(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


پنجشنبه 13 تـیـر 1392 - شماره 20533

درنگي در فيلم هاي سيما براي مناسبت هاي مذهبي
بيگانه با روح معنويت و جنس اعياد ديني ما
به سوي نظريه اي جديد در باب سواد رسانه اي
انتخابات ايران و بازبرخورد آگاهانه با رسانه هاي بيگانه
نگاهي به سريال «سيگنال وارونه»
هوش سياه در دام سيما
   


محمدرضا محقق
اعياد مذهبي را مي توان يکي از مهم ترين مقاطع حيات اجتماعي و از جلوه هاي مهم و موثر فرهنگ عمومي در يک جامعه ديني دانست.و البته خيلي مهم است که رسانه اي فراگير و ملي مثل تلويزيون براي اين مناسبت هاي مهم چه تدارکي مي بيند و چه سفره اي مي چينيد.
يکي از آخرين مناسبت هاي مذهبي که فهرست بلندبالايي هم از فيلم هاي سينمايي و برنامه‌هاي تلويزيوني را براي مخاطبان تلويزيون در کشور ما به همراه داشت عيد عزيز نيمه شعبان و ميلاد مسعود امام زمان(عج) بود.
در اين مجال نگاهي فشرده به فهرست اين آثار نمايشي پخش شده و دنبال کردن تحليلي از چگونگي کميت و کيفيت انتخاب اين آثار داريم تا شايد براي سوالاتمان پاسخ هاي روشني بيابيم.
اما پيش از هر چيز يک سوال مشخص از مديران رسانه ملي و انتخاب کنندگان آثار سينمايي براي پخش در ايام عيد نيمه شعبان داريم: آيا جشن نيمه شعبان زمان جولاندهي امثال «بورن» و «مستر بين» و ديگر شخصيت هاي مطرح و البته ترويج دهنده تئوري هاي فکري و فرهنگي کمپاني‌هاي فيلمسازي هاليوودي و غربي است؟
خب؛ پاسخ اين عزيزان را مي شود حدس زد و البته اين حدس را در کنار همه نکاتي گذاشت که در ادامه اين متن خواهيم خواند؛
به اين عناوين و اسم ها و شخصيت ها دقت کنيد:
«هنوز زنده‌ايم»، «ماشين‌ها?»، «آقاي عبدي نسب و بانو»، «اختيار بازي?»، «ترش و شيرين?»، «هنوز نرسيديم»، «ترش و شيرين?»، «دعوت شام از يک قاتل»، «کاراگاهان خصوصي»، «مردان سياهپوش?»، «کلاه قرمزي و پسرخاله»، «بازگشت به خانه»، «مستر بين پليس مي‌شود»، «گره‌گشا»، «شهرام و بهرام» «بازي مهره سفيد»، «آخرين پرواز»، «تلخ و شيرين»، «زندگي در اعماق فنجان قهوه» ، «مربي کارتر» ، «ميراث بورن»، «تخم مرغ‌هاي فاسد» و ...اينها عناوين فيلم هاي سينمايي بود که مصادف با سالروز ولادت باسعادت حضرت مهدي (عج) از شبکه‌‌هاي سيما روي آنتن رفت.نگاهي به فهرست فيلمهاي انتخاب شده براي پخش در روزهاي تعطيل نيمه شعبان گوياي حقيقت تلخي است که هم جاي تأمل دارد و هم تأسف.براستي جاي اين سوال مطرح است که خوراک فکري و تغذيه روحي مردم مسلمان ايران آن هم در آستانه عيد بزرگ و روز خطيري مثل نيمه شعبان بايد از چه ويژگي هايي برخوردار باشد؟همه مي‌دانيم که در مکتب ما شب نيمه شعبان و روز عيد ميلاد امام زمان(عج) قدر و منزلتي به سان شب قدر دارد تا حدي که احياي اين شب در روايات ما آمده و اعمال متنوعي براي تبرک جستن از فضايل اين شب و روز عزيز وارد شده است.حال چگونه است که اين شيوه و سيره و محتواي فکري و عملي در برنامه‌هاي رسانه ملي آن هم در مهم ترين و پربيننده ترينش يعني فيلم هاي سينمايي و آثار نمايشي ديگر کمترين مدخليت و جايگاهي ندارد؟
چرا بايستي آنتن رسانه ملي از حجم انبوه فيلم هاي هاليوودي و يا شبه سرگرمي هاي مروج فرهنگ منحط غرب پر شود به اندازه اي که ديگر جاي عرض اندام براي برنامه هايي غير از اين وجود نداشته باشد؟آيا جشن نيمه شعبان زمان جولاندهي امثال «بورن» و «مستر بين» و ديگر شخصيت هاي مطرح و البته ترويج دهنده تئوري هاي فکري و فرهنگي کمپاني هاي فيلمسازي هاليوودي و غربي است؟
تريدي نيست که ايام عيد و روزهاي تعطيل زمان مناسبي براي شادي و سرگرمي و خنده و شور و نشاط در ميان خانواده هاست اما اين دليل نمي شود که رسانه ملي اين چنين در هجوم سيل آساي محصولات غربي و خصوصا سينماي آمريکا و مشخصا هاليوود غرق شود!آن هم با آثاري از اين دست و فيلم هايي از اين جنس.بگذريم که در اين مجال فرصت براي نقد و تحليل تک تک اين فيلم هاي انتخاب شده نيست والا مي شد به اين تحليل رسيد که امثال «ميراث بورن» و «مستر بين» تا چه حد با فرهنگ و انديشه و سبک زندگي اسلامي و ايراني ما مغايرت و منافرت دارد و تلويزيون با چه مستمسکي و به چه دليل موجهي وقت ارزشمند و طلايي مردم مسلمان ايران را با اين آثار پر مي کند؟
نگاهي به سياهة اين مجموعه فيلم ها گوياي غربت و مظلوميتي است که فرهنگ مهدوي و شخصيت امام زمان(عج) را حتي در رسانه فراگير و ملي در برگرفته و دريغ و دردي عميق را بر روح و جان مشتاقان حضرتش تحميل مي سازد.جاي آن دارد که مديران تلويزيون براي پر کردن جدول برنامه‌هايشان چاره و تدبيري ديگر بينديشند و تنها به پخش بي رويه و بي برنامه و آسيب زاي فيلم‌هاي غربي و گفتمان مسلط آمريکايي در جهان معاصر سينما بسنده نکنند که اين کار هنر نيست و از هرکسي بر مي آيد!نمي شود که در شعار و ادعا از اسلام و امام زمان(عج) و مرگ بر آمريکا و... بگوييم و در عمل و در ميدان رسانه و فکر و تغذيه روح و روان مردم کاملا در اختيار محصولات کمپاني هاي آمريکايي و غربي باشيم! مي شود؟!اين بحث را در مجال ها و مناسبت هاي بعدي ادامه خواهيم داد.

 


يکي از مهم ترين عوامل در ساختار فرهنگي هر جامعه، سواد رسانه اي و نحوه پاسخ مخاطب (گيرنده) به فرستنده و مبدأ توليد پيام هاي اجتماعي (از جمله پيام هاي سياسي، فرهنگي، اقتصادي و ...) و در يک کلام بازبرخورد ارتباطي است. سواد در اين مقام به عنوان واژه اي براي بررسي و شناخت عادات فرهنگي- اجتماعي در نحوه اين بازخورد و نتايج حاصل از آن، چه براي توده مخاطب در جامعه [آگاه و انتخابگر] و چه براي مبدأ توليد پيام يا به عبارتي رسانه هاي گروهي [در نظام سلطه يا امپرياليسم جهاني] به کار مي رود و آنچه در اين گفتار در باب اين واژه (سواد رسانه اي) اهميتي ويژه مي يابد، مورد انتخابات اخير رياست جمهوري در ايران است که خود در واقع مي تواند سرآغاز نظريه اي جديد در باب ارتباطات و بازبرخورد ارتباطي در حوزه مطالعات رسانه اي قرار گيرد.
اينکه در تمام مدت تاريخ جمهوري اسلامي، رسانه هاي بيگانه و جريانات معاند با ايران و انقلاب مردمي آن در سال 57 13 (1979.م) با اجير کردن مزدوران انديشمندنما و بعضاً فريب خوردگان ساده انديش، سعي در انواع فتنه ها، گسست ها و ترويج اختلاف و نااميدي در اقشار مختلف جامعه ايران داشته اند، بر کسي پوشيده نيست. اما اين روند به ويژه در جريان انتخابات اخير در ايران- با توجه به حساسيت هاي داخلي و خارجي پديد آمده در اطراف آن- فزوني و شدتي چشمگير يافت که در نهايت، بازبرخوردي حتي به مراتب غافل گير کننده تر از ساير مواقع و موارد براي گردانندگان امپرياليست اين رسانه‌ها و دست‌نشاندگان ايشان داشت. به گونه اي که حتي برخي از مفسران و تحليلگران را وادار به تجديد نظر در باب نظريات ارتباطي در مورد ايران و شعور و آگاهي مردم در پاسخ به کنش‌هاي رسانه اي نمود.
توضيح اينکه نظريات ارتباطي بر اساس الگوي رسانه اي، در کل به سه گروه نظريات مؤلف محور (مبدأ توليد پيام و نيات فرستنده)، متن يا کانال1محور (محتواي پيام و فرم و شيوه ي ارسال آن) و مخاطب محور (پاسخ و بازبرخورد از سوي گيرنده) دسته بندي مي شوند که از اين ميان، نظريات گروه اول مانند نظريات مکاتب انتقادي همچون مکتب فرانکفورت به نيات مؤلف و نقد فرستنده پيام مي پردازند2 و نظريات گروه دوم، معروف به نظريات هنجاري (ارزشي) به حوزه بايدها و نبايدها و محدوده گفته ها و ناگفته ها در متن پيام و فرم و شيوه ارسال آن اشاره دارند.
آنچه در اين گفتار با تمرکز بر سواد رسانه اي در فرهنگ توده هدف بحث است، مربوط به گروه سوم از نظريات ارتباطي يعني نظريات مخاطب محور يا به عبارتي نحوه پاسخ و بازبرخورد اجتماعي گيرنده نسبت به خواست و نيات فرستنده مي باشد که خود مي تواند سرآغاز پژوهش و نظريه اي جديد در اين باب به شمار آيد. از آنجا که اين بازبرخورد و نحوه آن در طول بيش از سه دهه تبليغات و فرافکني رسانه هاي بيگانه و به ويژه در سوژه هدف بحث در اين گفتار، يعني انتخابات رياست جمهوري اخير در ايران، به نوعي تمام نظريات پيشين را برهم زده، در هيچ يک نمي گنجد.
نظريات فاشيستي بازبرخورد، شامل نظريه تزريقي و گلوله جادويي و نظريه دو مرحله اي تقويت و استحکام3 مبني بر ناگزير بودن مخاطب در پذيرش و تأييد پيام و نظريات کاپيتاليستي در حوزه مطالبات و نيازهاي فرهنگي (بازار فرهنگ) و کنش رواني مخاطب، همچون نظريه اقناع و رضايتمندي، نظريه هاي برجسته سازي و وابستگي (اعتياد فرهنگي)،4و يا نظريات سياسي اعمال قدرت در نظام اجتماعي مانند تئوري‌هاي مارپيچ سکوت و شکاف اجتماعي يا نظريه کاشت،5 در توضيح و تفسير بازبرخورد رسانه اي مردم ايران در بيش از سه دهه عقيم و ناکارآمد مي نمايند.
اما تنها نظريه اي که تا حدي مي توان بر مبناي آن عملکرد آگاهانه و پاسخ عقلاني مردم ايران در برابر فرافکني هاي رسانه اي نظام سلطه را تبيين نمود، نظريه هابرماس معروف به کنش ارتباطي و حوزه عمومي است.
بر اساس اين نظريه مخاطب با استفاده از کنش عقلاني دست به انتخاب پيام و پاسخ به آن براي دست يافتن به توافق يا تعامل در حوزه عمومي مي شود. اما نکته اساسي در اين نظريه همين مفهوم حوزه عمومي است که مشترک ميان فرستنده (توليد کننده) پيام و گيرنده (مخاطب) است و کنش ارتباطي در آن واقع مي شود و در نتيجه تأثيراتي عقلاني و آگاهي‌بخش بر فرآيند ارسال پيام (اعمال قدرت) و تعيين ساختار فرهنگي- اجتماعي دارد. ليکن درباره ايران، از آنجا که چنين حوزه و خواست عقلاني و حتي رمزگان مشترک ميان فرستنده (نظام سلطه جهاني) و توده مخاطب (جامعه ايران) وجود ندارد و فرستنده غالباً در پي اهداف سلطه جويانه خود مي باشد، لذا اين نظريه نيز نمي تواند در نهايت کنش ارتباطي و باز برخورد رسانه اي مردم آگاه و انتخابگر ايران را به طور کامل تشريح و تبيين نمايد.
در مجموع با وجود بيش از سه دهه تلاش پرهزينه و مستمر نظام سلطه براي تأثير گذاري مخرب و تفرقه افکن بر اقشار و افکار مختلف جامعه ي ايران، مردم ايران- به ويژه در بازار گرمي رسانه اي پيرامون انتخابات اخير- نشان دادند فارغ از بذر پاشي هاي مسموم دشمنان ميهن، با برخورداري از سواد رسانه اي بالا، در لحظات حساس و تاريخي با برخورد آگاهانه و انتخاب صحيح راه خود که همان راه صبر، تدبير و سربلندي براي ملت است را برگزيده، تئوري ها و نظريات بيگانگان را براي جنگ، تفرقه و ابتذال بر هم مي ريزند.
م. حميدي
پي نوشت:
1- Channel
2- براي اطلاع بيشتر در خصوص اين گروه از نظريات رجوع شود به مقاله ي اينجانب با عنوان: "رسانه هاي غربي در چهارچوب نظريات انتقادي " ، روزنامه کيهان، پنج شنبه 20 مرداد 1390، صفحه 10.
3- در اين گونه از نظريات که غالباً در دستگاه هاي تبليغاتي نظام هاي فاشيستي مانند آلمان هيتلري مطرح بودند، تأثير مستقيم و نيرومند رسانه هاي گروهي بر توده ي مخاطب بدون انتظار پاسخ و بازبرخورد مد نظر بوده است. در اين گونه نظريات مخاطب همچون يک موجود غير ارگانيک، منفعل و از پيش تعيين شده فرض مي شود که فرصتي براي انتخاب پيام از سوي رسانه را ندارد.
4- اين گونه از نظريات، به ويژه با تأکيد بر ايجاد نيازهاي کاذب بواسطه ي خواست رواني و موقعيت اجتماعي مخاطب (همچون مصرف کننده)، در بازار مصرفي فرهنگ و انديشه مخاطب را ناچار از پذيرش و تأييد نشان هاي پنهان در لايه هاي دروني پيام مي دانند.
5- نکته ي اصلي در اين گونه نظريات بازبرخوردي که به نظر بيش از ديگر نظريات و الگوها[با تلفيقي از الگوهاي ديگر] در مورد ايران به کار گرفته شده اند، تأثير آهسته و تدريجي پيام هاي معين بر اقشار خاص، از طريق نفوذ در لايه هاي اجتماع و طبقات مختلف جامعه است.

 


آرش فهيم
پايان مجموعه «هوش سياه2» اين نگراني را به وجود آورد که صداوسيما بار ديگر به وضعيت پخش سريال هاي خنثي و بي خاصيت باز مي گردد. اما با آغاز نمايش مجموعه اي به نام «سيگنال وارونه» به کارگرداني کرامت پورشهسواري، راه «هوش سياه» اين بار در شبکه يک ادامه پيدا کرد. چه، اين سريال که با کمال شگفتي و تأسف خيلي بي سر و صدا و با حداقل اطلاع رساني روي آنتن رفت، مضموني مشابه سريال پليسي اخير شبکه سه دارد. سريالي که علاوه بر محتواي افشاگرانه و آگاهي بخش آن درباره جنايات اينترنتي، با فُرم استاندارد و چشم نواز و همچنين ضرباهنگ خوش آهنگ خود بينندگان سيما را غافل گير کرد.اهميت اين گونه محصولات از آنجاست که به هر حال، فضاي مجازي و اينترنت، يكي از مجاري اصلي نظام سلطه براي اشغال فرهنگي کشورمان در سال هاي اخير بوده است. فضايي که به واسطه فراگير و غيرقابل کنترل بودنش، جولانگاهي براي پرورش ويروس هاي فلج کننده جامعه شده اند. «سيگنال وارونه» به خوبي نشان مي دهد که دولت هاي جنگ طلب چگونه با تسلط بر اين ابزار نوين، واقعيت ها را وارونه نشان مي دهند. جسارت اين سريال در تمرکز بر گفتمان دروغين «حقوق بشر» است، اصطلاحي که به عنوان تمهيد هميشگي جريان ها و دولت هاي ضدبشر براي جذب افکار سطحي و ناآگاه به سمت خود به کار مي رود. معمولا در عرصه فيلم‌سازي کشور ما پرداختن به چنين موضوع هايي نوعي تابو بوده است و هنرمندان ما –برخلاف همکارانشان در آن سوي جهان- از رودر‌رو شدن با اين نوع مسائل هراس دارند. سينماي ما –به استثناي چند نمونه انگشت‌شمار- دچار نوعي سکوت مرگ بار در مقابل تهديدهاي امنيتي و مضامين استراتژيک و ملي است. با اين حال، رسانه ملي در ماه‌هاي اخير در اين زمينه خط شکني کرده و چند سريال پرمخاطب را با گرايش سياسي و آگاه کننده به مردم نشان داده است. نکته درخور تأمل اين است که اينترنت، دنياي جديدي است که طي يک دهه گذشته، ابعاد جديدي را به روي زندگي بشر گشوده است. متعاقب اين موضوع، سينما و تلويزيون مغرب زمين نيز به عنوان آئينه هاي بازنمايي وضع کنوني جامعه انساني، در قالب فيلم و سريال به تأثيرات مختلف اين فضاي مجازي و ابزار نوين بر حيات آدمي مي پردازند. فيلم «شبکه اجتماعي» به کارگرداني ديويد فينچر يکي از اين آثار است که به اين پديده توجه کرده.
در عرصه رسانه اي کشورما هم مي‌توان «مسعود آب پرور» را آغازگر جريان ساخت چنين آثاري دانست. او ابتدا با فيلم «قتل آنلاين» به آسيب هاي فضاي مجازي پرداخت و سپس اين موضوع را با دو «هوش سياه» به تلويزيون برد. «سيگنال وارونه» با موضوعي مشابه به نمايش در آمد. اين سريال را هم مي توان در زيرژانر «سينماي سايبري» قرار داد. چون در اين مجموعه نيز بخشي از کارکردهاي منفي اينترنت و شگردهايي که براي فريب افکار عمومي در فضاي مجازي رخ مي دهد به نمايش در آمده است.ويژگي بارز «سيگنال وارونه» ساختار شکيل و پرجاذبه آن و دوري اش از شعارزدگي است. هرچند در فيلمنامه آن ضعف هايي ديده مي شود، اما شکل بصري و تصويري کار و همچينن مضمون متعهدانه، اين ضعف ها را پوشانده است.اميد است رويکرد جديد سيما در نمايش سريال هاي استراتژيک تداوم پيدا کند. بدون ترديد افزايش چنين آثاري، به ويژه اگر قدرت جذب مخاطب را دارا باشند، نتايج فرهنگي و اجتماعي خوبي را در پي خواهد داشت.

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10