آرش فهيم يکي از عرصه هاي فرهنگي-اجتماعي کشور که با رفت و آمد دولت ها دچار
تغيير و تغيُر ميشود، سينماست. بررسي آنچه طي سيواندي سال گذشته بر سينما رفته
نشان مي دهد که هر دولتي با شيوه مديريت و سياستگذاريهاي فرهنگي خود، هنر هفتم را
دستخوش فراز و نشيبهايي کرده است. افت يا افزايش فروش فيلم ها، ورود يا خروج جريان
ها و ژانرها، تعطيل شدن يا بازسازي سينماها، پرکار شدن عده اي و کمکاري گروهي ديگر
و فرايندهايي از اين دست، هيچ يک در أثر اتفاق و تصادف رخ نداده اند، بلکه دقيقا
ناشي از نوع مديريت و خط مشي دولت ها در حوزه سينما بوده است. بنابراين، پايان
فعاليت دولت دهم و آغاز به کار دولت يازدهم را بايد شروع يک دوره جديد ديگر براي
سينماي ايران دانست. البته اين هم از نشانه هاي وابستگي شديد سينماي ما به دولت و
از مشکلات بزرگش است که وضعيتش به کار قوه مجريه بستگي دارد. اين درحالي است که هنر
هفتم در کشورهاي صاحب صنعت سينما –ازجمله هاليوود- راه خود را مي رود و داراي چشم
انداز و دستورِ کار معين و مدوني است. به همين دليل هم در آمريکا چه بوش رئيس جمهور
باشد، چه اوباما و چه فرد ديگري، باز هم هاليوود مروج سرمايه داري و مدافع سلطه گري
صهيونيسم است. چون سرنوشت و سياست هاي آن را جاي ديگري تعيين مي کند، نه دولت. به
هر حال، اکنون در ايران شرايط به گونه اي است که سينما نه تنها با رفت و آمد دولت
ها و روساي جمهور که با تغيير وزير ارشاد و معاونت سينمايي وي، سمت و سوي ديگري مي
يابد. نيز از اين رو، بي ترديد، يکي از دغدغه هاي کنوني رئيس جمهور منتخب با
آراي مردم، انتخاب مديران فرهنگي و سينمايي همراه و همتراز با خودش است. اين مديران
تا کمتر از دو ماه ديگر به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مي روند و سرنوشت فرهنگ و
هنر کشور را به دست مي گيرند. اما بخشي از هيجان يا اضطراب مردم اين است که
رئيس جمهور جديد، چه مسيري را براي فرهنگ کشور در پيش خواهد گرفت و سينماي کشورمان
بر چه مداري حرکت خواهد کرد. آيا وضع فعلي ادامه مي يابد يا شرايط جديدي براي آن به
وجود خواهد آمد؟ بدون شک، حفظ وضع موجود، قابل قبول نيست و تقريبا همه اهالي و
علاقه مندان به هنر هفتم در ايران، خواهان خارج شدن از شرايط کنوني هستند. اما خطر
بزرگ تر، بازگشت سينما به عقب است. وقوع چنين ارتجاعي، نشانه عدم هوشمندي و ضعف در
حافظه تاريخي خواهد بود. مدير و هنرمند هوشمند، هماره با تحليل و شناخت دقيق گذشته،
قادر به ترسيم آينده بهتري است. به همين خاطر هم هست که بهترين روش براي شناخت
آينده، مطالعه تاريخ است! گذشته به ما نشان مي دهد که سينماي ايران تا قبل از
روي کار آمدن جريان ليبرال مآب شبهاصلاحطلب، حرکتي نسبتا پويا و زندهاي را طي مي
کرد. هرچند در نتيجه سياست هاي مصرف گرايانه دولت سازندگي ، رگه هايي از اين نگاه
در آثار ملودرام و فيلم هاي آپارتماني آن زمان هم ديده مي شد. اما درمجموع، فضاي
کلي سينما در آن دوران سالم و موقر بود.اما از سال 76 و روي کار آمدن دولتي جديد،
ناگهان آهنگ سينماي ايران رو به زوال و کندي رفت. ميزان استقبال مردم از فيلمها
کاهش يافت، تعداد قابل توجهي از سالن هاي سينما تعطيل شدند، تنوع مضموني آثار محدود
شد و حتي برخي از گونههاي سينمايي به کلي محو شدند، بسياري از هنرمندان منزوي شده
و امکانات و امتيازات سينما به افراد خاصي اختصاص يافت، حتي جوايز جشنواره هاي
خارجي به ايران در آن دوره نسبت به دورههاي قبل و پس از دولت اصلاحات کاهش چشم
گيري يافت.در همه جاي جهان، يکي از سياست هاي جريانهاي سياسي وفادار به سرمايه
داري و اشرافيت و طالب سازش با نظام سلطه در صحنه بين الملل، اباحه گري فرهنگي
است،اتفاقي که پس از دوم خرداد سال 76 و روي کار آمدن دولت شبه اصلاح طلب نيز در
ايران رخ داد. اينکه در آن مقطع، فيلمفارسي دوباره پر و بال گرفت و ابتذال غلبه
يافت و در مقابل، سينماي اعتقادي سرکوب شد، نوعي همراه سازي فرهنگ با سياست از سوي
دولت وقت محسوب مي شود. براي شناخت بهتر نتيجه سياست هاي اباحه گرانه و
ليبراليستي دولت مدعي اصلاحات در عرصه سينما مي توان به گزارش يکي از سايت هاي
هميشه مدافع خاتمي مراجعه کرد؛ بخشي از مقاله تحليلي بلندي که به وسيله پايگاه
اينترنتي بي بي سي در تاريخ پنجم اوت سال 2005 و با رويکرد حمايت از شرايط فرهنگي
دولت به اصطلاح اصلاح طلب منتشر شد، برملا کننده نحوه مديريت سينمايي ليبرال هاي
وطني است. اين مقاله اين طور شروع مي شود:«در سال 1376 محمد خاتمي مي آيد با تکيه و
تأکيد بر شعار فرهنگ و پيش بردن قضايا با مناسبت فرهنگ، جامعه مدني، گفت وگوي تمدن
ها، آزادي و توسعه فرهنگي. گروه گروه هنرمندان ابايي ندارند که تمايل خود را به اين
چهره فرهنگي عيان کنند. تا برسد به برخي چهره ها که اساسا در هنگامه مبارزات
انتخاباتي نيز ميدان دار بودند. در اين ميان،بويژه تعدادي از سينماگران حضوري موثر
دارند...که بعضا بعدها جايي هم در ميان مديران فرهنگي آن دوره يا جايگاهي در مجلس
مي يابند...» همان طور که ملاحظه مي کنيد، مقاله بي بيسي به دنبال اثبات و دفاع از
فرايند فرهنگي دولت اصلاحات بود. با اين حال در ادامه نمي تواند از اعتراف به نزول
و تضعيف سينما در آن دوران بپرهيزد. آنچنان که در ادامه آمده بود:«اغلب شاخص هاي
مهم (فروش، استقبال تماشاگران، نرخ استفاده از ظرفيت هاي سينما و ...) در اين هشت
ساله[ دولت خاتمي] همواره سير نزولي خود را حفظ کرده است.» و در ادامه:«تعداد
تماشاگران سينماي ايران در سال 1365 بيش از هشتادويک ميليون نفر در سال بود و طي
سال هاي موفق تر 1368 و 1369 حتي به بيش از هشتادويک ميليون نفر در سال رسيد... اما
اين نرخ در سال هاي پاياني دولت خاتمي به شدت نزول کرد و در سال 1382 به13 ميليون و
229 هزار نفر رسيد و سينماي بحران زده ايران را به نقطه استيصال رساند... يعني در
طي سال هاي اصلاحات، سينماي ايران ساليانه 17 درصد از مشتريان خود را از دست داده
است.»حال حسابش را کنيد که اگر دولت و مديران فرهنگي و سينمايي جديد بخواهند باز هم
همان شيوه و آهنگ را پيش بگيرند و سينماي ايران مجددا در مداري قرار گيرد که سالانه
17 درصد از مخاطب هايش کاسته شود، عملا سينماي ايران تا چهار سال ديگر نابود خواهد
شد!اشتباه بزرگي که مديريت سينمايي دولت دهم مرتکب شد هم همين بود که برخي از سياست
هاي اصلاح طلبها را تکرار نمود. سياست هايي نظير گسترش فيلمفارسي –در قالب آثاري
با موضوع خيانت- و تقويت سينماي جشنواره اي. اين درحالي است که در دولت نهم و
رويکرد نسبتا اصولگرايانه و عدالتخواهانه مديريت فرهنگي آن دوره، شاهد بهبود نسبي
اين عرصه بوديم. بايد منتظر ماند و ديد که آيا مديران فرهنگي و سينمايي دولت جديد
از تجربه هاي گذشته عبرت خواهند گرفت يا اين سير قهقرايي ادامه پيدا خواهد کرد؟
|