(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


چهارشنبه 19 تـیـر 1392 - شماره 20538

اصلاحات شهید می‌خواهد !؟
خودشه قربان !
   


شليك به مغز اصلاحات براى متهم كردن رقيب
سعيد حجاريان به همراه سروش و جهانبگلو از تئوريسين‌هاى جبهه دوم خرداد به حساب مى‌آيد. او كه به گفته خودش پيش از انقلاب سابقه زندان ندارد، پس از پيروزى انقلاب اسلامى به واسطه ارتباطاتش به عضويت كميته ضد كودتا در مقابله با كودتاى نوژه درمى‌آيد. با تأسيس معاونت اطلاعات در نخست‌وزيرى به همراه خسرو تهرانى، تقى محمدى و عباس عبدى به اين دستگاه امنيتى رفته و در تأسيس وزارت اطلاعات نقش اساسى ايفا كرد.
پس از دولت ميرحسين موسوى به تدريج از وزارت اطلاعات جدا شد و به مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهورى دولت هاشمى پيوست. در اين زمان چرخش فكرى حجاريان آغاز گرديد و با ورود به دانشكده حقوق و علوم سياسى دانشگاه تهران توسط حسين بشیريه (شاگرد مكتب ماكس وبر) از چشمه علوم انسانى و تئوريهاى سحرآميز و افسون‌كننده مغرب‌زمين سيراب شد. حجاريان با حضور در حلقه كيان رابطه نزديكى با سروش پيدا كرد. وى درباره رابطه‌اش با سروش مى‌گويد: «عبدالكريم سروش هميشه به من مى‌گفتند: بهترين غزل حافظ كه براى من جالب است همان است كه مى‌گويد: با كريمان كارها دشوار نيست. من مى‌گويم با عبدالكريمان كارها دشوار نيست و از اين جهت من خيلى متأسفم از اين كه ما محروم هستيم از حضور ايشان در كشور».195
حجاريان با حضور در خارج از كشور و ارتباط با اپوزيسيون خارج‌نشين با موضوعاتى چون دموكراتيزاسيون، پلوراليسم دينى و . . . آشنا شد. نشريه نيمروز كه در جهت براندازى نظام جمهورى اسلامى فعاليت دارد، به رفت و آمدهاى مشكوك حجاريان به اروپا اشاره مى‌كند و افشا مى‌كند كه «او در اقامت در خارج، باب گفت‌وگوى مكاتباتى با اپوزيسيون را از طريق نوشتن در نيمروز، با نام مستعار «نادر صديقى» آغاز كرد و چند مقاله در باب آزادى اسلامى در اين روزنامه نوشت و سپس در پى سكوتى چند ماهه، نام ديگرى براى خود برگزيد و دو مقاله ديگر نيز در گفت وگو با اپوزيسيون در همين نيمروز منتشر ساخت».196
ارتباط حجاريان با گروههاى اپوزيسيون او را به اين باور رسانده بود كه براى اجراى انديشه‌هاى خود - كه برگرفته از مكاتب غرب بود - بايستى نظام اسلامى تغيير پيدا كند. لذا معتقد بود با راه‌اندازى شبكه‌هاى اجتماعى مى‌توان به اين تغيير اميدوار بود. حجاريان كه در راه‌اندازى بسيارى از روزنامه‌هاى جريان موسوم به چپ مانند روزنامه سلام، آيين، صبح امروز، فتح، توس، جامعه و . . . و همچنين احياى مجدد سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى همكارى و مشاركت داشت، در اين باره مى‌گويد: «سياست، قبضه يا تأثيرگذارى بر قدرت براى رسيدن به اهداف و برنامه‌هاى از پيش تعيين شده و يا آن برنامه‌هايى كه تعيين خواهد شده است.[؟!] ميدان سياست‌ورزى، ميدان رقابت نيروهاى سياسى است. اگر ميدان سياست توسط يك نيرو پر شده باشد، سياست‌ورزى به صورتهاى مختلف براى تأثير بر قدرت در عرصه‌هاى ديگر صورت مى‌پذيرد. دريك حالت، نيروهاى سياسى در خارج از مرزها و تحت عنوان اپوزيسيون غيرقانونى (دولت در تبعيد) مى‌سازد. در حالت ديگر نيروهاى سياسى از عرصه اجتماعى آمده و گروههاى لابى، ذى‌نفوذ و يا NGOها را تشكيل مى‌دهند. در حالت ديگر آنها به عرصه فرهنگى مى‌روند و گفتمانهاى بديل مى‌سازند و به تغيير و بازتوليد سمبلها و گفتمانها روى مى‌آورند. فرزانگى نوعى خاص از روشنفكرى است. پس روشنفكر فرزانه كه به هيچ طبقه‌اى متعهد و وابسته نيست، با استقلال رأى خود و با بهره‌گيرى از عنصر نقد اجتماعى تلاش مى‌كند تا بر عنصر اصلى ميدان سياست‌ورزى يعنى قدرت تأثير بگذارد. منظور ما از روشنفكرى و فرزانگى، روشنفكران اتميزه هستند كه قاب و قالب به خود نمى‌گيرند و فاقد طبقه هستند و لذا تحرك و مانور آنان بسيار است. تفاوت و فصل مميز روشنفكران و توده، موضوع خردورزى نقاد است، درگذر از سنت به تجدد، بهره بردن از نقد اجتماعى براى عقلانى كردن جامعه به منظور تسهيل سير اين گذر است».197
سعيد حجاريان همچنين با تأكيد بر توسعه سياسى و دموكراتيزه كردن ايران - كه دلالت بر انديشه غربى او دارد - مى‌گويد: «ما افرادى مسلمان و فرزندان انقلاب هستيم و به اين‌جا رسيده‌ايم كه بايد سكولار باشيم و اين را نيز از انقلاب به دست آورده‌ايم، مفهوم توسعه سياسى، دموكراتيزاسيون است و الگوى ما، حقوق بشر است. سازمانهاى جهانى، معيارى براى سنجش ميزان برخوردارى هر كشور از توسعه را مشخص كرده‌اند، ما بايد سعى كنيم خودمان را به آن شاخصها برسانيم».198
هدفى را كه حجاريان به همراه ديگر افراد به اصطلاح روشنفكر پيگيرى مى‌كند، درنهايت به ليبراليسم ختم مى‌شود چرا كه ليبراليسم داعيه‌دار ستيز با ايدئولوژى است.
هاشمى، معاون سياسى آن مركز بود و در آن‌جا پروژه توسعه سياسى را دنبال نمود. اين پروژه به گونه‌اى انحرافى بود كه خود وى اذعان دارد كه هاشمى رفسنجانى با آنان اختلاف داشت. حجاريان در اين باره مى‌گويد : «آن زمان هاشمى رفسنجانى ذهنيت ما را چندان نمى‌پسنديد . . . پروژه ما پروژه بزرگى بود كه آقاى هاشمى نمى‌خواست و رها كرد».199 با پايان يافتن دوران هشت ساله حاكميت سازندگى در كشور و با روى كار آمدن دولت اصلاحات در دوم خرداد 1376، سيد محمد خاتمى رئيس‌جمهور منتخب مردم كه در طول رقابتهاى انتخاباتى از توسعه سياسى دم زده بود، سعيد حجاريان را به عنوان مشاور سياسى خود برگزيد.
حجاريان نيز كه سالها براى تدوين راههاى سكولاريزه كردن و درنهايت براندازى نظام جمهورى اسلامى ايران فعاليت نظرى كرده بود با ورود به قوّه مجريه، پروژه توسعه سياسى و در پنهان پروژه براندازى نظام دينى ايران را به اجرا گذارد. در ادامه براى روشن شدن تأثيرگذارى انديشه‌هاى حجاريان و ديگر به اصطلاح روشنفكران وطنى شيفته غرب مانند سروش ـ بشیريه و ملكيان به جزوه «نامه‌اى براى افراد» كه خاتمى در دوران رياست‌جمهورى خود منتشر كرد، اشاره مى‌كنيم :
خاتمى در اين جزوه مانند دوستان ايدئولوگ خود از ادامه استبداد در جمهورى اسلامى سخن مى‌گويد: «استبدادزدگى درد مزمن و مشترك جامعه ما است. عدم تأمل در اين درد بزرگ تاريخى همه ما را به بيراهه خواهد برد».200 او در نامه‌اش براى فردا، مشروعيت همه قدرتها را مستقيم و غيرمستقيم برآمده از مردم خواند و در همين جزوه بود كه بر پيگيرى سياستهاى سكولاريستى از سوى خود نيز اعتراف كرد. «متأسفانه حتى مفاهيم غربى هم، وقتى به يك فضاى استبدادزده پاى مى‌نهند، تحريف هم مى‌شوند و اين كه در اين مسير سكولاريسم نيز مبدّل به دين‌ستيزى مى‌شود، از اين قاعده بركنار نيست».201
اگر تئوريسين‌هاى جبهه اصلاحات براى تاختن به دين معركه‌اى خودساخته ميان عقل و ايمان برگزار مى‌كردند و در آن جانب عقل را مى‌گرفتند، خاتمى نيز به تبع آنان، دين و فضيلتهاى انسانى را به ستيز عدالت يا آزادى برد و البته نتيجه گرفت كه «اگر دين در برابر آزادى قرار بگيرد، اين دين است كه بايد محدود شود نه آزادى»202 و هرچه با آزادى مقابل شده است، لطمه ديده است، حتى فضيلتهاى انسانى».203
سعيد حجاريان به عنوان مشاور سياسى رئيس‌جمهور، ايدئولوگ جبهه اصلاحات و ليدر فكرى مطبوعات و جريانات موسوم به دوم خرداد به شمار مى‌رفت. او با پيشنهادهاى تخريبى خود نظير فتح سنگر به سنگر، فشار از پايين و چانه‌زنى از بالا در ايجاد جوّ شبهه‌آلود فضاى سياسى كشور در دوران اصلاحات نقش بسزايى داشت. او كه در تشكيل حزب مشاركت نيز نقش محورى داشت، خط‌مشى‌هاى كلى اين حزب را ترسيم مى‌كرد. حجاريان در اين باره مى‌گويد: «جبهه مشاركت نمى‌تواند نسبت به مسأله اصلاحات بى‌تفاوت باشد. اين جبهه يك برنامه اصلاحات آماده و حاضر دارد. چه برنامه‌اى قانونى و مشروع‌تر از مرامنامه جبهه مشاركت كه برنامه رئيس‌جمهور هم بود، وجود دارد».204
سوار شدن بسيارى از تجديدنظرطلبان و تئوريسين‌هايى مانند سروش، جهانبگلو و حجاريان - كه آلوده به حلقه‌هاى آلوده سكولاريسم چون كيان و آيين شده بودند - بر قطار اصلاحات، سبب شد دولت خاتمى به جاى كار و سازندگى و آبادانى و پيشرفت در عرصه‌هاى سياسى، فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى به وادى اپوزيسيون‌سازى كشانده شده و به زعم خود اين بازوى توانمند و مقتدر نظام را به مانعى در برابر اهداف انقلاب بدل كنند، در اين ميان نقش سعيد حجاريان برجسته است. به طور مثال اين عضو حزب مشاركت در اظهار نظرى ولايت فقيه را اين‌گونه زير سؤال مى‌برد: «نمى‌توان كسى را مكلف و متعهد كرد كه كسى را دوست داشته باشد، عشق و مَحبّت به ولايت فقيه يك حقوق است نه يك تكليف!... اين را به صراحت اعلام مى‌كنم كه به پاره‌اى از قرائتها از ولايت فقيه كه شبهه سلطنتى فقيه است، نه اعتقاد قلبى و نه التزام عملى دارم».205
سعيد حجاريان به عنوان مشاور سياسى و امنيتى رئيس‌جمهور كه توأمآ عضويت در شوراى اسلامى شهر تهران و عضويت در شوراى مركزى حزب مشاركت را نيز برعهده داشت، در روز يكشنبه 22 اسفند 1378 خبرساز شد.
چند ماه از عمليات ناكام 18 تير 1378 توسط اصلاح‌طلبان نگذشته بود كه آنان در محافل خصوصى زمزمه‌هايى به راه انداختند مبنى بر اين‌كه اصلاح‌طلبى، شهيد مى‌خواهد تا بتواند جايگاهى در ميان مردم پيدا كند و بدين ترتيب بود كه در نخستين ساعات روز 22 اسفند 1378 سعيد حجاريان عضو شوراى شهر تهران و مشاور سياسى خاتمى در حالى كه قصد ورود به ساختمان شوراى شهر را داشت مورد سوء قصد چند مرد مسلح قرار گرفت و بشدّت از ناحيه سر، صورت و گردن مجروح شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
195- روزنامه نوروز، به تاريخ 22/12/1380.
196- نشريه نيمروز، به تاريخ 27/12/1378.
197- روزنامه آيين، به تاريخ 2/9/1383.
198- خبرنامه ويژه دادگسترى استان تهران، شماره 2، سال 1381.
199- كالبدشكافى ذهنيت اصلاح‌گرايان، حسين سليمى.
200- سوداى سكولاريسم، سيد ياسر جبرائيلى، خبرگزارى فارس.
201- نامه‌اى براى فردا، سيدمحمد خاتمى، مؤسسه خانه فرهنگ خاتمى.
202- سخنرانى خاتمى در سالگرد دوم خرداد، به تاريخ 2/3/1387.
203- وبگاه رسمى خاتمى، به تاريخ 2/3/1377.
204- روزنامه جمهورى اسلامى، به تاريخ 1/5/1379.
205- روزنامه صبح امروز، شماره 59.
پاورقی

 


پروین مقدم
راننده به محمدعلي گفت‌: بيا بالا.
محمدعلي ساك پر از كتابش را برداشت‌، پايش را روي ركاب گذاشت و خودش را بالا كشيد. راننده پدال گاز را فشار داد و اتوبوس زوزه‌كنان از جا كنده شد.
محمدعلي با خودش فكر كرد:
«معلمي يعني عاشقي‌.»
و بعد برگشت تا نگاهي به شهر بيندازد، اتوبوس دل جاده را به سمت بيجار شيار مي‌كرد و تهران لحظه‌به‌لحظه در نگاه‌ها دور و دورتر مي‌شد.
محمدعلي دفترچه يادداشتش را از كيفش درآورد و نوشت‌:
«سلام بيجار، سلام بچه‌ها، سلام معلمي‌!»
در كلانتري‌
پيش از ظهر كسي با دوچرخه آمد و به محمدعلي گفت كه رئيس شهرباني پيغام داده آقاي رجايي يك سر بيايد كلانتري‌، گفت كه گفته است‌، حتماً بياييد، محمدعلي راه شهرباني را پرسيد و غريبه نشانش داد.
ظهر محمدعلي رفت كلانتري‌، نگهبان توي اطاقك يك چشمش چرت بود و يك چشمش نگهباني مي‌داد، چراغ علاءالدين وسط اتاقك روشن بود. محمدعلي با انگشت سه ضربه به شيشه زد. نگهبان پيچ راديو را كم كرد، به محمدعلي نگاه كرد و ديد كه لبخند به لب دارد. دريچه را باز كرد. محمدعلي زانوها را خم كرد و از دريچه صدايش را داد تو:
«محمدعلي رجايي هستم‌، معلم مدرسه‌.»
نگهبان بلند شد. لبه كلاهش را بالا داد و با سرآستين چشمش را پاك كرد و گفت‌:
«از اين طرف برو اتاق دوم‌.»
محمدعلي زيرلب «بسم‌الله» گفت و رفت تو.
همان نگاه اول رئيس فرهنگ منطقه را ديد و شناخت‌.
- يعني چي شده‌؟ نكنه مي‌خوان كلاس‌هاي قرآن و نهج‌البلاغه را رو تعطيل كنم‌؟
و بعد حرف رئيس را شنيد:
«خودشه قربان‌!»
سرهنگ سرجنباند. محمدعلي لبخند زد.
- بفرما بشين آقاي رجايي‌.
محمدعلي كمي دورتر، كنار پنجره نشست‌. هواي بيرون سرد بود و آفتاب به خيسي مي‌زد، گربه‌اي روي ديوار كمين كرده بود.
- تو محمدعلي رجايي فرزند عبدالصمد هستي‌؟
نگاه محمدعلي از گنجشك‌ها و گربه به سمت رئيس فرهنگ برگشت‌.
- بله پسر مرحوم عبدالصمد رجايي‌!
سرهنگ پرسيد:
«اهل قزوين‌؟»
محمدعلي سر تكان داد:
«بله‌!»
رئيس چپقش را به دست ديگرش داد و صندلي‌اش را پيشتر كشيد به سمت ميز سرهنگ‌، سرهنگ سر برد بيخ گوش رئيس‌.
نگاه محمدعلي دوباره به طرف پنجره رفت‌.
گربه روي لبه ديوار نرم نرمك خزيد، گنجشك‌ها نيم پري زدند و كمي عقب نشستند. گربه خپ كرد و بر جا ماند.
- شما معلم زبان هستيد؟
محمدعلي دوباره نگاهش برگشت توي اتاق‌.
- ديپلم رياضي دارم اما به خاطر كمبود معلم‌، انگليسي درس مي‌دم‌.
سرهنگ و رئيس دوباره به پچ‌پچ افتادند، محمدعلي نگاهش را سر داد به طرف پنجره‌، گربه كمي پيشتر آمده بود، خميده‌،
خميده‌!
محمدعلي از خودش پرسيد:
«يعني چيزي از سابقه سياسي‌ام فهميدن‌؟»
گربه نرم دست چپش را بلند كرد، گنجشك‌ها تيز شدند براي پريدن‌، دست گربه توي هوا ماند.
- خب آقاي رجايي‌...
محمدعلي نفسش را به آرامي تو داد و سر برگرداند رو به رئيس‌، رئيس چپقش را روي لب گذاشت‌. چند پك كوتاه پشت سر هم كشيد، محمدعلي با خودش فكر كرد:
«آخه آقاي رئيس‌! چي‌چي‌ات به ايراني مي‌خوره‌؟ چپق‌ات‌؟ كلاه شاپوت‌؟ كراواتت‌؟...»
- خب آقاي رجايي‌! آقاي سرهنگ وثوقي تصميم دارن‌، درس زبان بخونن و از من خواستن تا با شما صحبت كنم‌، شما كار تدريس ايشون رو به عهده بگيرين‌.
لبخند كمرنگي روي لب‌هاي محمدعلي نشست‌. نگاهش را از پنجره بيرون برد. گنجشك‌ها پريده بودند!
پاورقی

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10