(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


یکشنبه 27 مرداد 1392 - شماره 20568

جای خالی آزادگان در شعر
ادبیات و سال های پیش رو
کشوری که ادبیات ندارداستقلال ندارد
   


محمد غفاری
خاموش ولی غرق ترنم بودی
در خلسه عارفانه‌ات گم بودی
توفیق كمی نیست، برادر یك عمر
مهمان غم امام هفتم بودی
سال‌هاست که رهبر معظم انقلاب در دیدار با شاعران بر لزوم نگرش به وجه‌های مختلف دفاع مقدس و زنده‌ نگاه داشتن وقایع و خاطرات آن تأکید می‌کنند. وقایعی که محدود به دوران هشت ساله نمی‌شود و پیامدها و جوانب مختلفی را در برمی‌گیرد. ایشان در دیدار با شاعران آیینی در خرداد 1390 فرمودند: «هشت سال دفاع مقدس از لحاظ زمانى هشت سال بود، اما از لحاظ استمرار معنوى و فكرى و فرهنگى ممكن است قرن‌ها ادامه داشته باشد. حماسه‌اى كه در دفاع مقدس به وجود آمد، انگيزه‌اى كه پشت سر اين حماسه وجود داشت، ريز حوادثى كه در اين مدت اتفاق افتاد، اينها چيزهائى نيست كه در ظرف ده سال و پانزده سال و بيست سال تمام شود. يكى از امانتدارها شما هستيد؛ بايد اين امانت را حفظ كنيد، بايد منتقل كنيد.»
بی‌گمان یکی از این ریز حوادث مرتبط با دفاع مقدس که در طول سال‌های پس از جنگ کمتر به آن پرداخته‌ شده آزادگان و مباحث مربوط به دوران اسارت آنان است. آزادگان در اجتماع از غریب‌ترین‌ها محسوب می‌شوند و این غربت اجتماعی به مسایل دیگر نیز ورود پیدا کرده و در بخش فرهنگ و هنر آثار کمتری در مقایسه با دیگر حوزه‌های دفاع مقدس، درباره‌ آن‌ها تولید و منتشر شده است. در بین انبوه کنگره‌های ادبی، جای خالی فراخوان شعر برای آزادگان به چشم می‌خورد و تا کنون -جز در سومین همایش سوختگان وصل- مراسم ادبی خاصی برای این عزیزان ترتیب داده نشده است. همین امر باعث غفلتِ شاعران از نوشتن در این حوزه شده است و جز چند نمونه انگشت شمار، شعر خوبی سروده نشده و حتی یک کتاب مستقل شعر هم در این زمینه نمی‌توان پیدا کرد. این همان اتفاقی بود که حوزه‌ داستان را نیز شامل می‌شد اما انتشار خاطرات داستانی و مرقومه‌نویسی‌های رهبر معظم انقلاب بر آن‌ها، موجب رونق کتاب‌ها و ایجاد ارتباط خوب با مخاطب شده است. آزادگان سندهای زنده‌ای از دوران دفاع و سال‌های پس از آن هستند که اگر امروز حماسه‌ها و خاطراتشان با زبان هنر بیان نشود، در سال‌های بعد افسوس این کم‌توجهی را خواهیم خورد.
امید است که شاعران بزرگ متعهد و دغدغه‌مند انقلاب در سرایش شعر در این زمینه ورود پیدا کنند تا شاعران جوان نیز به پیروی از آنان آثار درخشان و بدیعی را به آزادگان سرفراز میهنمان تقدیم کنند. در پایان غزلی از فاضل نظری را با هم مرور می‌کنیم که برای سومین همایش سوختگان وصل سروده شده و شاعر در آن به روایت مادری می‌پردازد که پسرش پس از سال ها اسرات سر مزار او حاضر می‌شود:
خود این حکایت هر روز روزگار من است
به غم دچار چنانم که غم دچار من است
نسیم سبز بهاری وزید بر خاکم
اگر خطا نکنم عطر، عطر یار من است
کدام گریه از این سنگ شسته است غبار
کدام لحظه‌ی روشن در انتظار من است
پرید پلک دلم میهمان جانم کیست؟
کدام دسته گل امروز بر مزار من است؟
مرا تحمل دیدار اشک‌های تو نیست
فدای آن دل غمگین که داغدار من است
عجیب نیست اگر جان رفته بازآید
مسیح گم شده‌ام، یوسفم کنار من است
بگیر دست مرا تا ز خاک برخیزم
اگر چه سوخته‌ام نوبت بهار من است
اگر خطا نکنم عطر، عطر یار من است
کدام دسته گل امروز بر مزار من است؟

 


سعید محمدی
در باب اهمیت ادبیات سخن های بسیار گفته شده است و همه از میزان اهمیت وتاثیر گذاری آن آگاهند و این گفته بحق که ادبیات بر ساحت های دیگر علوم انسانی ارجحیت و برتری دارد؛ حرفی گزافه نیست چرا که اگر با دیده انصاف بنگریم شاید بتوانیم به وضوح ببینیم که این ادبیات است که در هر حوزه ای که ورود پیدا می کند چنان تاثیری می گذارد که شاید هیچ چیز دیگر نتواند با تاثیر آن برابری کند. اینجا شاید این چالش مطرح شود که آیا ادبیات متاثر است یا تاثیر گذار؟ آیا ادبیات بازگو کننده آن چیزی است که موجود است و یا توان آن رادارد تا جامعه را هدایت کند؟ از سوی دیگر اگر بپذیریم که ادبیات تاثیر گذار است آیا ورود آن به هر حوزه ای کار صوابی است یا ناصواب؟ و در کل آیا می توان برای ادبیات رسالتی قائل شد؟
اگر با دیده باز به سیری تاریخی ادبیات نگریسته شود باید گفت به سیاق "جرج ولوارث " که نویسندگان را در طول تاریخ به سه دسته تقسیم می‌کند ادبیات را نیز باید از منظر تاریخی به سه دسته تقسیم کرد. ادبیاتی که به نقل غیر واقعی حقایق تاریخی می پردازد و تصویری را از جامعه نشان می دهد که جامعه دوست دارد ببیند که این ادبیات قلم به مزدان را شامل می شود. دسته دوم ادبیاتی است که صرفاٌ راوی وقایع و حقایق موجود است و کاری جز گزارش انجام نمی دهد. نویسندگانی یا شعرایی که باید آنها را صادق ولی کم استعداد نام نهاد. اما دسته سوم ادبیاتی است که به یک ملت گوشزد می کند که چه چیز باید باشد و نیست و این همان ادبیاتی است که بزرگان در آن جای می گیرند. در واقع تمامی نویسندگان بزرگ از دسته سوم بودند و آثاری که جزو آثار ماندگار ادبیات هستند همگی در دسته سوم جای می گیرند. از این روست که جایگاه بی بدیل ادبیات و تقدم آن بر حوزه هایی همچون سیاست و اقتصاد و .. آشکار می شود چراکه تاثیرگذاری ادبیات علاوه بر عقول بر قلوب نیز هست واین امر است که ادبیات را از دیگر وجوه علوم انسانی جدا کرده و در جایگاه بالاتری قرار می دهد.و اصولا" اگر بخواهیم مفهومی را برای ابد ماندگار کنیم، مامن و ماوایی بهتر و والاتر از هنر و ادبیات نخواهیم یافت.
در دنیای هنر و ادبیات عقاید مختلفی در رابطه با رسالت هنر و ادبیات وجود دارد.عده ای همچون پارناسین ها هنر را تنها برای هنر می دانند و به این معتقدند که هنر را باید فقط برای خودش تحسین نمود و مانند خدایی که فقط باید به خاطر خودش پرستش شود ؛ از هنر نیز نباید انتظار سود و منفعتی داشت و در آن فقط باید به دنبال زیبایی بود.  تئوفیل گوتیه در تعریف "پارناس" می گوید:«هنر برای هنر به معنی هنری آزاد فارغ ازهرگونه نگرانی و دل‌مشغولی به جز زیبایی.» این رویکردی است که همچنان هم در ادبیات پیروانی دارد و هنوز هم عده ای معتقدند که در شعر عواطف شخصی دخالتی ندارد چون آنها بیان احساسات شخصی در شعر را بی ارزش و بد می‌دانند. از این رو در شعر آنها حوادث زیبایی و صحنه‌های اطراف شاعر برای خواننده توصیف می‌گردد و شاعر بر خلاف شاعر رمانتیسم به طبیعت بی تفاوت است اما به علم و تاریخ و شعر مدرن توجه دارد. در تاریخ ادبیات ما نیز برخی شعرای سبک هندی و یا اشعار شاعرانی همچون منوچهری از این دست هستند. اما عقاید نظرات دیگری درباره ادبیات وجود دارد به عنوان مثال "عزرا پوند " شاعران جوان آمريكا را متوجه اين موضوع مي كند كه شعر تنها عبارت از الهام نيست بلكه بيشتر نوعي حرفه و صنعت است كه شاعر بايد در آن ابزار كار خود را به درستي به كار بيندازد. " تی اس الیوت" شعر را به عنوان يك پديده مستقل به كار مي گيرد و معتقد است كه شاعر در سرودن شعر از هيجانات و شخصيت خود مي گريزد، از اين رو منتقدان را تشويق مي كند كه از بررسي حقايق زندگي شاعران صرف نظر كنند و به مطالعه دقيق فن شعر بپردازند. افلاطون در شعر و درام به تأثير اخلاقي و اجتماعي آن توجه مي كند و شعر و ادب را از آن جهت كه ممكن است باعث فساد اخلاق جوانان شود، رد مي‌كند. به زعم او هنر در صورتی که واجد موضوعات اخلاقی باشد برای آموزش و پرورش جوانان سودمند است. اما در کل برای هنرهای زیبا نه تنها ارزشی قایل نیست، بلکه آن‌ها را زیانمند دانسته و از آرمانشهر خود می‌راند. زیرا باور دارد که کار هنر نقاشی یا شعر و نمایش‌نامه بیان حقیقت نیست، بلکه کپی برداری و تصویرسازی یا تقلید از آن است. آن هم نه تقلید از اصل بلکه تقلید از سایه و فرع و تقلید از محسوسات پست و فرومایه. از سوی دیگر نويسندگان كلاسيك قرن هفدهم ميلادي براي يك اثر ارزنده ادبي، گذشته از زيبايي صورت،غايت اخلاقي نيز لازم مي شمردند.ديدرو فرانسوي و دكتر جانسون انگليسي در قرن هجدهم و تولستوي روسي در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم معتقد بودند كه هنر و ادب بايد در خدمت ارزش هاي اخلاقي باشد.«گئورك كايزر» و «برتولت برشت» از آلمان و«ژان پل سارتر» و «آلبر كامو» از فرانسه براي ادبيات نوعي مسئوليت و تعهد اجتماعي قايل مي‌شوند. «سارتر» همچون «كامو» و ساير همفكرانش به استبداد و ابتذال با چشم نفرت و انكار مي نگرد و براي ادبيات نوعي مسئوليت و تعهد اجتماعي قائل مي‌شود. می بینیم که نظرات در باب غایت و رسالت ادبیات متفاوت است وهر کس به زعم خود توصیف و تفسیری از ادبیات ارائه می دهد.
امروزه در سطح جهان محققان برجسته ای همچون فردریک جیمسون،گایاتری اسپیواک، ژاک رانسیر،والتر بن مایکل، جودیت باتلر، ادوارد سعید و پیر بوردیو به طرق مختلف از به هم تنیدگی دو طرفه ادبیات، سیاست، اقتصاد و جامعه سخن می گویند. وباید گفت که نگرانی ها یی وجود دارد که ساحت ادبیات از بیان و ابراز این مسائل خالی شود. به عنوان مثال تئوری ادبی در اروپای شرقی - به غیر چند استثنا- به نظر می رسد نسبت به مسائلی همچون مبارزه طبقاتی، نابرابری های مادی، مناسبات قدرت، وابستگی های پسا استعماری و ... نابیناست. البته شاید بتوان آن را تلاشی در جهت حذف کامل مارکسیسم و نوعی ترس از بازگشت دوران گذشته قلمداد کرد اما باید گفت که این گونه مسائل باید زنگ خطر رابه صدا در آورد. خطر اینکه ادبیات از بیان این گونه مسائل تهی گردد و صرفا" به هنری محض پارناسیانیستی تبدیل شود. ادبیات در دنیای امروز به جایگاهی برای درس گرفتن از تجربیات ملت ها تبدیل شده است. انقلابات و تحولاتی که در ادبیات منعکس می گردند خود آینه عبرتی هستند برای ملت های دیگر و آیندگان. وباید گفت که اگر چیزی را بخواهیم برای سالیان زنده و پویا نگه داریم باید آن را در قاب ادبیات حفظ کنیم. ادبیات سازی برای یک اتفاق یا یک جریان وسیله است که از آن برای ماندگاری آن جریان خاص استفاده می شود. گویی چیزی که خود را در ادبیات باز آفرینی می‌کند جاودانه می شود. و یا چنانچه مسئله ای را در قالب ادبی بیان کنیم اثرش تا عمق جان فرد رخنه خواهد مرد و تاثیر مطلوب را خواهد گذاشت. به‌یاد بیاوریم رمان اثرگذار و تاریخ ساز " هریت بیچر استو " را که نظام برداری داری در آمریکا را دستخوش تعییر و تحول کرد.تاثیری که «کلبه عمو تم» بر قلوب و روان مردم آمریکا گذاشت هیچ بیانیه و مقاله ای نتوانست آن تاثیر آن هم با آن عمق بر مردم بگذارد. از سوی دیگر انقلابات و تحولات نیز برای آنکه در تاریخ بمانند و ثبت شوند پناهگاهی بهتر و ماندگارتر از هنر و ادبیات برای آنها وجود ندارد. چه آنکه گاه جریانی و یا تفکری خود را با ادبیات برای ابدیت مانا می کند. این مسئله تا بدانجا اهمیت دارد که حتی رژیم غاصب صهیونیستی نیز درصدد است تا برای ملت خود ادبیات سازی کند و در این راه از هیچ جعل و تحریف ودروغ پردازی فروگزار نمی کند. اگر چه تاثیری ادبیاتی از این دست آن طور که باید خود را نشان نمی دهد و دیر یا زود حقیقت آن کشف می گردد، اما از طرفی این امر نشان می دهد که مسئله ادبیات در چه درجه از اهمیت قرار دارد که حتی یک رژیم جعلی نیز برای ماندگاری خود بدان می آویزد.
ادبیات به خودی خود دارای ماهیت نیست و بسته به زمینه ای که در آن واقع می شود به رشد و بالندگی می رسد و آزادانه می تواند خود را به گونه های مختلف ادبی، اجتماعی و سیاسی تغییر دهد و با آنها سازگار شود. مسئله اینجاست که به هرحال ادبیات هنوز هم اغلب به عنوان یک "نهاد عجیب و غریب" (همان طور که "ژاک دریدا " یک بار بدان چنین اطلاق کرد) تعریف می شود که در صدد است تا قوانین اجتماعی و سیاسی را در هم بشکند، ساختار شکنی کند و آنها را در طی یک روند گفت وگویی پایدار مابین امر جزئی و منفرد و امر کلی و عمومی بازآفرینی کند. می بینیم که کارکرد ادبیات در جهان امروز بسیار متفاوت تر از و فراتر از آن چیزی است که در قرون گذشته تصور می شد. امروزه ادبیات در جامعه به یک عامل تعیین کننده بدل شده است. از آنجا که نویسنده یا شاعر به موضوع از بطن جامعه می نگرد و حقیقت برای او ملموس است و از طرفی زبان شیوایی برای پرداختن به آن دارد به نتیجه منتج می شود که می تواند در نگرش اجتماعی و به طور کلی در افکار عمومی تاثیری شگرف بگذارد.ویکتور هوگو می گوید:«موسیقی برای بیان آن چیزی است که نمی توان آن را بیان کرد و کلمات برای بیان چیزی که نمی توان آن را مسکوت گذاشت.»
روابط انسانی، چه در سطح اجتماعی و چه در دیگر سطوح، سرشار از تنش و معضلات و مشکلات ریز و درشت است که اگر چشم بینایی این مشکلات را درست نبیند نمی توان برای آنها نسخه ای درخور پیچید. و در روزگار ما قرعه این چشم بینا را به نام ادبیات زده اند. ادبیات باید همان طور که دریدا نیز بدان اشاره کرده است آینه ای تمام نما از جامعه باشد. چیزی که امروز هست و چیزی که در آینده باید باشد. ادبیات باید بتواند زندگی امروز و فردای یک جامعه را ترسیم کند آن هم با نیم نگاهی منصفانه به گذشته. بار مسئولیت ادبیات در دوران ما بسیار سنگین تر از دوران گذشته است.
از نگاهی دیگر سال های پیش رو برای ادبیات به عنوان یک نهاد، سال های سرنوشت ساز و تعیین کننده ای است چرا که نقش ادبیات در جوامع چنان پررنگ شده است که همگان به اهمیت و تاثیرگزاری آن اذعان دارند. ادبیات سوای مواردی که گفته شد جایگاهی است که یک جامعه می تواند دیدگاهش، اعتقادش وآرمان هایش را در آن متبلور سازد. در واقع این عنصر ارزشمند چیزی است که می توان از آن به جهان بینی یک ملت پی برد. با این اوصاف باری که بر دوش ادبیات است بسیار سنگین و سرنوشت ساز است. چراکه در بحبوحه و طوفان عصر اطلاعات ادبیات باید چونان گنجینه و مخزنی امن، هویت، آرمانها و اعتقادات، جهان بینی و سرشت یک ملت را در خود حفظ کند. تا آنجا که باید گفت کشوری که ادبیات ندارد استقلال ندارد.
حال می بینیم که دو مسئولیت سنگین بردوش ادبیات است که باید هر دو را به غایت کمال بر دوش بکشد وبه سر منزل مقصود برساند چرا که همواره ملتی بر ادبیات تکیه می‌کند. ادبیات در هر دو ساحتی که ذکر شد یعنی هم از جنبه آینه بودن و در حد کمالش راهبر و راهنما بودن برای جامعه، و هم از جنبه حفظ ارزش های یک ملت، باید نهادی مسئولیت پذیر ودارای قدرت تاثیر گزاری باشد. ادبیات باید همچون پرنده ای خوش صدا طنینش جان ها را روشن کند و در این راه باید دارای آزادی، استقلال فکر نیز باشد.
جبران خلیل جبران می گوید: شما می توانید بانگ طبل را مهار کنید و سیمهای گیتار را باز کنید ولی کدام یک از فرزندان آدم خواهد توانست چکاوک را در آسمان از نوا باز دارد؟

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10