(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


چهارشنبه 12 تـیـر 1392 - شماره 20532

جولان ضد انقلاب در18‌تير
مردم هنوز خواب بودند
   


براساس جدول حوادث موجود166 ، كوى دانشگاه تهران كه از خرداد 1376 به بهانه‌هاى مختلف دچار ناآرامى‌هايى شده بود، آمادگى آن را داشت تا به عنوان محلى براى بهره‌بردارى سياسى توسط جناح معلوم‌الحال قرار گيرد.
هرچند وزارت اطلاعات به علت فشارهاى سياسى حاميان دولت اصلاحات و براى جلوگيرى از تنشهاى بعدى در شامگاه 17 تير 1378 شكايت خود را از روزنامه سلام پس گرفت، ولى اين كار ديگر نمى‌توانست جلوى پروژه حادثه كوى دانشگاه را بگيرد. زيرا دانشگاه تهران كه در اثر تحريكات عوامل افراطى خصوصآ گروهك نهضت آزادى در تب و تاب به سر مى‌برد پس از اطلاع از ماجراى توقيف روزنامه سلام به صحنه درگيريهاى خشونت‌بار تبديل شد، به طورى كه در روز 18 تير بر شدّت درگيريها افزوده و در نيمه شب اين روز تشنج به خيابانهاى اطراف كوى رسيده و حوادثى چون حمله به خوابگاه دانشجويان، شكسته شدن شيشه‌هاى مهد كودك مقابل كوى، آتش زدن لاستيك و حمله به خودروها و بستن معابر و هجوم به ناجا و گروگان گرفتن سه سرباز نيروى انتظامى، چاشنى درگيريهاى 18 تير شد. امّا حضور برخى چهره‌هاى اصلاح‌طلب به ويژه اعضاى حزب مشاركت در بين دانشجويان و معترضين برشدت حادثه افزود و مزيد بر علّت شد!
حضور مصطفى معين، موسوى لارى، عبدالله نورى، مجيد انصارى، محمدعلى ابطحى، على‌اكبر محتشمى، سيدهادى خامنه‌اى، فائزه هاشمى، فاطمه كروبى، ابراهيم اصغرزاده، حسن غفورى‌فرد، مصطفى تاج‌زاده و داود سليمانى در ميان دانشجويان نه تنها كمكى به آرام‌تر شدن اوضاع نكرد، بلكه برخى از اين افراد ضمن همراهى با دانشجويان، نيروى انتظامى را متهم به واكنش غيرمعقول و خودسرانه كردند!
داود سليمانى (معاون دانشجويى دانشگاه تهران و عضو على‌البدل شوراى اوّل شهر تهران و عضو حزب مشاركت) در روز جمعه 18 تير 1378 در جمع دانشجويان حضور يافت و طى سخنانى به تحريك دانشجويان پرداخت. سليمانى در جمع دانشجويان گفت: «من از حركت شما حمايت مى‌كنم ولى به داخل كوى برويد».167 وى در ادامه افزود: «ما كه نشسته‌ايم كتك مى‌خوريم، واى به حال شما كه ايستاده‌ايد».168 سليمانى كه ادعا مى‌كرد از آغاز درگيرى در ميان دانشجويان بوده اظهار داشت: «در گفت وگو با مسئولان تأكيد كردم كه بايد فرماندهى كه دستور داده به دانشگاه بريزند و اين لجن‌كارى را انجام دهند بركنار شود».169 وى همچنين از دانشجويان خواست با تمكين به قانون، از تلاش عده‌اى كه با لباس شخصي قصد انجام كارهايى را دارند كه با اين كارها مانع فعاليت دولت شوند، جلوگيرى كنند».170
مصطفى تاج‌زاده (معاون سياسى وزير كشور) كه به طور همزمان در سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى و حزب مشاركت فعال بود، بارها در جمع دانشجويان معترض حضور يافته و به تحريك آنها پرداخت. تاج‌زاده در ميان دانشجويان با متهم كردن نيروى انتظامى گفت : «بالاخره اين نيرو يا بايد فرماندهى وزارت كشور را بپذيرد و يا تكليف آن مشخص شود تا ما بدانيم در اين‌گونه موارد چه بايد كرد».171 وى در اظهارات نسنجيده‌اى افزود: «در هيچ دوره‌اى به اين اندازه از دولت حمايت مردمى نبوده و در هيچ دوره‌اى نيز متأسفانه تا اين حد به دولت و برنامه‌هايش حمله نشده است . . . مردم در طى دو سال اخير هزينه انتخابات بجا و بحق خود را مى‌پردازند! دولت تصميم دارد با حمايتهاى مردمى با خيانتها و جنايتهايى كه نمونه آن امروز اتفاق افتاد مبارزه كند».172
على افشارى (عضو حزب مشاركت) از عوامل اصلى فتنه 18 تير 1378 بعدها پس از دستگيرى در تابستان 1379، طرح براندازى نظام را توسط بخشى از جريانهاى موسوم به اصلاح‌طلبى، اين‌گونه افشا كرد: «اين طرح شامل جريان‌برانداز، خط جدايى دانشجويان از حكومت دينى و ابعاد اسلاميت نظام بود. استحاله فرهنگى، داراى خط مشى فرهنگى است و عنصر دين و اسلاميت نظام را هدف قرار مى‌داد كه القاى شبهه ناكارآمدى حكومت دينى، بدين‌گونه كه اساسآ حكومت دينى نمى‌تواند به خواسته‌هاى مردم برسد و يا از حل مشكلات و مسايل دنياى مدرن و پيشرفته عاجز است. جريان برانداز هدف و مقصدش، ايدئولوژى‌زدايى از انقلاب اسلامى، پايان بخشيدن به حيات سياسى اجتماعى دين و نظام حكومتى ولايت فقيه است. در اين‌جا سعى مى‌شود، از طريق مطبوعات و رسانه‌هاى داخلى و خارجى براى شبهه‌پراكنى، زمينه‌سازى شود. جريان‌برانداز اساسآ به دنبال تبديل حكومت ايران به حكومت غيردينى و تقليل بعد اسلاميت نظام بود و عنصر ولايت فقيه را قبول نداشت.»173
جبهه مشاركت ايران اسلامى در بيانيه‌اى ضمن دامن زدن به آشوبها خواستار برخورد با مسبّبان آن شد. در اين بيانيه آمده است: «فاجعه هتك حرمت دانشگاه و دانشجويان و تهاجم عوامل نيروى انتظامى و گروههاى ناشناخته شده خشونت‌طلب به كوى دانشگاه تهران كه در طول حيات دانشگاه بى‌سابقه بوده است و به كشته شدن تعدادى و زخمى شدن و بازداشت جمع كثيرى از دانشجويان مظلوم و بى‌گناه انجاميد، حادثه‌اى اسفبار و تأمل‌انگيز است. اين واقعه ناگوار كه دلايل وقوع آن به هيچ روى قابل توجيه و ابعاد آن به آسانى قابل رؤيت نيست، بى‌ترديد اقدامى مشكوك جهت ايجاد آشوب در جامعه و اخلال در روند توسعه سياسى كشور و برنامه‌هاى دولت محسوب مى‌شود. از اين رو آن را حلقه‌اى از اجزاء طرحى بزرگتر كه با هدف ناتوان نشان دادن دولت در تأمين حقوق و امنيت مردم و ايجاد يأس و انفعال بويژه در ميان نخبگان جامعه مي توان ارزيابى كرد. در حالى كه جامعه با سؤالهاى جدى در مورد عاملين قتلهاى مشكوك و تهديدكنندگان آزادى مطبوعات مواجه است، ناگهان مشاهده مى‌شود كه با فجيع‌ترين شكل ممكن به محيط دانشگاه و دانشجويان يورش مى‌برند؟
راستى مسئول اين هجوم و حرمت‌شكنى از محيط علم و دانش و تضعيف نظام جمهورى اسلامى كيست؟ زمينه‌سازان و انديشه‌سازان اين اقدام چه كسانى هستند؟ آيا ارزشهاى اسلامى كه در اين هجوم شكسته شد آيا هيچ‌گاه محافل پرورش‌دهنده اين قبيل افكار را به انديشه آورده است؟ آيا هيچ اقدامى توانسته است اين چنين به نظام جمهورى اسلامى در سطح ملى و بين‌المللى لطمه وارد آورد؟ پس ضرورت دارد كه هدف مجريان اين پروژه را كه بى‌شباهت به پروژه قتلهاى زنجيره‌اى و حذف عنصر مردمى و متفكران جامعه به عنوان بزرگترين تكيه‌گاه دولت و رئيس‌جمهور محبوب است بدقّت، هم در سطح انديشه‌سازى و هم در سطح اجرا و عمليات، شناخت و معرفى كرد. امروز بايد متولى امنيت مردم را به عنوان مهمترين وظيفه دولت روشن كرد و ابزارهاى لازم را در جهت اعمال حاكميت و تأمين امنيت مردم و پاسخگويى به مردم تبيين نمود. جبهه مشاركت ايران اسلامى ضمن ابراز انزجار از حادثه خونين كوى دانشگاه خواستار توجه خاص، قاطع و قدرتمندانه با مقوله امنيت و تأمين حقوق شهروندان از جمله دانشگاهيان و نيز شناسايى كليه عاملان، مسببان و مجريان حمله به كوى دانشگاه و بركنارى فرمانده نيروى انتظامى و برخورد قانونى و محاكمه فرماندهان مسئول در نيروى انتظامى مى‌باشد. ما مصرآ خواستار شناسايى عوامل و ريشه‌هاى اين توطئه بزرگ و ملى كه بدون ترديد در پى گسترش تشنج و آشوب در سطح كشور و دانشگاههاست مى‌باشيم و بر اين اساس از همه دانشگاهيان، دانشجويان و آحاد مى‌خواهيم كه با نهايت درايت و هوشمندانه مراقب شناخت خطوط و اهداف اصلى طراحان و توطئه‌گران اين قبيل حوادث باشند. رعايت هوشيارى و آگاهى و آرامش و سنجيدگى در مقابله با اين پديده شوم و پرهيز از هرگونه افراطى‌گرايى و خشونت و قانون‌شكنى از اولويتهاى اساسى هرگونه حركت سياسى در اين مرحله است. حضور و دخالت و اعلام مواضع مراجع و علماى اعلام و روحانيون روشن‌بين و گروهها و نيروهاى متدين و انقلابى در برابر اين فاجعه دانشگاهى به يقين موجب تسلاى دانشگاهيان و آرامش و ثبات هرچه بيشتر جامعه و دانشگاه خواهد بود».174
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
166- حادثه كوى دانشگاه تهران، مجتمع فرهنگى شهيد بهشتى ص 15.
167- حادثه كوى دانشگاه تهران ـ مجتمع فرهنگى شهيد بهشتى ص 22.
168- همان.
169- همان.
170- همان.
171- حادثه كوى دانشگاه تهران، مجتمع فرهنگى شهيد بهشتى ص 168.
172- همان.
173- روزنامه كيهان، به تاريخ 27/2/1380.
174- حادثه كوى دانشگاه تهران، مجتمع فرهنگى شهيد بهشتى، صص 264 و 265.
پاورقي

 


پروين مقدم
بچه‌ها در انتهاي بازار بين‌الحرمين به سمت بازار مسگرها به راه افتادند. شعاع نور خورشيد از روزنه‌هاي سقف به زمين مي‌تابيد و ذرات گرد و غبار رقص‌كنان به سمت نور راه مي‌گرفتند. مسگرها با صدايي كه به فرياد مي‌مانست با همديگر از هر دري حرف مي‌زدند و شاگرد قهوه‌چي‌ها با سيني‌هاي پر از چاي در ميان دالان‌ها و حجره‌هاي پر از گردوغبار بالا و پايين مي‌رفتند و صدادرصدا مي‌پيچيد.
- آهاي پسر دو تا چايي بيار اينجا!
- چاي‌، چاي ديشلمه‌!
محمدعلي مي‌ديد زندگي را در ذرات غبار، در صداي چكش مسگرها، در قطره‌هاي درشت عرق و در زخم‌هايي كه دهان باز كرده بود، در دست مردها.
ظهر شده بود، بچه‌ها وارد مسجد شدند و يكي‌يكي وضو گرفتند و به نماز ايستادند.
بعد از نماز دوباره به خيابان زدند و رو به پارك رفتند، رسيده و نرسيده توي چمن‌ها ولو شدند. محمدعلي سفره كوچكش را روي چمن‌ها پهن كرد و گفت‌:
«امروز نون و پنير و خيار دارم‌.»
محمد لبخند زد و گفت‌:
«مثل هميشه‌!»
- آقا چهارراه پهلوي كجاست‌؟
پسر جوان پرسيد و منتظر ماند.
- بالاتر! سه تا چهارراه بالاتر كه رفتي‌، بپيچ دست راست و مستقيم برو...
مرد كه رفت محمدعلي معترضانه پرسيد:
«چرا گفتي بالاتر؟ كي گفته جنوب پايين شهره و شمال بالاي شهر؟ چون مردم جنوب شهر فقيرن دليلي نداره كه اينجا پايين شهر باشه‌.»
محمد چيزي نگفت‌. تلاش هم نكرد چيزي بگويد. هميشه همين طور بود. محمدعلي هيچ وقت بدون دليل حرفي نمي‌زد.
عصر از راه رسيد. بچه‌ها خسته‌، روي چمن‌ها ولو شدند، باد سردي كه از صبح مي‌وزيد، هنوز از تك و تا نيفتاده بود و حجم خيابان‌ها را بالا و پايين مي‌رفت‌.
محمدعلي گوشه خيابان بساط كرد و گفت‌:
«يه ساعت اينجا استراحت كنيم‌؟»
گفته و نگفته‌، صداي زن جواني توي گوششان پيچيد:
«دو دست استكان چند؟»
- دو دست سيزده ريال‌.
زن استكان‌ها را ورانداز كرد، بعد پول را شمرد و داد دست محمدعلي‌، محمدعلي شتابزده گفت‌:
«نمي‌خواين چونه بزنين‌؟»
- چي‌؟ چونه‌؟
- اگه چونه بزنين يه ريال ارزون‌تر مي‌دم و به يه ريال سود قناعت مي‌كنم‌.
زن لبخند زد، محمدعلي چشمان محجوب و مهربانش را به زير انداخت و با خود فكر كرد:
«كاش بشه هر روز دل يه نفر رو، حتي شده با يه كار كوچولو شاد كرد.»
* * *
ترور شاه جوان‌
چشم‌هاي درشت و سياه محمدعلي روي صورت سرباز ماند.
سرباز گفت‌:
«اينجا چي مي‌خواي‌؟ چي توي كيسه‌ات داري‌؟ زود باش بازش كن‌.»
محمدعلي نگاهي به اطرافش انداخت‌، شهر پر بود از سرباز و نيروهاي گارد. نيم ساعت پيش وقتي از يك دوچرخه سوار خبر ترور شاه جوان را شنيده بود، همه خيابان را دويده بود تا خودش را به مركز شهر برساند.
- هيچي‌! هيچي‌! يه فروشنده دوره گردم‌. قابلمه و باديه دارم‌.
سرباز چشم‌هايش را تنگ كرد و زيرلب غريد:
«زودباش پسر! كيسه‌ات رو باز كن‌.»
محمدعلي وسايل توي كيسه را سر داد توي پياده‌رو. قابلمه‌، بشقاب‌، قوري‌، باديه و...
سرباز با نوك چكمه‌اش باديه‌ها را كمي پس و پيش كرد و گفت‌:
«خب‌! زودباش جمع كن و از همون راهي كه اومدي برگرد. از اين جلوتر نمي‌توني بري‌.»
محمدعلي توي پياده رو نشست و ظرف‌ها را يكي‌يكي توي كيسه جا داد و از همان راهي كه آمده بود، برگشت‌.
سرما حجم سبزه ميدان را گرفته بود و بساطي‌ها زير شلاق‌اش مي‌پژمردند. با وزش باد بهمن ماه سرما لوله مي‌شد، بازار چهل تن را مي‌انباشت و از هفت بند دكاندارها مي‌گذشت‌. با اين حال بازار حرف داغ بود، حرف‌ها دهان به دهان و دكان به دكان مي‌گشت‌.
- مي‌گن شاه تير خورده‌، اما زنده مي‌مونه‌، ضارب رو هم كه گويا يه عكاس بوده در جا كشتن‌!
- حالا چرا كشتنش‌؟
- لابد واسه اينكه نباس چيزي رو لو مي‌داده‌!
- مي‌گن‌؟ طرف توده‌اي بوده‌...
- مي‌گن خود رزم‌آرا ضارب رو استخدام كرده تا شاه رو بكشه و از اول هم قرار بوده واسه اينكه بعداً جريان لو نره‌، همون جا مأموراي رزم‌آرا اون بابا رو خفه كنن‌.
- حالا يه وقت خداي نخواسته اين بابا رو نبندن به آيت‌الله كاشاني و همون بلايي كه رضاخان سر مدرس آورد، سر آيت‌الله كاشاني هم بياره‌؟
بحث زير طاقي حجره آقاي شيرواني هم داغ‌داغ بود، محمدعلي ياد باباميرزا افتاد و حجره‌هاي بازار قزوين‌، ياد خبرهايي كه دير مي‌رسيد اما وقتي مي‌رسيد روزها توي محله ديمج و مسجد شهيد ثالث و زير بازارچه مي‌ماند.
بي‌اختيار مچ دستش را لمس كرد، گرماي دست بابا ميرزا توي رگ‌هايش دويد و غمي شيرين‌، ماندگار و بي‌آزار در جانش روييد.
ياد قصه دلوار و ميرزا كوچك‌خان‌، يكي در جنوب آن يكي در شمال‌، يكي در جنگ با انگليس و آن يكي روس‌!
- باباميرزا سر رضاخان چي مي‌ياد؟
- حالا كه انگليس و روس كشور رو اشغال كردن‌، رضاخان چاره‌اي جز تسليم نداره‌، مي‌فرستنش تبعيد و به جاش قراره محمدرضا به تخت بنشينه‌.
محمدعلي با خودش حساب كرد:
«7 سال از كودتاي 1320 گذشته بود!»
غروب شده بود و تهران مي‌رفت تا نفس‌اش را زير چكمه سربازها و ماشين‌هاي گارد حبس كند.
سربازها توي شهر فرياد زدند:
«حكومت نظامي‌!... حكومت نظامي‌!»
سرانجام شب از راه رسيد، مردم شهرخبر زده آرام‌آرام به خواب رفتند و از خيل آدم‌هاي خواب زده شهر هيچكس صداي هيچ سيلي را نشيند. آيت‌الله كاشاني را به بهانه كمك به ناصر فخرآرايي همان ضارب معروف‌، دستگير و به قلعه فلك الافلاك تبعيد كردند و مردم هنوز در خواب بودند!
پاورقي

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10