(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


شنبه 05 مرداد 1392 - شماره 20552

كاركرد مشاركت در مجلس ششم
درس اول یادته‌!
   

Research@kayhan.ir
نمايندگان مشاركتى مجلس ششم صرفآ موضوعات سياسى مثل پيوستن به كنوانسيون منع تبعيض عليه زنان، تغيير قانون مطبوعات و . . . را در رأس برنامه‌هاى قانونگذارى خود قرار دادند و حتى زمانى كه زمزمه‌هايى از مطالبات اقتصادى در ميان مردم بروز كرد، برخى از اعضاى حزب مشاركت همانند رجبعلى مزروعى رأى مردم را به خاطر نظرات سياسى اين حزب دانستند و اين مطالبات را با تعابيرى چون «لشكر قابلمه به دست»، «ايستادن مردم در صف مرگ موش» و . . . مورد استهزاء قرار دادند.
پس از برخورد كردن لوايح مغاير با شرع مثل الحاق ايران به كنوانسيون منع تبعيض عليه زنان و تغيير قانون اساسى و . . . به موانع شرعى و قانونى حزب مشاركت سعى كرد اهداف سياسى خود را از طريق ديگرى مانند لايحه افزايش اختيارات رئيس‌جمهور و نيز اصلاح قانون مطبوعات تعقيب كند. لذا محمدرضا خاتمى (دبيركل حزب مشاركت) مهمترين مسأله كشور را اعمال محدوديت شديد به مطبوعات كشور عنوان كرد و گفت: «ما دنبال آن هستيم كه در نخستين اقدام محدوديتهاى شديد قانونى، غيرقانونى را برطرف كنيم».250 محسن ميردامادى (عضو شوراى مركزى حزب مشاركت) نيز در اظهاراتى اعلام كرد: «اولويت اصلى مجلس ششم اصلاح عملكرد مجلس پنجم است و در مورد قانون مطبوعات بايد برخى مصوبات مجلس پنجم لغو يا اصلاح گردد».251 به همين منظور جمعى از نمايندگان فراكسيون اكثريت مجلس كه اعضاى حزب مشاركت نيز شامل آن مى‌شدند، طرحى را با نام اصلاح قانون مطبوعات با قيد يك فوريت به مجلس آوردند. طرحى كه درواقع در مقام نقض اصلاحيه ديگرى برمى‌آمد كه سه ماه پيش از آن در مجلس پنجم به تصويب رسيده و براى اجرا به دولت خاتمى ابلاغ شده بود.
مشاركتى‌هاى مجلس، قانون مطبوعات را محدوديتى براى آزاديهاى مدنى عنوان كرده و بشدّت با آن مخالف بودند. از سوى ديگر مهدى كروبى (رئيس مجلس ششم) به همراه تعدادى ديگر نسبت به طرح اين موضوع در مجلس ششم مخالفت كردند، ليكن باز فشارها پايان نيافت و محمدرضا خاتمى اعلام كرد: «اولويت اوّل ما، اصلاح قانون مطبوعات است».252
هدف از اين حركت روشن بود، در طرح جديد دست ضد انقلاب براى نويسندگى و نوشتن مقاله باز گذاشته مى‌شد و روزنامه‌نگاران آزاد بودند تا زمانى كه بر عليه آنها حكمى صادر نشده، بر ضد دين و ارزشها هتاكى كنند! در اين طرح بيشتر مصوبات مجلس پنجم در خصوص اصلاح قانون مطبوعات حذف گرديد. نشر مطلب بر عليه رهبرى نظام، مراجع عظام تقليد و قانون اساسى آزاد شد و حكم هيأت منصفه مطبوعات بر حكم دادگاه ارجحيت يافت، به طورى كه در صورت عدم حضور اكثريت هيأت منصفه در جلسه رأى، متخلف به عنوان بى‌گناه شناخته مى‌شد! اين تبصره كه به عنوان تبصره 1 از مادّه 43 و به عنوان مادّه 14 از كميسيون فرهنگى مجلس ششم طرح گرديده بود، هرگز نمى‌توانست مبناى شرعى و قانونى داشته باشد.
در حالى كه بسيارى از نمايندگان اصلاح‌طلب و مشاركتى مجلس ششم در تلاش بودند تا به هر طريق ممكن اين طرح را پيش از پايان تعطيلات تابستانى مجلس به سرانجام برسانند، امّا در مورخه 16 مرداد 1379 و در اوّلين جلسه مجلس پس از تعطيلات، نامه مقام معظّم رهبرى خطاب به نمايندگان مجلس مبنى بر كنار گذاشتن اين طرح قرائت شد.
مقام معظّم رهبرى در نامه خود مرقوم فرمودند :
«بسمه تعالى
جناب حجه‌الاسلام آقاى كروبى، رياست محترم
مجلس شوراى اسلامى و حضرات نمايندگان محترم
با سلام و تحيت
مطبوعات كشور سازنده افكار عمومى و جهت‌دهنده به همت و اراده مردمند. اگر دشمنان اسلام و انقلاب و نظام اسلامى، مطبوعات را در دست بگيرند يا در آن نفوذ كنند. خطر بزرگى، امنيت و وحدت و ايمان مردم را تهديد خواهد كرد و اين‌جانب سكوت خود و ديگر دست‌اندركاران را در اين امر حياتى جايز نمى‌دانم. قانون كنونى تا حدودى توانسته است مانع از بروز اين آفت بزرگ شود و تغيير آن به امثال آنچه در كميسيون مجلس پيش‌بينى شده، مشروع و به مصلحت نظام و كشور نيست.
والسلام عليكم ـ سيدعلى خامنه‌اى».253
برخورد مشاركت با پيام مقام معظّم رهبرى
اين پيام در جلسه غيرعلنى مجلس مطرح و با توجه به آن بنا گرديد كه طرح اصلاح قانون مطبوعات از دستور كار مجلس خارج شود. ليكن در جلسه علنى، على‌اصغر هادى‌زاده (عضو كميسيون فرهنگى مجلس) به اين موضوع اعتراض كرد و به دنبال آن، رجبعلى مزروعى و رشيديان
(اعضاى حزب مشاركت) با اهانتهايى به امام(ره) و مقام معظّم رهبرى به مخالفت با پيام حضرت آيت‌الله خامنه‌اى برخاستند. حكم حكومتى رهبر معظّم انقلاب هرچند موجب خارج شدن اين طرح از دستور كار مجلس گرديد، امّا آتش تندروى‌هاى نمايندگان مشاركتى و اصلاح‌طلب را بيش از پيش شعله‌ورتر ساخت. به همين دليل تعدادى از آنان به نشانه اعتراض از صحن علنى مجلس خارج و مجلس را از رسميت انداختند. اين حركت اعتراضى مشاركتى‌هاى افراطى براى از نصاب انداختن مجلس 20 دقيقه طول كشيد. در اين مدت در راهروهاى مجلس به تشكيك حكم حكومتى رهبر معظّم انقلاب پرداختند. براى مثال رجبعلى مزروعى (عضو حزب مشاركت) گفت: «مقام معظّم رهبرى نكته‌اى را به نمايندگان تذكر داده‌اند. در اين‌كه اين حكم حكومتى است يا نه ميان نمايندگان بحثهاى مختلفى در جريان است. تأكيد رهبرى اين است كه خلاف شرعى صورت نگيرد».254
همزمان در صحن علنى مجلس نيز برخى نمايندگان فراكسيون مشاركت به اقدامات ساختارشكنانه پرداختند. در اين راستا على رشيديان (نماينده مشاركتى شهرستان آبادان) از كروبى (رئيس وقت مجلس) تقاضاى 10 دقيقه وقت براى صحبت كرد كه خارج از روال جلسات علنى مجلس بود و بعد از آن‌كه با امتناع مهدى كروبى مواجه شد با لحنى گستاخانه فرياد كشيد: «مى‌خواهم شرع را به آقاى خامنه‌اى يادآورى كنم!»255 احمد بورقانى (عضو ديگر حزب مشاركت) نيز پس از بازگشت به صحن علنى مجلس با فرياد تقاضاى جلسه غيرعلنى كرد كه رئيس مجلس جلسه غيرعلنى را مربوط به موارد اضطرارى و امنيتى دانست و درخواست بورقانى را ردّ كرد.
اعضاى ارشد حزب مشاركت در ادامه در جهت القاى اين برآمدند كه خارج شدن طرح از دستور جلسه مجلس، عملى غيرقانونى است، در همين راستا محسن ميردامادى (عضو شوراى حزب مشاركت) مدعى شد : «معتقدم خارج كردن طرح از دستور، خلاف قانون و آيين‌نامه بود. اين نحوه اداره جلسه در شأن مجلس نبود».256
تاجرنيا (عضو حزب مشاركت) با هدف القاى غيرقانونى بودن عمل رئيس وقت مجلس گفت: «به نظر من اشتباه از سوى هيأت رئيسه مجلس بود كه بحث دامن زده شد».257
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
250- هفته‌نامه صبح صادق، احزاب سياسى ايران، قسمت 96.
251- همان.
252- روزنامه جمهورى اسلامى، به تاريخ 12/5/1379.
253- ويژه‌نامه نوروزى روزنامه ايران، سال 1389.
254- همان.
255- همان.
256- همان.
257- ويژه‌نامه نوروزى روزنامه ايران، سال 1389.

 

Research@kayhan.ir
پروین مقدم
عيدتون مبارك‌!
محمدعلي مطابق هر روز سلام كرد و وارد كلاس شد، جدي و آرام كيفش را روي ميز گذاشت‌. مثل هميشه و با همان قيافه جدي گفت‌:
«خب بچه‌ها درس رو شروع كنيم‌! نوبت كي بود تخته رو پاك كنه‌؟ آها شما! نوبت شماس آقا رضا نه‌؟»
رضا از پشت نيمكت بلند شد، با تعجب پرسيد:
«آقا چطور يادتون مونده‌؟ تازه اونم بعد از تعطيلات عيد!»
صداي محمدعلي توي كلاس پيچيد:
«اوه‌! بله‌! سال نوي همگي مبارك‌! البته تقصير من نيست كه دير تبريك مي‌گم‌.»
و بعد لبخند كمرنگي روي لب‌هايش نشست‌.
همهمه آرامي كلاس را در خود گرفت‌.
- آقا عيد شما هم مبارك‌.
- آقا سال خوبي داشته باشين‌.
- آقا شما نرفتيد مسافرت‌؟ آقا...
نگاه محمدعلي سكوت را به دنبال خود كشيد، پسرها مي‌دانستند كه معلم كلاس مي‌خنداند اما كمتر مي‌خندد، با اين حال دوستش داشتند، هر چند بيش از حد جدي به نظر مي‌رسيد.
محمدعلي به عادت هميشگي بدون اينكه خم شود، زانوهايش را خم كرد و تكه گچي را كه روي زمين افتاده بود برداشت‌.
علي كه روي نيمكت دوم نشسته بود، آرام بيخ گوش جواد گفت‌:
«يعني اينكه هيچ وقت مقابل هيچ انساني خم نشيد، فقط بايد مقابل خدا خم بشيد و بندگي كنيد! درس اولين روز كلاس يادته‌؟»
محمدعلي پرسيد: «كسي غايب نيست‌؟»
صداي سبحان از پشت نيمكت رديف سوم بلند شد:
- اجازه آقا!... نيومده‌! تصادف كرده و پاش شكسته‌!
محمدعلي نگاهش از پنجره به حياط افتاد، مرد ميانسالي از حياط گذشت‌. با خودش فكر كرد:
«اين دفعه نوبت كيه كه بره ساواك جواب پس بده‌؟»
صداي دورگه‌اي هوا را شكافت‌:
«آقا خوب شد! حق‌اش بود! خبرچين هر بلايي سرش بياد حقشه‌!»
محمدعلي سرش برگشت به طرف صدا و گفت‌:
«بله علي آقا! اين درست كه خبرچين جماعت حقشه هر بلايي سرش بياد! اما من دوست دارم همه شما امروز بعد از مدرسه حاضر بشين بريم عيادت اين همكلاسي‌! عيادت از بيمار توي اسلام سفارش شده‌، مبادا كار اشتباه يه نفر باعث بشه ما در عمل درستمون سستي كنيم‌. تازه شايد اين دوستمون تحت تأثير اين كار انساني شما قرار بگيره‌!»
سبحان زيرچشمي به آقامعلم نگاه كرد و گفت‌:
«چشم آقا! هر چي شما بگيد!»
بعد نشست و خط آخر درسي را كه محمدعلي دو هفته قبل روي تخته نوشته بود و رضا داشت آن را آرام‌آرام پاك مي‌كرد توي دفتر نوشت‌.
علي گفت‌:
«آقا! اين درس رو دوباره مي‌ديد ديگه نه‌؟ شما تنها معلمي بوديد كه چهارشنبه آخر سال اومد مدرسه و درس داد.»
محمدعلي لبخند زد، سرش را به علامت بله‌، تكان داد و گفت‌:
«شما هم اتفاقاً هيچ كدوم سر كلاس نبودين‌!»
پسرها سرشان را پايين انداختند. هنوز اين جمله روي تخته بود:
«بچه‌ها! من براي انجام وظيفه به كلاس آمدم و درس را نوشتم‌، ضمناً فرا رسيدن سال نو را به همه شما تبريك گفته و براي يكايك شما موفقيت در سال جديد از خداوند خواستار هستم‌.» رجايي‌
چشم‌هاي بي‌مردمك‌
سال 1346
جمعيت زير داغي خورشيد تاب برداشته بود به سمت ديوارهاي حرم‌.
پيرمرد عرق صورتش را با آستين پاك كرد و ايستاد مقابل محمدعلي‌! چشم‌هاي محمدعلي هنوز خيس بود.
محمدعلي از بيخ ديوار كنار كشيد تا پيرمرد خودش را به سايه شكسته بكشاند.
محمدعلي به گنبد نگاه كرد و زمزمه كرد:
«يا حضرت معصومه‌(س‌)، جانم رو آوردم خدمت شما، مادرم رو در شهر شما به خاك سپردم و شما بهتر از هر كسي مي‌دونيد كه چقدر برامون عزيزه‌! شما كه پيش خدا محبوبيد، عزيزيد، آبرو داريد، مادرم رو در اون دنيا شفاعت كنيد، شما كه مادريش رو توي اين دنيا شاهد بوديد!»
و قطره اشكي آرام لغزيد و از روي چانه‌اش چكيد.
پيرمرد، كنار دست محمدعلي وا داد به ديوار و سر بزرگش را آورد جلو.
- خدا ازت راضي باشه جوون‌، يه كمكي‌...
محمدعلي دست پيرمرد را گرفت توي دستش‌، گوشه چشم پيرمرد به دست ديگر او بود، مشت بسته محمدعلي آرام پيش آمد و دو اسكناس را گذاشت در جيب پيرمرد.
- خدا از شما هم راضي باشه پدر جان‌! توي دعات مادرم رو بي‌نصيب نذار!
محمدعلي بار ديگر نيم چرخشي كرد و كمرش را داد به ديوار. بعد چشمش رفت به دنبال پسر بچه‌اي بازيگوش‌، پسرك نگاهش كرد.
- بيا، حسين‌! بيا!
پسر حرف زن را نشنيد، يا اگر شنيد محل به زن نداد، برگشت به سمت چپش‌، به سمت يوسف‌، يوسفي كه خسته خاكسپاري و داغدار مادربزرگ بود; ريحانه‌; مادر محمدعلي‌. يوسف نشسته بود گوشه حياط، پسرك مشتي ماش توي دهان ريخت و لوله خالي را گرفت سمت يوسف و بعد صداي يوسف آمد كه درد بدجوري پشت پلكش نشسته بود.
- آخ‌! چشمم‌.
يوسف از جا جست‌، دستش بالا رفت و سيلي را خواباند بيخ گوش پسرك‌! سر پسر روي تنه‌اش لق زد و با شدت به ديوار سنگي خورد.
يوسف لبش را گزيد. پسر بي‌حركت روي زمين افتاده بود، شايد هم مرده بود، چشم‌هايش سفيد بود، بي‌مردمك‌! يوسف به اطراف نگاه كرد، نگاه محمدعلي را نديد، نگاه هيچ كس را نديد، چند قدم عقب‌عقب رفت و پا به فرار گذاشت‌، دويد تا اتوبوسي كه خانواده را تا حرم آورده بود.

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10