(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


پنجشنبه 03 مرداد  1392 - شماره 20551

نگاهی به نمایش رابینسون کروزوئه
تنهایی در جزیره سرگردانی
استنادات فرهنگی – حقوقی انحلال یک موسسه به روایت مجلس شورای اسلامی
20 سال قانون شکنی در «خانه سینما»
   


* سعید محمدی
شاید بتوان گفت که اکثر آثار ادبی روزگار ما رنگ و بویی از مفهوم تنهایی را در خود دارند و تنهایی به یکی از شالوده های اصلی آثار دوران کنونی تبدیل شده است. اینکه چرا و چگونه خود بحثی مفصل است اما این بار این حمیدرضا نعیمی است که در قالب نمایشنامه، مضمون تنهایی را به رشته تحریر درآورده است. اثری که میلاد نیک آبادی به همراه گروه شایا در تالار قشقایی تئاتر شهر به روی صحنه برده است.
این نمایشنامه اقتباسی از رابینسون کروزوئه، رمان جنجال برانگیز قرن هفدهم انگلستان، اثر دانیل دفو پدر رمان انگلیسی است. صحنه های طنز موقعیت در نمایشنامه از نقاط برجسته نمایش است. صحنه ای که تماشاچیان را می خنداند و باعث می شود که هر چه بیشتر و دقیق تر پا به پای داستان حرکت کنند. نمایش با موسیقی و رفت و آمد های پی در پی بازیگران آغاز می شود که شاید بتوان گفت تداعی کننده نوعی سرگردانی است. و سپس رابینسن داستان خود را به صورت راوی برای تماشاچیان بیان می کند و تا پایان ما شنونده سرگذشت پر فراز و نشیب رابینسن از زبان خود او هستیم. رابینسن شخصیتی است که از سوی خانواده طرد می شود، به دیار دیگر سفر می کند، به کشت و زرع می پردازد و مال و منالی برای خود به دست می‌آورد اما روی هم رفته شاید انسانی معمولی در روزگار خود به حساب آید.با دوستانش به طمع کسب سود بیشتر تصمیم به تجارت برده می گیرند اما در سفر دریاییشان دچار طوفان می شوند و تنها رابینسون از میان دوستانش زنده می ماند.از این جای نمایشنامه داستان رابینسون رنگ و بویی دیگر می‌گیرد. گویی که او در جزیره با خود روبه رو می شود چرا که در جزیره انسانی جز خود او یافت نمی شود. به عادت زندگی گذشته دست به کشت و زرع می زند اما کم کم لایه های شخصیتی او بر ما آشکارتر می شود.او که در گذشته صاحب قدرت و ثروت بوده اکنون در تنهایی کسی را ندارد که از او پیروی کند و این حس سلطه جویی او باعث می شود که میمون های جزیره را به دام انداخته و تربیت کند تا از او فرمانبرداری کنند گویی از سلطه که از ارزشهای دنیای گذشته او و اکنون جزئی لاینفک از وجودش است ، نمی تواند چشم پوشی کند.شخصیت های دیگری که در نمایش حضور دارند، گاه چونان دوستان رابینسن و گاه همچون جنبه های نیک و بد وجودش ، در واقع نمایانگر وجود او و روشن کننده وجوه تاریک شخصیت او هستند. رابینسنی که محصول دنیای مدرن بیرون جزیره است و اکنون که از دنیایی که بدان تعلق داشته فاصله گرفته است. همین فاصله گرفتن در خلال نمایش نامه باعث می شود که او با خود حقیقی اش مواجه شود. در واقع باید گفت که دنیای رابینسن از جهاتی شبیه به دنیای امروز ماست از این جهت که بیگانگی انسان امروزی باعث شده که هر کس در جزیره خود زندگی کند و بیان این مطلب از زبان رابینسن که “ تنهایی اصالت وجود ماست” موید این مطلب است.حتی در صحنه ای که صدای سوت کشتی شنیده می شود رابینسن برای جلب توجه کشتی و نجات خود هیچ تلاشی نمی کند گویی که به سرنوشت محتوم خود که زندگی تنها در جزیره است تن داده است. انسانی که گاه دلیل تنهایی‌اش را گناهان و خطاهای خود و گاه نجات و رحمت الهی می داند .او در جایی تنهایی را حق خود می داند و هنگامی که از رفتار وحشیانه خود با یکی از بردگانش داد سخن می دهد احساس شرمساری می کند و می پندارد به مجازات رفتارهای ناپسندش خداوند او را با تنهایی مجازات می کند.او پس از چندی می پندارد که تنهایی اش سبب دیگری دارد و به دنبال دلیل آن می‌گردد و می خواهد بداند که این تنهایی از سوی شیطان یا از جانب خداوند به او رسیده است که جدال او با نفسش در یافتن جواب این سوال صحنه ای بسیار زیبا را به وجود می آورد.
پس از آن ما شاهد حضور شخصیت «جمعه» در نمایش هستیم. آدمخواری که حضور یکباره او در نمایش این شبهه را پیش می کشد که آدمخوار حقیقی نیست و در واقع رابینسن بار دیگر با خود مواجه شده است و وجود خود را به عنوان انسانی که محصول جامعه بیرون جزیره است به تماشا نشسته است.آدمخواری که زبان رابینسن را بهتر از خود او صحبت می کندو این کار را با چنان تسلطی انجام می دهد که گاه رابینسن حرف اورا نمی فهمد.
یکی از نقاط قابل تأمل نمایش در واقع همین مکالمه بین رابینسون و آدمخوار است که رابینسون در گفت وگو با او متوجه می شود بین فرهنگی که او در آن زندگی می کرده(غرب مدرن) و فرهنگ آدمخواری تفاوت چندانی وجود ندارد.رابینسن در برخورد با جمعه همان رفتاری را می کند که روزگاری با بردگان خود می کرده است. او را تحت سلطه خود در می آورد، از او بهره‌کشی می کند و حتی در اولین برخورد به او دستور می دهد که او را به جای رابینسن ارباب خطاب کند و برای آدمخوار خود نام «جمعه» را انتخاب می‌کند. چرا که او را روز جمعه دیده است. اما این عمل او با سرکشی آدمخواری که اکنون برده اوست مواجه می شود.
رابینسن که نماد استعمار گرایی دوران خود است می بیند که دیگر تیغ زور او برندگی ندارد، و جمعه با حرف های او سر مخالفت بر می دارد.اما رابینسن با او همان کاری را که استعمارگران با کشورهای تحت سلطه خود می کنند ، انجام می دهد.در واقع رابینسن از جامعه ای که از آن آمده با جمعه صحبت می کند و و جمعه را در رویای جامعه ای که در آن موسیقی و زن و تجملات وجود دارد نگه می دارد. رویا و توهم همچون ابزاری برای راضی نگه داشتن جمعه به کار گرفته می شود و او با رویای آن سرزمین است که برای رابینسن کار می کند بدون آنکه چیزی از رابینسن بخواهد درحالی که مفهوم پول و مبادله را رابینسن به او آموخته و او چندان از آن سر در نمی‌آورد. در واقع این همان چیزی است که ادوارد سعید آن را ادبیات استعماری می خواند.در پایان نمایش رابینسون جمعه را به سوی دنیای خارج روانه می کند و به او که از زرق وبرق خیالی دنیای بیرون حیرت زده است یاد‌آوری می کند که«روی دیگر سکه آن جامعه فلاکت و بدبختی است» و خود در تنهایی باقی می ماند چونان که تنهایی بخشی از زندگی او شده است و در واقع همان مفهوم تنهایی انسان مدرن را تداعی می کند و شاید این جمله داستایفسکی که «آدمیزاد به هر چیزی خو می گیرد» درباره رابینسون صدق کند.امکان دارد اینجا این سوال پیش بیاید که رابطه این سلطه جو یی و تنهایی کجاست. در جایی خواندم که می گفت: انسان مدرن می خواهد هر چیزی تحت سلطه او باشد و چون نمی تواند همه چیز را تحت سلطه خود در آورد به انزوا و تنهایی روی می آورد.و این یکی از نکات کلیدی نمایش است که باید بدان توجه داشت.
فردریش نیچه می گوید: «اگر فرض را بر این بگذاریم که حالات امکان پذیر جهان محدود و زمان نا محدود باشد پس این نتیجه گرفته می شود که تمام حالات امکان پذیر باید رخ داده باشد و وضعیت کنونی نشان دهنده یک تکرار است» از این روست که تکرار رابینسون در زمان ما چیز عجیبی نیست و حتی ذکر چند باره آن خالی از لطف نیست چرا که انسان دنیای امروز نیز همچون رابینسون در جزیره اش زندگی می کند و بیگانگی از جامعه او را هر چه بیشتر در جزیره اش حبس می نماید.

 


یکی از مناقشات اساسی در بحران خانه سینما، ایرادات حقوقی و قانونی این تشکل سینمایی است. به طوری که بیش از حواشی سینمایی، این مسائل حقوقی بوده اند که موجب انحلال یا تعطیلی دائمی خانه سینما شده است. در گزارش ذیل که از سوی مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی در تاریخ 62 دی سال 0931 تهیه و منتشر شده است، می توان به وضوح دلائل و استنادات فرهنگی-حقوقی انحلال خانه سینما را دید. روزنامه کیهان برای تنویر افکار عمومی، طی سلسله گزارش ها و گفت‌وگوهایی به زوایای مختلف بحران خانه سینما و به ویژه تخلفات حقوقی و قانونی مربوط به آن می پردازد.
تصویر روز
مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی دلایل و استنادات فرهنگی – حقوقی انحلال «خانه سینما» را بررسی و دیدگاه کارشناسی خود را در این مورد تبیین کرد.
این مرکز، فرایند تاسیس «خانه سینما» را به سه جهت قانونی ندانست و افزود: این تشکل از اساس به صورت غیرقانونی آغاز به فعالیت کرده است:
۱- عدم تصویب اساسنامه مصوب «شورای فرهنگ عمومی» (۱۳۶۶) از سوی «شورای عالی انقلاب فرهنگی».
۲- ثبت اساسنامه جعلی و غیر‌قانونی در اداره کل ثبت شرکت‌ها به سال ۱۳۷۲
۳- نبود اسناد قانونی و گردش کار رسمی مبنی بر اعطاء مجوز تاسیس «خانه سینما» در هیئت رسیدگی به امور و مراکز فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
مرکز پژوهش‌ها افزود: «خانه سینما» در طی تطورات خود از سال ۱۳۷۷ که اولین مجمع عمومی آن تشکیل شده است در موارد متعددی دچار تخلفات از اساسنامه شده است که مهم‌ترین آنها تغییرات مکرر و غیرقانونی اساسنامه بدون مصوب کردن آن در «شورای فرهنگ عمومی» کشور است.
مجمع عمومی «خانه سینما» حتی در اصلاحیه سال ۱۳۸۷ شرط ارسال مصوبات مجمع عمومی فوق‌العاده ناظر به اصلاح اساسنامه را برای تصویب در «شورای فرهنگ عمومی» ملغی کرده است.
شکل دیگر این است که «خانه سینما» به صورت غیر قانونی به اعطاء مجوز فعالیت صنفی نسبت به اصناف سینمایی اقدام کرده است. این اصناف غیرقانونی نیز بدون اخذ مجوزهای مربوطه به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اقدام به استفاده غیر قانونی از سربرگ، مهر، مکاتبات اداری و تعیین هیئت مدیره‌های غیر‌قانونی کرده‌اند.
در بخش دیگری از گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی آمده است: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مستند به بندهای ۱۷ و ۲۲و ۲۵ اهداف و وظایف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و نیز بند هفت و تبصره‌های ذیل ماده دو آیین نامه «شورای فرهنگ عمومی» مصوب «شورای عالی انقلاب فرهنگی» (۱۳۶۴) و (۱۳۷۶) و نیز ضوابط و مقررات تاسیس مراکز، موسسات کانون‌ها و انجمن‌های فرهنگی و نظارت بر فعالیت آنها، مصوب «شورای عالی انقلاب فرهنگی» (۱۳۷۵) خصوصا ماده واحده «تعیین ساز و کار تعطیلی مراکز و انجمن‌های فرهنگی که بدون مجوز قانونی دایر شده است و می‌شود» (مصوب ۱۳۷۲ مجلس شورای اسلامی) و آیین نامه اجرایی قانونی مزبور که در همان سال به تصویب هیئت وزیران رسیده است نه تنها حق دارد بلکه موظف است تا نسبت به صدور دستور انحلال اقدام کند (تعبیر انحلال در این قانون به معنای دستور توقف فعالیت است) و در صورتی که «خانه سینما» پس از صدور این دستور همچنان دایر باشد (وفق ماده ۲ آیین نامه اجرایی قانون سال ۱۳۷۲) موظف است تا دایرکنندگان را از طریق مراجع ذی‌صلاح تحت پیگرد قرار دهد و تقاضای توقف فعالیت‌های «خانه سینما» را داشته باشد. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی همچنین وفق ماده ۱۷ از ضوابط و مقررات تاسیس مراکز، موسسات و انجمن‌های فرهنگی و نظارت بر آنها مصوب جلسه ۳۸۵ «شورای عالی انقلاب فرهنگی» (۸/۸/۱۳۷۵) موظف است از طریق مراجع انتظامی ذی صلاح نسبت به جلوگیری از ادامه فعالیت مراکز فرهنگی بدون مجوز یا مراکزی که جواز آنها لغو شده است اقدام کند.
مرکز پژوهش‌ها در همین حال تصریح کرد که موظف بودن وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به صدور «دستور انحلال» موسسه به معنی «انحلال قطعی» شخصیت حقوقی آن موسسه نیست؛ چه اینکه انحلال شخصیت حقوقی موسسه غیر تجاری که نزد مرجع ثبت شرکت‌ها به ثبت رسیده است صرفاً به موجب حکم قضایی یا از طریق اساسنامه ممکن است. بنابراین وزارت ارشاد فقط موظف است وفق مقررات و با رعایت ضوابط قانونی» «دستور توقف فعالیت» را صادر کند که لازمه آن تعطیلی کلیه فعالیت های موسسه تا تشکیل دادگاه صالحه و تصمیم‌گیری در زمینه اصل انحلال آن است.
ضمن اینکه کوتاهی و تقصیر دولت‌ها در انجام وظایف خود در قبال سینماگران و کم دقتی آنها در نظارت بر طی تشریفات قانونی محرز است. تا آنجا که نماینده ارشاد در سال ۱۳۸۵ تغییرات صورت گرفته در اساسنامه را قبل از تصویب در شورای عالی انقلاب فرهنگی تایید کرده و عملاً زمینه ساز شکل‌گیری مسائل پیش آمده شده است. علاوه بر این علی رغم نقش دولت در ایجاد وقایع پیش آمده (به دلیل کوتاهی در انجام وظیفه) نحوه مواجهه و مدیریت دولت در برخورد با تخلفات این تشکل و زمان انتخاب شده برای صدور دستور توقف فعالیت «خانه سینما» به گونه‌ای بوده که زمینه ساز برخی التهابات سیاسی و اجتماعی شده است.
مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی در بخش دیگری از گزارش خود در این زمینه خاطرنشان ساخته است که فارغ از زمینه‌های سیاسی و چالش‌های اخیر «خانه سینما» با معاونت سینمایی، اقدامات اخیر این معاونت در تاسیس «شورای عالی سینما» به ریاست رئیس جمهور، یکی از زمینه‌های اختلاف نظر با «خانه سینما» بوده است زیرا هیات مدیره و مدیر عامل «خانه سینما» تلقی مثبتی از طراحی‌های معاونت سینمایی نداشته و آن را عمدتاً ناظر به «دولتی کردن » بیش از پیش و همه جانبه سینما ارزیابی کرده‌اند. این کشمکش‌های سیاسی – مدیریتی در اوایل زمستان ۱۳۹۰ حتی به مواجهه سرد «خانه سینما» با «سی‌امین جشنواره فیلم فجر» کشیده شد و زمزمه‌های ناخوشایندی مبنی بر تحریم مهم‌ترین آیین سینمایی جمهوری اسلامی ایران از سوی «خانه سینما» یا بخش هایی از اصناف سینمایی تحت اشراف «خانه سینما» شنیده شد. و در چنین شرایطی بود که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی حکم انحلال «خانه سینما» را صادر کرد.
این گزارش می‌افزاید:نکته مهم و قابل توجه در این حکم، تصریح بر «عدم طی تشریفات قانونی مربوط به تاسیس خانه سینما» بوده است. اینکه وزارت ارشاد چگونه پس از گذشت بیش از دو دهه از تاسیس «خانه سینما» در خصوص مبنای حقوقی تاسیسی آن نه تنها دچار شبهه شده بلکه به طور قاطع، وجاهت قانونی تاسیس آن را زیر سوال برده است اهمیت و جدیت مسئله را دو چندان کرده است.

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10