(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


دوشنبه 10 تـیـر 1392 - شماره 20530

و اينک حماسه اقتصادي...
مبارزه با ويروس هايي که امنيت ملي را تهديد مي کنند
به بهانه فيلم «ديکتاتور» (بخش آخر)
چه کسي از دموکراسي مي ترسد؟!
باز باران
   


انتخابات رياست جمهوري 92 مظهر حماسه سياسي و مظهر اقتدار نظام است. اما نيمه ديگر حماسه آفريني هاي ملت ايران ، اقتصادي است. همان طور که براي تحقق حماسه سياسي رسانه ملي سنگ تمام گذاشت و تمامي رسانه هاي اجنبي را با آن هزينه هاي سرسام آور و گزافشان ناکام گذاشت ، از امروز هم بايد با همان صلابت و با همان هنرنمايي و ميدان داري وارد فاز دوم حماسه آفريني يعني حماسه اقتصادي شود.
براي اين منظور چند گام اساسي از سوي رسانه ي ملي بايد برداشته شود.
در درجه اول لازم است زيرساخت هاي فرهنگي و اجتماعي حماسه اقتصادي فراهم شود. همان طور که رسانه ملي براي تحقق حماسه سياسي به نحو احسن افکار عمومي جامعه را مديريت نمود و زيرساخت هاي اجتماعي را در بين لايه هاي مردمي فراهم کرد اينجا هم مي تواند همين بستر سازي اجتماعي را انجام دهد.
برنامه هاي تلويزيوني که بيشترين ارتباط اقتصادي را با مردم داشته اند مي توانند کاملا جهت گيري در اين مسير پيدا کنند.
به عنوان مثال مي توان از برنامه «پايش» ياد کرد. برنامه اي که از شبکه يک سيما از يک سال قبل و با هدف بررسي مسائل روز اقتصادي کشور و با محور حمايت از کار و توليد و سرمايه ايراني آغاز به کار کرده و اتفاقا مجري اين برنامه هم مجري مناظرات تلويزيوني انتخابات گذشته بوده است و تسلط کم نظيري بر مباحث مربوط به انتخابات و شعار هاي کانديداهاي مختلف دارد.
برنامه «پايش» مي تواند کمربند هاي خود را براي خيز برداشتن به سمت حماسه آفريني هاي اقتصادي محکم ببندد و قوي تر از گذشته در اين ميدان عرض اندام کند. حقيقت اين است که برنامه پايش همچون برخي برنامه ها در عرصه هاي ديگر ( برنامه ي 90 در عرصه ورزشي ، برنامه هفت در عرصه سينما ، برنامه سيماي خانواده در عرصه خانواده و ... ) به عنوان مهم ترين و يکي از پر بيننده ترين برنامه هاي اقتصادي تلويزيون شناخته شده است و به سبب همين تعداد بالاي مخاطب و نيز پي گيري آن از سوي مسئولين اقتصادي قواي مختلف ، از پتانسيل هاي بسيار بالايي براي تاثير گذاري اجتماعي برخوردار است.
البته برنامه «حرف حساب» و برنامه هاي مربوط به حوزه هاي کشاورزي همچون باز باران و سيماي آبادي و ... هم هر يک به نوعي ظرفيت هاي بالقوه اي براي بستر سازي اجتماعي در راستاي تحقق شعار و آرمان بزرگ حماسه ي اقتصادي هستند.
رسالت ديگري که صداوسيما براي حماسه آفريني اقتصادي مي تواند ايفا کند تداوم مطالبه گري و نقد منصفانه مسئولين است. مسلما دولت جديد که با شعارهاي جذاب و اميدوار کننده اي توانسته راي مردم را جلب کند نياز به رصد دارد و نيز محتاج نقد و دريافت نقطه ضعف هايي است که ممکن است با شعار هاي داده شده فاصله داشته باشند.
اين حق مردم است که همان گونه که در ايام انتخابات رياست جمهوري کانديداهاي انتخابات فرصت يافتند تا مردم را با وعده هاي انتخاباتي خود اميد وار کنند ، هم اکنون هم زير ذره بين همين رسانه ملي باشند و در مورد نحوه حرکت به سمت تحقق شعار ها مورد نقد و بررسي قرار گيرند.بنابراين رسالت ديگر صداوسيما نقد و مطالبه گري براي تحقق حماسه اقتصادي است.
يک وجه ديگر از وظايف و تکاليف رسانه ملي براي تحقق شعار حماسه اقتصادي ، فراهم کردن شرايط سياسي مطلوب در جامعه است. بي شک صداوسيما در آرام نگاه داشتن فضاي سياسي جامعه و خنثي کردن برخي التهابات و يا جوسازي ها و حوادث سياسي که مي‌تواند با ايجاد ياس و نااميدي و حتي با ايجاد بار رواني کاذب بر فضاي اقتصادي تاثير منفي بگذارد ، نقش بسزايي در اين فعل و انفعال دارد.
بر هيچ کس پوشيده نيست که رابطه مسائل سياسي با رونق اقتصادي چقدر زياد است و از همين روست که رسانه ملي وظيفه نمايش آرامش و ثبات اوضاع سياسي کشور را نيز بر عهده دارد.
حسين زينليان بروجني

 


آرش فهيم
گفت و گو با مسعود آب پرور کارگردان سريال «هوش سياه2»
اينترنت، ابزار جديدي است که چند سال است وارد دنياي ما شده و روز به روز هم سيطره آن بر جنبه هاي مختلف زندگي مان افزوده مي شود. متعاقب تکثير اين فضاي مجازي در جهان، سينماي مغرب زمين نيز با توليداتي به اين موضوع پرداخته است که نمونه برجسته اين جريان، فيلم «شبکه اجتماعي» است. در ايران هم مي توان «مسعود آب پرور» را آغازگر جريان ساخت چنين آثاري دانست. او ابتدا با فيلم «قتل آنلاين» به آسيب هاي فضاي مجازي پرداخت و سپس اين موضوع را با «هوش سياه» به تلويزيون برد. سريالي که سري دوم آن قسمت هاي پاياني خود را طي مي کند. به همين بهانه با وي
گفت وگو کرديم که مي خوانيد:
سري اول «هوش سياه» در سال 89 به نمايش درآمد، چه ضرورتي سبب شد که پس از گذشت سه سال اقدام به توليد سري دوم آن نماييد؟
اين سريال قابليت بالايي براي دنباله دار شدن داشت؛ به هر حال ما در زمينه توليد آثار نمايشي، به واسطه مضمون و شکل پردازش، محدوديت هايي داريم که فکر مي کنم وقتي يک موضوعي را با پتانسيل بالا مي يابيم نبايد به راحتي از کنارش عبور کنيم. هوش سياه ظرفيت ادامه دار شدن را داشت. به همين دليل هم از اواسط توليد سري اول، به فکر توليد سري بعدي آن افتاديم.
فقط همين؟ پس ضرورت هاي فرهنگي و اجتماعي چه؟
اين درام تلويزيوني با نشانه گرفتن مخاطب جوان، با زير متن و بستر تکنولوژي نوين به اينترنت ورايانه - که کاربران آن اغلب جوانان هستند ـ مي پردازد. ما در درجه اول با هدف سرگرمي سازي و جذب مخاطب به سراغ اين موضوع رفتيم و طبيعتاً در پس اين ماجرا و در پس زمينه اين قصه، اهداف فرهنگي، اجتماعي، خانوادگي و ملي را هم دنبال مي کنيم.
چرا اينترنت و فضاي مجازي؟ آيا تهديدي را حس مي کنيد؟
در سري اول، نيت ما دقيقاً آسيب شناسي بود. اينکه رفته رفته ثروت و دارايي‌هايمان تبديل به اطلاعاتي مي شود که بايد شيوه نگه داري و حفاظت از اين اطلاعات را ياد بگيريم. همان طور که از پول و خانه خود مراقبت مي کنيم، بايد ياد بگيريم که از اطلاعاتمان در فضاي مجازي چگونه نگه داري کنيم. چون به تدريج تمام ارتباطات ما شکل مجازي پيدا خواهد کرد. توليد«هوش سياه» را با نيت پرداختن به اين مسئله آغاز کرديم. طبيعي است که نمي توان توانايي، کشش و قدرت اين ابزار و همچنين جنبه هاي مثبت و منفي آن را کتمان کرد. به همين دليل در«هوش سياه2» مي بينيم از يک طرف کامران به عنوان شخصيت منفي داستان با توسل به اين ابزار نوين هيچ مانعي سر راه خود نمي بيند و به تمام اهداف(مخرب) خودش دست مي يابد. درواقع او از قابليت هايي که در اين ابزار نهفته استفاده منفي مي کند. در طرف مقابل هم شاهديم که شانه به شانه تبهکارها، پليس هوشمند و توانا و مدرن، سايه به سايه تعقيبش مي کند. البته اين قصه جنبه سمبليک هم دارد؛ من هوش سياه را نوعي ويروس مي دانم؛ اين يک پديده زاده تکنولوژي نوين است که اگر مواظبت نکنيم مي تواند هستي ما را به يغما ببرد؛ هستي فردي، اجتماعي و ملي. حالا بايد راهکار مقابله با اين موجود را پيدا کنيم.
شما قصد چنين کاري را نداشتيد؟
در طول قصه با فراز و فرودهاي مختلفي مواجهيم و وقتي کامران از مانعي مي گذرد يا جايي را هک مي کند عملا ما با پرداختن به آن هم منفذ را نشان مي‌دهيم و هم راه بستن مسيرش را پليس اعلام مي کند. يعني کشف مي کنيم که چه اتفاقي افتاده و بايد مراقب اين منافذ بود. منتها در سطح کلان ماجرا، براي پرداختن به راهکار مبارزه با چنين ويروسي به فصل ديگري نيازمند هستيم. طرح کلي ما اين گونه بود که در فصل اول به طرح موضوع اينترنت و رايانه و آسيب‌شناسي آن بپردازيم، سري دوم به معرفي و گسترش توانايي هاي منفي اين ابزار اختصاص دارد و اهداف ديگر بايد در ادامه بازنمايي شود.
آيا مسائل و ساختارهاي ترسيم شده در سريال مثل زندان و اداره پليس و ... براساس واقعيت ترسيم شده اند يا صرفا تخيلي هستند؟
بينابين است؛ چه درباره پليس، چه زندان و چه فضاهاي ديگر. ما کمي جلوتر از واقعيت موجود عمل کرديم. چون فکر مي کنم بايد توقعمان را از پليس بالا ببريم. بايد مطالبات خود را از نهادها و سازمان هاي اجتماعي افزايش دهيم تا آن‌ها هم کمي به چالش وادار شده و خود را ارتقا دهند.
چرا طرف منفي سريال –يعني هوش سياه يا همان کامران- تا اين حد پرجاذبه و قوي به نمايش درآمده؟
دليلش همان چيزي است که سبب کشش جوانان به سمت کامپيوتر و اينترنت مي شود. چرا اين وسائل تا اين حد پر جاذبه هستند؟ ما بايستي ابتدا اين‌گونه طرح قصه مي کرديم که ضد قهرمانمان که عامل محرک قصه ما هست به اندازه کافي جذاب باشد. بعد در اين مسير، کامران به عنوان نماينده اين تکنولوژي يا ويروسي که توي دِيتاي بزرگ يک کشور يا يک خانواده افتاده هر چقدر جلوتر مي آييم خسارت هاي بيشتري به بار مي آورد که اين باعث مي شود مرحله به مرحله علاقه مندهايش ريزش کنند. او براي رسيدن به هدف هرکسي را وسيله مي کند، آدم مي کشد، و ... اين جزء رويکردهاي تبليغاتي ماست که بايد در قالب جذاب و کاملا نمايشي ارائه شود.
به نظر مي رسد که در اين زمينه توازن لازم برقرار نشده، يعني برخلاف ضدقهرمان داستان که خيلي پرجاذبه است، قهرمان سريال –سرگُرد احمدي- فاقد جذابيت دراماتيک لازم است.
شما اگر عامل غير جذابي در او مي بينيد خوشحال مي شوم که بشنوم! او جذابيت هاي خود را دارد اما هنوز به اندازه کافي به او پرداخته نشده است. طبق همان طرحي که عرض کردم، در فصل سوم سريال دوربين سمت پليس است و تازه در آنجا خواهد بود که توانايي هايش شکوفا مي شود و تماشاچي براي رسيدن به کامران بايد با او همذات پنداري کند. با توجه به اينکه سريال فصل‌بندي شده اهداف ما هم طبقه بندي شده و در هر سري بخشي از پتانسيل بالقوه دراماتيک داستان، بالفعل مي شود.
با توجه به اينکه گفته مي شود تحت تأثير سريال هاي خارجي مثل «فرار از زندان» و «24» اين مجموعه را ساخته ايد...
نه، اين گونه نيست که تحت تأثير آن ها بودم. ماجراي ساخت«هوش سياه» به اين ترتيب است که سال 84 فيلم «قتل آنلاين» را با موضوع جرائم اينترنتي توليد کردم که سال 85 نمايش داده شد. پس از آنکه بازخوردش را ديدم و در گفت وگو با مدير وقت سيمافيلم به اين نتيجه رسيديم که يک سريال با اين رويکرد توليد کنيم. برخي مي گويند«هوش سياه2» را از روي «فرار از زندان» ساخته ام که اصلا اين جوري نيست. البته نمي توانم علاقه ام به سريال «24» را کتمان کنم و طبيعي است که آدم هر چيزي را دوست داشته باشد، از آن أثر مي پذيرد. اما اين گونه نيست که«هوش سياه2» را از روي «24» ساخته ام و تأثير پذيري مستقيم از آن سريال را رد مي کنم.
عدم نمايش شخصيت بومي و ملي از پليس هم از ديگر ضعف هاي دراماتيک «هوش سياه» محسوب مي شود. شما که چنين تجربه اي را گذرانديد، به نظرتان چرا پليس هاي سريال هاي ما اغلب شبيه پليس‌هاي فيلم ها و سريال هاي خارجي هستند؟
به نظرم اين يک سؤال سنتي و کليشه اي است. چون سينما اصولا يک پديده فرنگي است. ژانر پليسي هم اصلا يک قالب کاملا غربي است. بستري هم که ما براي اين قصه در نظر گرفتيم –رايانه، اينترنت و ...- نيز کاملا وارداتي است‌. پس از چه عنصر و خاصيت بومي مي توان استفاده کرد که ما استفاده نکرده‌ايم؟ عمده‌ترين بخش بومي کار ما به پليس مان وابسته است که نشانه هاي آن را در رفتار و خانواده ي سرگرد شاهديم و اينکه هدف اولمان ايجاد سرگرمي و جذب مخاطب است. ابتدا بايد با مخاطب ارتباط برقرار کنيم و دل به دلش بدهيم و نم نم او را به سمت خواست هاي خود و مسائل دروني تر ببريم. اگر از ابتدا بخواهيم وارد اين‌گونه مسائل شويم، همين اتفاقي مي افتد که الآن براي بسياري از سريال‌هاي ما افتاده که جذابيت لازم را ندارند و کهنه و تکراري به نظر مي رسند و مخاطب با ديدن قسمت اول آن علاقه اي به دنبال کردن آن پيدا نمي کند.
يکي از جنبه هاي مثبت«هوش سياه2» اين است که برخلاف اغلب سريال هاي ما از پرتگاه خنثي بودن عبور کرده و از طرح برخي موضوعات سياسي و مثلا از وابستگي تبه کارهاي داستان به برخي دولت هاي غربي واهمه اي ندارد. نگران نبوديد که برخي افراد شما را به توهم توطئه متهم کنند؟
ترديدي نيست که در زمينه فيلم سازي جايي پرقدرت تر از آمريکا و هاليوود وجود ندارد؛ ببينيد در سال چه تعداد فيلم با رويکرد امنيت ملي در آنجا توليد مي‌شود! در اغلب اين فيلم ها يک دشمن فرضي وجود دارد. يا بلوک شرق و شوروي ، يا چين، يا مسلمانان و يا حتي اگر هيچ کدام از اين ها نباشد، موجوداتي از فضا حمله مي کنند؛ اسم اين توهم توطئه نيست، بلکه نوعي آماده سازي براي مقابله با هر چيزي است که امنيت و وحدت ملي را تهديد مي کند، اينها بهانه هايي است براي اينکه مردم زير يک پرچم جمع شوند و احساس اتحاد و يکپارچگي کنند. اگر بتوانيم به وسيله ابزارهاي گوناگون بياني نظير فيلم و سريال احساس امنيت را در مردم ايجاد کنيم، کار بزرگي را انجام داده ايم.
«هوش سياه» در ميان مردم و همچنين نيروي انتظامي چه بازتاب هايي داشته است؟
در سري اول پليس ما را نسبت به جامعه ديرتر پذيرفت. چون فکر مي کردند که چهره اي که از پليس ارائه مي دهيم با پليس ايراني فاصله دارد، اما پس از موفقيت کار، ما را با آغوش باز پذيرفتند و حتي اعلام کردند که «پليس فتا» با الهام از «هوش سياه» تشکيل شده است. براي شروع«هوش سياه2» ملاکم برتري نسبت به سري اول اين مجموعه بود. چون ما در ايران رقيب ديگري در اين ژانر نداشتيم . يعني خودمان با خودمان چالش داشتيم. خيلي خوشحالم که الان در نظرسنجي هاي انجام شده درباره قياس مجموعه اول و دوم، نتيجه يک به 13 است. يعني در مقابل هر 13 نفر که سري دوم را برتر مي دانند، يک نفر سري اول را بيشتر قبول دارد. اين توفيقي است براي هوش سياه و سري سازي در ايران، چون معمولا سري هاي بعدي مجموعه ها نسبت به سري اول ضعيف تر از آب در مي آيند.
سري سوم را چه زماني کليد مي زنيد؟
قصد ندارم «هوش سياه3» را بسازم!
اما در همين گفت وگو بارها از فصل بعدي اين سريال و ادامه داستان صحبت کرديد.
نقشه راه ما ادامه کار بوده. يکي از عارضه هايي که آثار نمايشي ما را تهديد مي‌کند، همين است که با يک نقشه راه حرکت مي کنيم، اما در ميانه راه فراموش مي کنيم که مي خواستيم چه کنيم! برنامه تلويزيوني يک مجموعه و زنجيره است؛ از ايده و توليد تا تبليغ و پخش و بازخورد. اگر چنانچه يک حلقه از اين زنجيره کم شود، ارتباط گسسته شده و عملا به اهدافمان دست پيدا نمي کنيم. متأسفانه در حال حاضر انگيزه و همت لازم براي ساخت قسمت سوم اين سريال، آن گونه که مد نظر من است نمي بينم. شرايط لازم مهيا نيست.
چه شرايطي؟
بايد اول با صاحبانش صحبت کنم!
ضمن تشکر به خاطر شرکت در اين مصاحبه. و اينک صحبت پاياني؟
من هم از شما ممنونم و از مردم تشکر مي کنم که به توليدات وطني خود توجه مي‌کنند. خيلي خوشحالم که مردم«هوش سياه» را پذيرفته اند و متوجه اين معنا هستند که يک فيلم وظايف گوناگوني دارد، نه فقط بيان واقعيات و درشت نمايي زشتي ها.

 


سعيد مستغاثي
به نظر مي آيد آنچه با پديده هاي سخيف و مشمئز کننده اي مانند "معصوميت مسلمانان" روي فضاي اينترنت، به هتک حرمت عزيزترين و بزرگ ترين سرمايه معنوي مسلمانان و همه آزادگان جهان يعني وجود مقدس پيامبر اعظم (ص) پرداخت، از يک سوي هجمه عظيم ضد اسلامي که تقريبا کليت پيکره سينماي غرب و آمريکا را در برگرفته، پنهان مي سازد و و از سويي ديگر با جلب توجه افکار و احساسات جريحه دار شده ، خيل قابل توجهي از آثار توليدي برعليه عقايد و باورهاي مسلمانان را که از کارخانه به اصطلاح روياسازي بيرون مي آيد ، از زير ضربه هاي فرهنگي ناظران و مخاطبان دور مي سازد.
يکي از آخرين نمونه هاي اين هجمه ، فيلم "ديکتاتور" ساخته لري چارلز و به نويسندگي و بازي ساشا بارون کوهن ، دلقک معروف برخي شبکه هاي تلويزيوني آمريکاست. اين زوج که در سال 2007 نيز فيلمي به نام " بورات: يادگيري فرهنگ آمريکايي براي منفعت ملت باشکوه قزاقستان" ساختند و در آن فيلم به نوعي ديگر افکار نژادپرستانه خود را بروز داده بودند، اين بار اين افکار را در فيلمي ضد اسلامي متمرکز ساختند تا به بهانه برخي ديکتاتورهاي ساقط شده طي يکي دو سال گذشته در برخي از کشورهاي عربي (همان ها که بعضا تا 30 سال مورد حمايت بي چون و چراي آمريکا و اعوان و انصارش بودند) ، ام القراي جهان اسلام يعني ايران اسلامي را زير علامت سوال ببرند. در واقع فيلم "ديکتاتور" يک فيلم ضد اسلامي و ضد ايراني است. آن هم در شرايطي که بيداري اسلامي در کشورهاي عربي با الهام از انقلاب اسلامي و نگاه به پيشرفت هاي شگرف نظام جمهوري اسلامي ، همه موجوديت نظام سلطه صليبي/صهيوني غرب را در هراس و وحشت پايان ناپذيري فرو برده و همين هراس تکان دهنده است که آنها را به اعمال ديوانه‌وار و جاهلانه همچون قرآن سوزي و کاريکاتورهاي موهن و ساخت آثار مبتذلي مثل "فتنه" و "تسليم" و "معصوميت مسلمانان" وادار مي سازد.
فيلم ظاهرا ماجراي يکي از حاکمان ديکتاتور جهان عرب به نام علاء الدين است. علاء الدين که به لحاظ نحوه پوشش و رفتار و حتي زنان محافظش‌، به امثال قذافي راه مي برد اما از جهاتي مانند مخالفت شديد با آمريکا و اسرائيل و تمايل زياد به دارا بودن تکنولوژي هسته اي و تلاش براي ساخت بمب اتمي، اساسا با قذافي شباهتي ندارد. يعني از اين جهت به هيچيک از سران کشورهاي عرب،شبيه نيست. اکثريت حاکمان کشورهاي عربي ، نه تنها مخالفتي با آمريکا و اسرائيل نداشته بلکه بعضا از نوکران و وابستگان صهيونيسم به شمار مي آيند و هيچ کدام نيز در صدد بدست آوردن انرژي هسته‌اي نيستند و حتي خود قذافي نيز حداقل در يک دهه آخر حکمراني اش ، از مواضع قبلي خويش ، عقب نشسته و با باج دادن به کشورهاي غربي ، شديدا خود را در اختيار آنان گذارده بود.
بدون شک آنچه از طريق قضيه انرژي هسته‌اي و ساخت بمب اتمي، مد نظر سازندگان فيلم "ديکتاتور" قرار داشته ، کشوري به جز جمهوري اسلامي ايران نبوده است. آنها با شيطنت خبيثانه اي سعي داشته اند با ايجاد اين گونه شباهت ها ، توجه مخاطبان خود را به ايران جلب نمايند. تکرار و تاکيد بر صحبت هايي از قبيل اينکه "ما به دنبال انرژي صلح آميز هسته اي براي مواردي مانند توليد برق و مصارف دارويي هستيم" و ...بيش از هر موضوعي‌، نظرات جمهوري اسلامي ايران در دفاع از تحقيقات و دستاوردهاي تکنولوژيکش از انرژي هسته اي است که بي چون و چرا مورد مخالفت نظام سلطه جهاني به سرکردگي آمريکا و اسرائيل قرار گرفته است.
سازندگان فيلم "ديکتاتور" به نحو سخيفانه اي نشان مي دهند، که گويا همه ادعاهاي صلح آميز بودن تکنولوژي هسته اي کشور ديکتاتور فيلم به نام "واديا" فريبي بيش نيست و اين کشور به طرز ديوانه‌واري به دنبال ساخت بمب اتمي است. (‌تصوير همان برداشت ابلهانه و احمقانه حاکمان آمريکا و اسرائيل از پيشرفت تکنولوژي هسته اي در ايران که به شدت از طريق رسانه هايشان به دنيا تزريق مي شود ).
فيلم "ديکتاتور" به لحاظ سينمايي و ساختار فيلميک، حتي در حد يک اثر آماتوري سوپرهشت هم نيست که بتوان راجع به آن صحبت کرد. اما موضوع ديگري وجود دارد که نه تنها موجب مي‌شود تهيه کننده قدري همچون اسکات رودين و کمپاني‌هايي مانند يونيورسال و پارامونت با زيرپا نهادن حيثيت خويش ، نام خود را زير فيلم ثبت نمايند، بلکه باعث شد تا حتي برخلاف رسم و سنت برگزاري 84 دوره مراسم اهداي جوايز آکادمي، در فوريه 2012 ساشا بارون کوهن را بدون لباس رسمي و با همان لباس داخل فيلم در مراسم اسکار بپذيرند.
به نظر مي آيد آنچه فيلم "ديکتاتور" را عليرغم همه سخافت و نازل بودن ، به عنوان يکي از محصولات برجسته کمپاني هاي هاليوودي در بوق رسانه هاي غرب قرار داده ، تداوم گستاخانه و سبکسرانه همان خط سير نژادپرستانه سينماي غرب است که اين بارهم با رذالت تمام، اسلام و مسلمانان را هدف قرار داده اند. بازهم همان نوع نگاهي که از 115 سال پيش در اين سينما وجود داشته و با همان سبک و سياق يعني به استهزاء کشاندن و مضحکه نمودن مسلمانان در کسوت عرب ريش دار و ابله!
طرفه آنکه پس از گذشت 115 سال حتي به مخيله گردانندگان سينماي غرب نرسيده که کمي راه و روش خود را تغيير دهند و به گونه اي ديگر نمايش دهند و يا لااقل آن را در شکل و شمايلي سينمايي بسازند تا باورمان شود که واقعا در هنر سينما پيشرفت کرده اند. آنها در اين زمينه حتي از دهه 70 و 80 خود هم عقب گرد کرده اند که لااقل با آثاري مانند "جن گير" و "بيگانه ها" به گونه اي استراتژيک، طرح مقابله با خطر اسلام براي غرب صليبي/صهيوني را تصوير کردند يا از دهه 90 که آثار ضد اسلامي خود را در هاله اي از تقابل با تروريسم فرو بردند و يا از دهه نخست هزاره سوم که به سينماي ضد اسلامي خود ، وجه آخرالزماني بخشيدند.
در فيلم "ديکتاتور" هم (درست مانند آنچه در 115 سال پيش امثال اديسون و ملي يس نمايش دادند يا پس از آن در فيلم هايي مانند "شيخ" و "پسر شيخ" با بازي رودولف والنتينو و " دزد بغداد" و حتي کمدي هايي مثل "گمشدگان در حرم" باد ابوت و لو کاستلو تصوير گرديد) مسلمانان در کسوت اعراب، افرادي به شدت عقب افتاده، نادان و جاهل، خشن، ضد زن، هوسباز، جنايتکار، بدوي و بربر، شارلاتان و خبيث نشان داده مي شوند و در مقابل آنها غربي ها ، آدم هايي فرهيخته و متمدن و انساندوست نمايانده مي شوند که براي برقراري دموکراسي، به هرنوع فداکاري دست زده و البته در اين ميان آنچه شاخص به شمار مي آيد.
لري چارلز و ساشا بارون کوهن از سوي ديگر بدون توجه به واقعيات موجود، خصوصا وضعيت رسانه ها و به ويژه جنبش 99 درصدي وال استريت که حتي در برخي رسانه هاي غربي هم بازتاب‌هاي شگفت انگيزي داشته ، با به کارگيري ادبيات پرسشي ، جامعه غرب و به خصوص آمريکا را جامعه‌اي ايده آل و انساني و متمدن برشمرده که در برابر جوامع اسلامي ، برتري مطلق دارند.
اين تصوير مغلوط و کج و معوج، در سخنراني پاياني علاءالدين کاملا ظاهري منطقي مي گيرد. در آن سخنراني علاءالدين مي گويد:
"...چرا شما دوستان ، ضدديکتاتوري هستيد؟ تصور کنيداگر آمريکا، رژيمي ديکتاتوري داشت. شما مي توانستيد اجازه دهيد يک درصد مردم، کل ثروت جامعه را در اختيار بگيرند. شما مي‌توانستيد کمک کنيد تا دوستان ثروتمندتان، با قطع ماليات‌ها ثروتمندتر شوند و آنان را ضمانت کنيد وقتي در قمارهاي تجارتي شکست مي خورند. شما مي‌توانستيد احتياجات و بيمه و آموزش فقيران را ناديده بگيريد.رسانه هايتان آزاد به نظر مي رسيدند اما در خفا توسط يک فرد و خانواده اش کنترل مي گرديد. شما مي توانستيد، تلفن ها را کنترل نماييد، زندانيان را شکنجه کنيد، در انتخابات حيله به کار ببنديد. شما مي توانستيد درباره اينکه چرا به جنگ رفتيد، دروغ بگوييد. شما مي توانستيد زندان هايتان را از يک گروه بخصوص نژادي پر کنيد و هيچ کس هم شکايت نکند. شما مي توانستيد از رسانه هايتان براي ترساندن مردم از سياست هاي حمايت شده برعليه علائق آنها ، استفاده نماييد..."
يک بار ديگر جملات فوق را بخوانيد ، حتما تصديق خواهيد کرد که عناصري که در اين جملات از زبان علاءالدين به عنوان خصوصيات يک رژيم ديکتاتوري به سيستم هاي اسلامي، نسبت داده مي شود، دقيقا با آنچه در ايالات متحده آمريکا اتفاق مي افتد، منطبق است. گويي وي به بازگويي يک به يک ويژگي هاي حاکميت آمريکا پرداخته و با زبان بي زباني، نظام حاکم برآن را يک سيستم ديکتاتوري معرفي نموده است. اما در واقع سازندگان فيلم "ديکتاتور" با سرپوش گذاردن بر همه واقعيات موجود نظام صليبي/صهيوني حاکم بر غرب (چه آمريکا و چه اعوان و انصارش)، سعي دارند تا مانند ديگر رسانه هاي غربي، به فريب افکار عمومي مردم غرب و ديگر ملت هاي تحت تهاجم فرهنگي اين رسانه ها پرداخته و آنان را نسبت به يک سيستم و نظام اسلامي بدبين و متنفر سازند.
امروز حتي برخي مراکز آماري مستقل غرب هم اعلام کرده اند که 50 درصد مردم آمريکا زير خط فقر قرار داشته و بيش از اين درصد از خدمات بيمه و آموزش محروم هستند. کنترل دولت آمريکا بر تلفن ها و اي ميل ها و ساير ارتباطات و حتي کتابخانه ها (که در زمان بوش پسر تحت عنوان قانون "عمل ميهن پرستانه" به طور رسمي اعلام شد) زبانزد همه رسانه ها و مورد اعتراض حتي فيلمسازاني مانند اسپيلبرگ (در فيلم "گزارش اقليت") قرار گرفت. امروز ديگر برخي رسانه ها و مردم آمريکا اين سوال بي پاسخ را مکررا از سردمداران آمريکا مي‌پرسند که آن سلاح هاي کشتار جمعي بهانه اشغال عراق و حدود 10 سال کشتار و قتل عام و ميلياردها ضرر و زيان اقتصادي براي عراق و آمريکا ، کجا هستند؟ امروزه کمتر کسي است که در دنيا از زندان هاي گوانتانامو و ابوغريب و شکنجه گاههاي پنهان CIA در کشورهاي ديگر خبر نداشته باشد.حتي فيلم‌هايي همچون "انتقال سري" و "خانه امن" و ...به صراحت به اين زندان هاي مخفي پرداختند و فيلم هاي مستند تکان دهنده اي از شکنجه هاي غير‌انساني و ددمنشانه در ابوغريب و گوانتانامو برروي اينترنت انتشار يافت. امروزه ديگر به طور علني گردانندگان رسانه هاي غرب که اغلب از خانواده‌هاي بخصوصي بوده (مانند مورگان و سوروس و مرداک)خود را قدر قدرت معرفي کرده و از اينکه عمدا بسياري از واقعيات و حقايق را سانسور مي کنند ، دفاع مي نمايند. امروز، هزاران مسلمان ، فقط به خاطر مسلمان بودن در زندان هاي غرب بسر مي برند و رسانه‌هاي غرب صليبي/صهيوني به طور مدام و 24 ساعته عليه اسلام و مسلمانان به لجن پراکني و اشاعه وحشت و هراس مشغولند آنچنان که در سال 2007 و در همان مقاله روزنامه واشينگتن پست ، برژينسکي تند رو را نيز به واکنش اعتراض آميز واداشت.

 


از مهم ترين ارکان جهش اقتصادي و پيشرفت در عرصه اقتصاد و معيشت مردم ، توجه به بخش کشاورزي است. کشاورزي از چرخه هاي مهم اقتصاد بوده و نقشي که در شکوفايي اقتصاد يک کشور دارد بي‌بديل است. به همين دليل توجه به صنعت کشاورزي و تمرکز ويژه روي اين عرصه يکي از رمزهاي بي نيازي کشور و خودکفايي و البته بيمه شدن در مقابل تحريم‌هاي دشمنان است.
با قدرتمند شدن در عرصه کشاورزي و رسيدن به خودکفايي مطلوب و رفع نياز از خارج مي توان به آينده‌اي درخشان در حوزه اقتصاد اميدوار بود.
شبکه يک سيما در جهت تعالي بخشي کشاورزي برنامه هاي هدفمند و متنوعي دارد. از جمله برنامه هايي که مدت هاست در اين کانال تلويزيوني به صورت مرتب پخش مي شود مي توان به "مستقيم آبادي" و يا سيماي آبادي و نيز برنامه هاي مقطعي ديگر اشاره نمود.
يکي از برنامه هاي جديد شبکه اول سيما در راستاي ارتقاء بخش کشاورزي و رونق اين صنعت، برنامه "باز باران" است.اين برنامه در 13 قسمت 20 دقيقه اي توليد شده و رويکرد آن هم معرفي کشاورزان نمونه و موفق به ساير کشاورزان است. در اين برنامه که در واقع سري دوم «باز باران» محسوب مي شود و با تفاوت ها و تحول هايي به آنتن شبکه يک بازگشته ، آن دسته از کشاورزان و توليدکنندگان نمونه کشور معرفي مي شوند که با روش هاي عملي و نوآورانه دست به ابتکارات جالب زدند و کارهاي متفاوتي نسبت به کساني که در همان حرفه فعاليت مي کنند، انجام مي دهند.
اين الگو سازي در عرصه کشاورزي به طور مستقيم هم مشوقي براي ساير کشاورزان براي استفاده از روش‌ها و ابزارهاي نوين کشاورزي بوده و انگيزه براي علمي‌تر‌شدن و افزايش بهره وري در اين عرصه را در بين ساير کشاورزان افزايش مي دهد.
البته يک اثر غير مستقيم مهم هم اين برنامه دارد. آن هم اين است که تصويري که از کشاورزي موفق و الگوهاي برتر کشاورزي ارائه مي شود منجر به افزايش ميل و رغبت به فعاليت در اين عرصه شده و تاثير مستقيم در سرمايه گذاري در اين حوزه خواهد گذاشت.
در اين برنامه متنوع و جالب ، سبک گفت وگو با کشاورزان نمونه متفاوت است و از دريچه زندگي شخصي آن ها به خيلي از مسائل مي پردازد و با نوعي نگاه خانواده محور و زندگي محور به فعاليت‌هاي اقتصادي و کشاورزي پرداخته مي شود و در واقع تاثيرات متقابل و رابطه برخي مسائل درون زندگي با موفقيت در کار و حرفه هم بررسي مي شود.
از سوي ديگر توجه به ابتکارات کشاورزان نمونه در راستاي ارتقاء شغلي و افزايش راندمان و بهره وري کاري نه تنها موجب نشر الگوها و معرفي الگوهاي برتر و نمونه به ساير کشاورزان مي شود بلکه جرقه ابتکار عمل‌هاي جديد را در بين ساير بينندگان و ساير کشاورزان هم پديد مي آورد.
بي شک با شيوه هاي نوين توليد برنامه در سيما و خصوصا با توسل به معرفي چهره هاي برتر و چگونگي موفقيت و کسب پيروزي ها و توفيقات بزرگ در عرصه کشاورزي توسط عناصر شاخص اين عرصه ، مي توان به تعميم روحيه اعتماد به نفس و خودباوري و تلاش و ابتکار عمل و خلاقيت اميدوار بود و با اندکي برنامه‌ريزي منسجم تر ميان همه دستگاه هاي ذي ربط در اين عرصه ، مي توان آينده اي روشن براي کشاورزي کشور رقم زد.
کشاورزي يکي از مجاري اصلي حيات اقتصاد است و توجه همه دستگاه هاي اجرايي و نظارتي و رسانه ها را مي طلبد و اينکه رسانه ملي در سالي که مزين است به نام حماسه اقتصادي اين گونه براي کشاورزي برنامه‌ريزي کرده است جاي تحسين دارد.
محمد جواد جعفريان

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10