(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


دوشنبه 31 تـیـر 1392 - شماره 20548

کارشناسان بین المللی مطرح کردند: شکست نژاد پرستی رسانه ای در غرب
خانه سینما، اصغر فرهادی و چند موضوع دیگر
دوپینگی ها
دو نگاه به فیلم «گهواره ای برای مادر» به کارگردانی پناه برخدا رضایی
   


قسمت هفتم برنامه"راز" با موضوع حصر رسانه‌های برون مرزی در ایران با حضور حمیدرضا عمادی مدیراتاق خبر پرس تی وی، علی اجاره دار مدیراتاق خبر هیسپان تی‌وی، رادنی شکسپیر عضو کمیته دفاع از بحرین در لندن ، کین اکیف فعال صلح طلب در آمریکا و رندی شرت روحانی مسیحی و فعال حقوق در آمریکا از شبکه چهار سیما پخش شد.
درابتدای این برنامه حمیدرضا عمادی مدیراتاق خبر پرس تی‌وی درباره نقش رسانه در دنیای امروز گفت: در دنیای امروز هم مخاطب و هم رسانه نقش متفاوتی پیدا کرده است. با قوی تر شدن رسانه‌ها فناوری گسترده‌تر و جدیدتر و نوع خبررسانی تغییر کرده است. مخاطب امروز هوشمندتر شده و نمی‌شود چیزی را به مخاطب تزریق کنیم و او به راحتی آن را بپذیرد. رسانه‌ای که به مخاطب دروغ می‌گوید بازنده است.
مدیراتاق خبر پرس تی‌وی درباره اهمیت تأثیرگذاری رسانه و خبر خاطرنشان کرد: گاهی رسانه تصویری پخش کرده که شاید اثرش از گلوله‌های تکفیری‌ها بیشتراست. دنیای امروز به این نتیجه رسیده که نمی‌تواند مثل گذشته با رسانه برخورد کند. یکی از دلایل حمله به پرس تی‌وی این است که ما مخاطب را شناختیم و آنها(دولت های غربی) می‌ترسند. ما به شعور و سلیقه مخاطب احترام گذاشتیم و این باعث موفقیت ما شده است.
علی اجاره دار نیز در پاسخ به اینکه هیسپان تی‌وی چه خلأیی از مردم آمریکایی جنوبی را پرمی‌کند عنوان کرد: تاریخ آمریکای جنوبی و آمریکا پر از درد و رنج مردمان بومی آن کشور است و این جریان از کشف قاره آمریکا آغاز و در دوران معاصر ادامه پیدا کرد و حکومت‌های دیکتاتوری روی کار آمدند. همه حکومت‌های دیکتاتوری از جمله شیلی، آرژانتین و ونزوئلا از طریق کودتای آمریکایی به قدرت رسیدند.
مدیراتاق خبر هیسپان تی وی ادامه داد: در پس زمینه تاریخی مردم آمریکای جنوبی این نفرت نسبت به آمریکا وجود دارد؛ چون جنایات بسیار بزرگی صورت گرفته و هنوز جایگاهش در اذهان این مردم باقی مانده است. از طرف دیگر آمریکای جنوبی به عنوان حیاط خلوت آمریکا محسوب می‌شد و مصرف کننده آمریکا بود.
اجاره دار درخصوص بیداری مردم آمریکای جنوبی تشریح کرد: الفاظ و تفکری که مردم آمریکای جنوبی از آن سود می‌برند، به نوعی نشان دهنده بیداری آمریکای جنوبی است. همین لفظ توانستن درانقلاب اسلامی به وسیله رهبر و مردم آمریکای جنوبی به کار گرفته شد.
وی همچنین درباره سانسور در آمریکای جنوبی اظهار کرد: در آمریکای جنوبی سانسور رسانه‌ای کامل وجود دارد. ارائه خبر دو شکل دارد: یا دروغ بگویید و یا اصلا نگویید.
این فعال حوزه رسانه با اشاره به مالکیت رسانه ای آمریکای جنوبی گفت: اکثر شبکه‌های مختلف آمریکای لاتین به دست صهیونیسم است. آنها خبرهایی که باید بگویند را نمی‌گویند؛ یعنی ذهن مردم را به سمتی نمی برند که تفکری شکل گیرد. کار آنها انتشار اخبار روزمره و زرد است و این باعث می‌شود ذهن مردم از واقعیت‌های جامعه خالی بماند.
مدیراتاق خبر هیسپان تی‌وی یادآور شد: هیسپان تی‌وی واقعیت متفاوتی را ارائه نمی‌کند و سعی می‌کند در تمام زمینه‌ها بی طرف باشد. پوشش اخبار خاورمیانه و آمریکای لاتین به کمک خبرنگارانی که در سراسر دنیا داریم صورت می گیرد.
شبکه های ایرانی؛ صدای مظلومان جهان
در ادامه این برنامه، رادنی شکسپیر اقتصاددان،استاد دانشگاه و از اعضای کمیته دفاع از مردم بحرین از لندن به صورت مجازی با برنامه «راز» ارتباط برقرار کرد و درباره اقدامات پرس تی‌وی و حساس شدن دولت‌های غربی نسبت به عملکرد این شبکه گفت: پرس تی‌وی صدای حقیقت است و دولت‌های غربی به شدت می‌ترسند، چون اطلاعاتی درباره نسل‌کشی خزنده در فلسطین، فرقه گرایی وجنگ‌های فرقه‌ای که عربستان سعودی و ترکیه به آن دامن می زنند، مسأله سوریه، سقوط اقتصادی، ضعف فیزیکی و فروپاشی موقعیت غرب منتشر می کند. وقتی این پیام‌ها وجود داشته باشد، معمولا پیام رسانِ این واقعیت‌ها را خفه می کنند.
وی درباره چگونگی تأثیرگذاری برنامه‌های پخش شده پرس تی‌وی در لندن تصریح کرد: در بریتانیا شبکه‌های مستهجنی هستند که پایگاه اصلی آنها در کشورهای دیگر از جمله ایالات متحده است. سانسور پرس تی‌وی تنها یک بهانه است. اما پرس تی‌وی و شبکه‌های العالم و هیسپان در حال انتشار واقعیت هستند و اطلاعاتی منتشر می‌کنند که دولت‌های تحت سلطه صهیونیست به آن علاقه‌ای ندارند. تمام رسانه‌های غربی از جمله بی‌بی‌سی در کنترل صهیونیست‌ها هستند.
این استاد دانشگاه درباره شکاف خزنده بین حقیقت و دستکاری رسانه‌ای توضیح داد: حقیقت یک مسئله مسجل است. آن‌ها تلاش می‌کنند با اینترنت برخورد کنند چون نوعی جنگ تمدنی بین جبهه‌ای که دیدگاه عقلایی ندارد و جبهه‌ای که براساس حقیقت است به وجود آمده است. جبهه نخست بیشتر به سمت جنگ و کنترل اینترنت می‌آید و این وضعیت بسیار جدی است.
شکسپیر افزود: ایران وارد این حوزه شده و شاهدیم که جهان به سمت ایران و برنامه‌های پرس‌تی‌وی آمده‌اند. بسیاری از جهانیان از ایران حمایت می‌کنند چون ایران و رسانه‌های ایرانی واقعیت‌ها را منتشر می‌کنند و شما در بلندمدت می‌توانید به اهداف خود برسید.
شکست انحصار رسانه ای
در ادامه، کین اکیف فعال صلح از مهمانان مجازی دیگری بود که در بحث‌های"راز" شرکت کرد و درباره پرس تی‌وی و هیسپان تی‌وی و قطع آنها از ماهواره گفت: من به جمع تفنگداران غربی پیوستم چون فکر می‌کردم کشورم خوب است، اما تحت تلقین قرار گرفته بودم و جهلم ناشی از بازی‌های رسانه‌ای بود.
این فعال حوزه صلح خاطرنشان کرد: پرس تی وی، هیسپان تی وی و راشا تودی توانسته‌اند حصارهای القای رسانه‌ای را بشکنند. رسانه‌ها تهدیدی جدی برای دستگاه ظلم و امپریالیسم جهانی هستند و پخش پرس تی‌وی به همین دلیل ممنوع شد. کار شبکه‌هایی مثل پرس تی‌وی بسیار مهم است چون حرکت جریان‌های اصلی رسانه‌ای را برای رسیدن به منافع مادی نشان می‌دهد. رسانه‌های غربی باید بدانند کارشان نتیجه نمی‌دهد و هر روز مردم (بیشتر از قبل) با واقعیت آشنا می‌شوند.اکیف درباره دستاورد بزرگ خود در سفر به ایران گفت: ما در غرب رهبری خاصی در عرصه سیاسی نداریم و در هیچ کشوری به جز ایسلند این رهبری وجود ندارد. البته در برخی کشورهای غربی رهبران محبوب وجود دارند، اما در اکثر کشورها افراد مطرح هنرپیشگان و بازیگران سیاسی هستند. آنها برای رسیدن به قدرت ، هرچه از آنها خواسته شود، انجام می‌دهند و فرقی نمی‌کند آزادی خواه و یا محافظه کار باشند.
وی ادامه داد: آنها وقتی به قدرت می‌رسند در جهت منافع افرادی که به آنها قدرت بخشیده‌اند، حرکت می‌کنند. در ایران ما رهبری مثل آیت الله خمینی داشتیم که صادق و راستگو بودند اما در کشورهای غربی چنین رهبری وجود ندارد. در کشورهای غربی داشتن رهبر عجیب به نظر می‌رسد.
اکیف یادآورشد: در غرب هرچه بیشتر منابع مالی داشته باشید، قدرت دارید و می‌توانید سیاستمداران را از این طریق کنترل کنید. نظام حاکم بر غرب براساس غصب و چپاول فرصت‌ها از دیگران است.
سیاه‌پوستان آمریکا مثل مسلمانان میانمار
دکتر رندی شرت روحانی مسیحی و فعال حقوق بشرنیز از افراد شرکت کننده در بحث "راز" بود و درباره خبر نقض حقوق سیاه پوستان و حکم تبرئه زیمرمن به عنوان یک سفید پوست گفت: این حکم نشان داد که آمریکا به شدت نژادپرست و غیردموکراتیک است و حقوق رنگین پوستان در آمریکا نقض می‌شود و آنها قربانی عدالت آنجا می‌شوند و سیاه پوستان باید این شرایط را تحمل کنند.
این فعال حقوق بشر افزود: با اینکه یک سیاه‌پوست در آمریکاست اما همچنان نظام امپریالیستی وحشی وجود دارد. این کشور به لیبی حمله کرده و درسوریه هم همین کار را انجام می‌دهد. این حکم تازه نیست بلکه در گذشته هم حقوق سیاه پوستان نقض شده است.
رندی شرت در پایان گفت: فکر می‌کنم زیر لایه‌های ظاهری آمریکا واقعیت‌های دیگری وجود دارد و به سیاه پوستان نگاه انسانی کمتری دارند. وضعیت سیاه پوستان آمریکایی با تفاوت‌هایی مثل مسلمانان روهینگا در میانمار است.

 


آرش فهیم
دوپینگی یعنی قهرمانِ ضدِپهلوان؛ برنده همیشه بازنده؛ پیروزی در اوج شکست و موفقیت با سقوط و نشست. دوپینگی ها نای ایستادن روی پای خود را ندارند؛ همیشه باید به «چیزی» تکیه کنند، وگرنه، بی اتکای به غیر، می افتند! آن ها مرد مبارزه جوانمردانه نیستند و از قواعد بازی مردانه می ترسند. دوپینگی ها از توهم قدرت در رنجند و پهلوان پنداری خود را گنج می انگارند!
وضعیت امروز برخی افراد، گروه ها و جریان ها در سینمای ایران، درست شبیه به اوضاع دوپینگی هاست؛ وضعیت این روزهای سینمای کشورمان، غبارآلود و مبهم است و همه وقایع در حالتی آمیخته با تعلیق و هراس پیش می رود. همچنان که شفاف شدن و آرامش اوضاع، به ضرر دوپینگی های این میدان است و حتی حذف همیشگی آن ها را در پی خواهد داشت.
درست مثل دامن زنندگان بحران خانه سینما که هر روز گره ای بر کلاف پیچیده آن اضافه می کنند. خانه ای که از پای بست ویران بوده و گویی در این خرابه گنجی پنهان است که یافتن آن، هیچ گاه به مالکان و ساکنانش مجال اصلاح پای بست ها را نداده است! خانه‌ای که کاشانه ای برای فرزندان سینما نبوده، همان طور که امروز هم این پدرخوانده های سینما هستند که بر طاق خانه بر هم تیغ می کشند. بحث و قصدی در دفاع از مدیریت دولتی سینما و بعضی افراد و کانون های همراه با آن‌ها نیست؛ نقد عملکرد پر غلط آن ها را مجالی دیگر لازم است. اصلا یکی از ابزارهای دوپینگی های این عرصه، ضعف مدیریت بوده است وگرنه با تدابیر صحیح و بجا، این غائله باید تا به حال تمام می شد. اما مدیریت سینمایی دولت دهم با رفتارهای متناقض و پر فراز و نشیب خود، به پدرخوانده های سینما فرصت دوپینگ از طریق مظلوم نمایی و عرض اندام بیشتر بخشیده است.
اما در این میان باید از حاکمان خانه سینما و طیف همراه آن ها چند سؤال را پرسید: بر فرض که مدیران سازمان سینمایی و فیلم‌سازان و گروه های مخالف شما، همه یک سره بد و باطل هستند و شما حق مسلمید! چرا تا این حد نگران از دست دادن میزهایتان در خانه سینما هستید؟ اگر ادعا می کنید که مشکل قانونی ندارید، چرا برای گرفتن حق خود به قانون مراجعه نمی کنید؟ چرا به جای گفت وگو و مذاکره، در کوچه و خیابان داد و هوار راه می اندازید و مزاحم زندگی همسایگان خانه سینما می شوید؟ بر فرض که تجمع شما قانونی است، آیا حق ایجاد آلودگی صوتی در یک محل مسکونی و توهین به دیگران را هم دارید؟ آیا با فرهنگ شهرنشینی آشنا نیستید؟ اگر حق با شماست، چرا در مناظره تلویزیونی از پاسخ به طرف مقابل طفره می روید؟ چرا درباره هزینه و علت سفرهای خارجی خود با بودجه خانه سینما توضیح نمی دهید؟ چرا در دوران حاکمیت خود بر خانه سینما از امور صنفی کوتاهی می کردید و به جایش از این فرصت برای کار سیاسی بهره می بردید؟ چرا اغلب اعضای خانه سینما مشکل معیشتی دارند و شما‌...؟ چرا در لیست امضای حمایت از شما اسامی فوت شدگان و افراد ناشناخته دیده می‌شود؟ چرا اساسنامه خانه سینما را تغییر دادید، آن هم بدون مجوز؟ چرا در نشست های خبری، رسانه های منتقد خودتان را دعوت نمی کنید؟ چرا به جای توضیح قانع کننده درباره میزبانی از نمایندگان اسکار، به پرسشگران توهین کردید؟ و ده ها پرسش دیگر از این دست که هیچ گاه به آن پاسخ نمی دهند.
نکته جالب در علاقه شدید این روزهای سردمداران خانه سینما به محمود احمدی‌نژاد است! آن ها در همه سخنرانی ها و مصاحبه‌هایشان، راه و بی راه از حمایت رئیس جمهور از خودشان سخن می گویند. چون بدون تکیه به صاحبان قدرت توان ایستادگی ندارند!
در همه جای جهان، به طور معمول هنرمندان سعی می کنند خود را مستقل و آزاد از سیاستمداران و قدرت های حاکم جلوه بدهند. حتی اگر در خفا و پشت پرده، به اهالی سیاست و قدرت متصل باشند. اما گویا در کشور ما برای برخی از اهالی هنر و خاصه سینما، مستقل بودن نوعی عار محسوب می شود! از یک طرف خانه سینمایی ها این روزها دست در دست احمدی نژاد داده اند، از طرف دیگر بعضی که تا دیروز مجیزگوی مدیران دولتی سینما بودند، تبدیل به مخالفان سرسخت شمقدری و دار و دسته اش شده اند؛ تا دیروز می گفتند این دوران بهترین مقطع مدیریت سینمایی در ایران است و امروز از این مدیریت به عنوان بدترین دوران یاد می کنند! از آن طرف هم عده‌ای از همین دوستان در موزه سینما مناسک تملق گویی برای یک سیاست باز دغل و فریب‌کار را برگزار می‌کنند! گویا کسب منافع و فرصت های دولت آینده، بدجوری آقایان را به هوس انداخته که همه ادعاهای هنرمندانه و روشنفکرانه خود را فراموش کرده و به جای سؤال از عملکرد منفی یک سیاستمدار در دوران ریاست جمهوری اش و همچنین رفتارهای ریاکارانه اش در غائله 88، به ستایش و چرب زبانی وی پرداختند!
ای کاش این گونه رفتارها فقط در مقابل سیاست بازان و قدرت پرست های داخلی شایع بود. چون بعضی از هنرمندان ما، حتی در تریبون های خارجی نیز آن چنان محافظه‌کار و ترسو عمل می کنند که همه ژست‌های آزادی خواهانه شان را با پای خود، زیر پا می گذارند. مصداق بارز این موضوع، یکی از کارگردان های محترم سینمای کشورمان است که طی سال های اخیر، جایگاهی جهانی پیدا کرده. او در اغلب مصاحبه هایش با رسانه های غربی از وجود سانسور و مشکلات در سینمای ایران سخن می گوید، اما حاضر نیست ذره ای شجاعت به خرج دهد و از سانسور شبکه های تلویزیونی ایران، ترور دانشمندان ایرانی، تحریم کشورمان از سوی دولت های غربی و مسائلی از این دست سخن بگوید. پهلوان واقعی از حق مردم دیارش نزد بیگانگان دفاع می کند. آنکه شکایت بیرون می برد و سرش را در برابر غریبه‌ها تا زانو پایین می آورد و برای کسب جوایز خارجی ها، به فرهنگ سرزمین مادری‌اش دهن کجی می کند، قهرمانِ ضدِپهلوان است؛ دوپینگی تمام عیار است.
اتفاقا همین فیلم ساز در داخل هم همواره با توجه خاص دولتمردان روبه رو بوده است. به طوری که مدیران سینمایی، تمام تلاش خود را به خرج دادند تا فیلم او را خارج از نوبت اکران کنند، بلکه در شرایطی که بازار بحث درباره این فیلم داغ است، به فروش بیشتر آن کمک کنند. همه ما با مشکلات فیلم سازهای متعهد در اکران فیلم هایشان آشنا و آگاه هستیم. جای شگفتی است که چرا مسئولین فرهنگی و سینمایی ما برای اکران به موقع و افزایش استقبال از این فیلم ها هیچ تدبیری نمی اندیشند، اما تلاش خود را وقف یک فیلم فرانسوی می کنند؟! در مجال دیگری به این موضوع خواهیم پرداخت که مدیران سینمایی چگونه فریب خورده و فیلمی در راستای سیاست های اتحادیه اروپا و دولت فرانسه را با یک فیلم منتقد غرب اشتباه گرفته‌اند. نکته جالب این است که با وجود حمایت های دولتی و تبلیغات رسانه ای گسترده و پردامنه که ماه ها برای این فیلم استمرار داشته، اما استقبال مردمی چندانی هم از آن صورت نگرفته و آمار فروش فیلم در مقایسه با فضاسازی های صورت گرفته قابل توجه نیست.
البته آمار ناامیدکننده فروش فیلم ها در سینماهای کشور طی هفته های اخیر اگرچه ناگوار است، اما در مواجهه ای توأم با تدبیر و عقلانیت، می تواند زمینه ساز پوست اندازی سینمای ایران در آینده پیش رو شود؛ به شرطی که در برخورد با واقعیت های جاری در این عرصه،«اعتدال» جایگزین تعصبات کورکورانه مرسوم شود.
یکی از عوامل بیماری زای سینمای ایران در همه اعصار مختلف، برخورداری یک جریان خاص سینمایی از نوعی رانت در اکران بوده است. نکته عجیب این است که این جریان با وجود برخورداری از امکانات ویژه، همواره از سوی مردم و مخاطب های هنر هفتم پس زده شده و در عین حال، همیشه در مقام مظلوم و سینمای مستقل ظاهر شده است. نماینده این جریان در اکران فصل بهار فیلم «قاعده تصادف» بود. فیلمی که به رغم همه توجهات دست‌اندرکاران جشنواره فیلم فجر و حمایت‌های دولتی و تلویزیونی باز هم بدون هیچ اقبال مردمی به اکران خود پایان داد. اتفاق عجیب این بود که حتی در برنامه سینمایی تلویزیون نیز هیچ انتقادی از این فیلم صورت نگرفت و این برنامه به طور ویژه برای این فیلم تبلیغ کرد.
و ... حکایت دوپینگی ها همچنان ادامه دارد.
*عنوان، برگرفته از نام مستندی است به کارگردانی محمدصادق باطنی.

 


آبی گوارا در کویر سینما
مهدی امیدی
فیلم «گهواره ای برای مادر» از معدود فیلم های این روزهای اکران سینماهای کشورمان است که تناسبی محتوایی با ماه مبارک رمضان دارد. کمترین توقع مردم از مدیریت اکران، نمایش فیلم هایی پاسخ گوی نیازهای معنوی این روزها و شب های عزیز است که فیلم جدید پناه برخدا رضایی یک تنه این بار را بر دوش می کشد!
«گهواره ای برای مادر» یکی از آثار بی ادعا و سربه زیر سی و یکمین جشنواره فیلم فجر بود که به رغم شایستگی های فرهنگی و هنری اش، آنچنان که باید و شاید از سوی اهالی نقد و نظر دیده نشد. با این حال دریافت سه سیمرغ در بخش بین الملل این جشنواره، ارزش های آن را برملا ساخت.
«گهواره ای برای مادر» داستان نرگس، دختر جوانی است که تحصیل در رشته ادبیات روسی را در دانشگاه مسکو به اتمام رسانده است و اینک در کسوت بانویی طلبه، درس می‌خواند و قرار است برای تدریس به دانشجویانی که تازه مسلمان شده‌اند به روسیه بازگردد. اما ...
این فیلم در طیف آثار معنوی و اخلاقی جای می گیرد. با این حال از ورطه شعار و موعظه عبور کرده و توانسته مفاهیم مدنظر خود را در قالب روایت و درام به نمایش درآورد. آنچه موتور محرک درام در فیلم محسوب می شود، کشمکش یک دختر جوان طلبه بر سر یک دوراهی است؛ اینکه از یک فرصت خوب شغلی بهره برد یا با گذشتن از این فرصت دست به یک مجاهدت بزرگ بزند؟ او از دانشگاهی در مسکو دعوتنامه ای دریافت می کند تا برای تدریس به طلبه های تازه مسلمان روسیه به آن کشور سفر کند؛ فرصتی که برای کمتر فردی آن هم در سن جوانی فراهم می شود. پیش روی شخصیت اصلی فیلم برای دست یابی به این موقعیت عالی و کم نظیر هیچ مانعی وجود ندارد. اما در همین زمان، مادرش نیاز به یک سنگ صبور دارد. البته دختر می تواند مادرش را به سرای سالمندان بسپارد. اما او با ایثار در به دست آوردن شغلی مهم و در خور اعتنا، به قله انسانیت می رسد؛ از فرصت به دست آمده عبور می کند و نگهداری از مادر را انتخاب می کند.
قهرمان پردازی، یکی از ترفندهای فیلمسازان برای ایجاد جذابیت به حساب می‌آید. قهرمانان فیلم ها معمولا دارای ویژگی های خاص ظاهری مثل قدرت جسمی و هوشی و زیبایی اند؛ آن ها قهرمان هایی پوشالی و جعلی هستند. اما نرگس در «گهواره ای برای مادر» یک قهرمان حقیقی و واقعی است. جوانی که با عبور از خواسته های نفسانی، راه رستگاری را پیش روی خود می گشاید.
البته مضمون این فیلم تنها به اینجا محدود نمی شود، بلکه نقطه ثقل محتوای فیلم بر یک موضوع عزیز و مقدس تکیه دارد؛ «مادر» یکی از مفاهیم بلند و باارزش در نظام فرهنگی ما محسوب می شود. علاوه بر قرآن کریم و احادیث، کمتر متن حکمی، اخلاقی و ادبی در فرهنگ ما یافت می شود که در آن از جایگاه والای مادر یاد نشده باشد. این رویکرد ارزشی این بار با فیلم «گهواره ای برای مادر» از متون مقدس و اخلاقی به سینما راه یافته است.البته پیش از این هم به موضوع مادر در فیلم های ایرانی توجه شده بود؛ «مادر» به کارگردانی مرحوم علی حاتمی و «میم مثل مادر» ساخته مرحوم رسول ملاقلی پور از نمونه های برجسته ای هستند که حقیقت متعالی مادر را ترسیم کرده بودند. تفاوت عمده «گهواره ای برای مادر» با آن ها در این است که در آن فیلم ها، مادر در مقام از خودگذشتگی قرار دارد، اما این بار این فرزند است که برای مادر خود از خویشتن می گذرد.
این فیلم در شرایطی ساخته شده و به نمایش درآمده که متأسفانه اغلب آثار سینمایی ما طی یکی دو سال اخیر، خانواده را هدف گرفته و به سبک فیلم های اروپایی و هالیوودی بر طبل خیانت و خانواده گریزی می کوبیدند.
پرداختن به زندگی زنان طلبه، از موضوعات تازه و بدیع است که تاکنون در سینمای ما توجه چندانی به آن نشده است. این فیلم سعی کرده تا از مسیر نمایش زندگی یک بانوی طلبه، ضمن قهرمان سازی از زن ایرانی، الگویی اخلاقی و شخصیتی هم برای نسل جدید ارائه دهد.
انتخاب روسیه به عنوان یکی از سوژه های روایت فیلم هم گزینش هوشمندانه ای بوده است. چراکه روسیه یکی از قطب های اصلی گرایش به اسلام طی دو دهه گذشته بوده است و این فیلم می تواند به تقویت ارتباط و گفت و گو میان مسلمانان و شیعیان روسیه با مردم ایران کمک کند.
همچنین «گهواره ای برای مادر» از معدود فیلم های سینمای ایران است که از مشکل تهران زدگی عبور کرده و با انتخاب شهر زیبای یزد به عنوان محل رخ داد داستان فیلم، متفاوت جلوه کرده است.
درمجموع، فیلم «گهواره ای برای مادر» یکی از آثار قابل احترام و خاص سینمای ایران در سال های اخیر است که حال و هوایی مناسب فضای معنوی و قدسی ماه مبارک رمضان دارد.

گهواره ای لغزان برای مخاطب آویزان!
محمدرضا محقق
«پناه برخدارضایی» تاکنون ساخت فیلم های «چراغی در مه» و «دختر،پدر،دختر» را در کارنامه خودبه ثبت رسانده است.
«گهواره ای برای مادر» شرح قصه‌ای است که به زندگی یک بانوی طلبه می‌پردازد. «نرگس» دختر جوانی است که ادبیات روسی را در دانشگاه مسکو به اتمام رسانده است و اینک در کسوت بانویی طلبه، درس می‌خواند و قرار است برای تدریس به دانشجویانی که تازه مسلمان شده‌اند به روسیه بازگردد.
فیلم به لحاظ سوژه کاملا بدیع و بکر است و تا به حال در سینمای ایران پیشینه نمایان و معروفی ندارد و به یاد نداریم اثری را که به زندگی یک دختر طلبه در این سطح پرداخته باشد.
از این جهت تردیدی نیست که فیلم دارای یک امتیاز فوق العاده است که اگر می توانست از آن به نحو احسن استفاده کند تبدیل به یکی از آثار ماندگار و کاملا بدیع سینمای ایران می شد.
اساسا تصویر یک بانوی طلبه در سینمای ایران تصویر نویی به شمار می رود که در میان این همه اعوجاج مبتذل و سخیف که هزاران بار به کلیشه ای ترین نوع ممکن بازتولید شده و جریان فیلمفارسی های مد روز را راه انداخته اند، یک نگاه خاص، تازه، جذاب و دارای قابلیت محسوب می شود.
پس تا اینجای کار موافقیم که «گهواره ای برای مادر» یک انتخاب خوب و بدیع و تازه در سوژه اش داشته و از این جهت نمره خوبی می گیرد.
اما اصل قضیه پس از این آغاز می شود و آنجا که بنا می گذاریم درباره اجرای این سوژه و ایده، چه از جهت فیلمنامه و چه از جهت اجرای تصویری اش بحث کنیم.
گهواره ای برای مادر یک فیلم کشدار، سردستی و تا حدی هم گل درشت در بیان و بازنمایی کاراکترها و به اصطلاح مفاهیم و پیام هایش است.
فیلم به طور کاملا مشخصی بر مبنای یک ایده انسانی از بحثی اجتماعی و اخلاقی یعنی موضوع نگهداری از والدین و مراقبت و تیمارداری از آنها در دوران کهولت و ناتوانی جسمی شکل گرفته و آن وقت تلاش کرده بر مبنای این خواست مفهومی و مضمونی و محتوایی، ساختاری بصری و داستانی سینمایی بار کند.
و تمام ایراد و اشکال قضیه هم از همین جا شروع می شود و از این دمیدن در سرنا از دهانه گشادش!
دوستان ما جابه جا راه افتاده اند؛ بنا نیست ما اول مضمون بسازیم و بیابیم و بعد برایش ساختار، قالب بگیریم و سفالش را روانه پرده سینما کنیم.که اگر چنین کنیم نتیجه همین چیزی می شود که الان روی پرده می بینیم؛یک فیلم شعارزده و کشدار و زمخت که همه ارزش های ایده ای و سوژه ناب و حتی مفهوم مقدس و آموزنده اش را به باد فنا داده است.
مادر موجود مقدس و نازنینی است و ما حتی جا دارد جانمان را فدایش کنیم؛ در اینکه شکی نیست اما به حرمت همین مادران عزیز، بیایید قدری جدی تر به سینمایی کردن این مفهوم و امثال و اقرانش فکر کنیم.
تا کی بناست این سوال را از سینماگران عزیزمان بپرسیم که چرا به همان اندازه که برای مفاهیم فیلم و ایده های فکریتان ارزش قایل بوده اید، برای سینما و بصری کردن همین چیزهایی که مدعیش هستید فکر و تلاش نمی کنید؟!
شما فیلمی ساخته اید با ایده ای خوب و سوژه ای بکر که البته در سطح مانده و شعاری و گل درشت ادامه یافته و در پایان بندی هم به نتیجه ای درخور و آنچنان که شایسته و بایسته است نرسیده.
بگذریم از ایرادهای جدی و اتفاقات عجیب و غریب باورنکردنی که در مفاد وقایع فیلمنامه تان به چشم می خورد.
مثل اینکه هیچ پرستاری حاضر نمی شود مادر را در امر ادای فریضه نماز یاری کند در حالی که برای انجام کارهای سخت تر آماده است!
کجای کشور ما این گونه است؟!
چرا این قدر آدرس غلط و حرف بی ربط در فیلم خوبتان می گنجانید که آدم به اصل قضیه هم شک کند؟!
و نیز ساختار نه چندان روان، بازی های لخت و بی رمق، گریم و صحنه اغراق شده و البته دیالوگ ها و مضامین گل درشت و قاب بندی های زیادی شاعرانه و کارت پستالی که البته بعضا کمترین کارکرد سینمایی هم ندارد.
محور فیلم دختر طلبه ای است که میان ماندن در ایران و مراقبت از مادر پیرش و رفتن به مسکو و ادامه سیر ارتقایی کمالات تحصیلیش مردد مانده و در این کش و قوس ایثارگرانه و احتمالا خودخواهانه، به مادر پناه می برد و گهواره‌ای می شود برای او ولی فیلم گهواره ای برای مادر حتما برای تبدیل شدن به گهواره‌ای که بتواند مخاطب را آرام و شریک لذتی ناب و سینمایی کند حتما خیلی چیزها کم دارد که برخی را برشمردیم.

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10