(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


دوشنبه 28 مرداد 1392 - شماره 20569

نامزد تغییر
زندانی سلول شماره 20
   


Research@kayhan.ir
حزب مشاركت در ادامه بدون اشاره به دلايل اصلى انصراف خاتمى افزود: «با اين همه، شرايطى پيش آمد كه ايشان در اوج اقبال عمومى و احتمال پيروزى در انتخابات انصراف خود را از نامزدى در انتخابات اعلام كردند. ما ضمن تقدير و تشكر فراوان از ايشان براى پذيرش دعوت و اعلام نامزدى اعلام مى‌داريم، از اين كه شرايطى به وجود آمد كه منجر به انصراف ايشان شد و كشور و ملت را از حضور ايشان در انتخابات محروم ساخت متأسفيم، هرچند اكنون سرمايه خاتمى را ارزش افزوده‌اى براى جنبش اصلاحات و ايران و اسلام مى‌دانيم. بر اين اساس درخواست داريم كه جناب آقاى خاتمى همچنان كه اعلام كرده‌اند در عرصه سياسى و انتخاباتى حضور فعال داشته و جبهه اصلاحات را به سوى پيروزى راهبرى نمايند».396
اين بيانيه همچنين انصراف خاتمى را عملى به غايت اخلاقى و ماندگار و درس‌آموز دانست و افزود: «جبهه مشاركت ايران اسلامى با درك و تحليل شرايط جديد و استفاده مؤثر از اين فرصت و سرمايه نو همچون گذشته بر حضور فعال و مؤثر در انتخابات رياست‌جمهورى دهم با هدف پيروزى و ايجاد «تغيير سازنده» در اداره قوّه مجريه كشور مصمم است و تحقق اين امر را منوط به تجميع آراء و اجماع اصلاح‌طلبان بر يك نامزد و پرهيز از تشتت و اختلاف در اين مسير مى‌داند. از اين‌رو در ادامه روند فعاليت در انتخابات تمام توش و توان خود را بر ايجاد ائتلاف بين گروهها و نيروهاى اصلاح‌طلب و اجماع بر يك نامزد براى تحقق امر تغيير سازنده در وضع موجود مصروف خواهد كرد».397
مشاركتى‌ها در ابتدا كناره‌گيرى خاتمى را ناخوشايند دانسته و بر اين نظر تأكيد كردند كه «يا خاتمى يا هيچ كس». امّا حمايتهاى بى‌دريغ خاتمى از ميرحسين موسوى و تغيير در برخى مواضع و ادبيات ميرحسين در بيانيه‌هاى انتخاباتى و سخنرانيها و مصاحبه‌ها موجب شد تا
اصلاح‌طلبان با تمام توان پشت سر وى حاضر شوند و حتى كسانى كه موسوى را مهره نظام براى جلوگيرى از حضور خاتمى در انتخابات ارزيابى مى‌كردند، از ميرحسين موسوى حمايت كردند.
آذر منصورى (معاون سياسى حزب مشاركت) در اظهاراتى در اين باره گفت: «در اصلاح‌طلب بودن موسوى شكى نيست و موضع‌گيرى آقاى موسوى در مصاحبه‌هاى مطبوعاتى اخير بسيارى از ترديدها را برطرف كرد. موضع ايشان بسيار اصلاح‌طلبانه بود».398
مشاركتى‌ها همچنين ميرحسين را نامزد تغيير اعلام كردند. مصطفى تاج‌زاده (عضو ارشد حزب مشاركت) در اين باره گفت: «آقاى موسوى براى ما نامزد تغيير است. همه معتقديم آقاى احمدى‌نژاد بايد تغيير كند».399 حزب مشاركت سرانجام پس از كش و قوس‌هاى فراوان با صدور بيانيه‌اى در بيست و دوم فروردين 1388، حمايت رسمى خود را از كانديداتورى ميرحسين موسوى اعلام كرد. اين تشكل اصلاح‌طلب در بيانيه خود با نابسامان خواندن اوضاع فعلى كشور ابراز اميدوارى كرد با اين تصميم بتواند به آرمانهاى اساسى مشاركت كه در دو شعار «معنويت، عدالت و آزادى» و «ايران براى همه ايرانيان» مطرح شده است جامه عمل بپوشاند. در اين بيانيه حزب مشاركت ضمن ابراز تأسف از انصراف خاتمى آمده است: «ما اميد آن داريم كه كانديداهاى اصلاح‌طلب حاضر در رقابتها با تدبير و دورانديشى به گونه‌اى عمل كنند كه رقابت اصلى آنها در انتخابات تنها با جناح اقتدارگرا (اصولگرا) و با هدف پيروزى باشد و بر اين اساس از آنان مى‌خواهيم با تكيه بر نقد وضع موجود و تلاش براى افزايش سطح مشاركت گروههاى مختلف اجتماعى و با حساسيت لازم نسبت به برگزارى انتخابات آزاد، سالم و رقابتى مبنا را تغيير سازنده وضعيت كنونى و فراهم ساختن زمينه‌هاى هرچه بيشتر فعاليتهاى مدنى و پيشبرد اصلاحات همه جانبه قرار دهند و به اتكاى خواسته‌هاى عمومى و ساز و كارهاى عملى، مانع از تكرار تجربه انتخابات دور پيشين رياست‌جمهورى شوند. ما بر اين باور هستيم كه آقاى مهندس موسوى با كوله‌بارى از تجربه مديريت دورانهاى سخت در دهه اوّل انقلاب و با تأكيد بر اصول عملى مديريتى مى‌توانند كشور را از وضع فعلى رهايى بخشند و زمينه را براى حضور پرنشاط و مؤثر همه دلسوزان كشور فراهم كنند. ما بر اين اعتقاد هستيم كه آقاى موسوى مدافع جدى حقوق و آزاديهاى سياسى و مدنى هستند و از تحزّب و تشكل‌يابى مردم در نهادهاى مدنى دفاع مى‌كنند».400
ميرحسين موسوى نيز چند روز بعد در چهارشنبه دوم ارديبهشت 1388 در ديدار اختصاصى با دبيركل و اعضاى حزب مشاركت - كه سايتهاى نزديك به مشاركت يعنى سايت نوروز و سايت يارى نيوز آن را انعكاس دادند - گفت: «اگرچه در برخى موارد ديدگاه هايم متفاوت است، امّا با شما بسيار نزديك هستم. در سوى ديگر نيز افرادى هستند كه عاقلانه و اصولى مى‌انديشند و در ديدارها آنها را نيز به خود نزديك مى‌يابم. من از همكارى و حمايت آنها نيز استقبال مى‌كنم و اميدوار هستم انتخابات ديدگاههاى نيروهاى دلسوز را به هم نزديك كند».401 در اين ديدار محسن ميردامادى (دبيركل حزب مشاركت) ضمن تأكيد بر حمايت همه جانبه از ميرحسين موسوى، از مواضع وى در مورد تحزب و احزاب قدردانى كرد.
حزب مشاركت در كنار حمايت بى‌دريغ از ميرحسين موسوى، على‌رغم ادعاى تكثر آراء و انديشه‌ها تلاش نمود تا مهدى كروبى (كانديداى ديگر اصلاح‌طلبان و رئيس حزب اعتماد ملى) را از ادامه حضور در رقابتهاى انتخاباتى منصرف سازد. به طورى كه سعيد حجاريان (تئوريسين حزب مشاركت) ضمن انتقاد از كروبى به دليل عدم انصراف و كناره‌گيرى از انتخابات گفت: «هرگز نمى‌گذارم اصلاح‌طلبان از وى حمايت كنند».402 وى افزود: «غضنفرى به نام كروبى وجود دارد كه نه به شوراى حكميت و نه به نظرسنجى و نه هيچ مكانيسمى تن نمى‌دهد و تحت هيچ عنوان حاضر به كناره‌گيرى نيست».403
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
396- همان.
397- همان.
398- روزنامه كيهان، به تاريخ 20/1/1388.
399- هفته‌نامه صبح صادق، احزاب سياسى ايران، قسمت 99.
400- روزنامه اعتماد، به تاريخ 23/1/1388.
401- روزنامه كيهان، به تاريخ 5/2/1388.
402- روزنامه كيهان، به تاريخ 31/1/1388.
403- همان.
پاورقی

 


Research@kayhan.ir
با اينكه آفتاب يكي دو قد بالا آمده بود، هوا هنوز سرد بود و سلول از بيخ مي‌لرزيد. محمدعلي دو سر پتويش را گرفت و سر داد روي تن زنداني‌، ولي لرز دست بردار نبود. زنداني بيمار بود و سرماي كشنده سلول استخوان‌ها را به نيش كشيده بود. اگر زمان به همين صورت مي‌گذشت‌، جان مي‌داد. مرد با صداي خفه‌اي ناله كرد:
«دارم مي‌ميرم‌!»
ناي سرفه كردن هم نداشت‌، نفسش به زور بالا مي‌آمد و با هر سرفه كبود مي‌شد.
يك هفته بود كه محمدعلي را به اين سلول آورده بودند، زنداني غريبه بود، مي‌توانست مثل هر هم‌بندي يك خبرچين باشد، يا يك مبارز.
- نگهبان‌! نگهبان‌! آهاي‌... نگهبان‌!...
دريچه كوچك كنار رفت‌، شعاعي از نور كف بويناك سلول ريخت‌. چشم‌هاي نگهبان چسبيد به دريچه و گفت‌:
«چه مرگته‌؟ هوس كتك كردي‌؟»
محمدعلي گفت‌:
«مريضه دكتر مي‌خواد.»
دمي سكوت آمد و با سرفه خشك زنداني زود رفت‌.
محمدعلي تكرار كرد:
«اون دكتر مي‌خواد!»
زندانبان با بي‌تفاوتي شانه بالا انداخت و گفت‌:
«بذار بميره‌! آخر و عاقبت كه بايد بميرين‌. تو هم اگر يه بار ديگه صدات درآد، خودم حسابت رو مي‌رسم‌.»
محمدعلي ديگر طاقت نياورد. زنداني همه شب را در تب سوخته بود و محمدعلي زخمي و كوفته‌، سرمازده و كرخت كنار رختخوابش بيدار مانده بود.
محمدعلي مثل شلاق راست شد، آمد تا پشت در و چشم در چشم شد با زندانبان‌، اسير اما عاصي‌!
- نامسلمون مي‌گم داره مي‌ميره‌! حاليت نيس‌؟
صدا پيچيد توي سلول و پخش شد:
- نامسلمون‌... نامسلمون‌... داره مي‌ميره‌
زندانبان در سوتش دميد و يك دم بعد دو مأمور افتادند به جان محمدعلي‌. حالا فقط باتوم بود كه بالا مي‌رفت‌، صفير مي‌كشيد و فرود مي‌آمد، دو نفري مي‌زدند، با لگد، باتوم‌، مشت و محمدعلي زير دست و پا فرياد مي‌زد:
«اون مريضه‌! دكتر مي‌خواد، نجاتش بدين‌!»
زنداني سرفه كرد، خشك و پرصدا، پر صدا و نفس‌گير. محمدعلي خون دماغش بند نمي‌آمد. همه رمق و نيرويش تحليل رفته بود، دست و پا نمي‌زد، تقلا نمي‌كرد، چشم‌هايش را بسته بود و زمزمه دردناكي مي‌كرد،
- اون دكتر مي‌خواد! اون داره مي‌ميره‌!
مأموري كه سوت كشيده بود، اشاره كرد:
«ببريدش بهداري‌!»
محمدعلي چشم‌هايش را يك دم باز كرد، زنداني را مي‌بردند، مي‌كشيدند و مي‌بردند. لبخندي بي‌رمق روي لب‌هاي محمدعلي نشست‌، دوباره بال چشم‌هايش روي هم افتاد و كف سلول از حال رفت‌.
* * *
در سرماي زهرناك سلول شماره 30 ضربه‌هاي مشت از آن سو يكي‌يكي به ديوار خورد، صدا چند بار آمد و به ديوار خورد.
- بوم‌... بوم بوم‌...
صدا از سلول بغلي مي‌آمد، كسي داشت پيام مي‌داد.
- ... آقاي خامنه‌اي‌!
روحاني و غيرروحاني فرقي نمي‌كرد براي ساواك‌، همه خطرناك بودند. حرمتي هم نداشت اين لباس اگر صاحبش ساز مخالف با رژيم را مي‌زد. اين يكي هم سازش مخالف بود; سيدعلي خامنه‌اي‌.
زنداني سلول شماره 20 كه با سلول جديد محمدعلي فقط يك سلول فاصله داشت‌.
سيدعلي گوشش را به ديوار چسباند.
- بوم‌.. بوم‌... بوم بوم‌...
يك نفر داشت با مورس اخبار سلول آن طرفي‌اش را مي‌داد.
- ... توي سلول بغلي يكي هست كه مي‌گه شما رو مي‌شناسه‌!
- ... بوم‌... يعني اسمش چيه‌؟
- بوم بوم بوم‌... مي‌گه محمدعلي رجايي‌!
- ... قرآن مي‌خونه‌؟
- بله‌... خوب هم مي‌خونه‌...
- سلام منو به ايشون برسونين‌.
سيدعلي روي زمين نشست‌. پيراهن زندان را محكم دور سرش پيچيد. حالا كه لباس و عمامه‌اش را گرفته بودند، ريشش را تراشيده و براي تحقير به صورتش سيلي زده بودند، پيراهن كار عمامه را مي‌كرد. هر چقدر اين كار دلگرمي مي‌داد به بقيه زنداني‌ها زندانبان‌ها را بدجوري كفري مي‌كرد.
* * *
خيلي‌ها دستگير شده بودند، شكنجه و مرگ بي‌محاكمه‌، شكنجه و مرگ با محاكمه‌، شكنجه و حبس‌... سرنوشت خيلي از زنداني‌ها اين‌گونه بود اما براي محمدعلي محاكمه‌اي در كار نبود، سهم محمدعلي از مبارزه‌، شكنجه در زندان كميته مشترك ضدخرابكاري بود و زخم‌هايي كه هر بار با اعتراف يك زنداني تازه مي‌شد، منيژه اشرف‌زاده‌، هم درباره محمدعلي اعتراف كرده بود. با اين حال لب‌هاي محمدعلي زير شكنجه باز نشد. او اسرار زيادي از مبارزه داشت كه اگر گفته مي‌شد، خيلي‌ها به زير تيغ اعدام مي‌رفتند، از جمله مهدي غيوران و آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني و...
دو سال گذشت‌، دو سال پر از روزهاي شكنجه‌، تنهايي و درد، مهر لب‌هاي محمدعلي هنوز نشكسته بود. تا اينكه سرانجام محكوم به 5 سال زندان شد.
پاورقی

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10