقه مند شوند! دليل اصلي اين علاقه به خاصيت فانتزيک اين هنر و اينکه به وسيله آن مي توان موضوع هاي عجيب و غريب و باور نکردني را به نمايش در آورد برمي گردد. آنچه باعث اهميت انيميشن در جهان امروز شده اين است که به وسيله آن مي توان تخيلات و تصورات ناممکن را به راحتي نشان داد. در کارتون ها مي توان هرآنچه در ذهن آدم مي گنجد را به تصوير کشيد.
درست مانند موضوع انيميشن «تهران1500» که در سينما به سختي مي توان آن را به نمايش درآورد اما به وسيله انيميشن قابل نمايش است. در اين کارتون 110 سال آينده به تصوير کشيده شده است. دوراني که مردم براي مسافرت به کره ماه مي روند، ربات ها هم در کنار آدم ها هستند و ماشين ها پرواز مي کنند! دوراني که برج ميلاد ديگر بزرگ‌ترين ساختمان ايران نيست، بلکه يک برج کوچک است در کنار آسمان خراش هايي با صدها طبقه ارتفاع.
اما قابليت ديگر انيميشن، تأثيرگذاري شگرف آن بر ذهن و ناخودآگاه مخاطب و به ويژه بيننده کم سن و سال است. هم از اين رو امروز کمپاني هاي آمريکايي براي تحقق اهداف سياسي و اقتصادي خود سرمايه گذاري انبوه و سنگيني در زمينه توليد انيميشن مي کنند و يکي از مأموريت هاي شرکت هاي تکثير قاچاق فيلم در ايران نيز انتشار انيميشن هاي هاليوودي است. چون به اين وسيله قصد تزريق خواسته هاي خود به روح و جان کودکان و نوجوانان ايراني را دارند.
به بيان بهتر، انيميشن در جهان امروز، يکي از ابزارهاي کارآمد مديريت افکار عمومي و هل دادن نامرئي جوامع به مسيرهاي مدنظر است. واقعيت مهمي که گويا سازندگان «تهران 1500» به کلي از آن غفلت کرده اند. چون از ظرفيت هاي فرهنگي و استراتژيک انيميشن استفاده نکرده اند و صرفا سود اقتصادي را درنظر گرفته اند!
داستان اين کارتون درباره مردي به نام اکبرآقاست که 160 سال سن دارد و پزشک ها به او گفته اند که فقط چند روز ديگر از زندگي اش باقي مانده است. اين پيرمرد هم که قبلا يک سياه باز بوده در اين مدت فرصت دارد تا سوابق هنري خودش را به اثبات رساند و مجوز دفن شدن در قطعه هنرمندان را بگيرد. به همين دليل نوه‌اش که در کره ماه تحصيل مي کند به ايران مي آيد تا به او کمک کند. آن ها با پشت سر گذاشتن ماجراهايي، در نهايت مي توانند يک قطعه فيلم را پيدا کنند که نشان مي دهد اين مرد کهنسال 100 سال قبل سياه باز بوده!
هرچقدر در يک کارتون سعي شود تا به مسائل فانتزيک و تخيلي بيشتري پرداخته شود،به جذابيت بيشتر آن کمک مي کند. با اين حال در «تهران 1500» بيشتر از آنکه از چنين ايده هايي کمک گرفته شود، به سوژه هاي دم دستي و سطح پايين تکيه شده است. موضوعاتي مثل رقابت هاي عشقي و شوخي هاي کوچه بازاري و مسائلي که ازجمله شاخص هاي فيلمفارسي به حساب مي آيند و تناسب چنداني براي نونهالان و جوانان ندارند.
در کشورهاي غربي، کودکان و نوجوانان با تماشاي انيميشن ها ياد مي گيرند که به تمدن و مذهب و کشور خودشان افتخار کنند. بهترين مثال براي اين قضيه، مجموعه کارتون هاي «داستان اسباب بازي ها» است که در آن به شيوه اي ظريف، ديدگاه هاي ايدئولوژيک به ذهن مخاطب تزريق مي شود. آنچه تاريخ مي گويد اين است که گاوچران‌ها افرادي خشن و متوحش بودند. اما اين انيميشن، تصويري زيبا و غرور انگيز از گاوچراني (فرهنگ اصيل آمريکايي) نمايش مي‌دهد! درحالي که اين فرآيند فرهنگ سازي در «تهران 1500» معکوس است. يعني بچه هاي ايراني با تماشاي اين کارتون، از ايراني بودن خودشان خجل مي شوند!
يکي ديگر از مهم‌ترين عواملي که باعث دوست داشتني شدن کارتون ها، به خصوص براي بچه ها مي شود،خلق شخصيت هاي خارق العاده است. قهرمان هايي که مخاطب با آن ها همذات پنداري کند و همراهشان شود. اما جاي اين گونه شخصيت ها در «تهران1500» خالي است. همه شخصيت هاي اين کارتون، افرادي جاهل مسلک و کلاهبردار هستند. عجيب است که در توليد اين اثر به جاي رجوع به کهن الگوها و اسطوره هاي وطني که سرشار از عشق و حماسه و جذابيت دراماتيک هستند به تيپ هاي فيلمفارسي مراجعه شده است!

 


حتما شما هم گونه اي از برنامه ها را ديده ايد که در آن چند داستان کوتاه به نمايش درآمده و در پي آن از بيننده مي خواهند حدس بزند کدام داستان واقعي و کدام‌يک خيال پردازي است. حال ما به جاي چند داستان يک داستان داريم و مي خواهيم حدس بزنيد که واقعي يا خيالي است!
کشوري وجود دارد که ميزان فاجعه اي که در طول دهه‌ها جنگي که بر آن گذشته -بالاخص جنگ اخير که نزديک به 13سال است در آن ادامه دارد– تنها با حدس و گمان ممکن است. تجاوزهاي پي‌در پي وضعيتي در اين کشور به‌وجود آورده که پيدا کردن تکه‌اي نان در اين کشور خود نوعي مبارزه است. سازمان FAO قبل از حمله به اين کشور هشدار داده بود اگر عمليات نظامي در آن متوقف نشود بيش از هفت ميليون نفر در خطر گرسنگي قرار مي گيرند و پس از آغاز حمله، همين سازمان خطر فاجعه انساني را جدي توصيف کرد. به طوري که بر اثر پس‌آمد هاي اين جنگ، توليد گندم در 80 درصد از زمين ها مختل شد. در اين کشور روي چادرهاي 10 دلاري مردم بمب هاي چند ميليون دلاري بوسيله هواپيماهاي چند ميليارد دلاري ريخته مي‌شود و در عين حال تالارهاي مدل با دعوت از طراحان اروپايي به ارائه آخرين مد سال مي پردازند و گروه هاي موسيقي با دعوت از نوازندگان خارجي به بر پايي فستيوال هاي پاپ، راک و ... دست مي زنند و مردم چندي است به خوردن فست فود بالاخص پيتزا گرايش پيدا کرده اند!
اگر شما فکر کرده ايد داستاني که در آن کشوري که مردم براي تهيه نان دچار مشکل هستند ولي دنبال آخرين مد بلاس و آرايش سال هستند داستاني خيالي است اشتباه کرده ايد چون اين وضعيتي است که رسانه هاي فارسي زبان ازجمله BBC فارسي امروز از افغانستان مخابره مي کنند!
به‌طور مثال در سلسله گزارش هايي با نام تلاطم ساز و سرود مجري برنامه چنين مي گويد:
"در افغانستان بسياري از خوانندگان براي تهيه آهنگ هايشان به خارج مي روند و هزينه زيادي مي پردازند ، به‌ويژه در چند سال اخير که بازار موسيقي رونق هم داشته اما هنوز جاي استوديو هاي حرفه اي در افغانستان خالي است."
در ادامه برنامه تصويري از خياباني در افغانستان نمايش داده مي شود که چند جوان در خيابان ايستاده و مشغول اجراي موسيقي راک هستند؛ آن هم با تعداد زيادي آمپلي فاير و گيتار و... عده اي هم دور آنها جمع شده اند ، گوينده چنين مي گويد :
"اينجا کابل است و اين هم بچه هايي که از خواب هاي کابل مي خوانند. نمايي ديگر از موسيقي در افغانستان [تصوير جواني پخش مي شود که با سرو وضعي عجيب در حال گيتار زدن است] براي خيلي از رهگذران کار آنها تازه و عجيب است اجراي جسورانه موسيقي راک در خيابان هاي يکي از سنتي ترين کشور هاي دنيا و..."
حقيقتش را بخواهيد شگفت زده شدم! براي من که خود يک نوازنده هستم اگر تصميم بگيرم گيتار الکتريک خود را به بيرون برده و به آمپلي‌فاير متصل کنم، اولين مشکل اين است که از کجا در خيابان پريز برق پيدا کنم! ولي جاي تعجب است که اين جوانان در افغانستاني که گويا براي تهيه برق و وسائل گرم کننده مردم با مشکل روبه‌رو هستند چگونه توانسته اند اين همه وسيله الکترونيکي را در خيابان به کار بيندازند تا خبر آن را BBC پخش کند!
اما دليل چرخش خبري اين رسانه ها براي دادن اخباري از بمب گذاري ها در افغانستان به اخباري در باره سالن هاي مد و نوازندگان چيست؟ و به‌راستي چرا کشوري براي از بين بردن چادر 10 دلاري ازبمب چند ميليون دلاري استفاده مي کند؟ بد نيست براي پاسخ به جلسه اي که بعد از سخنراني نوام چامسکي در نوامبر 2001 تحت عنوان «11 سپتامبر و پيامد هايش:جهان به کجا مي رود؟» نگاهي کنيم. در اين جلسه که در هندوستان برگزار شد يکي از شرکت کنندگان سوالي مطرح مي کند و چامسکي پاسخي به او مي دهد(اين مطلب را از کتاب جهان پس از 11 سپتامبر احمد سيف مي آورم):
" سؤال: من 25 سال پيش براي تدريس در افغانستان بودم و حالا هم مطالعاتي درباره آنان دارم. افغانستان کشور بسيار فقيري است. حتي به‌دست آوردن يک تکه نان خودش نوعي مبارزه است. آيا حمله کردن به افغانستان به زحمتش مي ارزد؟ پرسش دوم اين است که آيا منطقي است براي نابودي يک چادر 10 دلاري از موشک هاي يک ميليون دلاري استفاده شود؟ جهان به کجا مي رود؟
پاسخ چامسکي: گمان مي کنم مطالعات شما درست است ولي از آن نتايج نادرستي مي گيريد. به افغانستان حمله مي شود دقيقا به اين خاطر که کشور فقيري است و به زحمتش مي ارزد. منظورم اين است که شما نمي خواهيد به کشوري حمله کنيد که مي تواند جواب شما را بدهد [دست زدن حضار]. به آن شکل مسخره است. دوباره رئيس مافيا را در نظر بگيريد [در جواب سوال ديگري در همين جلسه، سيستم حمله هاي نظامي آمريکا را با شيوه هاي مافيايي مقايسه مي کند]. منظورم اين است که آيا يک رئيس مافيا به يک رئيس مافياي ديگر که مي تواند مزدورانش را بفرستد که او را بکشند، حمله خواهد کرد؟ اگر حق انتخاب داشته باشيد عليه دشمناني که نمي توانند از خود دفاع کنند خواهيد جنگيد، و بعد مي توانيد در صفحه تلويزيون ظاهر شده و ژست‌هاي قهرمانانه و خيلي چيز هاي ديگر بگيريد و ککتان هم نگزد.
مجتبي غفوري

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10