(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


یکشنبه 16 تـیـر 1392 - شماره 20535

تنها گفت وگوي تفصيلي با شهيد شحاته استاد دانشگاه « الازهر»
رؤيايي صادقه باعث شيعه‌شدنم شد
بازخواني خطبه شعبانيه رسول اکرم(ص) در بيان فضايل ماه مبارک رمضان
منشور بندگي و آمرزش
راه رسيدن به کمال انقطاع
   


مطلب حاضر تنها گفت وگوي مشروح با شهيد شيخ حسن شحاته است که نشريه المنبر آن را منتشر کرده است و با ترجمه‌اي از مشرق تقديم خوانندگان مي‌گردد.گفت‌وگوي حاضر شامل دو بخش معرفي و چگونگي گرايش وي به تشيع و هم‌چنين نظرات و ديدگاه هاي گوناگون شيخ حسن شحاته است.
دو هفته پيش بود که در مصر، همايشي بين‌المللي با حضور علمايي از سراسر جهان اسلام تشکيل شد که بزرگان تکفيري هم در آن حاضر بودند. در اين کنفرانس، فتواي “جهاد” عليه حکومت سوريه و حزب‌الله صادر شد و با دستور شخص محمد مرسي، رئيس‌جمهور اين کشور، رابطه قاهره با دمشق، به حال تعليق درآمد. اين ماجرا، در ادامه سلسله عربده‌هاي تکفيري‌هايي بود که از چند سال پيش عليه شيعيان به گوش مي‌رسيد و درگيري‌هاي داخلي سوريه هم بستري شده بود تا سرويس‌هاي جاسوسي جهاني با حداکثر قوا و با استفاده از رسانه‌هاي پرتعداد و کارکشته، به شعله‌ورتر‌کردن آن بپردازند. درخت زشت اين فتنه‌انگيزي‌ها، در آستانه ولادت امام مهدي(عج) اين بار در مصر ميوه‌اي تلخ داد: شيخ حسن شحاته از علما و رهبران اصلي شيعيان مصر به همراه سه نفر از يارانش به طرز فجيعي به شهادت رسيد.
از همان حدود دو هفته پيش، در روستاي «ابومسلم» در منطقه «ابوالنمرس» در استان «الجيزه» در حدود 30 کيلومتري جنوب قاهره، تبليغات گسترده عليه شيعيان شدت گرفت چنان که با کافر و نجس خواندن آنان، اهالي روستا به کشتن آنان ترغيب مي‌شدند. تا آنکه شيخ حسن شحاته در منزل يکي از اهالي روستا حاضر شده و به همراه جمعي ديگر از شيعيان روستا مشغول جشن و شادماني ميلاد امام عصر(عج) شدند. يکي از شاهدان عيني به نام ياسر يحيي مي‌گويد: «وقتي اهالي روستا از حضور شيخ حسن شحاته در روستا مطلع شدند، از صاحب منزل خواستند که او را به آنها تحويل دهد ولي صاحب منزل نپذيرفت و آنها هم شروع کردند به حمله به منزل.» در اين حمله از کوکتل مولوتف استفاده شده و تلاش براي آتش زدن منزل در جريان بوده است.
ياسر يحيي ادامه مي‌دهد: «اهالي پتک و کلنگ‌هاي بزرگي آوردند و بخشي از ديوار منزل را خراب کردند و شيعيان حاضر در منزل را خارج کردند و شروع به کتک‌زدن آنها در ميدان روستا کردند و آن قدر آنها را زدند تا کشته شدند.» بعد از کشته‌شدن هم پيکرهاي شهدا را بر روي زمين کشيدند.
يکي ديگر از شاهدان هم مي‌گويد: «تلاش کردم نجات‌شان دهم ولي اهالي مصمم بودند که آنها را بکشند.»
به گزارش شبکه تلويزيوني المنار لبنان، اهالي روستا حين زدن و شکنجه اين شيعيان، شعارهاي «شيعيان کافرند» و «کافر! کافر!» سر مي دادند.
در اين حادثه دردآور، شيخ حسن شحاته (66 ساله) برادرش محمد شحاته (35 ساله) و شحاته شحاته (55 ساله) و عبدالقادر حسنين عمر (45 ساله) به شهادت رسيده‌اند و تعداد نامشخصي از شيعيان هم زخمي شده‌اند.
شيخ «حسن شحاته» مستبصر (شيعه‌شده) معروف، رهبر شيعيان مصر، استاد دانشگاه «الازهر»، امام‌جماعت سابق يکي از بزرگ‌ترين مساجد قاهره، مرشد مذهبي و معنوي ارتش مصر و برگزارکننده مجموعه برنامه‌هاي «العلم» در راديو و تلويزيون و مساجد اين کشور بود که در نهايت، روز نيمه شعبان امسال در سن 66 سالگي، در حمله چماقداران سلفي و وهابي مصر، به فيض شهادت رسيد.
سال‌هاي سال، هزاران هزار نفر در مسجد شيخ شحاته واقع در مقابل سفارت رژيم صهيونيستي در قاهره گرد هم مي‌آمدند تا نماز خود را به امامت وي بخوانند و به خطبه‌ها و سخنراني‌هايش گوش فرا دهند که همواره در آنها از حق و ولايت اهل بيت نبوت (عليهم السلام) سخن مي‌گفت و ستمگران و منافقان و گروه‌هاي منحرف و ضاله را رسوا مي‌کرد و صهيونيست‌ها را در برابر سفارت‌شان به فضاحت مي‌کشاند و همين موجب مي‌شد تا همواره نيروهاي امنيتي مصر، از ترس، تدابير امنيتي شديدي در مقابل محل سخنراني‌هاي شيخ اتخاذ کنند.
شيخ شحاته نه‌تنها از شيوخ و علماي الازهر به شمار مي‌آمد بلکه استاد بسياري از علما و روحانيوني بود که زماني شاگردي وي را مي‌کردند و دست‌پرورده او به شمار مي‌آمدند. شيوخ بزرگ الازهر مانند «شيخ طنطاوي» که دوست نزديک شيخ از زمان کودکي بود، وي را به‌خوبي و  از نزديک مي‌شناختند و از وفاداري و ارادت شيخ شحاته به «اميرالمؤمنين(ع)» به‌خوبي آگاه بودند اگرچه در آن زمان شيخ حسن شحاته نه «شيعي» که يک پيرو «اهل سنت» بود. با اين حال همواره به دانش آموزان و اساتيد خود مي‌گفت «هرچه دل‌تان مي‌خواهد بگوييد، اما بدانيد که پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين علي و فاطمه زهرا و حسنين (عليهم‌السلام) شجره واحدي هستند که شاخه‌ها و ميوه‌هاي آن يکي است.»
به تشيع‌گرويدن شيخ شحاته آسان نبود بلکه حدود 50 سال طول کشيد. شيخ حسن در رؤياي صادقه، پيامبر(ص) را ديد و همين او را به پذيرش عقيده ايمان و ابراز وفاداري به اميرالمؤمنين علي‌(ع) و ابراز برائت از دشمنانش در منابر و رسانه‌ها رهنمون کرد. اين تصميم او مانند بمب در مصر صدا کرد و هزاران مصري را به دنبال شيخ کشاند. براي مردم پاک‌طينت مصر تنها کافي بود تا صداي حقي را بشنوند تا حقيقت و عشق و علاقه فطري خود به اهل‌بيت وحي و عصمت و طهارت را نزد شيخ و سخنراني‌هاي او بيابند.
فعاليت‌هاي شيخ شحاته، موجي فراگير در سراسر مصر پديد آورد و خطبه‌ها و سخنراني‌هاي شيخ در ميان مردم دهان به دهان چرخيد و خطابه‌هايش دژهاي وهابيت و گروهک‌هاي ضاله و فرقه‌هاي منحرف را به لرزه درآورد؛ به همين دليل، اين گروهک‌ها و فرقه‌هاي ضاله، جنگ خود را عليه شيخ آغاز کردند تا سرانجام اين حملات، منجر به بازداشت وي در سال 1996 ميلادي از سوي دستگاه‌هاي امنيتي و اطلاعاتي رژيم وابسته و مخلوع حسني مبارک و به زندان افتادن وي تنها به اتهام «اعلام ولايت و وفاداراي به امام علي عليه‌السلام و ترويج دوستداري و وفاداري به آن حضرت شد» اتهامي که شيخ شحاته همواره از خدا مي‌خواست متهم به آن باقي بماند؛ البته او ديگر نمي‌توانست براي سخنراني به خارج از کشور برود زيرا از سوي رژيم مبارک، ممنوع‌الخروج نيز شده بود.
درست است که اعلام اين ولايت مقدس براي شيخ، هزينه زيادي در برداشت و همه چيز از جمله ابقايش به عنوان امام جماعت و اداي وظيفه ديني و مذهبي و در نهايت جانش را از او گرفت اما با اين حال، شکوه و محبوبيت وي همچنان با همان قوت در اذهان مردم مصر باقي ماند تا آنها همچنان وي را از علماي بزرگ اين کشور و تنها صداي حق و حقيقت و نماد مقاومت در برابر باطل و اهل گمراهي و ضلالت به شمار آورند.
از زماني که شيخ از زندان آزاد شد از هرگونه مصاحبه و گفت‌وگو با رسانه‌هاي ديداري و شنيداري و نوشتاري منع شد و اين در حالي بود که همه اين رسانه‌ها از جمله تلويزيون رسمي مصر، پيش از شيعه‌شدن شيخ، براي گرفتن وقت مصاحبه و گفت‌وگو از شيخ حسن، از يکديگر سبقت مي‌گرفتند.
البته شيخ به علت استقبال گسترده مردمي، همچنان ويژه‌برنامه‌اي در تلويزيون مصر داشت که در نخستين برنامه پس از آزادي از زندان، به افشاي غافلگيرانه شکنجه‌هايش در زندان‌هاي رژيم مبارک پرداخت و از ماجراي زندگي خود و عواملي که موجب توسل و تمسک وي به ثقلين يعني كتاب خدا و عترت پيامبرش شد، سخن راند و اين مصادف با ايام حزن‌انگيز محرم‌الحرام بود.
* لطفاً خود را معرفي و درباره زندگي و سوابق خود براي‌مان بفرماييد.
بسم‌الله الرحمن الرحيم. اين بنده، از خداي متعال و پيامبر والامقام و ائمه اطهارش اجازه مي‌گيرد و تأکيد مي‌کند که به فضل پيامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) بود که پس از سختي‌هايي که براي من 50 سال به درازا کشيد، اينجانب موفق به سوارشدن بر کشتي نجات اهل بيت(ع) شدم و با لطف و فضل الهي، به ولايت علي بن ابي‌طالب و ديگر ائمه اطهار(ع) گردن نهادم که اين براي من، افتخاري غير قابل وصف و بيان است.
بنده «حسن بن محمد بن شحاته بن موسى العناني» و در روستاي «هربيط» ار توابع «ابو كبير» در استان «الشرقيه» مصر در خانواده‌اي متوسط و از پدري که داراي سه همسر بود، به دنيا آمدم. مادر من، آخرين همسر پدرم بود و من دومين برادر از شش برادر هستم.
دوبار ازدواج کرده‌ام و از همسر اولم صاحب سه فرزند هستم، سپس وي را طلاق دادم و اکنون از همسر دومم، صاحب يک فرزند دخترم. پدرم آموزش قرآن را از هنگامي که در شکم مادرم بودم، آغاز کرد که اين موضوع را خودش به من گفته بود. پس از پايان دوره شيرخوارگي و گرفتن از شير يعني در سن دو سالگي، مرا به مکتب‌خانه بردند تا قرآن را به دست «شيخ عبدالله العويل» فرا بگيرم، در حالي که در آن زمان، پنج سال و شش ماه داشتم و اين تاريخ را از آنچه پدرم در گوشه قرآن نوشته است، دريافته‌ام.
پس از آن، وارد دومين دوره مکتب‌خانه شدم و به دست «شيخ محمد موسى شنب» آموزش ديدم و پس از او هم «شيخ عبدالحليم عبدالنبي اسماعيل» آموزش مرا برعهده گرفت. پس از پايان دوره تحصيلات مقدماتي که در آن، رتبه اول را به دست آوردم ، راهي الازهر شدم.
درباره تأليفاتم بايد بگويم که کتاب «إحياء علوم‌الدين» را درحالي تصحيح و منتشر کردم که هنوز به سن 15 سالگي نرسيده بودم به همين دليل آن را از هرگونه اکاذيب و دروغ‌پردازي ويرايش کردم. همچنين داراي قصايد و اشعار و رساله‌هايي همچون رساله «سراج الأمه، في خصائص الساده الأئمه» و غيره هستم.
فعاليت مذهبي را خيلي زود آغاز کردم؛ چون پدرم همه فرزندان خود را با عشق و وفاداري به اهل بيت(ع) تربيت کرده بود و براي ما از شخصيت اميرالمؤمنين (ص) بسيار سخن گفته بود. او به من مي‌گفت: «پسرم! اميرالمؤمنين بزرگ ترين حامي و ياور اسلام بود؛ وقتي ايشان در کنار پيامبر(ص) راه مي‌رفتند، هيچ کس جرأت آزار و اذيت پيامبر را نداشت».
نخستين بار براي خواندن خطبه‌هاي نماز جمعه در حالي به منبر رفتم که هنوز به سن 15 سالگي نرسيده بودم. خطبه نماز جمعه را هم خودم به دست خودم نوشته بودم اما هنگامي که از منبر بالا رفتم، نوشته‌ها را به کناري نهادم و با کمک‌خواستن از اهل بيت و به لطف برکات و عنايت‌هاي آنها خطبه را به پايان رساندم.
پنج سال در مسجد «الأشراف» روستاي خودمان خطبه مي‌خواندم و پس از آن به عنوان امام جماعت راهي مسجد «الأحراز» در روستاي مجاور شدم که از برخي فتنه‌انگيزي‌ها تأثير پذيرفته بود. دو سال امام جماعت آن مسجد بودم و در آن مدت، تمام همّ و غمّ من مقابله با دشمنان اهل‌بيت(ع) يعني وهابي هاي خبيث چه در مسجد و ميان مردم عامي و چه در ميان اساتيد دانشگاه ها و ديگر شيوخ مصر بود.
پس از آن در سال 1968 ميلادي به خدمت نظام وظيفه اعزام شدم و عهده‌دار هدايت و ارشاد معنوي نيروهاي مسلح مصر در يگان مهندسي ارتش و ايراد خطبه براي آنها شدم. در اين دوره قصيده خود به نام «الدره البهيه في مدح العتره النورانيه» را سرودم و پژوهشي درباره «فاتحه الكتاب» نوشتم. همچنين در اين دوره موفق شدم، شماري از مسيحيان را به اسلام بياورم.
* مي‌توانيد مهم‌ترين مراحل زندگي خود را خلاصه کنيد؟
1– مرحله ارتش که طي آن در جنگ ماه رمضان عليه رژيم صهيونيستي مشارکت داشتم.
2 – مرحله «الدورامون» که نام يکي از شهرهاي استان «الشرقيه» است که هم دژ مستحکم إخوان‌المسلمين و هم قلعه وهابيت به شمار مي‌آمد. در آنجا بود که توانستم بيش از 90 درصد دانش‌آموزان را به آيين تشيع درآورم.
3 – مرحله قاهره که از سال 1984 آغاز و تا سال 1996 ميلادي ادامه يافت که اوج فعاليت‌هاي مذهبي‌ام را تشکيل مي‌دهد و در اين دوره بود که نماز جمعه را در منطقه «کوبري» اقامه مي‌کردم تا زماني که از سوي نيروهاي امنيتي رژيم سابق دستگير شدم. درحالي که در آن زمان، برنامه‌هايي در راديو قرآن کريم و راديو مردم و همچنين همايش‌هايي در مناطق مختلف قاهره و ديگر استان‌هاي مصر داشتم. سپس برنامه تلويزيون هفتگي به نام «أسماء الله الحسنى» را ضبط کردم که از شبکه يک تلويزيون مصر پخش مي‌شد.
* وفاداري خود به اميرالمؤمنين و ائمه اطهار(ع) را کي اعلام کرديد؟
هنگامي که سينه‌ام به تنگ آمد و مشکلاتم افزايش يافتند، ولايت خود به أمير المؤمنين (ع) را بر منابر و در تلويزيون و مطبوعات و برائتم از دشمنان اهل‌بيت(ع) را اعلام کردم به همين دليل در ماه ربيع‌الثاني سال 1416 هجري قمري برابر با سپتامبر 1996 ميلادي بازداشت شدم. تنها اتهام من «اعلام ولايت به علي بن ابي‌طالب و ترويج و تبليغ عشق و علاقه به ايشان» بود.
* لطفاً در اين ارتباط بيشتر توضيح دهيد؟
من از همان کودکي با عشق به خاندان اهل بيت(ع) و وفاداري به آنها بزرگ شدم اما پس از سال‌هاي طولاني، حق و حقيقت براي من آشکار شد که اين امر طي سال 1994 تا 1996 ميلادي و به دنبال ديدن رؤيايي صادقه حاصل شد. پيامبر(ص) را بر بلنداي کوهي ديدم که اميرالمؤمنين(ع) از راه رسيدند و با يکديگر به زباني که آن را مي‌فهميدم، به سخن گفتن پرداختند. سپس پيامبر، اميرالمؤمنين(ع) را براي کاري اعزام کردند و با دست چپ خود به من اشاره کردند که به دنبال ايشان حرکت کنم؛ دنبال آن حضرت به راه افتادم و از قامت مبارک‌شان، تنها گردن ايشان را مي‌ديدم که در اوج زيبايي بود و من پشت سر ايشان از کوه‌ها سرازير مي‌شدم و هرگاه که مي‌خواستم بر زمين بيفتم، ايشان با حرکت و اشاره دست مبارک‌شان مانع از افتادن من بر زمين مي‌شدند. از خواب که بيدار شدم، دريافتم که بايد تا ابد به حق و حقيقت ايمان بياورم و در پشت سر اميرالمؤمنين حرکت کنم و فهميدم که در معرض مشکلات بسياري قرار خواهم گرفت اما با اين حال به ولايت ايشان وفادار خواهم ماند.
* پس از آن بازداشت شديد؟
بله سه ماه بازداشت شدم و سپس مرا آزاد کردند.
* آيا درست است که درباره برگزاري مجالس ذکر امام حسين(ع) مي‌گفتند که اين اقدام شما شبيه زمينه‌سازي براي تدارک يک انقلاب عليه رژيم است؟
بني اميه که لعنت خداوند بر آنها باد روز عاشورا را به عنوان روز عيد در کشور ما مرسوم کردند و دروغ‌هايي مانند دعوت به ديد و بازديد و پوشيدن لباس‌هاي نو و غسل و گرفتن روزه در روز عاشورا را به پيامبر(ص) بستند و به دروغ القا کردند که عاشورا روز خوشبختي بشري است.
من تمام اين ياوه‌سرايي‌ها را مي‌ديدم و قلبم از همه اينها به درد مي‌آمد. از اينکه مي‌ديدم عامه مردم اين روز را جشن مي‌گيرند و در آن شيريني مخصوصي به نام «شيريني عاشورا» پخش مي‌کردند، زجر مي‌کشيدم. نتوانستم جلوي خود را بگيرم. فرياد زيادم: «مردم! چگونه مي‌توانيد در چنين روزي جشن بگيريد و خوشحال باشيد در حالي که در چنين روزي، فرزند پيامبر(ص) و نور ديدگانش را به قتل رساندند؟» و خود شروع به برگزاري مجالس عزاداري براي امام حسين(ع) کردم. من به همراه دوستانم، روزهاي محرم مراسمي به ياد آن امام بزرگ برگزار و ذکر مصبيت گرفتيم و تمام طول شب گريه مي‌کرديم و لباس‌هاي سياه مي‌پوشيديم و چون در کنار مقام و بارگاه مطهر آن حضرت يعني «مسجد الإمام الحسين»(ع) بوديم رژيم ترسيد که ملت مصر عليه آنها بشورد و اين شد که آن مصائب و بلاها را بر سر من آوردند.
* آيا آنها واقعاً تا اين اندازه از ذکر امام حسين(ع) مي‌ترسيدند؟
آيا به نظر شما ياد ايشان در طول تاريخ ظالمان و طاغوت‌ها را به لرزه در نياورده است؟
* کلاً نظر شما درباره شعائر حسيني چيست؟
شعائر حسيني نيز مانند ديگر عبادات و آداب و رسوم ديني و مذهبي است و گريه خالصانه و از روي معرفت و شناخت، در واقع سپر امان از عذاب جهنم در روز قيامت است. به همين دليل بايد ياد ائمه و روزهاي ولادت و شهادت ايشان را گرامي داشت. به نظر شما آيا فرد عاقلي مي‌تواند بدون ذکر نام و ياد محبوبش به زندگي خود ادامه دهد؟
من از اقدامات برخي رژيم‌ها براي فراموش‌سازي ذکر اهل بيت(ع) تعجب مي‌کنم درحالي که مي‌بينيم مسيحيان ياد و خاطره و آثار برجاي مانده از حضرت مسيح(ع) را گرامي مي‌دارند و کليساهايي براي ايشان برپا مي‌کنند يا اينکه يهود کنار ديوار بُراق مي‌ايستند و براي معبد هيکل مي‌گريند و هيچ کس به آنها اعتراض نمي‌کند اما اگر ما براي امام خود بگرييم به ما متعرض مي‌شوند در حالي که در رثاي امام حسين(ع) همه خلقت و همه موجودات گريستند.
* جايگاه اهل بيت(ع) در شريعت چيست؟
جايگاه آنها را بايد جايگاه بزرگ «امامت» به شمار آورد؛ آنها اصل و ماهيت هستي و ستارگان هدايت هستند و پس از اطاعت از خداوند و پيامبرش، اطاعت از آنها بر همه واجب و ضروري است.
* آيا مي‌توان در ميان اهل بيت(ع) فردي را بر فرد ديگر مقدم يا برتر شمرد؟
بالطبع خير. تمام ملائکه نزديک به بشر و همه موجودات جهان در آسمان و زمين مدح و ثناي پيامبر(ص) و آل بيت او را مي‌گويند و در اين بين از آل بيت(ع)، هيچ کس بر ديگري ارجحيت و اولويت ندارند.
* درباره کساني که پيامبران(ع) را برتر از اهل بيت(ع) مي‌دانند، چه نظري داريد؟
آل البيت(ع) بهترين خلق خدا پس از رسول خدا(ص) هستند و بالطبع از تمام پيامبران و فرستادگان و ملائکه برتر هستند. بنابراين از حيث مقام و مرتبه تنها پيامبر خداست که بالاتر از اهل بيت قرار دارد.
* به اعتقاد شما وظيفه امت اسلامي در برابر اهل بيت(ع) چيست؟
وظيفه سنگيني بر دوش اين امت نهاده شده است. امت اسلامي بايد به اين امر اعتقاد کامل داشته باشند که عصمت تام و مطلق، از آنِ اهل بيت است و براي رسيدن به اين باور پيش از هر چيز بايد از دشمنان آنها برائت جست.
* نظرتان درباره شيعه اماميه چيست؟
شيعه اماميه اهل ايمان و اهل اصلاح و بهترين و برترين بشر روي زمين هستند و از خداوند متعال مي خواهيم که ما را جزء آنها قرار دهد. تشيع، مدرسه عالي فقه اسلامي و آزادي و جوانمردي و مردانگي است. شيعيان، دست‌پروردگان امير‌المؤمنين(ع) و سربازان ابي‌عبدالله الحسين(ع) سرور آزادگان جهان و رهروان بنيانگذار تشيع در ميان بشريت، سرورمان امام جعفر بن محمد صادق(ع) و وارثان ائمه معصومين هستند اما از علماي شيعه گله‌مندم.
* چه گله‌اي؟
رکود و عدم تبليغ آيين و دين صحيح و درست در ميان مسلمانان جهان و بي‌توجهي به حملات سختي که افراد جاهل و نادان بر دوستداران اهل بيت(ع) مي‌کنند و علماي ما از تمام آنها بي‌تفاوت مي‌گذرند و آنها هم ما را به دليل گريستن بر سيدالشهداء(ع) و برترين انسان‌هاي روي زمين سرزنش مي‌کنند.
* نظرتان درباره تشيع در مصر چيست؟
ملت مصر طبيعتاً مردمي دوستدار اهل بيت(ع) هستند اما عناصري از وهابيت بر اين باورند که زيارت امام حسين(ع) موجب ورود افراد به جهنم است. بايد بگويم آنچه مردم مصر کم دارند، شناخت و آگاهي است؛ بدون ترديد آنها اگر به راستي آل بيت(ع) را بشناسند، آنها را خواهند پذيرفت و اگر حقيقتاً دشمنان خود را بشناسند از آنها اعلام برائت مي‌کنند.

 


در آخرين روزهاي ماه شعبان، رسول گرامي اسلام ضمن ايراد خطبه‌اي براي مردم، به بيان فضايل و اهميت ماه مبارک رمضان پرداختند و وظايف يک مسلمان واقعي و مومن حقيقي را براي تمام نسل‌ها در طول تاريخ تشريح کردند.
بازخواني محتواي اين خطبه، همچون چراغي، روشنگر راه کساني خواهد بود که قصد دارند از خوان گسترده ضيافت الله بهره‌هاي فراوان بدست آورند.
* * *
اي مردم!
ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوي شما رو کرده است.
ماهي که نزد خدا، بهترين ماههاست و روزهايش بهترين روزها و شبهايش بهترين شبها و ساعتهايش بهترين ساعتهاست.
ماهي که در آن، شما را به مهماني خدا دعوت کرده‌اند و شما در آن از اهل کرامت خدا شده‌ايد. نفس‌هاي شما در آن ثواب تسبيح و ذکر خدا دارد و خواب شما ثواب عبادت. اعمال شما در آن پذيرفته است و دعاهاي شما مستجاب، پس، از پروردگار خويش با نيت‌هاي راستين و دل‌هاي پاک، بخواهيد که توفيق روزه اين ماه و تلاوت قرآن در آن را به شما عنايت فرمايد. شقي و بدبخت، آن کسي است که در اين ماه بزرگ، از آمرزش خدا بي‌بهره شود. در اين ماه با گرسنگي و تشنگي‌تان ، گرسنگي و تشنگي روز قيامت را به ياد آوريد. به فقيران و درماندگان کمک و تصدق کنيد. به پيران و کهنسالان احترام و ارج بنهيد. به کودکانتان ملاطفت و مهرباني کنيد. با خويشاوندان رفت و آمد و ارتباط داشته باشيد. زبان خود را از گفتار ناشايست نگاه داريد. ديدگان خود را از ديدن ناروا و حرام بپوشانيد و گوش‌هايتان را از شنيدن آنچه نادرست است، بازداريد. با يتيمان مردم مهرباني کنيد تا بعد از شما با يتيمان شما مهرباني کنند. از گناهانتان به سوي خدا توبه و بازگشت کنيد. در اوقات نماز، دستهاي خود را به دعا برداريد، زيرا که وقت نماز، بهترين ساعتهاست و در اين اوقات، حق تعالي با رحمت، به بندگانش مي‌نگرد و اگر با او مناجات کنند، پاسخشان دهد و چنانچه او را ندا کنند لبيکشان گويد و اگر از او بخواهند عطا کند و چون او را بخوانند مستجابشان گرداند.
اي مردم!
جانهايتان در گرو اعمال شماست. پس با طلب آمرزش از خدا، آنها از گرو، خارج کنيد. پشت شما از بار گناهان، سنگين است، پس با طول دادن سجده‌ها، آنهال را سبک گردانيد و بدانيد که حق تعالي به عزت خود سوگند ياد کرده است که نمازگزاران و سجده‌کنندگان در اين ماه را عذاب نکند و در روز قيامت آنها را از آتش دوزخ در امان دارد.
اي مردم!
هر که از شما روزه‌دار مومني را در اين ماه افطار دهد، نزد خدا پاداش بنده آزاد کردن و آمرزش گناهان گذشته‌اش را خواهد داشت.
برخي از اصحاب گفتند: يا رسول الله! همه ما قادر به انجام آن نيستيم. حضرت فرمود: با افطار دادن روزه‌داران، از آتش جهنم بپرهيزيد، اگرچه به نصف دانه خرما و يا به يک جرعه آب باشد.
اي مردم!
هر که اخلاق خود را در اين ماه نيکو کند، از صراط آسان بگذرد، آن روز که قدم‌ها، بر آن بلغزد. هر که در اين ماه کارهاي غلامان و مستخدمان خود را سبک گرداند، خدا در قيامت حساب او را آسان کند. هر که در اين ماه از آزار رساندن به مردم خودداري کند، حق تعالي، روز قيامت، خشم خود را از او باز دارد.
هر که در اين ماه يتيم بي‌پدري را گرامي دارد، خد او را در قيامت عزيز گرداند.
هر که در اين ماه صله رحم کند و با خويشان بپيوندد، خدا او را در قيامت به رحمت خود واصل گرداند و هر که در اين ماه رابطه‌اش را با خويشان خود قطع کند، خداوند در قيامت رحمت خود را از او دريغ نمايد.
هر که در اين ماه نماز مستحبي بپا دارد، خداوند او را از آتش جهنم برهاند و کسي که نماز واجبي بجا آورد، خداوند ثواب هفتاد نماز واجب در ماه‌هاي ديگر را به او عطا کند.
هر که در اين ماه بسيار بر من صلوات فرستد، خداوند کفه سبک اعمال او را سنگين گرداند.
کسي که در اين ماه يک آيه از قرآن تلاوت کند، ثواب کسي را دارد که در ماه‌هاي ديگر قرآن را ختم کرده باشد.
اي مردم!
درهاي بهشت در اين ماه گشوده است، از پروردگار خود بخواهد که آنها را بر روي شما نبندد و درهاي جهنم در اين ماه بسته است، از خدا بخواهيد که آنها را برروي شما نگشايد.
شياطين در اين ماه درغل و زنجيرند. از خدا بخواهيد که آنها را بر شما مسلط نگرداند.
علي(ع) مي‌فرمايد: در اين حال از جا برخاسته و عرض کردم، اي پيامبر خدا! برترين اعمال در اين ماه چيست؟
حضرت فرمود: اي ابالحسن! برترين اعمال در اين ماه پرهيز از محرمات است.
(وسايل الشيعه، کتاب روزه، بحارالانوار، ج 96 ص 157)

 


غلامرضا معصومي
مرگ، انتقال از دنيا به برزخ است. در عرف مردم مرگ همان از کار افتادن دستگاه بدن از قلب و مغز است؛ ولي در فرهنگ قرآن کسي مرده است که از دنيا وارد برزخ بشود؛ چرا که مرگ عبارت از انتقال از يک نشئه به يک نشئه ديگر است. «تنتقلون من دار الي دار».
اين انتقال براي دو دسته از مردم دو شکل متفاوت پيدا مي‌کند. براي کسي که آخرت اصالت دارد با کسي که دنيا براي او اصالت دارد فرق مي‌کند. کسي که دنياطلب است و همه زندگي‌اش را دنيا تشکيل مي‌دهد، وقتي مي‌ميرد و اين شخص وارد برزخ مي‌شود، با مشکل بزرگ و درد و رنجي بس دردناک مواجه مي‌شود؛ زيرا که تعلقات دنيايي از او گرفته شده و چون او قبل از مرگ اين تعلقات را رها نکرده است، هنگام مرگ اين شخص به اجبار متعلَّق را رها مي‌کند و او را از دنيا و متعلقاتش جدا مي‌کنند؛ ولي چون هنوز تعلق را به همراه دارد، اين موجب درد و رنج او مي‌شود. تعلق بدون متعلَّق درد‌آور است و تا اين تعلق‌ها قطع نشد او در زحمت است. اين همان فشار جان دادن است که دنياطلب گرفتار آن است. کسي که علاقه شديدي به مال و فرزند و دنيا ولو حلال آن دارد وقتي با مرگ مواجه مي‌شود، مي‌بيند که مورد علاقه‌اش را از او مي‌گيرند؛ ولي چون هنوز تعلق به آن، در جانش وجود دارد، رنج مي‌کشد؛ چرا که تعلق بدون متعلَّق درد‌آور است. اگر آدم معتاد را گرفتند و او را در يک جايي بازداشت کردند، چرا درد و فريادش بلند است؟ براي اينکه آن مواد را از او گرفتند که متعلَّق اعتياد اوست. اعتياد همچنان باقي است و اعتياد بدون مواد درد‌آور است. از اين رو مرگ و احتضار و برزخ براي او دوزخ مي‌شود؛ چرا که متعلقاتش از زن و مال و فرزند و مقام و منصب را از او مي‌گيرند ولي تعلق خاطرش به اين امور همچنان باقي و برقرار است.
عذاب تعلق
از همين رو حضرت اميرمومنان علي(ع) از مردم مي‌خواهد براي اينکه مرگ راحتي داشته باشند و در عالم برزخ رنج نکشند، خودشان را از تعلق رهايي بخشند. ايشان در خطبه‌اي مي‌فرمايد: ارفضوا هذه الدنيا الدنيه التارکه لکم قبل ان تترکها؛ قبل از اينکه اين دنياي پست شما را رها کند شما او را رها کنيد تا راحت بميريد. اين عذابي که اين دست افراد در هنگام مرگ و در عالم برزخ مي‌بينند به معناي کيفر و محاسبه برزخي نيست، بلکه اين عذاب تعلق است که ايشان را مي‌آزارد.
خداوند در آيه 50 سوره ذاريات از مردم مي‌خواهد تا از همه چيز به سوي خداوند فرار کنند؛ زيرا هر چيزي که در عالم است نوعي تعلق‌آور است و آدمي را به بند مي‌کشد و اجازه نمي‌دهد تا در هنگام مرگ راحت بميرد و به جهاني آبادتر برود. کسي که از همه چيز به سوي خدا گريخته باشد، ديگر هيچ‌گونه تعلقي به متعلقات دنيايي ندارد و برايش فرقي نمي‌کند که چيزي به او داده شود يا گرفته شود؛ زيرا همه آنها را مال خدا و مال دنيا مي‌داند. پس نقش اين انسان در دنيا مانند امانت‌دار يا استفاده‌کننده‌اي است که چيزي را به امانت براي استفاده گرفته است. اين شخص هيچ‌گونه تعلقي به اين اسباب دنيوي ندارد، چون مي‌داند که مال او نيست. پس وقتي مي‌دهند خوشحال نمي‌شود و وقتي مي‌گيرند ناراحت نمي‌شود و همواره تسليم محض است. (آل عمران، آيه 153؛ حديد، آيه 23) از نظر چنين انساني که از متعلق و تعلق گريخته، دادن، کرامت نيست، چنان که گرفتن اهانت نيست (فجر، آيات 15 و 16) چون همه چيز مال خداست و او براي مدتي در اينجا مستقر شده تا بهره‌اي بگيرد و خود را به کمالي در دنيا برساند. (بقره، آيه 36؛ اعراف، آيه 24) از اين رو اميرمومنان(ع) دنيا را به پل (قنطره) تشبيه مي‌کند که جايي براي ساخت‌وساز و مسکن نيست، بلکه محل عبور است.
کسي که اين گونه به دنيا مي‌نگرد خواهان کمال‌الانقطاع الي‌الله مي‌شود و از خداوند مي‌خواهد هر گونه تعلقي را نسبت به هر چيز از او بردارد و تنها به خداوند توجه يابد تا اين گونه روح و روانش آزاد گردد و به جاي حرکت در ظلمات دنيوي، در ساحت نور بلکه فراتر از آن در ذات الهي پرواز کند و در آنجا آشيان کند.
پس گام نخست آن است که از متعلقات دنيوي رهايي يابيم و سپس تلاش کنيم که اصل تعلق را از خود بزداييم و ديگر هيچ احساس تعلقي به هيچ چيز جز خداوند نداشته باشيم؛ چرا که فقر انسان به خداوند ذاتي است و انسان نمي‌تواند جز به خداوند تعلق خاطري داشته باشد.
به قول لسان الغيب حافظ شيرازي:
غلام همت آنم که زير چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق بگيرد آزاد است.

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10