دموکراسي مدرن يا ديکتاتوري پنهان؟ (قسمت اول) |
|
تجربه جديد در عرصه حكومتهاي مردمي |
|
چگونه حماسه بسازيم؟ |
|
|
|
|
شبنم نادري دموکراسي 1به عنوان يك انديشه سياسي و نيز نوعي مكانيسم
و نظام اداره جامعه، از معدود مفاهيم سياسي ديرپاي فلسفه سياسي است و به
ويژه در دو سدة اخير شاهد رونق و ترويج اين فلسفه و نظام سياسي ميباشيم.
اين مفهوم در عمر طولاني خويش، تحولات و فراز و نشيبهاي بسيار به خود ديده
ولي همچنان محل تعاطي افكار و الگوي آرمانيِ حداقل بخش وسيعي از مردم
جهان است و به قاطعيت ميتوان گفت بشريت مدرن هنوز در استفاده از اين
مفهوم جنجال برانگيز و آرامش خيز، به اجماع نظر و توافق دست نيافته است.
دموکراسي2، - از ديدگاه طرفداران اش - عالىترين و کامل ترين حکومت در دنياى
امروز است.در اين سيستم حکومتى، اصل بر اين است که تمام مردم از هر گروه و هر قشر،
با آزادى کامل به پاى صندوق هاى رأى بروند، و نمايندگان واقعى خود را انتخاب کنند؛
و سرنوشت ملّت خويش را براى سال هاى معيّنى تحت ضوابط خاصى به دست آنها بسپارند؛ و
آنها نيز با تبادل نظر و مشورتى که ظاهراً آزادانه صورت مى گيرد، قوانين و مقرراتى
که به عقيده آنها حافظ منافع مردم است وضع و مقرّر مىکنند؛ و هيئتى براى اجراى آن
تعيين مى نمايند که رئيس اين هيئت گاه به وسيله اين نمايندگان، و گاه مستقيماً به
وسيله مردم تحت عنوان نخست وزير يا رئيس جمهور انتخاب مىشود، و آن را «حکومت
دموکراسى»يعنى: حکومت مردمى يا حکومت مردم بر مردم مى نامند. اين شکل از حکومت
نيز به دو نوع تقسيم مىشود؛نوعى که ظاهراً و واقعاً جنبه مردمى دارد.اين شکل در
دنياى امروز و گذشته هرگز وجود خارجي نداشته است. نوع ديگر آن است که آب و رنگى از
حکومت مردمى دارد; ولى در باطن چنين نيست; روح آن «استبداد»، و ظاهر آن «دموکراسى»
است! در اين حکومت ها مردم تحت نفوذ لابي ها و احزاب و زير بمباران تبليغاتي
رسانه ها به پاي صندوق هاي راي مي روند و همان سردمداراني که افکار و انديشه هاي
مردم را تحت سلطه ي خود در آورده اند صندوق ها را با آراء تقلبى پر مىکنند،تا
افراد مورد نظر خودشان از درون صندوق ها بيرون بيايد. گاه اين دخالت به طور مرموز،
و حتّى ناآگاهانه صورت مى گيرد; به طورى که افراد ساده لوح و خوش باور تصور مى
کنند انتخاب به صورت کاملا آزاد صورت گرفته; در حالى که چنين نبوده است; زيرا گروه
اندکى که داراى ثروت و امکانات فراوان هستند; وسايل ارتباط جمعى را در اختيار مى
گيرند; و با ظرافت تمام و استفاده از نکات روانشناسى، افراد مورد نظرشان را به
گونهاى تبليغ مى نمايند که غالب مردم تصوّر مى کنند، اينها افرادى انديشمند دلسوز،
عالم، آگاه، مدير و مدبّر، همچون فرشتگان آسمان اند! در حالى که در واقع مزدورانى
هستند که در خدمت آن گروه ثروتمند پر نفوذ و سود پرست قرار گرفته اند.در اينگونه
جوامع که نمونه هاى فراوانى در اروپا و آمريکا دارد، حکومت در واقع نوعى ديکتاتوري
پنهان و ظالمانه است، که در لباس دموکراسى و حکومت مردمى عرضه مى شود. در واقع
بايد گفت؛اکثريت در منطق بسياري از صاحبنظران، بلکه پيشتازان فلسفه سياسي جايگاهي
نداشته است. سقراط که از نخستين بنيانگذاران فلسفه سياسي است، به شدت به حکومت
اکثريت و توده مردم حمله مي کند و در شکل پرسش مي گويد: آيا موهوم پرستي نيست که
صرف عدد يا اکثريت، سبب خرد خواهد شد؟ آيا نمي بينيم که در سراسر جهان، توده مردم
نادان تر، خشن تر و ظالم تر از مردمان پراکنده و تنها هستند؟3 ويل دورانت در ذيل
موضوعي با عنوان آيا دموکراسي شکست خورده است؟ در ناشايستگي اکثريت مي نويسد: درست
است که فشار و زور اکثريت (عددي) بر اقليت بهتر است از عکس آن; يعني فشار و زور
اقليت بر اکثريت... ولي چنين امري، روح غرور عوام را بالا برده و به همان اندازه هم
روح افراد فوق العاده را در هم شکسته و نبوغشان را عقيم نموده است... و هر چه بيشتر
دموکراسي را مي آزماييم، از ناشايستگي و دورويي آن بيشتر ناراحت مي شويم.4 اساس
و جوهر دموکراسي، مشارکت مردم و استفاده از آراء و نظرات آنان در اداره ي جامعه و
شؤون مختلف آن است اما به دلايل متعددي حکومت هايي که امروزه به نام حکومت هاي
دموکراتيک موسوم هستند از اين هدف فاصله ي زيادي گرفته اند و در بسياري از اين
حکومت ها آنچه در واقع جريان دارد نمايشي از دموکراسي واقعي است.از منظر آنان
دموکراسي به معناي آن نيست که مردم در مفهوم مشخصي از واژه هاي «مردم » و « حکومت
» عملا مشارکت نمايند. بلکه دموکراسي به اين معنا است که مردم ميتوانند کساني را
که بر آنها حکومت ميکنند بپذيرند يا رد کنند. ديويد هلد در کتاب خود تحت عنوان
مدلهاي دموکراسي مي آورد:؛«دموکراسي، حکومت سياستمداران است»5 اما بر خلاف گفته ي
« هلد » بايد گفت « دموکراسي حکومت سر مايه سالاران است.»ناقدين دموكراسي معتقدند
كه خطرها و آفات بسياري متوجه اين نوع رژيم سياسي است و نميتوان آن را
نظامي فاقد عيب به حساب آورد مبهم بودن ماهيت و مباني دموكراسي، امكان
بروز استبداد اكثريت، خطر فريب افكار عمومي و نفوذپذيري آن، امكان خطاو عدم
صلاحيت اكثريت در تصميم گيريهاي سياسي، صوري بودن اصل تفكيك قوا، تعارض
روشهاي وصول به دموكراسي با مباني دموكراسي، تضاد بين اراده همگاني و
آزاديهاي فردي، محدوديت؛ موانع و دشواري مشاركت سياسي واقعي، ترديد درباره
اصل نمايندگي، برتري منافع محلي برمنافع ملي، حكمراني عوام، بي ثباتي
حكومت، و... از جمله معايب دموکراسي مي باشد. اما به راستي رأي مردم و نتيجه
انتخابات تا چه اندازه منعكس كننده ي اراده ي واقعي مردم است؟ تبليغات و
در امان نبودن رأيدهندگان از خطر فريب و نفوذ، عضويت در ماشينهاي بزرگ
سياسي (اصطلاحي كه ماكس وبر در مورد احزاب سياسي به كار برد) و حق انتخاب
محدود بين چند حزب، تا چه حد به فرد امكان ميدهد، خواست واقعي خود را از
طريق رأي منعكس كند؟ اين سؤالي است كه هنوز پاسخ قطعي بدان داده نشده
است. همچنين وجود اليتهاي (نخبگان) سازمان يافته و نيرومند در دموكراسيهاي
امروز، موانعي بر سر راه مشاركت واقعي عمومي در زندگي سياسي بوجود آورده؛ تا
جايي كه برخي نظريه پردازان معاصر (همانند رابرت دال)، دموكراسي را اصولاً
چيزي بيش از تعدد و رقابت نخبگان به شمار نميآورند اين مساله را حتي برخي
روشنفکران غربزده ي ما نيز اذعان دارند: «ديكتاتوري، حكومت يك اقليت و دموكراسي
يا پوليآرشي، حكومت چند اقليت است...»6 «ربرت ميخلز» نيز با قانون
«اليگارشي آهنين» به توصيف حكومتها و از جمله نظام دموكراسي نخبهگرايي
پرداخته و جوامع را محكوم به قبول حكومت «اقليت متنفذ» دانسته است. در
دموكراسي نخبگان، آزادي فردي و حكومت اكثريت و برابري به عنوان درونمايه
دموكراسي كلاسيك، جاي خود را به دموكراسي به عنوان روش و شيوهاي براي
تشكيل رهبري سياسي ميدهد و ديگر حكومت اكثريت و تودهها نيست، بلكه حداكثر
وسيلهاي براي مشورت با اكثريت و حفظ منافع اقليتهاست. بطوركلي با حذف
عملي مردم و بسنده نمودن به رقابت چند «اِليت» كار تودهها فقط رضايت دادن
و نه حكومت كردن ميشود و بدين سان عناصر آرماني و اخلاقي نظريه كلاسيك
دموكراسي به عنوان عناصر واهي و اسطورهاي طرد ميشود. اين مفهوم و نظام
سياسي در عمل نيازمند قدري بي تفاوتي و انفعال از جانب تودهها گشته است.
امروزه در سطح جهان دو آفت عمده مشاهده مي شود که يکي مربوط به دولتها و حکومت ها و
ديگري مربوط به مردم است. آفتي که گريبان حکومتهاي مادي جهان را گرفته است آفت
جدايي از مردم است. شايد در ظاهر انتخاباتي انجام بگيرد و اکثريتي به طور صوري راي
هم بدهند ولي اکثريت مردم در صحنه نيستند و رابطه ي آنها با نظام منقطع است. اما
آفتي که مربوط به ملتها و مردم است و آن اين است که آنها سياست هاي دروغ و رفتارهاي
نمايشي حاکمان خود را باور مي کنند. به دست گرفتن قلوب و اذهان يکي از مهمترين
ويژگي ها در عرصه ي استعمار فرا نو مي باشد.7سرمايه داران، زورمداران و صاحبان غول
هاي رسانه اي و بنگاه هاي بزرگ اقتصادي در دنيا همواره سر رشته ي اذهان مردم را در
دست داشته و آنها را با خواست و اراده ي خود به سوي مطلوب مورد نظرشان هدايت مي
کنند. در حقيقت مردم تحت حکومت هاي دموکراسي يا بهتر بگوييم ديکتاتوري هاي پنهان
بدون آنکه بخواهند همچون عروسک هاي خيمه شب بازي هستند که حتي براي انتخاب سبک
زندگي، نوع پوشش، نوع غذا و... خود حق انتخاب آزادانه اي ندارند چه برسد به انتخاب
شخص يا اشخاصي که مي خواهند بر آنها حکومت کنند. «امروز غربيها خودشان را در
دنيا دموكرات و طرفدار آزادى فكر و رأى معرفى كردهاند، در حالى كه جزو دروغ هاى
بزرگِ دنياست. شما اين را بدانيد؛ آن دموكراسى كه امروز در اصطلاحات جهانى و دنياى
غرب تعريف مىشود و به آن افتخار مىكنند، نه در آمريكا وجود دارد، نه در فرانسه و
نه در انگليس. حالا من آلمان را مثال نمىزنم كه سابقهى فاشيسم و نازىگرى دارد؛
حتّى در آمريكا و در فرانسه كه خودشان را مهد دموكراسى دنيا مىدانند، چنين
دمكراسىاى كه تعريف مىكنند، مطلقاً وجود ندارد. فاصلهى زيادى با آن دارد. منتها
يكى از خصوصيّات و اخلاقيات غربيها اين است كه زشتترين پديدهها را خيلى اتو كشيده
و بسته بندى شده و ادكلن زده و زيبا عرضه مىكنند - مثل همهى بسته بنديهايشان -
طبيعت آنها اين است! با كسى هم كه مىخواهند دعوا كنند، به آرامى دعوا مىكنند!
يعنى چطور؟ ماها دست به يقه مىشويم و داد و فرياد مىكشيم؛ ولى آنها فرياد
نمىكشند و در قلب طرفْ گلوله پرتاب مىكنند؛ بدون اينكه خيلى هم عصبانى شوند! با
خونسردى آدم مىكشند.اين خصوصيت آنهاست.» 8 در کشورهاي داعيه دار دموکراسي در
حقيقت حکومت، حکومتِ احزاب، حكومت رقابتهاى غلط، حكومت دمكراسيهاى دروغين حكومتِ
تبليغاتِ برّاقِ فريب دهنده است،- كه نام دموکراسي را يدک مي کشد - ظاهري خوش آب و
رنگ دارد که در باطن اش از حضور مردم هيچ خبري نيست. اين حکومتها به جاي تکيه بر
مردم به شخصيتهاى زرنگ و هوشمند و كارآمدى كه متكى به پول و مهارتهاى انسانى هستند،
تكيه دارند. مردم در واقع بدون اينكه خودشان بخواهند، به زورِ تبليغات وارد شبكه و
دام مىشوند و صيد مىگردند! در حكومتهاى غربى، آراءِ مردم صيد مىشود9و دموكراسى
حقيقى هرگز وجود ندارد. در غرب، «علم »وجود دارد اما، «اخلاق» نه؛« ثروت» وجود
دارد، اما« عدالت »نه؛« فناورى پيشرفته» وجود دارد، اما همراه با« تخريب طبيعت و
اسارت انسان»؛ نام « مردم سالاري ودموكراسى »وجود دارد، اما آراء مردم تقريباً هيچ
نقشى ندارند و آنچه كه حرف اوّل و آخر را مىزند، پول و سرمايهدارى و شيوههاى
تبليغاتىِ مدرن و همراه با فريب و جذاب از نظر آحاد مردم سطحىنگر است!ا در آنجا
«سرمايهسالارى » حکومت مي کند ونه چيز ديگر. 1 دموكراسي كلمهاي يوناني است
و كاربرد اجتماعي و سياسي آن به معناي((حاكميت مردم)) يا ((حق همگان براي
شركت در تصميمگيري در امور همگاني)) از نيمه دوم قرن پنجم قبل از ميلاد از
آتن آغاز شد. دموكراسي يا حكومت مردمسالاري كه در متون كلاسيك ((حكومت
مردم بر مردم، براي مردم)) تعريف شده است؛ تلفيقي از دو لفظ يوناني
((Demos)) به معناي عامه مردم و ((Kratos)) به معناي قدرت، حكومت، ادارة
امور و حاكميت ميباشد كه امروزه به نام حاكميت آراءمردم نام برده ميشود.
2 دموکراسيDemocratia)) از ريشة يوناني “ Demos” به معناي مردم و “ Kratos” به
معناي حکومت گرفته شده است; يعني حکومت مردمي. براي اطلاعات بيشتر رک: فرهنگ علوم
سياسي، داريوش آشوري، ص 88; فلسفة سياسي اسلام، اسماعيل دارابکلايي، ص 198 ـ 200،
انتشارات دفتر تبليغات اسلامي. 3 ر.ک: تاريخ فلسفه سياسي غرب، عبدالرحمان عالم،
ص 69 ـ 70 / جامعه مدني، محمدهادي معرفت، ص 66، مؤسسة فرهنگي انتشاراتي التمهيد.
4 لذات فلسفه، ترجمه عباس زرياب، ص 340، 5 هلد ديويد، مدلهاي دموکراسي، ترجمه
عباس مخبر، صص 255-245 6حسين بشيريه/جامعه شناسي سياسي/تهران/نشر ني/1374/ص76
7 استعمار به سه دوره ي، استعمار کهن ( قرن 16 تا 19 )، استعمار نو( قرن 19 تا
پايان جنگ سرد)، و استعمار فرانو ( از پايان جنگ سرد تا کنون ) تقسيم مي شود. 8
بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با تشكّلهاى دانشجويى15/09/1375- 9 بيانات مقام
معظم رهبري در ديدار ميهمانان خارجى شركت كننده در «كنفرانس وحدت اسلامى»01
/05/1376
|
|
|
انتخابات در جمهوري اسلامي ايران، همواره مظهر مردمسالاري ديني بوده است.
نظريهي مردمسالاري ديني به عنوان الگوي عمل جمهوري اسلامي در پيوند مفهومي با
نظريهي «ولايت فقيه» قرار دارد. در اين ميان رهبر معظم انقلاب اسلامي مفهوم
مردمسالارى دينى را تركيبي از دو عنصر غربي و اسلامي نميدانند: «اينطور نيست كه
ما دموكراسى را از غرب بگيريم و به دين سنجاق كنيم تا بتوانيم يك مجموعهي كامل
داشته باشيم؛ نه. خودِ اين مردمسالارى هم متعلّق به دين است.» دكتر منصور
ميراحمدي، دانشيار علوم سياسي دانشگاه شهيد بهشتي در يادداشت زير که در سايت اطلاع
رساني مقام معظم رهبري منتشر شده، اين موضوع را مورد بررسي قرار داده است. ***
دربارهي مردمسالاري ديني رويكردهاي متعددي وجود دارد. از يك زاويه ميتوان اين
رويكردها را به دو دسته تقسيم كرد؛ رويكردهاي مركب و رويكردهاي بسيط. در دستهي
نخست، مردمسالاري ديني به عنوان يك امر مركب را تعبير مشابه جمهوري اسلامي در نظر
ميگيرند. در دستهي دوم اما مردمسالاري ديني شبيه جمهوري اسلامي را به عنوان يك
امر مركب نميدانند. مردمسالاري به مثابه «روش» يا به مثابه «ارزش»؟
مردمسالاري ديني به عنوان يك امر مركب، از دو مؤلفهي مردمسالاري و دين تركيب
يافته است. بر اساس اين ديدگاه، مردمسالاري به عنوان يك جزء، به مثابه «روش» و نه
به مثابه «ارزش» در نظر گرفته ميشود. از اين رو، مردمسالاري ديني به مفهوم پذيرش
شيوهي اِعمال قدرت دموكراتيك بر اساس آموزههاي ديني مطرح است. اين ايده بر اساس
تفكيك دموكراسي به مثابه روش از دموكراسي به مثابه ارزش مطرح ميگردد كه بر طبق آن،
گاهي دموكراسي به الگوي نظام سياسي برآمده از مباني فلسفي و ارزشي خاصي اشاره دارد.
همچنين گاهي اسلام صرف نظر از مباني مذكور، بر شيوهي دموكراتيك اعمال قدرت و مبتني
بر مشاركت مردم دلالت دارد. بر اساس اين ديدگاه، چنانچه مردمسالاري را به مثابه
ارزش در نظر بگيريم، قهراً با مباني و آموزههاي ديني ناسازگار خواهد بود؛ چرا كه
دين اسلام، حاكميت را امري الهي دانسته و در نتيجه حاكميت مردم را به گونهي مستقل
به رسميت نميشناسد. از اين رو نميتوان مردمسالاري به مفهوم حق حاكميت مردم را با
دين اسلام -كه حاكميت را امري الهي ميداند- همنشين ساخت و از ايدهي مردمسالاري
ديني به عنوان ايدهاي منسجم دفاع كرد. مردمسالارى دينى دو چيز نيست؛ اينطور
نيست كه ما دموكراسى را از غرب بگيريم و به دين سنجاق كنيم تا بتوانيم يك مجموعه
كامل داشته باشيم؛ نه. خودِ اين مردمسالارى هم متعلّق به دين است ... يك سرِ
مردمسالارى عبارت است از اينكه تشكّل نظام به وسيله اراده و رأى مردم صورت گيرد
... سرِ ديگر قضيه مردمسالارى اين است كه حالا بعد از آنكه من و شما را انتخاب
كردند، ما در قبال آنها وظايف جدّى و حقيقى داريم. (12/?/79) چنين مفهومي از
مردمسالاري ديني لاجرم تناقضگونه مينمايد و از اين رو به لحاظ مفهومي ممتنع به
نظر ميرسد. متقابلاً چنانچه مردمسالاري را به مثابه روش در نظر بگيريم، با مباني
و آموزههاي ديني سازگار خواهد بود، زيرا اسلام اگرچه حاكميت را امري الهي ميداند،
اما شيوهي دموكراتيك اعمال قدرت از سوي حاكمان برحق الهي را ميپذيرد. حاكمان
اسلامي از اين ديدگاه، در اعمال قدرت بايد حقوق اساسي مردم را رعايت كرده،
زمينههاي مشاركت فعال آنان را در ادارهي جامعه فراهم آورند. در اين صورت شيوهي
اعمال قدرت دموكراتيك و با مشاركت مردم صورت خواهد گرفت و در نتيجه ميتوان
مردمسالاري به مثابه روش را به عنوان روش مورد پذيرش اسلام در ادارهي جامعه
دانست. چنين نگرشي لاجرم، تناقضي در ايدهي تركيبي مردمسالاري ديني به همراه
نميآورد و ميتوان به لحاظ مفهومي به امكان مردمسالاري ديني اذعان كرد. ظرفيت
جديد براي مردمسالاري ديني اين برداشت از مردمسالاري ديني، برداشتي مشابه
جمهوري اسلامي به دنبال ميآورد. همانطور كه در تعبير تركيبي جمهوري اسلامي،
«جمهوري» را به عنوان يك شكل مطرح از ادارهي جامعه در غرب در نظر ميگيرند و با
افزودن پسوند «اسلامي» سازگاري آن با مباني و آموزههاي اسلامي را مورد توجه قرار
ميدهند، در تعبير تركيبي مردمسالاري ديني نيز مردمسالاري به عنوان يك شكلِ
ادارهي جامعه تلقي ميگردد كه ريشه در ادبيات سياسي و تجربهي حكمراني غرب دارد،
اما با افزودن پسوند ديني به آن، سازگاري اين شكل ادارهي جامعه را با مباني و
آموزههاي ديني مورد تأكيد قرار ميدهند. همانطوري كه با در نظر گفتن جمهوري به
مثابه شكل و اسلامي به عنوان محتوا تركيب منسجمي به نام جمهوري اسلامي قابل طرح
مينمايد، با در نظر گرفتن مردمسالاري به مثابه روش و ديني به مثابه محتوا تركيب
منسجمي به نام مردمسالاري ديني ظهور ميكند. در نتيجه مردمسالاري ديني به لحاظ
مبنايي و ماهوي در امتداد جمهوري اسلامي قابل تعبير است؛ هر چند كه ممكن است به
لحاظ مفهومي ميان اين دو تفاوتهايي در نظر گرفت. به عنوان نمونه، جمهوري اسلامي
بيشتر ناظر بر شكل خاصي از حكمراني است كه جمهور مردم در تأسيس نظام سياسي نقش ايفا
ميكنند. مردمسالاري ديني اما بيشتر ناظر بر روش حكمراني است كه اكثريت مردم در
ادارهي جامعه داراي نقش دانسته ميشوند. در اين دو تعبير، به رغم اين تفاوت
مفهومي، تركيبي مشابه پديد ميآيد كه در آن يك مؤلفهي شكلي و روشي با يك مؤلفهي
محتوايي كنار هم قرار ميگيرد. در برابر، ايدهي مردمسالاري ديني به مثابه يك
امر بسيط تلقي ميگردد. مردمسالاري ديني به مثابه يك امر بسيط، حقيقتي واحد دانسته
ميشود كه ريشه در متون و منابع ديني دارد. در اين ديدگاه، مردمسالاري نه به عنوان
يك شيوه و روش اعمال قدرت غربي، كه به عنوان نوعي نظام سياسي در نظر است كه با
مختصات خود از منابع ديني استخراج ميشود و به عنوان يك الگوي بومي نظام سياسي
اسلامي مطرح ميگردد. بر طبق اين ديدگاه، اسلام ذاتاً ديني مردمي است و الگوي نظام
سياسي مورد توجه آن، الگويي مردمسالار است. به ديگر سخن، مردمسالاري ديني به
مثابه يك امر بسيط، حقيقتي واحد دارد كه امكان تجزيهي محتوايي آن وجود ندارد. از
اين رو نميتوان مردمسالاري ديني را تركيبيافته از دو مؤلفه با دو خاستگاه متفاوت
دانست. خاستگاه مفهومي در مردمسالاري در ايدهي مردمسالاري ديني، متون و منابع
ديني است. تمايز مردمسالاري ديني با ديگر گونههاي مردمسالاري مردمسالاري
ديني به مثابه يك امر بسيط مرجعيت دين (اسلام) را در تنظيم زندگي سياسي اجتماعي به
رسميت ميشناسد و بدين ترتيب، از ديگر گونههاي مردمسالاري همچون ليبرالدموكراسي
و سوسيالدموكراسي، تفاوت مبنايي و ماهوي پيدا ميكند. در حالي كه در
ليبرالدموكراسي، ليبراليسم و در سوسيالدموكراسي، سوسياليسم مرجعيت مييابد، در
مردمسالاري ديني، اسلام از چنين مرجعيتي برخوردار ميگردد. مرجعيت اسلام در
مردمسالاري ديني از اهميت بسيار زيادي برخوردار است، چرا كه تمايز ماهوي
مردمسالاري ديني را از ديگر گونههاي مردمسالاري به دنبال ميآورد. مرجعيت اسلام
در مردمسالاري ديني را حداقل در سه سطح ميتوان مطرح كرد: توجيه، تحليل و تبيين
مؤلفههاي مردمسالاري. مقصود از نقش دين در توجيه مردمسالاري اين است كه در
مردمسالاري ديني، دين و آموزههاي ديني موجهبودن مردمسالاري را توضيح ميدهند.
بديهي است كه اين فرايند مبتني بر مباني و ادلهي ديني است كه در مرحلهي دوم در
قالب تحليل مردمسالاري صورت ميگيرد. در تحليل، مباني و پيشفرضهايي كه
تدارككنندهي شالودهي مردمسالاري است، كشف و ارائه ميگردد. مردمسالاري نه
به عنوان يك شيوه و روش اعمال قدرت غربي، كه به عنوان نوعي نظام سياسي در نظر است
كه با مختصات خود از منابع ديني استخراج ميشود و به عنوان يك الگوي بومي نظام
سياسي اسلامي مطرح ميگردد. نهايتاً و بر پايهي مباني و آموزههاي ديني، حدود و
قلمرو سالاربودن مردم تبيين ميگردد. بر اين اساس، دين موجهبودن مردمسالاري،
بنيانها و قلمرو آن را تبيين ميكند و از اين طريق، به عنوان منبع برتر
معرفتشناختي در مردمسالاري ديني شناخته ميشود. در نتيجه پسوند ديني در
مردمسالاري ديني اشاره به حقيقت واحد آن دارد؛ حقيقتي كه آن را از ديگر الگوهاي
دموكراسي متمايز ميسازد. در واقع در اين نگرش، مردمسالاري در تعبير مردمسالاري
ديني را ديگر معادل دموكراسي نميدانند و در تبيين معني و ماهيت مردمسالاري ديني
را صرفاً به مفهوم مردمسالاري برخاسته از متون و منابع ديني در نظر ميگيرند. در
چنين صورتي، پرواضح است كه مردمسالاري ديني امري بسيط در نظر گرفته ميشود. اين
تحليل ديگر مردمسالاري ديني را تعبير مشابه جمهوري اسلامي نميداند كه جمهوري آن
از غرب و اسلاميت آن از دين گرفته شده باشد. در اين نگرش، ظرفيت جديدي براي
مردمسالاري ديني رخ مينمايد كه بر طبق آن، مردمسالاري ديني را به عنوان الگوي
بديل و رقيب ليبرالدموكراسي و ... قابل طرح ميكند. مردمسالاري ديني بر اين
اساس، الگويي برآمده از متون و منابع ديني است كه از هويت متمايزي برخوردار بوده و
ميتواند به عنوان يك الگوي ديني در برابر الگوهاي غير ديني دموكراسي مطرح باشد.
جمهوري اسلامي ايران امروزه با چنين نگرشي از مردمسالاري ديني سخن ميگويد و بر
اين باور است كه با تقويت آن و تلاش مستمر براي تحقق آن، توانسته راه جديدي براي
تحقق حكومت مردمي بر پايهي دين و آموزههاي ديني بگشايد. اين الگو، از چنان ظرفيتي
برخوردار است كه ميتواند تجربهي جديدي را در عرصهي حكومتهاي مردمي به دنيا
معرفي كند.
|
|
|
مقام معظم رهبري حضرت آيتالله خامنهاي مدظلهالعالي در پيام نوروزي و
سخنرانيشان در جوار حرم رضوي(ع) لزوم برنامهريزي براي آينده و درس از گذشته را
متذکر و سختگيريهاي دشمنان بر ملت و نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران در مقابل
ورزيدگيهاي آحاد مردم در عرصههاي مختلف را يادآوري فرمودند. معظمله در ادامه
امسال را سال حماسه سياسي، حماسه اقتصادي نامگذاري فرمودند. که لازم است کارگزاران
فرهيختگان و مردم، نه به عنوان يک شعار بلکه آن را به عنوان يک راهبرد استراتژيک و
رکني رکين از ارکان پيشرفت نظام در دهه پيشرفت و عدالت از ابعاد نظري و علمي مورد
تامل قرار داده، بستر و زمينه تحقق آن را فراهم آورند. واژه حماسه در اکثر فرهنگها
و ادبيات خصوصا در فرهنگ ارزشي اسلام جايگاه خاصي دارد حماسه در لغت به معني حماست،
شجاعت، دلاوري، دليري در ادبيات نوعي شعر است در وصف پهلوانان و داستانهايي از
نبردها، دلاوريها و افتخارات که به نظم درآورده باشند مانند شاهنامه فردوسي، حماسي
منسوب به حماسه، شعري که در وصف دليران و جنگها و دلاوريهاي آنان باشد. حماسهسرا
شاعري که شعرهاي حماسهاي بگويد. در فرهنگ و ادبيات ارزشي اسلام حماسه، اراده و همت
مضاعفي است جهادگونه در رسيدن به آرمانها درعرصههاي مختلف، حماسه شرطي است به
منظور نيل به خواستههاي ارزشي، حماسه عزمي است جزم در راه رسيدن به اهداف مطلوب،
حماسه از منظر حماسه حسيني يعني «هيهات منا الذله»، حماسه يعني عقيده و جهاد در راه
آن، يعني حيات طيبه. تحقيقا آنچه که ملت ايران را در برابر تمامي کفر تاکنون در
عرصههاي مختلف به پيروزي رسانده است حماسه است. حماسهاي که با حضور اقشار مختلف
مردم و رهبري امام(ره) موجب انفجار نور شد، حماسه بود که، پيروزي هشت سال دفاع مقدس
را در پي داشت. حماسهاي که موجب حضور و خروش مبارک مردم ولايتمدار در 9 دي سال
88 را رقم زد. حماسهاي که موجب افتخارات علمي و فناوري گرديد. حماسه حضور دشمنشکن
مردم در راهپيماييها از جمله راهپيمايي 22 بهمن سال 91 و... بنابراين موضوع حماسه
را ميتوان از ابعاد و جنبههاي مختلفي مورد بررسي و بازنگري قرار داد. ابعاد
حماسه: حماسه فرهنگي و اجتماعي، حماسه دفاعي و امنيتي، حماسه علمي و فناوري، حماسه
سياسي و اقتصادي. حماسه دفاعي و امنيتي: همان طور که اشاره شد اساسا حماسهها
در نگرش اسلامي به منظور حفظ آرمانها و دستاوردها و شناخت آسيبها و پيشگيري و
تدبير مقابله با آسيبها به منظور حفظ نظام مقدس جمهوري اسلامي است که به فتواي
حضرت امام(ره) از اوجب واجبات است. آرمانها، همان اهداف مقدس (سلبي و ايجابي)
انقلاب هستند که آحاد مردم به رهبري حضرت امام(ره) و به منظور دستيابي به آنها عليه
رژيم پادشاهي قيام کردند و تا سرنگوني آن از پاي ننشستند. مسئله مهم ديگري که در
بحث انقلاب مطرح ميشود، آسيبشناسي آن است آسيبشناسي واژهاي است که از علوم
پزشکي وارد علوم اجتماعي شده است، زيرا انقلاب نيز پس از پيروزي ممکن بود با انواع
آفات، موانع، مشکلات و انحرافات مواجه شود که درمجموع به آن در اصطلاح علوم
اجتماعي، آسيب گفته ميشود. آسيبشناسي انقلاب به ما کمک ميکند تا انحرافات وموانع
احتمالي و تدريجي در سر راه را بشناسيم و با تدبير و پيشگيري از وقوع آن، انقلاب را
در جهت رسيدن به اهداف و آرمانهايش کمک و بيمه کنيم، آرمانهاي انقلاب اسلامي ايران
به شکل عملي در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به عنوان يک دستاورد عظيم و بزرگ
انقلاب اسلامي در حوزههاي سياسي، اقتصادي، فکري، فرهنگي و اجتماعي آمده است که اهم
اين دستاورد تشکيل جمهوري اسلامي است که در دوازدهم فروردين سال 58 با رأي قاطع و
اکثريت مردم (بيش از 98?) به ثمر نشست. اولين اصل قانون اساسي هم به اين موضوع
اشاره کرده است، جمهوري اسلامي يعني شکل حکومت مردمي و محتوا و ماهيت آن اسلامي است
که از ترکيب اين دو، تعبير به مردم سالاري ديني نيز شده که در رأس آن ولايت مطلقه
فقيه ميباشد. اشاره شد که اصولا حماسه به منظور حفظ آرمانها و شناخت آسيبها،
به منظور پيشگيري از وقوع آسيب است. آسيبها را ميتوان در حوزههاي مختلف فرهنگي و
اجتماعي، دفاعي و امنيتي، سياسي و اقتصادي مورد بررسي و تأمل قرار داد. الف:
آسيبهاي فرهنگي و اجتماعي شامل: 1- تغيير جهت انديشهها و نفوذ انديشههاي
بيگانه. انديشههاي بيگانه ممکن است از طريق دشمنان و يا دوستاني که مجذوب آراء
آنها شدهاند در انقلاب نفوذ کنند. 2ـ تجددگرايي افراطي، دنياطلبي و گرايش به
مسائل مادي. درمقابل اسلام ناب محمدي(ص) تجددگرايي افراطي و ياالتقاطي و
زهدگرايي منفي قرار دارد. تجددگرايي افراطي ممکن است تلفيق انديشههاي اسلامي با
انديشههاي غيراسلامي براي زيبا جلوه دادن آن باشد. (شهيد مطهري در کتاب بررسي
اجمالي نهضت اسلامي صدساله اخير ص 89-99) 3- تهاجم فرهنگي و تبليغات دشمن که
مقام معظم رهبري مدظلهالعالي بارها به آن تأکيد و از آن به عنوان شبيخون فرهنگي
تعبير فرمودند. 4- حاکم شدن روحيه ريا و تملق به جاي اخلاص، ايثار و خدمتگزاري و
اشاعه فساد، فحشا و مفاسد اخلاقي در جامعه به ويژه در ميان جوانان و بحران هويت
اجتماعي به خصوص در بين نوجوانان و جوانان نسل سوم انقلاب 5- ميکروبرجعت يا
ارتجاع که به فرموده مقام معظم رهبري دشمن بزرگ هر انقلاب است. ب: آسيبهاي
سياسي 1- رخنه فرصتطلبان و ايجاد تفرقه و اختلافات سياسي بين احزاب، جناحها و
گروههاي سياسي 2- تلاش دشمنان داخلي و خارجي در جهت بيتفاوتي مردم نسبت به
سرنوشت خود و کشور به ويژه در انتخابات 3- در خطر قرارگرفتن امنيت جاني، مالي و
حيثيتي مردم 4- ايجاد بروز ابهام و چالش درسياستهاي خارجي 5- ايجاد زمينه
براي تکرار احتمالي سناريوي فتنه و انحراف در انتخابات 24خرداد ج: آسيبهاي
اقتصادي 1-گراني، بيکاري، تورم، فساد، فقر و تبعيض 2-افزايش فاصله طبقاتي بين
مردم و پيدايش ثروتهاي بادآورده 3- بيتوجهي به عدالت اقتصادي و فراموش شدن
محرومان و مستضعفان در برنامهريزيهاي اقتصادي 4- عدم توجه به فرهنگ کار و
انضباط اجتماعي 5-عدم رعايت توازن اقتصادي، در بخشهاي خصوصي، دولتي و تعاوني
6-توسعه و ترويج فرهنگ رشوهخواري 7-عدم برخورد قاطع با صاحبان سرمايههاي
بادآورده وزالو صفتان اقتصادي الزامات تحقق حماسه سياسي و حماسه اقتصادي
حماسه سياسي اهم مسائل سياسي پيشروي نظام مقدس جمهوري اسلامي درسال جاري موضوع
برگزاري انتخابات رياست جمهوري و شوراهاي اسلامي شهر و روستا (بويژه انتخابات رياست
جمهوري) بود که لازم است از ابعاد داخلي و خارجي مورد توجه خاص مسئولين و دلسوزان
نظام اسلامي قرار گيرد. از نظر بعد داخلي 1- تبعيت کامل مردم، مسئولين و
دلسوزان نظام و دستاندرکاران انتخابات و نامزدهاي انتخابات از منويات و رهنمودهاي
مقام معظم رهبري مدظلهالعالي و وصاياي حضرت امام(ره) 2- تدبير و برنامهريزي
همه جانبه براساس قانون و آئيننامه اجرايي توسط مسئولين اجرايي و نظارتي و امنيتي
و اقدام جهادگونه و حماسي در بررسي و تعيين صلاحيتهاي نامزدهاي انتخاباتي و اجراي
انتخابات به صورت فراجناحي و مطابق با قانون 3-تحقيقا آحاد و اقشار مختلف مردم
نيز روز گذشته با حضور پرشور و نشاط و حداکثري خود نيز چون حضور در انتخابات گذشته
حماسهاي ديگر در عرصه سياسي خلق و يک بار ديگر موجبات ياس دشمنان به ويژه استکبار
جهاني و اميدواري و نشاط دوستان انقلاب اسلامي را در عرصه بينالمللي فراهم آوردند.
از نظر بعد خارجي، برگزاري انتخابات با نشاط، موفق و حداکثري مردم اين پيام را براي
جهانيان بويژه سردمداران استکبار جهاني آمريکا و صهيونيسم خواهد داشت که ملت ايران
نه تنها، فلج شدني نيست، بلکه با اقتدار از آرمانها و دستاوردهاي انقلاب اسلامي خود
که در راس آن نظام مقدس جمهوري اسلامي است صيانت و حفاظت ميکنند و برپيمان و
ميثاقشان با شهدا راسخ و استوارتر هستند و اجازه نخواهند داد که سناريوي اتحاد فتنه
و انحراف تکرار شود. حماسه سياسي ديگري که بايد استمرار يابد و موجبات ارتقاء
بهرهوري سياسي در صحنههاي بينالمللي گردد موضوع پيگيري و اجراي قطعنامه اجلاس
جنبش عدم تعهدات که در سال گذشته در ايران اسلامي تشکيل و برگ زريني را در عرصه
مسائل سياسي بينالمللي براي جمهوري اسلامي به ارمغان آورد ميباشد. حماسه
اقتصادي امروزه امنيت اقتصادي مهمترين شاخص پيشرفت و توسعهيافتگي است. اصولا
نظام اقتصادي در هر کشور تنها در سايه امنيت اقتصادي تحقق مييابد. کشورهاي در حال
توسعه و پيشرفت جوامعي هستند که اولين و مهمترين گام آنها براي دستيابي به امنيت
اقتصادي است تا در پرتو آن به نظام اقتصادي مطلوب براي ارتقاء توليد، اثربخشي و
کارايي منابع (بهرهوري) دست يافته و آن گاه به رفاه اقتصادي يا تقليل کمبود کالا
و خدمات که هدف نهايي هر نظام اقتصادي توسعه يافته است برسند. فلذا امنيت اقتصادي
حماسه اقتصادي را مي طلبد و لازمه تحقق حماسه اقتصادي توجه به توليد ملي در
حوزههاي مختلف کشاورزي، صنعتي، علمي و فناوريست که اقتصاد مقاومتي را که شاخصه يک
اقتصاد پويا، مستقل در نظام ارزشي ماست رقم خواهد زد. امنيت اقتصادي را بايد در
دو بعد امنيت سرمايهگذاري (حمايت از سرمايه ايراني) و امنيت اشتغال و درآمد (حمايت
از کار) ايجاد و به آن توجه خاص داشت بنابراين حماسه اقتصادي از نتيجه توجه به
توليد ملي و امنيت سرمايهگذاري و امنيت اشتغال و درآمد که همان توليد ملي حمايت از
کار و سرمايه ايراني که به عنوان يک راهبرد مورد تاکيد مقام معظم رهبري است ميباشد
که حاصل اين فرآيند (حماسه اقتصادي) اقتصاد مقاومتي را براي نظام مقدس جمهوري
اسلامي به ارمغان خواهد آورد. توجه مردم و کارگزاران نظام به دو رکن رکين از
ارکان پيشرفت در عرصههاي سياسي و اقتصادي يعني حماسه سياسي و حماسه اقتصادي نه به
عنوان يک شعار مقطعي و زودگذر بلکه به عنوان يک راهبرد استراتژيک آن هم در دهه
پيشرفت و عدالت موجبات استحکام هر چه بيشتر نظام مقدس جمهوري اسلامي در برابر
تهديدهاي سياسي و اقتصادي بود، را فراهم آورده و با حضور حداکثري همراه با بصيرت
مردم در انتخابات 24 خرداد و توجه حماسي دولت آينده و دلسوزان نظام به توليد ملي،
حمايت از کار و سرمايه ايراني و پرهيز از واردات مصرفي و غيرسرمايهاي به منظور
افزايش صادرات غيرنفتي و ايجاد زمينه براي عدم اتکاء به خامفروشي نفت و... به فضل
الهي مي توانيم شاهد تحقق اقتصادي مقاوم، پويا و مستقل و زمينهاي براي دستيابي به
برنامههاي کلان سياسي و اقتصادي در افق 1404 باشيم. سيدحسن حسيني
|
|