(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


پنجشنبه 03 مرداد  1392 - شماره 20551

برترین همت برای مؤمن (چراغ راه)
مبارزه‌ با نفس اماره
تحیت اسلامی (حکایت خوبان)
فلسفه صلح امام حسن(ع) (پرسش و پاسخ)
حدود ومرزهای «نگاه»
آثار ایمان بر اعضا و جوارح (سلوک عارفانه)
   


قال‌الامام‌الحسن(ع): اعظم الناس هماً المؤمن، یهتم بامر دنیاه و امر آخرته
امام حسن(ع) فرمود: برترین مردم ازنظر همت بلند، مؤمن است که هم برای اصلاح امر دنیا و هم کسب سعادت آخرت همت می‌کند.(1)
1‌- میزان‌الحکمه، ج3، ص448

 


* حجه الاسلام علی شیرازی
قرآن مجید برای «نفس»، سه صفت بر می‌شمارد:
1-نفس اماره
2- نفس لوامه
3- نفس مطمئنه
بحث ما در این نوشتار در موضوع «نفس اماره» است.
ذات و حقیقت هر کسی را «نفس» می‌نامند. «اماره» نیز صیغه‌ی مبالغه‌ی امر و به معنای بسیار امرکننده است.
قرآن در آیه 53 سوره یوسف می‌فرماید: ان النفس لاماره بالسوء- نفس (سرکش) بسیار به بدی‌ها امر می‌کند.
نفس اماره، نفس سرکشی است که انسان را به گناه و عصیان فرمان می‌دهد و به هر سو که خود بخواهد می‌کشاند.
این نفس صرفا درصدد تامین خواسته‌های حیوانی است و انسان را وا می‌دارد که حد و مرز تامین آن خواسته‌ها را رعایت نکند و در هر صورت به آن خواسته‌ها دست یابد.
کسی که اسیر نفس اماره است، در راه رسیدن به خواسته‌ها، به هر کار ناصوابی دست می‌زند و حریم احکام الهی را می‌شکند و خود را از کمال انسانی محروم می‌سازد.
از این رو اسلام عزیز ما را به میدان مبارزه‌ی با نفس اماره دعوت کرده است و برترین جهاد را جهاد با نفس می‌داند.
نبی مکرم اسلام حضرت محمدبن عبدالله(ص) لشکری از مسلمانان را به سوی میدان جهاد فرستادند. هنگامی که آنان از جهاد برگشتند، پیامبر گرامی خطاب به آن‌ها فرمودند: «مرحبا بقوم قضوالجهاد الاصغر و بقی علیهم الجهاد الاکبر» (1)- آفرین به گروهی که جهاد اصغر را به به جای آوردند، ولی جهاد بزرگ‌تر هنوز برعهده آن‌ها باقی مانده است.
عرض کردند: ای پیامبر خدا! جهاد اکبر چیست؟
پیامبر فرمودند: «جهاد النفس»- جهاد بانفس.
باید خود را تربیت و تزکیه کنیم و با قوه الهی به پیش برویم. باید گوش و چشم و زبان و شکم و فرج و دست و پا و نفسمان را از قوای شیطانی به قوای الهی تبدیل کنیم. این جنگ از جنگ با صدام و امریکا و اسرائیل سخت‌تر است.
علت را امیر سخن، حضرت علی(ع) این گونه تبیین می‌فرمایند: «نفس اماره آرایش‌دهنده گناه، همچون منافق چاپلوسی می‌کند و چهره دوست سازگار و دلسوز به خود می‌گیرد، تا آن که انسان را فریب دهد و در خانه دل او جای گزیند؛ آن‌گاه مانند دشمن بر او مسلط می‌شود و با خودخواهی و قلدری فرمان می‌راند و انسان را به جایگاه‌های بدی می‌کشاند.»(2)
نفس اماره؛ انسان را به تأمین لذت‌های پست وامی‌دارد و مانع می‌شود که انسان به تأمین و ارضای لذت‌هایی برین و متعالی، چون رضوان الهی بپردازد و به کمال اصیل انسانی دست یابد.
زمزمه‌های امام سجاد(ع) را در مناجات الشاکین مرور کنیم. چقدر عارفانه و عالمانه است. هر جمله‌اش یک درس بزرگ است: «خدایا، به تو شکایت می‌کنم از نفسی که پیوسته مرا به زشتی و پلشتی فرمان می‌دهد، و به خطا و سرپیچی مبادرت می‌ورزد، و به معصیت و نافرمانی تو حریص است، و مرا در معرض خشم و غضب تو می‌افکند. نفسی که مرا به راه‌های نابودی و بدفرجامی می‌کشاند، و در پیشگاه تو مرا پست‌ترین هلاک شده می‌گرداند. نفس بهانه‌ساز و دراز آرزو که اگر شری به او رسد بی‌تابی کند، و اگر به خیری دست یابد از احسان باز ایستد. پیوسته به لهو و لعب مایل، و غرق بی‌خبری و فراموشی است.
همین نفس اماره، چه بر سر بلعم با عورا آورد. بلعم از اسم اعظم خداوند آگاهی داشت و با آن، هر دعایی که می‌کرد، مستجاب می‌شد؛ ولی بر اثر هواپرستی به سوی فرعون متمایل شد.
«اخلد الی‌‌الارض واتبع هواه»(3)- او به پستی گرایید، و از هوای نفس خود پیروی کرد.
هنگامی که فرعون برای گرفتن موسی و اصحابش حرکت کرد، به بلعم گفت: از خدا بخواه که موسی و یارانش را به دام ما بیندازد. آنگاه بلعم بر الاغ خود سوار شد تا به جست‌وجوی موسی برود. الاغ از راه رفتن باز ایستاد. بلعم شروع به زدن آن حیوان کرد. خداوند حیوان را به سخن آورد و گفت: وای بر تو! چرا مرا می‌زنی؟! آیا می‌خواهی که با تو بیایم تا علیه پیامبر خدا و مؤمنان نفرین کنی؟!
بلعم، الاغ را آن قدر زد تا جان داد. در این هنگام اسم اعظم از بلعم با عورا گرفته شد؛(4) و خداوند حکیم درباره او فرمود: «فمثله کمثل الکلب»(5)- مثل او همچون سگ (هار) است!!
و مکن پیروی ز راه هوا دور دارد تو را زراه خدا
قرآن مجید در آیه 26 سوره «ص» می‌فرماید: «ولا تتبع الهوی فیضلک عن سبیل‌الله- از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد.
امام سجاد(ع) از این «نفس» شکایت می‌کند و می‌فرماید: «خدایا از دشمنی که گمراهم می‌کند و از شیطانی که به بی‌راهه‌ام می‌برد، به تو شکایت می‌کنم؛ شیطانی که سینه‌ام را از وسوسه انباشته و زمزمه‌های خطرناکش قلبم را فراگرفته است، شیطانی که با هوا و هوس برایم کمک می‌کند، و عشق به دنیا را در دیدگانم زیور می‌بخشد، و بین من و بندگی و مقام قرب پرده می‌افکند.»
آه! از نفس اماره و شیطان! چه بر سر بلعم آورد. چه بر سر زبیر آورد. چه بزرگانی را به زیر کشید. چه بر سر برصیصا آورد.
در میان بنی‌اسرائیل، عابدی به نام برصیصا بود که زمانی طولانی عبادت کرده و به آن حد از مقام قرب رسیده بود که بیماران روانی را نزد او می‌آوردند و با دعای او، سلامت روانی آنان را باز می‌یافتند.
روزی زن جوانی از یک خانواده باشخصیت را برادارانش نزد او آوردند و بنا شد مدتی بماند تا شفا یابد.
شیطان در اینجا به وسوسه‌گری مشغول شد و آن قدر صحنه را درنظر او زینت داد تا آن مرد عابد مرتکب عمل منافی عفت شد!
و من یتبع خطوات الشیطان فانه یأمر بالفحشاء و المنکر»(6)- هرکس پیرو گام‌های شیطان شود (گمراهی می‌سازد، زیرا) او به فحشا و منکر فرمان می‌دهد.
پس از گذشت اندکی از عمل منافی عفت، معلوم شد آن زن باردار شده است و برصیصا او را به قتل رسانید و وی را در گوشه‌ای از بیابان دفن کرد!
برادران زن از این ماجرا باخبر شدند. خبر در تمام شهر پیچید و به گوش امیر رسید. او با گروهی از مردم حرکت کرد تا از ماجرا باخبر شود. هنگامی که جنایات عابد مسلم شد، وی را از عبادتگاهش به زیر کشیدند. پس از اقرار عابد به گناه، امیر دستور داد او را به دار بیاویزند.
هنگامی که بر بالای دار قرار گرفت، شیطان درنظرش مجسم شد و گفت: «من بودم که تو را به این روز افکندم و اگر آن چه را می‌گویم، اطاعت کنی، تو را نجات خواهم داد!»
عابد گفت: چه کنم؟
شیطان گفت: «تنها یک سجده برای من کافی است!»
عابد گفت: در این حالتی که می‌بینی، توانایی ندارم!
شیطان گفت: «اشاره‌ای کافی است!»
برصیصا با گوشه‌ی چشم یا با دست خود اشاره‌ای کرد و به شیطان سجده نمود و در دم جان داد و در کفر محض از دنیا رفت. (7)
از شر این نفس باید به خدا پناه برد. بگو: پناه می‌برم به پروردگار مردم، به مالک و حاکم مردم، به (خدا و) معبود مردم، من شر الوسواس الخناس، الذی یوسوس فی صدور الناس، از شر وسوسه‌گر پنهانکار، که در درون سینه انسان‌ها وسوسه می‌کند؛ خواه از جن باشد یا از انسان.(8)
انسان با ایمان به نفس اماره اعتماد نمی‌کند و با این بی‌اعتمادی به نفس، بر نفس اماره پیروز می‌شود. برای رسیدن به این فتح و پیروزی باید «نفس» را شناخت و از آن دوری جست.
مردی به نام «مجاشع» به حضور پیامبر اکرم(ص) رسید و عرض کرد: «ای رسول خدا‍! راه شناخت حق چیست؟
پیامبر(ص) فرمودند: معرفه النفس- شناخت نفس
عرض کرد: راه سازگاری با حق چگونه است؟
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: مخالفه النفس- ناسازگاری با نفس
عرض کرد: راه رسیدن به خشنودی حق چیست؟
پیامبر (ص) فرمودند: سخط النفس- ناخشنودی نفس
عرض کرد: راه رسیدن به حق چیست؟
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: هجر النفس- رها کردن نفس
عرض کرد: راه دست یافتن به طاعت خدا چگونه است؟
پیامبر(ص) فرمودند: عصیان النفس- نافرمانی از نفس
عرض کرد: راه رسیدن به یاد حق چیست؟
پیامبر عزیز (ص) فرمودند: نسیان النفس - از یاد بردن نفس
عرض کرد: راه نزدیک شدن به حق چیست؟
پیامبر مهربان (ص) فرمودند: التباعد من النفس- دورشدن از نفس
عرض کرد: راه انس گرفتن با حق چگونه است؟
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: الوحشه من النفس- رمیدن از نفس
عرض کرد: راه رمیدن از نفس چیست؟
پیامبر خدا (ص) فرمودند: الاستعانه بالحق علی النفس- کمک جستن از حق، دربرابر نفس(9).
اگر اندرزهای حضرت ختمی مرتبت محمدبن عبدالله(ص) را آویزه‌ گوش خود قرار ندهیم، نفس اماره ما را به هلاکت می‌رساند. این نفس با بلعم باعورا و بر صیصای عابد چه کرد؟!خداوند عزیز درآیه 23 سوره جاثیه می‌فرماید: «افرءیت من اتخذ الهه هواه و اضله الله علی علم وختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوه»- آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهی (بر این که شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پرده‌ای افکنده است؟!
وقتی هوای نفس، خدای آنان شد؛ خدا بر قلبشان مهر می‌زند و دل‌هایشان قساوت پیدا می‌کند. شیطان نیز کار بدشان را زینت می‌دهد و آنان در مسیر گمراهی قرار می‌گیرند.
«ولکن قست قلوبهم و زین لهم الشیطان ما کانوا یعملون»-(10) بلکه دل‌های آن‌ها قساوت پیدا کرد؛ و شیطان، هر کاری را که می‌کردند، در نظرشان زینت داد.
هرگه مرا به سوی تو راهی نموده‌اند داد از هوای نفس که شد سد راه من
آرایش کار بدشان، آنان را به بی‌راهه می‌برد و به کفر می‌کشاند. وقتی که کافر شدند، شیطان به آن‌ها می‌گوید: «انی بریء منک»(11)- من از تو بیزارم!
انسان عاقل، عوامل اصلاح‌گر نفس را هم می‌شناسد، تا از نفس اماره، نفس مطمئنه بسازد و عنان اختیار و تدبیرش برعهده عقل و فطرت قرار گیرد.
عواملی که عبارت‌اند از:
1. عبادت و ذکر
2. داشتن معاشر خوب
3. داشتن مربی و طبیب روحانی
4. مجاهده و مواجهه با مشکلات، مصائب و سختی‌ها
5. عشق ومحبت و ارادت به اولیای الهی
6. تمرکز روحی و فکری. (12)
امام خمینی(ره) می‌فرماید: «آقای شاه‌آبادی فرمودند که تا قوای جوانی و نشاط آن باقی است، بهتر می‌توان قیام کرد در مقابل مفاسد اخلاقی، و خوبتر می‌توان وظایف انسانیه را انجام داد. مگذارید این قوا از دست برود و روزگاری پیری پیش آید که موفق شدن در آن حال مشکل است، و بر فرض موفق شدن، زحمت اصلاح زیاد است.»(13)
حضرت علی(ع) می‌فرمایند: الرجل حیث اختار لنفسه؛ ان صانها ارتفعت»(14)- آدمی جایگاه خود را خودش برمی‌گزیند. اگر نفس خود را (از آلودگی و پستی) نگه دارد، بلندمرتبه می‌شود.
این بلندمرتبگی، جز با مهار کردن نفس و قیام در برابر آن ممکن نیست. باید قیود را شکست، زنجیرها را پاره کرد، ذلت و خواری را کنار گذاشت و طوق بندگی را به گردن انداخت؛ تا به سلطنت مطلقه الهیه در دو جهان نایل شد.
اگر از اسارت نفس بیرون آییم و به عبودیت حق گردن نهیم و دل را موحد کنیم و قلب را به نقطه مرکزیه کمال مطلق متوجه سازیم، در همین جهان، آثار آن را به عیان می‌یابیم.
طیران مرغ دیدی ، تو ز پای بند شهوت، بدر آی ، تا ببینی طیران آدمیت
کسانی که به معرفت ناب توحیدی دست یافته‌اند و خداوند عزیز را عامل همه کارهای خیر می‌دانند، به حضرت حق که دارای قدرت بی‌نهایت است، پناه می‌برند و از پروردگار مهربان می‌خواهند که آنان را از شر نفس اماره و کشش‌های کاذب نفسانی نجات دهد و توفیق استفاده صحیح از نیروی عقل، در جهت گزینش مسیر صحیح زندگی را به آنان عنایت فرماید.
پانوشت‌ها:
1. وسایل‌الشیعه، ج11، ص 122.
2. غررالحکم 2106.
3. سوره اعراف، آیه 176.
4. المیزان، ج8، ص 342.
5. سوره اعراف، آیه 176.
6. سوره نور، آیه 21.
7. نمونه، ج 23. ص 537.
8. سوره ناس.
9. بحارالانوار، ج 70، ص 23.
10. سوره انعام، آیه 43.
11. سوره حشر، آیه 16.
12. کافی، ج2، ص 150.
13. چهل حدیث، ص 94.
14. غررالحکم، 1906.

 


نقل شده است که کنیزی از کنیزان امام‌حسن(ع) دسته گلی خوشبو به آن حضرت هدیه کرد. حضرت در عوض به وی فرمود:
تو در راه خدا آزادی.
شخصی پرسید: آیا برای یک دسته‌گل کنیزی را آزاد می‌کنی؟
امام فرمود: خدای تعالی به ما ادب آموخته و فرموده است: «و اذا حییتم بتحیه فحیوا باحسن منها...» هنگامی که سلام و تحیت به شما دادند. شما بهتر از آن سلام و تحیت بگویید، و تحیت بهتر از یک دسته‌گل برای او همین آزادیش بود.(1)
1‌- مناقب ابن‌شهر آشوب، ج4، ص18

 


پرسش:
امام حسن(ع) که منصب امامت را از پدرش امام علی(ع) به نص خاص دریافت کرد چرا با معاویه صلح کرد و برای احقاق حق خود مبارزه نکرد و نجنگید؟
پاسخ: در زمان خود امام حسن(ع) یکی از یارانش به نام «ابوسعید» به آن حضرت عرض می‌کند: چرا با اینکه می‌دانستی حق با شماست با معاویه گمراه و ستمگر صلح کردی؟
امام حسن(ع) از دو منظر به ابوسعید پاسخ می‌دهند: 1-منظر تعبدی 2‌-‌منظر تعقلی که در اینجا به نحو اجمال از لسان گوهربار آن حضرت نص عبارت بیان می‌شود:
«ای اباسعید! آیا من حجت خدا بر خلق او و امام و رهبر مردم بعد از پدرم نیستم. گفتم: بله حضرت فرمود: آیا من نیستم که رسول خدا(ص) درباره من و برادرم حسین(ع) فرمود: «حسن و حسین هر دو امام هستند چه قیام کنند و چه قعود» گفتم: بله.
فرمود: پس اکنون امام و رهبرم، چه قیام کنم و چه نکنم و خانه‌نشین باشم، ای اباسعید، علت مصالحه من با معاویه همان علت مصالحه‌ای است که پیامبر خدا(ص) با طائفه «بنی ضمره»و «بنی اشجع» و مردم مکه در بازگشت از جنگ حدیبیه کرد (با فرق اینکه) آنان کافر بودند به نزول قرآن (و ظاهر صریح آیات قرآن) و معاویه و اصحاب او کافرند به تأویل (و باطن) قرآن.
ای اباسعید! وقتی من از جانب خدای تعالی امام هستم نمی‌توان مرا در کاری که کرده‌ام چه در صلح و چه در جنگ تخطئه کرد. گرچه سِرّ کاری که کرده‌ام برای دیگران روشن نباشد.
آیا حضرت خضر را ندیدی که وقتی کشتی را سوراخ کرد و آن پسر را کشت و آن دیوار را برپا داشت، کار او مورد اعتراض موسی(ع) قرار گرفت، چون سر آن کارها را نمی‌دانست تا وقتی که علت را به او گفت، راضی گشت و همین‌گونه است کار من که شما به خاطر اینکه سِرّ کار ما را نمی‌دانید، مرا هدف اعتراض قرار داده‌اید.
(آنگاه امام حسن(ع) یکی از اسرار مصالحه خود با معاویه را بیان کرد) و فرمود: در صورتی که من این کار را نمی‌کردم، احدی از شیعیان ما در روی زمین باقی نمی‌ماند و همه را می‌کشتند.1
1- علل‌الشرایع، شیخ صدوق، ص20

 


* فاطمه السادات محمدی
یکی از مهم‌ترین ابزارهای شناختی و معرفتی انسان، چشم است. با این همه، همین چشم نیز ممکن است به یکی از مهم ترین ابزارهای شیطانی تبدیل شود و بیشترین آسیب را به انسان و خوشبختی فردی و جمعی او بزند. انسان همان طور که نسبت به خود مسئول است و باید پاسخگو در پیشگاه خداوند باشد، نسبت به اعضا و جوارح خود نیز مسئول است. همین مساله موجب شده تا احکام خاصی درباره هر یک از اعضا و جوارح در اسلام مطرح شود.
نویسنده در این مطلب به مساله نگاه و نظر در اسلام و حدود و مرزهای آن براساس آموزه‌های قرآنی پرداخته است. از نظر نویسنده عفت اجتماعی یکی از مهم ترین مباحث درحوزه نظر و نگاه است که لازم است به این حوزه توجه ویژه‌ای مبذول شود.
مسئولیت انسان در قبال اعضا وجوارح
انسان در میان آفریده‌های الهی به سبب ویژگی‌هایی چون علم، اراده، اختیار، قدرت و مقام خلافت، دارای مسئولیت‌های گوناگونی در قبال خود و دیگران است. یکی از مسئولیت‌های انسان در قبال خود و جوارح و اعضایش است. این بدان معنا خواهد بود که هر شخصی می‌بایست رفتاری ویژه را در پیش گیرد که به عهده او گذاشته شده و این گونه نیست که آزادی اثبات شده در چارچوب قدرت و اراده و اختیارش، مطلق باشد، بلکه در چارچوب محدودیت‌های عقلانی و وحیانی است.
البته به ظاهر کسی او را مجبور نمی‌کند تا آزادی‌‌اش را در چارچوب‌های عقلانی و وحیانی محدود سازد؛ ولی شکی نیست که فطرت، وجدان و عقلانیت درونی در وهله نخست و نیز جامعه با آداب و رسوم و قوانین و مقررات خود، هر انسانی را محدود می‌کند و اجازه نمی‌دهد تا از آزادی مطلق برخوردار باشد.عقل انسانی و وجدان و فطرت او شاید قوی‌ترین عامل مهار و مدیریت آزادی و اختیارش باشد؛ چرا که عقل با احکام مستقل خود در چارچوب بایدها و نبایدهای اخلاقی اجازه نمی‌دهد تا انسان بیرون از اصول و فضایل اخلاقی رفتار کند.
پس با احکامی چون نیکی، عدالت، صداقت، وفای به عهد و عقود و زشتی ظلم، دروغ وپیمان شکنی، اجازه نمی‌دهد تا انسان هر کاری را انجام دهد.
از همین رو می‌توان گفت که نخستین عامل ایجاد حس مسئولیت و محدودیت سازی همان احکام عقلانی وفطری بشر است؛ چرا که به زبان اجازه نمی‌دهد تا دروغ بگوید و به قلب می‌گوید که نسبت به دروغگو همراهی و همدلی نداشته باشد، بلکه از آن بیزاری بجوید. البته همین نوع واکنش‌های مثبت ومنفی را نیز درباره دیگر امور دارد و نسبت به عدالت و صداقت و نقیض‌ها و اضداد آنها نیز خود را با محدودیت‌های جدی مواجه می‌کند.
پوشش بدن، از احکام عقلانی و وحیانی
از جمله مسئولیت‌ها و تکالیف بشر در برابر اعضا و جوارح خود، محافظت و مدیریت نگاه و نظر است؛ چرا که عقل برای زندگی بشر هدف والا و برتری را شناسایی می‌کند که نمی‌تواند جز از طریق حرکت در مسیر معینی به دست آید. این هدف متعالی که از آن به خلافت، خوشبختی، زندگی ابدی و مانند آن تعبیر می‌شود، تنها در سایه حرکت در راه راست عقل و دین و اخلاق است. از این رو برای انسان سبک خاصی از زندگی را تعریف می‌کند که می‌بایست درآن چارچوب زندگی خود را سامان دهد.
مسئولیت انسان در برابر اعضا و کارکردهای آن نیز ریشه در همین امر دارد. لذا اجازه نمی‌دهد تا اعضا و جوارح بیرون از این هدف، عمل و رفتار کند.
از آنجایی که از نظر عقل، اخلاق مهم است، می‌کوشد تا برنامه‌ای را تنظیم کند که این مسئله همواره مورد توجه و مراعات قرار گیرد. از این رو در قالب بایدها و نبایدهای اخلاقی و تبیین فضایل و ر‌ذایل اخلاقی می‌کوشد تا انسانی متخلق تربیت کند. از نظر عقل و در میان فضایل اخلاقی، حیا و عفت در درجه اول اهمیت است؛ زیرا حیا به معنای پذیرش همه فضایل اخلاقی و بی‌حیایی و بی‌عفتی به معنای پذیرش همه رذایل اخلاقی است. بر همین اساس، در روایات معتبر وقتی از لوازم ذاتی عقل سخن به میان می‌آید، پس از ذکر دین، از حیا به عنوان مهمترین نماد اخلاق عقلانی سخن به میان آمده است. (اصول کافی، ج 1، باب‌العقل و الجهل)
دامنه حیا و عفت بسیار وسیع است و محدود به مسائل جنسی نمی‌شود؛ اما یکی از مهم ترین مسایل این حوزه همان مسائل جنسی است. از این رو آموزه‌های عقلانی و وحیانی بر آن است تا در این حوزه بگونه‌ای عمل شود که اهدف متعالی تحقق یابد و هیچ‌گونه خللی در اهداف ایجاد نشود. اینجاست که به مسئله نظر و نگاه نیز بسیار توجه می‌شود؛ زیرا یکی از مهم ترین ابزارها که می‌تواند تاثیر مثبت و منفی به جا گذارد همین نظر و نگاه است. این گونه است که احکام بسیاری درباره آن در آموزه‌های عقلانی و وحیانی بیان شده است. البته از آنجایی که عقل به مسائل کلی می‌پردازد و جامع نگر و کلی‌نگر است، تبیین این امور را به عهده وحی و شریعت گذاشته است تا به عنوان اکمال و اتمام کننده احکام عقلانی واردشده و مکارم و فضایل اخلاقی را در چارچوب شریعت تبیین و تکمیل نموده و به اتمام رساند، چنانکه پیامبر(ص) ماموریت خود را این‌گونه تعریف کرده و می‌فرماید: انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ جز برای اتمام مکارم اخلاقی برانگیخته نشده‌ام.
با نگاهی به واکنش حضرت آدم(ع) پس از خوردن میوه درخت ممنوع و آشکار شدن بدن به ویژه عورت‌ها، می‌توان دریافت که واکنش پوشاندن بدن و عورت‌ها با برگ‌های درختان، یک واکنش عقلانی برخاسته از حیا است. (اعراف، آیه 22؛ طه، آیه 121)
حیا و عفت اجتماعی در نگاه و پوشش
عقل و وحی بر این نکته تأکید می‌کند که نمی‌توان با آزادی جنسی و بی‌بندوباری در آن، به اهداف متعالی رسید. از این رو با بیان احکامی بر آن است تا مسائل جنسی را در محدوده اهداف متعالی تعریف کند. چنانکه گذشت، نگاه و پوشش ارتباط تنگاتنگی با مسائل جنسی دارد لذا احکام سختی در ارتباط با نگاه و پوشش وارده شده است.
خداوند در احکام نگاه و نظر از مؤمنان می‌خواهد که اصل را بر عدم نگاه به جنس مخالف قرار دهند (نور، آیات 30 و 31) مگر مواردی که با دلیل قطعی استثنا می‌شود. پس فرقی میان مرد و زن در نگاه نیست؛ زیرا نگاه کردن به یکدیگر به طور مستقیم برای زن و مرد جایز نیست. خداوند به صراحت در آیات 30 و 31 سوره نور از زنان و مردان مؤمن می‌خواهد که چشم خود را از نگاه به نامحرم بپوشانند و نگاه نکنند. در آیات 30 و 31 متعلق «قل» حذف شده و «حذف متعلق دلالت بر عموم» می‌کند. پس حتی برای جواز نظر به صورت و دست زن می‌بایست دلیل قطعی داشت تا بتوانیم بگوییم که این دو مورد از حکم کلی و عمومی «عدم جواز نظر» خارج شده است؛ زیرا در اصول فقه اثبات شده که برای تخصیص یا تقیید عام و مطلق، باید دلیل قطعی داشت. از این رو گفته‌اند: حکم به عموم و یا اطلاق این است «الا ما خرج بالدلیل».
اما درباره حکم پوشش باید گفت که در آموزه‌های قرآنی تنها پوشش عورت و اندام تناسلی در نماز و غیرنماز بر مرد واجب شده و خداوند در این باره فرموده است: و یحفظوا فروجهم (نور، آیه 30)؛ اما بر زنان است که همه بدن خویش را جز وجه و کفین بپوشانند و مقنعه‌ای را بر سر بگذارند تا سر، گردن (جید) و سینه (جیب) آنان را بپوشاند. (نور، آیه 31) اما این جواز عدم پوشش، مجوزی برای نگاه و نظر نیست. به این معنا که اگر گفتیم برای مرد تنها جایز است عورت و اندام تناسلی را بپوشاند یا برای زن جایز است که وجه و کفین را نپوشاند، این به آن معنا نیست که زن می‌تواند با قصد تلذذ بدن مرد را ببیند یا مرد می‌تواند صورت و دست زن را به قصد تلذذ ببیند؛ چرا که چنین نگاهی حرام است، بلکه حتی به قصد تلذذ و ریبه هم نباشد، باز جایز نیست، زیرا شخصیت مؤمن محترم است و نگاه کردن نیز بی‌احترامی به اوست؛ افزون بر اینکه چنین نگاهی می‌تواند خود تیری از تیرهای شیطان باشد و زمینه را برای گناه و خطر آن فراهم آورد.
حرمت نگاه‌های آلوده در احادیث
پیامبر(ص) می‌فرماید: النظر سهم مسموم من سهام ابلیس فمن ترکها خوفا من الله ‌‌إعطاه‌الله ایمانا یجد حلاوته فی قبله؛ نگاه به (نامحرم) یکی از تیرهای زهرآلود شیطان است، هرکس از ترس خدا آن را ترک کند، خداوند ایمانی به او عطا می‌‌فرماید که شیرینی آن در دل خویش بیابد. (بحارالانوار، ج104، ص 38)
آن حضرت (ص) همچنین می‌فرماید: کسی که چشمان خود را از نگاه حرام به زنی پر کند، خدای بزرگ و بلند مرتبه در روز قیامت چشمان او را با میخ‌های آتشین پرکرده و از آتش انباشته می‌سازد تا حساب مردم به پایان رسد، آنگاه فرمان می‌دهد که او را به آتش جهنم برند. (بحارالانوار، ج73، ص 366)
فاطمه (س) می‌فرماید: خیرللنساء ان لایرین الرجال و لایراهن الرجال؛ بهترین چیز برای زنان این است که (بدون ضرورت) مردان نامحرم را نبینند و مردان نامحرم نیز آنان را نبینند. (بحارالانوار، ج104، ص36)
امام علی(ع) فرمود: من غض طرفه اراح قلبه؛ هرکس (در برابر گناه) چشم خود را فرو بندد، دلش را آسوده گرداند. (غررالحکم، ص354)
امام صادق (ع) فرمود: هیچ کس به چیزی (محکم تر از) فروبستن چشم (از گناه) چنگ نزده‌است، زیرا چشم از محرمات الهی بسته نمی‌گردد مگر اینکه قبلا عظمت و جلال خداوند را در دل خویش مشاهده کرده باشد (بحارالانوار، ج104، ص41)
بنابر آنچه گذشت نمی‌‌توان گفت اگر کسی قصد لذت و ریبه در نگاه و نظرش ندارد می‌تواند به زن نامحرم نگاه کند؛ چرا که چنین نگاهی نیز جایز نیست؛ زیرا هم احترام مسلمان لازم است و هم احتمال وسوسه ابلیس می‌رود.
حرمت نگاه به خانه مسلمان
همچنین ازنظر اسلام خانه مردم و اسباب و وسایل آن جایز نیست که بدان نگاه شود؛ زیرا حرمت مسلمان و آبروی او لازم است حفظ شود. پس جایز نیست که از باب سرک کشیدن و مطلع شدن و فضولی به خانه مسلمان و وسایل خانه چون پرده، یخچال و تلویزیون نگاه شود. این حرمت نه به خاطر وجود نامحرم در آنجا بلکه به سبب همان احترام به خانه مسلمان و حفظ ادب اجتماعی و عرض و آبروی اوست.
پس اگر درب خانه‌ای باز بود، نگاه به داخل خانه حرام و غیرمجاز است و نظرکننده مرتکب معصیت شده است.
آیت‌الله جوادی آملی در یکی از جلسات درس اخلاق می‌فرمود: اگر مهمان به خانه کسی وارد شد باید در همان جا که میزبان، مشخص می‌کند بنشیند و از نشستن در جاهای دیگر خانه خودداری کند زیرا چه‌بسا صاحبخانه مایل نباشد مهمان جایی بنشیند که بر اتاقها و گوشه‌های دیگر خانه مشرف باشد. همچنین بر مهمان جایز نیست که بدون اجازه میزبان به اتاقهای دیگر و یا لوازم خصوصی مثل یخچال و کمد و غیرذلک سرک بکشد و نگاه کند.
از آنچه گفته شد به دست می‌آید که عدم جواز نگاه و نظر به زن مسلمان و خانه مسلمان تنها به سبب آن نیست که انسان در معرض خطر گناه قرار می‌گیرد، بلکه گاه به سبب حیثیت، آبرو و امنیت اجتماعی اوست که با نگاه کردن، به آن آسیب می‌رسد.
آموزه‌های اسلامی بر حفظ عفت اجتماعی و حیای عمومی تأکید دارد و بر آن است که جان و مال و عرض مسلمان در امنیت کامل باشد. از این‌رو احکام سختی را درباره مراعات و محافظت و حمایت از عرض و آبروی مؤمن و احترام شخص و شخصیت خود او بیان کرده است.
این درحالی است که برخی به اشتباه گمان می‌کنند که اگر زن مسلمان مجاز است که وجه و کفین خود را نپوشاند به معنای جواز نگاه کردن به اوست. همچنین زنان نمی‌توانند به صرف اینکه بر مرد فقط پوشش عورت لازم است، بدن مرد را نگاه کنند، بلکه حتی اگر ریبه و خطر گناه و قصد لذت بردن نباشد، نمی‌بایست به مردی که قسمتهایی از بدنش پوشیده نیست مانند کشتی‌گیران نگاه کنند. پس اگر مردها برای شنا و ورزش تنها به اقل پوشش اکتفا کردند یا برای عزاداری امام‌حسین(ع) لخت شوند، جایز نیست که زن نگاه کند حتی اگر به قصد تلذذ و ریبه نباشد.
البته بهتر است که انسان حرمت خودش را نگه دارد و اجازه ندهد تا این حرمت شکسته شود و احترام از میان برود. پس بهتر است که خود و خانه خود را بپوشاند تا چشمان محرم و نامحرم به او نیفتد و عرض و آبرو و احترامش در معرض خطر قرار نگیرد و افراد فضول با فضولی خود حریم حرمت امنیت و عفت او را نشکنند.

 


(بدان ای سالک راه خدا)! ایمان محصول کارکرد عقل است و امری درونی و قلبی است، اما تا ایمان می‌آید، لوازم وجودی آن نیز به دنبالش می‌آید که این لوازم وجودی بر همه اعضای انسان اثرگذار است. وقتی ایمان بر روی زبان اثر می‌گذارد، نتیجه‌اش مثلا می‌شود شهادتین و اعتراف زبانی، اثر ایمان بر سایر اعضا هم متناسب با آن عضو است که باید ملتزم به احکام الهی شوند. در روایتی داریم که از امام صادق(ع) درباره اسلام سؤال شد. حضرت در جواب فرمودند: «دین الله اسمه الاسلام و هو دین الله قبل ان تکونوا حیث کنتم و بعدان تکونوا» نام دین خدا اسلام است و این تغییرپذیر نیست، هم قبل از بودن شما، هم بعد از بودن شما و هم‌حین بودنتان، درهمه زمان‌ها دین خدا اسلام است. (بحارالانوار، ج 65، ص 259). این همان معنای «ان‌الدین عندالله الاسلام» (ال عمران- 19) است. حضرت می‌فرمایند: از ازل تا ابد، دین خدا «اسلام» است. اما منظور از این اسلام، کدام اسلام است؟ منظور همان اسلامی است که فرمود: «من اسلم وجهه‌الله» یعنی انسان باید وجه و سوی دلش رابه خدا کند، که این اسلام همان ایمان است. بعد حضرت در ادامه می‌فرماید: «فمن اقر بدین‌الله فهو مسلم، و من عمل بما امرالله عزوجل به فهو مومن» هر کس به دین خدا اقرار کند، مسلمان است و هر کس به آنچه خدای عزوجل امر فرموده عمل کند، مومن است. (همان) اگر کسی با زبانش به مجموعه دین الهی یک اعتراف زبانی کند این شخص مسلمان است و اگر به آنچه اعتراف کرده عمل کند مومن است. یعنی اگر کسی از نظر درونی دلش به دین تعلق پیدا کرده باشد و اعتقاد به این مجموعه مرکب دردلش وارد شده باشد، نتیجه‌اش این است که این پذیرش درونی نه تنها بر زبان، بلکه بر تمام اعضای او اثر می‌گذارد. وقتی اثر گذاشت این شخص مسلمان مومن است. اما اگر فقط زبانی بود مسلمان است ولی مومن نیست.(1)
1- سلوک عاشورایی، آیت‌الله شیخ مجتبی تهرانی، منزل چهارم، ص 56

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10