(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


پنجشنبه 30 خرداد 1392 - شماره 20522

مسئوليت‌هاي انسان از ديدگاه امام زمان(عج)
مقابله قرآن با تفکر جدايي دين از سياست
   


علي رضا فرجي
هر انساني در قبال خدا، خود و جامعه مسئوليت‌هايي دارد که اگر آن‌ها را به درستي انجام ندهد خود و ديگران را در خطر قرار مي‌دهد. امام زمان(عج) در دعاي معروف توفيق الطاعه به بخش‌هاي مهم و اصلي اين مسئوليت‌ها و خطرات توجه داده است.
اسلام، سبک زندگي واقع‌بينانه و حقيقت‌گرايانه
دستگاه و نظام اسلامي، مجموعه‌اي کامل و تمام از نظريات واقع‌بينانه و حقيقت‌نگرانه‌اي است که مي‌کوشد تا از درون مرزهاي واقعيت بيني، انسان را به حقيقتي برساند که کمال مطلق و مقصد غايي اوست. سبک زندگي که در اين نظام ارائه مي‌شود، به شدت از دو عنصر اصلي واقع‌بيني و حقيقت‌گرايي متاثر است. از اين رو با درک درست واقعيت‌ها در چارچوب هدف غايي، برنامه‌ها و راهکارهاي خود را ارايه مي‌دهد. پس نمي‌توان موردي را يافت که به دور از واقع‌بيني و خارج از دايره غايي حقيقت‌گرايي، دستور و برنامه‌اي را ارائه کرده باشد و هرگاه موردي برخلاف اين دو عنصر در آن ديده شود، يا مي‌بايست در نسبت آن به اسلام ترديد کرد و يا در درستي فهم خود نسبت به خروج از اين محدود شک کرد و يا محمل و توجيه منطقي و عقلاني براي آن يافت. در غير اين صورت بايد آن را به دور انداخت و از نسبت آن به اسلام خودداري ورزيد.
نظامواره اسلامي، دستگاهي با پيچيدگي‌هاي موجود در هستي و انسان است، زيرا برنامه اسلامي، برنامه‌اي مبتني بر همين پيچيدگي‌هاست و نمي توان مجزا از يکديگر نگريست. هر قطعه‌اي از قطعات آن مي‌بايست در جاي خود قرار گيرد تا عملکرد مناسب و درستي از آن انتظار داشت.
از اين رو در بيان هر مسئوليتي به واقعيت‌هاي موجود توجه داشته و نقشي را بيان مي‌کند که از آن انتظار طبيعي مي‌رود و مي‌تواند در آن حوزه حقيقت را تحقق بخشد. هرگاه به مسئوليت فردي و اجتماعي توجه مي‌دهد به خطرات آن نيز نگاهي دارد و به دور از واقع‌بيني و توانمندي و ظرفيت موجود، مسئوليتي را بر دوش شخص در حوزه فردي واجتماعي نمي‌گذارد.
بر پايه همين شرط است که همواره از اصل استطاعت سخن به ميان آمده و مسئوليت‌ها در اين چارچوب تعريف و تبيين و توصيه شده است. (بقره، آيه 286، تغابن، آيه 16) چرا که از هر کسي با توجه به توان و استطاعت، انتظار مسئوليت و نقش‌پذيري مي‌رود و انتظار فراتر، از مصاديق ظلم مي‌باشد که از نظر حکم عقل عملي قبيح است. در حقيقت، توجه به توان و وسعت هر کس و هر چيزي در ايجاد مسئوليت و نقش از اموري است که در اسلام مدنظر قرار گرفته است و هرگز نقش‌ها بيرون از وسعت، ظرفيت و استطاعت شخص يا عضو تعريف نشده است. بر اين اساس اسلام را دين مبتني بر فطرت دانسته‌اند، زيرا هر مسئوليت و نقشي که تعريف شده و هر حکمي که صادر شده مبتني بر واقعيت‌هاي موجود در انسان بوده و از او چيزي فراتر از وسعت، ظرفيت، استطاعت و توان خواسته نشده است.
نگاهي به برجسته‌ترين مسئوليت ها و خطرات آن
امام زمان(عج) با نگاهي به واقعيت انسان، مهم‌ترين مسئوليت‌ها و نقش‌هاي هر انسان و بلکه هر عضو انساني و صنف انساني را با توجه به مسئوليت‌هاي فردي و اجتماعي او در قبال خود، خدا، انسان و طبيعت بيان کرده است. البته از آن جايي که مسئوليت‌ها و نقش‌هاي هر انساني بسيار متنوع و متعدد است، ايشان تنها به برجسته‌ترين و مهم‌ترين نقش‌ها و مسئوليت‌ها توجه داشته و به شکلي خواسته است مردم را به خطرات احتمالي آنها توجه دهد.
اين مطلب را امام زمان(عج) در شکل دعاي بيان مي‌کند. دعايت توفيق الطاعه در حقيقت تبيين مهم‌ترين مسئوليت‌ها و نقش‌هاي انسان در زندگي فردي و اجتماعي در برابر خود و خدا و انسان و طبيعت است. در اين دعا به شکلي بسيار زيبا، سبک زندگي مطلوب يک انسان مسلمان ارائه شده است. اين سبک زيستي که از سوي امام زمان(عج) ارائه مي‌شود در همان چارچوب واقعيت‌بيني و حقيقت‌نگري ارائه مي‌شود.
مي‌توان با نگاهي گذرا به نيايش توفيق الطاعه سه محور اساسي مسئوليت‌هاي انسان در برابر خود، خدا و ديگران را در دو حوزه زندگي شخصي و اجتماعي شناسايي کرد. در اين دعا هر چند که به طور مستقيم از خطرات سخن به ميان نيامده ولي تاکيد بر مسئوليت‌ها و نقش خاص براي هر انسان، عضو و صنفي به معناي توجه بخشي به خطراتي است که در آن محتمل است.
مسئوليت‌هاي انسان در برابر خدا
امام زمان(عج) چنان که کفعمي در کتاب شريف مصباح نقل مي‌کند و محدث قمي در مفاتيح‌الجنان مي‌آورد، در گام نخست به مسئوليت‌هاي انسان در برابر خداوند اشاره مي‌کند و مي‌فرمايد:
1- اللهم ارزقنا توفيق الطاعه و بعد المعصيه: خدايا توفيق طاعت خود و دوري از معصيت را به ما روزي گردان. درحقيقت مسئوليت نخست انسان در برابر خداوند است و اين مسئوليت در چارچوب طاعت از خداوند معنا مي‌يابد. خداوند در قرآن بارها از انسان‌ها مي‌خواهد که اطاعت خود از خدا را در چارچوب دين اسلام نشان دهند؛ (آل عمران، آيات 32 و 132؛ نساء، آيه 59؛ مائده، آيه 92) زيرا اين اطاعت زمينه‌ساز رسيدن انسان به خداوند مي‌باشد و اين امکان را به بشر مي‌دهد تا با تخلق به اخلاق الهي و صفات و اسماي خداوندي، خدايي شده و در مقام خلافت الهي قرار گيرد و به کمال مطلق خود برسد و از نقص رهايي يابد. (بقره، آيات 30 و 38) البته از نظر قرآن اطاعت از خداوند در اطاعت از دين اسلام، پيامبر(ص) و اولواالامر(ع) معنا و ظهور مي‌يابد. (آل عمران، آيات 32 و 132؛ نساء، آيه 59؛ مائده، آيه 92 و آيات ديگر) کسي که بخواهد اين مسئوليت خود را در قبال خداوند به انجام رساند بايد از معصيت پرهيز کند؛ زيرا عصيان نقيض اطاعت است و کسي که عصيان مي‌ورزد از اطاعت سرباز مي‌زند. بنابراين، بزرگ‌ترين خطر براي هر انساني، عصيان از اطاعت است، چنان که ابليس اين‌گونه عمل کرد و موجبات لعن و رانده شدن خود را فراهم آورد. ريشه اين عصيان مي‌تواند تکبر و استکبار يا جهل و غرور يا هر امر ديگري باشد. بنابراين انسان بايد همواره بکوشد تا گرفتار عصيان نشود و از خطر بزرگ سقوط در شقاوت و دوري از خداوند پرهيز کند. (بقره، آيه93؛ يونس، آيات15 و 91؛ مريم، آيه14)
2‌- و صدق النيه: صداقت در نيت از ديگر مسئوليت‌هاي انسان در برابر خداوند است؛ زيرا اگر حسن فاعلي در کسي تحقق نيابد، عمل او هر چند که از حسن فعلي برخوردار باشد و از مصاديق عمل صالح باشد تأثيري نخواهد داشت. هر کار نيکي مي‌بايست با نيت خير و خدايي همراه باشد. از اين‌رو در آموزه‌هاي قرآني بر نيت خالص تأکيد بسياري شده و از انسان‌ها خواسته شده که در انجام کارهاي نيک، غير خدا را شريک نگيرند؛ چرا که در اين صورت آن عمل نيک و کار خوب هيچ‌گاه بالا نمي‌رود و موجب رشد و بالندگي انسان نمي‌شود؛ زيرا عمل نيک و صالحي بالا مي‌رود و انسان را مي‌سازد که همراه با نيت خالص و خير الهي باشد. (فاطر، آيه10؛ انسان، آيات8 تا 10) پس اگر کار نيک و عمل صالح با صدق نيت و خلوص و وجه‌الله بودن همراه نشود، از مصاديق شرک است و هيچ فايده و تأثيري نخواهد داشت. اين خطري است که کارهاي خوب انسان را تهديد مي‌کند؛ چنانکه عمل ريايي نيز اين‌گونه است و موجب تباهي اعمال نيک عبادي و اعمال صالح مي‌شود. (ماعون، آيه6).
3‌- و عرفان الحرمه: مسئوليت ديگر انسان شناخت حرام از حلال است؛ زيرا هرچند که اصل، حليت هر چيزي است و اين قاعده کلي در همه زندگي بشر است؛ چون هر چيزي که خداوند آفريده خير است و شر نيست، ولي بايد توجه داشت که نسبت انسان به اشياء و امور با نسبت آن چيز با جهان هستي متفاوت است؛ زيرا اگر هر چيزي براي خودش مفيد و در وجودش خير است، ولي نسبت به انسان مي‌تواند شر و موجبات ضرر باشد. از آنجايي که بخش کوچکي از امور و اشياء موجود در جهان براي انسان داراي ضررو زيان است مي‌بايست آنها را بشناسد و از آن پرهيز کند. در حقيقت، شناخت مجموعه کوچکي از محرمات به انسان اين اجازه را مي‌دهد تا از آنها پرهيز کرده و خود را از آسيب‌هاي يقيني و يا احتمالي آن حفظ کند. اگر اصل در رانندگي حرکت در مسير است، ولي شناخت برخي از قوانين بازدارنده و مقررات راهنمايي و رانندگي چون وجود دست‌انداز، چراغ راهنمايي، خطوط متمدد و منقطع و مانند آن مي‌تواند سلامت رانندگان را در جاده تضمين کند. هرچند که براي حضرت آدم(ع) تنها يک چيز به عنوان ميوه درخت ممنوع، حرام بود ولي براي ايشان و فرزندانش پس از هبوط به دنيا، اموري ديگر حرام شده است که بايد آن محرمات را بشناسد و از آنها اجتناب ورزد. بنابراين، بزرگ‌ترين خطري که انسان را در برابر اطاعت از خداوند تهديد مي‌کند، عدم شناخت محرماتي است که موجب عصيان، دوري و گناه مي‌شود و آسيب‌هاي جدي به انسان وارد مي‌سازد.
4‌- و اکرمنا بالهدي و الأستقامه: در اين عبارت به مسئوليتي اشاره شده است که مي‌تواند زندگي انسان را متحول سازد؛ زيرا انسان پس از هبوط در دنيا، اگر بخواهد به کرامت انساني خود بازگردد و خلافت الهي را به عهده گيرد، نيازمند هدايت الهي از طريق عقل و وحي است، زيرا شرايط زندگي دنيا مي‌تواند عقل را با فجور و عصيان و گناه در پرده قرار داده يا ممهور کند.
بنابراين، خطر بزرگي که انسان را در دنيا تهديد مي‌کند، فقدان هدايت عقلاني و وحياني است. افزون بر اين خطري که انسان بدان تهديد مي‌شود، خطر عدم استقامت است. استقامت به معناي پايداري در مسير قوام و راستي است. بسياري از انسان‌ها گام‌هايي را براي خودسازي برمي‌دارند ولي هرگز به پايان نمي‌رسند و در ميان راه يا خسته مي‌شوند و يا بريده مي‌گردند و يا براي رسيدن، گام‌هايشان سست مي‌شود. فقدان عزم و استقامت، بزرگ‌ترين دشمن ديرين بشر بوده و هست. از اين رو حضرت آدم(ع) به سبب همين فقدان عزم و استقامت در دام ابليس گرفتار مي‌شود. (طه، آيه 115) و حضرت پيامبر(ص) هنگامي که مامور مي‌شود تا خود و امت خويش را در مسير استقامت نگه دارد، از اين فرمان پير مي‌شود. (هود، آيه 112) چرا که مسئوليت بزرگ و پرخطري است.
مسئوليت‌هاي انسان در برابر اعضا و جوارح
از جمله مسئوليت‌هاي انسان مسئوليت در برابر اعضا و جوارح خودش است؛ زيرا اين مسئوليت‌ها اگر به درستي اعمال شود، انسان فرصت رشد و کمال را به دست مي‌آورد و مي‌تواند به رسيدن به مقامات بلند انساني اميد داشته باشد. البته بايد توجه داشت که هر عضوي همان اندازه که براي رساندن انسان به کمال نقش مهم و اساسي ايفا مي‌کند مانند گوش و چشم که دانش‌هاي مفيد را به انسان مي‌دهد و ابزارهاي مهم شناختي و معرفتي مي‌باشد، همان اندازه خطرناک و خطرساز هم هست.
5. و سدد السنتنا بالصواب و الحکمه: سداد و استحکام زبان در مسير درستي و فرزانگي و هدفمندي از جمله مسائلي است که بايد شخص بدان توجه داشته باشد. به اين معنا که زبان براي اين به انسان داده شده تا آنچه درست است را بگويد و از نادرستي پرهيز کند. مشکل زبان اين است که با پرگويي، به نادرستي و بيهودگي مي‌افتد و به جاي آنکه سخنان مطابق با واقع و درست بر زبان آورد و به گوش ديگران برساند و زمينه رشد و بالندگي خود و ديگران را فراهم آورد، سخنان کذب و نادرست بر زبان مي‌راند و يا به بيهودگي مي‌افتد و سخنان حکيمانه بر آن جاري نمي‌شود که هدف مثبت و مفيدي را برساند. در برخي از روايات آمده است که زبان بزرگ‌ترين دشمن بشر است. بسياري از گرفتاري‌ها و بدبختي‌هاي انسان به سبب زبان است. کسي که زبان خود را نگه دارد و محکم سخن گويد خداوند بر زبان او قول صواب و حکمت را جاري مي‌سازد. (نساء، آيه 9؛ احزاب، آيه 70؛ بقره، آيه 269)
6. و املأ قلوبنا بالعلم و المعرفه: دل‌هاي ما را با علم و معرفت پرکن؛ چرا که قلب، مرکز علم و دانش و معرفت است؛ همچنان که محل عواطف و احساسات است.
خداوند بارها در قرآن از بيماري قلب سخن به ميان آورده است. زنگار گرفتن قلب به سبب گناهاني است که انسان مرتکب مي‌شود و اجازه نمي‌دهد تا به عنوان منبع شناخت و معرفت و علم و دانش شود. علم به معناي دانش به کليات، و معرفت به معناي دانش به جزئيات نياز انسان است تا مسير خود را بشناسد و در آن مسير حرکت کند و خود را به کمال مطلق برساند. اگر قلب انسان به علم ومعرفت پر نشود، زنگار مي‌گيرد و از رشد و بالندگي باز ميماند. بي‌گمان اصل انسانيت را بايد در قلب او جست؛ زيرا همه اعضا و جوارح ديگر در خدمت قلب هستند. (بقره، آيات 7 و 10 و 74 و 88؛ اعراف، آيات 179 و 195) اگر انسان بتواند قلب خود را مديريت کند همه اعضا و جوارح خود را مديريت کرده است و از جهل و ناداني گريخته و به بصيرت دست يافته است. کساني به اين علم و معرفت مي‌رسند که داراي تقوا باشند. (بقره، آيه 282 و آيات ديگر)
7. و طهر بطوننا من الحرام و الشبهه: شکم‌هاي ما را از حرام و شبهات پاک گردان؛ زيرا اگر به حرام و غذاهاي شبهه‌ناک نزديک شويم، همه وجود ما آلوده به زنگار مي‌شود و ديگر توانايي تشخيص حق از باطل و خوب از بد را از دست مي‌دهيم؛ چرا که لقمه به شکل خون در همه اعضاي بدن ما حرکت مي‌کند و مغز و قلب ما را تحت تاثير خود قرار مي‌دهد. غذاي آلوده، فکر آلوده و پليد را مي‌سازد و قلب را مريض مي‌کند و عقل را از انسان مي‌گيرد. بنابراين، خطري که شکم را به عنوان يک عضو انساني تهديدمي‌کند، حرام و شبهه است.(نساء، آيه 10)
8. و اکفف ايدينا عن‌الظلم و السرقه: دست‌هاي ما را از ظلم و سرقت باز دار؛ چرا که دست‌ها همواره به تجاوز به حقوق ديگران خو مي‌گيرد و اين بزرگ‌ترين خطري است که دستان ما را تهديد مي‌کند. انساني که به ظلم و سرقت خو گيرد، وجودش را از غذاهاي حرام انباشته مي‌کند و اجازه نمي‌دهد تا در مسير کمال رشد و بالندگي خود قرار گيرد.
9. و اغضض ابصارنا عن الفجور و الخيانه: چشم‌هاي ما را از فجور و خيانت بپوشان؛ زيرا چشم اگر عادت کند تا به هر چيزي بنگرد و پرده‌هاي حيا و عفت را بشکافد و با چشم‌چراني، راه خيانت را بپيمايد، در حرام ميافتد که جز خواري و ذلت و شقاوت چيزي را به همراه نخواهد داشت. از اين رو خداوند از پوشاندن چشمان از فجور وخيانت بارها سخن مي‌گويد و در قرآن بدان دعوت مي‌کند؛ (مومنون، آيات 6 و 7 و آيات ديگر) چرا که سلامت چشم، سلامت قلب را به همراه خواهد داشت؛ چنان که سلامت شکم از غذاهاي حرام و سلامت قلب و جان و روان آدمي را به دنبال دارد.
10. و اسدد اسماعنا عن اللغو و الغيبه: استحکام و استواري گوش از لغو وغيبت يکي ديگر از مسئوليتهاي بشر در برابر اعضاي خود است. انسان مسئول است تا به جاي لغو و بيهوده، گوش خود را با حکمت و سخنان مفيد پر کند و اجازه ندهد تا غيبت بشنود و مطالب نادرست و درست درباره ديگران که ايشان را ناخوش مي‌آيد بشنود و دل را بدان کدر و تيره سازد. (مومنون، آيه3؛ حجرات، آيه 12)
مسئوليت‌هاي انسان در برابر اقشار مردم
افزون بر مسئوليت‌هاي کلاني که انسان در برابر خدا و اعضا و جوارح خود دارد، مسئوليت‌هايي هم در برابر ديگران دارد. اين مسئوليت‌ها متوجه شخص به عنوان نقش اجتماعي که به عهده دارد مي‌باشد. به سخن ديگر، هر انساني با توجه به نقش و مسئوليت‌هاي اجتماعي، مسئوليت‌هايي در برابر ديگران دارد که مي‌بايست به درستي انجام دهد؛ در اينجا به برخي از مسئوليتها و نقش‌هاي انسان در حوزه عمل اجتماعي ونيز خطراتي که اين نقش‌ها را تهديد مي‌کند اشاره مي‌شود:
11- و علي‌المتعلمين بالجهد و الرغبه: کسي که در مقام تعلم و کسب دانش است هزگز نبايد از جهاد علمي که جهاد کبير است دست بر دارد (فرقان، آيه 52) و در اين راه همواره بايد با انگيزه‌هاي غيرمادي و دست‌يابي به حکمت هستي و انسان تلاش و کوشش کند. بنابراين، خطري که متوجه اين صنف از مردمان يعني دانش‌جويان و دانش‌پژوهان است، تنبلي و تکاسل در کنار بي‌انگيزگي و بي‌هدفي است.
12- و علي المستمعين بالاتباع و الموعظه: شنوندگان مي‌بايست سخن حق را بپذيرند و از آن پيروي کرده و از نکات آموزنده و پند‌آموز آن درس زندگي بگيرند. کسي که تنها گوش مي‌دهد ولي جان و دلش تحت تاثير شنيده‌هاي حق قرار نمي‌گيرد و به جاي پند و اندرز گرفتن به مخالفت مي‌پردازد، چنين شيوه نادرست، او را به هلاکت مي‌اندازد. يهوديان اين گونه بودند که سخنان را مي‌شنيدند و به جاي پندپذيري و پيروي، به مخالفت با آن مي‌پرداختند. (بقره، آيه 104؛ نساء، آيه 64)
13- و علي العلماء بالزهد و النصيحه:‌ دنيا‌طلبي و رغبت باطني به آنچه وابسته به دنياست، بزرگ ترين آفت دانشمندان است. لذا آنان بايد بکوشند تا ملکه زهد و بي‌رغبتي به زينتهاي حقيقي و اعتباري دنيا را در خويش تقويت کنند، به گونه‌اي که در باطن به دنيا و متعلقاتش بي‌ميل شوند و زندگي دنيا را جز براي آبادساختن آخرت نخواهند و بدين وسيله زمينه‌ساز اصلاح خويش و رفتار مردم منتظر باشند. واژه «نصح» به معني خلوص تمام و نزاهت از هر شائبه و ناخالصي است. از اين بخش نوراني چنين برمي‌آيد که دانشمندان بايد هم در انديشه و قول و فعل خويش از هر شائبه آلوده‌کننده‌اي پيراسته باشند و هم با يکرنگي و خلوص، خيرخواه امت باشند و جز به خير و صلاح آنان نينديشند، سخن نگويند و کار نکنند. چنين عالماني از انتظار راستين برخوردارند، زيرا امام منتظر آنان در زهد و نصيحت برترين انسان عصر خويش است و آن کس که با امامش سنخيت ندارد، منتظر او نيست.
14- و علي مرضي المسلمين بالشفاء و الراحه: مسلمان اگر بخواهد به مسئوليت‌هاي فردي و اجتماعي و ديني خود عمل کند نيازمند سلامت و آسايش و آرامش است. از اين رو خداوند به مسلمان اين امکان را بخشيده است تا در سلامت و آرامش و آسايش به خدمت خدا و خلق مشغول شود. اما کسي که مريض است و از آرامش و آسايش برخوردار نمي‌باشد نمي‌تواند مسئوليت‌هاي فردي و اجتماعي و عبادي و غيرعبادي خود را انجام دهد. از اين روست که بزرگ‌ترين نعمت، سلامت و راحتي دانسته شده است. دولت اسلامي وظيفه دارد شرايط را به گونه‌اي فراهم آورد تا مسلمانان در بهترين حالت از سلامت جسمي و روحي و رواني باشند تا بتوانند به مسئوليت‌هاي انساني خود عمل کنند.
15- و علي موتاهم بالرأفه و الرحمه: تکريم و حرمت مردگان مي‌بايست در دستور کار انسان و جامعه اسلامي باشد؛ زيرا هرگونه کوتاهي در حق ايشان به معني ناديده گرفتن حقوق انساني زندگان نيز مي‌باشد. ارتباط روحي ميان زندگان و مردگان در جامعه اسلامي به گونه‌اي است که نمي‌توان مردگان را به معناي واقعي، نيست شده دانست بلکه حضور آنان به ويژه مخلصان و عباد صالح و شهيدان و عالمان در زندگي زندگان امري انکارناپذير است. بنابراين دعا در حق ايشان به عنوان رأفت و رحمت، در حقيقت پذيرش حضور آنان در زندگي زندگان و تأثيرپذيري از آنهاست.
16- و علي مشايخنا بالوقار و السکينه: خطري که پيران را تهديد مي‌کند، فقدان وقار و سکونت و آرامش است. بنابراين لازم است تاانسان در هنگام پيري توجه بيشتري به مسئله وقار و سکونت خود داشته باشد و به کوچک‌ترين چيزي از کوره در نرود و خشم نگيرد. سنگيني و وقار در پيران مي‌تواند باعث حفظ حرمت و تکريم آنان شود و از پرخاشگري و اهانت جوانان درامان باشند هرچند که بر جوانان و فرزندان است که نسبت به پيران و والدين تکريم و احسان کنند ولي بر پيران است تا خود شخصيت خود را حفظ کرده و با وقار و سنگيني در جامعه زندگي کنند و به کوچک‌ترين امري خشمگين نشوند و بهانه‌گيري نکنند. وقار به معناي متانت و سنگيني و در برابر خفت و سبکي است. براساس اين بخش از دعاي نوراني ولي‌عصر(عج) بر کهنسالان بايسته است در انديشه و عمل، متانت خويش را حفظ کنند و از هر عملي که از قدر و قيمت آنها بکاهد و جايگاهشان را پايين آورد بپرهيزند. همچنين بر آنان است که سکينه در پيش گيرند. سکينه همان استقرار و آرامش جسمي و روحي است. اگرچه اقتضاي طبيعت کهنسالي کم‌صبري و بي‌قراري است، اما بر پيران منتظر امام غايب شايسته و بايسته است تا به هنگام غضب و يا هر زمينه تحريکي ديگري که آنان رابه اضطراب و بي‌ثباتي در گفتار و رفتار مي‌کشاند، آرامش و وزانت خويش را حفظ کنند.
17- و علي‌الشباب بالانابه و التوبه: جوانان درمعرض گناه و فجور بيشتري هستند؛ زيرا زمان جواني اوج رشد و شکوفايي جنسي و غيرجنسي مي‌باشد و قواي جسمي ايشان بيشترين فعاليت و تحرک را دارد. بنابراين بر جوانان است که همواره هوشيار باشند و به توبه و بازگشت به درگاه خدا بينديشند و هرگاه مرتکب خطا و اشتباه و گناهي شدند به درگاه خداوند بازگردند.
18- و علي النساء بالحياء و العفه: زنان در معرض خطر بي‌حيايي و بي‌عفتي هستند. بنابراين لازم است تا به اين دو مسئله توجه بيشتري کنند. سلامت زنان در حيا و عفتشان است و آنها اگر خود را حفظ کنند جامعه نيز سلامت مي‌يابد و مشکلات بسياري از جامعه رخت مي‌بندد؛ اگر جامعه زنان خود را نگه دارد و از حجاب و مانند آن بهره گيرد مي‌توان اميد داشت که از سلامت جامعه برخوردار خواهيم بود.
19- و علي الاغنياء بالتواضع و السعه: مشکل و آفت اساسي ثروتمندان، تکبر و بخل ايشان است. از اين رو خواهان تواضع و فروتني و دست و دلبازي آنان مي‌شود. اگر ثروتمندان تواضع کنندو تکبر را کنار بگذارند و حق مردم تهي‌دست و نيازمند را از وسعت روزي خويش بدهند، دل‌هاي ايشان نيز وسيع مي‌شود. سعه در اين جا به معناي دست و دلبازي و عدم بخل و خساست است.
20- و علي الفقراء بالصبر و القناعه: از سوي ديگران بزرگ‌ترين خطري که فقيران با آن مواجه هستند، فقدان صبر و قناعت است. نداشتن صبر موجب مي‌شود که نسبت به خداوند گستاخ شوند و حتي خود را به تکدي‌گري زده و ذلت و خواري را بپذيرند. قناعت و بهره‌مندي از داشته‌ها بي‌توجه به داشته‌هاي ديگران مي‌تواند ايشان را به سلامت نگه دارد و موجب کفرشان نشود؛ زيرا نزديک است که فقر به سبب همين فقدان صبر و قناعت به کفر و خواري انسان بکشد.
21- و علي الغزاه بالنصر و الغلبه: رزمندگان خواهان پيروزي و چيرگي بر دشمنان هستند، ولي بايد توجه داشته باشند که پيروزي و غلبه تنها در سايه وحدت و ايمان خواهد بود.
22- و علي الاسراء بالخلاص و الراحه: اسيران و شايد زندانيان غيرعمد نيازمند رهايي و راحتي از اسارت و زندان دشمن و بازگشت به خانه خود هستند. توجه به اسيران جامعه مي‌بايست در دستور کار باشد و هرگز جامعه اسيران خود را از ياد نبرد.
23- و علي‌ الامراء بالعدل و الشفقه: مشکل و خطر بزرگي که قشر رهبران و مديران ارشد کشوري را تهديد مي‌کند، ظلم و بي‌رحمي است. بنابراين بايد همواره با عدالت و شفقت نسبت به مردم رفتار کنند و خود را از ظلم و بي‌رحمي در حق ملت دور نگه دارند.
24- و علي الرعيه بالانصاف و حسن السيره: مشکل ملت‌ها در برابر رهبران سياسي و اجتماعي خود اين است که بيرون از دايره انصاف داوري مي‌کنند و برخلاف سيره عقلايي و چارچوب‌هاي قانوني رفتار مي نمايند. از اين رو قضاوت‌هاي آنان بعضا بسيار بد و نادرست است و به توانايي و ظرفيت کشوري و مديريتي رهبران توجه نمي‌کنند و خواهان عدالت فوري و تمام و کمال هستند بي‌آنکه در تحقق آن خود مشارکت سازنده و فعالي داشته باشند. قوانين و مقررات را دور مي‌زنند و اميد دارند که قانون همه جادر حق ديگران اعمال شود و خود آن را دور بزنند و در سايه همين رفتار ناپسند و سيره نادرست، به همه اميدها و آرزوهاي خودشان برسند. درحالي که راه رسيدن به سعادت جمعي، ارزيابي دقيق از داشته‌ها و داده‌ها و رفتار و سلوک خود به عنوان عضوي از جامعه است. مشارکت فعال در اجراي قوانين و مقررات و انصاف و داوري مبتني بر ظرفيت‌ها و امکانات مي‌تواند جامعه را به سوي رشد و شکوفايي حرکت دهد.
25- و بارک للحجاج و الزوار في الزاد و النفقه: لازم است تا درباره گردشگران ديني توجه خاص شود و شرايط زيستي و محيطي خاصي براي عبادت ايشان فراهم آيد. حضور در اماکن ناشناخته و سفر در مسيرهاي پر خطر نيازمند آن است که توجه خاصي به گردشگران و مسافران ديني شود و همواره زاد و توشه آنان بررسي و در صورت کمبود جبران شود.
26- و اقض ما اوجبت عليهم من الحج و العمره بفضلک و رحمتک يا ارحم الراحمين. همه ما نيازمند سفرهاي زيارتي و رسيدن به مقصد عظماي الهي هستيم. مکه نشانه اي براي مقصد انساني است که مي‌بايست همواره مورد توجه باشد و رسيدن به خانه خدا را به عنوان رسيدن به خدا در دستور کار قرار دهيم.

 


سلمان باقري
از نظر آموزه‌هاي قرآني، دين مجموعه‌اي از آموزه‌هاي وحياني است که تمامي زندگي بشر را سامان مي‌دهد و او را به سمت خوشبختي و سعادت ابدي در دنيا و آخرت رهنمون مي‌سازد. بينش و نگرش قرآني بر آن است تا انسان را با هستي‌شناسي و جهان‌بيني و سبک زندگي اسلامي تربيت کند. لذا از پيش از تولد براي انسان برنامه‌هاي مشخصي را تعيين و تشريع کرده است. بر اين اساس، هيچ چيزي را نمي‌توان در زندگي انسان يافت که اسلام در آن حوزه سخن و برنامه و تکليفي نداشته باشد.
سياست نيز بخشي از زندگي اجتماعي هر انساني را تشکيل مي‌دهد و اسلام و قرآن در اين حوزه در چارچوب اهداف کلان آفرينش انسان برنامه‌ها و تکاليفي را دارد. نويسنده در اين مطلب کوشيده تا نشان دهد که تفکر جدايي دين از سياست و سکولاري کردن جامعه اسلامي چيزي جز خروج از دايره اسلام نيست و کسي نمي‌تواند مدعي اسلام و مسلماني باشد اما بخشي از زندگي او چون حوزه سياست در چارچوب نظام سياسي اسلام سامان نيافته باشد.
قرآن، جوامع الکلم
پيامبر(ص) در عبارتي مي‌فرمايند: اوتيت جوامع الکلم و انت يا علي! قد اعطيت جوامع الکلم، به من کلمات جامع داده شد و به تو اي علي! هم کلمات جامع بخشيده شده است. (بحارالانوار، ج 39، ص 76)
سخنان جامع، کلماتي است که در کمترين حروف، بيشترين بار معنايي را دارد. اين کلمات را بايد همانند اصول و قواعد کليدي دانست که با بيان آن يک مجموعه فکري و نظام انديشه‌اي گفته مي‌شود. کلمات جامع، کلمات در بردارنده‌اي هستند که همه شئون دنيوي و اخروي بشر را بيان مي‌کنند. اين کلمات جامع، همان معارف برين و برتريني است که وظايف فرد و جامعه، وظايف دنيا و آخرت، وظايف دولت و ملت، روابط محلي، منطقه‌اي و بين‌المللي و بالاخره وظايف ملک و ملکوت انسان را تبيين کرده است.
قرآن همان جوامع الکلم است، زيرا به گونه‌اي است که همه نيازهاي بشر را براي رسيدن به خوشبختي در دنيا و آخرت بيان کرده است. خداوند در آياتي از قرآن از جمله آيه 89 سوره نحل مي‌فرمايد: «ونزلنا عليک الکتاب تبيانا لکل شيء، ما کتاب را بر تو نازل کرديم که بيان‌کننده هر چيزي است. بنابراين، چيزي از نيازهاي بشري نيست که در قرآن بيان نشده باشد. اين بيان به شکلي است که در عبارتي کوتاه بسياري از مباحث و مطالب بيان شده و با تفقه و تدبر در آن مي‌توان پاسخ به پرسش‌ها را رمزگشايي کرد.
در روايات آمده که قرآن همانند خورشيدي است که هر روز سخني تازه براي مردم دارد و مردم مي‌توانند از اين خورشيد تابناک براي هدايت و رسيدن به مقام خلافت الهي بر هستي بهره برند. امام صادق(ع) در اين باره مي‌فرمايد: القرآن يجري کما تجري الشمس و القمر، قرآن همان خورشيد و ماه در جريان است. (کافي، ج4، ص 54، بحارالانوار، ج23، ص 197 و نيز ج66، ص 261)
پس کاري که بايد انجام شود اينکه موارد بر اصول قرآن عرضه و تطبيق داده شود تا حکم حق از قرآن در آن باره به دست آيد.
قرآن عليه سکولاريزم
براساس آنچه بيان شد، يکي از حوزه‌هاي مبارزه قرآن، حوزه سياست و حکومت است، زيرا برخي بر آن بودند تا دين را تنها در محدوده اعمال فردي و شخصي و عبادي محصور کنند، در حالي که اسلام اگر چه اصالت را به آخرت مي‌دهد و سعادت اخروي را همان حيات و زندگي برتر و طيب معرفي مي‌کند ( عنکبوت، آيه 64 و آيات ديگر) ولي سعادت دنيوي را زمينه‌ساز سعادت اخروي مي‌داند، زيرا سازه‌هاي اخروي انسان چيزي جز اعمال صالح و ايمان او در دنيا نيست، چرا که «الدنيا مزرعه الاخره، دنيا کشتزار آخرت است». از همين رو فلسفه ارسال رسولان و انزال کتب را دست‌يابي انسان به زندگي عدالت محوري مي‌داند که انسان در همين دنيا آن را تحقق مي‌بخشد و از طريق آن، آخرت خود را مي‌سازد. (حديد، آيه 25)
از آنجايي که حوزه اجتماعي، تاثيرگذارترين حوزه در زندگي انسان و سعادت و شقاوت اوست (نوح، آيه 27) خداوند به اين حوزه توجه ويژه کرده است لذا در احکام اسلامي حتي در حوزه عبادي و شخصي جلوه‌اي از امور اجتماعي در آن مشهود است. به عنوان نمونه نماز که يک برنامه شخصي و عبادي در ارتباط با عبد و معبود است، در شکل اجتماعي و جمعي آن برتري يافته و نمازجماعت مقدم بر نماز فردي دانسته شده است.
بسياري از احکام اسلامي از جمله زکات، جهاد، خمس، نمازجمعه، حج و مانند آن، جنبه اجتماعي دارد. بنابراين، نمي‌توان به هيچ شکلي حوزه عمل اجتماعي و سياسي را از دين اسلام جدا دانست.
کساني در جوامع پيشين مي‌کوشيدند تا دين را به حوزه عمل شخصي و اخروي محدود سازند و به يک معنا دايره تاثيرگذاري دين را تضعيف کرده و اجازه ندهند تا اهداف هدايتي دين از طريق حضور جدي در همه زندگي بشر تحقق يابد. اما اسلام به شدت عليه چنين تفکري موضع‌گيري کرده است.
خداوند در آياتي چند اطاعت از پيامبر(ص) را نه تنها در امور عبادي واجب مي‌داند، بلکه بر وجوب اطاعت از پيامبر(ص) در همه زندگي تاکيد کرده و ضمن معرفي ايشان به عنوان اسوه حسنه کامل (احزاب، آيه 21) تقدم قول و فعل پيامبر(ص) را بر راي و انديشه و حتي جان و مال مومنان اثبات کرده (احزاب، آيه6) و امر و نهي آن حضرت(ص) را در هر کاري همانند امر و نهي خدا دانسته است. (حشر، آيه7، آل عمران، آيات 32 و 132 و آيات ديگر)
هر فرد از امت اسلام در هر کار اجتماعي و سياسي مي‌بايست پيرو فرمان پيامبر(ص) به عنوان رهبر جامعه اسلامي باشد و در هر جايي که شک و ترديدي است بايد با رجوع به پيامبر(ص) و پس از اتخاذ دستور، اقدام کرد. (نساء، آيه 59)
اصولا از نظر قرآن، حکم و حکومت و ولايت تنها از آن خداوند است و هيچ‌کس در حوزه زندگي بشر اختيار قانونگذاري و حکم را ندارد. (انعام، آيه 57)
فقه اسلامي با تمام ابواب، براي تشکيل حکومت اسلامي کار «تفکيک قوا» را انجام مي‌دهد تا انسان سياست زده نشود. فقه اسلامي سياست و قدرت را تعديل مي‌کند و به آن قداست مي‌بخشد. کسي که مسئله «قضاء» را در عصر غيبت پذيرفت، چاره‌اي ندارد جز آنکه مسئله حکومت ديني و مسئله ولايت فقيه را بپذيرد و مسئله قضا را تمام علماء پذيرفته‌اند. پس نمي‌شود مسئله «قضاء» را پذيرفت ولي حکومت ديني و ولايت فقيه را نپذيرفت. (جوادي آملي، عبدالله، خارج فقه، پلوراليسم، 1/1/80)
خداوند در آياتي از جمله 105 سوره انبياء از حکومت جهاني و حاکميت صالحان در آخر زمان سخن به ميان مي‌آورد و به عنوان يک سنت الهي در فلسفه تاريخ، حکومت ايشان را تحقق يافتني معرفي مي‌کند. اين بدان معناست که حکومت صالحان يک خواسته اصلي براي خداوند و مؤمنان است و تلاش براي تحقق آن نيز خواسته خداوندي است. بنابراين، اين يک اصل اصيل در آموزه‌هاي قرآني است که صالحان، حکومتي را تشکيل دهند تا از اين طريق آرمان و آرزوي ديرين بشري براي حکومت عدالت‌محور فراهم آيد.
اينکه خداوند در همه کتب الهي پيشين نويد تحقق چنين دولت و حکومت و حاکميتي را مي‌دهد، به اين معناست که خواسته ديرين مؤمنان در طول تاريخ ايجاد چنين حکومتي بوده است. از آيات 105 تا 107 سوره انبياء به دست مي‌آيد که تحقق حکومت جهاني صالحان، در پرتو اسلام و رسالت پيامبر اکرم(ص) خواهد بود. اين بدان معناست که خداوند بر جنبه سياسي اسلام تأکيد دارد و هرگونه انديشه جدايي دين اسلام از سياست را نه تنها نادرست بلکه خلاف آرمان‌هاي بشري و سنت الهي مي‌داند که براي تاريخ بشر رقم زده است.
همچنين از آيات 55 تا 57 سوره نور اين معنا استنباط مي‌شود که کافران و دشمنان مي‌کوشند تا چنين حکومت عادل و صالحي در جهان تحقق نيابد ولي کافران از جلوگيري از تحقق وعده الهي ناتوان خواهند شد و آنان نمي‌توانند از حاکميت فراگير مؤمنان صالح جلوگيري به عمل آورند.
اصولا خداوند خواهان حکومت اسلامي و حاکميت صالحان است و هرگونه حکومت غيراسلامي و صالح را به معناي حکومت طاغوت معرفي مي‌کند و اجازه نمي‌دهد تا کسي طاغوت شود يا همراه طاغوت گردد و بخواهد حکومت غيراسلامي را ايجاد کند و قوانين خود ساخته‌اي را بر جامعه و انسان حاکم سازد؛ زيرا از نظر قرآن حکومت‌هاي غيراسلامي و طاغوتي جوامع را به تباهي و بي‌عدالتي و فساد مي‌کشانند. (بقره، آيه 257)
از نظر قرآن هر جايي که حکومتي جائر و ظالم و طاغوتي بر سر کار آمد خود بيانگر آن است که آن مردم از دايره اسلام و دين خارج شده و راه ظلم را در پيش گرفتند که حکومت‌هاي طاغوتي بر ايشان مسلط شده‌اند. (انعام، آيات 65 و 129)
حکومت صالح، حکومتي چون حکومت پيامبر(ص) است که مردم را به اسلام و عدالت دعوت کرده و قسط را در ميان آنان به اجرا درمي‌آورد و به عدالت حکم مي‌کرد. آن حضرت(ص) خود صاحب اختيار حکومت بود و به حکم الهي و فرمان خداوندي در همه امور اجتماعي و سياسي و قضايي وارد مي‌شد. (توبه، آيه 86؛ نور، آيات 53 و 54 و 56 و 62؛ احزاب، آيه 13؛ محمد، آيه 33)
حکومت ايشان به گونه‌اي مطلقه بود که هيچ‌کس پس از حکم و تصميم رسمي ايشان اختيار سخن و عمل ديگر نداشت (احزاب، آيه 36) و همه مسلمانان موظف بودند در همه مسايل حتي امور اجتماعي و سياسي و بلکه شخصي از ايشان اطاعت کنند (نساء، آيه 59؛ مائده، آيه 92) و سخن ايشان در همه امور از جمله مسايل شخصي و اقتصادي و نظامي، فصل‌الخطاب بود (نساء، آيات 59 و 65؛ حشر، آيات 6 و 7؛ توبه، آيه 103) و اگر کسي مي‌خواست از مسئوليتي اجتماعي و سياسي و اقتصادي و مانند آن کناره‌گيري کند بايد از پيامبر(ص) اذن مي‌گرفت. (نور، آيه 62)
بنابراين، همه موظف بودند تا در حوزه سياسي مشارکت فعالانه داشته باشند و هيچ‌کس مجاز نبود از مسايل اجتماعي و سياسي و مانند آن شانه خالي کند و تکاليف سياسي و اجتماعي خود را انجام ندهد و ترک نقش اجتماعي کند.
همچنين اگر پيامبر(ص) موظف به مشاورت با مردم بود، اين بدان معنا نبود که اين مشاورت در حوزه قانونگذاري باشد، بلکه در حوزه چگونگي عمل به قانون الهي بود. بنابراين، حتي در اين حوزه هم لازم است که مردم به هر تصميمي که رهبري مي‌گيرد گردن نهند و اطاعت محض نمايند تا از هرج و مرج در حوزه عمل سياسي جلوگيري شود. (آل‌عمران، آيه 159)
ايجاد حکومت صالح و اسلامي وظيفه همگاني است تا از هرگونه حکومت طاغوتي و استبدادي جلوگيري شود و اجازه داده نشود تا حکومت‌هاي طاغوتي مديريت جامعه را به عهده گيرند. براساس آيه 28 سوره فرقان مؤمنان و مسلمانان مي‌بايست با نفوذ به مراکز قدرت و حکومتهاي مستبد و مستکبر به منظور رساندن پيام الهي به آنان و دفاع از حق، در ايجاد نظم نوين جهاني مبتني بر عدالت و اسلام اقدام کنند. اين نفوذ باتوجه به ويژگي‌هاي حکومت‌ها، مي‌تواند علني يا مخفي و مبتني بر پايه اصل اساسي تقيه باشد.
اهدافي که قرآن براي حکومت صالح و مؤمنان بيان مي‌کند، خود بهترين دليل بر مبارزه قرآن با تفکر سکولار و جدايي دين از سياست در اسلام است. خداوند در آيات قرآني از مسلمانان مي‌خواهد تا حکومت اسلامي را به هدف حاکميت دين اسلام (نور، آيه 55)، شرک‌ستيزي (همان)، ايجاد امنيت (نور، آيه 55)، اقامه نماز (حج، آيه 41)، امر به معروف و نهي از منکر (همان)، پرداخت زکات و ايجاد عدالت محسوس و ملموس (حج، آيه 41) و مانند آن ايجاد کنند.
ضرورت تشکيل دولت و حکومت از نظر قرآن
چنانکه از مطالب پيشين به دست آمد ازمنظر قرآن کريم، دولت و حکومت اسلامي امري است که در ذات ديانت اسلام نهفته است. از ديدگاه قرآن کريم به سه دليل حکومت براي مردم ضرورت دارد:
1- رهايي ازهرج و مرج: در داستان بني‌اسرائيل مي‌خوانيم، هنگامي که بر اثر هرج و مرج داخلي و نداشتن حاکميت قوي و لايق، گرفتار ضعف و فتور و شکست شدند و دشمنان بر آنان مسلط گشتند، خداوند طالوت را براي رهايي از هرج و مرج اجتماعي حاکم ايشان کرد. اميرمومنان علي(ع) مي‌فرمايد: لازم است تا براي مردم اميري ولو جابر حاکم باشد؛ زيرا اگر چنين نباشد جامعه‌هاي بشري نابود مي‌شود. 2- جلوگيري از فساد و ايجاد نظم و امنيت در جامعه: اگر حکومت مقتدر و نيرومندي نباشد و جلوي سرکشان رانگيرد، زمين پر از فساد مي‌شود. 3- آسايش و رفاه اجتماعي و امنيت داخلي و خارجي: از احکام جهاد در قرآن برمي‌آيد که وجود تشکيلات منظم سياسي و اجتماعي لازم است تا از مرزهاي جامعه در برابر دشمنان محافظت کند. در مسائل اقتصادي نيز لازم است حکومتي باشد تا قسط و عدالت را اجرايي کند. همچنين قوه قضايي که اختلاف را حل و فصل کرده و از تجاوز و تعدي ميان افراد جامعه جلوگيري به عمل آورد. در رابطه بااهداف حکومت اسلامي نيز آيات و روايات زيادي وارد شده است که از جمله به آيه 21 و 56 از سوره يوسف و آيه 84 از سوره کهف، آيه 55 از سوره نور، آيه 26 از سوره ص، آيه 58 از سوره نساء مي‌توان اشاره کرد.

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10