هشدار براي مصرف بيرويه قرصهاي مکمل اين داروها اصلا اثر
درماني ندارد نخور عزيز من، نخور! |
|
خشت اول چرا آرامش نداريم؟ |
|
طنز سوم |
|
يادداشت سوم |
|
هواي تازه |
|
ويتامينه |
|
اين...نت |
|
بوي بارون |
|
|
|
|
در هر يخچالي را باز کنيد، کوهي از قرصها و کپسولهاي انباشته شده چشمتان را
ميزند! عادت کردهايم که داخل خانهمان هم داروخانه داشته باشيم و اصلا شايد ترکيب
داروخانه از همين خانه دارو(!) درست شده باشد. حالا هم که زندگي ماشيني و تغذيه
هردمبيل(!؟) ما باعث شده نيازهاي پروتئيني و ويتاميني بدن ما تامين نشود و با توجه
به حس «ميان بر» خواهي سراغ معجزه ميگرديم و انواع قرص و پماد و روغن را به عنوان
مکملهاي دارويي و به زعم خودمان تقويت خيلي چيزهاي بدن، استفاده ميکنيم حال آنکه
اين داروها اصولا خاصيت دارويي و درماني ندارد و بيشتر تلقين آنهاست که آدمي را
دلخوش ميکند به استفاده از آنها. در اين ميان نميتوان سهم رسانهها بويژه رسانه
ملي و حضور برخي پزشکان کمسواد را ناديده گرفت. گزارش امروز را بخوانيد تا متوجه
شويد چه کلاه بزرگي در انتظار سر و کله و بدن عزيز ما نشسته است! تحريريه نسل
سوم قصه از کجا شروع شد؟ ويتا در زبان لاتين به معني حيات و زندگي است و
ويتامينها نيز موادي هستند که براي زندگي سالم انسان ضروري هستند. سازمان جهاني
بهداشت ويتامينها را به يک عصاي جادويي تشبيه کرده است که بدن براي ساخت آنزيمها،
هورمونها و ديگر مواد شيميايي مورد نياز از آنها استفاده ميکند. از آنجا که بدن
ما نميتواند خودش ويتامينهاي مورد نيازش را بسازد، لازم است آنها را از منابع
مختلف و به ويژه مواد غذايي و ميوهها تامين و جذب کند. اما آيا قرصهاي مکمل يا
همان عصارههاي ويتامين نيز مي توانند تاثير مشابه مواد غذايي و ميوههاي تازه را
داشته باشد؟ ويتامين هاي موجود در ميوه ها و سبزي ها اگرچه ممکن است براي حيات و
زندگي نسبت به غذاها در اولويتهاي بعدي قرار داشته باشند ولي مي توانند نقش مهمي
در جلوگيري از ابتلا به بيمارهاي مختلف ايفا کنند. بررس?هاي انجام شده توسط محققان
نشان داده است که بهترين منبع براي تامين ويتامينها مواد غذايي طبيعي و ميوه و
سبزيجات هستند و هرچند در موارد معدود مکملهاي شيميايي براي اين مورد کمک کننده
هستند ولي مصرف قرصهاي حاوي ويتامين نه تنها در اکثر موارد مفيد نيستند بلکه مي
توانند پيامدهاي جانبي نامطلوبي را نيز به همراه داشته باشند. امروزه در اکثر
کشورهاي توسعه يافته و حتي کشورهاي فقير استفاده از کنستانترهها و ويتامينهاي
مختلف براي کمبود مواد مورد نياز بدن به يک امر عادي تبديل شده است. در کشورهاي
فقير به خاطر گراني ميوه ها و مواد غذايي استفاده از اين ويتامين ها که معمولاً از
سوي پزشکان سازمان ملل و خارجي تجويز مي شود و عمدتاً از کشورهاي توسعه يافته مي
آيد، رشد روز افزوني داشته است. طبق آمارهاي سازمان دارويي غذايي آمريکا مردم
اين کشور بيشترين موارد استفاده اين ويتامين هاي قرص شده را دارند که اغلب به خاطر
کمبود وقت استفاده شده و در اکثر موارد به يک کلاس اجتماعي تبديل شده است. در تبليغ
روي بسياري از اين قرص ها نوشته شده ويتامين موجود در آنها با سرعت بيشتري نسبت به
مواد طبيعي جذب بدن مي شوند ولي هيچ کدام به اين مسئله اشاره نمي کنند که آيا اين
مواد جذب شده، براي بدن سودي هم دارند؟ طبق تحقيقات بلندمدت دانشمندان معلوم شده
است که بسياري از مولتي ويتامينهاي شيميايي نه تنها هيچ کاري براي سلامتي بدن
نميکنند بلکه موجب کوتاهي عمر هم ميشوند. طبق دپارتمان دارو و غذا آمريکا، سالانه
بيش از 20ميليارد دلار از اين ويتامين ها در سطح اين کشور به فروش ميرود که با
توجه به نتايج تحقيقات و هشدارهاي پزشکي، به نظر ميرسد قرباني اصلي اين مکملها،
به جاي جيب مشتريان، سلامتي و عمر آنها است. توليدکنندگان اعتراف ميکنند در
سال 2002 اولين مقاله رسمي و علمي عليه داروهاي ويتامينه در مجله تخصصي انجمن
پزشکان آمريکا منتشر شد که خطاب به مردم آمريکا هشدار ميداد که به هيچ وجه از اين
داروها استفاده نکنند. در اين مقاله خبري تامل برانگيز منتشر شده بود که محتواي آن
استفاده هر نوجوان به طور متوسط يک قرص در روز بود. اين انجمن پيشنهاد کرد که تنها
مولتي ويتامين هايي بايد استفاده شود که توسط پزشکان و بر اساس نياز واقعي بدن،
تجويز ميشود. اين انجمن در مقاله اي که در سال 2006 منتشر کرد همين جمله خود را
نيز پس گرفت و اظهار داشت که اين داروها هيچ فايدهاي براي سلامتي انسان ندارد و
پزشکان بهتر است به جاي اين ويتامين ها به بيماران خود مواد غذايي طبيعي توصيه
کنند. در همين سال اولين مطالعه رسمي درباره محتواي ويتامين هاي تجويزي از سوي
آژانس تحقيقات و کيفيت وزارت بهداشت آمريکا صورت گرفت که 63 نوع قرص ويتامينه به
صورت اتفاقي مورد بررسي قرار گرفت که از نظر بهداشتي بالاترين سطح کيفيت آزمايش
محصولات شيميايي محسوب ميشود. محققان اين پروژه در همان ابتداي کار اعلام کردند که
داروهاي ويتامينه در مورد اکثر افراد (زن و مرد) هيچ تاثيري روي پيشگيري از سرطان
يا بيماريهاي قلبي ندارند. در گزارش ديگري که در سال 2009 نتايج تحقيقات دانشمندان
مرکز سرطان شناسي هاچينسون در آمريکا محسوب ميشد، عدم تاثير اين ويتامين ها گزارش
شد. در اين مرکز طي يک مطالعه 10 ساله 160 هزار نفر از زنان مبتلا به بيماري هاي
هورموني مورد آزمايش قرار گرفتند و معلوم شد که تجويز داروهاي مولتي ويتامين تاثير
چنداني روي روند پيشرفت و يا توقف بيماري نداشته است. در سال 2010 يک تيم تحقيقاتي
از دانشگاههاي فرانسه که نتايج تحقيقات خود را در مجله بين المللي اپيدميولوژي
منتشر کردند، با آزمايش روي 8هزار نفر از داوطلبان که به مدت 6 سال روزانه يک قرص
مولتي ويتامين دريافت مي کردند، اعلام کردند که اين نوع داروها و به طور کلي هر
دارويي که ادعا مي شود عصاره ويتامين ها را دارا است، هيچ خاصيتي براي رشد و سلامتي
ندارد و برعکس موجب عوارضي در بلند مدت روي افراد مي شود که از نمونه آنها مي توان
به عدم فعاليت سلولهاي بدن و کاهش خونسازي از سوي سلولهاي مغز استخوان اشاره کرد.
در نهايت اينکه تحقيقي از سوي يک تيم پزشکي دانشگاه ايووا آمريکا به سرپرستي «جاکو
مورسو» روي زنان مسن انجام گرفت. تيم پزشکي مورسو سالها روي تاثير يا عدم تاثير
مولتي ويتامين ها کار مي کردند ولي خود او معتقد بود هميشه به ضرر اين ويتامين ها
شک داشته است. وي با همکاري تيم پزشکي اش به طور رسمي نتايج تحقيقات خود را در مجله
سلامت زنان همين دانشگاه منتشر کرد که نشان ميداد 6درصد از زنان مسني که از اين
ويتامينها استفاده ميکنند بيشتر از بقيه در معرض مرگ زودرس قرار دارند. نتيجه
تحقيقات تيم پزشکي اين دانشگاه روي افراد سنين پايين تر نيز آزمايش شد و نتيجه
مشابهي به دست آمد! مشکل کجاست؟ تا کنون اکثر تحقيقات صورت گرفته روي
ويتامينهاي مصنوعي همگي به بي استفاده بودن اين قرص ها اذعان دارند ولي چرا هنوز
اين همه قرص در داروخانه هاي کشورهاي مختلف ديده مي شود. نکته اينجاست که ما به
خاطر بار رواني اين داروها از آنها استفاده ميکنيم. در واقع مردم و بويژه جوانها
احساس ميکنند اين داروها سريع تر کمبودهاي غذايي و يا شلختگي تغذيه شان را تامين
ميکند. با وجود اين همه اطلاعات و تحقيقات پزشکي هنوز هم بازار اين ويتامينها سکه
است. سازمان دارو و غذاي آمريکا (FDA) بارها به طور رسمي اعلام کرده اين قرصها نه
تنها براي سلامتي مفيد نيست بلکه در مواردي ميتواند براي افراد خطرناک نيز باشد.
با اين حال مشکل اساسي در زياد بودن تعداد اين نوع ويتامينها در بازار چيست؟ به
نظر ميرسد بيشتر از تبليغات مقادير بالاي توليد اين قرصها در سطح کشورهاي
پيشرفتهاي مثل آمريکا يکي از دلايل عمده مصرف بيرويه اين نوع ويتامينها باشد. به
گفته سازمان دارو و غذاي آمريکا تقريباً نظارت محدودي روي صنايع توليدکننده
ويتامينها وجود دارد و هرچند در قوانين مشخص شده توسط اين سازمان بايد تمام
آزمايشهاي کيفيت روي اين داروها صورت گيرد ولي ظاهراً روي خود قرصهاي بازار داخلي
آمريکا نظارت چنداني وجود ندارد و طبعا در بازارهاي خارجي وضع به مراتب بدتر است.
به عبارت ديگر صنايع توليدکننده قرصهاي ويتامين چندان کاري به قوانين سازمان
دارويي آمريکا ندارند و با استفاده مراجع قدرت خود اقدام به توليد و صادرات اين
محصولات در سراسر جهان مي کنند که در خود آمريکا آخرين آمار مربوط به فروش اين
ويتامينها مبلغ 20ميليارد دلار تخمين زده شده است. بر خلاف قوانين سازمان دارويي
روي بستههاي داروهاي ويتامين هيچ هشداري مبني بر عوارض جانبي اين ويتامينها درج
نميشود و حتي تاثيرات دروغين بسياري روي بستهها نوشته ميشود که وقتي قرار باشد
اين محصولات در سايتهاي اينترنتي به فروش برسد وضعيت، اسفناک تر خواهد شد. آنها در
تبليغات خود ميگويند داروها و ويتامينهايشان کاملاً گياهي و برگرفته از عصاره
گياهان است ولي با تشبيه و استعاره ميتوان اين گياهان را همان شوکراني عنوان کرد
که سقراط را به کام مرگ فرو برد. دروغگوي بزرگ قرن پاول اوفيت، رئيس بخش
بيماريهاي عفوني بيمارستان کودکان فيلادلفياي آمريکا يکي از پزشکان برجسته آمريکا
در تاريخ پزشکي اين کشور محسوب ميشود. وي در کشور آمريکا به استفاده از داروهاي
شيميايي معروف است و سالها با اين عقيده مبارزه کرد که واکسنها موجب توهم و بيماري
هاي رواني ميشوند. او سالها روي بيماريهاي مختلف تحقيق و بررسي و در کتابي نتايج
حاصل از مشاهدات علمي خود را منتشر کرده است. وي در اين کتاب ويتامين ها و استفاده
از مکملهاي مربوط به آنها را کاري اشتباه عنوان ميکند و مينويسد آيا شما به
معجزه اعتقاد داريد؟ مگر ميشود بيماري هاي عفوني را با مکملهاي بيمصرف درمان
کرد. وي مينويسد آيا شما واقعاً به اين مسئله اعتقاد داريد که يک قرص ميتواند جاي
يک کيلو پرتغال را بگيرد. وي همچنين در مقاله اي که در تاريخ نهم ژوئن سال جاري در
روزنامه نيويورک تايمز و هفتم ژوئن در روزنامه گاردين منتشر کرد، افشا ميکند که
حدود يک دهه گذشته چگونه شرکتهاي توليدکننده ويتامينها از موادي مثل روغن مار
براي فريب دادن مشتري هاي خود استفاده کردهاند. وي در اين مقاله دکتر لينوس
پاولينگ دريافت کننده جايزه نوبل شيمي را به خاطر نظريه مربوط به عصارههاي ويتامين
بزرگ ترين دروغگوي قرن خطاب ميکند. پاولينگ در سال 1954 علاقهمند به افزايش طول
عمرش شد و توانست با يک نظريه دو جايزه صلح نوبل و شيمي را دريافت کند. وي در اين
نظريه با همکاري يک متخصص شيمي آماتور اعتقاد خود را اينگونه بيان کرد که مقادير
زياد ويتامين C ميتواند در افزايش طول عمر نقش مهمي داشته باشد! همين نظريه چند
سال بعد زمينه ساخت قرصهايي شد که گفته ميشد عصاره ميوه و سبزيها است و تقريباً
يک دهه بعد در سالهاي ابتدايي دهه هفتاد ميلادي آمريکاييهايي که به داروخانه
مراجعه ميکردند سراغ قرصهايي را ميگرفتند که ميتواند کار ميوههاي طبيعي را
بکند! آنها مي خواستند بدانند با خوردن اين قرص ها ميتوانند خوردن يک ليوان آب
انار يا عصاره گوجه فرنگي را تجربه کنند. با وجود تمام اين شايعات در دسامبر سال
1972 سازمان دارو و غذاي آمريکا به طور رسمي از آمار 150درصدي استفاده از مکملهاي
ويتامينه توسط پزشکان آمريکايي پرده برداشت و در استفاده از اين مکملها هشدار داد.
اين سازمان در تاريخ 14 آگوست 1974 بعد از آزمايشهاي مختلف بيفايده بودن اين
قرصها را اعلام کرد ولي از آن سال تاکنون ميلياردها دلار صرف توليد اين
ويتامينها شده است. در حال حاضر اين قرصها به يکي از اقلام ضروري سبد کالاي
آمريکايي ها تبديل شده است که در جوامع در حال توسعه نيز مردم از اين رويه تقليد
ميکنند. در سال 1994 لينوس پاولينگ به خاطر ابتلا به سرطان پروستات از دنيا رفت.
يکي از اصلي ترين علت هاي سرطان پروستات بالا بودن ميزان دوز ويتامينها در بدن او
اعلام شد. گفته مي شود از 51هزار نوع قرص ويتاميني که در حال حاضر توليد مي شود
شايد چهار نوع آن تا حدودي براي بدن مفيد باشد! «شايد» «چهار» نوع قرص!
|
|
|
زندگي ماشيني امروز، راهي جز سرعت بيش از حد و عبور از ميانبر، برايمان باقي
نگذاشته است؛ سرعتي كه بسياري از فرازهاي زندگي را قرباني ميكند و ما را بيش از
گذشته خسته و خموده ميكند. سرعتي كه بدون ترديد برايمان قبضهاي جريمه درپي خواهد
داشت و لحظههاي بسياري از روز و شب ما را به بهاي اندكي از ما ميگيرد و چرخش
روزگار برايمان تنها در ابتدا و انتهاي هر سال، عيان ميشود. در مسير پرشتاب
زندگي انسان معاصر، «آرامش» گمشدهاي است كه بسياري هر روز، بيشتر از پيش به دنبال
آن هستند و گويي هرچه بيشتر جست وجو ميكنند؛ كمتر آن را مييابند. گمشدهاي كه
ديگر همه قشرها در سنين مختلف را درگير خود كرده است، از نوجوان 15 ساله تا پيرمرد
70 ساله همه در عصر ماشين و ارتباطات، دنبال آرامش هستند؛ آرامشي ماندگار و نه
موقتي و مسكنگونه. اين جست وجوي آرامش البته تنها نياز مردم كشور ما نيست و
بسياري از ملل با فرهنگها و خاستگاههاي متفاوت تمدني، آن را جست وجو ميكنند؛ چرا
كه فناوري روز دنيا اگرچه در بسياري از ابعاد زندگي، كار انسان را خوب راه
مياندازد اما به همان ميزان، آرامش را نيز از او ميگيرد. در واقع، «آرامش» گمشده
معاصر بشر در كره خاكي است. امروز با وجود پيشرفتهاي خارقالعاده بشر در
حوزههاي مختلف، ما همچنان درگير آن چيزي هستيم كه خود سبب اصلي آن هستيم و مشكل
فناوري نيز دقيقا همين است؛ چيزي به نام «آرامش» براي بشر امروز ندارد و اتفاقا
همين داشته انسان را هم به راحتي از او ميگيرد. مشكل كجاست؟ راه حل چيست؟ چرا
آرامش نداريم؟ چرا همچون تشنهاي در بيابان به دنبال سراب آرامش ميدويم؟ آيا بايد
با دنيا و روزمرگيهاي آن قهر كرد؟ آيا بايد به فناوري هاي روز، پشت كرد؟ در
پاسخ ابتدايي ميتوان گفت كه مشكل امروز ما، خود ما هستيم! آرامش در وجود ماست؛
آرامش در فطرت آدمي نهفته شده اما چه سود كه غبار روزمرگي و فراموشي روي طاقچه عادت
زندگي ما نشسته است و فراموش كردهايم كه بزرگ ترهاي ما چگونه در بدترين شرايط،
آرامش خود را حفظ مي كردند. ميگويند جايي كه در خانه، نماز ميخوانيد، از ساير
نقاط خانه جدا باشد يا حداقل در آن محل _ اصطلاحا به آن مصلي ميگويند – كارهاي
متفرقه كمتري انجام دهيد؛ علت دارد. يا توصيه شده مسجد را مراقبت كنيد كه به برخي
افعال روزمره زندگي، مبتلا نشود. مثلا معاملات خود را در مسجد انجام ندهيد،
برنامههاي تفريحي يا قرارهاي سياسي خود را در مسجد برقرار نكنيد و... علت دارد.
دستوراتي از اين دست در دين عزيزمان زياد ذكر شده كه نشان از تفكيك ميان افعال و
افكار است. به عبارتي تذكري است براي اينكه محل نماز خود را جايي انتخاب نكنيد كه
غذا ميخوريد يا بازي ميكنيد. مسجد را به رفتارهاي دنيوي و دروغ و دغلهاي عادي
شده، آلوده نكنيد و... علت العلل آن اين است كه جايي براي خلوت خودتان داشته باشيد
كه حواستان را از همه دلبستگيهاي روزمره و ويروسهايي كه فكر و ذهنتان را تخريب
ميكند، رها سازد. علتش اين است كه شما در كوران مشكلات و هجوم خستگيها و
خمودگيها و نااميديها و ترسها، خلوتي داشته باشيد عاري از همه اين شليكها.
سنگري امن براي خودتان و خلوت با خودتان. براي لمس باران آرامش بازگشت به خويشتن
خويش. اصل ابتدايي كه امروز اغلب مردم آن را فراموش كردهاند؛ همين نداشتن
خلوتها و خلوتگاههاي بدون مزاحم و دستبرد است؛ اكسيژن خالص گيرمان نميآيد كه
ريههايمان اين گونه به سرفه افتادهاند... پس گام اول براي رسيدن به آرامش
نسبي، پيداكردن راهي براي فرار از هجوم اين ريزگردهاي آزاردهنده است همان طور كه
وقتي صداي ضبط ماشين همسايه كه روبروي منزل شما پارك كرده، آزاردهنده ميشود، شما
پنجره را ميبنديد و خيالتان را راحت ميكنيد. بايد راههاي فرار از بودن در اتمسفر
آزاردهنده استرس و اضطراب ناشي از روزمرگي زندگي در شهرهاي بزرگ را پيدا كنيم.
از سوي ديگر بايد يادمان باشد، انسان به طور فطري نيازمند اتكا به يك مرجع و يا
منبع فرازميني است كه گاه در قالب اعتقادات و ايدئولوژي مطرح مي شود و گاه در بيان
دينداري و اتصال به مباني وحي. انسان رهاشده در برهوت خوداتكايي، هرگز روي آرامش
را به خود نخواهد ديد چرا كه بهترين محصولات ساخت دست بشر، بيش از آنكه مرهم
زخمهاي بشر باشند، به مرور، خود زخم ديگري بر زخمهاي قبلي شدهاند. فناوري
اطلاعات و ارتباطات، نمونه بارز اين پيشرفت آسايش محور بدون آرامش است. بايد
انسان به گونهاي «مومن» باشد و به آنچه كه فراتر از دانش و هوش بشري است ايمان
داشته باشد آنوقت است كه ميتوان گفت انسان مؤمن که بنيانهاى اعتقادى خويش را
مستحکم و خللناپذير بنا نهاده و در مقام عمل فقط به انجام تکاليف الهى نظر دارد،
هيچگاه هراس و اندوهى به قلبش راه نمىيابد؛ زيرا نه خود را مالک ثروت و نه صاحب
اختيار در تصميمگيرىها مىبيند؛ بلکه او فقط امانتدار خداوند بر زمين، وموظّف
به شناخت خير و شر بر اساس دستورهاى خداوند است و در هر حال، تحت سرپرستى خداوند
قرار دارد: «اللّهُ وَلىُّ الّذينَ ءَامَنوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إلىَ
النُّور…»امّا انسان بىايمان از اين پشتوانه مستحکم روحى و روانى محروم بوده، تنها
و سرگردان در زمين رها مىماند:«ذلکَ بِأنَّ اللّهَ مَولَى الَّذينَ ءَامَنوا و
أنَّ الکـفِرينَ لاَمَولى لَهُم.» گويى از فراز آسمان فرو افتاده يا تندبادى او را
به مکانى دور پرتاب کرده است. «ومَن يُشرِک بِاللّهِ فَکَأنَّما خَرَّ مِنَ
السَّماءِ فَتَخطَفُهُ الطَّيرُ أَو تَهوِى بِهِ الرّيحُ فِى مَکان سَحِيق.»
فقدان ايمان به خدا، زندگى را از مفاهيم عالى و ارزشهاى شريف انسانى تهى ساخته،
احساس رسالت در زندگى در جاىگاه جانشين خداوند را از او مىربايد. n محسن
حدادي
|
|
|
شرح: دومين حراج تهران، آثار هنر مدرن و معاصر ايران،با فروش 6 ميليارد و 545
ميليون تومان به کار خود خاتمه داد. بعد از خبر: اينجا حراج بزرگ تهران است.
صداي ما را از سالن حراجي تهران ميشنويد. من بازيگر معروف سينما هستم و قراره
امروز با چکش حراج، برنامه رو اجرا کنم. حراجي که آثار بزرگي از اساتيد بزرگي را به
جامعه عرضه ميدارد و هدف هم فقط گراميداشت هنر و مقام هنرمند است و پول اصلا مهم
نيست. مگر ميشود روي هنر و هنرمند قيمت گذاشت؟! اولين تابلو مربوط ميشه به
استاد بنام سينما، اوس عباس کيا که اصولا در ايران نيست ولي کارگردان ايراني است.
او کلا درباره ايران هم فيلم نميسازد ولي خيلي ايران را دوست دارد. اين تابلو، يکي
از عکسهاي استاد است از طبيعت ايران. عکس يک گاو که گويا خيلي هم گاوه! خب با قيمت
45 ميليون تومان آغاز ميکنيم. نبود؟ يک نفر..60 ميليون. 60 ميليون اين آقا. 82
ميليون اون خانوم. من توضيح بدم که استاد عکس اين گاو اصيل ايراني رو در يکي از
سفرهاشون به پاريس انداختن و گويا قرار هست در کن از اين عکس تقدير بشود. 82 ميليون
يک...82 ميليون دو...بله اون آقاي کلاهدار 100 ميليون. فکر کنم ديگه کسي قيمت
بالاتر نده البته عکس استاد رو اصلا نميشه قيمت گذاشت ولي خب ديگه...جان؟ اون
خانوم دوباره قيمت جديد داد. 150 ميليون تومان! 150 ميليون تومان يک...150 ميليون
تومان دو...150 ميليون تومان سه...فروخته شد به اون خانم. مبارک باشه خانوم. مطمئن
باشين اين عکس خيلي بيشتر از اينها ميارزه. باور کنين بسياري از بزرگان فرهنگ و
هنر جهان خواستند با اين عکس، عکس يادگاري بندازن، استاد اجازه نداده. مبارکتون
باشه.کار بعدي اثر استاد تناولزاده است که با هنرمندي تمام نام «هيچ» رو براي خودش
انتخاب کرده. اين اثر تجسمي رو با قيمت 75 ميليون تومان شروع ميکنيم. بله اون
خانوم پيشنهاد 100 ميليون تومان رو دادن. من توضيح بدم که اين «هيچ» با همه هيچهاي
جهان فرق داره و هيچي ازش هيچتر نيست. به هر حال تصوير هيچ خيلي تصوير مبهمي است
که استاد توانستن به خوبي از هيچ، هيچي بسازن که خيلي ارزش داره. 100 ميليون
يک...100ميليون دو...بله اون آقا چه قيمتي رو بلند کردن. 200 ميليون تومان. باور
کنين اشک تو چشام حلقه زده! 200 ميليون تومان يک...بله 240 ميليون تومان خانوم به
نام شما ثبت شد. 240 ميليون يک...بله؟ اوکي...300 ميليون همين خانوم دوباره پيشنهاد
دادن که ديگه کسي رو دستشون بلند نشه...نبود؟ نبود...مبارک باشه خانوم. شما يکي از
مهم ترين هيچهاي دنيا و شايد مهم ترين هيچي دنيا رو به خونه ميبريد. موزههاي
بزرگي از تمام دنيا دنبال اين هيچ هستن ولي شما...مبارک باشه! و اين داستان
ادامه دارد...
|
|
|
اين چند سطر يک هشدار رسانهاي است براي دولتي که به خاطر نوع نگاهش، خيليها
را به هوس انداخته است. با وجودي که رئيس جمهور منتخب نشان داده که باهوش است و
هوشمندانه اطرافش را رصد ميکند اما جريانهاي رسانهاي نيز کارشان را خوب بلدند.
اين روزها هم به بهانه پايان دولت نهم و دهم و آغاز دولت يازدهم، چهرههايي آشنا در
حوزه هاي مختلف با رسانهها گفت وگو ميکنند و گاه براي دولت آينده خط و نشان
ميکشند، گاه برايش ريل گذاري ميکنند و گاه هم پيشنهاداتي مطرح ميکنند. در
حوزه فرهنگ و هنر هم که اصولا مدير کارآمد و دلسوز و فهيم زياد نداريم، و مانند
ساير حوزهها - مديري هم تربيت نکردهايم - گفت وگوهاي مذکور در چند شاخه قرار
ميگيرد: 1. برخي از همکاران رسانهاي که با آمار و ارقام تصويري از وضعيت گذشته
و احتمالا شمايي از آينده فضاي فرهنگي در بخشهاي مختلف و کليدي همچون «کتاب،
موسيقي، تئاتر، سينما و...» را براي منتخب ملت و يا مشاوران و اطرفيان او ترسيم
ميکنند؛ اين گروه سودمندترين و کمخطرترين افراد مد نظر اين يادداشت هستند.(اغلب
چون نام و نشاني از آنها در گزارشها و خبرها و نقدها نيست، شائبه «نوشتن براي پست
گرفتن» اين افراد خيلي پايين است.) 2. افراد بي غرض و دلسوزي که شغل و جايگاه
اجتماعي خود را دارند و کارشان کارشناسي مسائل فرهنگي است. اظهاراتشان هم بر اساس
دريافت هاي ميداني و دانش فردي و تجربيات کاريشان است. اين گروه هم خطر زيادي
ندارند مگر اينکه در ترسيم گذشته و آينده با ديد حزبي(طرفدار يا مخالف) به اظهار
نظر بپردازند و اصطلاحا صفر و صدي تحليل و يا کارشناسي کنند. 3. اين دسته از
افراد که بايد از خطر آنها بيم داشت و به رئيس جمهور منتخب و باهوش کشورمان نيز
هشدار دارد، مديران فرهنگي - هنري هستند که در دولت هفتم و هشتم حضور داشتهاند؛
...آنها حالا و با تابلوي «تغيير» و البته تعويض پرچم مديريتي خودشان، در مسير باد
قرار گرفتهاند. اصطلاحا بوي کباب شنيدهاند! دلسوز تر از مادر شدهاند و طوري سخن
مي گويند انگار در آن سال ها اصلا در ايران نبودهاند! چه برسد به اينکه چند سالي
مدير هم بودهاند و خودشان دستي بر آتش داشتهاند. اين اشخاص از هر طريقي (جمع آوري
امضاء و سوء استفاده از چهرههاي پيشکسوت و مطرح و...) دورخيز بلندي براي پستهاي
فرهنگي و هنري که دست بر قضا گزينههاي زيادي براي پرشدنشان نيست، کردهاند. *
خلاصه اينکه مشاوران رييس جمهور منتخب ملت بهتر است بيشتر مراقب جريانهاي رسانهاي
اين روزها باشند که خطر باز شدن در اتوبوس کابينه و پريدن روي رکاب، همواره در همه
دولتها وجود داشته! و در روزگار فعلي، برخي رسانهها براي موجه و نا موجه جلوه
دادن اشخاص، کم نميگذارند! دولت تدبير و اميد ميتواند براي نخستين بار در دام
بازي رسانهاي «تحميل مديران به کابينه» نيفتد و فضا را با سعي و خطا پيش نبرد.
وضعيت امروز فرهنگ و هنر ما، بويژه در حوزههايي مانند تئاتر و سينما که در دو سه
سال اخير شيب تندي را در سرمايهگذاري هدفمند و کشف استعداد و جذب مخاطب داشته،
محصول عملکرد همين مديراني است که اين روزها زياد در رسانهها ديده و شنيده
ميشوند، مديراني که گويا باور دارند ميشود «گذشته» را پاک کرد! همين اتفاق را
بايد در حوزه ورزش و جوانان نيز تطبيق داد؛ جايي که «جوانان» اصلا جايي ندارند و
ورزش هم در «فوتبال» خلاصه ميشود. حالا کشتي و وزنه برداري و واليبال هم تا حدودي
مورد توجه است اما نه توجهي عميق و با برنامه. همه دغدغه نسل ما اين است که دولت
جديد مراقب گلوگاه?هاي مورد علاقه و پرتراکم نسل جوان باشد؛ حوزه فرهنگ و هنر به
واسطه ذات جذاب و پرکششي که دارد و مباحث مربوط به ورزش و جوانان که هميشه جزء
اولويت?هاي اول نامزدها در قبل از هر انتخاباتي بوده و بعد از انتخابات تقريبا
فراموش شده و يا در حد وام خوداشتغالي و خريد لوازم منزل و جهيزيه و ...مانده است!
سعيد سلطاني
|
|
|
تو فقط يك قدم بردار و نگو اين يك قدم كه درد دوا نميكند. همين يك قدم بهتر از
اين است كه پا روي پايت بيندازي و از روي صندليت حركت نكني! وقتي يكي از
دوستانمان مراسمي را برگزار ميكند مثل عروسي يا عزاداري گاهي فكر ميكنيم ما كه
كاري از دستمان بر نميآيد، بيجهت باعث دردسرشان ميشويم، به همين خاطر كنار
ميكشيم و مينشينيم خانه تا وقت شام شود و بعد برويم. اما خيلي اوقات كه اين
مساله براي خودمان پيش آمده، لذت بردهايم از حضور دوستانمان نه فقط براي دلگرمي.
براي يك ماشين اضافهتر براي رساندن كسي به جايي يا يك نفر بيشتر براي تحويل گرفتن
ميوه وشيريني و حلوا و خرما، يک نفر بيشتر براي خريد لوازمي كه فراموش شده بود، يك
دوست بيشتر براي پذيرايي، يا جمعآوري يا هرچه كه فكرش را بكنيد. فقط يك قدم
برايمان بردارند انگار كه هزاران هزار كمك داشتهايم. بودنشان از نبودنشان خيلي
بهتر است. اگر ما هم چنين نگاهي پيدا كنيم همين ميتواند تمريني باشد براي كمك
به ديگران، به غريبهترها. به هزاران فرد مستمند، به هزاران كودك بيبضاعت در
بيمارستانها، به هزاران بچه مدرسه نرفته، به بچههاي كار و .... . و ديگر لازم
نيست كنار بنشينيم و بگوييم ما كه نميتوانيم مدرسه بسازيم، ما كه نميتوانيم
بيمارستان بسازيم، ما كه نميتوانيم بچهها را از خيابانها جمع كنيم و ... . قطعا
نميتوانيم اما كمكمان هرچند كوچك از كمك نكردنمان كه بهتر است. يك قدم هم يك
قدم است. تو براي كمك به ديگران يك قدم بردار، خالق و مالک تمام ثانيه هاي زندگي
اين دنيا و آن دنياي ما گام هاي بيشماري به وقت نياز براي ما بر خواهد داشت ...
n نسترن صادقي
|
|
|
هنوز هم مردم ما کتاب?هاي تاريخ شفاهي را به خاطر زنده بودن و مستند بودن
مي?پسندند و در اين ميان تاريخ دفاع مقدس همواره مورد توجه و علاقه مردم بوده و
هست. کتاب «جاي امن گلولهها» خاطرات عبدالرضا آلبوغبيش که توسط جواد کاموربخشايش
تدوين شده، از اين دست کتاب?هاست که حالا به چاپ چهارم رسيده و سوره مهر آن را
منتشر کرده است. «جاي امن گلوله ها» به خاطرات عبدالرضا آلبوغبيش از مدافعان
خرمشهر در روزهاي آغازين جنگ و همچنين خاطرات او از حضور در 8 سال دفاع مقدس اختصاص
دارد. عنوان «جاي امن گلوله ها» اشاره است به عبدالرضا که 13 گلوله به تنش اصابت
کرده و هنوز 5 گلوله در بدن او باقي است و نمي شود اينها را بيرون بياورند.
نويسنده درباره نام کتاب گفته است: «با توجه به اينکه هنوز 5گلوله در بدن عبدالرضا
باقي است و نمي شود اينها را بيرون بياورند؛ اين تصور را براي مخاطب به وجود آوردم
که گلوله ها در جاي امني هستند که کسي دستش به آنها نمي رسد.» او درباره شيوه روايت
کتاب نيز اين گونه توضيح داده است: «جاي امن گلوله ها» روايت داستاني- روايي دارد و
به شکل جريان سيال ذهن شروع شده است.يعني به اين حالت نيست که مثل کتاب خاطرات ديگر
به ترتيب سير تاريخي را روايت کند. کتاب درست از لحظه 24 مهر شروع ميشود يعني لحظه
اي که شيخ شريف و عبدالرضا سوار ماشين هستند و 5دقيقه بعد ماشين شان منفجر مي شود
و اين دو، گير عراقيها ميافتند ولي براي اينکه گذشته عبدالرضا براي خواننده ترسيم
شود اين ذهنيت را به کار بردم که بعد از آن حادثه گلوله خوردن عبدالرضا او حدود 7،8
ساعت در جدال بين مرگ و زندگي به سر مي برد در آن لحظه گذشته اش را به خاطر مي آورد
که من عبدالرضا آلبوغبيش هستم که در فلان تاريخ متولد شدم و همين طور تمام خاطرات
گذشته پر افت و خيز خود را تا لحظه اي که ميخواهد بههوش بيايد تعريف مي کند.»
عبدالرضا آلبوغبيش در شمار مردان مردي است که در جريان مقاومت 34 روزه خرمشهر در
آغازين روزهاي جنگ تحميلي عراق عليه ايران رشادت هاي زيادي از خود نشان داد. در 24
مهر 1359 در نبرد رويارو با بعثي ها سيزده گلوله به بدنش اصابت کرد؛ اما تقدير آ ن
بود که زنده بماند تا امروز گوشه اي از رشادت ها و شهادت هاي رزمندگان اسلام را
بازگو کند و مقاومت جوانمردانه اندک نيروهاي مردمي و بومي خطه خوزستان با ماشين
جنگي رژيم بعث عراق را به روايت بنشيند و به عنوان تنها ناظر صحنه شهادت شيخ
محمدحسن شريف قنوتي و شهيدان ديگر، واقعيت هاي جنگ را براي ما و نسلهاي بعد از ما
بگويد. از سيزده گلوله اي که به بدن او اصابت کرده هنوز پنج گلوله در سينه اش جا
خوش کرده اند و خيال بيرون آمدن که ندارند هيچ، بلکه گاهي با تکان خوردن هاي بي
موقع، خودي به آلبوغبيش نشان ميدهند و غير مستقيم به او مي فهمانند که آنها را
فراموش نکند! همين تهديدها آلبوغبيش را چند روزي راهي بيمارستان مي کند. اين روند
سال هاست ادامه دارد و آلبوغبيش تا امروز در جدال با تکه هاي سربي بدنش که تلاش
دارند خود را به قلب و نخاع او برسانند و جسمش را بي حرکت و تسخير کنند پيروز بوده
است؛ همچنان که در صحنه نبرد تن به تن با نيروهاي بعث عراق. دردآورترين لحظات زندگي
اين مرد تنومند عرب تبار خوزستاني زماني است که آن چهار گلوله به يکباره به حرکت در
مي آيند و آلبوغبيش را نقش زمين ميکنند و کيست که در آن لحظه ها به داد اين شيرمرد
برسد. فرهاد کاوه
|
|
|
چرا همون چيزى که تو شامپو بچه مي?ريزن که چشمو نسوزونه تو شامپوهاى ما
نمي?ريزن؟ هان؟ چشم ما چشم نيست؟ ما آدم نيستيم؟ تاکى اين همه نابرابري رو بايد
تحمل کنيم؟ * عطسه گرامي، يا بيا يا برو! هيچ خبرداري که وقتي اون وسط گير
مي?کني، قيافه آدم خيلي خنده?دار و درب و داغون مي شه…؟ * درسته مامور مخصوص
حاکم بزرگ نيستم ولي يخورده احترامم چيز بدي نيست! * مي گم وقتي به زوج
هاي عاشق ميگن مرغ عشق لابد به زوج هاي مشکل دار هم ميگن انگري بردز ! *
تاحالا دقت کردين نمي?تونين کار پيدا کنين چون تجربه نداريد و نمي?تونين تجربه
پيدا کنيد چون کار ندارين!؟ * مايع ظرفشويي خريدم عکس گلابي روشه بوي موزه مي
ده! مي دونم منظورشون از اون گلابيا منِ مصرف کننده بودم!
|
|
|
گل ميدهم به بوي بهاري که ميرسد چشمم به در به ديدن ياري که ميرسد
تکرار ميشود غزل انتظار من هرشب به نامه آينهداري که ميرسد بغض هزار
پنجره را اشک ميشوم در تار و پود نغمه تاري که ميرسد فردا تبي دوباره به
خورشيد ميدهد از آسمان تيره شراري که ميرسد روشن ز آيههاي خدا ميشود
زمين در برق ذوالفقار سواري که ميرسد محبوبه بزم آرا
|
|