(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


یکشنبه 27 مرداد 1392 - شماره 20568

ترجیح مرگ (چراغ راه)
بررسی فلسفه، آثار و احکام قصاص
قانونی برای حیات جامعه
لحظه‌های قنوت
روش کنترل خشم و غضب (حکایت خوبان)
اصل مساوات در حقوق انسانی
احادیث معرفت نفس (پرسش و پاسخ)
تهمت به خدا
ضرورت انجام عبادات و تحصیل حسنات بیشتر (سلوک عارفانه)
   


قال الصادق(ع): من لم یتفقد النقصان فی نفسه دام نقصه و من دام نقصه فالموت خیرله.
امام صادق(ع) فرمود: هرکس در پی جبران کمبودها در خودش نباشد، نقصش ادامه یابد و چنین کسی مرگ برایش بهتر است. (1)
_______________
1- بحارالانوار، ج 78، ص 277

 


محمد رضا علیدوست
قصاص یکی از قوانین اسلامی است که همانند جهاد مباحث بسیاری را درباره و پیرامون آن برانگیخته و شبهات چندی پیرامون تشریع آن ایجاد کرده است.
بی‌گمان بسیاری از شبهات و پرسش‌هایی که در این باره مطرح شده و می‌شود، برخاسته از نگاه بسته و عدم آگاهی از فلسفه و اهداف تشریع آن می‌باشد؛ زیرا قوانین اسلامی را می‌بایست دریک مجموعه و شبکه کامل دید و به‌طور طبیعی نگاه تجزیه گرایانه‌، این شبهات را برمی‌انگیزد. هر یک از قوانین اسلامی، مکمل قانون دیگری است؛ چنان‌که در خصوص قصاص تشریع عفو از قصاص به معنای احسانی بزرگ مطرح می‌باشد و شخص را درمقام محسنین قرار می‌‌دهد که یکی از مراتب تقربی به خدا از دیدگاه قرآن است.
نویسنده در این مطلب کوشیده فلسفه قصاص را برپایه آموزه‌های قرآنی تبیین کرده و تحلیل قرآن را در تشریع این حکم به ظاهر سخت ارائه کند.
چیستی و چرایی قصاص
قصاص هر چند که در زبان عربی به معنای قطع کردن و بریدن چیزی (لسان العرب، ابن منظور، ج11، ص 190 ذیل واژه قصص) و نیز به معنای پیگیری و دنبال نمودن آثار چیزی است (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 671 ذیل واژه قصص) ولی مقصود از آن در فرهنگ و فقه قرآنی و اسلامی به معنای استیفای حقوق از سوی مجنی علیه یا اولیای اوست. به این معنا که اگر جنایتی از ضرب و جرح و قتل بر شخصی وارد شده باشد، قصاص کننده ازجانی تبعیت کرده و اثری همانند او ایجاد می‌کند. (مفردات راغب، ص 671؛ و نیز جواهر الکلام، نجفی، ج 42، ص 7؛ و نیز ترمینولوژی حقوق، لنگرودی، ص 545)
قصاص چه در قتل و یا در اعضای شخص جانی از سوی جنایت شده یا اولیای دم، در صورتی است که ارتکاب جنایت در این دو موضوع از روی عمد باشد. (تحریر الوسیله، امام خمینی، ج 2، ص 508، و 540) بنابر این در صورتی که غیر عمد باشد قصاص مجاز نمی‌باشد بلکه دیه پرداخت می‌شود.
درباره چرایی تشریع، این قانون، آیات چندی در بیان فلسفه و اهداف تشریع آن آمده است که از جمله می‌توان به آیه 33 سوره اسراء اشاره کرد که در آن قصاص قاتل عامد را قانونی تشریع شده در راستای حمایت از مظلوم بیان می‌کند.
خداوند در آیه 179 سوره بقره همچنین دو مساله دیگر را به عنوان عاملی در تشریع قانون قصاص مطرح می‌کند. در این آیه آمده است که تشریع حکم قصاص در حقیقت در راستای ایجاد بستری برای تقوای خردمندان و پرهیز ایشان از ارتکاب پلشتی و پلیدی چون قتل وجنایت است؛ زیرا هنگامی که انسان خردمند درمی‌یابد که هر قتل عمدی، موجب قتل خود وی به عنوان جزا و مکافات عمل وی خواهد شد، از ارتکاب چنین پلشتی و پلیدی خودداری می‌کند که از آن به تقوا تعبیر می‌شود؛ زیرا یکی از کاربردهای اصلی تقوا در فرهنگ قرآنی، پرهیز و اجتناب از بزه‌های عقلانی و عقلایی است.
از دیگر پاسخ‌های قرآن در برابر پرسش‌ چرایی تشریع قانون قصاص اینکه تشریع حکم قصاص به منظور رعایت عدالت، انصاف و خودداری از زیاده روی و اسراف در خونخواهی است؛ زیرا خشم و غضب اولیای دم در صورت عدم پاسخگویی درست و مناسب به موضوع می‌تواند آنان را جریحه‌دار کند و قتل‌های قبیله ای وجنگ‌های خونین براه اندازد. قصاص در حقیقت پاسخگویی مناسب برای تعدیل این خشم می‌باشد. (بقره، آیه 179)
آثار قصاص
با نگاهی به آثاری که قصاص در جامعه به جا می‌گذارد می‌توان چرایی و فلسفه تشریع آن را دانست. خداوند در آیه 179 سوره بقره، سه اثر مهم و برجسته را برای قصاص بیان می‌کند. این آثار عبارتند از:
1 - بازداری از قتل: بی‌گمان قصاص عاملی مهم در بازداری مردم از ارتکاب جنایت بویژه قتل عمد می‌باشد؛ زیرا آگاهی از کیفر برابر، موجب می‌شود تا انسان خردمند به دست خود خویشتن را به هلاکت نیفکند و زمینه قطع اعضای خویش را فراهم نیاورد. از این رو در اجرای قصاص، علنی بودن تشریع شده است تا خردمندان با دیدن مجازات و کیفر ارتکاب جنایات بدانند که هرگونه ارتکاب عمل جنایی می‌تواند این گونه قصاص را به همراه داشته باشد.
2 - تقوا: دست‌یابی به مرتبه یا مراتبی از تقوا از دیگر علل و اهداف تشریع قانون قصاص می‌باشد که در آیه بیان شده است. البته می‌تواند این تقوا به معنای تقوای مطلق و اصطلاحی باشد چنانکه می‌تواند به معنای همان تقوای لغوی باشد. به این معنا که تشریع قصاص زمینه ای برای تقوای خردمندان فراهم می‌آورد و آنان را نسبت به علل و اهداف احکام و آموزه‌های دستوری خداوند آگاه می‌سازد. بنابراین، به نواهی خداوند به دیده مصلحت و منفعتی می‌نگرد که در متعلقات احکام وجود دارد. البته به نظر می‌رسد که تقوای از پلشتی‌ها و پرهیز از پلیدی‌های عقلانی و عقلایی، مراد و منظور از تقوا در آیه است. به این معنا که هدف از تشریع قانون قصاص، هشدار باشی به خردمندان جامعه است که مواظب اعمال و رفتار خویش باشند و از ارتکاب بزه‌ها و نابهنجاری جنحی و جنایی پرهیز کنند تا گرفتار قصاص نگردند و عضو و جان خویش را از دست ندهند.
3 - حیات جامعه: خداوند در این آیه بصراحت قصاص را مهمترین عامل حیات جامعه می‌شمارد و با مخاطب قراردادن عقلای جامعه در چرایی تشریع این حکم می فرماید که جامعه با قصاص حیات می‌یابد؛ زیرا اگر غده سرطانی قتل عمد با جراحی قصاص، قطع و از جامعه کنده نشود، می‌تواند همه جامعه را آلوده کند و مرگ و نیستی را برای آن جامعه رقم بزند؛ زیرا امنیت جان و عرض و مال، از مهم‌ترین علل ایجادی جوامع بشری است و اگر این عنصر و فلسفه ایجادی جامعه به سبب قتل‌های عمدی از میان برود و یا افراد جامعه برای مجازات قاتل به جان هم بیفتند، دیگر جامعه‌ای بر جا نخواهد ماند و فلسفه ایجادی جامعه از میان می‌رود. از این رو خداوند حیات جامعه را به قصاص و اجرای آن منوط دانسته است.
خداوند در آیه33 سوره اسراء از زیاده روی و افراط در قصاص بازداشته است. این می‌تواند به چند معنا باشد که از جمله نهی از شدت عمل در کیفر و یا نهی از مجازات دیگران از بستگان قاتل و حتی نسبت به خود قاتل به هر شکلی مانند اهانت باشد. از این رو حضرت امیرمومنان علی(ع) از حسنین(ع) می‌خواهد تا نسبت به ابن ملجم مدارا کرده و جز قصاص چنانکه که عدالت اقتضا می‌کند عمل نکنند و حتی طعام و شیرخویش را برای قاتل خود می‌فرستد تا از هرگونه اهانت نسبت به وی جلوگیری به عمل آورد. خداوند در همین آیه تبیین می‌کند که در صورت خودداری اولیای دم از زیاده‌روی و اسراف در قصاص، خداوندبه اشکال دیگری به یاری ولی مقتول می‌شتابد و زمینه‌های برآورد حاجات و نیازهایش را فراهم می‌آورد. به هر حال، اجرای قصاص به شکل گفته شده و طبق مبانی و آداب اسلامی نه تنها موجب بحران اجتماعی نمی‌شود بلکه عامل حیات اجتماعی و سرزندگی و شادابی جامعه است و در نقش بازدارنده از ارتکاب گناه و جرم عمل می‌کند.
احکام قصاص
قصاص، از حقوق تشریعی اولیای دم است. (بقره، آیه 178 و اسراء، آیه 33) اولیای دم تنها در صورتی مجاز به قصاص و قتل قاتل می‌باشند که قاتل به عمد مرتکب جنایت شده باشد. (همان و نیز مائده، آیات 32 و 45 و انعام، آیه 151)
در آداب اجرایی قصاص آمده است که ولی دم مقتول نمی‌تواند از قانون قصاص تعدی کند و رفتاری بیرون از تشریع انجام دهد. (بقره، آیات 178 و 194 و مائده، آیه 45 و اسراء، آیه 33 و شوری، آیه 40) بر قاتل است که خود را به نظام تسلیم نماید و در چارچوب قانون، قصاص را بپذیرد و از آن سر باز نزند. (بقره، آیه 178)
عفو در قصاص و شرایط آن
البته عفو از قصاص از سوی اولیای دم مجاز دانسته شده است تا رحمت الهی شامل هر دو دسته از افراد جامعه شود. این آسان‌گیری، البته مشروط و منوط به این است که حکمت قانون و فلسفه تشریع آن، حفظ شود (بقره، آیات 178 و 179) زیرا در صورتی که عفو و گذشت موجب جریحه‌دارتر شدن شخص یا دیگران شود و جامعه را با بحران فقدان امنیت مواجه سازد، شخص ولی دم، مجاز نیست تا عفو وگذشت کند؛ زیرا قانون قصاص برای حکمت و اهدافی تشریع شده است که اگر عفو و گذشت آن را از میان ببرد، اولیای مقتول، مجاز به عفو و گذشت نیست و می‌بایست قانون قصاص اجرا شود. از این رو خداوند در آیه 45 سوره مائده، نادیده گرفتن احکام قصاص و عدم اجرای آن را عملی ظالمانه برمی‌شمارد؛ زیرا جامعه را با بحران فقدان امنیت مواجه می‌سازد. بنابراین در صورتی که عفو موجب گستاخی شخص قاتل یا دیگر افراد جامعه شود، گذشت جایز نیست و می‌بایست قصاص اجرا شود.
خداوند در آیه 178 سوره بقره و نیز 45 سوره مائده، عفو را در صورتی بهتر می‌داند که استیفای حق قصاص، نیاز نباشد و حتی عفو و گذشت زمینه را برای تغییر مثبت در رفتار شخص و یا رفتار جامعه سبب شود. اما اگر عفو و گذشت، سبب بحران شود و امنیت را تهدید و حیات اجتماعی را به مخاطره افکند، عفو نه تنها هیچ خوبی ندارد بلکه لازم است که قصاص به عنوان بهترین راهکار جراحی غده سرطانی امنیت‌زدایی به کار گرفته شود.
البته اولیای دم می‌توانند در صورت تامین شرایط و عدم مخالفت با حکمت قصاص، عفو کنند و چیزی از قاتل نستانند یا آنکه از کشتن وی صرف‌نظر کرده و آن را به دیه تبدیل کنند. (بقره، آیه 178)
خداوند در همین آیه، عفو یکی از اولیای مقتول را موجب ساقط شدن حق قصاص می‌داند لذا گفته شده که اگر بخشی از حق قصاص مورد عفو قرار گیرد مانند عفو تام آن است و قاتل قصاص نمی‌شود. (کنزالعرفان، فاضل مقداد، ج2، ص 356)
به هر حال صاحبان حق قصاص، در صورت احراز عدم مخالفت با حکمت و فلسفه قصاص، مختارند تا در عفو یا قصاص یکی از دو امر را بپذیرند. (بقره، آیه 178 و مائده، آیه 45) در این صورت است که عفو از قصاص در پیشگاه خداوند امری پسندیده‌تر از پافشاری بر قصاص است. (همان) و عفو از قصاص به عنوان صدقه در راه خدا (مائده، آیه 45) دانسته می‌شود. چنان که عفو و چشم‌پوشی از قصاص در بردارنده آمرزش گناهان صاحب حق می‌شود (همان) البته این آمرزش گناهان صاحب حق قصاص از سوی خداوند، به همان اندازه گذشت وی از گناه جانی می‌باشد. (همان)
نکته‌ای که نباید فراموش کرد آن که با گذشت اولیای دم، خون قاتل حرمت می‌یابد و کسی مجاز به کشتن وی نمی‌باشد. (بقره، آیه 178) و با عفو اولیای دم، حق قصاص ساقط می‌شود و دیگر حقی ثابت نیست(همان) بنابراین پشیمانی معنایی ندارد و کسی نمی‌تواند پس از عفو، خواهان قصاص قاتل شود. براین اساس اگر اولیای دم از حق خویش بگذرند و عفو کنند و یا دیه‌ای بگیرند. هرگونه قصاص قاتل موجب عذاب دردناک الهی خواهد بود.(همان)
از دیگر احکام قصاص آن است که زن و مرد در حکم قصاص برابر نیستند. (بقره، آیه 178) اگرچه مفهوم آیه دلالت می‌کند بر این که قصاص زمانی است که قاتل و مقتول هر دو مرد یا زن باشند، اما این مفهوم به اجماع و اخبار، تخصیص خورده است؛ زیرا براساس اجماع و اخبار، مرد در مقابل کشتن زن نیز قصاص می‌شود. (زبده البیان، ص 844) چنان که در فقه نیز آمده است مرد در مقابل زن قصاص می‌شود ولی باید نصف دیه مرد به اولیای وی پرداخت شود. (تحریرالوسیله، ج 2، ص 467)
قصاص در ماه‌های حرام نیز مجاز است، به این معنا که اگر قاتل در ماه‌های حرام مجازات شود گناهی بر اولیای دم نیست. (بقره، آیه 194) و این قصاص به معنای تعدی به حدود الهی قلمداد نمی‌شود، زیرا از باب مقابله به مثل می‌باشد نه حرکت ابتدایی.
از شرایط و احکام قصاص آن است که مماثلت حفظ شود. به این معنا که جان در برابر جان، چشم در برابر چشم، بینی در برابر بینی، گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان است؛ چنانکه این قانون در تورات نیز آمده است. (مائده، آیه 45) همچنین مماثلت در برده و آزاد مطرح می‌باشد که در آیه 178 سوره بقره بیان شده است. بر این اساس زن در برابر زن و مرد در برابر مرد قصاص می‌شود این قانونی است که از سوی خداوند بر اهل ایمان تشریع شده و آنان به حکم تعبد و تعقل آن را می‌پذیرند، زیرا عقل حکم می‌کند که خداوند حکیم به هدف مصلحت و دفع مفسده‌ای قانون قصاص را تشریع کرده و آن را به حکم تعبد می‌پذیرد و اجرا می‌کند. (همان)
امید آنکه با تفکر و تدبر در احکام الهی و اجرای دقیق آن، جامعه‌ای با حیات و با نشاط پدید آوریم و زمینه رشد و شکوفایی و بالندگی همگانی را فراهم آوریم. بی‌گمان مخالفت با هر یک از احکام الهی یا تعطیلی آن می‌تواند آثار زیانباری را در جامعه پدید آورد؛ زیرا عمل نیمه و نصفه به احکام شریعت افزون بر اینکه باور سست را نشان می‌دهد موجب عدم تأثیر دیگر احکام الهی در صورت اجرا می‌شود؛ زیرا مجموعه قوانین اسلامی در کنار هم است که می‌تواند جامعه قرآنی و برتر را پدید آورد و عدم اجرای هر حکمی موجب عدم دست‌یابی به اهداف تشریع احکام شریعت می‌شود. از این رو لازم است که همه احکام را در یک شبکه تعریف کرد و در اجرای همه آنها به عنوان پازل‌های ایجاد جامعه نمونه و برتر بکوشیم.

 


شناخت خدا با خدا
الهی اَنْتَ دَلَلْتَنى عَلَيْكَ وَدَعَوْتَنى اِلَيْكَ وَلَوْلا اَنْتَ لَمْ اَدْرِ ما اَنْتَ
خدایا تو مرا برخود راهنمايى كردى و بسوى خود خواندى و اگر تو نبودى من نمی دانستم كه تو كسيتى
دعای ابوحمزه ثمالی

 


امام سجاد(ع) با جمعی از اصحابشان نشسته بودند، یکی از پسرعموها که آدمی جسور و گستاخی بود وارد شد و مقابل امام ایستاد و آنچه می‌توانست از شماتت و دشنام به امام گفت.
اصحاب از این گستاخی شدیدا ناراحت شدند و خواستند تنبیهش کنند. امام فرمودند: او با من طرف صحبت است، شما کارتان نباشد. او هرچه می‌خواست گفت و خسته شد و رفت. امام پس از رفتن او به اصحاب فرمودند: حالا دوست دارید برویم جوابش را بدهیم. آنها با خوشحالی تمام گفتند: بله آقا خدمت شما هستیم! بین راه یکی از همراهان دید امام زیر لب چیزی می‌گوید.نزدیک رفت و دید امام این آیه از قرآن را می‌خواند «والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس والله یحب المحسنین» (آل عمران-134) او برگشت به همراهان گفت: آقا اهل انتقام نیست. او آیه کظم غیظ و عفو مردم را می‌خواند تا رسیدند به منزل آن پسرعمو.
امام ایستادند و در زدند. از درون گفتند: کیست؟ فرمود: علی‌بن‌الحسین هستم.
مرد خیال کرد امام برای انتقام آمده، با خشم تمام در را باز کرد و مقابل امام ایستاد. امام با روی گشاده و لب خندان فرمود: السلام علیکم و رحمت‌الله. همین سلام آتش خشم او را خاموش کرد و فهمید آقا برای انتقام نیامده است. آنگاه امام فرمود: پسرعموی عزیز! آمدی به منزل من و به من دشنام دادی. حال آمده‌ام اینجا یک دعا کنم و برگردم. بعد دست به آسمان برداشت و گفت: خدایا! این نسبت‌ها که پسرعمویم به من داد، اگر در من هست، تو خودت اصلاحم کن و اگر نیست این پسرعمویم را بیامرز و از او راضی باش. من از او راضی هستم. مرد تا این سخنان را شنید، سخت دگرگون شد و با شرم و خجالت تمام خم شد، دست امام را بوسید و عذرخواهی کرد و گفت: من خطا کردم و جاهلانه عمل کردم، مرا ببخشید. 1
________________
1-بنای بندگی صفای زندگی، آیت‌الله سید محمد ضیاءآبادی، ص90

 


یکی از بنیادی‌ترین مفاهیمی که همواره در جوامع بشری در مورد آن بحث و گفت‌وگو شده است. مسئله تفاوت‌ها و تبعیض‌هاست که اصالت یا عدم اصالت آن همواره در کانون توجه متفکرین بشری قرار داشته است. این اصل به‌خصوص در زمانی که حاکمیت ادعای اسلامیت دارد، بسیار قابل توجه می‌باشد، به طوری که اگر بخواهیم طبق قرآن و سنت معصومین به این مسئله نگاه کنیم مساوات و برخورداری همگان از امکانات اصلی زندگی و حقوق اساسی منطبق با تعالیم دین و سیره پیشوایان دینی است این مسئله که تفاوت در کسب‌ها و درآمدها وجود دارد امری غیرقابل انکار است لکن مسئله مهم عدم منتج شدن این مسئله به اختلافات طبقاتی است که مورد تأکید واقع شده است. قرآن‌کریم در این‌باره می‌فرماید:
«خداوند روزی برخی از شما را بیش از برخی دیگر مقرر داشت و اکنون کسانی که روزی بیشتر یافتند از روزی و امکانات خویش به زیردستان خود نمی‌دهند تا همه در روزی (و برخورداری از نعمت‌ها) برابر باشند. آیا (بدین‌سان) در برابر نعمت خدا ناسپاسی می‌کنند» (نحل، 17)
این اصل قرآنی خود بر اصولی چون کرامت انسان و برابری همه انسان‌ها در اصل خلقت استوار است همانگونه که امام صادق(ع) می‌فرمایند: «الناس سواد کاسنان المشط»- مردم مانند دانه‌های شانه با هم برابرند- (تحف‌العقول ص271، الحیات ج5 ص196) و هم‌چنین امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «ای مردم هیچ یک از فرزندان آدم، برده یا کنیز به دنیا نیامده‌اند و مردمان همه آزادند» (کافی ج8 ص69) از همین اصل در برابری خلقت انسان‌هاست که در تقسیم حقوق و از آن جمله حقوق اساسی اقتصادی مسئله مساوات مدخلیت می‌یابد به طوری‌که امام صادق(ع) در این‌باره می‌فرمایند: «اهل اسلام فرزندان اسلامند و من در بخشش و عطا آنان را برابر با یکدیگر در نظر می‌گیرم و فضایل ایشان امری است میان آنان و خدایشان و من به آنان همچون فرزندان یک مرد نگاه می‌کنم که در ارث‌بری، فضل و صلاح هیچ‌یک به حساب نمی‌آید و فرزندی که بالاتر است بیش از آن‌که پائین‌تر است سهم نمی‌برد. آنگاه فرمود: «روش رسول خدا نیز از آغاز همین بود» (وسایل الشیعه ج11 ص81) و نیز امیرالمؤمنین(ع) در این موضوع فرموده‌اند: امام علی(ع): «فانتم عبادالله والمال مال‌الله یقسم بینکم بالسویه لافضل فیه لاحد علی احد وللمتقین عندالله غدا احسن الجزاء وافضل الثواب لم یجعل‌الله الدنیا للمتقین اجرا و ابا»- شما بندگان خدائید و مال، مال خداست، میان شما یکسان تقسیم می‌شود و به هیچ‌کس بیش از دیگری داده نمی‌شود و البته پرهیزگاران فردا در نزد خدا بهترین جزا را خواهند داشت. خدا دنیا را مزد و پاداش پرهیزگاران قرار نداده است» (کافی ج8 ص‌ص360 و 362)
البته این تقسیم حقوق و اموال به این صورت وظیفه امام و پیشوای جامعه است تا جایی‌که ابوحمزه ثمالی می‌گوید: از امام باقر پرسیدم: حق امام بر مردم چیست؟ فرمود: «حق امام بر مردم آن است که به سخنان او گوش فرا دهند و از او اطاعت کنند» گفتم: حق مردم بر او چیست؟ فرمود: اموال را میان ایشان به تساوی تقسیم کند و عدالت را در جامعه جاری سازد» اصول کافی ج1 ص405؛ الحیات ج5 ص192)
و به همین دلیل است که در سنت عملی و حاکمیتی معصوم نیز این مسئله دیده می‌شود تا جایی که امام علی(ع) می‌فرمایند: «اعطیت کما کان رسول‌الله یعطی بالسویه و لم اجعلها دوله، بین الاغنیاء»- (از سخنان امام علی درباره رفتار قاطع وی بر طبق سنت پیامبر...): من مانند رسول خدا که اموال را یکسان تقسیم می‌کرد چنین کردم و نگذاشتم اموال در دست اغنیاء به گردش درآید (و دیگران بی‌نصیب شوند) (کافی ج8 ص60 الحیات5 ص180)
هم‌چنین در اخبار مربوط به ظهور حضرت حجت(عج) و تشکیل حکومت مهدوی نیز این مسئله به خوبی به چشم می‌خورد چه آن که در روایات ظهور صراحتا به آن اشاره شده است که از آن جمله می‌توان به این حدیث نبوی اشاره نمود که فرمودند «یقسم (المهدی) المال بالسویه» مهدی(عج) اموال را در میان مردم به مساوات تقسیم می‌کند (کشف الغمه ج3 ص264)
بنابراین از مجموع آیات و روایات چنین استنباط می‌شود که در سبک زندگی مورد نظر اسلام همگان باید از حقوق اساسی و حیاتی به خصوص در حوزه‌های معیشتی به صورت یکسان بهره‌مند گردند تا تفاخرها، اختلافات طبقاتی و عدم رشد به علت ناداری اقتصادی از جامعه رخت بربندد.
پی‌نوشت:
* برای مطالعه بیشتر درباره اصل مساوات در اسلام رجوع کنید به: «الاسلام یقودالحیاه» شهید سید محمد باقر صدر و دایره‌المعارف قرآنی- روایی‌الحیاه، ج 5، باب 11 فصل 47.

 


پرسش:
در احادیث و روایات چگونه بر معرفت نفس به عنوان نافع‌ترین و بهترین روش خداشناسی تاکید شده است؟ لطفا برخی از اهم آنها را به نحو اجمال توضیح دهید.
پاسخ:
از آنجا که معرفت نفس در راه انفسی با علم حضوری صورت می‌گیرد که هیچ‌گونه نسیان، خطا و زوالی در آن راه ندارد و وجوه برتری و امتیازات آن بر راه آفاقی مشهود و ثابت شده است، و در این راه معرفت نفس از آن جهت که نفس عین فقر و وابستگی به خداست، همراه با معرفت توحیدی خداست، بنابراین بی‌تناسب نیست که برخی از اهم روایات معرفت النفس و تعابیر روایی را در این زمینه مطرح کنیم.
در جوامع روایی، احادیث فراوانی است که راه معرفت نفس را بیان کرده و ضمن ترغیب به این راه، روشن ساخته است که چگونه انسان می‌تواند با تهذیب نفس و تزکیه و اخلاص و برحذر بودن از جهالت نفس و غفلت از آن به معرفت رب نایل شود. برخی از این روایات با لسان تشویق، به معرفت نفس دعوت کرده و لسان برخی دیگر تحذیر از جهالت و غفلت نسبت به نفس است، برخی با ذکر آثار مثبت و سازنده معرفت نفس و بعضی با پیامدهای منفی و مخرب جهل به نفس، این مهم را متکفل شده که برای هر یک نمونه‌هایی در ذیل ذکر می‌شود.
1‌- قال‌النبی(ص): «من عرف نفسه فقد عرف ربه» هر کس خود را شناخت پروردگار خویش را شناخته است. (بحارالانوار، ج2، ص 32)
این حدیث که از غرر احادیث اسلامی است، عکس نقیض آن در قرآن کریم سوره حشر آیه 19 آمده است: «نسواالله فانسیهم انفسهم» اگر معرفت نفس و نیز شناخت رب ممکن نبود، قرآن کریم نسیان خدا را مذمت نمی‌کرد و نسیان نفس متضرع بر آن نمی‌شد. همچنین این مضمون در روایات دیگر نیز تاکید شده نه شناخت پروردگار از طریق معرفت نفس امکان وقوعی دارد و تعلیق به محال نیست.
2‌- قال‌النبی(ص): «اعرفکم بنفسه، اعرفکم بر به» هر کس خود را بهتر شناخت، خدای خود را بهتر شناخته است. (جامع‌الاخبار، ص 4)
3‌- از پیامبر گرامی اسلام(ص) سؤال شد راه معرفت حق چگونه است؟ حضرت فرمود: معرفت نفس. «کیف‌الطریق الی معرفه الرب؟ فقال: معرفه النفس» (بحارالانوار، ج 67، ص 23)
4‌- قال علی(ع): «نال الفوز الاکبر من ظفر بمعرفه النفس» کسی که بر معرفت نفس ظفر یابد به بزرگ‌ترین فوز نایل شده است. (شرح غررالحکم، ج 6، ص 172)
5‌- قال علی(ع): «غایه المعرفه ان یعرف المرء نفسه» نهایت معرفت آن است که انسان خود را بشناسد. (همان، ج 4، ص 372)
6‌- قال علی(ع): «لاتجهل نفسک فان الجاهل بمعرفه نفسه جاهل بکل شیئی» به نفس خویش جاهل مباش، زیرا کسی که به خود جاهل باشد به همه چیز جاهل است. علت جهالت انسان نسبت به خود، جهالت او نسبت به مبدأ و معاد هستی یعنی خداست، و کسی که نه خدا را می‌شناسد و نه خود را، درواقع هیچ چیز را نشناخته است. (همان، ج 6، ص 304)
7‌-قال علی(ع): «اعظم الجهل جهل الانسان امر نفسه» بزرگ‌ترین جهل آن است که انسان نسبت به امور نفسانی خود نادان باشد، همان گونه که بزرگ‌ترین معرفت، معرفت نفس است، بزرگ‌ترین جهل نیز جهل، نفس است. (همان، ج 4، ص 372)
8‌- قال علی(ع): «العارف من عرف نفسه فاعتقها و ترهها عن کل مایبعدها» عارف کسی است که خود را بشناسد و از هر اثم و عصیان و طغیان‌گری مانند امر به سوء و تسویل و تطویع گناه آزاد سازد و از هر چه او را از حق دور می‌کند منزه بدارد. (همان، ج 2، ص 48)
9‌- قال علی(ع): من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النجاه و خبط فی‌الضلال و الجهالات» کسی که خود را نشناسد از راه نجات دور شده است و در گمراهی و نادانی‌های فراوان گرفتار آمده است. (همان، ج 5، ص 426) در این روایت گمراهی و ضلالت، پیامد جهل انسان به خویش تلقی شده است.

 


سید طه قدمی
هرکسی می‌خواهد بداند که اعمالش چگونه است و چه آثاری در زندگی و آخرت او به‌جا می‌گذارد؟ همه می‌گوییم که اگر کسی باشد که بتواند چشم برزخی ما را باز کند و ما را با خودمان و وضعیت آینده خودمان آشنا کند، چه خوب می‌شود؟ آیا پیش‌گو و اهل دلی است که ما را به آینده ما آگاه سازد؟
از آموزه‌های قرآنی به دست می‌آید که هر انسانی به خودش و اعمال و آثار آن آگاه است و به خوبی نسبت به موقعیت و وضعیت خود و نیز اعمال و رفتارش بصیرت دارد. (قیامت، آیه14)
با این همه اگر بخواهد به چشم خود وضعیت خود را ببیند، یک راهکار دیگری نیز خداوند برای انسان درنظر گرفته است که می‌تواند با آن، وضعیت خود و تأثیر اعمالش را ببیند.
قیامت شبانه‌روزی و قیامت آخرتی
شکی نیست که قیامت روز آشکار شدن حقایق و ملکوت اعمال ماست و در آن روز حقایق به عیان دیده می‌شود؛ زیرا پرده‌ها کنار می‌رود و چشم‌ها تیزبین و دقیق خواهد شد و پرده‌ای نمی‌ماند که ظاهر و باطن آن تفاوت داشته باشد. (ق، آیه22) اما از روایات و آیات به دست می‌آید که هر شبانه‌روزی برای ما قیامتی است که در آن باطن اعمال آشکار می شود و ما با حقیقت ساخته و سازه قیامتی خود آشنا می‌شویم. البته تفاوت این قیامت با قیامت آخرتی این است که فرصت‌ها بارها تکرار می‌شود درحالی که پس از مرگ دیگر این فرصت تکرار شدنی نیست تا ما با تغییر در رفتار و اعمال به خودسازی و تزکیه نفس بپردازیم و اعمال نیکی را انجام دهیم. (مؤمنون، آیات99 و 100)
پیغمبراکرم(ص) درباره نقش خواب و آثار آن می‌فرمایند: «کما تنامون تموتون و کما تستیقظون تبعثون؛ خواب برادر مرگ است، همان‌طور که می‌خوابید می‌میرید (و به عالم برزخ و عالم مثال وارد می‌شوید) و همان‌ طور که بیدار می‌شوید، برانگیخته می‌شوید» (بحارالانوار، ج7/ ص47؛ کلمات مکنونه من اهل الحکمه و المعرفه، مرحوم ملامحسن فیض کاشانی، ص140-139)
از این روایت به دست می‌آید که ما هر روز می‌توانیم به عالم ملکوت برویم و وضعیت خود و اعمال خودمان را مشاهده کنیم؛ بویژه آنکه اعمال به سرعت آثار خوب و بد خودش را در روح و روان آدمی به‌جا می‌گذارد و ماهیت ما را تغییر داده و به موجوداتی دیگر تبدیل می کند که از پست‌ترین تا برترین را شامل می‌شود.
تأثیر کار خوب و بد در زندگی روزمره
امام صادق(ع) فرمود: «ان الرجل یذنب الذنب فیحرم صلاه اللیل و ان العمل السییء اسرع فی صاحبه من السکین فی اللحم؛ کسی که مرتکب گناهی شود از نماز شب محروم می‌گردد و به درستی که نفوذ اثر کار ناپسند در انجام دهنده آن از نفوذ چاقو در گوشت سریع‌تر است.» (کافی/ 2/ 272)
مردی از حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) پرسید: «یا امیرالمؤمنین، انی قد حرمت الصلاه باللیل؟ یا امیرمؤمنان! من از نماز شب محروم شدم. فقال امیرالمؤمنین(ع): انت رجل قد قیدتک ذنوبک؛ تو کسی هستی که گناهان تو را در بند کرده است. (میزان الحکمه، عنوان2311)
پس هر کار خوب و بدی که ما انجام می‌دهیم در زندگی ما تأثیر دارد، بلکه از آیه 96 سوره اعراف به دست می‌آید که تقوا و بی‌تقوائی مردم تا چه اندازه در نظام هستی تغییر ایجاد می‌کند و درهای روزی را بر روی شخص بلکه جامعه باز کرده یا می‌بندد. امام صادق(ع) در این باره می‌فرماید: «خداوند هر سال باران را به اندازه لازم می‌فرستد، ولی اگر مردم سرزمینی، تبهکار باشند، دستور می‌دهد که این باران در مناطقی چون کوه و دریا و بیابان فرو بریزد که به حال آنها سودمند نباشد.» (محاسن برقی /1/116)
بنابراین، هر کسی در خواب خود حقایق زندگی‌اش را می‌بیند و اعمال روزش به سرعت در عالم ملکوت و برزخ به او نشان داده می‌شود. البته بسیاری از مردم خواب به یادشان نمی‌ماند و یا نمی‌توانند ارتباط میان اعمال و خواب‌هایشان را درک کنند از این رو گمان می‌کنند که خواب‌های پریشان و بی‌معنا و مفهوم می‌بینند، درحالی که این گونه نیست. البته به یک معنا کسانی که در زندگی خویش بی‌هدف هستند و هدف متعالی ندارند، در خواب خویش نیز پریشان و سرگردان هستند و همان پریشان حالی در زندگی روزمره، در خواب هم خودنمایی می‌کند.
کسی که در روز قبل کارهای زشتی را انجام داده، در خواب با حقایق ملکوتی اعمال و رفتارش دیدار می‌کند و آنها را می‌بیند. از این رو وقتی بیدار می‌شود اندوهگین و ناراحت است؛ زیرا حقایقی که دیده تأثیر خود را در روح و روان او گذاشته است. او در خواب با دوزخ اعمال خود مواجه شده است؛ چرا که خواب همانند مرگ دریچه‌ای به عالم ملکوت و رسیدن به مقام یقین است. همه انسان‌ها در مرگ به یقین می‌رسند (مومنون، آیه 100) و در آنجا بهشت و دوزخ خود را می‌بینند؛ چنانکه خداوند می‌فرماید اگر به مقام علم‌الیقین و عین الیقین می‌رسیدند، دوزخ را به عیان می‌دیدند. (تکاثر، آیات 5 تا 7) اما حق‌الیقین تنها در قیامت برای بسیاری از مردم اتفاق می‌افتد و تنها شماری از مومنان هستند که در دنیا با حق‌الیقین همه چیز را می‌بینند.
خواب نیز دریچه‌ای همچون مرگ است؛ زیرا براساس آیات قرآنی، خواب خودمرگی است که خداوند روح شخص را می‌گیرد ولی به سبب آنکه اجل مسمی آن نرسیده آن روح را به جسم بازمی‌گرداند. (زمر، آیه 42) پس انسان در خواب به نزد خداوند و عالم ملکوت و لاهوت غیر از عالم ماده می‌رود و در آنجا حقایق را همچون زمان مرگ به یقین می‌بیند.
بر این اساس انسان‌ها در خواب افزون بر مسائل مربوط و مرتبط به اعمال خود، مطالبی از آینده نیز می‌بینند و با حقایق آینده آشنا می‌شوند؛ زیرا عالم ملکوت به یک معنا گرفتار لحظه و زمان نیست و امور در آنجا فرازمانی است. از این رو در خواب، انسان با حقایقی برتر نیز روبه‌رو می‌شود و به میزان تقوا از درجات علم‌الیقین، عین‌الیقین و حق‌الیقین سود می‌برد.
پس می‌توان گفت که خواب دریچه‌ای به سوی ملکوت خود ما و اعمال ماست و ما می‌توانیم نتیجه عملکرد روزانه خود را در خواب ببینیم.
با توجه به همین مسئله است که سفارش شده که پیش از خواب، به حسابرسی خود پرداخته و اگر گناه و خطایی مرتکب شده‌ایم استغفار کنیم تا دست‌کم از مشکلات اعمال خود بکاهیم.
در بیان چگونه به بستر و خواب رفتن دستورهائی در اسلام آمده که در اینجا به یکی از سفارش‌های پیامبر(ص) به حضرت فاطمه(س) اشاره می‌کنیم.
از حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام روایت شده که درحالی که بستر را گسترانیده و می‌خواستم بخوابم، پدرم رسول خدا صلی‌الله علیه و آ‌له بر من وارد شد و فرمود: ای فاطمه! مخواب مگر این که چهار عمل را انجام داده باشی: قرآن را ختم ‌کنی و انبیاء را شفیع خود گردانی و مؤمنین را از خود راضی کنی و حج و عمره به جای آوری، این را فرمودند و به نماز مشغول شدند.
من هم کنار بستر ایستادم تا نمازشان تمام شد پس گفتم ای رسول خدا مرا به چهار چیز امر کردی که در این حال نمی‌توانم انجام دهم، حضرت تبسمی کرد و فرمود: اگر سه مرتبه سوره قل هو‌الله را بخوانی، مثل این است که ختم قرآن کرده‌ای و اگر بر من و انبیاء گذشته درود فرستی، شفیعانت در روز قیامت شده‌ایم و اگر برای مؤمنین استغفار کنی همه از تو راضی خواهند بود و اگر بگویی سبحان‌الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله‌اکبر ثواب حج و عمره را به دست آورده‌ای. (منتهی الآمال؛ شیخ عباس قمی (ره)، جلد 1 صفحه 162)

 


رُوِیَ عَنِ الصّادِقِ عَلَیهِ السَّلامُ قالَ: قالَ مُوسی عَلَیهِ السَّلامُ: یا رَبِّ أیُّ خَلقٍ اَبغَضُ اِلَیکَ، قالَ الَّذی یَتَّهِمُنی، قالَ وَ مِن خَلقِکَ مَن یَتَّهِمُکَ؟ قالَ نَعَم اَلَّذی یَستَخیِرُنی فَأخِیرُ لَهُ وَالَّذی أقضِی القَضاءَ لَهُ وَ هُوَ خَیرٌ لَهُ فَیَتَّهِمُنی[1]
 حضرت موسی «ع» عرض کرد: پروردگار من! مبغوض­ترین افراد نزد تو کیست؟ خداوند فرمود: کسی که به من تهمت می­زند. حضرت موسی (ع) عرض کرد: چه کسی به تو تهمت می­زند؟‌ فرمود: کسی که از من می­‌خواهد تا برای او خیری انتخاب کنم و من هم برای او خیر انتخاب کرده و خیر می‌­خواهم و کسی که صلاح و خیر او را در چیزی می‌­بینم و آن قضا را خودم برای او فرمان می­‌دهم که برای او دارای خیر و صلاح است، امّا او به من تهمت می‌­زند.
 خداوند در جواب، دو گروه از افراد را ذکر می­‌کند: یک گروه، ازخدا چیزی می­‌خواهند و رو به خدا می‌­کنند و از او در خواست می­‌کنند که انتخاب کند و او هم انتخاب می­‌کند. گروه دیگر کسانی هستند که از خداوند نمی­‌خواهند برای آنها چیزی انتخاب کند، ولی خداوند که صلاح آنها را می­‌داند، با فرمان تکوینی (هدایت تکوینی همان قضا و قدر الهی است و با در نظر گرفتن خیر آنها می‌­باشد.) به خداوند تهمت می‌­زنند؛ به این معنا که نعوذ بالله می­‌گویند: خداوند برای من خوب نخواسته است. و متأسفانه خیلی­‌ها توجّه به این ندارند.
 انسان باید بداند که خداوند هیچ وقت برای او بد نمی­‌خواهد، بلکه خداوند که خیر مطلق است، هرچه از او صادر شود خیر است و برای هیچ موجودی بد نمی­‌خواهد و گره به کار هیچ انسانی نمی­‌اندازد؛ بلکه این خود انسان است که به خود بد کرده است و این اثر و محصول عمل او می‌­باشد. انسان باید دقّت کند در اعمال خود و ببیند چه کرده است؟ اگر انسان حنظل را که میوه­ای تلخ است بکارد، گلابی شیرین نطنز برایش می‌­آورد؟! هرگز چنین نخواهد شد. خداوند هرگز گره به کار انسان نمی اندازد، بلکه گره از کار او باز می­‌کند.
[1]بحار الانوار، جلد68، صفحه 142
* پایگاه اطلاع رسانی آیت الله شیخ مجتبی تهرانی(ره)

 


(بدان ای عزیز سالک!) نهایت سعی و کوشش خود را (در انجام عبادات و تحصیل حسنات) به کار گیر، زیرا عقلا از تحصیل و به دست آوردن فواید ارجمند و بزرگ، کسل نشوند و به تنبلی نگرایند، چرا که روز بزرگی در پیش و مقام هولناکی در جلو دارند که خطر آن بس عظیم و هول آن بس زیاد است و در این روز به بسی چیزها ما نیازمندیم و تو نمی‌دانی که شاید در آن روز، برای اینکه میزان حسنات تعادل یابد تا به فضل خدا داخل بهشت گردی، تنها به یک حسنه محتاج باشی و آن را به دست نیاوری و پدر و مادر و اولادی که عمر و مال، بلکه دین خود را فدای آنها نمودی، در این روز که «یوم لا ینفع مال و لابنون» روزی که مال و فرزندان سودی نمی‌رسانند. (شعراء 88) است، حاضر به دادن آن یک حسنه درباره تو نشوند.1
________________
1-المراقبات، میرزا جواد ملکی تبریزی، ج 1، ص 167

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10