(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


یکشنبه 13 مرداد 1392 - شماره 20558

20 نکته از وصیت نامه امام علی (ع)
عید فطر؛ روز آزادی وجایزه
آثار مادی و معنوی گناه در دنیا
   


حضرت علی(ع) در واپسین لحظات حیات باعزت و عظمت خویش، وصیت گهربار و سرشار از نکات آموزنده داشتند که در اینجا نکاتی از وصیت‌نامه آن حضرت خطاب به فرزند بزرگوارشان امام حسن(ع) را مرور می‌کنیم تا تذکری باشد به ما که داعیه شیعه گری آن حضرت را داریم واینکه
تاچه حد توانسته ایم به وصیت ایشان عمل کنیم.
***
این آن چیزی است که علی پسر ابوطالب وصیت می‎کند: به وحدانیت و یگانگی خدا گواهی می‎دهد و اقرار می‎کند که محمد بنده و پیغمبر اوست، خدا او را فرستاده تا دین خود را بر دیگر ادیان پیروز گرداند. همانا نماز، عبادت، حیات و زندگانی من از آن خداست. شریکی برای او نیست، من به این امر شده‎ام و از تسلیم شدگان اویم.
فرزندم حسن! تو و همه فرزندان و اهل بیتم و هر کس را که این نوشته من به او رسد را به امور ذیل توصیه و سفارش می‎کنم:
1- تقوای الهی را هرگز از یاد نبرید، کوشش کنید تا دم مرگ بر دین خدا باقی بمانید.
2- همه با هم به ریسمان خدا چنگ بزنید و بر مبنای ایمان و خداشناسی متفق و متحد باشید و از تفرقه بپرهیزید، پیغمبر فرمود: اصلاح میان مردم از نماز و روزه دائم، افضل است و چیزی که دین را محو می‎کند، فساد و اختلاف است.
3- ارحام و خویشاوندان را از یاد نبرید، صله رحم کنید که صله رحم حساب انسان را نزد خدا آسان می‎کند.
4- خدا را! خدا را! درباره یتیمان، مبادا گرسنه و بی سرپرست بمانند.
5- خدا را! خدا را! درباره همسایگان، پیغمبر آنقدر سفارش همسایگان را فرمود که ما گمان کردیم می‎خواهد آنها را در ارث شریک کند.
6- خدا را! خدا را! درباره قرآن؛ مبادا دیگران در عمل کردن، بر شما پیشی گیرند.
7- خدا را! خدا را! درباره نماز؛ نماز پایه دین شماست.
8- خدا را! خدا را! درباره کعبه، خانه خدا، مبادا حج تعطیل شود که اگر حج متروک بماند، مهلت داده نخواهد شد و دیگران شما را طعمه خود خواهند کرد.
9- خدا را! خدا را! درباره جهاد در راه خدا، از مال و جان خود در این راه مضایقه نکنید.
10- خدا را! خدا را! درباره زکات که زکات آتش خشم الهی را خاموش می‎کند.
11- خدا را! خدا را! درباره ذریه پیغمبرتان، مبادا مورد ستم قرار گیرند.
12- خدا را! خدا را! درباره صحابه و یاران پیغمبر، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درباره آنها سفارش کرده است.
13- خدا را! خدا را! درباره فقرا و تهیدستان، آنها را در زندگی شریک خود سازید.
14- خدا را! خدا را! درباه بردگان، که آخرین سفارش پیغمبر درباره اینها بود.
15- در انجام کاری که رضای خدا در آن است بکوشید و به سخن مردم (در صورتی که مخالف آن است) ترتیب اثر ندهید.
16- با مردم به خوشی و نیکی رفتار کنید ،چنانکه قرآن دستور داده است.
17- امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید؛ نتیجه ترک آن این است که بدان و ناپاکان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند کرد، آنگاه هر چه نیکان شما دعا کنند، دعای آنها برآورده نخواهد شد.
18- بر شما باد که بر روابط دوستانه ما بین خود بیفزایید، به یکدیگر نیکی کنید، از کناره‎گیری و قطع ارتباط و تفرقه و تشتت بپرهیزید.
19- کارهای خیر را به مدد یکدیگر و به اتفاق هم انجام دهید، از همکاری در مورد گناهان و چیزهایی که موجب کدورت و دشمنی می‎شود، بپرهیزید.
20- از خدا بترسید که جزا و کیفر خدا شدید است.
خداوند همه شما را در کنف حمایت خود محفوظ بدارد و به امت پیغمبر توفیق دهد که احترام شما (اهل بیت) و احترام پیغمبر خود را پاس بدارند. همه شما را به خدا می‎سپارم . سلام و درود حق بر همه شما ... .

مقاتل الطالبین، صص 44 – 28،ابن اثیر، ج 3، صص 197 – 194،مروج الذهب، ج 2، صص ‍ 44 –40.

 


* آيت الله جوادي آملي
سير و سلوك بندگان خداي رحيم در ماه ضيافت الهي كه شب ها، روزها و تك تك ساعاتش بهترين اوقات بي مانند در طول سال محسوب مي شود؛ ميهمانان پروردگار را به « عيد سعيد فطر » كه موسم پذيرش اعمال صالح و فصل اهداي جوائز به آنان است، مي رساند.
ارزشمند ترين نعمت بي بديل الهي كه به يُمن ماه مبارك رمضان و عيد سعيد آن به بندگان اعطاء مي شود آزادي از تمام قيود و رهيدن از تمامي غفلت هاست.
استاد علامه حضرت آيت الله جوادي آملي (دامت بركاته) در مطلب پيش رو به تحليل نعمت ارزشمند آزادي در عيد سعيد فطر مي پردازند كه به بركت قرار گرفتن در آستانه اين روز مبارك تقديم خوانندگان گرامي مي شود.
***
« آزادي »، جائزه خداي سبحان به بندگان در عيد سعيد فطر
… نماز عيد فطر در حقيقت دريافت جائزه 1 ماهه است. فضيلت عيد فطر، شب عيد فطر، روز عيد فطر كمتر از فضيلت قدر نيست. اينكه مي گويند: من در روز عيد به اين فكرم كه حاصل رنج 30 روزه را بدهم و ساغر بگيرم، همين است.
روز عيد است و من مانده در اين تدبيرم
كه دهم حاصل سي روزه و ساغر گيرم
آن ساغري كه خداي سبحان به بندگان صالحش مي دهد، آن آزادي است. توضيح مطلب اين است كه وجود مبارك رسول گرامي (ص) در آخرين جمعه ماه شعبان يا روز ديگري از روزهاي پاياني ماه شعبان عظمت و جلال و شكوه ماه مبارك رمضان را ذكر كرده. فرمود: ماه مبارك رمضان فوائد فراواني دارد كه از برجسته‌ترين آنها آزادي شماست.انسان وقتي يك گناهي انجام مي دهد؛ چه حقّ خدا، چه حقّ مردم را ضايع كرده باشد، بدهكار است. اگر كسي ظلمي كرد به حكم خدا، يا به خلق خدا؛ بدهكار است. اين اصل اوّل. اصل دوّم آن است كه: بدهكار بايد دِينش را اداء كند؛ و چون مديون است و بدهكار است و دِين را اداء نكرده، بايد گرو بدهد.
اصل سوّم آن است كه در مسائل مالي اگر كسي بدهكار بود، خانه را گرو مي‌دهد، زمين را گرو مي دهد و مانند آن. ولي اگر كسي گناه كرد، خود او را گرو مي گيرند!! اينكه مي بينيد بعضي ها مي گويند: من هر چه مي خواهم جلوي زبانم را بگيرم، نمي توانم؛ يا هر چه مي خواهم در منزل عصباني نشوم، نمي شود؛ يا هر چه مي‌خواهم جلوي چشمم را نگاه دارم، نامحرم را نگاه نكنم نمی شود؛ اين بيچاره درست مي گويد، چون او را گرفتند! وقتي او را گرفتند، مي گويند هر چه ما گفتيم تو بايد انجام بدهي. اصل سوّم اين است كه: انسان بدهكار را گرو مي گيرند، نه مالش را! اينكه مي بينيد بعضي ها در منزل عصباني اند، مي گويند هر چه ما مي خواهيم جلوي زبانمان را بگيريم، نمي توانيم؛ راست مي گويند، امّا اين را گرو گرفتند! وقتي گرو گرفتند، مي گويند: هر چه ما گفتيم تو بايد بگوئي! اين اصل سوّم باعث بردگي ماست. اين تحليل را وجود مبارك حضرت در پايان ماه شعبان به همه ما هشدار داد. فرمود: مردم! شما نه معصوميد و نه عادل؛ چون گناه داريد، يا حقُّ الله داريد، يا حقُّ النّاس داريد، بدهكاريد. وقتي بدهكار شديد، خود شما را شيطان گرو مي گيرد! اِنَّ اَنفُسَكُمْ مَرهُونَهٌ بِذُنُوبِكُم (1)؛ چون ذَنب و گناه داريد، خود شما را گرو گرفتند؛ آزاد نيستيد. بيایيد ماه مبارك رمضان خودتان را آزاد كنيد.اين راه هدايت رسول خدا (ص) در پايان ماه شعبان.
سوخت و سوز انسان گنهكار در آتش اعمال خويش
وقتي وارد اين ماه شديم، پشت سر هم مي بينيد در دعاي شب، در دعاي روز، در دعاي سحر می خواهد: اَنْ تَفُكَّ، اَنْ تَفُكَّ؛ خدايا! من را آزاد كن. اَنْ تَفُكَّ رَقَبَتِي(2)، من در آتش دارم مي سوزم. خيلي از ماها خيال مي كنيم اين جهنّم جنگل دارد، جنگل جهنّم هيزمي دارد كه هيزم را از جنگل مي آورند آنجا! حالا اسرار جهنّم چيست كه إن شآءَ الله ما نبينيم و ندانيم، ولي آنچه را كه صريح قرآن است و روشن است و ما مي دانيم، فرمود: ما از جاي ديگر جهنّم هيزم نمي آوريم: وَ اَمَّا القاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً (3)، خود انسان ظالم، گُر مي گيرد؛ ما از جنگل هيزم نمي آوريم! اين را مي فهميم. امّا اسرار ديگر، هزارها چيزي است كه درباره بهشت و جهنّم است كه عقل ما به آن نمي رسد، ما مي گوئيم: آمَنّا وَ صَدَّقنَا! چه مي دانيم چه خبر است آنجا! در پايان سوره مباركه فجر دارد كه جهنّم را مي آورند! اين جهنّم كي است؟ وَ جِيءَ يُومَئِذٍ بِجَهَنَّم(4)، جهنّم را دارند مي آورند؛ اين جهنّم كي است؟ خود آدم مي شود جهنّم! آن جهنّم ديگر هم سر جايش محفوظ است. آن را ما نمي فهميم، ولي اين را مي فهميم!
نوآوري هاي دين در تفهيم معارف غير دسترس بشري
اين را دين به ما گفته؛ آن كه ما را آفريد، فرمود: ما يك حرف تازه داريم. فرمود: پيامبر آمده براي 4 كار؛ يَتلُو عَلِيكُمْ آياتِنا، یک؛ يُعَلِّمُكُمُ الكِتاب، دو؛ وَ الحِكمَه، سه؛ وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تُكونُوا تَعلَمُونَ (5). كار چهارم پيامبر اين است كه ما يك حرف تازه داريم، يعني يك حرفي داريم كه هيچ جا نيست! نه تنها نمي دانيد، نمي توانيد ياد بگيريد. اگر دين نبود، كي مي توانست بفهمد كه خودِ ظالم گُر مي گيرد و مي شود هيزم جهنّم؟! هر وقت به ما گفتند جهنّم، خيال مي كنيم يك جایي هست و يك هيزمي هست و دود مي كنند و …؛ الآن اين كارخانه هاي ذوب آهن و امثال آهن كه وقتي بخواهند يك چيزي را دود كنند يا چيزي را آب كنند، چه كار مي كنند؟ 3 تا عنصر دارد، درباره جهنّم هم 3 تا عنصر دارد؛ هر 3 عنصر خود انسان است. الآن در كارخانه ذوب آهن و فلزات ديگر چه كار مي كنند؟ اوّل مواد سوخت و سوز را، يا بنزين يا گازوئيل يا زغال سنگ است جمع مي كنند؛ بعد وقتي اين زغال سنگ ها يا بنزين‌ها را جمع كردند، يك ماده انفجاري تي اِن تي به آن مي زنند، دو. وقتي گُر گرفت، آن مواد را مي گذارند، آب مي كنند؛ سه. كار كارخانه ها و جهنّم هاي دنيا اين است!
در قرآن فرمود: هر 3 در جهنّم خودِ انسان است. هيزم مي خواهد: وَ اَمَّا القاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً؛ خود قاسط، يعني ظالم مي شود هيزم. هيزم ها را كه جمع كردند، يك ماده تي اِن تي انفجاري بايد باشد كه اينها را آتش بدهد! آن را مي گويند «‌وَقُود»؛ وَقُود يعني مَا تُوقَدُ بِهِ النّار. حالا يا آتش زنه است، يا آتش گيره. فرمود: آن رهبران كفر مثل استكبار و صهيونيست، اينها وَقُودُ النّارند؛ هُمْ وَقُودُ النّار. كَدَأبِ آلِ فِرعُون(6)، فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النّاسُ وَ الحِجارِه(7)؛ اين بت ها و سنگ هائي كه پرستيديد، اين بت پرست ها وَقُودُ النّار هستند.همانطوري كه در دنيا اين رهبران كفر آتش گيره‌اند. توده مردم محروم هيزم اند، اينها وقتي كنار هم جمع شدند، شعله خاورميانه پيدا مي‌شود؛ يا به صورت ليبي در مي آيد يا به صورت هاي ديگر در مي‌آيد. فرمود: وقتي اين دو تا جمع شدند، فَاِذَا هُمْ يُسجَرُون (8)؛ اينها گداخته مي شوند. خيلي از چيزها هست که نمي فهميم؛ ولي اينها را كه مي فهميم! خود آدم مي شود هيزم، خود آدم مي شود آتش گيره، خود آدم سوخت و سوز دارد!
باطن مسموم گناهان نزد متخلّقان به اخلاق الهي
پس قبل از آمدن ماه مبارك رمضان به ما گفتند: شما بسته ايد، خودتان را آزاد كنيد. جلوي زبانتان را بگيريد، جلوي چشمتان را بگيريد. خيلي ها مي دانند ربا خوردن پايانش ديوانگي است، امّا مي گويند: هر چه ما مي خواهیم نگیریم نمی‌توانیم؛ حالا يا قرض الحسنه نده يا اگر مي دهي، قرض الحسنه را حفظ كن. اين ربا پايانش جنون است. خيلي از چيزهاست كه بشر نمي فهمد، خيال مي كند اين هوش اقتصادي است! فرمود: اَلَّذِينَ يَأكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إلا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشِّيطانُ مِنَ‌المَسّ (9)، اين مُخبّطانه بر مي خيزد. يك وقت است از فقيه سؤال مي‌كني رشوه چيست، مي‌گويد: حرام است؛ از متخلّق به اخلاق الهي سؤال مي كني رشوه چيست، مي گويد: رشوه سمّ است! امير المؤمنين (ع) در خطبه اوّل آن طوري كه مرحوم مفيد خطبه اوّل وجود مبارك حضرت امير را در نماز عيد فطر نقل كرد، مفصّل است؛ خطبه دوّمي كه ايشان نقل كردند، مختصر است؛ هر دو خطبه را نقل كردند. در بخشي از نهج‌البلاغه فرمود: اين رشوه سمّ است. يك وقت است فقيه مي‌گويد: رشوه حرام است، يك وقتي آن كسي كه متخلّق به اخلاق الهي است و درون اشياء را مي‌بيند مثل خود حضرت امير، فرمود: سمّ است، سمّ نخوريد!
ضرورت حفظ دستاوردهاي ماه مبارك رمضان
پس روز عيد فطر، روز آزادي است. يعني در تمام اين مدّت شب و روز ما تلاش و كوشش كرديم كه چشممان، گوشمان و زبانمان را مواظب باشيم، غذايمان را مواظب باشيم؛ اين آزادي را حفظ بكنيم. اگر إن شآءَ الله اين آزادي را حفظ كرديم، عيد ما مي شود « عيد فطر ». امّا اگر خداي ناكرده برگشتيم به همين حالت قبلي، همان جهنّمي است كه ما به همراه خودمان داريم. خيلي ها در سوخت و سوزند، ولي چون سرگرمند احساس نمي كنند! مي بينيد در اثر جواني يا در اثر ثروت يا در اثر مقام انسان فِي سكرَتِهِمْ يَعمَهُون (10)، مستانه زندگي مي كند.
اگر در جشن هائي كه انسان براي پسرش دارد، مي بيند كه صبح تا غروب به استقبال مهمان ها و پذيرائي مي رود، غروب كه مهمان ها رفتند، اين مي بيند پايش مي سوزد؛ نگاه مي كند، مي بيند ميخي كه در كفشش بود، جوراب را پاره كرده، پا را پاره كرده، خون كفش را گرفته و او احساس نکرده است! اين خون تازه نيآمده، اين خون از همان زمان قبل بود. منتها شما چون مستانه پذيرائي مي كردي، مواظب آن درد نبودي! انسان همين كه چشم بست و مرد، تمام دردها شروع مي شود. اين ماه مبارك رمضان، اين عيد فطر براي همين است. اگر (معاذ الله) مرگ پوسيدن بود و بعد از مرگ خبري نبود؛ يك زندگي حيواني بود. امّا مرگ از پوست به در آمدن است، مائيم و ابديت ما! اگر آزاد مي شويم و از پوست به در مي آئيم، براي آنجا چه كرده ايم؟
« ماه رمضان » آغاز سال اهل سير و سلوك؛ و « عيد فطر »
موسم جائزه گرفتن
بنابراين عيد فطر، شب عيد فطر، روز عيد فطر؛ روزي است كه جائزه ها را مي دهند. ماه مبارك رمضان، ماه راه است، نه ماه جائزه! آن بزرگواري كه گفت:
ماه شعبان مَدِه از دست قَدح كين خورشيد
از نظر تا شب عيد رمضان خواهد شد
، براي همين است. ماه شعبان پايان سال است؛ آنهائي كه سال مالي دارند، اگر كشاورزند، يك سال دارند؛ اگر غير كشاورزند،سال مالي دارند! اوّل سالشان مشخص است؛ درآمدشان، هزينه شان مشخص است. امّا آنهائي كه در سير و سلوك كار مي‌كنند، سال مالي شان، سال اخلاقي شان، سال اعتقادي شان اوّل ماه مبارك رمضان است. يعني از اوّل ماه مبارك رمضان امسال تا آخر ماه شعبان سال بعد، سال اخلاقي شان است.مسأله اقتصاد و تجارت و درس و بحث كه نيست، مسأله طهارت روح است. مسأله طهارت روح سال مي خواهد؛ اوّل سال اوّل ماه رمضان است. اينها چون سالشان اوّل ماه رمضان است، وقتي پايان سال رسيد، يعني ماه شعبان رسيد تمام تلاش و كوشش شان اين است كه استغفار كنند، جائزه بگيرند؛ مي گويند: اين ماه شعبان را درياب! اگر ماه شعبان را در نيافتي، ماه رمضان رسيد، خبري نيست! ماه مبارك رمضان فقط ماه راه است، شب عيد رمضان جائزه را مي دهند.
اگر ماه مبارك رمضان آمد؛ ماه مبارك رمضان فقط ماه امتحان است و كار است، جائزه ها را شب عيد فطر و روز عيد فطر مي دهند.
بنابراين همه ما حساب بكنيم؛ در اين 9 تا قنوتي كه 5 تا در ركعت اوّل، 4 تا در ركعت دوّم بود، خدا را به عنوان اَهلُ الكِبرياءِ وَ العَظَمَه وَ اَهلَ الجُودِ وَ الجَبَرُوت‌(11) خوانديم؛ يعني تو كه اهل جُودي، تو كه اهل جبروتي، تمام نقص ها را جبران مي‌كني؛ نقص ما را جبران بكن، به ما ببخش. خدا جبّار است، يعني تمام نقص ها را او جبران مي كند. جَبيره را چرا جبيره مي گويند، براي اينكه جلوي زخم را مي بندد. در ادعيه ما هم هست كه يا جابِرَ العَظمِ الكَسير(12). اگر استخوان دست شكست طبيب آن رامعالجه نمي كند، مي بندد كه تكان نخورد؛ آن كه لَحيم كاري مي كند، ديگري است! اين استخوان تكه تكه شده تصادفي ها را كي جبيره مي كند؟ كي جوشكاري مي كند؟ فرمود: خدائي كه اين استخوان هاي شكسته را جوشكاري مي كني، جبران مي كني، جَبيره مي كني؛ اين دل شكسته ما را هم جَبيره كن، و گرنه شكسته بند كه فقط مي بندد، چه كار دارد به كجا جوش زده، با چه جوش زده، كي جوش زده، كي دو تا استخوان را يكي كرده، ديگري است!
لطف بي نظير خداي سبحان به بندگان
در دعاي وداع ماه رمضان وجود مبارك حضرت سجاد (ع)عرض كرد: خدايا! تو يك كاري دادي كه احدي در عالم نمي كند؛ و آن اين است كه همه چيز را دادي، يك؛ مردم را هم به داد و ستد و خريد و فروش دعوت كردي، دو؛ خودت شدي مشتري، سه؛ آگهي مزايده هم مي زني، چهار؛ اماآگهي مزايده را فروشنده مي زند، نه مشتري!! هر فروشنده اي، هر كسي كه كالائي را مي خواهد بفروشد، آگهي مزايده مي زند؛ مي‌گويد اين زمين را، اين خانه را، اين اتومبيل را هر كه بيشتر مي خرد، من به او مي فروشم. ولي مشتري آگهي مناقصه مي زند؛ مي گويد: شما كمتر دادي، من از شما مي خرم؛ ديگري كمتر داد، من از او مي خرم. هميشه آگهي مزايده از طرف فروشنده است، آگهي مناقصه از طرف خريدار است. اينها كه براي پيمانكاري آگهي مناقصه مي زنند به پيمانكارها مي گويند: هر كه كمتر مي گيرد، ما کار را به او مي دهيم!
اين بيان نوراني اعجاز آميز وجود مبارك امام سجاد در دعاي وداع ماه مبارك رمضان اين است كه: خدايا! تو كاري كردي، هيچ كس نمي كند. تو مشتري هستي، از ما هم مي خواهي بخري، ولي آگهي مزايده را تو زدي. به خدا عرض كرد كه شما اعلام كردي آقاياني كه مي خواهيد وقتتان را بفروشيد، مي خواهيد جانتان را بفروشيد، مقامتان را بفروشيد، حيثيتتان را بفروشيد؛ من از همه بيشتر مي خرم. به كي مي خواهي بفروشي؟ اين عمرت را، اين جواني را به كي مي خواهي بفروشي؟ به حرف ماهواره بفروشي، موي سرت را عوض كني، جواني را به كوي و برزن بگذراني، تلف كني و بعد پايانش بشود هيچ؛ اين جواني را به هر كه مي خواهي بفروشي، من بيشتر مي خرم. به علماء مي گويد: شما اين 4 تا كلمه اي كه سواد پيدا كردي،ما این را به شما ياد داديم. اين را مي خواهي به القاب و به زيد و عمرو بفروشي، من بيشتر مي‌خرم! به تاجر يك جور مي گويد، به صاحب مقام يك جور مي گويد، به زن يك جور مي گويد، به مرد يك جور مي گويد، مي گويد: اين مايه اي كه داري، به هر كه مي خواهي بفروشي من بيشتر مي خرم.
اين بيان نوراني امام سجاد است در دعاي وداع ماه مبارك رمضان: وَ اَنتَ الَّذِي زِدْتَ فِي السُّوم (13)؛ « سُوم » يعني داد و ستد. اينكه مي گويند مداخله كردن در سُوم برادر مؤمن مكروه است، همين است. كسي كه دارد معامله مي كند؛ برخي ها تحريم كردند، ولي معروف بين فقهاء (ره) كراهت است كه آدم وارد بشود در معامله مردم. عرض كرد: خدايا! تو وارد معامله شدي و در همه معامله ها هم آگهي مزايده مي زني، مي گوئي: من بيشتر مي خرم. به همه ما مي گويد: شما آنچه را كه داري، مي خواهي به كي بفروشي؟ مي خواهي به چه بفروشي؟ من 10 برابر مي خرم: مَنْ جآءَ بِالحَسَنَه فَلَهُ عَشرُ اَمثالِهَا (14). يك چنين مشتري اي كه بگويد: شما هر قيمتي كه مي خواهي بكني، من 10 برابر مي خرم. اين كدام مشتري است؟ ماه مبارك رمضان يك چنين ماهي است كه انسان را خرد مدار و عدل محور مي كند، روز عيد فطر يك چنين جایي است، شب عيد فطر يك چنين جایي است! همه ما موظّفيم از اينجا كه فارغ شديم، يك چند دقيقه اي با خداي خود خلوت بكنيم. اين طهارت را، اين پاكي را حفظ بكنيم؛ آنوقت نه بيراهه مي رويم، نه راه كسي را مي بنديم؛ هميشه راحتيم، چون آزاديم و چه نعمتي بهتر از آزادي است؟! بنابراين ما بدانيم كه ماه مبارك رمضان ماه آزادي است؛ مالك چشميم، مالك گوشيم، مالك ماليم، مالك زبانيم، زن و بچه ما در منزل از ما راحتند، همسايه از ما راحت است، دوستان از ما راحتند؛ نه بدي مي گویيم، نه بدي مي خواهيم. اين خاصيت ماه مبارك رمضان است.
بيانات معظم له در خطبه هاي نماز عيد سعيد فطر؛ دماوند؛ روستاي احمد آباد ـ 9/ 6/ 1390
(1) بحار الأنوار/ 93/ 357 ـ با اندكي اختلاف
(2) مَن لا يَحضُرُه الفَقيه/ 2/ 161
(3) جن/ 15
(4) فجر/ 23
(5) بقره/ 151
(6) آل عمران/ 10 و 11
(7) بقره/ 24
(8) مؤمن/ 72 ـ با اختلاف
(9) بقره/ 275
(10) حجر/ آية 72
(11) مَن لا يَحضُرُه الفَقيه/ 1/ 513 ـ بابُ صَلاه العيدين
(12) دعای جوشن کبیر
(13) الصحيفه السّجاديه/ دعاي 45
(14) انعام/ 160

 


* مسعود نیکخواه
گناه در فرهنگ قرآن، به معنای هر معصیتی است که انسان در برابر خداوند انجام می‌دهد و شامل جنایت، خطا، ذنب و مانند آن می‌شود. بزهکاری انسان، آثار و پیامدهای بسیاری در پی دارد که شامل آثار دنیوی و اخروی و نیز مادی و معنوی می‌شود.
زندگی انسان در دنیا متاثر از گناهانی است که خود یا دیگران مرتکب می‌شوند. بسیاری از مشکلات آدمی در زندگی، ریشه در گناهان شخص دارد؛ زیرا گناه تاثیرات شگرفی در جلب ضرر به سوی انسان دارد و نه تنها وضعیت اقتصادی او را تنگ و سخت می‌کند، بلکه قدرت فهم و شعورش را نیز کاهش می‌دهد و گاه دریچه‌های فهم و شناخت را به طور کامل کور کرده و ابزارهای شناختی و معرفتی را از کار می‌اندازد.
نویسنده در مطلب پیش رو بر آن است تا آثار و پیامدهای گناه را در زندگی دنیا تبیین کند و نشان دهد که انسان پیش از اینکه دیگران را در ایجاد شرایط نامناسب و بد زندگی سرزنش کند، می‌بایست باید خودش را سرزنش و نکوهش نماید.
* * *
چیستی و چرایی گناه
گناه در فرهنگ‌های فارسی به معنای جنایت، معصیبت، ذنب و خطا تعریف شده است. (لغت‌نامه، دهخدا، ج11، ص 17006) گناهگار کسی است که مرتکب گناهی شده باشد. به چنین شخصی در زبان فارسی، بزهکار، بزهگر، مجرم و خاطی نیز گفته می‌شود. (فرهنگ فارسی، ج3، ص 3396)
در زبان عربی برای بیان این معنا واژگان چندی به کار می‌رود که البته هر یک از این واژگان افزون بر کلیت این معنا، دارای بار معنایی خاصی نیز می‌باشد و با توجه به شرایط و چگونگی و کیفیت گناه، هر یک از این واژگان به کار می‌رود. از این رو در آموزه‌های قرآنی، با توجه به تبیین و تحلیل این نکات و ویژگی‌ها و شرایط است که از واژه‌های گوناگونی استفاده شده است. از جمله این واژگان پرکار آمد در فرهنگ قرآنی می‌توان به حوب، ذنب، جرم، اثم، سیئه، عصیان، طغیان، وزر، خطا، فاحشه، حنث، فجور، منکر و مانند آن اشاره کرد.
واژه گناه در فرهنگ کنونی فارسی ناظر به رفتارهای خلاف شریعت و دین است. اما هرگاه رفتارهای نابهنجار در حوزه رفتار اجتماعی مراد باشد، بیشتر واژه بزه به کار می‌رود و شخص به عنوان بزهکار معرفی می‌شود تا گناهکار. به سخن دیگر، در فرهنگ فارسی، هنگامی که از گناه سخن به میان می‌آید، مراد هر نافرمانی در برابر دستورهایی است که در شریعت وارد شده باشد.
با این همه اگر بخواهیم تعریفی جامع و مانع ارائه دهیم باید در تعریف گناه گفت که گناه، هر کاری است که بر پایه آیین‌ها و قوانین دینی یا عقلی یا عرفی، زشت و ناپسند قلمداد شود. اما آنچه در این نوشتار مراد است، تنها همان مخالفت با فرمان‌های وحیانی شرعی است؛ چرا که فرمان‌ها و احکام عقلانی، از سوی شریعت تایید و در حکم قوانین شرعی قلمداد می‌شود و اما تنها برخی از قوانین عرفی و عقلایی به عنوان حکم شرعی دانسته شده است.
به هر حال، گناه در این مطلب، همان سرپیچی از فرامین و تکالیف الهی است که به دست پیامبران خداوند به انسان در قالب شریعت ابلاغ می‌شود.
آنچه بیان شد، مربوط به چیستی گناه بود. اما درباره چرایی ارتکاب گناه از سوی انسان باید به این نکته توجه داشت که انسان‌ها همانند جنیان، تنها آفریده‌های الهی هستند که از اراده برخوردارند و همین اراده است که آنان را دارای اختیار و انتخاب می‌کند. از این رو، انسان می‌تواند همواره کنش و واکنش نسبت به فرمان‌های عقلانی و وحیانی داشته باشد.
از آنجایی که انسان، کمال‌خواه و سیری‌ناپذیر است، در تشخیص کمال، گاه به خطا و اشتباه می‌رود و گاه در تطبیق آن گمراه می‌شود و گاه متاثر از هواهای نفسانی و گاه متاثر از وسوسه‌های شیطانی، برخلاف کمال گام برمی‌دارد و فرمان‌های کمال بخش عقل و وحی را نادیده می‌گیرد. انسان در هر وادی متقابلی که قرار گیرد، اشتهای سیری‌ناپذیرش او را رها نمی‌کند.
انسان دارای هواهای نفسانی است و غریزه انسانی خواسته‌های خاصی دارد که آن هم اشباع و ارضاء‌نشدنی است. از این رو خداوند در آیه 72 سوره احزاب انسان را به عنوان «ظلوما جهولا» معرفی کرده است. ظلوم به معنای تجاوزگری و خروج از هر حد و اندازه و جهول به معنای نادانی و رفتارهای ضدعقلانی است. آوردن این واژه ظلم و جهل به صورت مبالغه به این معناست که انسان در این ویژگی در نهایت آن قرار دارد. لذا رفتارهایی بیرون از عقلانیت و خارج از هر چارچوب و قانونی را پی می‌گیرد و هرگز سیری ندارد و حد یقفی برای خود قائل نیست.
این ويژگی انسانی دو کارکرد متضاد دارد که اصلی‌ترین عامل خوشبختی و بدبختی اوست؛ به این معنا که اگر خود را در مسیر خدایی شدن قرار دهد و ولایت الهی را در خود بروز و ظهور دهد، می‌تواند به خوشبختی مطلق برسد و اگر خود را در اختیار هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی قرار دهد، با وجه جلالی خداوند ملاقات کرده و خشم و غضب دوزخ را به جان خرد.در همین آیه 72 سوره احزاب، علت پذیرش امانت الهی از سوی انسان، همین ویژگی ظلوم و جهول بودن وی دانسته شده است. این در حالی است که آسمان و زمین و موجودات آن از فرشتگان کروبی و مقرب تا پست‌ترین آفریده‌ها، حاضر به پذیرش چنین امانتی سنگین یعنی خلافت الهی نشدند.به هر حال، در پاسخ به چرایی گناه از سوی انسان می‌توان به این نکات توجه داشت که انسان از قابلیت و ویژگی‌های انحصاری و خاصی برخوردار می‌باشد و همین قابلیت‌هاست که بستر مناسبی برای دو حرکت متقابل و متضاد اطاعت و عصیان را فراهم می‌آورد. کسی که فرمان‌های عقل و وحی را بپذیرد، در مسیر اطاعت و عبودیت قرار می‌گیرد که کنه و باطن آن، ربوبیت است و آن کسی که فرمان‌های عقل و وحی را نپذیرد و به هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی گردن نهد، در مسیر سقوط قرار گرفته و با عصیان و بزه و گناه خود را در دوزخ جلال الهی می‌افکند.
آثار معنوی گناه
چنان که گفته شد، افتادن در دام هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی آدمی را به سوی گناه و عصیان هدایت می‌کند و شیرینی گناه همانند آب شوری است که عطش را فرو نمی‌نشاند و هرچه بیشتر از آن می‌نوشد بیشتر تشنه می‌شود و همانند باتلاقی است که هرچه بیشتر دست و پا می‌زند، بیشتر در آن فرو می‌رود.
گناه، عامل همه بدبختی‌های انسان در دنیا و آخرت است. همه آن چیزهایی که انسان از تنگی معیشت و مانند آن گرفتار می‌شود، از خاستگاه گناه است؛ چرا که اهل ایمان در تنگی معیشت قرار نمی‌گیرد، بلکه چون اهل زهد و قناعت است، به دنیا دل نبسته است و به هرچه خداوند روزی‌اش می‌کند، بسنده می‌کند، زیرا می‌داند خداوند او پروردگاری حکیم است که هر کاری را به قصد خیر انجام می‌دهد.
اما آثار معنوی گناه که در آموزه‌های قرآنی بیان شده، بسیار است. از جمله این آثار می‌توان به انحراف قلب و روح آدمی اشاره کرد که در آیه4 سوره تحریم تبیین شده است. انحراف قلب، موجب می شود تا ابزارهای شناختی و معرفتی از کار بیفتد از این‌رو اهل گناه دچار فهم نادرست و بینش غلط می شوند؛ چرا که گناه مانع از آن است که اطلاعات معرفتی به درستی وارد قلب شود و ارزیابی دقیق و درستی از جهان ارائه شود. (مطففین، آیات 29 و 32)
نتیجه طبیعی بینش نادرست و ارزیابی غلط از امور هستی، تحیر و سرگردانی است؛ چون حقیقت را نمی‌تواند چنانکه هست دریابد، از این‌رو، هرگاه گامی برمی‌دارد، مانند کسی است که چشم بسته راه می‌رود و پس از اینکه روزها در بیابان گام بر‌می‌دارد، خود را در نقطه آغاز می‌یابد. (حجر، آیات 58 و 72 و نیز شعراء، آیات 222 تا 225)
می‌توان گرفتار شدن قوم موسی(ع) به سرگردانی فیزیکی در جهان را نمادی از حقیقت انحراف قلب در جهان باطن ارزیابی کرد و تمثیل آن دانست. آنان به سبب گناه و نافرمانی، از دیدن حقیقت کور بودند و نمی‌توانستند ارزیابی درستی از حرکت و گردش خود داشته باشند. این‌گونه بود که چهل سال در بیابان سرگردان بودند و هرچه می‌رفتند دوباره به نقطه آغاز حرکت خویش باز می‌گشتند. (مائده، آیات 21 تا 26)
از دیگر تأثیرات گناه در حوزه شناختی می‌توان به آیات 12 تا 15 سوره مطففین اشاره کرد که در آن گناه به عنوان مانع و حجاب مطرح می‌شود. انسانی که گرفتار گناه است نمی‌تواند حقیقت هستی را ببیند و خداوند از وی محجوب می‌شود. بنابراین، چنین شخصی حق را نمی‌تواند ببیند و بشناسد و گرایش به آن پیدا کند. از این‌رو خداوند در آیاتی از جمله 21 و 22 سوره فرقان آلودگی به گناه را مانع حق‌پذیری انسان معرفی می‌کند و در آیات 31 و 33 سوره جاثیه مخالفت انسان گناهکار با آیات روشن الهی را نتیجه طبیعی چنین فرآیندی برمی‌شمارد. به این معنا که شخص گناهکار با هرچه حق است در تضاد است و نه تنها حق را نمی‌تواند بشناسد، بلکه حتی نمی‌تواند حق را ببیند؛ چرا که گناه، او را به تاریکی می‌برد و توانایی دیدن نور حقیقت و آیات روشن آن را از وی سلب می‌کند (یونس، آیه 27)
نتیجه چنین حالتی در انسان، سقوط در ورطه سفاهت و بی‌خردی است. به این معنا که نه تنها از علم و شناخت بی بهره خواهد شد، بلکه از عقل نیز بهره‌ای نخواهد داشت و جهل به معنای سفاهت در وی پدید می‌آید. (یوسف، آیات 32 و 33) چنین انسانی هر چند که از علم به معنای شناخت و دانش ممکن است بهره‌مند شود، ولی این علم و شناخت در وی بی‌تأثیر خواهد بود؛ زیرا گناه مانع از اثربخشی دانش او خواهد بود و اجازه نمی‌دهد تا به عنوان عقل و رفتاری خردورزانه از آن سود برد.
به سخن دیگر، شخص هر چند که ممکن است از شناخت و علم و دانش بهره‌ای برده باشد و تمام ابزارهای شناختی وی مخدوش نشود، ولی چون قلب سیاه شده، تأثیر مثبت آن دانش و علم و شناخت، بر روی زندگی او نمایان نخواهد شد و رفتاری برخاسته از سفاهت و بی‌خردی را از خود به نمایش می‌گذارد. از این روست که خداوند او را انسان سفیه برمی‌شمارد که با دانش و شناخت خود نمی‌تواند چیزی را به درستی تحلیل و ارزیابی کند و خردورزانه با مسئله‌ای برخورد نماید. (اعراف، آیه 100 و جاثیه، آیات7 و 8، و مطففین، آیات 13 و 14)
خداوند در آیات 198 تا 201 سوره شعراء، به سیاهی قلب مجرمان توجه می‌دهد و بیان می‌کند که دل‌های مجرمان به سبب گناه، چنان سیاه و بسته می‌شود که حق را با همه وضوح و روشنی آن نمی‌پذیرد؛ چرا که به گناه و جرم چنان خوی گرفته است که حق را با همه تجلیاتش نمی‌خواهد. این‌گونه است که حق ستیزی در میان گناهگاران به عنوان آثار طبیعی رفتارشان مورد توجه قرار می‌گیرد و به انسان‌ها هشدار داده می‌شود که مواظب باشند که گناه نه‌تنها آدمی را از شناخت حق و باطل باز می‌دارد، بلکه حتی در صورت توانایی شناخت، اجازه نمی‌دهد که خردمندانه پایبند حق باشند و به سوی حق گرایش یابند، بلکه سفیهانه به مقابله با عقل و حق می‌پردازند و حق را زیرپا می‌گذارند و به جنگ آن می‌روند. (انعام، آیات 5 و 6 و نیز انفال، آیه 8 و یونس، آیات 75 و 76 و 82 و نیز زخرف، آیات 74 تا 78)
از آثار معنوی گناه می‌توان به رفتارهای ضدهنجاری و اخلاقی این افراد اشاره کرد. کسانی که گرفتار گناه می‌شوند و گناه در جان و قلبشان نفوذ می‌کند، انسان‌هایی بی‌حیایی می‌شوند؛ چرا که دیگر از عقل برخوردار نبوده و در جهالت سفیهانه خود چنان غرق می‌شوند که اصول اخلاقی را به کنار می‌نهند؛ زیرا تنها هرکجا عقل باشد، حیا و دین‌داری است و هرکجا عقل برود، حیا و دین نیز از آن دل برود.
با نگاهی به رفتارهای اقوامی چون قوم لوط می‌توان دریافت که چرا و چگونه گناه، آنان را به بی‌حیایی کشاند و اصول اخلاقی و هنجاری را تباه ساخته و به کناری نهادند. (اعراف، آیات 80 و 81 و هود، آیات 77 و 78 و نیز حجر، آیات 61 تا 70)
گناه، این مردمان را چنان از فطرت خود دور می‌سازد که نفس ایشان آلوده به تباهی شده و در دام ابلیس و هواهای نفسانی می‌افتد و سقوط می‌کند. (شمس، آیات 7 تا 10) لذا بی‌آبرویی را به سادگی برمی‌تابند (اعراف، آیات 19 و 22و 27) و زشتی‌ها و نابهنجاری‌ها را آشکار می‌سازند (همان و نیز طه، آیه 121)در قرآن، آثار معنوی دیگری برای گناه بیان شده است که به همین مقدار بسنده می‌شود.
آثار مادی گناه
اگر بخواهیم همه آثار مادی گناه را بیان کنیم باید فهرست بلندی را تهیه نماییم. از این رو تنها به بخشی از مهم ترین آثار مادی گناه در این‌جا اشاره می‌شود.
از مهم ترین، آثار مادی گناه می‌توان به آسیب‌های اقتصادی و تنگناهای معیشتی اشاره کرد که فرد گناهگار یا جامعه گناه‌آلوده به آن دچار می‌شود. خداوند در آیاتی از جمله 52 سوره هود و 10 تا 12 سوره نوح یکی از علل و عوامل تنگناهای اقتصادی و مشکلات معیشتی مردم را وجود گناه در جامعه برمی‌شمارد و به انسان‌ها هشدار می‌دهد که مسائلی مانند قحطی و خشکسالی و بحران‌هایی چون سیل بنیان‌کن را باید در شیوع گناه در جامعه و یا زندگی اشخاص جست‌وجو کرد.
از میان رفتن برکت از زندگی و مال انسان (بقره، آیه 276)، حرمت مال حلال (انعام، آیه 146)، خشکسالی و قحطی (هود، آیه 52 و نیز شوری، آیات 28 و 30 و نیز نوح، آیات 10 تا 12)، قطع روزی و دفع شدن آن از شخص یا جامعه (قلم، آیات 17 تا 33) از جمله آثار گناهان است.
به هر حال سلب نعمت و یا زوال و تبدیل آن به نقمت از آثار مادی گناهان است که در آیاتی از جمله 6 و 146 سوره انعام و نیز آیه 96 سوره اعراف و 52 و 53 سوره انفال به آن توجه داده شده است. پس اگر کسی یا جامعه‌ای در تنگناهای اقتصادی قرار گرفت و خود را گرفتار نقمت یا سلب نعمت یافت، می‌بایست توجه به گناه خود کرده و از آن توبه نماید و با استغفار از گناه، در رحمت و روزی را به روی خود بگشاید؛ چرا که یکی از علل فقر و نداری در گناه و کفران و ناسپاسی انسان وجامعه نهفته است. (بقره، آیه 61)
گناه، درهای رحمت را به سوی خلق می‌بندد (انعام، آیه 147 و انبیاء، آیات 74 و 75 و نور، آیات 19 تا 21 و 33) درهای عذاب را به سوی ایشان می‌گشاید. (بقره، آیه 206و مائده، آیه 2) و آنان را در همه زمینه‌ها با شکست (آل عمران، آیات 152 و 165) و شقاوت (یونس، آیه 17) و ظلم و ستم (بقره، آیه 35) مواجه می‌کند و زمینه خشم الهی را فراهم آورده (اعراف، آیات 152 و 153) و فساد و تباهی را در زمین و محیط زیست بشریت دامن می‌زند. (هود، آیات 78 و 82 و حجر، آیات 61 تا 76)

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10