(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


یکشنبه 20 مرداد 1392 - شماره 20562

فضاحتى بزرگ براى حزب مشاركت
ازکجا آورده‌اید ؟
   


Research@kayhannews.ir
نوزدهم تا بيست و يكم فروردين 1379 كه مصادف با دهه اوّل ماه محرم بود، بنياد «هانريش بل» - كه زير نظر حزب اسلام‌ستيز سبزهاى آلمان اداره مى‌شود - كنفرانسى را به منظور بررسى فضاى سياسى جمهورى اسلامى ايران بعد از انتخابات مجلس ششم تحت عنوان «ايران پس از انتخابات» در خانه فرهنگهاى جهان در شهر برلين برگزار كرد و طى آن تعدادى از چهره‌هاى شاخص اصلاح‌طلب و برخى اعضاى حزب مشاركت نيز بدين كنفرانس دعوت شدند!
درواقع اين بنياد سه سرفصل اصلى با عناوين جزئيات چرخش تاريخى در ايران از ديدگاه اصلاح‌طلبان، جزئيات تأمل و بازانديشى در ساختارهاى حكومتى ايران و جزئيات و اهداف چالش اصلاح‌طلبان نسبت به اسلام را براى اجلاس درنظر گرفته بود كه تمامآ در راستاى اجراى پروژه براندازى خاموش يا نفوذ و استحاله از درون انجام شد. براساس اين پروژه هرگونه تغييرى در ايران بايد از داخل كشور صورت پذيرد و يا اين‌كه فعاليتهاى خارج‌نشينان از يك پايگاه عمده داخلى برخوردار باشد تا امر براندازى و سقوط نظام را تسريع نمايد.
با توجه به اين هدف و براى عينيت بخشى به آن، اين كنفرانس با حمايت گروههاى تروريستى همچون سازمان منافقين، سازمان فدائيان خلق، سوسياليستهاى ايران، فراكسيون متحد جبهه ملّى ايران، احزاب دموكراتيك مردم جمهوريخواه ملّى و با طراحى و گردانندگى ضد انقلابيون نشان‌دارى از جمله حسن ماسالى (از بنيانگذاران راديو آزادى وابسته به سازمان سيا)، مهدى جعفرى گرجينى (رئيس مجلس حزب سبزها)، كتايون اميرپور (خبرنگار روزنامه فرانكفورتر الگماينه)، احمد طاهرى (خبرنگار روزنامه فرانكفورتر روندشاو)، هوشنگ انصارى، منوچهر گنجى (از سلطنت‌طلبان و عضو درفش كاويانى) و توماس هارتمن برگزار شد.
حزب سبز آلمان كه تحت نفوذ صهيونيستهاى آن كشور مى‌باشد، وظيفه اتصال تجديدنظرطلبان داخل و ضد انقلاب خارج ايران را به طور فعال برعهده گرفته بود، لذا هفده نفر از تجديدنظرطلبان جريان دوم خرداد و برخى اعضاى حزب مشاركت از جمله عزت‌الله سحابى (مديرمسئول روزنامه ايران فردا)، عليرضا علوى‌تبار (عضو شوراى سردبيرى روزنامه مشاركتى صبح امروز)، اكبر گنجى (عضو شوراى سردبيرى روزنامه مشاركتى فتح)، حميدرضا جلايى‌پور (عضو روزنامه عصر آزادگان و حزب مشاركت)، على افشارى (عضو حزب مشاركت و دفتر تحكيم وحدت)، مهرانگيزكار، شهلا شركت (عضو حلقه كيان و سردبير مجله مبتذل و فمينيستى زنان)، كاظم كردوانى، چنگيز پهلوان، محمود دولت‌آبادى، فريبرز رئيس دانا، محمدعلى سپانلو، ابراهيم شيخ، شهلا لاهيجى، خديجه حاج مقدم و جميله كديور (عضو شوراى شهر اوّل تهران) در اين كنفرانس حضور يافتند.
طرح براندازى نظام از سوى اپوزيسيون خارج‌نشين، حمايت از معاندين مقيم خارج و آشوبهاى خيابانى نظير تير 1378، تغيير در حكومت دينى و قانون اساسى، تسريع در روند حاكميت ليبراليسم، شكستن يخهاى موجود ميان اصلاح‌طلبان داخل ايران و اپوزيسيون خارج و ارائه چهره خشن، ديكتاتور و خونريز از نظام جمهورى اسلامى ايران، محورها و اهداف اصلى مباحث اين افراد و كنفرانس را تشكيل داده بود. «بنياد هانريش بل» كه ارتباط نزديكى با مسعود رجوى (سركرده گروهك تروريستى منافقين) داشته و دارد، در اين كنفرانس كوشيد تا طرح جدايى دين از سياست را در حكومت ايران جا بيندازد.
در اين باره روزنامه «تاكس سايتونگ» چاپ آلمان به نقل از «ميشل آلوارس» عضو حزب سبزها و سخنگوى اين كنفرانس ننگين نوشت : «بنياد هانريش بل درنظر دارد با برگزارى چنين كنفرانسهايى در ارتباط با ديدگاههاى گوناگون درباره ليبراليزه كردن نظام فعلى ايران بحث و تبادل نظر شود و سعى مى‌كنيم با برپايى چنين كنفرانسهايى ميان نيروهاى اصلاح‌طلب در خارج و داخل ارتباط برقرار شود».309
در همين حال اوّلين موضوعى كه در اين كنفرانس مورد تأكيد قرار گرفت پاكسازى جبهه موسوم به جبهه دوم خرداد از اصلاح‌طلبان دينى بود. به طورى كه كاظم كردوانى (ضد انقلاب مقيم آمريكا) مى‌گويد : «پيروى از تفكر ضد دموكراتيك خودى و غيرخودى يكى از مشكلاتى است كه در بخشى از جنبش اصلاح‌طلبى وجود دارد».310
در اوّلين روز برگزارى كنفرانس و در همان دقايق اوّليه، درگيريهاى لفظى ميان حاضران روى داد. به طورى كه برخى از مخالفان خواستار براندازى نظام و گروهى ديگر كه تعدادشان بيشتر از گروه اوّل بود، خواستار جدايى دين از سياست و فروپاشى نظام ولايت فقيه در ايران از طريق اصلاحات بودند.
فوكس (عضو هيأت رئيسه بنياد هانريش بل) در حضور ميهمانان ايرانى اصلاح‌طلب گفت: «من به انتقادكنندگان به برگزارى اين سمينار مى‌گويم كه هيچ كس از روشهاى سركوب‌گرانه جمهورى اسلامى دفاع نمى‌كند». كه با تشويق حضار همراه شد. فولكس در ادامه با اشاره به حوادث 18 تير 1378 افزود: «ما اميدوار بوديم كه اين حركت دانشجويى بتواند مقدمه‌اى براى تحولات عميق در جامعه ايران شود».311
در اين جلسه احمد طاهرى در حضور اصلاح‌طلبان ايرانى كنفرانس برلين با تجليل از عزت‌الله سحابى گفت: «ايشان از مخالفان شديد حاكميت روحانيت و ولايت فقيه است».312 او همچنين از مهرانگيزكار به عنوان ژاندارك ايران ياد كرد و گفت: «خانم مهرانگيزكار روشنفكرى سكولار است».313 طاهرى در ادامه با شجاع خواندن اكبر گنجى (عضو برجسته حزب مشاركت) درباره او گفت: «گنجى كسى است كه يكى از قدرتمندترين مردان جمهورى اسلامى ايران يعنى هاشمى رفسنجانى را از اريكه قدرت به پايين كشيد».314
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
309- چهل تدبير، على الفت‌پور، ص 222.
310- روزنامه كيهان، به تاريخ 20/10/1379.
311- پرونده كوتاهى درباره كنفرانس برلين - مركز اسناد انقلاب اسلامى.
312- روزنامه كيهان، به تاريخ 23/1/1379.
313- همان.
314- همان .
پاورقی

 


پروین مقدم
انتظار!
ظهر بود. محمدعلي پيچيد داخل كوچه رفاه‌، نرسيده به مدرسه چشمش افتاد به لندرور. لندرور پارك شده بود وسط كوچه‌. 50 متر پايين‌تر از منزلشان كه مدتي قبل قسطي خريده بود و فقط 500 متر با مدرسه رفاه فاصله داشت‌.
پا سست كرد و دلهره آمد، چه چيزهايي در انتظارش بود؟ در انتظار خانواده‌اش‌؟ كارش‌؟ اگر محسن حرف زده باشد چقدر شكنجه‌اش مي‌كنند؟
لبخند كمرنگي زد، از شكنجه كه نمي‌ترسيد. لاغر و نحیف بود اما تاب شكنجه را داشت‌. براي آن روزها خودش را آماده كرده بود.
هوا سرد بود، اوايل آذر 1353، محسن صديقي دستگير شده بود; پسر خواهرش‌...
- جرمش سنگينه داداش‌! مي‌گن كتاباي ممنوعه داده به دوستاش‌.
- كتاب‌؟ كتاب از كجا آورده‌؟
- از توي زيرزمين خونه ما از توي ساك شما!
همه چيز مثل روز روشن بود، محمدعلي كتاب‌ها را از كمد مدرسه به زيرزمين منزل خواهرش برده بود.
- اگه بارون نمي‌اومد، اگه زيرزمين رو آب برنمي‌داشت‌، محسن چه كارش مي‌افتاد به كتابا؟
و كتاب‌ها چرخيده و چرخيده بود، بلكه تا 18 دست و آخرش افتاده بود به دست ساواك‌.
كتاب را از دست همكلاسي‌ها كه گرفته بودند، رئيس دبيرستان دست و پايش را گم كرده بود، به لكنت افتاده بود، حتي حرف زدنش را از ياد برده بود، ترسيده بود، از خودش‌، از موقعيتش‌...
مسئله ساده بود. فرصت‌ها را نبايد از دست داد.
حالا پاي دايي وسط بود اما اگر زندان برود تكليف پوران و بچه‌ها چه مي‌شود؟ كارش‌؟ معلمي‌؟ كم براي شغلش زحمت نكشيده بود، تازه خرج و قسط خانه‌... نه‌! بايد زندگي كرد، مثل بقيه‌، مثل بقيه كه سرشان توي لاك خودشان بود و خوب هم زندگي مي‌كردند، خوب و ثروتمند! راستي براي ثروتمند بودن چقدر بايد مي‌چاپيد؟ چاپيدن‌؟ ها! بله مگر نه اينكه هيچ كجا كاخي نرفته بالا كه كوخي كنارش نبوده باشد؟ پس چه‌؟ مي‌شد انسان بود. انسان‌؟ بله يك انسان كه مذهبش به جا بود و كاري هم به‌كار شاه و نفت و اسرائيل و آمريكا نداشت و از ديوار كسي هم بالا نمي‌رفت‌. شريف چطور؟ با اين وصف مي‌شد شريف هم بود؟ ... تهيدست و مظلوم چطور؟ اين كه بدتر! آدم را مستعد توسري خوردن مي‌كند، مستعد اينكه ستم و خواري را ببيند و دم نزند. بالأخره چه‌؟
از اين همه فكر سرش گيج رفت‌، نخواست بيشتر از اين بماند، نخواست برگردد و پنهان شود، تازه پنهان بشود كه چه‌؟ پا تند كرد، به خانه رسيد. دسته كليدش را از جيب كتش درآورد، كليد انداخت‌، قفل صدا خورد، در را نيم باز كرد.
- آقاي رجايي‌؟
ايستاد، نفس راحتي كشيد:
«خب‌، بالأخره اومدن‌!»
برگشت‌. سر را صاف كرد و با غرور گفت‌:
«خودم هستم‌، محمدعلي رجايي‌، فرزند آقا عبدالصمد!»
كتاب‌هاي مضره‌
بازجو نزديك محمدعلي ايستاد و پرسيد:
«خب كتاب‌ها را از كجا آورديد؟»
صداي محمدعلي همراه درد بالا آمد:
«از دفتر دبيرستان‌.»
بازجو پرسيد:
«مال كيست‌؟»
- نمي‌دانم‌!
- چطور نمي‌دانيد؟
صداي بازجو لرزيد.
- وقتي شنيدم خانوم پوران بازرگان فرار كردند، به اتاق دبيران رفتم تا اگر مداركي مثل حكم دبيري از ايشان وجود دارد جمع‌آوري و نگهداري كنم تا اگر بعداً مدرسه خواست‌، در دسترس باشد.
- مدارك ايشان به چه درد مدرسه مي‌خورد؟
- تا چند ماه قبل از اين واقعه ايشان كفيل مدرسه بودند، قبل از رياست هم در شميران دبير بودند، ممكن بود بعد اينكه براي ايشان تقاضاي رياست شده بود، ابلاغ انتقال به تهران مورد درخواست اداره آموزش و پرورش باشد، مطلبي كه براي همه كاركنان آموزش و پرورش پيش مي‌آيد، اگر در دسترس بودند، مي‌توانستیم هميشه از خودشان بگيريم اما اينطور نبود.
بازجو خيره به محمدعلي نگاه كرد و گفت‌:
«خب‌؟ حالا اين كتاب‌ها را از كجا آورديد؟ اين كتاب‌ها هم جزو وسايل خانوم بازرگان بود؟»
- نمي‌دانم گفتم كه از اتاق دبيران پيدا كردم‌.
- توي اتاق دبيران‌؟ مال چه كسي بود؟
- نمي‌دانم‌، آنجا همه دبيرها كتاب و جزوه و مدارك اداري دارند.
- خب‌! پس چرا تنها آنها را برداشتيد؟
- بررسي اوضاع مدرسه وظيفه‌اي است كه تقريباً در هر فرصت بعد از ساعت چهار بعدازظهر انجام مي‌دادم‌. آن روز بخصوص بررسي بيشتري كردم و بعد از پيدا كردن كتاب‌ها، تشخيص دادم كه جاي اين كتاب‌ها در مدرسه نيست‌، بخصوص اينكه مي‌ترسيدم با پيدا كردن اين كتاب‌ها مدرسه رفاه را تعطيل كنند! پس كتاب‌ها را بردم به خانه خواهرم و در زيرزمين پنهان كردم‌.
- اگر اين كتاب‌ها مضره بود، چرا آنها را نگه داشتيد؟
محمدعلي با زيركي پنهاني گفت‌:
«تصميم داشتم كتاب‌ها را بسوزانم اما هر بار كاري پيش آمد و در اين كار تعلل و سستي كردم‌. در واقع در تمام يك سال و نيم كه در داخل ساك بود، مطلب را بي‌اهميت تلقي كردم‌، روزي هم كه براي از بين بردن آنها رفتم نيز روز خاصي نبود، جز اينكه ساك مورد احتياج بود، من همان منزل خواهرم ابلاغ‌هاي خانم بازرگان را آتش زدم‌. با اينكه از كار محسن صديقي‌، هيچ‌گونه اطلاعي نداشتم‌، به همين دليل اگر كتاب‌ها بود، همانجا آتش مي‌زدم اما كتابي وجود نداشت‌.»
- چرا مدارك خانم بازرگان را آتش زديد؟
- به مدارك خانم بازرگان نيازي نبود; چون تابستان همان سال دبيرستان منحل شد.
- كتاب‌ها چطور به دست محسن صديقي رسيد؟
- يك روز آب به زيرزمين نشت كرده بود و خواهرم از ترس اينكه زيرزمين را آب بردارد، كتاب‌ها را به حياط برده كه طبيعتاً محسن كتاب‌ها را ديده و از روي كنجكاوي برداشته‌...
- چطور اظهاراتتان را گواهي مي‌كنين‌؟
- با نام و امضاي خودم‌، محمدعلي رجايي‌.

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10