(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


یکشنبه 19 خرداد 1392 - شماره 20512

گفت وگوي کيهان با کامران غضنفري نويسنده کتاب "راز قطعنامه"
پشت صحنه هايي از پذيرش قطع نامه 598
به بهانه چهلمين روز سفر "امير حسين فردي"
مهرباني که داستانش پايان ندارد...
به بهانه برگزاري همايش صائب تبريزي در خرداد
صائب سر آمد شعر اخلاقي
   


سيد محمد مشکوة الممالک
اشاره:
اما در مورد قبول قطعنامه كه حقيقتاً مسئله بسيار تلخ و ناگوارى براى همه و خصوصاً براى من بود، هرگز راضى به اين عمل نمى‏بودم و مرگ و شهادت برايم گواراتر بود. خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودين و خانواده‏هاى معظم شهدا! و بدا به حال من كه هنوز مانده‏ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر كشيده‏ام، و در برابر عظمت و فداكارى اين ملت بزرگ احساس شرمسارى مى‏كنم.و بدا به حال آنانى كه در اين قافله نبودند! بدا به حال آنهايى كه از كنار اين معركه بزرگِ جنگ و شهادت و امتحان عظيم الهى تا به حال ساكت و بى‏تفاوت و يا انتقاد كننده و پرخاشگر گذشتند! "امام خميني (ره)"
سخنان امام درباره قطعنامه 598 بسيار جانسوز است و جاي بسي تامل دارد.به راستي دلايل پذيرش قطعنامه چه بود؟ کامران غضنفري متولد 1335 تهران،به دنبال رازهاي اين حادثه تاريخي طي مطالعه وتحقيقات بسيار دست به تاليف کتابي با عنوان «راز قطعنامه» زده که جلد 48 از مجموعه نيمه پنهان موسسه کيهان است .کتابي که در مدت يک ماه به چاپ هفتم رسيده است.اين کتاب با گردآوري اظهارنظرهاي افرادي که در آن دوران از حيات سياسي- اجتماعي برخوردار بودند، خواننده را به کشف حقايق تاريخي رهنمون مي سازد.در همين راستا گفت وگويي با نويسنده اين کتاب ترتيب داده ايم.
*آقاي غضنفري انگيزه شما از نوشتن اين کتاب و دليلي که باعث شد چنين موضوعي را انتخاب کنيد چه بود؟
يکي از زير مجموعه هاي کلي تاريخ هشت سال دفاع مقدس، پايان جنگ وپذيرش قطعنامه598 است‌.زماني که درمورد جنگ مطالعه و پژوهش مي کردم وقتي به مطالبي راجع به پايان جنگ، پذيرش قطعنامه وآنچه حضرت امام خميني (ره) به عنوان سر کشيدن جام زهر از آن ياد کردند برخورد کردم نظرم را جلب کرد و از موضوعاتي بود که مورد علاقه ي من قرار گرفت تا اينکه روي اين موضوع کار وتحقيق کنم و چرايي پايان جنگ را دنبال کنم.اينکه چه شد جنگ ما به آن صورت پايان پذيرفت؟ چرا ما نتوانستيم به بخشي از آن اهداف و شعار هاي امام و رزمندگان ومردم برسيم؟ چرا کار، ناقص و نيمه تمام رها شد وما نتوانستيم متجاوز را تنبيه کرده و خسارات وارده را از او بگيريم و همچنين مردم مظلوم عراق را اززير ستم حزب بعث نجات دهيم ؟چرا بدون دستيابي به اين اهداف مجبورشديم جنگ را خاتمه دهيم ؟ اين سوالات مهم شايد در ذهن افراد بسياري وجود داشته و دارد،من خودم در سالهاي گذشته با افراد مختلفي برخورد داشتم که اين سوال در ذهنشان مطرح بود وبه دنبال پاسخ براي آن بودند،مدام اين سوالات را مي‌پرسند که چرا پايان جنگ اينطور تمام شد و چرا حضرت امام (ره) گفتند من جام زهر را براي رضاي خدا نوشيدم تعبير جام زهر به معناي پذيرش قطعنامه است وهمين تعبيراتي که در پيامشان به کار مي‌برند نشان دهنده ي اين است که امام مجبور به پذيرش قطعنامه شده است.
*در روند پژوهشي که انجام داديد به چه نتايجي رسيديد که خلأهاي معنايي، محتوايي و سياسي ساير پژوهش ها را پوشش مي دهد ؟
بنده در اين زمينه منابع مختلفي را مطالعه کردم کتابهايي که مرکز مطالعات جنگ سپاه منتشر کرده، کتاب هاي ديگر درمورد پذيرش قطعنامه که توسط نويسندگان مختلف نوشته شده و مقالات بسياري که در مجلات وفصلنامه هاي گوناگون در اين زمينه چاپ شده را طي ساليان گذشته مطالعه کردم .همچنين مصاحبه هايي که مسئولين سياسي نظامي کشور در اين رابطه داشتند را مورد بررسي قرار دادم ولي در هيچ يک نديدم که اين بحث را به طور جدي و دقيق پيگيري کرده و ريشه هاي اين مسئله را مورد تجزيه وتحليل قرار داده باشند، اين بود که در اين زمينه چنين خلائي را بعينه مشاهده کردم و انگيزه اي شد تا کاري مستند و تحقيقي در اين زمينه انجام دهم.
*آيا به منابع دست اول و کساني که در اين مسئله صاحب نظر هستند دسترسي پيدا کرده‌ايد؟
عمده ي مطالبي که در اين کتاب استفاده کرده ام از منابع دست اول هستند.مانند کتابهايي که مرکز مطالعات وتحقيقات منتشر کرده ، اين‌ها مطالب ومستنداتي است که دست اندر کاران جنگ خودشان حضور داشته و بعدها مطالب را به نگارش در آوردند، يا نوارهاي مصاحبه‌هايي که در زمان جنگ مسئولين نظامي در آن عمليات‌هاي مختلف را تجزيه و تحليل کرده و با راويان جنگ مصاحبه کرده اند و مصالح جنگ را بازگو کردند،تا اينکه پس از گذر ايام اين نوارها پياده شده و به صورت کتاب در آمده ،همچنين کتاب هاي متعددي از يادداشت هاي روزانه آقاي هاشمي رفسنجاني و کتاب‌هايي که سخنراني‌ها‌، مصاحبه‌هاي ايشان در آن ها منتشر شده را مطالعه کردم. باتوجه به اين که ايشان در آن زمان هم مسئوليت رياست مجلس شوراي اسلامي و هم فرماندهي جنگ را از اواخرسال 62 تاپايان جنگ بر عهده داشتند کتاب‌ها ويادداشت هاي روزانه ايشان به واقع يکي از منابع دست اول در اين زمينه تلقي مي شد .
*به نظر شما مهم ترين اشکال سياسي پژوهش هاي صورت گرفته از لحاظ منابع تاريخ انقلاب چه چيزهايي است؟
بيشتر کارهايي که قبلا انجام شده، به اين مسئله به صورت سطحي و گذرا اشاره کرده اند،بنده تا الان نديدم که کسي به اين مسئله به صورتي که در اين کتاب آمده توجه کرده باشد و عمدتا به اظهاراتي که مثلا آقاي هاشمي رفسنجاني ويا افراد ديگر در اين باره عنوان کردند اکتفا کردند و همان ها را تکرار کردند.
*لطفا موارد مهمي از مطالبي که عنوان شده را توضيح بفرماييد؟
به هر حال به شرارت هايي که صدام در سالهاي پاياني جنگ داشته اشاره کرده اند ، همچنين بمباران‌هاي گسترده ي شهرها وروستاها يا بمباران‌هاي وسيع شيميايي که به کار مي برده ، ورود آمريکا به صحنه جنگ و منهدم کردن کشتي هاي نظامي وتجاري ما،انهدام سکوهاي نفتي يا هواپيماهاي مسافري ما، بحث پيرامون تحريم هايي که از ناحيه کشور هاي خارجي با آن مواجه بوديم وعمدتا تحريم تسليحاتي بوده‌،عدم استقبال مردم از حضور در جبهه و نداشتن بودجه کافي براي ادامه جنگ ، نداشتن توان دفاعي براي مقابله باهجوم هاي دشمن دلايلي است که عمدتا عنوان شده ودر خيلي از کتابها و مقالات به آن ها برخورد کرده ام که تقريبا همه اينها را بسياري از افراد تکرار کردند،انگار همه اين دلايل را پذيرفته اند وبه عنوان ادله ي پايان جنگ در کتابها و مقالات مختلف بيان کرده اند بدون اينکه صحت وسقم موارد گفته شده را بررسي کنند وصرفا به استناد اين که فلان آقا اين حرف ها را زده به همين اکتفا کرده و اين موارد را به عنوان دليل پذيرفته اند. ولي بنده دلايل مطرح شده را يک به يک بررسي وتجزيه وتحليل کردم وبا توجه به مستنداتي نشان دادم که آيا تک تک اين ها از دلايل پذيرش قطعنامه از ناحيه حضرت امام (ره) بوده يا نبوده .اين همان چيزي است که در کتاب‌هاي ديگر بيان نشده است ، نکته اصلي که کسي تا به حال برروي آن کار نکرده همين موضوع است.
*فکر مي کنيد چقدر در اين کار موفق بوده ايد ؟
شايد بتوان گفت به حدود 90 درصد از اهدافي که در اين پژوهش انتظار داشتم رسيده ام و آن 10درصد به خاطرحوادث ووقايعي از جنگ است که باز گو نشده ،مطالبي که افراد اصلي دست اندرکار دوران جنگ از نزديک با آن سر کار داشته وهنوز خاطرات خود را بيان نکردند تا به نگارش در آيد به همين خاطر در مقدمه ي کتاب اشاره کرده و از اين گونه افراد درخواست کردم که اميدواريم بعد ازانتشار کتاب زمينه اي فراهم شود تا آنها نيزمطالب خود را ارائه کنند وما بتوانيم در ويرايش هاي بعدي کتاب از اين مطالب تکميلي استفاده کنيم.
*بازتاب اين کتاب در نهاد‌هاي داخلي ،مقامات و گروهها چگونه بوده است ؟
زماني که مطالب اين کتاب از هفته ي دفاع مقدس دراواخر شهريور91 تاآبان 91،طي 31 شماره به صورت پاورقي در کيهان چاپ شد، همزمان چند عکس العمل از ناحيه اقاي هاشمي رقسنجاني در صفحه‌ي اول روزنامه ها با تيتر درشت ديده شد.حدوداً بعد ازچهار تا پنج شماره از چاپ پاورقي ها ،ايشان عبارت "تحريف تاريخ دفاع مقدس توسط جبهه نديده‌ها" را بکار بردند، چند روز بعد عبارت "بي هويت ها" وحدود يک هفته بعد در صحبت هاي خودعنوان کرده بودند که بعضي افراد که امام را نديده و نمي شناسند و در آن دوران حضور نداشته، جبهه را نديده و خوف حضور در جبهه را داشته اند آمده اند با اغراض سياسي وجناحي خود وقايع دفاع مقدس را تحريف مي کنند، اين‌ها تحليل گران منصفي نيستند.اين موارد و چند عکس العمل ديگر من را بر آن داشت که اواخرمهرنامه اي سر گشاده خطاب به آقاي هاشمي براي روزنامه کيهان ارسال کنم ودرآن پاسخ اتهامات غير مستقيم ايشان را دادم.متن اين نامه را در قسمت آخر کتاب تحت عنوان نامه ي نويسنده ،آورده ام.در واقع اين عمده ترين و تند ترين عکس العمل از ناحيه ايشان بود شايد هم چنين عکس العملي طبيعي بود چرا که بخش عمده اي از کتاب مربوط به اقدامات وسياست‌هاي ايشان در زمان جنگ مي شود و در کتاب نشان داديم که خط ومشي ايشان با خط ومشي امام (ره) دو چيز جدا از هم بوده ودر نهايت هم براي دستيابي به هدف خود شرايط را به گونه اي پيش بردند که امام (ره) مجبور به سر کشيدن جام زهر شود.
*چرا در کتاب راز قطعنامه به سرانجام اجراي 598 قطعنامه اشاره نشده است؟
البته از نظر بنده اشاراتي تلويحي داشته ايم ، مثلا از قول اقاي هاشمي آورديم بعد از مدت ها که از قطعنامه مي گذشت سال 69 گله کرده بودند که به نظر مي رسد شوراي امنيت وسازمان ملل تمايلي به اجراي قطعنامه در شرايط آتش بس ندارند‌،اين حرف که در يادداشت هاي خود آورده اند گوياي مطالب زيادي است که به برخي از آن ها اشاره کردم‌، اين بدان معناست که ايشان به طور ضمني اقرارمي کنند که فريب سازمان ملل وشوراي امنيت را خورده‌اند چرا که شوراي امنيت با وعده اينکه به چيزهايي که گفته بود عمل خواهد کرد ايشان را به دنبال پذيرش قطعنامه توسط جمهوري اسلامي دلخوش کرده و وقتي به هدف خود مي رسند زير بقيه ي قول هايي که داده بودند مي زنند،همان گونه که ديديم پذيرفته شدن آتش بس توسط جمهوري اسلامي ايران مرحله اول بود و بايد بقيه مفاد قطعنامه اجرا مي شد من جمله اينکه مي بايست کميته اي تشکيل مي شد تا آغاز گر جنگ و متجاوز را شناسايي کند، که شوراي امنيت عملا اين کار را نکرد. ما در تير 67 قطعنامه را پذيرفتيم ولي سال 69 سازمان ملل بعد از اينکه عراق به کويت حمله کرد و زماني که امريکا و غرب با صدام درگيري پيدا کردند ، دبير کل سازمان ملل آقاي خاوير پرزدکوئيار دردوره رياستش گزارشي تهيه و در آن اشاره کرد عراق آغاز‌گر جنگ بوده است.آقاي هاشمي سعي کرد اين را پيروزي مهمي براي جمهوري اسلامي تلقي کند و آن را دستاورد بزرگ خود قلمداد کند، در صورتي که اين اقرار دبير کل ساز‌مان ملل در يک گزارش به شوراي امنيت اعلام شد وشوراي امنيت هيچ گاه براساس اين گزارش قطعنامه اي صادرنکرد که عراق را رسما به عنوان متجاوز اعلام کند ،چون مي دانستند با اين کار مسئله، بار حقوقي پيدا خواهد کرد و بايد پس از تعيين متجاوز ،او خسارت هاي جنگ را بپردازد.در نتيجه آنها اصلا چنين قطعنامه اي صادر نکردند و خسارت هاي ما نيز برزمين ماند. آقاي هاشمي سال 81 يا82 در يک مصاحبه به اين اشاره دارند که عراقي‌ها هنوز هم خود را مسئول پرداخت خسارت به ما نمي‌دانند و اين نشان مي دهد که چنين چيزي از سوي سازمان ملل وشوراي امنيت صادر نشده بود که اگر صادر مي شد حتماً اقدام عملي هم صورت مي پذيرفت. بنابراين قطعنامه 598 فقط به معناي آتش بس و عقب نشيني به مرزهاي بين‌المللي انجام شد ،حتي تبادل اسرا که در آن تحت عبارت کلي گفته بودند طبق کنوانسيون ژنو اسرا را مبادله کنند نيز تا سال 69 انجام نپذيرفت . اما چون در مرداد 69 عراق مورد تهديد امريکا قرار گرفته بود مجبور شد نيروهاي خود را از مرز ايران جمع کرده وبه مرز کويت وعربستان اعزام کند،از آن جا که مي خواست خيالش از بابت مرزهاي ايران راحت باشد مجبور شد قرار داد1975الجزاير وتبادل اسراي خود با ايران را بپذيرد.
*به جنگ عراق و کويت اشاره کرديد اما چرابه نامه هاي پنج گانه صدام حسين از ارديبهشت سال69تا اواخر مرداد69که حمله عراق به کويت صورت مي گيرد اشاره اي نشده است ؟
اين هم دليلي بر صحت پيش‌بيني‌هاي حضرت امام (ره) است،بر خلاف ادعاهاي آقاي هاشمي رفسنجاني که از سال 61و62 به دنبال پذيرش واعلام اتش بس ، پايان جنگ ونشستن پشت ميز مذاکره با صدام بودند، حضرت امام (ره) چنين اعتقادي نداشتند و مي‌گفتند صدام علي رغم ادعايش ، هيچ گاه طالب صلح نيست و اين درخواست او فقط براي اين است که خودرا از زير بار حملات ما خلاص کرده و فرصتي پيدا کند تا با تجديد قواي بيشتري به ما مجدداً حمله کند. ديدگاه امام‌(ره) اين بود که صدام آدم بشو و اهل صلح نيست و فقط ادعاي صلح مي کند، چيزي که آقاي هاشمي باور نمي‌کردند، البته در يک مصاحبه اشاره مي کنند که نظر امام بر اين بود که صدام اهل صلح نيست وتظاهر مي کند ماهم اين تحليل را پذيرفتيم. و در کتاب همين را از آقاي هاشمي سوال کرديم ، گفتيم شما در طي ساليان جنگ تحميلي خلاف اين عمل کرديد پس چرا مي‌گوييد تحليل امام (ره) درست بود و شما هم قبول داشتيد؟شماکه مدام در پي اعلام آتش بس و مذاکره با صدام حسين بوديد! بين عمل شما وادعايي که داريد تناقض وجود دارد.اين ها مواردي است که در کتاب به آن اشاره کرده ايم.
*به نظر شما چرا صدام قرارداد 1975 الجزاير را پذيرفت؟
عراق آن زمان در موقعيت ضعيفي قرار داشت ، اين قرارداد را دوسال پس از پايان جنگ با ما پذيرفت‌. صدام تا پيش از حمله به ايران در جلوي دوربين هاي تلويزيون قرارداد1975الجزاير را پاره مي کند و مي گويد اين قرارداد باطل بوده واعتباري ندارد،اين عقيده را تا پايان جنگ هم داشت،پس از آن وقتي که حمله به کويت پيش آمد و امريکا و متحدانش در دنيا جلوي او صف‌آرايي کردند و خود را در مقابل آنها در خطر ديد مجبور بود که مطمئن باشد که از ناحيه ايران حمله اي رخ نمي دهد، در اين شرايط بود که شروط ما را پذيرفت، يکي از شروط جمهوري اسلامي اين بود که بايد قرارداد1975الجزاير را بپذيريد و پذيرش آن را رسما اعلام کنيد ،عراق نيز چون مجبور بود چنين کاري کرد‌،اگر صدام بحث حمله به کويت را نداشت همچنان سر حرفهاي خود ايستاده بود .
مطلبي که بنده به آن اشاره کردم البته خيلي در اين زمينه وارد نشدم اين است که آيا برخي از مسئولين واقعا قطعنامه 598،درتيرماه 67 را پذيرفته بودند يا نه، از قبل پذيرفته بوده و منتظر بودند حضرت امام‌(ره) را وادار به پذيرش قطعنامه کنند؟بنده اين چنين در کتاب به آن پرداخته‌ام: در اسفند 1366 شبکه abcآمريکا خبري را اعلام مي کند و مي‌گويد که نماينده ايران در سازمان ملل آقاي محمد جعفر محلاتي به شوراي امنيت اعلام مي کند که جمهوري اسلامي ايران قطعنامه 598 راپذيرفته و آماده‌ي اجراي مفاد آن است،سوال مطرح اين است که چه کساني به نماينده جمهوري اسلامي ايران در سازمان ملل دستور داده اند که چنين کاري را کند؟چون نماينده ما درسازمان ملل نمي تواند با اختيار خود چنين کاري را انجام دهد حال چه کساني اين خواسته را داشتند؟حضرت امام که تا 23تير 67به هيچ عنوان زير بار پذيرش قطعنامه نرفته بود، رئيس جمهور وقت مقام معظم رهبري نيز تا آن زمان قطعنامه را نپذيرفته بودند پس چه کساني به نماينده ما گفته بودند به سازمان ملل برود و به شوراي امنيت اعلام کند که ما قطعنامه را پذيرفتيم آنها حتي اين را از امام(ره) هم مخفي کرده و در واقع امام (ره) را در جريان کار قرار نمي دهند،اين نشان مي دهد يک ديپلماسي پشت صحنه است که بدون اطلاع امام (ره) و رييس جمهور وقت چنين عمل ميکند. پس از آن هم تظاهر مي‌کنند که ما با خط و مشي امام (ره) همگام و همراه هستيم‌،در حضور مردم ورسانه‌ها نيزهيچ بروز نمي‌دهند که پشت صحنه چه کاري را دنبال مي‌کنند و حوادث پس از آن به شدت مشکوک است اينها هيچ کدام توجيه نظامي ندارد. برخي از آقايان سعي کرده اند طي اين بيست و چند سال به مردم وانمود کنند که اين سقوط‌ها توجيه نظامي دارد در صورتي که اصلا اين طور نيست.
*دليل شما بر چنين ادعايي چيست؟
يک دليل اين که در بهمن 64 که رزمندگان ما فاو را تصرف کردند عراق حدود دوماه ونيم هر روز با استفاده از همه ي امکانات تانک‌،توپ‌، بمباران‌هاي هوايي وشيميايي و... پاتک هاي بسيار شديد و سنگيني مي کند تا آن جا را باز پس بگيرد اما بچه ها مقاومت کرده و عقب نشيني نمي کنند تا صدام نا اميد شده وتلفات بسيار سنگيني در اين عمليات مي دهد چيزي حدوده چند ده هزار نفر کشته و زخمي مي‌دهند، به گونه اي که نقل مي شود فرماندهان عالي رتبه عراق به صدام اعلام مي کنند که ادامه اين کار فقط خود کشي است و فاو همچون قتلگاه مي ماند .رزمندگان ما تحت هر شرايطي آن جا را حفظ کردند اما چرا در 28فروردين 67ظرف 24 ساعت فاو را از ما پس مي گيرند؟اين قضيه اصلا توجيه نظامي ندارد. يا شلمچه اي که ما درعمليات کربلاي 5 با آن همه شهيد ، جانباز ، اسير و... توانستيم به پشت ديوارهاي بصره برسيم چطور مي شود ظرف 8ساعت آنجا را تخليه کرده و عقب نشيني کنيم؟ اينها هيچکدام توجيه نظامي نداشته و با علامت سوال روبروست، ما انشاالله قصد داريم که اين مطالب را پاسخ دهيم.البته در کتاب اشاراتي به اين مطلب کرده ام گفته ام کساني که در ماجراي تحميل پذيرش قطعنامه و جام زهر به امام‌(ره) نقش داشته‌اند، عمدتا همان کساني هستند که در ماجراي فتنه ي سال 88 دخيل بوده‌اند‌. همان کساني که نامه مي‌نويسند و دست‌هارا به علامت تسليم بلند مي‌کنند، در پايان جنگ هم نامه زده و مي‌گويند مردم ديگر از رفتن به جبهه‌ها استقبال نمي‌کنند،ديگري نامه مي زند که توانايي پشتيباني از جبهه ها را نداريم يا اينکه پول براي پشتيباني از جبهه نداريم ما همه اين ها را در کتاب بررسي کرده و استدلال کرديم که ادعاهايي بوده که صحت نداشته است. مثلاً آقاي محسن رضايي که فرمانده سپاه بودند در تير ماه 67 نامه اي را خطاب به آقاي هاشمي رفسنجاني نوشته و آقاي هاشمي همان نامه را خدمت امام خميني (ره) مي برد. در اين نامه مي گويد ما هيچ پيروزي در زمينه ي نظامي نخواهيم داشت و ديگر نمي توانيم در مقابل حملات عراق مقاومت کرده و حملات آنها را دفع کنيم و اگر بتوانيم تعداد سه هزار توپ، سه هزارتانک،300 هواپيما وهلي کوپترو امکانات ديگر داشته باشيم تا پنج سال بعد امکان عمليات آفندي را خواهيم داشت اين در حالتي است که ما آمريکا را از خليج فارس بيرون کنيم ودر کنارآن شوراي عالي پشتيباني جنگ هم بتواند درخواست‌ها و بودجه‌ي ما را تامين کند که شواهد و قرائن نشان مي‌دهد که اين ها پشتوانه چنين کاري را براي بودجه‌ي مورد درخواست ما ندارند، در واقع ايشان در اين نامه دستان خود را به معناي تسليم بالا برده است. حضرت امام‌(ره) نيز در نامه‌اي که براي سران مي نويسند اشاره‌اي به نامه‌ي آقاي رضايي مي‌کنند و متن نامه را آنجا مي آورند ،ما در کتاب از آقاي رضايي سوال کرديم که اگر اين ادعاي شما که در نامه خود نوشتيد صحت داشت مبني بر نداشتن امکانات و نياز به اين که نيروهاي سپاه به هفت برابر افزايش پيدا کند، ارتش به دونيم برابر‌،دارا بودن سه هزار توپ وتانک،300 هواپيماو هلي کوپترو..... چطور مي‌شود در مرداد 67‌، يک ماه پس از اين نامه در حالي که هيچ کدام از اين امکانات و آن بودجه ي مورد درخواست را نداشتيد درخواست عمليات آفندي به داخل خاک عراق را داريد؟ پس اين نشان مي دهد آن نامه‌ي شما صحت نداشته و تحليل شما کذب بوده وصرفا بر اين اساس دستتان را به علامت تسليم بلند کرده تا امام را وادار به پذيرش قطعنامه کنيد.

 


پژمان کريمي
هنر در معناي دقيق؛برانگيختگي انسان است رو به زيبايي هاي معنوي!هنرمند اصيل و متعهد نيز همويي است که چشم به هنر متعالي دارد و ماموريت خود را در راستاي ذات هنر تعريف کرده است.
از اين روهنرمند متعهد داراي ويژگي ها يي است:
"نه هر که چهره برافروخت دلبري داند
نه هر که آينه سازد سکندري داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داري و آيين سروري داند"
هنرمند متعهد ؛نخست يک خداباور و ديندار واقعي است.کسي است که بواسطه ايمان الهي ،خود را وقف راه حضرت حق کرده است.چنين انساني هر لحظه زندگي خود را مجالي براي خشنود کردن پروردگار ميبيند و تلاش مي کند ازانديشه و نگاه و توان و هر گامش ،ميوه اي براي درخت کارنامه خود به بارآورد. دوم ،او ذات و کارکرد هنر را مي شناسد و يقين دارد که هنر متعالي ابزار ارتقاء ابلاغ رسالت الهي است.پس چنين هنرمندي را با نفسانيت چه کار؟او را با دنيازدگي و امور لغو و پوچ چه نسبتي است؟
بنا برا ين،پرهيز هنرمند متعهد از ابتلائات مبتذل و نفساني است که او و انديشه و گوهر و ميوه هاي خلاقيت و خيال او را ارجمند و زلال و انديشه ساز مي کند.
امير حسين فردي ،بي ترديد هنرمندي متعهد بود.نويسنده اي بود که نمي توانست بي نسبت با هنر متعهد زندگي کند.نمي خواست که جزدر مسير هنر اصيل ،قلم زند.نمي توانست که قلمش را جز در ساحت ادبيات عشق و زيبايي،انسانيت و عدالت ،نور و بالندگي معنا کند.
او خود را سرباز حيطه ادبيات و هنر "خدايي" تعريف کرده بود.وقتي از ايمان و انقلاب حرف مي زد پر شور و راسخ واژگان را به کار مي گرفت .چه در حوزه بيان و چه در گستره ادبيات و هنر ،بر سر ارزشهاي ديني تعارف نمي کرد.حرمت واژگان مقدسي چون "شهيد " و "شهادت" را محکم پاس مي‌داشت.ديدگاه هاي سياسي خود را روشن و بي پرده ابراز مي کرد.
نگارنده به ياد دارد که در دوران فتنه 88 آن هنگام که سره از ناسره باز شناخته مي شد و برخي قلم هاي منافق زبان به سکوت دوخته بودند ،استاد فردي بي محابا حرف زد و قلم به افشاي فتنه گران عرصه ادب راند و تاختشان!
او به عنوان يک هنرمند مسلمان در عين صلابت و جديت در دفاع از ارزشها،هيچ گاه شکيبايي از کف نداد و "ادب"را فرو نگذاشت.بي تقوايي و بي عدالتي پيشه نکرد و با وقار و آرامش داستان هاي فاخر انقلابي نوشت.
دلواپس بود تا مبادا قلم هاي متعهد از هم جدا افتند.مبادا بچه مسلمانان بر اثر اختلافات جزيي و غفلت ها از يکديگر دور شوند.
در نوشتن وسواس عجيبي داشت . با طمانينه و عشق به حکايت و روايت مي نشست.دلمشغولي اش افزودن به تعداد کتابهايش نبود.نگران چيستي و چگونگي اثر بود.به همين دليل هم تعداد آثارش اندک اما در زمره "بهترين "ها ارزيابي مي شود.
اهل تظاهر و تفاخر نبود. اما گوشه گيري هاي منفعلانه را هم بر نمي‌تافت. هر کجا که بايد حضور مي يافت تا بازتاب هنر متعهد رنگ واقعيت گيرد ، بي‌ملاحظه هاي کاسبکارانه،آشکار مي شد.
مي گويند :استاد فردي زود از ميان ما رفت! اما برآنم که استاد فردي بنا به آثارش و راهي که براي اهالي قلم و هنرمندان متعهد باز کرد و مشي روشني که از خود به يادگار گذاشت ،هنوز در ميان ماست.
اويي که قلب بيمارش هنوز براي دوستان "کيهان بچه ها"مي تپد،براي همه کودکان و نوجوانان ايران!
محمد عزيزي -شاعر- مي گفت :دختر آقاي فردي در اتاق کار پدر ،در کيهان بچه ها،مجموعه اي از نقاشي هاي دوران کودکي اش را پيدا کرد.همان نقاشي هايي که براي انتشار در کيهان بچه ها به پدر سپرده بود.اما گويا پدر براي نگرفتن فرصت از بچه هاي ديگر،نقاشي هاي دخترش را هيچ گاه به چاپ نسپرد.
او دوستدار همه بچه هايي بود که نديده بودشان!اما براي آنها داستان نوشت!
يادش گرامي!

 


جواد محمد زماني
تولد و زندگاني
ميرزا محمدعلي صائب تبريزي، در حدود سال 1000 هجري درتبريز به دنيا آمد. پدرش ميرزا عبدالرحيم، از بازرگانان معتبر بود. خانواده صائب جزو هزار خانواده‌اي بودند كه با فرمان شاه عباس اول، پس از فتح تبريز (1012) به اصفهان كوچ كردند و در محله «عباس آباد» سكونت گزيدند. صائب خود در برخي از اشعار به اصالت تبريزي خود اشاره كرده است؛ از جمله:
صائب از خاك پاك تبريز است
هست سعدي گر از گل شيراز
ز حسن طبعِ تو صائب ـ كه در ترقي باد ـ
بلند نام شد از جمله شهرها، تبريز
ز خاك پاك تبريز است صائب، مولد پاكم
از آن با عشقباز شمس تبريزي سخن دارم
(قهرمان 1387: 12)
دوران زندگاني صائب در خردسالي با حوادث گوناگون همراه بوده است. باز پس گيري آذربايجان از عثماني‌ها ـ كه سيزده سال آن را تصرف كرده بودند ـ‌ توسط شاه عباس اول، بر تخت نشستن نوه شاه عباس اول (شاه صفي) در سال 1038 و حكمراني همراه با قتل و خون ريزي وي، از آن جمله بود. در سال 1034 عازم سفر هند شد و چون به كابل رسيد، با استقبال ظفرخان روبه رو شد و چند سالي درآنجا ماند. شاه جهان روز دوشنبه هشتم جمادي الثاني سال 1037 در دار‌الخلافه اكبرآباد (آگره) بر تخت سلطنت جلوس كرد. يك هفته بعد ظفرخان (حاكم كابل) از سمت خود عزل شد و لشكر خان مشهدي به جاي وي منصوب گرديد. با اين همه، چون والي توران به تسخير كابل تصميم گرفته بود، حكم شد كه ظفر خان تا فرونشستن غبار فتنه، باقي بماند. بدين‌گونه، وي با كمك لشكر خان، توانستند دشمن را تار و مار سازند. صائب در قصيده‌اي به فتح ظفرخان اشاره مي‌كند (گلچين معاني 1373: 27- 28) به ظفرخان مأموريت هاي ديگر محوّل شد و صائب به همراه وي به آگره، لاهور و برهان پور ـ و بعدها كشمير ـ رفت. صائب نخستين ديوانش را به خواهش ظفرخان تدوين كرد.
صائب در سال 1042 به همراه پدرش (كه براي ديدار او به هند آمده بود) به ايران بازگشت و در اصفهان سكني گزيد. وقتي عزم وطن كرد كه از ورود پدرش به آگره ـ‌ به عزم بازگرداندن او به وطن ـ آگاه شد. از اين رو قصيده‌اي در مدح خواجه ابوالحسن تربتي ـ‌پدر ظفرخان ـ سرود و از وي، رخصت وطن كرد. نيز ممكن است علت اصلي سفر، وضعيت صائب در برهانپور بوده باشد؛ چه اينكه در آن روزگار، وضعيت وي همانند وضعيتش در كابل با خوشي‌هاي فراوان همراه نبوده است. صائب پيش از عزيمت به وطن، به كشمير رفته بود. ظفرخان در سال 1042 با امر شاه حاكم آن ديار شده بود. صائب به همراه پدرش به كشمير رفت و از آنجا به اصفهان بازگشت (گلچين معاني 1373: 33) در بازگشت به اصفهان شاه عباس دوم به وي، مقام ملك‌الشعرايي بخشيد.
صائب ظاهراً در سال 1086 از دنيا رفته است و بيش از هشتاد سال سن داشته است، اگرچه در اين باره اختلافاتي نيز وجود دارد. (قهرمان 1387: 17)
ارزيابي شعر
صائب را بايد به واقع بزرگ‌ترين شاعر سبك هندي دانست. هيچ يك از شاعران سبك هندي به اندازه صائب درميان توده‌هاي مردم و نيز اديبان و شعر دوستان ارج و قرب ندارد. از اين رو صائب نماينده سبك هندي و شعر او معيار بازشناخت اين سبك و شاعران آن است. از اين رو در بيان ويژگي‌هاي شعر صائب بايد دانست كه اين ويژگي‌ها، ويژگي سبك هندي است.
از جمله ويژگي‌هاي شعر صائب، حضور اشياي مختلف طبيعت است. در ديوان صائب، بيشتر اشياي موجود در طبيعت در قالب مضامين گوناگون يافت مي شود. از سنگ و ريگ و درخت و گل و رودخانه تا بخيه كفش و فلاخن و اشك كباب و؛ به خلاف شاعران سبك عراقي كه اغلب، الفاظ ميخانه‌اي با رويكرد خاص در شعر آنان يافت مي‌شود. شايد يكي از علل پيروزي سبك هندي و غلبه چند قرني آن در ادبيات فارسي نيز همين باشد. شاعران سبك عراقي به دليل ادبيات عرفاني يا شبه عرفاني خود مجبور بودند كه با ادبياتي رمزآلود سخن بگويند و مضامين خود را در قالب الفاظي چون جام، سبو، ساغر، ميخانه، باده و مي، بگنجانند اما شاعران سبك هندي چنين نبودند و آزادانه مي‌توانستند هر مضمون و موضوعي را با هر واژه‌اي كه مي‌خواهند به صحنه خيال بكشانند. چنين بود كه شعر آنان از شمول بيشتري در تصرف اجزاي طبيعت برخوردار شد. در اين ميان صائب با چيره‌دستي فراوان، توانست بيشترين مضامين را خلق كند تا آنجا كه كمتر چيزي در طبيعت يافت مي شود كه صائب درباره آن دست‌كم بيتي نسروده باشد.
زبان مردمي و بهره‌مندي از ادبيات كوچه و بازار از ويژگي‌هاي شعر صائب است. با آنكه شعر صائب ـ همانند ديگرشاعران سبك هندي ـ‌ متهم به سخت فهمي و تزاحم خيال شده، در لابه لاي آن گاه به ابياتي برمي‌خوريد كه كاملاً ساده و بي تكلّف و عوام فهم است:
يك عمر مي توان سخن از زلف يار گفت
در بند آن مباش كه مضمون نمانده است
و ازاين دست ابيات در اشعار صائب تبريزي كم نيستند. نيز بهره‌مندي از محاورات مردم كوچه و بازار و همصدا شدن با دغدغه‌هاي آنان در كسب و كار و معيشت يا امور معنوي شعر صائب را براي بسياري از مردم خوشايند ساخته و باعث شده بسياري از ابيات آن به صورت «مَثَل» در آيد.
شعر صائب، شعر اخلاقي است. دركشور ما شعر عرفاني، جايگاه ممتازي دارد و شاعراني چون حافظ، مولانا، عطار، سنايي و سعدي قله هاي مرتفع آن به شمار مي‌آيند. با اين همه توده‌هاي مردم به دليل ناآشنايي با مباني و مكاتب عرفان اسلامي و نيز عدم درك معاني الفاظ ميخانه‌اي و خمريّه‌هاي عرفاني، با بخش‌هايي از اشعارعرفاني ارتباط كامل و عميق برقرار نمي‌كنند يا آنكه صرفاً از ظواهر الفاظ و عبارات آن لذت مي‌برند. اما شعر اخلاقي اين گونه نيست. شعر اخلاقي به دليل آنكه اغلب رمزآلود نيست بيشتر در ميان مردم جاي باز مي‌كند. شعر صائب نيز بخشي از ادبيات تعليمي ماست و در درون خود حكمت‌هاي اخلاقي فراواني نهفته دارد. اين باعث شده كه بسياري از ابيات صائب در قالب پند و اندرز رواج يابد.
در انديشه صائب دو نوع اخلاق وجود دارد: اخلاق آرماني و اخلاق عملي: «ذهن صائب اساساً آرمان گراست و آنچه مي‌خواهد بسازد ناكجا آبادي است كه در آن عاطفه و محبت و ذوق و صفا حكومت مي كند. در دنياي آرماني او، انسان مختار است نه مجبور، ايثارگر است، بلند همت است، با صحبت و نصيحت مي توان انسان ها را به راه آورد، دوستان يكدل و صافي ضميرند و آنچه بايستة دنياي نيكان و شهر نيكان است در ضمير او رفت و آمد دارد. در آنجا عشق پاك فرمان مي راند و هوس را در آن راهي نيست؛ اما واقعيت زندگي دور و بر شاعر جز اين بوده است. دنياي الحقُّ لِمَن غَلَب، دنياي وحشي بي‌ترحّم كه در آن حاكم جز شمشير نيست، كه در آن پدر بر پسر و پسر بر پدر ترحّم نمي‌كند. پادشاه آدم‌خواراني را تربيت مي‌كند تا مخالفان را زنده زنده تكه و پاره كنند و ببلعند. انسان خون انسان را به حقيقت نه به مجاز مي‌نوشد. صائب كه از آن قصر باشكوه خيال و از ناكجا آباد آرماني خود پايين مي‌آيد، ناچار است در كجاآباد زندگي اخلاق ديگري را به مردم بياموزد: اخلاقي كه انسان‌ها بتوانند با آن خود را در دنيايي كه توانا آكل است و ناتوان مأكول، حفظ كنند. اينجا انسان ديگر مختار نيست، موجود ضعيفي است كه بايد احتياط و دور انديشي پيشه كند.
چرا صائب؟
در دنيايي زندگي مي کنيم که فرهنگ منحط غرب مي کوشد تا بنيان هاي اخلاقي را سست سازد و ارزش هاي ديني را تحت الشعاع هياهوي خود قرار دهد. امرزوه غرب در منجلاب فسادهاي اخلاقي گرفتار شده و هويت خود را از دست داده است. به عکس، گلستان معارف اسلامي و فرهنگ ديني در شرق هنوز گل هاي معطر فراواني دارد. هنرمند امروز تکليف هاي فراوان دارد؛ هنرمند امروز بايد بکوشد تا جهانيان را مست شميم دلکش بوستان فرهنگ اسلامي کند. هنرمند امروز بايد در مسير تقويت باورها و رشد و بالندگي اخلاق در جامعه بکوشد. هنرمند امروز بايد مصداق آمر به معروف و ناهي از منکر باشد؛ همان گونه که صائب و شاعران هم عصر او کوشيدند تا باورهاي اخلاقي را گسترش دهند. هنر صائب تلاش براي احياي ارزش هاي اخلاقي – آن هم با زبان مردم روزگار خود و با بهره مندي از تمثيل– بود. صائب کوشيد تا از اجزاي طبيعت بهره ببرد و با انبوه مثال به سراغ دل هاي مردم برود و نکته به نکته اخلاق را تعليم دهد.
شاعر روزگار ما نبايد از ادبيات تعليمي غافل باشد. از ديرباز شاعران پارسي گو، در ميان اشعار عاشقانه و غنايي، بخشي را به تعليم مردم ويژه کرده بودند. سعدي که در شعر عاشقانه پهلوان است، در بوستان و گلستان به دنبال تعليم و تعلّم است. حافظ که غزل هاي عرفاني او در اوج است، از پند و اندرز در ميان غزل هاي خود غافل نمي شود؛ اما شاعر امروز چرا اين گونه نيست؟ پاسخ آن است که شاعر امروز نه چندان تلاش مي کند که معرفت خود را عميق سازد و تحت تعليم قرار گيرد، و نه چندان مي کوشد که رسالت خود را ادا کند. از اين رو بايد تلاش کرد تا تعليم و تعلّم را در شعر و شاعر امروز احيا کرد.?

پانوشت ها:
1.شعار، جعفر و زين العابدين مؤتمن (1386)، گزيده اشعار صائب تبريزي، با مقدمه حسن انوري، تهران: پرديس
2.قهرمان، محمد (1375)، ديوان صائب تبريزي، ج 1، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي
3.قهرمان، محمد (1387)، برگزيده اشعار صائب و ديگر شعراي معروف سبك هندي، تهران: سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاه ها (سمت)
4.گلچين معاني، احمد (1373)، فرهنگ اشعار صائب،ج 1، تهران: انتشارات امير

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10