(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


دوشنبه 07 مرداد 1392 - شماره 20554

طرح حاكميت دوگانه هماهنگ با دشمنان
باید چه‌کار‌کرد‌؟
   


Research@kayhannews.ir
على‌رغم اشاره اصل پنجم قانون اساسى به ولايت فقيه در زمان غيبت حضرت ولىّ عصر(عج) و اصل 57 و 110 قانون اساسى مبنى بر تحت امر بودن قواى سه‌گانه و نظارت رهبرى بر حسن اجراى سياستهاى كلى نظام، رجبعلى مزروعى (عضو ارشد حزب مشاركت) با غيرقانونى خواندن حكم حكومتى مقام معظّم رهبرى، خطاب به رئيس وقت مجلس گفت: «ما سوگند خورده‌ايم كه مدافع قانون اساسى باشيم. ما نمى‌توانيم يك كار فراقانونى را بپذيريم! قانون اساسى وظايف را احصا كرده و خارج كردن اين طرح از دستور، هم خلاف آيين‌نامه است و هم با قانون اساسى نمى‌خواند».258 مهدى كروبى (رئيس وقت مجلس) در پاسخ به نمايندگان معترض مشاركتى كه در پى ايجاد تشنج و ناآرامى بودند، با بيان اين‌كه ما براساس قانون اساسى كه در آن ولايت فقيه است و شما هم رأى داديد، به وظيفه قانونى خود عمل كرديم، اظهار داشت: «در مجلس دوم مسائلى كه ما و شما براى آذرى قمى راه انداختيم چه بود؟ اين‌كه چرا آنها امر امام را اطاعت نكردند».259 وى در ادامه با يادآورى حكم حكومتى مقام معظّم رهبرى در خصوص انتخابات مجلس ششم و راهيابى بسيارى از اعضاى حزب مشاركت به مجلس ششم افزود: «حكم رهبرى براى اوّلين بار نيست و براى آخرين بار هم نخواهد بود. همان گونه كه با دستور ايشان در دوران انتخابات ششمين دوره مجلس، انتخابات تهران از حادثه‌اى كه برايش داشت رخ مى‌داد، مصون ماند».260
با وجود خارج شدن ، طرح اصلاح قانون مطبوعات، حملات روزنامه‌هاى زنجيره‌اى جريان دوم خرداد و نزديك به جبهه مشاركت به دين و نظام جمهورى اسلامى تا آن‌جا پيش رفت كه مقام معظّم رهبرى در سخنان متعددى در دو سال ـ از شهريور 1377 تا تير 1379 ـ هشدارهاى قاطعانه و صريحى نسبت به شبيخون فرهنگى دشمن در پوشش مطبوعات دادند.
قوّه قضائيه برحسب وظيفه قانونى خود با برخى از اين مطبوعات برخورد كرد امّا اين روزنامه‌هاى ساختارشكن يك خصوصيت بارزى داشتند و آن اين بود كه اگر روزنامه‌هايى از اين زنجيره توقيف مى‌شد، با توجه به مجوزهاى فراوانى كه سران پشت پرده اين جريان گرفته بودند، روزنامه ديگرى را فعال مى‌كردند. اگر روزنامه‌هاى نزديك به حزب مشاركت چون جامعه و نشاط به دليل تخلفات صريح توقيف مى‌شدند، بلافاصله جرايد ديگر اين حزب چون صبح امروز و توس با همان كادر و مشى پيشين، جاى آنان را مى‌گرفتند و بدين ترتيب علنآ قانون را دور مى‌زدند. باوجود اين به دنبال تعطيلى تعدادى از اين روزنامه‌هاى زنجيره‌اى كه جرم آنها محرز اعلام شده بود، حزب مشاركت با بيانيه‌هاى تند و شديداللحنى عليه دستگاه قضايى، آن را مخالفت با آزادى بيان و
آزادى مطبوعات عنوان كرد. حزب مشاركت در اين باره بدون اشاره به تخلفات صورت گرفته با صدور بيانيه‌اى توقيف روزنامه‌هاى مشاركت و صبح امروز را چنين محكوم كرد: «جبهه مشاركت ايران اسلامى توقيف روزنامه‌هاى مشاركت و صبح امروز را در پى تعطيلى ناگهانى 14 نشريه ديگر به عنوان اقدامى تازه در جهت محدود كردن شبكه اطلاع‌رسانى جبهه دوم خرداد و سازمان دادن به نظام جهت‌دار رسانه‌اى، اعمال سليقه‌ها و گرايشهاى جناحى و تضعيف مبانى وحدت ملى ارزيابى و محكوم مى‌كند».261
طرح حاكميت دوگانه هماهنگ با دشمنان
امّا اقدامات ساختارشكنانه نمايندگان مشاركتى مجلس ششم به همين‌جا ختم نمى‌شد. برخى از افراطيون اين حزب از آنچه مصادره آراى 20 ميليونى خاتمى در خرداد 1376 به نفع نظام مى‌خواندند نگران شدند. لذا پس از مدتى اين نگرانى خود را آشكار ساخته و در هماهنگى با آن سوى مرزها اعلان داشتند كه حضور آنها سبب افزايش مشروعيت نظام در عرصه جهانى گرديده و براى جلوگيرى از آنان بايد به دنيا يادآورى كنند كه حاكميت در ايران دوگانه است! يك بخش انتخابى و نمايندگان مردم و جنبش ديگر انتصابى شامل كسانى است كه با رأى مستقيم مردم روى كار نيامده‌اند!
در همين راستا عباس عبدى (عضو حزب مشاركت) در سال 1380
درباره آنچه دوگانگى قدرت در كشور مى‌خواند، گفت: «اگرچه آن بخش از دولت كه رأى مردم را پشت سر خود دارد و به وسيله انتخابات به قدرت رسيده است مى‌تواند رُل خود را دنبال كند، امّا بخش انتصابى قدرت سياسى حكومت همچنان از گردن نهادن به رأى مردم سرباز مى‌زند.262 »
عبدى با اعمال فشار به نهاد ولايت فقيه برای واداشتن آن به تمكين به خواست افراطيون، در يك مصاحبه مطبوعاتى، شرط افراطيون براى رياست‌جمهور پس از خاتمى را اين‌گونه ذكر كرد: «مسأله ما، ادعاى افراد نيست. هركس مى‌آيد بايد موضع خود را در مورد حكومت انتصابى و انتخابى مشخص كند. اوّل بگويد طرفدار چه حكومتى است بعد به ميدان بيايد».263
منتظرى در ميان جمعى از فتنه‌گران
البته اين موضوع مسأله تازه‌اى نبود كه مطرح مى‌شد. چون حسينعلى منتظرى (قائم مقام بركنار شده توسط حضرت امام(ره)) در تاريخ 23 آبان 1376 يعنى درست 5 ماه و 21 روز پس از انتخابات دوم خرداد 1376، در جمع تعدادى از مردم نجف‌آباد اصفهان مطالبى عنوان كرد كه مى‌توان در ميان آن تخطئه تصميم‌گيرى مجلس خبرگان رهبرى مبنى بر انتخاب آيت‌الله خامنه‌اى به رهبرى نظام جمهورى اسلامى ايران را ديد. وى در اين ديدار مى‌گويد: «در قانون اساسى ما يك ولىّ فقيه ذكر شده، امّا معنايش اين نيست كه ولىّ فقيه يعنى همه‌كاره، آن وقت ديگر جمهورى معنايى نخواهد داشت. ولىّ فقيه همه با آن شرايطى كه در قانون اساسى دارد، وظايفى در قانون اساسى برايش مشخص شده، عمده وظيفه‌اش ـ كه مهم تر است ـ اين‌كه نظارت كند بر جريان جامعه، مشى جامعه، يك وقت از موازين اسلام و حق منحرف نشود».264
منتظرى در ادامه مى‌گويد: «مردم هستند كه دولت را روى كار مى‌آورند، دولت يعنى رئيس حكومت، رئيس‌جمهورى، نماينده‌ها را واقعآ بايد مردم بياورند روى كار. هيچ كس حق ندارد دخالت كند».265 اينها مقدمه‌اى بود براى آنچه شايد سالهاى سال وى در ذهن مى‌پروراند. وى در خصوص استقلال دولت گفت: «من يكى از اشكالاتم به آقاى رئيس‌جمهور آقاى خاتمى واقعآ اين است، من پيغام هم دادم. نمى‌دانم به ايشان گفته‌اند يا نه. البته ايشان با من ارتباطى ندارد، امّا من اوّل كه انتخاب شدند برايشان پيام دادم، بعد هم به ايشان پيام (شفاهى) دادم كه اين‌طور كه پيش مى‌رويد نمى‌توانيد كار بكنيد، يك نفر رئيس دولت اگر وزرايش و استاندارهايش، با او هماهنگ نباشند، يك قدم نمى‌تواند بردارد».266
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
258- هفته‌نامه صبح صادق، احزاب سياسى ايران، قسمت 96.
259- همان.
260- همان.
261- هفته‌نامه صبح صادق، احزاب سياسى ايران، قسمت 96.
262- پشت نقاب سكولارهاى اصلاح‌طلب، حسين پدرام چوبين‌دره، ص 51.
263- همان.
264- ويژه‌نامه نوروزى روزنامه ايران، سال 1389.
265- همان.
266- همان.

 


پروین مقدم
عقربه‌هاي ساعت به كندي مي‌گذشت‌، يوسف پرده را كنار زد و چشم چسباند به شيشه اتومبيل‌، دو ساعت از آمدن همه گذشته بود، اما خبري از دايي محمدعلي نبود. دلش مي‌خواست اتوبوس زودتر در دل جاده گم شود، اگر چاره داشت حتماً پياده مي‌شد و همه راه را مي‌دويد و خودش را گم مي‌كرد اما نمي‌شد، به ديگران چه مي‌توانست بگويد؟ كجا رفته‌؟ چرا رفته‌؟
دلش از اين همه آشوب به هم خورد، پنجره را باز كرد و هوا را كشيد توي ريه‌ها.
- اومدن‌! آقاي رجايي اومدن‌!
راننده با صداي بلند گفت و استارت زد.
يوسف از پناه صندلي نيم‌خيز شد.
- كجا بودين‌؟ دو ساعته كه همه رو معطل كردين‌؟
محمدعلي با شرمندگي سرش را زير انداخت‌، يك نفس رفت و نشست روي صندلي كنار دست يوسف كه خالي مانده بود.
يوسف با دلشوره گفت‌:
«آره دايي راست مي‌گن‌، كجا بودين دو ساعته‌؟»
دايي چيزي نگفت‌، اتوبوس راه جاده را در پيش گرفته بود، محمدعلي به حركت تند ماشين‌ها نگاه كرد و بي‌حرف سرش را به پشتي صندلي تكيه داد.
دقايق به كندي مي‌گذشت‌، دلشوره كم‌كم امان يوسف را مي‌بريد، انديشيد:
«يعني دايي از چيزي خبر داره‌؟»
دوباره پرسيد:
«كجا بودين كه دير كردين‌، از شما بعيد بود، دايي شما معروف بودين به وقت‌شناسي‌!»
سنگيني نگاه محمدعلي روي صورت يوسف افتاد، سر برگرداند و لبخند تلخي زد.
- لااقل شما خجالت بكش آقا يوسف‌.
صدايش آرام بود، اما لحن سرزنش داشت‌. انگار كسي گلوي يوسف را فشار داد.
- چرا دايي‌؟ مگه چي شده‌؟
محمدعلي گفت‌:
«بچه مردم رو زدي بي‌هوش كردي و پا گذشتي به فرار! بله‌، آقاي جوانمرد. من بچه رو با تاكسي به بيمارستان رسوندم‌. بعد از معاينه و درمان وقتي به هوش اومد، به خونه‌اش بردم و جريان رو براي مادرش تعريف كردم و گفتم كه اين عكس جمجمه فرزند شماست‌. اين هم شماره تلفن من در تهران‌، اگه بچه شما خوب شد كه خدا رو شكر و اگه خوب نشد، تلفن كنيد تا پسر خواهرم رو به شما معرفي كنم‌. جوونمرد باش پسر!»
يوسف سرش را زير انداخت و سكوت كرد. حرفي براي گفتن نداشت‌.
***
تشكيلات جديد
صداي محمدعلي از ته اتاق بالا گرفت‌:
- نمي‌شه همين جوري دست روي دست بذاريم و بنشينيم‌...
جلال‌الدين فارسي‌(7) كه از دبيران مدرسه كمال بود، گفت‌:
- حالا كه اعضاي مؤتلفه‌(8) هنوز توي زندانن بايد تشكيلات يه جوري اداره بشه‌.
محمدعلي مفاتيح الجنان را بست و رو به محمدجواد باهنر كه عمامه سفيدش را روي سر مرتب مي‌كرد، پرسيد:
«شما چي مي‌گيد حاج آقا؟ چي كار بايد كرد؟»
- مي‌تونيم در پوشش يه كار اجتماعي با يه اسم ديگه كار سياسي بكنيم‌.
چشم‌هاي سه مرد آشكارا درخشيد و جان گرفت‌.
محمدعلي كركره پنجره را بالا زد، هوا ابري بود، محمدجواد نفس كشيد و با خوشحالي گفت‌:
«بوي بارون مي‌ياد.»
... محمدجواد كاغذ بزرگ را از روي ميز برداشت و گرفت مقابل چشم‌هايش‌، روي كاغذ با خط خوش نوشته شده بود:
«كلمه‌الله هي العليا».
نردبان جهنم‌
محمدعلي پنجره را باز كرد، نرمه بادي سينه هوا را شكافت و خورد به پيشاني‌اش‌. غرب آسمان سياه بود، هوا سوز سردي داشت‌. برگشت به سمت كلاس و پرسيد:
«چرا بچه‌ها؟ چرا همتون اين فكر رو داريد؟»
رضا گفت‌:
«چه فكري رو آقا؟»
محمدعلي نرم گفت‌:
«چرا تا من اين شكل‌ها رو كشيدم و پرسيدم اين دو نفر كي هستن‌؟ گفتين‌; قزويني و رشتي و اصفهوني و اين و اون‌. چرا هيچ كدوم نمي‌گين يه آمريكايي يا يه انگليسي‌؟»
چشم پسرها رفت به تخته سياه‌، بالاي تخته نوشته شده بود: «درس تابع و متغير.» وسط تخته سياه روي يك الاكلنگ دو تصوير فكاهي به چشم مي‌خورد. محمدعلي گچ را روي ميز گذاشت و دست‌هايش را به هم زد، غبار گچ توي هوا تاب خورد و روي كفش‌هايش نشست‌، چرخي زد به سمت پنجره و گفت‌:
«مي‌دونين بچه‌ها سال‌هاست كه بيگانه‌ها، زبان‌، ادبيات‌، آداب و رسوم و فرهنگ ما رو به تمسخر مي‌گيرن‌، براي ما جوك مي‌سازن‌، ما هم براي تفريح اين جوك‌ها رو تكرار مي‌كنيم‌.»

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10