نعمت حوائج مردم |
|
ويژگيهاي ممتاز امام حسين(ع) |
|
تفاوت انقلاب اسلامي با اسلام انقلابي |
|
عامل بسته شدن درهاي نجات |
|
بررسي ديدگاه قرآن نسبت به امانتهاي محوله به دولتمردان نظام
اسلامي امانت هاي خدا و مردم در دست مسئولان |
|
لحظههاي قنوت |
|
عدالت در روابط اجتماعي |
|
وظيفه انسان در روزهاي خوشي وناخوشي |
|
«شاه کليد» شيخ نخودکي براي خوشبختي سه قفل با يک کليد! |
|
|
|
|
قالالحسين(ع): واعلموا ان حوائج الناس اليکم من نعمالله عليکم فلا تملوا
النعم فتحور نقما. امام حسين(ع) فرمود: «بدانيد و آگاه باشيد که حوائج مردم به
شما از نعمتهايي است که خداوند به شما ارزاني داشته، پس در برابر اين نعمتها
اظهار ملالت نکنيد تا مبادا تبديل به نقمت و قهر و غضب و عذاب گردد.(1)
ــــــــــــــــ 1- بحارالانوار، ج 75، ص 121
|
|
|
محمد بن مسلم نقل ميکند که از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) شنيدم که
ميفرمودند: خداوند تبارک و تعالي به امام حسين(ع) عوض شهادتش سه چيز به او عطا
فرموده است: 1- امامت را در نسل او مقرر فرموده و همه امامان معصوم(ع) از
فرزندان آن حضرت ميباشند. 2- درتربت پاک آن حضرت شفا و بهبودي قرار داده است.
3- دعا در نزد قبر مطهر آن حضرت مستجاب ميشود، و روزهايي که زائرين آن حضرت به
زيارتش ميروند و برميگردند، جزء عمر آنها محسوب نميشود.(1) 1- بحارالانوار، ج
44، ص 221
|
|
|
پرسش: مفاهيم همچون انقلاب اسلامي و اسلام انقلابي، حکومت ديني و دين حکومتي
چه تفاوتهايي با يکديگر دارند؟ لطفا کنشهاي متناسب با هر يک را به نحو اجمال توضيح
دهيد. پاسخ: 1- انقلاب اسلامي ما اگر انقلاب را دگرگوني بنيادي در همه
زمينههاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي بدانيم که هميشه با سرنگوني نظام سياسي
حاکم و جايگزيني نظام جديد همراه است ، انقلاب اسلامي عبارت خواهد بود از دگرگوني
بنيادي در تمامي عرصهها و ساختار کلي جامعه و نظام سياسي آن منطبق بر جهانبيني و
ارزشهاي اسلامي که از حمايت آحاد مردم برخوردار است. امام خميني(ره) در اين زمينه
ميفرمايند: «شک نبايد کرد که انقلاب اسلامي از همه انقلابها جداست، هم در پيدايش
و هم در کيفيت مبارزه و هم در انگيزه انقلاب و قيام... جمهوري اسلامي با دست تواناي
ملت متعهد پايهريزي شده و آنچه در اين حکومت اسلامي مطرح است، اسلام و احکام مترقي
آن است. (وصيتنامه امام خميني(ره)، ص 7) حکومت ديني به طور طبيعي کساني که
معتقد به انقلاب اسلامي هستند کنش و رفتار آنان حکومت ديني را به دنبال دارد. حکومت
ديني، حکومتي است که هماهنگ با تعاليم ديني و براساس دين باشد و در هيچ زمينهاي،
با آموزههاي ديني ناسازگار نباشد. البته در اين بحث، دين اسلام محور سخن است نه هر
ديني. بنابراين حکومت ديني مطلوب، نظامي است که همه ارکان و ابعادش، برگرفته از دين
و سازگار با آن باشد. «ومن لم يحکم بما انزلالله فاولئک هم الکافرون» (مائده- 44)
کسي که به آنچه از جانب خدا نازل شده حکم نکند، پس آنان از کافران هستند. حکومت
ديني مراتب و درجاتي دارد که مرتبه عالي و مطلوب آن حکومت امام زمان(عج) و دولت
کريمه آن حضرت مي باشد که ديگر حکومتهاي ديني بايد زمينهساز تحقق دولت کريمه امام
زمان(عج) قرار گيرد. نکته کليدي در حکومت ديني اين است که صرف حکومت و قدرت سياسي
مورد هدف نيست بلکه حکومت وسيله و ابزاري جهت تحقق ارزشهاي والاي اسلامي است.
بنابراين همانگونه که در انقلاب اسلامي هدف غايي، اسلام و احکام و ارزشهاي نوراني
آن است در حکومت ديني نيز خواستگاه مطلوب و غايي حکومت، تحقق ارزشهاي اسلام است.
2- اسلام انقلابي اسلام انقلابي به معني وسيله قرار دادن اسلام براي انقلاب است.
براساس اين ديدگاه، انقلاب اصل و هدف است و اسلام وسيله و ابزاري است براي مبارزه و
انقلاب. نگاه تک بعدي و اسلام را تنها از دريچه انقلاب و مبارزه نگريستن، ويژگي
اساسي اين ديدگاه است. شهيد مطهري در اين باره ميفرمايد: «انقلاب اسلامي يعني راهي
که هدف آن اسلام و ارزشهاي اسلامي است و انقلاب و مبارزه،صرفا براي برقراري
ارزشهاي اسلامي انجام ميگيرد و به بيان ديگر، در اين راه، مبارزه هدف نيست، وسيله
است. اما عدهاي ميان انقلاب اسلامي و اسلام انقلابي اشتباه ميکنند. يعني براي
آنها انقلاب و مبارزه هدف است، اسلام وسيلهاي است براي مبارزه. اينها ميگويند
هرچه از اسلام که ما را در مسير مبارزه قرار بدهد، آن را قبول ميکنيم و هرچه از
اسلام که ما را از مسير مبارزه دور کند، آن را طرد ميکنيم. طبيعي است که با اين
اختلاف برداشت ميان انقلاب اسلامي و اسلام انقلابي، تفسيرها و تعبيرها از اسلام و
انسان و توحيد و تاريخ و جامعه و آيات قرآن، با يکديگر متضاد و متناقض ميشود. فرق
است ميان کسي که اسلام را هدف ميداند. مبارزه و جهاد را وسيلهاي براي برقراري
ارزشهاي اسلامي، با آن که مبارزه را هدف ميداند و هدفش اين است که من هميشه
بايددر حال مبارزه باشم و اصلا اسلام آمده براي مبارزه. در جواب اين گروه بايد گفت
که برخلاف تصور شما، با آنکه در اسلام، عنصر مبارزه هست، اما اين بدان معني نيست
که اسلام فقط براي مبارزه آمده و هدفي جز مبارزه دارد، در اسلام دستورات بيشماري
وجود دارد که يکي از آنها مبارزه است.»(استاد شهيد مطهري مجموعه آثار، ج 24، ص 173)
دين حکومتي به طور طبيعي کساني که معتقد به اسلام انقلابي هستند، کنش و رفتار
آنان دين حکومتي را به دنبال دارد. دين حکومتي به معناي استفاده از دين درجهت اهداف
حکومت و اصل و مبنا قراردادن حکومت است، هرچند حکومت و اهداف آن، براساس قوانين
ومعيارهاي اسلام نباشد و به تعبير ديگر، نگاه ابزاري به دين و پذيرفتن دين و احکام
آن تا آنجا که با حکومت و اهداف آن مخالف نباشد. از اين رو، دين حکومتي، معنايي
بسيار متفاوت با حکومت ديني دارد و به عبارت ديگر، اگر دين را هماهنگ و همسو با
حکومت و ابزاري در راستاي اهداف آن قرار دهيم، دين حکومتي است و اگر حکومت را
براساس معيارهاي اسلام و هماهنگ با ارزشهاي ديني قرار دهيم و در حقيقت، حکومت
وسيله و ابزاري در جهت به کار بستن تعاليم اسلامي و ارزشهاي دين باشد، حکومت ديني
است.
|
|
|
(بدان اي سالک عزيز!) اين قانون و سنت خداست که دل بر اثر تراکم گناهان، تيره و
تاريک و ظلماني ميشود و از هر سو، درهاي نجات به رويش بسته ميگردد. اينک به تهديد
قرآن کريم توجه کنيم که ميفرمايد: «ثم کان عاقبه الذين اساؤاالسؤي ان کذبوا بآيات
الله و کانوا بها يستهزؤن» آنگاه انسانهاي بد عمل، به عاقبت و پايان کار بسيار
شومي مبتلا ميشوند و آن اينکه آيات خدا را تکذيب ميکنند و آنها را به تمسخر و
استهزاء ميگيرند. (روم-10) يعني اي پيروان قرآن! به هوش باشيد و مغرور به اين
نباشيد که من مسلمانم، مؤمنم، اهل نماز و روزه و حج و انفاقم. اگر در کنار اين
اعمال خوبتان، اعمال بد از گناهان را نيز داريد و به فکر توبه از آنها نميباشيد،
از عاقبت کار بسيار شومتان بترسيد که تکذيب آيات خدا و استهزاء به آنها خواهيد
داشت. (1) 1- آيتالله سيدمحمد ضياءآبادي، بناي بندگي صفاي زندگي، ص48
|
|
|
جمال رباني اخلاق مهمترين هدف بعثت پيامبران و ارتقاي آن در حد محاسن و سپس
اتمام مکارم اخلاقي، فلسفه بعثت پيامبر مکرم اسلام حضرت محمد مصطفي(ص) است؛ چرا که
انسانيت انسان در تخلق او به اخلاق الهي است که برآيند طبيعي تعليم و تزکيه عقل و
وحي و نيز خدايي شدن انسان است. اگر بخواهيم کف اخلاق و بنياد آن را تعيين کنيم،
همان عدالت است که به معناي قراردادن هر چيزي در جاي مناسب و اعطاي حق هر صاحب حقي
است. صداقت، وفاي به عقد و عهد وامانت کف همان عدالت اخلاقي است که عقل عملي و
حکمت عملي بدان حکم ميکند و به عنوان بايدهاي اخلاقي قطري آن را مشخص ميکند. اگر
انساني امانتدار نباشد هيچ بهرهاي از کف انسانيت و اخلاق عقلي نبرده است؛ چه رسد
که خود را مسلمان و مومن بداند. نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آموزههاي وحياني
اسلام درباره مسئوليتهاي دولتمردان در برابر امانتهاي خدا و مردم سخن گفته است.
*** مراتب سهگانه اخلاق اخلاق به معناي تخلق به صفات و فضيلتهاي نيک و
پسنديده، نشانه انسانيت است؛ چرا که انسان، حيواني متاله است و ميبايست دارنده همه
صفات و اسماي حسناي الهي باشد که خداوند در هر انساني قرار داده و فطرت و سرشت او
را بدان آميخته است. (بقره، آيه 31) اما چرا انسان به دور از اين سرشت و فطرت
خود حرکت ميکند و به جاي اخلاقي بودن از خلق عظيم دور ميشود و گرفتار رذالتهاي
اخلاقي ميشود؟ در پاسخ به اين سؤال بايد به دو عامل هواهاي نفساني و وسوسههاي
شيطاني اشاره کرد. اين دو عامل موجب ميشود که انسان برخلاف مسير فطرت و سرشت خود
حرکت کند و سرمايه وجودي خود را از دست دهد و گرفتار خسران شود. تعاليم وحياني
که از طريق پيامبران در اختيار بشر قرار گرفته به دنبال آن است تا انسان را نسبت به
اين دو مانع ظهور و بروز صفات الهي در انسان آگاه سازد و راه برونرفت از چالشهاي
برخاسته از آن دو مانع را بيان کند. از اين رو در آيات قرآني در بيان فلسفه و علت
بعثت پيامبران و انزال کتب آسماني به تعليم حکمت و کتاب و تزکيه اشاره شده است (آل
عمران، آيه 164؛ جمعه، آيه 10) تا انسان دريابد که چه موانعي در پيشروي اوست و
چگونه ميتواند آن را بردارد و خود را در مسير کمالي قرار دهد که فطرت به طور طبيعي
آن را ميشناسد و بدان گرايش دارد. (شمس، آيات 7 تا 10 و آيات ديگر) عقل و فطرت
انساني بطور طبيعي نسبت به حقايق آگاهي دارد و کليات آن را در مييابد و ميتواند
مشخص کند که چگونه ميتوان حرکت کرد تا در مسير درست حقايق قرار گرفت و از باطل
دوري گزيد. بنابراين عقل در مقام نظر، شناخت خوبي نسبت به حقايق دارد و در مقام عمل
نيز ميتواند آن را به عنوان حق و باطل شناسايي کرده و در قالب ارزشي به دو دسته
خوب و بد قرار دهد. به سخن ديگر، عقل در مقام شناخت، عدالت را درباره هر چيزي
ميشناسد و در مقام عمل نيز بدان در قالب بايدها حکم ميکند. لذا فطرت انساني به
طور طبيعي خوب و بد را ميشناسد و با چنين داوري و ارزيابي حکم به بايد و نبايد
ميکند. البته برخي از امور، پيچيدهتر از آن است که عقل به ويژه عقول عادي بشر
به سادگي به حقانيت آن پي برد و احکامي را صادر کند، در اينجاست که وحي به مدد
انسان آمده است. با نگاهي به آموزههاي قرآني ميتوان دريافت که رفتار اخلاقي
انسان داراي سه درجه و مرتبه است: 1- مرتبه عدالت که عقل نيز ميتواند آن را کشف
کند. در اين مرتبه احکامي چون صداقت، امانت، مقابله به مثل و مانند آن از سوي عقل
صادر و در قالب بايدهاي اخلاقي بيان ميشود، 2-مرتبه احسان و محاسن اخلاقي که عقل
جز در مقام رشد نميتواند آن را درک کند. اينکه انساني در برابر بدي به جاي مقابله
به مثل، عفو و گذشت کند و از بدي و خطاي ديگران درگذرد، اين گونه نيکوکاري در مراتب
رشدي عقل انسان و بلوغ کامل به دست ميآيد که براي بسياري از مردم در سن چهل سالگي
به دست ميآيد چنان که خداوند در قرآن بلوغ کامل عقلي را در اين سن دانسته است،
3-مرتبه مکارم اخلاقي که عقل انساني آن را درک نميکند مگر آن که به تماميت بلوغ
کمالي خود رسيده باشد و به نظر ميرسد که حتي نوابغ نيز کمتر به اين درجه ميرسند.
در اينجا انسان نه تنها از خطاي ديگري ميگذرد و عفو و گذشت ميکند، بلکه بدي را به
خوبي و نيکي پاداش ميدهد. اين مرتبه که در تماميت کمال عقل به دست ميآيد، تنها
اختصاص به شمار اندک از پيامبران دارد که خداوند آنان را بر پيامبران ديگر فضيلت
داده است. در اين ميان تنها کسي که در اوج قرار دارد پيامبر اکرم(ص) است که خداوند
او را به خلق عظيم ستوده است، چرا که ايشان در مقام تماميت مکارم اخلاقي است.
مسئولان جامعه اسلامي و امانتهاي الهي جامعه اسلامي ميبايست در مرتبه سوم قرار
گيرد؛ زيرا خداوند پيامبر(ص) را اسوه و سرمشق اين امت قرار داده و از امت خواسته تا
چون ايشان شوند. (احزاب، آيه 21) در اين ميان مسئولان جامعه اسلامي وظيفهاي
دشوارتر دارند؛ چرا که اگر تودههاي مردم زندگي خود را به عنوان يک مسلمان در مدار
عدالت قرار ميدهند و به دليل عقلانيت ابتدايي خواهان عدالت حتي در شکل مقابله به
مثل هستند يا مومنان جامعه اسلامي در مدار احسان گام بر ميدارند و نسبت به بدي
ديگران گذشت ميکنند، مسئولان که نخبگان جامعه ايماني هستند ميبايست در مدار مکارم
اخلاقي حرکت کنند و بدي ديگران را به نيکي و خوبي پاسخ دهند. از اين رو اميرمومنان
علي(ع) در زندگي خود به گونهاي رفتار ميکرد که بيانگر مکارم اخلاقي بود و کمتر از
حد متوسط مردم از معيشت دنيوي استفاده ميکرد و به نان جويي قناعت ميکرد تا
فقيرترين افراد جامعه به ايشان تاسي کنند و از وضعيت خود نوميد و سرخورده نشوند. پس
نه تنها از بيتالمال براي حال خود استفاده نکرد بلکه حتي از درآمدهاي خود که حق
طبيعياش بود استفاده نميکرد و آن را ميان بينوايان و فقيران تقسيم مينمود. ايشان
اين رويه را پيش از خلافت ظاهري نيز داشت و نخلستانهايي که آباد کرده بود وقف
فقيران کرد و پس از خلافت ظاهري، خود را در شرايط سختتري قرار داد. علت اينکه
ايشان چنين سير و سلوکي را درپيش گرفت، آن است که رهبران و مسئولان جامعه اسلامي،
سرمشق مردم هستند و ميبايست به گونهاي عمل کنند که تجلي مکارم اخلاقي باشد از سوي
ديگر آنان مسئوليتي در برابر خداوند و خلق دارند و بايد خود را امين خدا و مردم
بدانند؛ چرا که ولايت بر مردم امانتي از سوي خداوند در دست اين افراد است؛ (احزاب،
آيه 72) در روايات آمده که امانت عرضه شده بر آسمانها و زمين، همان مقام امامت و
ولايت است. (نورالثقلين، ذيل آيه) پس همان گونه که هر شخص امين ميبايست امانت الهي
را خوب نگه دارد و به صاحب امانت بازگرداند، اينان نيز ميبايست مسئوليت ولايت و
امامت و رهبري امت را به خوبي پاس دارند و به خداوند بازگردانند. لذا آنان در برابر
امانتهاي الهي مسئول و پاسخگو هستند. خداوند در آيه 58 سوره نساء به مسئله
امانتداري توجه داده که مهمترين امانت در هستي همين ولايت و امامتي است که در
اختيار بشر قرار گرفته است. در روايات آمده است که «الأمانات» در اين آيه همان مقام
امامت است. (نورالثقلين، ذيل آيه) پس کسي که عهدهدار مسئوليت رهبري امت و ديگر
مراتب آن را به عهده ميگيرد ميبايست امانتدار خوبي باشد و در آن خيانت نکند
وگرنه چون منافقان عذاب خواهد شد. (احزاب، آيات 72 و 73) در آيات قرآني اموري
چون رسالت الهي (اعراف، آيه 68؛ شعراء، آيات 107 و 125 و 143 و 162 و 178)، قرآن
(شعراء، آيه 193؛ تکوير، آيات 19 و 21)، فرائض و احکام الهي (انفال، آيه 27) به
عنوان امانتهاي الهي معرفي شده است. پس مسئولان و رهبران جامعه اسلامي در قبال اين
امور داراي مسئوليت هستند و بايد پاسخگو باشند. مسئولان نه تنها در برابر خداوند
بايد پاسخگو باشند که با امانتهاي الهي چگونه رفتار کردند، بايد نسبت به مردم نيز
پاسخگو باشند، چرا که خداوند در آياتي از قرآن ميفرمايد که مومنان در برابر خداوند
و يکديگر مسئول هستند و هر يک از مؤمنان نسبت به ديگري ولايت دارد. پس مومنان به
سبب همين ولايت ميبايست از مسئولان بپرسند که با امانتهاي الهي از جمله قرآن،
احکام و قوانين اسلامي، بيتالمال، اصل ولايت و مانند آن چگونه رفتار و برخورد
کردهاند؟ آيا حق امانت را ادا کردهاند يا آنکه در آن خيانت کردهاند؟ خداوند
در آياتي از جمله آيه 161 سوره آلعمران ميفرمايد که حتي پيامبر(ص) درباره
امانتهاي الهي مسئول است و نميتواند خيانت کند و از چنين چيزي به حکم عصمت مبرا و
پاک است و هرگز خيانت نخواهد کرد؛ اما مؤمنان بايد مواظب باشند که خيانت نکنند؛ چون
داراي چنين عصمتي نيستند. پس اگر خيانت کنند در برابر خدا و پيامبر(ص) و مردم مسئول
هستند و بايد پاسخ بگويند و همين خيانت موجب ميشود که به عنوان مرتکب گناه کبيره
در دنيا و آخرت عذاب الهي را بچشند. از نظر قرآن اگر بخواهيم شخصي را ارزيابي
کنيم ميبايست به رفتارهايش نگاه کنيم. بيگمان مهمترين رفتارهايي که براساس آن
ميتوان شخص را ارزيابي کرد، رفتارهاي مبتني بر اصول اخلاقي از جمله عدالت، صداقت و
امانت است. از اين رو خداوند در بيان نشانهشناسي و رفتارشناسي شخصيتها به
امانتداري توجه ميدهد و آن را ملاکي براي ارزيابي افراد معرفي ميکند. (آلعمران،
آيات 75 و 76) در آيات قرآني در بيان اينکه پيامبران شايستگي رهبري جامعه را
دارند، به امانتداري آنان اشاره ميکند و ميفرمايد که اين پيامبران ساليان سال
در ميان شما زيستهاند و شما آنان را به امانتداري ميشناسيد. پس با توجه به اين
سابقه در امانتداري بدانيد که اينان رسولان امين الهي هم هستند و ميتوانند شما را
به سرمقصد کمالات برسانند و محاسن و مکارم اخلاقي را به شما آموخته و شما را بدان
تربيت و تزکيه کنند. (اعراف، آيه 68؛ شعراء، آيات 107 و 125 و 143 و 162 و 178 و
آيات ديگر) پس در انتخاب مسئولان لازم است به مسئله سابقه امانتداري آنان توجه
کرد، چنان که در انتخاب همسر، کارگر، کارگزار و خزانهدار و مانند آن به اين مسئله
اهتمام ميشود و آن را به عنوان مهم ترين معيار در انتخاب قرار ميدهند. (مومنون،
آيات 1 تا 8؛ يوسف، آيه 55؛ قصص، آيه 26؛ معارج، آيه 32) عوامل خيانت به خدا و
خلق اما چرا برخي از مردم و مسئولان خيانت ميکنند که اين مسئله را بايد در
شخصيت آنان جست؛ زيرا هر کسي براساس شخصيت و شاکله خود رفتار ميکند. (اسراء، آيه
84) ريشه بسياري از رفتارهاي خلاف اخلاق در اموري چون جهل (احزاب، آيه 72)،
روحيه ظلم و بيعدالتي(همان)، بيتقوايي (آلعمران، آيات 75 و 76)، خودبرتربيني و
انحصارطلبي(آلعمران، آيه 75)، دنيا دوستي، مال دوستي و فرزند دوستي (انفال، آيات
27 و 28) و مانند آن نهفته است. انساني که آخرت را قبول ندارد، به هيچ اصول
اخلاقي پايبند نيست و اگر آخرتي را قبول داشته باشد، ولي سست ايمان باشد، هواهاي
نفساني و وسوسههاي شيطاني، او رابه سوي دنياپرستي سوق ميدهد و همين مسأله موجب
ميشود که در امانتهاي الهي و امانتهاي مردم خيانت ورزد و بيتقوايي پيشه کند.
جان فداي امانت انسان مؤمن نهتنها اينگونه نيست و به کف اخلاق يعني اداي امانت
پايبند است بلکه تمام تلاش خود را ميکند که به شکل بهتر امانت را نگه داشته و به
صاحب آن بازگرداند حتي اگر شرايط بگونهاي باشد که حفظ و نگه داشت امانت سخت باشد و
ميبايست جانش را در راه حفظ امانت بگذارد. امامان و پيشوايان صالح اسلام اينگونه
بودند و جان خويش را در راه حفظ امانت و پاسداري از آن دادند. شهادت امامان(ع) از
اينرو اتفاق افتاد که آنان خواستند امانت الهي يعني ولايت و قرآن و فرائض اسلامي
رابه عنوان امانات الهي نگهداري کنند و از همين روست که به امربهمعروف و
نهيازمنکر اقدام کرده و جان در اين راه گذاشتند. امام حسين(ع) به صراحت از چنين
گذشتي سخن به ميان آورده است. مسئولان نظام اسلامي ميبايست نهتنها در چارچوب
اخلاق عقلي و مدار عدالت حرکت کنند که امانت و صداقت پايههاي آن را شکل ميدهد،
بلکه بايد فراتر در مدار محاسن و مکارم اخلاقي حرکت کنند که در اين صورت مسئوليت
آنان در برابر خدا و خلق بيشتر خواهد بود آموزههاي قرآني بر اين نکته تأکيد ميکند
که محتوا و شکل يعني جمهوري اسلامي ميبايست بر مکارم اخلاقي استوار باشد. اسلام به
جمهوريت بها ميدهد؛ از اينرو پيامبران از جمله حضرت صالح به مردم ميگويد که من
در ميان شما سالها ماندهام و شما سابقه امانتداري مرا ميدانيد و حتي شما اميد
داشتيد که مسئوليتهاي جامعه را به عهده بگيرم، اکنون که به همان سابقه، شما را به
رسالت خود از سوي خدا دعوت ميکنم، مرا نميپذيريد و مجنون به جنون سحر شديد
ميدانيد؟ به هرحال، در آيات قرآني بر اين نکته تأکيد شده که مسئولان نظام
اسلامي لازم است پاسخگوي خدا و خلق باشند و در راه اداي وظيفه و صيانت از امانتهاي
خلق و خدا، جان را نيز فدا کنند. بنابراين، پيمانشکني، خيانت در امانت (که همان
مناصب و پستها و مسئوليتهاي محوله است) هرگز سزاوار هيچ انساني نيست چه رسد که از
مسلمان و مؤمني چنين عملي سرزند که گناه و جرم است.
|
|
|
اعتماد به خدا و درخواست عاقبت به خيري اللهم من أصبح له ثقه أو رجاء غيرک،
فقد أصبحت و أنت ثقتي و رجائي فيالامور کلها فأقض لي بخيرها عاقبه و نجّني من
مضلات الفتن. خدايا! عدهاي به غير تو اعتماد ميکنند و من با اعتماد و اميد به
تو در همه کارها، شب و روز را سپري ميکنم پس برايم عاقبت به خيري مقدر کن: و مرا
از فتنههاي گمراهکننده رهايي بخش. دعاي 54 صحيفه سجاديه
|
|
|
بحث از عدالت و جوانب آن از مباحثي است که در قرآن کريم و سيره ائمه معصومين(ع)
تأکيد بسياري بر آن شده تا جايي که اين مسئله در نگاه قرآني به اصليترين رکن
اجتماعي اسلام بدل گشته است. جالب آن که اين موضوع در نگاه بعضي از دينانديشان
تنها به مسئله اقتصادي محدود ميماند درحالي که عدالت به گستره تمام روابط فردي و
اجتماعي انسان موضوعيت دارد چه نسبت به خود چه نسبت به ديگران و چه در اقتصاد و
سياست و فرهنگ و مسائل خانوادگي و... اما به نظر ميرسد برجستهترين وجه آن ازنظر
تقدم زماني براي جامعهسازي قرآني عدالت اقتصادي است که زمينه و بستر برپايي عدالت
در عرصههاي ديگر است. قرآن کريم در باب عدالت، امر به آن را از جانب خدا معرفي
کرده و ميفرمايد «انالله يأمر بالعدل» (نحل، 90)- خداوند به اجراي عدالت فرمان
ميدهد- و در جاي ديگري ميفرمايد «اعدلوا هو اقرب للتقوي» (مائده، 8)- به عدالت
رفتار کنيد که آن نزديکترين راه رسيدن به تقوي است... از نصوص قرآني در اينباره
ميتوان اين نکته را برداشت کرد که خدا خود در همه مواضع عادل است و به عدالت نيز
در همه موضوعات و جوانب آن امر کرده است. در روابط اجتماعي نيز اين اصل براساس
نگاه ديني بايد در جامعه وجود داشته باشد در روايات و سيره ائمه طاهرين(ع) نيز اين
نگاه به طريق و با راهکار عيني آن توصيه و ترويج شده است پيامبراکرم(ص) در اينباره
ميفرمايند: «اي علي! آن چه براي خود نميپسندي براي ديگران مپسند و آن چه براي خود
دوست داري براي برادر و دوست خود دوست بدار؛ تا به عدالت رفتار کرده باشي... و
ساکنان آسمانها تو را دوست داشته باشند، و دلهاي ساکنان زمين جاي محبت تو باشد»
(الحياه ج9 ص791، تحفالعقول، ص14). توجه به نکته در روايت فوق بسيار مهم و
راهگشاست به اين معنا که بهطور طبيعي اگر انسان معيار رفتار خود را طوري تنظيم کند
که همان گونه که دوست دارد با او رفتار شود با ديگران رفتار کند به طرز گستردهاي
اعمال و رفتار اجتماعي انسان تغيير خواهد کرد مثلاً همان گونه که دوست دارد ظلم
نبيند پس خود نبايد ظلم بکند يا همان گونه که از تحقير خود توسط ديگران تبري
ميجويد ديگران را نيز نبايد تحقير بکند و... در روايتي از امام صادق(ع)
اينگونه نقل شده است که: «برادران و دوستان- در ميان خود- به سه چيز نياز دارند؛
اگر آنها را به کار بستند (برادري پايدار خواهد بود) وگرنه از يکديگر جدا خواهند
شد و نسبت به هم کينه خواهند ورزيد، يعني 1- در حق هم انصاف دادن 2- باهم مهربان
بودن 3- ريشه حسادت را کندن» (تحفالعقول 238) همچنين در روايت ديگري از امام
سجاد(ع) آمده است: «اي محمدبن مسلم! مسلمانان را هم چون خانواده خود بدان، يعني:
بزرگشان را پدر خود فرض کن و کوچکشان را فرزند خود و همسال خود را برادر! (در اين
صورت) آيا به کدام يک از اينان دوستداري ستم کني؟ و کدام يک را دوست داري طرف دعوا
قرار دهي؟ و کداميک را دوست داري راز نهانش را آشکار سازي (و آبروي او را
بريزي)...» (الحياه، ج9، ص796) از اينگونه روايات ميتوان نتيجه گرفت که «از
خود انگاشتن» ديگران در جامعه، اصلي اساسي و رکني بنيادين در روابط اجتماعي از نگاه
اسلام است که هم از لحاظ رواني باعث پيوند روحي و محبتي بين اعضا و افراد جامعه
خواهد شد و هم از لحاظ اجتماعي وحدت و انسجام اجتماعي را درپي خواهد داشت که در آن
جامعه به تبع اين اصل، از ظلم و تحقير تا تهمت و پردهدري و بيآبرو کردن ديگران
خبري نخواهد بود چه آن که اين اصل رضاي خداوند از خلق خود را نيز همراه دارد.
|
|
|
رُوِيَ عَن عَلِيِّ اَميرِالمُؤمِنينَ عَلَيهِ السَّلامُ قالَ:اَلدَّهرُ
يَومانِ فَيَومٌ لَکَ وَ يَومٌ عَلَيکَ فَاِذا کانَ لَکَ فَلا تَبطَر وَ اِذا کانَ
عَلَيکَ فَلا تَحزَن فَبِکِلَيهِما سَتُختَبَرُ[1] حضرت امير المؤمنين علي (ع)
فرمودند:روزگار دو روز است: روزي موافق ميل نفساني و رضايت توست و روزي هم موافق
ميل و رضايت تو نيست. اگر روزگارموافق ميل تو بود، خوشحال و مغرور مشو و اگر مطابق
ميل تو نبود اندوهگين مباش؛ زيرا تو به هر دو حالت امتحان مي شوي. اين تعبير،
مکرّر در کلمات حضرت علي (ع) ديده مي شود؛ امّا اين روايت يک جمل? اضافه دارد و آن
هم امتحان در اين دنيا است. به عنوان اينکه دنيا را خانه اي فرض کنيم که دمِ درِ
آن کسي است که مي گويد: وضع خانه به گونه اي است که گاهي ناراحتي دارد و چيزي از
تو مي گيرند و موافق ميل تو نمي باشد و گاهي چيزي به تو مي دهند که موافق ميلت
مي باشد امّا حواست را جمع کن که اينها حساب شده است و خداوند امتحانت مي کند. نه
فقط با چيزهاي مادي، بلکه بالاتر از آن با سلامتي، بيماري و... اي انسان! از
اوّل که وارد اين خانه شدي امتحان مي شوي و تو به خاطر دنيا نه خيلي خوشحال و نه
خيلي ناراحت بشو. خوشي و ناخوشي دنيا را کنار بگذار، زيرا خان? تو اينجا نيست و از
اين خانه خارج مي شوي. در روايت هست که حضرت جبرئيل آمد خدمت حضرت نوح (ع)و
گفت که تو در ميان انبيا، داراي بالاترين عمرها هستي، بگو در دنيا چه ديدي؟ حضرت
نوح(ع) فرمودند: مثل خانه اي بود که از اين در وارد شدم و از آن در خارج شدم.
انسان ببيند چه ظرفيتي دارد؛ آن موقع که امور دنيا مخالف ميل اوست آيا جزع و فزع
کرده و از خدا شکايت مي کند و آن موقع که امور دنيايي موافق ميل اوست، خدا را
فراموش مي کند يا نه؟ [1] بحار الانوار، جلد 75، صفحه 44 * پايگاه اطلاع
رساني آيت الله شيخ مجتبي تهراني(ره)
|
|
|
مرحوم آيتالله حسنعلي اصفهاني مشهور به «شيخ نخودکي» در طول 8 دهه عمر پربرکت
خود کرامات بسياري را رقم زد که مهم ترين آنها تشرّف نزد امام عليبن موسيالرضا(ع)
است. اين کرامتها در سايه انس با قرآن و خواندن نماز اول وقت حاصل شد. در قديم
که شهر مشهد مقدس به گستردگي کنوني نبود، روستاي معروفي به نام «نخودک» کنار آن
قرار داشت که شهرت خود را مرهون «شيخ حسنعلي اصفهاني» مشهور به شيخ نخودکي است.
اين عارف، فقيه و فيلسوف بزرگ متولد سال 1241 در اصفهان است و از اساتيد مشهور وي
ميتوان ميرزا جهانگير خان قشقايي را نام برد. آيتالله نخودکي در مقطعي نيز با
شهيد مدرس همحجرهاي بوده است. اما بيشترين شهرت شيخ نخودکي به دليل کرامات
اوست که از جمله آنها ميتوان به تشرف نزد حضرت خضر نبي و امام رضا عليهما السلام
اشاره کرد. وي همچنين داراي قدرتهاي ماورائي از جمله طيالارض، آگاهي از غيب، چشم
برزخي، دم مسيحايي و ... بود. او اين قدرتهاي الهي را با تهجد، توکل،
شبزندهداري، خواندن نماز اول وقت و انس با قرآن به دست آورده بود. مرحوم آيتالله
کشميري در اين باره ميگويد: مرحوم شيخ حسنعلي نخودکي اصفهاني تا چهار سال در مشهد
مقدس، هر شب تا صبح قرآن را ختم و به امام رضا(ع) هديه ميکرد تا به آن مقامات
رسيد. از ديگر کرامات شيخ نخودکي اين بود که زمان وفات خود را پيشبيني کرد و
همانطور که وعده داده بود، در روز يکشنبه هفتم شهريور 1321 در سن هشتاد سالگي به
جوار حق شتافت و طبق وصيتي که کرده بود، در صحن عتيق روبه روي ايوان طلا در حرم
مطهر رضوي تدفين شد. نماز اول وقت، «شاه کليد» است مرحوم شيخ بر خواندن
نمازهاي روزانه در اول وقت تأکيد بسيار داشت و اين نخستين وصيت او به فرزند خويش
بود. اين عارف حقيقي ميگفت: اگر آدمي يک اربعين به رياضت پردازد، اما يک نماز صبح
از او قضا شود، نتيجه آن اربعين، «هَبَاء مَّنثُورًا» خواهد شد. (اشاره به آيه 23
سوره فرقان و به معناي پراکندهشدن ذرات غبار در هوا) جناب شيخ فرزندش را بر
تهجد و نماز شب سفارش ميکرد و ميگفت: «بدان که در راه حق و سلوک اين طريق، اگر به
جايي رسيدهام، به برکت بيداري شبها و مراقبت در امور مستحب و ترک مکروهات بوده
است، ولي اصل و روح همه اين اعمال، خدمت به ذراري (فرزندان) ارجمند رسول اکرم صلي
الله عليه و آله و سلم است». نقل است جواني نزد شيخ حسنعلي نخودکي اصفهاني آمد
و گفت: سه قفل در زندگيام وجود دارد و سه کليد از شما ميخواهم! قفل اول اين است
که دوست دارم يک ازدواج سالم داشته باشم، قفل دوم اينکه دوست دارم کارم برکت داشته
باشد و قفل سوم اينکه دوست دارم عاقبت بخير شوم. شيخ نخودکي فرمود: براي قفل اول،
نمازت را اول وقت بخوان. براي قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان و براي قفل سوم هم
نمازت را اول وقت بخوان! جوان عرض کرد: سه قفل با يک کليد؟! شيخ نخودکي
فرمود: نماز اول وقت «شاه کليد» است. منبع: فارس
|
|