اعطای پناهندگی به ادوارد اسنودن، مامور سابق آژانس امنیت ملی آمریکا از سوی
روسیه روابط دو کشور را مجددا سرد کرده است. دراین بین موضع گیری های تند طرفین
علیه یکدیگر برخی کارشناسان را بر آن داشته تا اعلام کنند، دوران جنگ سرد جدیدی بین
این دو دشمن دیرینه آغاز شده است. آغاز تنش های جدی و جدید حاصل از ماجرای اسنودن
-که حتی برخی از سیاستمداران آمریکایی را به فکر تجدید نظر در روابط بین دو کشور
انداخته- بهانه ای شد برای بررسی مختصر یک قرن جنگ سرد بین دو کشور. سابقه دشمنی
واشنگتن و مسکو به بعد از وقوع انقلاب بلشویکی در سال 1917 باز می گردد. در آن عصر
هم دولت آمریکا نسبت به این کشور خصومت داشت، از این رو، تحریمهایی را بر ضد این
کشور اعمال کرد. واشنگتن حتی به این هم بسنده نکرد و به اقدامات مخفیانه علیه
کرملین روی آورد و حمایت مالی از دشمنان آن را در دستورکار خود قرار داد. جنگ
جهانی دوم باعث نزدیکی این دو کشور شد که البته مبنای آن منافع ملی دو طرف بود. جنگ
جهانی دوم زمینهای را فراهم کرد که دو دشمن دیرینه در یک جبهه قرار بگیرند. آمریکا
در فاصله بین دو جنگ جهانی یعنی 1918 تا 1939، در یک بحران فزاینده اقتصادی به سر
میبرد، اما دولت آمریکا و صاحبان صنایع این کشور چرخ صنایع خود را در مسیر تولید
صنایع نظامی به حرکت در آوردند، به طوری که در طول جنگ جهانی دوم در اروپا، مصرف
سلاحهای آمریکایی مانند هواپیما، کشتی جنگی و تجاری، توپ و تانک در جنگ باعث رونق
صنایع و اقتصاد آمریکا شد. آغاز جنگ سرد پایان جنگ جهانی دوم، پایان همکاری
عملیاتی آمریکا و شوروی نیز بود. زمانی که در سال 1945، جنگ میان متفقین و متحدین
به آخر رسید، اختلافات قبلی میان این دو کشور بار دیگر سر باز کرد. افزایش نفوذ
اتحاد جماهیر شوروی در اروپای شرقی به دنبال شکست آلمان، دموکراسیهای لیبرال غرب
به ویژه آمریکا را نگران کرد؛ کشوری (آمریکا) که اولویت سیاسی و اقتصادی خود را در
اروپای غربی بنا نهاده بود. به این ترتیب، آمریکا و شوروی دو ایدئولوژی سیاسی و
اقتصادی متضاد را در پیش گرفتند و هر دو برای کسب نفوذ بینالمللی از طریق این
رویکردها، به رقابت با یکدیگر پرداختند. این امر به کشمکش اقتصادی، ایدئولوژیکی و
ژئوپلیتیکی طولانی مدتی میان این دو کشور تبدیل شد که از 1947 تا فروپاشی شوروی در
26 دسامبر 1991 به طول انجامید. این دوره جنگ سرد نام گرفت. در واقع، آنچه به
تنش میان این دو قدرت انجامید، پروژه سیاست خارجی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم بود
که «طرح مارشال» نام گرفت. این طرح به بسیاری از کشورهای اروپای غربی کمک کرد تا
اقتصاد خود را پس از جنگ بازسازی کنند. ایالات متحده و تیم سیاست خارجی جرج مارشال،
وزیر خارجه وقت آمریکا در مسیر خلق جهان پس از جنگ، درصدد حذف عوامل بروز دو جنگ
جهانی و معضلات اقتصادی ناشی از آن بودند. در عین حال، این طرح، یک برنامهریزی
بلندمدت برای خلق یک بازار توانمند برای خرید محصولات آمریکایی بود که عملا از تسلط
کمونیسم در اروپا جلوگیری میکرد. در مقابل این طرح در اروپای غربی، اتحاد
جماهیر شوروی که عملاً مانع بهرهمندی بلوک شرق از این کمکها شده بود دست به
ابتکار عمل زد و در سال 1947 سازمانی بینالمللی را تحت عنوان «کُمِکان» که مخفف
«شورای تعاون اقتصادی» است، با هدف مبارزه با طرح مارشال تشکیل داد. علاوه بر
این، در این دوران، اتحاد جماهیر شوروی اولین سلاح هستهای خود را در سال 1949 ساخت
و به این ترتیب به انحصار آمریکا در زمینه تسلیحات هستهای پایان داد. پس از آن بود
که آمریکا و شوروی وارد یک رقابت تسلیحات هستهای شدند که این رقابت تا فروپاشی
شوروی ادامه یافت. علاوه بر این، آمریکا و متحدان اروپای شرقی آن به دنبال
برقراری رابطه و همزمان کینهورزی علیه شوروی بودند. آنها این کار را از طریق ایجاد
ناتو انجام دادند که بیشتر یک توافق نظامی بود. قلب پیمان ناتو ماده 5آن است که در
آن کشورهای امضا کننده توافق کردهاند حمله نظامی علیه یک یا چند کشور عضو در اروپا
یا آمریکای شمالی را به عنوان حمله به تمامی کشورهای عضو تلقی کنند و به مقابله با
آن برخیزند. شوروی با پیمان ورشو به مقابله با پیمان آتلانتیک شمالی پرداخت که
تاثیرات مشابهی در بلوک شرق به همراه داشت. این پیمان در 14 مه سال 1955 به امضای
هشت کشور آلبانی، آلمان شرقی، بلغارستان، چکسلواکی، شوروی، رومانی، لهستان و
مجارستان رسید و در جنگ سرد رقیب پیمان ناتو محسوب شد. پایان جنگ سرد، فروپاشی
اتحاد جماهیر شوروی در نوامبر 1989، آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی پایان جنگ سرد
را اعلام کردند که این امر باعث شد روابط میان این دو رو به گرمی برود. در سال 1991
نیز هر دو در جنگ خلیج فارس علیه عراق با یکدیگر همراه بودند. هر چند اکثر افراد بر
این باورند جنگ سرد در سال 1991 بعد از فروپاشی شوروی به پایان رسید. فروپاشی
اتحاد شوروی در آغاز دهه 90 میلادی اتفاق افتاد. اتحاد جماهیر شوروی، سراسر دوران
جنگ سرد یعنی از 1989-1945 در کنار ایالات متحده آمریکا یکی از دو ابرقدرتی به شمار
میرفت که داعیه ارائه الگویی بهتر برای حیات بشری را مطرح میساخت. با وجود رشد
سریع شوروی در دهههای 1930 تا 1960، الگوی رشد اقتصادی این کشور از اواسط دهه 70
ناکارآمدی خود را در حوزههای مختلف به نمایش گذاشت و نهایتاً در پایان دهه 80 نه
تنها به عنوان یک راه حل از مباحث نظری اقتصاد سیاسی کنار گذاشته شد، بلکه به همراه
خود ساختار سیاسی شوروی را نیز از صفحه جغرافیای سیاسی جهان حذف کرد. با پایان
گرفتن کمونیسم، روابط میان آمریکا و روسیه نیز به سرعت رو به گرمی نهاد. بعد از آن
بود که اصلاحات تهاجمی در زمینه بازار آزاد و خصوصیسازی که در دهه 90، به دست
بوریس یلتسین، نخستین رئیس جمهور منتخب روسیه به اجرا درآمد، به شدت مورد تشویق و
حمایت جرج دبلیو بوش، بیل کلینتون و اقتصاددانان آمریکایی قرار گرفت. با این
حال، این اصلاحات که «شوک درمانی» نام گرفت، بحران اقتصادی بزرگی در روسیه به وجود
آورد که موجب فقر شدید و افزایش ثروتمندان فاسدی شد که بعد از به دست گرفتن کنترل
صنعت کشورهای شوروی سابق، قدرت و ثروت هنگفتی اندوختند. آغاز مجدد تنش ها
در زمینه سیاست خارجی نیز روسیه در این دوران در حاشیه قرار گرفت. با این حال،
نشانههای اولیه از تنش میان جمهوری های شوروی سابق در اواخر دهه 90 کاملا مشهود
بود. هر چند روسیه از صربستان، متحد تاریخی خود حمایت تاکتیکی میکرد، با این حال،
در جنگ کوزوو در صربستان که سال 1999 به وقوع پیوست، خود را کنار کشید و تلاش نکرد
مانع آن شود، هر چند، روسیه به شدت این ماجرا را محکوم کرد. به علاوه، یلتسین دولت
کلینتون را به خاطر حمایت از جنگ کوزوو مورد سرزنش قرار داد. سال بعد، کلینتون و
یلتسین بر سر جنگ در چچن با یکدیگر درگیر شدند و رئیس جمهور وقت روسیه با بیان
جملاتی به این درگیری دامن زد. او گفت: «دیروز، کلینتون به خود اجازه داد بر روسیه
اعمال فشار کند. به نظر میرسد، او برای یک دقیقه، یک لحظه، نیم ساعت فراموش کرد
روسیه زرادخانهای مملو از تسلیحات هستهای دارد.» این سخنان یلتسین، کلینتون را
به واکنش واداشت. او نیز با رد سخنان یلتسین گفت: «فکر نمیکنم زمانی که یلتسین با
آنچه من در کوزوو انجام دادم، مخالفت کرد، بعد از آن فراموش کرده باشد که آمریکا
قدرت بزرگی است.» اگرچه هر دو کشور هر آنچه باعث درگیریشان در دوران جنگ سرد
بود را حلوفصل کردند اما روسیه و آمریکا نتوانستند روابط دوجانبه سازندهای با
یکدیگر برقرار کنند. دشواری ایجاد پیشرفت و بهسازی در روابط دو جانبه بیش از اینکه
ناشی از تفاوت سیاستهای این دو باشد، در فقدان اعتماد دوطرفه میان آنها ریشه
دارد. ظن هر یک از آنها به اهداف دیگری، بیش از مسئله ارزشها و منافع مشترک، مانع
برقراری همکاری میان آنها شده است. از آنجایی که منافع آمریکا و روسیه اغلب در یک
راستا نیست، واشنگتن و مسکو، در بهترین حالت، میتوانند در برخی حوزهها پیشرفت
کنند و در برخی حوزهها عقبنشستن را تجربه کنند. منافع آمریکا آمریکا پنج
منفعت ملیِ حیاتی دارد که در تضاد با منافع روسیه است: 1- جلوگیری از به کارگیری
تسلیحات هستهای و کاستن از گسترش این سلاحها و سایر تسلیحات کشتار جمعی، محافظت
از مواد هستهای و ممانعت از گسترش سیستمهای پرتاب میان برد و دور برد تسلیحات
هستهای 2- برقراری توازن قدرت در اروپا و آسیا که باعث ارتقا صلح و ثبات شود
البته همراه با تداوم نقش رهبری آمریکا 3- ممانعت از حملات تروریستی در خاک
آمریکا 4- اطمینان از امنیت انرژی 5- اطمینان از ثبات اقتصاد بینالمللی
با توجه به این منافع، روسیه تنها کشوری است که میتواند آمریکا را در 30 دقیقه
نابود سازد. بنابراین، آمریکا، روسیه را برای جلوگیری از جنگهای هستهای مهم تلقی
میکند. روسیه همچنین نقش حیاتی در برنامههای آمریکا برای ممانعت از گسترش تسلیحات
هستهای و نیز فناوری و مواد مورد استفاده در این تسلیحات ایفا میکند. بدون
همکاری روسیه، آمریکا با مشکلات جدی در کاستن از گسترش مواد هستهای روبه رو
میشود. علاوه بر این، حضور روسیه در تقسیم بینالمللی قدرت حائز اهمیت است. رای
این کشور در شورای امنیت سازمان ملل متحد و نیز نفوذ آن، در موفقیت دیپلماسی
بینالمللی آمریکا در بسیاری از مسائل، مهم به شمار میآید. روسیه از نظر مساحت،
بزرگ ترین کشور در سطح جهان و پرجمعیتترین در سطح اروپاست. این کشور در تقاطع
دیپلماتیک میان اروپا، آسیا و خاورمیانه قرار دارد و در قطب شمال، همسایه آمریکا به
شمار میآید. بنابراین، روسیه به نقاط مشکلزا و نیز مسیر نقل و انتقال انرژی و
سایر کالاها نزدیک است. منافع روسیه منافع حیاتی روسیه نیز از این قرار است:
1- ممانعت از به کارگیری تسلیحات هستهای و سایر تسلیحات کشتار جمعی علیه روسیه و
جلوگیری از گسترش تسلیحات هستهای درجمهوری های شوروی سابق 2- حفظ ظرفیت
بازدارندگی هستهای روسیه به عنوان تضمین کننده سلطه و حق حاکمیت روسیه 3-
جلوگیری از حملات تروریستی بزرگ در روسیه 4- تقویت نفوذ روسیه در فضای بعد از
فروپاشی شوروی و جلوگیری از توانمند شدن قدرتهای رقیب برای تسلط بر فضای ژئوپلیتیک
پسا شوروی 5- حفاظت از امنیت و ثبات سیستم سیاسی کنونی روسیه 6- حفاظت و
پیشبرد منافع اقتصادی متحدان سیاسی/تجاری به این ترتیب مشخص میشود، آمریکا و
روسیه منافع ملی مشترک بسیاری با یکدیگر دارند؛ منافعی نظیر جلوگیری از جنگ
هستهای، ممانعت از گسترش تسلیحات هستهای و کاهش تروریسم. با این حال، منافع
آمریکا و روسیه در برخی مسائل مهم در تضاد است، به ویژه در فضای ژئوپلیتیک پسا
شوروی، تعهد رهبران روسیه در حفظ سیستم کنونی حکومت و حفاظت از منافع اقتصادی
روسیه. در واقع، قاطعیت روسیه برای اینکه با آن مانند یک قدرت بزرگ برخورد شود،
باعث تنش این کشور با آمریکا شده است. تمایل روسیه برای حفظ ظرفیت بازدارندگی خود
در تضاد با طرحهای دفاع موشکی واشنگتن و ناتو قرار دارد. به علاوه، مشارکت روسیه
در تصمیمگیریهای امنیتی سازمان ملل، اغلب در تضاد با تلاشهای آمریکا برای تصویب
قطعنامههایی است که اهداف سیاست خارجی واشنگتن را تامین میکند. بنابراین، حتی
سیاست هدفمند آمریکا، در صورت نبودِ تلاشهای روسیه برای برقراری رابطه، باعث ایجاد
همکاری پایدار میان این دو نمیشود. به عبارت دیگر، آمریکا میتواند و باید برای
ترغیب همکاری دوجانبه تلاش کند اما نمیتواند این موضوع را تضمین کند. نوسازی
روابط مسکو و واشنگتن در دوران اوباما بهرغم روابط متشنج آمریکا و روسیه در
دوران جرج بوش، دیمتری مدودف، رئیس جمهور روسیه و باراک اوباما در نشست گروه 20،
سال 2009، در لندن لحن ملایمی در پیش گرفتند و با صدور بیانیهای مشترک بر «شروعی
تازه» در روابط آمریکا و روسیه تاکید کردند. با توجه به نگاه اوباما برای بهبود
روابط میان مسکو و واشنگتن بود که «بازبینی روابط» در دستورکار قرار گرفت. در همین
راستا، نیز هیلاری کلینتون، وزیر خارجه سابق آمریکا در اولین ملاقاتش با سرگئی
لاوروف، وزیر خارجه روسیه، ماشین کوچکی را به عنوان هدیه به وی داد و این بدان معنا
بود که واشنگتن به دنبال از نو آغاز کردن روابط خود با مسکوست. از نظر روسها، ایده
فوق، یکی از دستاوردهای مهم دوره نخست ریاست جمهوری اوباما بود. البته اوباما به
همین حد اکتفا نکرد و طرح جرج بوش، رئیس جمهور سابق آمریکا برای عضویت اوکراین و
گرجستان در ناتو را که همواره انتقادهای تند مسکو را به دنبال داشت، کنار گذاشت. در
مقابل روسیه نیز گامهای متقابلی برداشت که از جمله آنها اجازه ترانزیت تدارکات
ناتو به افغانستان از خاک خود بود. از جمله دیگر شاخصهای بهبود روابط میان این
دو کشور، امضای توافقنامه کاهش تسلیحات کشتار جمعی موسوم به استارت 2 در سال 2010
میلادی بود که در پراگ به امضا رسید. پیمان استارت جدید، جایگزین پیمان کاهش
تسلیحات استراتژیک 1991 شد که دسامبر 2009، اعتبار آن به پایان رسیده بود. علاوه بر
اقدامات فوق، واشنگتن، پس از 18 سال، از عضویت مسکو در سازمان تجارت جهانی حمایت
کرد. چالشهای موجود با این حال، سیاست نوسازی (ریست) روابط آمریکا و روسیه
طبق برنامه پیشبینی شده جلو نرفت. در واقع، سیاست نوسازی نه تنها آن طور که روسای
جمهوری روسیه و آمریکا انتظار داشتند، پیش نرفت، بلکه اختلاف میان دو کشور عمیقتر
شد و مسکو از یک سو از اقدامات فراقطعنامهای ناتو در لیبی انتقاد کرد و از طرف
دیگر، از پذیرش هر گونه قطعنامه ضدسوری در شورای امنیت سازمان ملل جلوگیری کرد.
بحران سوریه البته علت موضعگیری روسها در قبال غرب در ماجرای سوریه به این امر
باز میگردد که آنها معتقدند غربیها در معادلات بینالمللی، مسکو را نادیده
میگیرند. بنابراین، روسیه، بر خلاف قبل، در موضوع سوریه در مقابل غرب ایستاده تا
موثر بودن خود را نشان دهد، تاثیرگذاری دارد. مسئله مهم دیگری که موجب شده روسیه در
بحران سوریه موضعی مخالف غرب اتخاذ کند، این است که روسیه در حال از دست دادن همه
پایگاههای قدرت خود در خاورمیانه است. عراق که یکی از حوزههای نفوذ روسیه به شمار
میآمد، با حمله نظامی آمریکا و متحدانش، از حوزه نفوذ مسکو خارج شد. لیبی نیز که
با روسیه قراردادهای نظامی زیادی داشت و تمام ساختارهای نظامی آن به دست روسها بنا
شده بود، با حمله ناتو مواجه شد و هواپیماهای ناتو تمام زیرساختهای نظامی روسیه در
لیبی را منهدم کردند. از طرف دیگر، از آنجائیکه سوریه یکی از معدود کشورهایی است که
در حوزه روسیه باقی مانده، هر گونه حمله نظامی به آن و چرخش سوریه به سمت غرب
میتواند به از دست رفتن پایگاه این کشور در خاورمیانه منجر شود. بنابراین، به
دلایل ذکر شده، مسکو در مسئله سوریه مقاومت نشان داده تا در مقابل آمریکا اهرمی
داشته باشد و بتواند از واشنگتن امتیازاتی بگیرد. بحث بیسرانجام سپر دفاع موشکی
در این میان بحث استقرار سپر دفاع موشکی آمریکا در مجاورت مرزهای غربی روسیه تحت
پوشش ناتو و به بهانه مقابله با تهدیدات موشکی احتمالی علیه اروپا از مهمترین
چالشهای پیشروی این دو کشور است که به نظر میرسد به دلیل جایگاه این مورد، در
راهبردهای نظامی مسکو و واشنگتن، برون رفتی برای بنبست ایجاد شده در مذاکرات مربوط
به آن میان کرملین و کاخ سفید قابل تصور نیست. به عبارت دیگر، واشنگتن به هیچ
وجه حاضر به عقب گرد از برنامه خود برای استقرار اجزای سپر دفاع موشکی خود در اروپا
نیست، ضمن اینکه مذاکرات مربوط به کاهش تسلیحات راهبردی نیز میان روسیه و آمریکا
پویایی خود را از دست داده و به امری روزمره در مناسبات دو کشور تبدیل شده است.
علاوه بر این، روسها حل ادامه مذاکره درباره کاهش تسلیحات تهاجمی راهبردی را به
مسئله سیستم پدافند موشکی آمریکا گره زدهاند. قانون ماگنیتسکی از دیگر
عواملی که موجب شد مانعی بر سر راه ارتقای روابط این دو کشور به وجود آید، انتقادات
کاخ سفید به انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری روسیه بود که با واکنش تند مقامات
کرملین روبه رو شد. علاوه بر این مورد، اقدام سنای آمریکا در تصویب قانون موسوم به
«پرونده ماگنیتسکی»، وکیل روس شرکت سرمایهگذاری انگلیس هرمیتاژ در مسکو که بر اساس
آن 60 تن از مقامات ارشد روس به اتهام دخالت در مرگ ماگنیتسکی مشمول تحریم شدند،
عکسالعمل شدید مسکو را به همراه داشت. طبق این قانون، تحریمهای روادیدی و مالی
علیه برخی مقامات روسی در نظر گرفته شده است که به عقیده مقامات آمریکایی در مرگ
«سرگئی ماگنیتسکی »، حقوقدان فعال در زندانهای روسیه نقش داشتهاند. مشکلی به
اسم اسنودن «ادوارد اسنودن»، افشاگر اسناد جاسوسی آمریکا نیز میان باراک اوباما
و ولادیمیر پوتین را به هم زد. او که از مدتها قبل در فرودگاه مسکو به انتظار
اعطای پناهندگی مسکو نشسته بود، در نهایت، چندی قبل، موفق شد، از روسیه پناهندگی
موقت دریافت کند؛ اقدامی که با انتقاد مقامات آمریکایی روبه رو شد. البته واکنش
آمریکاییها به انتقاد صرف محدود نماند و باراک اوباما به عنوان ارشدترین مقام
دولتی با لغو دیدار دوجانبه خود با ولادیمیر پوتین در حاشیه اجلاس گروه 20 به این
ماجرا واکنش نشان داد. او همچنین روسیه را به اتخاذ رفتارها و تفکرات مشابه با زمان
جنگ سرد متهم کرد و اظهار داشت، اعطای پناهندگی مسکو به اسنودن وی را ناامید کرده
است. اما پوتین، خود شخصا به این اقدام اوباما واکنش نشان نداد و مسئولیت این کار
را بر عهده مشاور دیپلماتیک خود گذارد. از این رو بود که «یوری اوشاکوف» با انتشار
بیانیهای ضمن ابراز تاسف از این موضوع، آمریکا را مقصر به وجود آمدن این شرایط
قلمداد کرد و گفت: «در صورتی که آمریکا از سالهای دور، امضا توافق دوجانبه استرداد
مجرمان میان دو کشور را میپذیرفت، ما هرگز به این مرحله نمیرسیدیم.» وی سپس تاکید
کرد: «اسنودن به آمریکا مسترد نخواهد شد چراکه اوباما بر خلاف گفتههای خود در
گفتوگو با شبکه انبیسی با استرداد 20 مجرم روس که مسکو آنها را به اقدامات
تروریستی متهم کرده بود، مخالفت کرد.» مجموعه این عوامل موجب اوج گرفتن اختلافات
میان روسیه و آمریکا شده و یک بنبست دیپلماتیک بیسابقه را در روابط میان دو طرف
به وجود آورده است. به این ترتیب به نظر میرسد، پتانسیل بهبود روابط آمریکا و
روسیه تا حد زیادی رنگ باخته و مسائلی که قرار بود در سایه اجرای سیاست نوسازی میان
دو کشور حل و فصل شود، نیز وضعیت به مراتب بدتری یافتهاند. منبع :خبرگزاری
|