(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


پنجشنبه 10 مرداد 1392 - شماره 20556

دل بیمار بدتر از فقر و بیماری تن ( چراغ راه)
شاخص‌های اعتدال در فرهنگ قرآن
توکل به خدا نه به مردم (لحظه‌های قنوت)
محبت اهل بیت(ع) فقط با اطاعت خدا ( حکایت خوبان)
تربیت نفس ( سبک زندگی اسلامی)
نقش ثروت خدیجه(س) و شمشیر علی(ع) ( پرسش و پاسخ)
سهیم شدن در کار نیک وبد دیگران
رساترین بشارت در ماه رمضان ( سلوک عارفانه)
احسان به دیگری احسان به خود
   


قال الامام علی(ع)! ان من البلاء الفاقه و اشد من الفاقه مرض البدن و اشد من مرض البدن مرض القلب.
امام علی(ع) فرمود: از جمله بلیات، فقر و تهیدستی است و سخت‌تر از فقر، بیماری تن است و سخت‌تر از بیماری تن، بیماری قلب است.1

1-نهج‌البلاغه فیض، حکمت 388

 


محمد احسان آزادی
شعار اعتدال به سبب انتقال مفهوم عدالت همانند شعارهایی چون صلح، آزادی و حقوق بشر بسیار جذاب است. اما پرسش اساسی این مطلب آن است که اعتدال حقیقی از نظر قرآن، یعنی شاخصه‌ها و مولفه‌‌های اعتدال در فرهنگ قرآنی چیست؟ نویسنده با مراجعه به آموزه‌های قرآنی بر آن است تا توصیف و تحلیل قرآن را از اصطلاح اعتدال تبیین کند.
مفهوم اعتدال در قرآن
اعتدال از واژه عدل و عدالت، حالتی بین دو طرف از لحاظ کم یا کیف است. این واژه در فرهنگ‌های عربی و مصطلحات قرآنی به معنای تناسب، استقامت، قوام پیدا کردن و موزون بودن نیز آمده است. (لسان‌العرب، ابن منظور، ذیل وازه عدل)
این مفهوم در آیات قرآنی با استفاده از واژه‌هایی چون «بین ذلک»، «حنیف»، «سوی»، «عفو» «قصد»، «وسط»، «وزن» و مشتقات آنها به کار رفته است.
در فرهنگ فارسی اعتدال به معنای میانه‌روی به کار می‌رود و به رفتار و حالتی می‌گویند که به دور از هرگونه افراط و تفریطی باشد. بنابراین با اصطلاحات قرآنی چون وسط، بین ذلک، لاالی هولاء و لاالی هولاء، استواء، سوی و مانند آن نزدیک است.
در فرهنگ قرآن و آموزه‌های اسلام، معنای اصطلاحی اعتدال که در فرهنگ فارسی متداول است، به عنوان وسط و میانه‌روی مورد تأکید قرارگرفته و اصولا سبک زندگی اسلامی و مولفه و شاخص اصلی تمدن اسلامی و جامعه مدنی قرآنی، همین مفهوم میانه‌روی و اعتدال است. خداوند به صراحت در وصف امت اسلام و جامعه ایمانی و قرآنی که باید اسوه جوامع دیگر بشری باشد می‌فرماید: «و کذلک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهداء علی‌الناس؛ و این گونه شما را امتی میانه و معتدل قرار دادیم تا گواهان بر مردمان باشید. (بقره، آیه 143)
از آموزه‌های قرآنی به دست می‌آید که اعتدال و میانه‌روی امت زمانی تحقق می‌یابد که همه شاخص‌ها و مولفه‌های آن مراعات شود. پس همان گونه که در زندگی فردی و شخصی انسان باید نخست در شخص و شخصیت خود اعتدال برقرار کند و اجازه ندهد تا قوای نفسانی به سمت افراط و تفریط بروند و مثلا در مسائل نفسانی افراط کرده و اجازه داده شود تا شهوت وغضب چیره شده و عقل به کناری گذاشته شود یا آنکه تفریط کرده و شهوت سرکوب شود، بلکه باید با مدیریت عقل، رفتاری عقلانی در پیش گرفت که همان ایجاد تعادل در بهره‌مندی همه قوای انسانی است؛ همچنین باید در زندگی اجتماعی، به دور ازهرگونه افراط و تفریطی اجازه داده شود که عدالت برقرار گردد.
از نظر آموزه‌های معرفتی قرآن، عقل می‌تواند به عنوان حاکم معتدل به ایجاد عدالت و تعادل و اعتدال کمک کند، پس باید مدیریت جامعه را به عقل سپرد؛ چرا که انسان موجودی است که از ترکیب قوای متضاد پدید آمده است و زمانی می‌تواند به اعتدال و تعادل و تناسب موزون و منطقی برسد که هر چیزی در جای مناسب خود قرار گرفته و حق هر چیزی به خوبی و درستی ادا شود که همان مفهوم عدالت واقعی است. این عدالت واقعی می‌بایست نخست در نظام شخصیت فردی و باطنی شکل گرفته و سپس از طریق افراد در جامعه تحقق یابد و نهادینه شود.
براساس همین رویکرد و نظریه قرآنی و وحیانی است که در اخلاق اسلامی همواره در هر حوزه و در موضوع و مسئله‌ای، به تبیین اعتدال اشاره شده است تا از دو سویه افراط و تفریط برحذر باشیم. در کتب اخلاقی بخش مهمی از آموزه‌ها به ایجاد اعتدال و میانه‌روی در رفتارهای فردی و اجتماعی اختصاص یافته است و تلاش می شود تا مثلا از دو رفتار افراطی و تفریطی تهور و ترسویی پرهیز داده و بر شجاعت به عنوان رفتاری عقلانی، معتدلانه و عادلانه تأکید شود. از همین‌رو گفته شده که مثلا اعتدال در «غضب»، «شجاعت»، اعتدال در «شهوت»، «عفت» و اعتدال در «عقلانیت»، «حکمت» است.
در حوزه رفتارهای اقتصادی نیز بر عناوینی چون قوام و قصد تأکید می‌شود که همان میانه‌روی است. پس همان‌گونه که از هرگونه اسراف و تبذیر پرهیز داده می شود، همچنین از خساست نهی شده است؛ زیرا خساست، مصرف نکردن و بخل‌ورزی در حق خود است. در انفاق نیز بر میانه‌روی تأکید می‌شود و از اینکه گشاده‌دستی شود یا بخل و تنگدستی نسبت به دیگران روا شود نهی شده است.
خداوند در آیه 69 سوره فرقان درباره اعتدال در انفاق می‌فرماید: «والذین اذا انفقوا لم یسرفوا؛ کسانی که وقتی انفاق می‌کنند، زیاده‌روی نمی‌کنند؛ چنان‌که «ولم یقتروا» یعنی دست خود را هم نمی‌بندند. بعضی از افراد آن‌قدر دست سفتی دارند که آب از دست آنها نمی‌چکد و این افراد آدم‌های خوبی نیستند و بعضی‌ها هم همین‌طور ریخت و پاش دارند که این هم خوب نیست و حد اعتدال آن یعنی «و کان بین ذلک قواما» خوب است. به این معنا که آن روشی خوب است که حد اعتدال را رعایت
کند.
اعتدال در تکوین و تشریع
از نظر آموزه‌های قرآنی اصل اعتدال و میانه‌روی مبتنی بر عدالت، اصل حاکم بر نظام تکوین و تشریع است. به این معنا که هستی بر مدار عدالت و اعتدال متوازن سامان یافته و تناسب میان اجزاء رعایت شده است. همین اصل در نظام تشریع و قانونگذاری نیز مراعات شده است؛ زیرا تشریع در چارچوب نظام احسن هستی است و بر اینکه قانونگذاری و تشریع در چارچوب فطرت است تاکید شده است. (روم، آیه 30)
خداوند در آیه 2 سوره اعلی می‌فرماید که آفرینش موجودات به صورت معتدل از سوی خداوند انجام گرفته است و همین اعتدال در آفرینش آسمان و زمین (بقره، آیه 29؛ نازعات، آیات 27 و 28) و آفرینش موجودات زمینی از گیاهان و غیرگیاهان به صورت معتدل از جانب خداوند مراعات شده است؛ چرا که «أنبتنا» شامل همه موجودات زمینی است (حجر، آیه 19؛ مجمع‌البیان، ذیل آیه) و مراد از «موزون»، به معنای رعایت اعتدال وتناسب میان اجزاء آنهاست. (روح المعانی، ذیل آیه)
خداوند درباره اعتدال در آفرینش انسان نیز با عنوان تسویه واستواء بر آن تاکید می‌کند. (کهف، آیه 37؛ حجر، آیات 28 و 29؛ سجده، آیه 9؛ ص، آیات 71 و 72) خداوند در آیاتی می‌فرماید که نفس انسانی را به حالت اعتدال آفریده و اجازه نداده تا بخشی از قوا بر بخشی دیگر چیره و غالب باشند (شمس، آیه 7) ولی به دلایل درونی و بیرونی این مسیر منحرف می‌شود و نفس دچار افراط و تفریط شده و گرفتار فسق و کفر و فجور و اسراف اعتقادی و رفتاری و اقتصادی و مانند آن شده و از جاده عدالت و اعتدال به جاده ضلالت کشیده می‌شود. (شمس، آیات 7 تا 10؛ بقره، آیات 108 و 275؛ مائده، آیه 77 و آیات دیگر)
خداوند در آیه 9 سوره نحل خود را ملتزم به بیان صراط مستقیم و راه میانه دانسته است. از همین رو، دین اسلام به عنوان یک حقیقت از آغاز وحی تا فرجام آن، دینی معتدل بوده و در همه شرایع آسمانی نیز این اصل مراعات شده است.
به عنوان نمونه حضرت ابراهیم(ع) آیین حنیف خود را به دور از افراط و تفریط معرفی کرده است. (بقره، آیه 135؛ آل عمران، آیه 95؛ نساء، آیه 125؛ نحل، آیات 120 و 123)
همچنین آیین موسوی و مسیحی، آیینی معتدل و میانه است (مائده، آیات 12 و 59 و 60 و 77) اما برخی از پیروان در سیر و سلوک عبادی گرایش به افراط داشته و مثلا مذهب رهبانیت را اختراع و بدعت‌گذاری کردند که جزو آیین مسیحیت نبوده است. (حدید، آیه 27) چنان‌که در مسایل اعتقادی و رفتاری نیز گرفتار وسوسه‌های شیطانی و هواهای نفسانی شده و از جاده اعتدال خارج می‌شدند (مائده، آیات 72 و 77) اما در همین امت‌ها افراد مقتصد و متعادل و میانه‌روی نیز بودند که در همان چارچوب دین و آیین رفتار می‌کردند.(مائده، آیه 66)
مومنان در اسلام مکلف شده‌اند تا همانند پیامبر(ص) که موظف به اعتدال بود (اعراف، آیه 199؛ اسراء، آیات 26 و 29) مراعات اعتدال و میانه‌روی را بکنند و از هرگونه افراط و تفریط پرهیز نمایند. (ملک، آیه 22)
از نظر اسلام اصولا شاخص امت و ایمان آن است که افراد در همه حوزه‌ها و موضوعات اعتدال را مراعات کنند و از هرگونه افراط و تفریط در امان باشند. از همین رو شاخصه اسلام را در اعتدال دانسته و امت اسلام را امت میانه و معتدل معرفی می‌کند. (بقره، آیه 143)
البته بسیاری از مردم به دلایل گوناگون از جمله ضعف ایمان و شکست در امتحان‌های الهی از مسیر اعتدال ذاتی و ماهیتی و شخصیتی خود خارج می‌شوند و گرایش به افراط و تفریط پیدا می‌کنندو تنها شماری اندک هستند که همواره بر مدار عدالت و اعتدال زندگی خود را شکل می‌دهند. (لقمان، آیه 32) در حالی که اگر بخواهیم مهمترین شاخصه هر مسلمان و مومنی را بیان کنیم باید نخست به شاخصه اصلی یعنی عدالت و اعتدال در عقاید و افکار و رفتار اشاره کنیم؛ چرا که براساس آموزه‌های قرآنی، رعایت میانه‌روی در همه امور زندگی از ویژگیهای بندگان خداست که از جمله آنها پرهیز از کفر به عنوان ظلم و بی‌عدالتی و خروج از اعتدال و نوعی اسراف (مائده، آیه 12؛ بقره، آیه 108 و آیات دیگر) و پرهیز از خساست و بخل و یا تبذیر و تقدیر و مانند آن است که در آیات قرآنی به آن اشاره شده است.
به هر حال دین اسلام از آدم (ع) تا خاتم(ص) آیینی مبتنی بر اعتدال و میانه‌روی است تا هماهنگی میان تکوین و تشریع وجود داشته باشد. خود قرآن و آموزه‌های آن می فرماید کتابی معتدل و به دور از هرگونه انحراف و کژی است (انعام، آیه 115؛ کهف، آیات 1 و 2) و تنها بر مدار عدالت و اعتدال مردم را تعلیم و تزکیه می‌کند تا توده‌های مردم به عدالت قیام کنند و اعتدال و میانه‌روی را اصل در زندگی خود قرار دهند. (حدید، آیه 25)
شاخصه‌های میانه‌روی و اعتدال
اگر بخواهیم مهمترین مولفه‌های اعتدال را در همه ابعاد و موضوعات بررسی کنیم شاید بیرون از حوصله این مطلب باشد ولی در اینجا به مهمترین آنها در برخی از حوزه‌ها و موضوعات اشاره می‌شود.
1- اعتدال در حوزه عقاید: در حوزه عقاید، توحید مهمترین شاخص در اعتدال شخص است. از همین رو کفر و شرک به عنوان خروج از عدالت و اعتدال و اسراف معرفی شده است. خداوند در آیه 108 سوره بقره، کفر را سبب خروج از راه معتدل یعنی همان اسلام توحیدی می‌داند و شرک مسیحیان را موجب خروج مسیحیان از حد اعتدال معرفی می‌کند؛ زیرا با اعتقاد به الوهیت مسیح(ع)، مسیحیان از دایره اعتدال توحیدی بیرون رفته‌اند (مائده، آیات 72 و 77) از نظر قرآن کسی که از دایره حق خارج شود و گرفتار باطل و ضلالت شود در حقیقت از حالت اعتدال و عدالت بیرون رفته است. (مائده، آیه 77) عقاید و رفتارهای باطل فرعونی از همین نظر به عنوان اسراف معرفی می‌شود. (یونس، آیه 81؛‌ غافر، آیه 43)
2- اعتدال در شخصیت: از نظر آموزه‌های قرآنی انسان در شخصیت خود موجودی مستوی و معتدل است و قوای موجود در انسان به گونه‌ای است که او را در حالت طبیعی و فطری‌اش در اعتدال نگه می‌دارد. در این میان عقل به عنوان مدیری که توانایی برقراری این اعتدال را دارد نقش مهم و ارزنده‌ای ایفا می‌کند. پس انسان معتدل و متعادل از نظر شخصیت کسی است که بتواند عاقلانه و خردمندانه زندگی کند و میان قوای نفسانی گوناگون براساس مدیریت و تدبیر عقل، اعتدال را مراعات کند. (شمس، آیات 7 تا 10 و آیات دیگر) البته برخی از رفتارهای اقتصادی و اعتقادی موجب می‌شود که انسان تعادل شخصیتی خود را از دست دهد و از دایره اعتدال خارج شود. از آیه 275 سوره بقره چنین برمی‌آید که رفتار غلط اقتصادی چون ربا موجب می‌شود که شخص از نظر روانی نیز دچار مشکل شود و از حالت تعادل و اعتدال بیرون رود. خداوند در آیه 77 سوره مائده به این نکته مهم در انسان اشاره می‌کند که تمایلات نفسانی موجب خروج از حد اعتدال در دین می‌شود. پس نباید تحت تاثیر تمایلات نفسانی زندگی کرد؛ زیرا چنین رفتاری در نهایت منجر به دین گریزی و خروج از عدالت و اعتدالی می‌شود که دین بدان دعوت می‌کند و فطرت، آن را می‌سازد.
3- اعتدال اقتصادی: از نظر قرآن، رفتار اقتصادی می بایست معتدل و مبتنی بر قوامیت اقتصادی برای جامعه (نساء، آیه 5) و به دور از هرگونه افراطی چون تبذیر و ریخت و پاش و اسراف، یا تقتیر، بخل، خساست و مانند آن باشد. (فرقان، آیات 63 و 67 و 75؛ بقره، آیه 219؛ اسراء، آیه 29) همچنین آموزه‌های اسلامی بر عدالت و اعتدال در تولید ثروت، توزیع و مصرف آن تاکید دارد به گونه‌ای که به محیط زیست آدمی و نیز منابع، ضرر و زیان و فسادی نرسد. پس در مصرف لازم ‌است به گونه‌ای رفتار کرد که منابع و نعمتهای الهی تباه نشود. (اسراء، آیه 29؛ مائده، آیه 87) خداوند در آیه اخیر می‌فرماید که از حلال‌ها استفاده کنید؛ ولی نه به گونه‌ای که از حد بگذرانید. (المیزان، ذیل آیه)
4- اعتدال عبادی: در حوزه عبادت نیز بر اموری که موجب میانه‌روی می‌شود تاکید شده است. از جمله هنگام عبادت و دعا و نماز می‌فرماید که صوت نه زیاد بلند باشد و نه بی‌صدا، بلکه میانه‌روی در آهنگ صدا باید مراعات شود (اسراء، آیه 110) پس خواندن نماز با صدای معتدل به دور از آواز بلند یا صدای بسیار آهسته دردستور عبادت‌های اسلامی قرار گرفته است.
5- اعتدال در رفتار اجتماعی و سیاسی: خداوند به صراحت در آیه 19 سوره لقمان لزوم رعایت میانه‌روی در رفتارها و گفتارها و مناسبات اجتماعی را مورد تاکید قرار می‌دهد؛ زیرا آیه به گونه‌ای به قصد و اعتدال در مشی توجه می‌دهد که شامل تمام اقوال و افعال بشود. به سخن دیگر، واژه مشی تنها اختصاص به راه رفتن ندارد، بلکه مراد، مشی و رفتار شخص در تمام رفتارها و گفتارها و مناسبات اجتماعی است. (المیزان، ‌‌‌ذیل آیه) خداوند در آیه 1 سوره ممتحنه به صراحت درباره شاخص‌های اعتدال در عملکرد سیاسی مردم و جامعه اسلامی می‌فرماید که رابطه دوستانه مؤمنان با دشمنان خود و خدا، سبب خروج آنان از راه معتدل می‌شود. این بدان معناست که شاخصه اعتدال در حوزه عمل سیاسی عدم ارتباط‌گیری به‌ویژه ولایت‌مدارانه (محبت و سرپرستی) با کافران و دشمنان اسلام است. پس اگر کسی یا جامعه‌ای بخواهد با دشمنان ارتباط ولایت‌مدارانه با دشمنان و کافران و مشرکان برقرار کند از دایره اعتدال اسلامی خارج شده است. از نظر قرآن، مراعات عرف عقلانی و شرعی در جوامع، مهم‌ترین عامل در ایجاد اعتدال و بقای رفتارهای هنجاری و معروف خواهد بود.

 


الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى وَكَلَنى اِلَيْهِ فَاَكْرَمَنى وَلَمْ يَكِلْنى اِلَى النّاسِ فَيُهينُونى
ستايش خدايى را كه مرا به خودش واگذار كرده و از اين رو به من اكرام كرده و به مردم واگذار نكرده كه مرا خواركنند
دعای ابو حمزه ثمالی

 


از جابر جعفی نقل شده است که امام باقر(ع) ضمن سفارش‌های خود فرمود: ای جابر! به شیعیان ما از جانب من سلام برسان و آنان را آگاه ساز که هیچ خویشاوندی در میان ما و خدای عزوجل وجود ندارد و تقرب و نزدیکی به سوی او پذیرفته نیست مگر به وسیله اطاعت و فرمانبرداری از او.
ای جابر! کسی که اطاعت خدا و اظهار محبت دوستی به ما کند دوست ما است، ولی آن کس که نافرمانی خدا را کند و معصیت نماید، دوستی ما سودی به حال او ندارد.
ای جابر! چه کسی است که از خداوند درخواست کند وخداوند به او عطا نفرماید، و چه کسی است که بر خداوند توکل کند و خداوند او را کفایت نکند، و چه کسی است که بر خداوند اعتماد و اطمینان کند و خداوند او را نجات و رهایی نبخشد.1

1-بحارالانوار، ج 75، ص 183

 


یکی از موارد و موضوعاتی که در قرآن کریم و سیره معصومین(ع) به آن اشاره شده است بحث از تربیت نفس انسانی وحرکت در جهت صعود و نیل به کمالات است که در موارد متعدد تأکیدات فراوانی بر آن انجام گرفته است. این که انسان نسبت به تربیت نفس خود مسئول است و باید در جهت حرکت تکاملی آن تلاش کند امری است که در متون دینی به آن توجه و اصالت به خود انسان در فاعلیت این هدایت با پشتوانه اختیار قرار داده شده است. در این مجال تشریح راه‌های تربیت نفس مقصود نیست بلکه هدف توجه دادن به تأکیداتی است که درباره ضرورت این مسئله در قرآن در روایات آمده است. به عبارت دیگر مقصود از طرح این موضوع انذار به این مسئله است که اولا تربیت نفس انسان امری است که نباید واگذاشته شود و اگر این گونه باشد انسان دچار زیان قطعی شده است و ثانیا آن که مسئول حرکت و اراده نسبت به تربیت انسان خود اوست. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «ای مؤمنان! به اصلاح خودتان بپردازید هرگاه شما راه یافتید کسی که بیراهه رفته باشد نمی‌تواند به شما زیانی برساند...» (مائده 105) از این نوع آیات می‌توان این گونه برداشت کرد که «خود اصلاحی» انسان امری فقط اخلاقی و غیر الزامی نیست بلکه به عنوان شرط سعادت و رسیدن به کمال انسانی خلقت مطرح می‌شود. امام علی(ع) در این باره می‌فرمایند: «نفس (انسان) گوهری گران بهاست، هر کس آن را از آلودگی نگاه داشت منزلتش را بالا برده و هر کس آن را به پستی افکند منزلتش را پائین آورد.» (غرر‌الحکم ص 105)
هم‌چنین در روایت دیگری از امام صادق(ع) در این باره آمده است: «در برابر خدا تقوا پیشه کنید و در کار خود نظر (فکر) کنید زیرا شایسته‌ترین کس برای نظر کردن در کار شما خود شما هستید.» (بحار ج 100 ص 22)
از دو روایت فوق می توان یکی را به مثابه طرح ضرورت تربیت و اصلاح نفس دانست و دیگری را در جهت تأکید بر فاعلیت خود انسان در مسئله اصلاح نفس تلقی نمود.
درتعالیم دینی، هم‌چنین به یک اصل کلی درباره مسئولیت انسان نسبت به تربیت نفس خود اشاره شده که از آن می‌توان به عنوان«عدم سهل‌انگاری در برابر امیال نفسانی» و یا «عنان زدن بر خواهش‌های نفسانی» یاد کرد.
امام علی(ع) در این باره می‌فرمایند: «بپرهیز از اینکه نسبت به مردمان نکوهشگر (و سختگیر)، و نسبت به خود سهل‌انگارباشی...» (غرر‌الحکم ص 78)
هم‌چنین در روایت دیگری در این باره امام صادق(ع) این‌گونه توصیه می‌کنند: «نفس خود را آزاد مگذار تا هرچه می‌خواهد بکند، زیرا که هواها و خواهش‌های نفس مایه تباهی آن است و رها کردن نفس به دست خواهش‌ها سبب زیان بر نفس می‌شود و بازداشتن نفس از امیال نفسانی داروی شفابخش برای آن است.» (کافی ج 2 ص 336)
در این مجال گرچه به صورت کوتاه و گذرا به مسئله تربیت روح انسان اشاره شد لکن توجه دادن به مسئله «خواست‌های نفسانی» مسئله‌ای است که گستره بسیار وسیعی را دربرمی‌گیرد چه آن که توجه به این حوزه در مصادیق مباح آن هم بسیار قابل توجه است به طوری که همین مباحات مانند نیازهای طبیعی انسان در صورت زیاده‌روی عامل سقوط و عدم تربیت صحیح روح او می‌گردد و به همین خاطر است جلوگیری از هواهای سرکش نفس همواره مورد توجه واقع شده و نسبت به آن هشدار داده شده است.

 


پرسش:
آیا طرح این بحث صحیح است که گفته شود اگر ثروت حضرت خدیجه(س) و شمشیر علی(ع) نبود دین اسلام از بین رفته بود و مجالی برای پیشرفت و تداوم آن باقی نمی‌ماند؟
پاسخ:
در پاسخ به این سوال با استفاده از تفکرات شهید مطهری(ره) در مجموعه آثار ایشان مطالبی را مطرح می‌کنیم. استاد مطهری در یکی از سخنرانی‌های خود عنوان می‌کنند: «گاهی خود ما مسلمانان حرف‌هایی می‌زنیم که نه با تاریخ منطبق است و نه با قرآن، بلکه با حرف‌های دشمنان منطبق است یعنی حرفی را که یک جنبه‌اش درست است به گونه‌ای مطرح می‌کنیم که در نهایت مواضع فکری مخالفین تایید می‌گردد، مثل اینکه برخی می‌گویند: اسلام با دو چیز پیش رفت: 1- با مال حضرت خدیجه(س) 2-با شمشیر علی(ع) یعنی با زر و زور.
اگر دینی با زر و زور پیش برود، آن چه دینی می‌تواند باشد؟ آیا قرآن در یک جا دارد که دین اسلام با زر و زور پیش رفت؟ آیا علی علیه السلام یک جا گفت که دین اسلام با زر و زور پیش رفت؟ شک ندارد که مال خدیجه به درد مسلمین خورد اما آیا مال خدیجه صرف دعوت اسلام شد، یعنی خدیجه پول زیادی داشت، پول خدیجه را به کسی دادند و گفتند بیا مسلمان شو؟ آیا یک جا انسان در تاریخ چنین چیزی پیدا می‌کند؟ یا نه، در شرایطی که مسلمین و پیغمبر اکرم(ص) در نهایت درجه سختی و تحت فشار بودند جناب خدیجه مال و ثروت خودش را در اختیار پیغمبر گذاشت ولی نه برای اینکه پیغمبر- العیاذبالله- به کسی رشوه بدهد، و تاریخ نیز هیچ گاه چنین چیزی نشان نمی‌دهد.
این مال آن قدر هم زیاد نبوده و اصلا در آن زمان، ثروت نمی‌توانسته این قدر زیاد باشد. ثروت خدیجه که زیاد بود، نسبت به ثروتی که در آن روز در آن مناطق بود زیاد بود... پس اگر مال خدیجه نبود شاید فقر و تنگدستی، مسلمین را از پا درمی‌آورد. مال خدیجه خدمت کرد اما نه خدمت رشوه دادن که کسی را با پول مسلمان کرده باشد، بلکه خدمت به این معنی که مسلمانان گرسنه را نجات داد و مسلمانان با پول خدیجه توانستند سد رمقی کنند.
شمشیر علی بدون شک به اسلام خدمت کرد و اگر شمشیر علی نبود سرنوشت اسلام سرنوشت دیگری بود اما نه اینکه شمشیر علی رفت بالای سر کسی ایستاد و گفت: یا باید مسلمان بشوی یا گردنت را می‌زنم. بلکه در شرایطی که شمشیر دشمن آمده بود ریشه اسلام را بکند، علی بود که در مقابل دشمن ایستاد. کافی است ما «بدر» یا «احد» و یا «خندق» را در نظر بگیریم که شمشیر علی در همین موارد به کار رفته است. در «خندق» مسلمین توسط کفار قریش و قبایل همدست آنها احاطه می‌شوند، ده هزار نفر مسلح مدینه را احاطه می‌کنند، مسلمین در شرایط بسیار سخت اجتماعی و اقتصادی قرار می‌گیرند و به حسب ظاهر دیگر راه امیدی برای آنها باقی نمانده است.
کار به جایی می‌رسد که عمرو بن عبدود حتی آن خندقی را که مسلمین به دور خود کشیده‌اند می‌شکافد. البته این خندق در تمام دور مدینه نبوده است، چون دور مدینه آن قدر کوه است که خیلی جاهایش احتیاجی به خندق ندارد. یک خط موربی در شمال مدینه در همان بین راه احد بوده است که مسلمین میان دو کوه را کندند، چون قریش هم از طرف شمال مدینه آمده بودند و چاره‌ای نداشتند جز اینکه از آنجا بیایند.مسلمین این طرف خندق بودند و آنها آن طرف خندق. عمرو بن عبدود نقطه باریک‌تری را پیدا می‌کند، اسب بسیار قوی دارد، خود او و چند نفر دیگر از آن خندق می‌پرند و به این سو می‌آیند. آن گاه می‌آید در مقابل مسلمین می‌ایستد و صدای هل من مبارزش را بلند می‌کند. احدی از مسلمین جرات نمی‌کند بیرون بیاید، چون شک ندارد که اگر بیاید با این مرد مبارزه کند کشته می‌شود. علی بیست و چند ساله از جا بلند می‌شود: یا رسول الله! به من اجازه بده.
فرمود: علی جان بنشین. پیغمبر می‌خواست اتمام حجت با همه اصحاب کامل بشود. عمرو رفت و جولانی داد، اسبش را تاخت و آمد دوباره گفت: هل من مبارز؟ یک نفر جواب نداد. قدرتش را نداشتند، چون مرد فوق‌العاده‌ای بود. علی از جا بلند شد: یا رسول‌الله! من. فرمود: بنشین علی جان. بار سوم یا چهارم عمرو رجزی خواند که تا استخوان مسلمین را آتش زد و گفت دیگر خفه شدم از بس گفتم «هل من مبارز». یک مرد اینجا وجود ندارد؟ آهای مسلمین! شما که ادعا می‌کنید کشته‌های شما به بهشت می‌روند و کشته‌های ما به جهنم، یک نفر پیدا بشود بیاید یا بکشد و به جهنم بفرستد و یا کشته بشود و به بهشت برود.
عمر برای اینکه عذر مسلمین را بخواهد گفت:یا رسول الله! اگر کسی بلند نمی‌شود حق دارد زیرا این مردی است که با هزار نفر برابر است هر که با او روبه رو شود کشته می‌شود. بنابراین کار به جایی می‌رسد که پیامبر اسلام(ص) با تمام کفر روبه رو شده است، اینجاست که علی(ع) از جا بلند می‌شود و با اجازه پیامبر(ص) به رویارویی عمروبن عبدود می‌رود و او را از پای در می‌آورد و اسلام را نجات می‌دهد. و جمله معروف پیامبر گرامی(ص) در وصف علی(ع) که ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین مطرح می‌شود.بنابراین وقتی می‌گوییم اگر شمشیر علی(ع) نبود اسلامی نبود، معنایش این نیست که شمشیر علی(ع) آمد و به زور مردم را مسلمان کرد. بلکه معنایش این است که اگر شمشیر علی(ع) در دفاع از اسلام نبود، دشمن ریشه اسلام را کنده بود، همچنان که اگر مال خدیجه نبود، فقر، مسلمین را از پای درآورده بود.

 


رُوِیَ عَنِ الباقِرِ عَلَیه ِالسَّلامُ قالَ:مَن عَلَّمَ بابَ هُدیً فَلَهُ مِثلُ اَجرِ مَن عَمِلَ بِهِ وَ لا یُنقَصُ اُولئِکَ مِن اُجُورِهِم شَیئاً وَ مَن عَلَّمَ بابَ ضَلالٍ کانَ عَلَیهِ مِثلُ اَوزارِ مَن عَمِلَ بِهِ وَلا یُنقَصُ اُولئِکَ مَن اَوزارِهِم شَیئاً[1]
 امام باقر (ع) فرمودند: اگر کسی به شخص و یا اشخاصی عمل نیکی یاد بدهد و یا اینکه او را به کار نیکی راهنمایی بکند و آن شخص یا اشخاص، به آن عمل نیک عمل کنند، شخص یاد دهنده، تمام پاداش عمل کنندگان به آن عمل نیک را می­‌برد، بدون اینکه ذرّه‌­ای از پاداش آن اشخاص نزد خداوند کم گردد، و هرکس کار زشت و گمراهی را به کسی یا اشخاصی یاد بدهد و یا آنان را به عمل زشتی دعوت و یا راهنمایی کند، تمام گناه عمل کنندگان به آن کار زشت در نامۀ عمل او هم نوشته می­شود. بدون آنکه ذرّه­‌ای ازگناه عاملان به آن کار زشت کاسته گردد.
 با راهنمایی و یا یاد دادن کار نیک به دیگران و با انجام آن کار نیک، یک دری از هدایت خیر و سعادت به سوی انسان باز می‌­شود. این تعلیم و یاد دادن، می‌­تواند زبانی، عملی و یا نوشتنی باشد و یا ممکن است تسلسلی باشد، یعنی این کار نیک را که به دیگری یاد داده است، او هم به دیگری یاد بدهد و همین کار ادامه پیدا کند تا روز قیامت؛ بدون اینکه عمل خیری انجام دهد، پاداش عمل کننده‌­ها برای او نوشته می­شود.
 برعکس، اگر انسان به دیگری یک راه گمراه، زشت، گناه، شیطنت، خدعه و نیرنگ را یاد بدهد، با انجام آن عمل زشت، دری از ضلالت به سوی او باز می­‌گردد. حتی ممکن است عمل زشتی را آن شخص انجام ندهد ولی دیگران را به آن عمل راهنمایی کند. در روایت داریم: "الدّالُ عَلَی الخَیرِ کَفاعِلِه[2] " و الدّالُ علی الشَّرِکَفَاعِلِه. ثواب و اجر راهنمایی کننده به خیر و نیکی همانند عمل کننده به آن است و گناه راهنمایی کننده به کار زشت و شر، به اندازه انجام دهندۀ آن کار زشت است.
راهنمایی و تعلیم انسان­ها به کار نیک -که پرسودترین تجارت دنیوی و اخروی است- کار انبیاء و اولیاء علیهم السلام است. برای همین هم تربیت فرزند، بستگان، دوستان، جامعه و... بسیار مهم است. انسان باید بداند که بی­‌توجهی به این امر مهم و به انحراف کشیده شدن نزدیکانش، گناه یا مغفرتش تا روز قیامت برای پدر، مادر، مربّی و... نوشته می‌شود.

[1] اصول کافی، جلد 1، صفحه 35
[2] من لا یحضره الفقیه، جلد 4، صفحه 380
* پایگاه اطلاع رسانی آیت الله شیخ مجتبی تهرانی(ره)

 


(ای عزیز سالک!) از رساترین چیزی که در مژده برای ماه مبارک رمضان وارد شده است نفرین پیغمبر(ص) است برای کسی که در آن ماه گناهانش آمرزیده نشده باشد، آنجا که آن حضرت فرمود: «هر کس ماه رمضان بر او بگذرد و آمرزیده نشده باشد، خدا او را نیامرزد» (اقبال الاعمال، ص 270) و این دعا به لحاظ اینکه آن حضرت برای رحمت عالمیان مبعوث گردیده است، بشارت بزرگی برای وسعت و گستردگی رحمت و عام بودن آمرزش و غفران در این ماه می‌باشد. و اگر غیر از این می‌بود، با اینکه او «رحمه‌ًْ للعالمین» است، مسلمانی را نفرین نمی‌کرد هر چند گناهکار باشد. 1

1-المراقبات، میرزا جواد آقاملکی تبریزی، ج1، ص 294

 


محمد داوری
یکی از آموزه‌های مهم قرآنی و اسلامی، احسان و نیکوکاری است. این سنت حسنه در جامعه اسلامی ایران به خوبی نمود یافته است. ما هر روز شاهد انفاقات، صدقات و اطعام‌هایی هستیم که از سوی مردم دارا و ندار انجام می‌گیرد، زیرا خلق و خوی مردم بر این قرار گرفته تا محبت و مهر خود را به هر شکلی شده به همنوعان خود نشان دهند.
مردم ما نه تنها در برابر نیکی اقدام به نیکی می‌کنند بلکه حتی در برابر برخی از بداخلاقی‌ها نیز دست احسان و نیکی دراز می‌کنند و با چشم‌پوشی از غفلت و جهالت بدکاران، آن را به دل نمی‌گیرند و می‌کوشند با خوشخویی، دیگران را نیز به سمت اخلاق‌های نیک و رفتارهای هنجاری سوق دهند.
هر مسلمانی براساس آیه 112 سوره بقره که می‌فرماید برای رهایی از اضطراب و افسردگی و ناراحتی خود، ایمان آورده و احسان کنید، برای رهایی از اندوه و ترس و کسب آرامش، دست‌های نیکوکار خود را باز کرده و به دیگران کمک می‌کند. این نیکوکاری در اشکال گوناگونی انجام می‌گیرد. مسلمانان می‌دانند که آرامش خود را می‌بایست در آرامش دیگران بجویند و اگر بخواهند خداوند به آنان رحم کند باید نسبت به دیگران رحیم و مهربان باشند. مسلمانان بر اساس آیات 147 و 148 سوره آل عمران بر این باورند که اگر بخواهند خداوند دعاهای ایشان را اجابت کند و گرهی از گره‌هایشان بگشاید می‌بایست دست احسان بگشایند. خداوند در آیه 128 سوره نحل و نیز آیه 69 سوره عنکبوت به مسلمانان یادآور می‌شود که اگر بخواهند از امدادهای الهی برخوردار شوند و از مشکلات بیرون آیند و خداوند در گرفتاری‌ها دستگیرشان شود، باید خود اهل احسان و نیکوکاری باشند.
به سخن دیگر، کمک به دیگری پیش از آنکه کمک به آنان باشد کمک به خود انسان است، زیرا با این کار انسان محبت الهی را به سوی خود جلب و جذب می‌کند و از مهر و رحمت خداوندی سود می‌‌برد، چرا که خداوند در آیاتی از جمله 56 سوره اعراف و 3 سوره لقمان، نیکوکاری را موجب جلب رحمت خود معرفی می‌کند.
امام صادق(ع) درباره نقش نیکوکاری و احسان به دیگران در افزایش عمر آدمی می‌فرماید: مردم، بیشتر از آن که با عمر خود زندگی کنند، با احسان و نیکوکاری خود زندگی می‌کنند و بیشتر از آنکه با اجل خود بمیرند، بر اثر گناهان خود می‌میرند.
در نهج‌الفصاحه از پیامبر(ص) روایت است که فرمود: عدالت نیکو است اما از دولتمردان نیکوتر، سخاوت نیکو است اما از ثروتمندان نیکوتر، تقوا نیکو است اما از علما نیکوتر، صبر نیکو است اما از فقرا نیکوتر، توبه نیکو است اما از جوانان نیکوتر و حیا نیکو است اما از زنان نیکوتر.
پس هر کسی در جایگاه بالاتر و برتری از قدرت و ثروت نشسته است لازم است دست احسان او بیشتر باز باشد و نسبت به دیگران اهل گذشت و عفو و صدقه و احسان باشد و اجازه ندهد که قدرت و ثروت، او را از خدمت‌رسانی به مردم باز دارد که بزرگ‌ترین عبادت در اسلام خدمت به خلق‌الله است.
امیرمومنان علی(ع) بر این باور است که ارزش هر کسی در میزان احسان و نیکوکاری اوست و به این معنا که شخص را بر ترازوی احسان قرار دهید تا بدانید که او در چه میزانی از منزلت و مقام انسانیت نشسته است. از این رو می‌فرماید: ارزش هر کس به اندازه نیکوکاری‌ها و خوبی‌های اوست. (نهج‌البلاغه/ قصار) پس ثروتمند و قدرتمند می‌بایست خودش را در ترازوی احسان قرار دهد تا بداند چه میزان ارزش و اعتبار در نزد خدا و خلق دارد. دارندگی زمانی برازندگی است که همراه با احسان و نیکوکاری باشد.

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10