(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


دوشنبه 17 تـیـر 1392 - شماره 20536

رهبر معظم انقلاب : مراقب دشمن باشيد
تصفيه‌هاي شاهنشاهي
   


بعد از غائله 18 تير 1378 بود كه مصطفى معين (وزير علوم دولت اصلاحات) با استعفاى خود برخورد با تجمع‌كنندگان را «حمله به حريم امن دانشجو» خواند و سيد محمد خاتمى (رئيس دولت اصلاحات) از آن به عنوان تاوان افشاى قتلهاى زنجيره‌اى ياد كرد. امّا سخنان مقام معظّم رهبرى در ديدار هزاران تن از اقشار مختلف مردم چون آبى بر آتش بود. در پايان، قسمتهايى از بيانات معظّم‌له را به عنوان حسن ختام اين قسمت عرضه مى‌داريم :
حضرت آيت‌الله خامنه‌اى حمله به كوى را حادثه‌اى تلخ و غيرقابل قبول در نظام جمهورى اسلامى ايران دانستند و فرمودند :
«اين حادثه تلخ قلب مرا جريحه‌دار كرد. حادثه غير قابل قبولى در جمهورى اسلامى بود. حمله به منزل و مأوا و مسكن يك جمعى بخصوص در شب يا در هنگام نماز جماعت به هيچ وجه در نظام اسلامى قابل قبول نيست. جوانان اين كشور چه دانشجويان و چه غير دانشجويان فرزندان من هستند و هرگونه چيزى كه براى اين مجموعه‌ها مايه اضطراب و ناراحتى و اشتباه در فهم باشد، براى من بسيار سخت و سنگين است. هر كسى بود، فرق نمى‌كند چه در لباس نيروى انتظامى چه در غير آن. كسانى كه در نظام جمهورى اسلامى تخلف مى‌كنند بايد با آنان برخورد شود امّا كسى كه تخلفى نكرده است، كسى كه در خانه خود در حال استراحت است، آن هم در محيط جوان دانشجويى كار بسيار خطا و ناروايى نسبت به او انجام گرفته است. اين كه صد نفر يا دويست نفر از كوى دانشگاه خارج شدند و حرف‌هايى زدند و شعارهايى دادند بهانه و مجوزى نمى‌شود براى اين كه كسى در هر لباس و با هر نامى وارد آن محيط بشوند و كارهاى ناروايى انجام بدهند بخصوص وقتى پاى مقدس نيروى انتظامى در ميان مى‌آيد. عملى كه موجب بشود نيروى انتظامى بدنام بشود قضيه سخت‌تر مى‌شود.
شما مى‌دانيد كه امروز نيروى انتظامى در اطراف كشور در جاده‌ها، در مرزها، در برخورد با اشرار چه جانفشانى‌هايى مى‌كند و چه زحماتى مى‌كشد. چقدر از اينها براى حفظ امنيت ما جان خود را از دست مى‌دهند، با اين حال به وسيله چند نفر عملى انجام بشود كه چهره اين خدمتگزاران در نظر بعضى تيره بشود. آيا اين انصاف است؟ و يا طورى كه نقل كرده‌اند بعضى با آوردن نام مقدس يا حسين(ع) و يا زهرا (س) وارد اتاق دانشجوى بسيجى يا دانشجوى جانباز بشوند و او را از خواب[بيدارو از اتاق] بيرون بياورند. يا آن طور حوادثى را به وجود بياورند. آيا اين درست است؟ اينها قلب را مى‌فشارد. اين همه جوان مؤمن عاشق امام حسين (ع) عاشقان فاطمه زهرا (س) در همه جاى كشور در خدمت اسلام، در خدمت كشور، در طول دوران دفاع مقدس در هر خطرى كه اين كشور را تهديد كند، سينه سپر مى‌كند و وارد مى‌شوند امّا بعد كسانى با استفاده از اين نامها حوادثى را به وجود بياورند. براى من حادثه خيلى تلخى بود. البته من تأكيد كردم كه اطراف اين حادثه تحقيق شود و بروند حادثه را درست بسنجند. قرار شد رئيس‌جمهورى محترم و مسئولان تحقيقى را تعيين كنند، من هم ممكن است خودم كسى را در اين هيأت بگذارم».192
مقام معظّم رهبرى در ادامه خطاب به دانشجويان توصيه كردند :
«حرف من به دانشجويان اين است كه مراقب دشمن باشيد دشمن را خوب بشناسيد. مبادا از شناسايى دشمن غفلت كنيد. غريبه‌هايى كه خود را در لباس خودى در همه جا داخل مى‌كنند، اينها را بشناسيد. دستهاى پنهان را ببينيد . . . دشمن دانشجو را هدف گرفته است. چند سال است سعى مى‌كنند بلكه بتوانند دانشجويان را در مقابل نظام قرار بدهند امّا موفق نشدند. بعد از اين هم موفق نخواهند شد.
اگر يك عده نفوذى خواستند از فرصتى استفاده كنند و از آب گل‌آلودى ماهى بگيرند وارد اجتماع دانشجويان شدند و شعارهايى درست كردند و حرفهايى زدند خيال نكنند كه ما اشتباه خواهيم كرد، نه ما اشتباه نخواهيم كرد. ما مخاطب و طرف خودمان را مى‌شناسيم. دانشجو فرزند ماست. متعلق به ماست. متعلق به اين كشور است. دشمن است كه مى‌خواهد با نفوذ در ميان دانشجويان فساد و تباهى كند، خود دانشجويان بايستى هوشيارانه متوجه باشند. در يك چنين موقعيت و فصل حساسى مثل اين فصل سال، فصل امتحانات دانشجويى، فصل كنكور كه همه خانواده‌هايى كه جوانى دارند، اين فصل كه مى‌شود همه همت خودشان را مى‌گذارند كه جوانشان حواسش جمع باشد و بتواند در امتحان يا در كنكور موفق بشود، آن كدام دستى است، آن كدام دشمن آينده اين مملكت و دانشگاه اين مملكت است كه اين طور جوانان را به يك سمت انحرافى مى‌كشاند و سرگرمى درست مى‌كند، تشويق مى‌كند به اين كه سراغ درس و سراغ امتحان نرويد، اجتماع كنيد؟!»193
حضرت آيت‌الله خامنه‌اى در ادامه رفتار دانشجويان را در جهت شكوفايى مملكت دانستند و افزودند :
«وقتى جوان مملكت، هوشيارانه، با تدبير، با حلم و با توجه به موقعيتها حرف بزند و تصميم بگيرد و عمل كند، كشور گلستان خواهد شد. وقتى هيجانات كور پا وسط بگذارند دشمن فورآ استفاده خواهد كرد. بارها ما اين حرف را گفتيم، چرا گوش نكردند؟! چرا گوش نمى‌كنيد؟! حتى اگر يك چيزى كه خون شما را به جوش مى‌آورد، مثلا فرض كنيد اهانت به رهبرى كردند باز هم بايد صبر سكوت كنيد. اگر عكس من را هم آتش زدند و پاره كردند بايد سكوت كنيد. نيروهايتان را براى آن روزى كه كشور به آن نيازمند است، براى آن روزى كه نيروى جوان و مؤمن و حزب‌اللهى بايد در مقابله با دشمن بايستند، حفظ كنيد والا حالا فرض كنيم يك جوانى با يك دانشجوى فريب خورده‌اى هم حرفى زد و كارى كرد چه اشكالى دارد؟ من از او صرف نظر مى‌كنم».194
بازشناسى فتنه 18 تير 1378 على‌رغم سؤالات بسيارى كه ذهن را به خود مشغول مى‌كند اين موضوع را در پى داشت كه نگاه متمركز ملت ايران به دشمن اصلى ـ يعنى آمريكاى جنايتكار ـ را به جناح‌بندى‌هاى سياسى داخلى متوجه ساخت و اقشار مختلف را نسبت به همديگر بدبين كرد. جريانهاى سياسى راست و چپ عليه هم، دانشجو عليه نيروى انتظامى، نيروى انتظامى عليه دانشجو، مردم عليه دانشجو و . . . امّا عميق‌تر كه نگاه كنيم متوجه خواهيم شد جريانى كه هيزم‌كشى فتنه و اختلاف مى‌كند، همان جريان نفاق است كه در صدد است همه را عليه هم بشوراند و جوّ هيجان و بى‌قانونى را جايگزين دورنگرى، مباحثه منطقى، مصلحت‌بينى و رفتارهاى معطوف به امنيت ملى كند.
حادثه كوى دانشگاه و وقايع 18 تير 1378 هرچند داراى درسها و عبرتهايى است، امّا اين مسأله دستاويز رسانه‌هاى بيگانه در سالهاى متمادى قرار گرفت و تا قبل از فتنه 1388 آنان با شيوه‌هاى مختلف جنگ روانى از آن بهره‌بردارى‌هاى لازم را انجام دادند و در هر زمان كه اين رسانه‌ها قصد متهم نمودن نظام جمهورى اسلامى ايران به برخورد با مخالفان خود داشتند، تصاوير فتنه 18 تير 1378 مورد سوء استفاده آنان قرار گرفت!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
192- بيانات مقام معظّم رهبرى در ديدار با هزار تن از اقشار مختلف مردم، به تاريخ21/4/1378.
193- بيانات مقام معظّم رهبرى در ديدار با هزاران تن از اقشار مختلف مردم، به تاريخ21/4/1378.
194- بيانات مقام معظّم رهبرى در ديدار با هزاران تن از اقشار مختلف مردم، به تاريخ21/4/1378.
پاورقي

 


پروين مقدم
نفس تند شهر
باد آمد و توده‌اي ابر با خودش آورد. شهر ساكت بود، حتي صداي پاي رهگذران در سكوت و گرما ذوب شد، ناگهان پچ‌پچ مثل نم در زمين تشنه از همه جاي شهر آمد.
«ما چي‌! نفت ملي شد؟ انگليس تحريممون كرد؟ اروپا ديگه ازمون نفت نمي‌خره‌؟ آيت‌الله كاشاني از مردم خواستن واسه حمايت از مصدق به خيابون‌ها بريزن‌؟»
و بعد نفس شهر تند شد و جمعيت ريخت به خيابان‌ها و شعار دادند:
«كاشاني‌، مصدق حمايتت مي‌كنيم‌! مرگ بر انگليس‌!»
اول بازاري‌ها از سمت بازار آمدند، بعد دانشجوها و دبيرستاني‌ها از خيابان حافظ پيچيدند به سمت بهارستان‌، بعد هم بقيه آمدند.
سر چهارراه استانبول جمعيت گلوله شد، كمي كمتر از يك چهارراه مانده بود به بهارستان و ساختمان مجلس كه ماشين‌هاي نظامي از راه رسيدند، اول چند جيپ سفيد و خاكي‌، بعد كاميون‌هاي سرپوشيده پر از سرباز با كلاه و سپر و باطوم و بعد قطار تيربارها!
ساعت 7 صبح بود، ريحانه رفت لب حوض‌، مشتي آب به صورتش پاشيد و روي آب حوض موج انداخت‌. صداي گلوله آمد، ريحانه يكهو بلند شد و به طرف پشت بام دويد، از خيابان بهارستان دود خاكستري به هوا بلند مي‌شد، صداي گلوله پي‌درپي شد، يكي از توي خيابان داد زد:
«دارن مي‌كشن‌، دارن مي‌كشن‌!»
ريحانه نشست روي زمين و زير لب زمزمه كرد:
«يا باب‌الحوائج‌!»
* * *
كيش شاه‌
ريحانه پيچ راديو را كم كرد، صداي محمدحسين از توي اتاق آمد:
«حالا كه شاه فرار كرده دكتر مصدق خواسته واسه انحلال مجلس رفراندوم برگزار بشه‌.»
ريحانه راديو را گذاشت روي طاقچه و سفره را گذاشت وسط اتاق‌.
«مگه آيت‌الله كاشاني رئيس مجلس نيس‌؟ اين چه كاريه‌؟»
محمدحسين گفت‌:
«آب رو بردين‌؟»
ريحانه پارچ را گذاشت وسط سفره و گفت‌:
«ها! بله‌، مگه آيت‌الله كاشاني رئيس مجلس نيس‌؟ واسه چي انحلال‌؟»
محمدحسين ايستاد بين درگاهي و گفت‌:
«بعد از اينكه شاه فرار كرد، مصدق مي‌خواست مجلس اختياراتش رو تمديد كنه همين مسئله موجب اختلافش با آيت‌الله كاشاني شده با اينكه مصدق واسه يه سال موافقت رو گرفت اما مي‌خواد مجلس منحل بشه‌! چون فكر مي‌كنه مردم بدون قيد و شرط ازش حمايت مي‌كنن‌!»
ريحانه چيزي نگفت‌، نگاه به قاب عكس آقا عبدالصمد كرد، محمدحسين آمد توي اتاق و نشست سر سفره‌.
- اگه مجلس منحل بشه‌، نمي‌دونم آقاي مصدق چطوري مي‌خوان دوباره حمايت مردم رو به دست بيارن‌، آيت‌الله كاشاني توي مجلس و بين مردم خيلي ازشون حمايت كردن‌! از طرفي مي‌گن در اين موقعيت‌، شاه دست به دامن انگليس و آمريكا شده‌، شايد برش گردونن‌!
ريحانه غذا را روي سفره گذاشت و گفت‌:
«برگرده‌؟ شاه برگرده‌؟ با حجله‌هاي سر خيابونا چه مي‌كنه‌؟ حالا كه مردم مجسمه‌هاش رو پايين كشيدن‌، چطوري برگرده‌؟»
محمدحسين دست برد به سفره و تكه‌اي پنير و گردو گذاشت لاي نان و گفت‌:
«يعني فكر مي‌كني تا حالا چطوري مونده‌؟ با زور ديگه‌! اصلاً نظر مردم اهميتي داشته‌؟»
* * *
تصفيه‌هاي شاهنشاهي‌
دسته با پريشاني آشكاري صف كشيد، باد از زير يونيفورم‌ها مي‌گذشت و تا عمق جان نفوذ مي‌كرد، گونه‌ها از سرما به سرخي مي‌زد و قنداق تفنگ‌هاي يخ زده كرختي و سرما را به دست‌ها منتقل مي‌كرد.
با آمدن فرمانده سربازها محكم پوتين‌ها را بر خاك كوبيدند و گرده‌اي از خاك به آسمان بلند شد.
صداي كش‌دار گروهبان توي هوا چرخي زد و بر سر دسته فرو افتاد.
- دسته آزاد!
محمدعلي نفس‌اش را به آرامي بيرون داد و قنداق تفنگ را كنار پاشنه پايش به زمين گذاشت و نوك سر نيزه را در دست راستش فشرد.
آسمان سياه بود از ابرهايي كه از غرب مي‌آمد، محمدعلي با خودش فكر كرد:
«اگه همين طوري ادامه پيدا كنه‌، خوبه‌!»
محمدعلي غرق خودش و جلسه عصر با بهايي‌هايي بود كه آن روز عصر به خانه سرهنگ مي‌آمدند، فكر كرد:
«حالا حتم دارم مي‌تونم ثابت كنم كه اول روس‌ها بودن كه بهائيت رو ساختن و بعد انگليسي‌ها از بهائيت به نفع خودشون استفاده كردن‌!»
فرمانده گردن كشيد:
«گروهبان سوم محمدعلي رجايي‌!»
سرها برگشت به طرف محمدعلي‌! محمدعلي سر جا ماند. فرمانده دستش رفت به جيب لباسش و پاكت سيگار را بيرون آورد و سيگاري گيراند!
- لابد لو رفتم‌!
محمدعلي يقين داشت كه اگر لو رفته باشد، ارتش هرگز او را نمي‌بخشد، نمي‌بخشد به خاطر عقايدش كه اين روزها با خواندن كتاب دالگورگي درباره باطل بودن بهائيت محكم تر شده بود، يا حتي به خاطر آيت‌الله طالقاني در مسجد هدايت و همسو شدن با عقايدش‌، نابخشودني‌تر از همه عضويت در گروه فدائيان اسلام كه اين روزها خون رزم‌آرا را به خاطر مخالفتش با ملي شدن نفت ريخته بودند.
فرمانده دوباره و اين بار با صداي بلندتر گفت‌:
- گروهبان سوم محمدعلي رجايي‌!
محمدعلي يك قدم پا پيش گذاشت و پاها را به هم كوبيد، فرمانده ايستاد، سينه‌به‌سينه محمدعلي و آرام و سنگين گفت‌:
«فردا خودتو به پادگان نيروي زميني جي معرفي كن‌!»
لبان محمدعلي ناباورانه زمزمه كرد:
«نيروي زميني‌! بله قربان‌!»
باد زير آسمان سرد، بي‌محابا تاخت مي‌زد و پرچم شاهنشاهي بر نوك ميله بلند ميانه پادگان تكان مي‌خورد، محمدعلي لبه‌هاي يقه اوركتش را بلند كرد و تا پشت گردنش بالا آورد، انديشيد:
«بايد از ارتش برم‌، حالا كه شاه با كودتا برگشته نه اينجا كه همه اداره‌ها رو از نيروهاي مخالفش پاك مي‌كنه‌! پس چه بهتر كه خودم از ارتش برم‌!»
پاورقي

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10