ملاک خوشبینی و بدبینی در جامعه (چراغ راه) |
|
زیبایی و خودآرایی در اسلام |
|
علت تأثیر نکردن کلام حق (حکایت خوبان) |
|
مرز اعتدال (پرسش و پاسخ) |
|
نقش مافیای قدرت و ثروت از منظر قرآن |
|
معرفهالله، مهمترین شرط دعا (سلوک عارفانه) |
|
|
|
|
قال علی(ع): اذا استولی الصلاح علیالزمان و اهله ثم اساء رجل الظن برجل لم
تظهر منه حوبه فقد ظلم! و اذا استولی الفساد علیالزمان و اهله فاحسن رجل الظن برجل
فقد غرّر. امام علی(ع) فرمود: هرگاه نیکوکاری بر روزگار و مردم آن غالب آید، اگر
کسی به دیگری گمان بد برد، در حالی که از او عمل زشتی آشکار نشده، ستمکار است، و
اگر بدی بر زمانه و مردم آن غالب شود، و کسی به دیگری خوشگمان باشد، خود را فریب
داده است.1 ـــــــــــــــــــــــ 1- نهجالبلاغه، حکمت 114
|
|
|
* محمد باقر سوادی خداوند زیباست و زیباییها را دوست دارد. وقتی انسان به
جهان مینگرد، همه چیز را در زیبایی بسیار مییابد. با آنکه به سبب نقص ماده دنیوی
امکان آن نبوده تا هر چیز در تمامیت کمال زیباییهای خود جلوه کند، اما باز همین
مجموعهای که آفریده شده، در کمال زیبایی است. این بدان معناست که ماده دنیا اجازه
نمیدهد تا زیباتر از این پدید آید؛ پس نقص در ماده است که بخشهائی از دنیا در
قالب زشت و شر خودنمایی میکند؛ ولی همین دنیا با برخی از زشتیهایش، در اوج کمال و
زیبایی شایسته خویش قرار دارد. اصولا زیبایی به عنوان یک امر کمالی، مطلوب و
محبوب خداوند است و خداوند جز کمال، خوبی و نیکی نمیخواهد و هرگز شر و بدی و زشتی
نمیآفریند و بدان فرمان نمیدهد، چنان که بارها در آیات قرآنی این معنا مورد تأکید
قرار گرفته است. نویسنده باتوجه به این کلیات، دیدگاه اسلام را به مسئله زیبایی
و خودآرایی بیان کرده و نقش خودآرایی را در فرآیند رشد انسان تبیین نموده است.
توانهای شناختی و ادراکی انسان با نگاهی به نظام هستی درمییابیم که هستی در
زیباترین شکل خود آفریده شده است؛ از اینرو از آن به نظام احسن یعنی دستگاه و
سیستم نیکو یاد میشود؛ چرا که هر چیزی در کمال اعتدال و تمامیت و توازن خود قرار
گرفته است، بگونهای که ترکیب اینها همراه با رنگهایی که از آن ساطع میشود، چشم و
دلنواز است و روح و روان آدمی را شاد کرده و آرامش را به او هدیه میکند. شاید
موجودات دیگر آنگونه که ما جهان را میبینیم و درک میکنیم، نبینند و یا درک نکنند؛
زیرا ابزارهای شناختی و ادراکی آنان تفاوتهای جدی با ابزارهای شناختی و ادراکی
انسان دارد. همین انسانها وقتی دچار بیماری و نقص عضوی چون کوررنگی میشوند، میزان
شناخت آنها از حقایق و زیباییهای آن کاسته شده و سطح آن جابهجا میشود. از این رو
گفتهاند من فقد حسا فقد فقد علما؛ هر کسی حسی را از دست دهد علم و دانشی را از دست
داده است. ساختار چشم، گوش، قلب و دیگر ابزارهای شناختی دیگر موجودات جهان با
انسانها متفاوت است. لذا نمیتوان گفت جهان را دیگر موجودات همانگونه میبینند که
ما می بینیم. با این همه از آنجایی که انسان، اشرف مخلوقات الهی است از ابزارهای
شناختی برتر و بهتری بهرهمند است که همین مسئله موجب میشود تا جهان از نظر انسان
بگونهای دیگر دیده و درک شود. خداوند انسان را خلیفه خود قرار داده و از همین مقام
به او دانشهایی را عنایت کرده که خاص انسان است و دیگران حتی فرشتگان نیز از آن
بیبهره هستند. (بقره، آیات 30 و 31) از همینرو انسان به یک معنا از چشم خداوند به
هستی مینگرد و همان چیزی را میبیند که خداوند آفریده است. در حقیقت درک انسان از
حقایق بیرونی و هستی، درکی کاملتر و به واقع نزدیکتر است. اینکه گفته میشود
درکی به واقع نزدیکتر به این معناست که انسان زمانی به درک واقعیت چنان که هست
میرسد که بتواند در مقام مظهریت اسما و صفات الهی بنشیند تا بتواند از منظر متاله
و خدایی شده به آفریدههای خدایی بنگرد. بنابراین، تنها کسانی جهان را چنان که هست
میبینند و درک میکنند که خدایی شده و همه اسما و صفات سرشته در ذات خویش را با
عبودیت، فعلیت داده باشند. از این رو تودههای مردم نمیتوانند بسیاری از حقایق و
واقعیتهای هستی را چنان که هست بنگرند. انسانهایی که نتوانند اسماء و صفات
الهی را در خود فعلیت و ظهور دهند، همانند انسانهای ناقصالخلقهای هستند که فاقد
برخی از ابزارهای شناختی و ادراکی هستند. از این رو تودههای مردم نمیتوانند برخی
از امور هستی را که قابل رویت و دیدن است ببینند، از جمله اینکه نمیتوانند
موجوداتی چون جنیان و فرشتگان را ببینند و از آنها شناخت و درکی داشته باشند.
خداوند در آیه 27 سوره اعراف درباره مردم میگوید که شما جنیان را نمیبینید در
حالی که آنان شما را میبینند. اما کسانی که به کمال برسند نه تنها آنان را
میبینند، بلکه آنان را به خدمت خویش در میآورند و به کار میگیرند. به عنوان
نمونه حضرت سلیمان(ع) این گونه بود و در ساخت ساختمانهای گوناگون و نیز دریانوردی
و غواصی از آنها بهره میبرد. (انبیاء، آیه 82) نگاه انسانهای کامل به جهان،
نگاهی کامل است و حقایق را همان گونه که هست میبینند، چرا که همه پردههایی که
جلوی دیدن حقایق و ادراک آن را میگیرد، برداشته شده است، یعنی همان گونه که در
هنگام مرگ همه پردهها کنار میرود و شناخت نسبت به حقایق و واقعیتهای هستی کامل
میشود (ق، آیه 22)، برای این انسانهای کامل در همین دنیا این اتفاق میافتد، چنان
که امیرمومنان علی(ع) میفرماید: لو کشف الغطاء لما ازددت یقینا، اگر پردهها کنار
رود چیزی بر یقین من افزوده نمیشود. انسانها در طول زندگی خویش با کارهایی، نه
تنها پردهها را برنمیدارند، بلکه بر آن میافزایند و امکان شناخت و ادراک حقایق
هستی را از خود سلب میکنند (بقره، آیه 7و آیات دیگر) و به همان میزان نگاه ایشان
به زیباییهای هستی کاهش مییابد. از این رو مثلا زشتیها و پلیدیها و زشتکاریها
و نابهنجاریهای خود و دیگران را امری زیبا و پسندیده میبینند و امر فساد را صحیح
و کار افسادی خود را اصلاح میبینند، چون شعور و قدرت ادراکی خود را با بستن و
محدود کردن ابزارهای شناختی و ادراکی کاهش داده یا دگرگون کردهاند. (بقره، آیات 7
تا 12) زیبایی و خودآرایی محبوب در نزد خداوند به هرحال، انسان به عنوان
خلیفه و اشرف آفریدههای الهی از توان شناختی و ادراکی خوبی نسبت به حقایق و
واقعیتهای هستی برخوردار است و میتواند زیباییهای هستی را به خوبی ادراک کند. از
آنجایی که جهان تکوین براساس عدالت، توازن، زیبایی و جمال آفریده شده است،
خداوند به حکم تطابق تکوین و تشریع، خواهان آن است که انسان خودآرایی و جمال را در
دستور کار قرار دهد؛ زیرا زیبایی نشانهای از عدالت، توازن، خیر و مانند آن است.
خداوند همان گونه که شر نیافریده است و شر را دوست نمیدارد و بدان فرمان نمیدهد،
خواهان گرایش مردم به طیبات و پاکیها و زیباییهاست. از اینرو آموزههای اسلامی
که مطابق فطرت و تکوین است (روم، آیه30) بر آن است تا انسانها به سوی پاکیها و
خوبیها و زیباییها بروند و جهانی از زیبایی برای خود ایجاد کنند و از همه زشتیها
و بدیها و پلیدیها رهایی یابند؛ زیرا کمال انسان در رهایی از نواقص و شرور و
رسیدن به خوبیها و نیکوییهاست. پس میتوان گفت که خداوند زیباآفرین است و
زیباییها را دوست دارد و هر چیزی که زیبا باشد محبوب خداوند است. از اینرو خداوند
خودآرایی به معنای زیبا کردن خود را با اموری چون نظافت و آرایش با آرایههای زیبا
چون لباس زیبا و زیورآلات دوست میدارد. رسول اکرم(ص) میفرماید: ان الله تعالی
جمیل یحب الجمال، سخی یحب السخاء، نظیف یحب النظافه؛ خداوند زیباست و زیبایی را
دوست دارد، بخشنده است و بخشش را دوست دارد، پاکیزه است و پاکیزگی را دوست دارد.
(نهجالفصاحه، ح690) امام صادق(ع) نیز در اینباره میفرماید: خداوند زیبایی و
خودآرایی را دوست دارد و از فقر و تظاهر به فقر بیزار است. هرگاه خداوند به بندهای
نعمتی بدهد، دوست دارد اثر آن را در او ببیند. عرض شد: چگونه؟ فرمودند: لباس تمیز
بپوشد، خود را خوشبو کند، خانهاش را گچکاری کند، جلوی در حیاط خود را جارو کند،
حتی روشن کردن چراغ قبل از غروب خورشید فقر را میبرد و روزی را زیاد میکند.
(امالی طوسی، ص275، ح526) با نگاهی به تصویر خداوند در قرآن از بهشت و بهشتیها
به خوبی روشن میشود که خداوند هر چیزی که موجب آرایش و زیباتر شدن موجودات از جمله
بهشتیها شود دوست میدارد و در بهشت آن را فراهم آورده است. از اینرو در آیات
قرآنی درباره حوریان بهشتی، به آرایههایی که آنان برای زیباتر شدن خود بهره
میگیرند، اشاره دارد و از لباسهای حریر و ابریشمی و چشمنواز آنان سخن به میان
آورده است. (کهف، آیه31؛ دخان، آیه53؛ رحمن، آیه54؛ انسان، آیه21) خداوند همچنین
در آیه زیر بیان میکند که همه زیباییها در قیامت از آن مؤمنان است که خود را به
کمالات آراستند و زیبایی واقعی را کسب کرده و در قیامت آن را به نمایش کامل
میگذارند: قل هی للذین آمنوا فیالحیوه الدنیا خالصه یوم القیامه؛ به آنها بگو که
این نعمتها و موهبتها در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آوردهاند و روز قیامت
نیز خاص آنان میباشد. (اعراف، آیه32) خودآرایی و زینت کردن که در زبان عربی به
آن تجمل گفته میشود به معنای زیور بستن، آذین کردن، خودآراستن با مال و بهرهگیری
از هر آن چیزی است که انسان و خانه و محیط زیست او را زیبا میکند. این چیزهایی که
انسان خود را با آن زینت میدهد و میآراید، ابزارهایی است که در شکل جمع آن تجملات
گفته میشود. (فرهنگ فارسی، محمد معین،امیرکبیر، 1371، ج 1، ص 1032) همچنین به آنچه
که موجب نشان دادن شأن و شکوه و زیبایی باشد، تجمل گویند. (لغتنامه دهخدا،
علیاکبر دهخدا، انتشارات مجلس شورای اسلامی، ج 14) اینکه انسان به چیزی گرایش
مییابد و آن را کمالی بشمار میآورد، در همان حال آن را زیبا نیز مییابد؛ زیرا
چیز کمالی همواره زیباست و از جمال نیز بهرهای برده است؛ چرا که زیبایی به معنای
نظم و هماهنگی و پاکی و توازنی است که در چیزی وجود دارد و عقل و تمایلات عالی
انسان را تحریک کند و لذت و انبساط پدید آورد. البته سطوح ادراکی انسانها متفاوت
است و همین مسئله نیز موجب میشود که زیبایی به یک معنا امری نسبی باشد (دهخدا، ذیل
کلمه زیبا). در عربی واژگان دیگری چون زینت و مانند آن برای بیان زیبایی به کار
میرود ولی باید توجه داشت که زینت آن است که چیزی به خودی خود ارزشمند باشد و ما
آن را به خود میبندیم تا ارزش پیدا کنیم. زینت بر سه نوع است: زینت باطنی مانند
علم و اعتقادات صحیح؛ زینت بدنی و جسمی مثل نیرومندی و زینت خارجی مانند زیورآلات،
مال و وسائل زندگی. (المفردات فی غریب القرآن، 1412ق، ص 389) جمال بر دو نوع
است، یکی آنکه در نفس انسان است یا در بدنش یا در افعال و رفتارش میباشد؛ و نوع
دیگر جمال، آن خوبی است که انسان به دیگری میرساند. البته آرایههای واقعی
انسان همان کمالات معنوی اوست، ولی این بدان معنا نیست که انسان خود را به
آرایههای مادی و ظاهری نیاراید. از این رو خداوند برای حضور در مساجد و کسب کمالات
معنوی از طریق عبادت، خواهان بهرهگیری از آرایههای ظاهری میشود و میفرماید: یا
بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد؛ ای فرزندان آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به
مسجد با خود داشته باشید و خود را به زر و زیور بیارایید. (اعراف، آیه 31) از
نظر قرآن هرگونه پرهیز از پلیدی و زشتی در هر شکلی لازم است و انسان همانگونه که
از زشتیهای باطنی چون ظلم و ستم و کفر و شرک و مانند آن میبایست پرهیز کند باید
از زشتیها و پلیدیهای ظاهری هم به دور باشد. از این رو نظافت و طهارت در اسلام
واجب شده است. همچنین خداوند خواهان بهرهگیری مؤمنان از همه خوبیها و پاکیها و
زیباییهای مادی و معنوی است. لذا هرگونه تحریم چیزهای خوب و پاک و زیبا را ناروا
دانسته و در مقام سرزنش میفرماید: قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباده و الطیبات
من الرزق؛ ای پیامبر! بگو چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگانش آفریده و همچنین
مواهب و روزیهای پاک و پاکیزه را تحریم کرده است. (اعراف، آیه 32) پیامبر گرامی
اسلام(ص) در این باره میفرماید: «ان الله تعالی جمیل یحب الجمال و یحب ان یری اثر
نعمته علی عبده؛ خداوند متعال زیباست و زیبایی را دوست دارد و خواستار آن است که
اثر نعمت خود را در بندهاش ببیند. (میزان الحکمه، محمدی ریشهری، مکتب الاعلام
الاسلامی، 1367، ج2، ص 2463) این بدان معناست که پرهیز از خودآرایی و تجمل به
معنای کفران نعمت و ناسپاسی است؛ چرا که وقتی شخصی به دیگری چیزی میدهد دوست دارد
که ببیند آن شخص از آن بهره میبرد و استفاده میکند و اگر این کار را نکند گویی
کفران نعمت کرده است. خداوند چیزی را که به انسان میدهد دوست دارد که آن، مورد
استفاده قرار گیرد وهمین استفاده درست است که به معنای شکرگزاری و سپاس است. البته
گاه سخن گفتن از نعمت نیز نشان دهنده این مطلب است (ضحی، آیه 11) ولی نشان دادن در
عمل مهمتر وگویاتر به این معناست. پس خداوند دوست دارد که از نعمتهای الهی به
درستی استفاده شود که از آن جمله آراسته شدن به آرایههایی است که انسان یا
محیطزیست او را، زیباتر میکند. در همین زمینه امام جعفر صادق(ع) نیز فرموده
است: خداوند زیبایی و خودآرایی را دوست دارد و بینوایی و قیافه فقرآلود را ناخوش
میدارد. هرگاه خداوند به بندهای نعمتی دهد، دوست دارد اثر آن را در او ببیند.
در این هنگام یکی از یاران حضرت سؤال نمود: چگونه؟ حضرت در پاسخ وی فرمود: لباس
تمیز پوشیدن؛ خوشبو نمودن خود واستعمال عطر؛ نیکو و زیبا ساختن خانه و کاشانه؛ جارو
کردن جلوی در خانه؛ روشن کردن چراغ پیش از غروب که موجب رفع فقر و زیادی روزی
میشود. (بحارالانوار، ج 76، ص 141) در حدیث دیگری نیز امام صادق(ع) امر فرمود:
البس و تجمل، فان الله جمیل و یحب الجمال ولیکن من الحلال؛ لباس زیبا بپوش؛ زیرا
خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد، اما باید حلال باشد. (وسایل الشیعه، ج3، ص
340) نکته جالبی که امام در این حدیث بر آن تأکید میکند آن است که بایستی آدمی
ظاهر خود را آراسته نماید و لباس زیبا و مناسب بپوشد، اما این آراستگی لازم است از
راه حلال باشد، نه آن که به هر قیمتی - هرچند از راه حرام و غیرمشروع - انسان ظاهر
خود را بیاراید. آن حضرت در روایتی فرموده است که پیامبر خدا(ص) مردی را دید که
موهای سرش ژولیده، لباسش کثیف و چرکین و سر و وضعش پریشان و به هم ریخته بود، به او
فرمود که بهره بردن از نعمتهای الهی و نمایاندن نعمت جزء دین است. (الکافی، ج 6، ص
439) پیامبر گرامی اسلام(ص) در فرمایش گهربار خویش تأکید میکند که خدای تعالی
دوست دارد وقتی بندهاش نزد برادران خود میرود با هیئت و ظاهری آراسته برود. با
نگاهی به سیره عملی پیامبر گرامی اسلام و امامان معصوم(ع) در برخورد با دیگران
درمییابیم که در عین سادهزیستن و پرهیز از اسراف و تجملگرایی موارد زیر را رعایت
میکردند و دیگران را نیز به آن سفارش مینمودند: 1- عطرزدن و خوشبو کردن خویش؛ 2-
شانهزدن موها؛ 3- گاهی رنگین نمودن موی خود؛ 4- لباس تمیز و پاکیزه پوشیدن؛ 5-
مرتب نمودن سر و وضع ظاهری در ملاقات با دیگران. (دایرهالمعارف تشیع، ج 4، ص 129)
زیباییهای معنوی هرچند که زیباییهای ظاهری همانند نظافت و پاکی ظاهری مهم و
اساسی است، ولی مهم تر و اساسیتر زیباییها و طهارت باطنی انسان است؛ چرا که انسان
آنچه را با خود به دنیای دیگر میبرد، همان چیزی است که در شخصیت او جا گرفته و
شاکله وجودیاش را تشکیل میدهد. پس اخلاق و دین، مهم ترین زیباییهایی است که
انسان میتواند خود را بدان آرایش کند. از آن جایی که در انسان فضایل اخلاقی، مهم
ترین جلوههای زیبایی انسان است، در آیات و روایات بر آن تاکید شده تا انسان خود را
بدانها بیاراید. امیرمؤمنان امام علی(ع) در این باره میفرماید: عود نفسک الجمیل
فباعتیادک ایاه یعود لذیذا؛ خودت را به کارهای زیبا عادت بده که اگر به آنها عادت
کنی، برایت لذتبخش میشوند. (شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج 20، ص 266، ح92)
زیبایی زن نیز در حیا و عفت اوست. زن با عفت و حیای خویش، گوهر دردانه را در خود
صیانت و محافظت میکند. از این رو امیرمؤمنان علی(ع) درباره زیبایی زن میفرماید:
صیانه المراه انعم لحالها و ادوم لجمالها؛ محفوظ بودن زن، برای سلامتیاش مفیدتر
است و زیبایی او را بادوامتر میکند. (غررالحکم، ح5820) پس انسان میتواند با
اخلاق و دینداری و عقلمداری، خود را به آرایههایی بیاراید که حقیقت و باطن و
ملکوت او را زیبا میکند. انسان باید خود را به فضایل اخلاقی و دینی بیاراید تا
بهتر دیده شود و حقیقت انسانیت نیز چیزی جز همین آرایههای معنوی نیست. سخن در این
باره بسیار است ولی به همین مقدار در اینجا بسنده میشود.
|
|
|
امام باقر(ع) نسبت به جماعتی که امام آنها را موعظه میکرد و آنها وقعی به کلام
امام نمیگذاشتند و با بیاعتنایی گوش میدادند و این در واقع اهانت به کلام خدا و
بیاعتنایی به احکام خدا بود که امام را به خشم آورد و خطاب تندی به آنها کرد و
فرمود: اگر گوشهای از سخنان من به گوش زندهدلی مینشست، از غصه میمرد. شما مگر
تخته چوبهای تکیه بر دیوار داده شده هستید که از شنیدن سخنان من تکان نمیخورید؟
آنگاه امام در ادامه سخن فرمود: «ویلک انما انت لص من لصوص الذنوب» وای بر تو ای
آدمیزاد! تو دزدی از دزدان گناه هستی. (همانگونه که دزد در کمین نشسته تا
دستبردی به متاع گرانبهایی از طلا و جواهرات بزند، تو هم در کمین نشستهای که صحنه
گناه و معصیتی از طریقی پیش آید و تو بیدرنگ دست به ارتکاب آن بزنی) همین که در
وجودت شهوتی پیدا شد و فرصت گناهی پیش آمد، شتابان سوی آن می روی و آنچنان بیپروا
دست به ارتکاب آن میزنی که گویی تو در مرئی و منظر خدا نیستی و خدا تو را نمیبیند
و گویی که خدا در کمین تو نمیباشد.(1) ــــــــــــــــــــــــ 1-
تحفالعقول، ص291
|
|
|
پرسش: باتوجه به سیره نظری و عملی شهید مطهری(ره) لطفا مرز اعتدال را توضیح
دهید؟ پاسخ: برای پیدا کردن مرز اعتدال و جریان معتدل، ابتدا باید دو جریان
افراطی و تفریطی را شناخت. شهید مطهری(ره) در این زمینه تلاشهای زیادی کرد که
نمونه بارز آن در بحث تحریفات عاشورا دیده میشود. همچنین آن شهید والامقام نکته
دیگری را که برای رسیدن به راه اعتدال بیان میدارد. پرهیز از تحجر و جمود است، که
در مجموع به عنوان دو بیماری خطرناک فراروی انسان قرار دارد. ایشان در این خصوص
میفرمایند: «اگر ما نتوانستهایم از راه ائمهاطهار(ع) درست پیروی کنیم و از راه
اعتدال باز ماندیم، یا به سوی جهالت رفتهایم یا به سوی جمود» (اسلام و مقتضیات
زمان، ج1، ص184) شهید مطهری(ره) در همین رابطه از جریان خوارج به عنوان اولین
جریان جمودآمیزی که در تاریخ اسلام پیدا شد یاد میکند، و از جریان اخباریگری به
عنوان جمود و از اجتهاد به عنوان اعتدال یاد کرده و وظیفه نسل جدید را اینگونه
بیان میکند: «ما امروز باید وظیفه خودمان را در میان جمودها و جهالتها بهدست
آوریم. یعنی از جهت اینکه مسلمان هستیم، از نظر مقتضیات زمان نه باید جاهل و مفرط
و تندرو باشیم و نه باید جامد و متقشر باشیم. باید معقول بود. (همان) از نگاه شهید
مطهری(ره) اعتدال هم در فرد و هم در جامعه لازم است. استاد بر این باور است که
اجماع در حد خودش حالت اعتدالی دارد که اگر انحرافی از این اعتدال پدید آید سقوط
خواهد کرد. جامعه مانند بدن احتیاج به اعتدال دارد. شهید مطهری(ره) درباره خطر
افراط و تفریط مینویسد: «دو بیماری خطرناک همواره آدمی را در این زمینه تهدید
میکند: بیماری جمود و بیماری جهالت. نتیجه بیماری اول، توقف و سکون، باز ماندن از
پیشروی و توسعه است و نتیجه بیماری دوم، سقوط و انحراف است. فرد متحجر و جامد از
هرچه نو است متنفر است و جز با کهنه، خو نمیگیرد، و جاهل هر پدیده نوظهوری را با
نام مقتضیات زمان به نام تجدد و ترقی موجه میشمارد. جامد هر تازهای را فساد و
انحراف میخواند و جاهل، همه را یکجا به حساب تمدن و توسعه علم و دانش میگذارد.
جامد میان هسته و پوسته است، بین وسیله و هدف فرق نمیگذارد. از نظر او قرآن نازل
شده است برای اینکه جریان زمان را متوقف کند و اوضاع جهان را به همانجایی که هست
میخکوب نماید. از نظر او، عم جزء خواندن، با قلم نی نوشتن، از قلمدان مقوایی
استفاده کردن، در خزینه حمام شستوشو کردن، با دست غذا خوردن، چراغ نفتی سوختن،
جاهل و بیسواد زیستن را به عنوان شعائر دینی باید حفظ کرد. جاهل برعکس چشم دوخته
ببیند در دنیای مغرب چه مد تازه و چه عادت نویی پیدا شده است، که فورا تقلید کند و
نام تجدد و جبر زمان روی آن بگذارد. (نظام حقوق زن در اسلام، ص 96) این دو
بیماری را باید به عنوان دو هشدار اساسی در نظر داشت که نمیگذارد اسلام ناب، خوب
عرضه شود و همواره باید در مراحل مختلف زندگی، برای از میان برداشتن این دو مانع از
سر راه ترقی و پیشرفت اسلام ناب کوشش کرد. استاد شهید درباره دشواری خط اعتدال
در نهایت میفرماید: «از جمله خاصیتهای بشر، افراط و تفریط است و پرهیز از افراط و
تفریط و گرایش به اعتدال در هر کاری خالی از دشواری نیست. گویی همیشه راه اعتدال یک
خط باریک است که اندکی بیتوجهی موجب خروج از آن است. اینکه در آثار دینی وارد شده
که «صراط» از مو باریک تر (و از لبه شمشیر تیزتر) است، اشاره به همین نکته دارد که
رعایت اعتدال در هر کاری سخت و دشوار است» (نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص 90)
|
|
|
* محمدرضا آرامی پیامبران در طول تاریخ در برابر گروههای مختلف اجتماعی
قرار گرفتند. بزرگترین دشمن آنان کافرانی بودند که به قدرت و ثروت تکیه کرده و
اجازه هیچگونه تغییری را نمیدادند. بویژه آنکه پیامبران با بیان حقایق و
روشنگریهای خود مردم را نسبت به حقوق خود آگاه ساخته و از آنان میخواستند تا
عدالت پیشه کرده و عدالت علنی را در جامعه خصوصا در حوزه قدرت و ثروت و مواهب طبیعی
اجرا نمایند. (حدید، آیه 25) بیگمان عدالت عینی و ملموس برای کسانی که همه هستی
را دنیا و مادیات آن میدانستند و همهچیز را برای خود میخواستند، سخت و غیرقابل
پذیرش بود. اگر عدالت اجرایی میشد، دیگر طبقات پایین از میان می رفت و جابهجایی
قدرت و ثروت به سادگی امکانپذیر میشد و این امکان وجود داشت که شاهزادگان برای
کارگری و کشاورزی به روستا بروند و کشاورززادگان برای پادشاهی و مدیریت جامعه به
قدرت و ثروت دست یابند. چنین تصوری برای کسانی که خودرا برتر از دیگران
میدانستند و خود را نژاد برتر میشمردند، کابوسی بزرگ بود. از این رو تمامی تلاش
خود را مصروف این معنا کردند تا به قول خودشان، اراذل و اوباش جامعه در نظام
اجتماعی و اقتصادی جامعه بالا نیایند و جای آنان را نگیرند. (هود، آیه 27)
خداوند بارها در آیات قرآنی بیان میکند که گروهی از طبقات ممتاز جامعه چون اشراف،
مترفان و مستکبران در برابر پیامبران میایستادند و اجازه تبلیغ و دعوت به ایشان
نمیدادند. البته چنین نبود که تنها کافران این گونه عمل میکردند، بلکه حتی در
جوامعی که پیامبران ایجاد کرده بودند، گروههای انحرافی رشد کرده و در همان مسیر
کافران حرکت کرده و با آموزههای تحریف شده پیامبران پیشین به جنگ پیامبران زمان
خود میآمدند. شاید روشنترین تصویری که قرآن از امتهای پیامبران در این باره به
دست میدهد، قوم یهود است که به نام حضرت ابراهیم(ع)، اسحاق (ع)، یعقوب (ع) و سپس
حضرت موسی(ع) در مقابل پیامبران قرار گرفته و آنان رابه سبب دعوتهای اصلاحی کشتند؛
(بقره، آیه 61؛آل عمران، آیات 21 و 112؛ مائده، آیه 70) چرا که آنان اصلاحات و
دعوتهایی داشتند که مخالف هواهای نفسانی آنان و مبتنی بر عدالت بود. (مائده، آیه
70) روش اشراف یهود بنابراین، همیشه در طول تاریخ حتی در میان امتها و
ملتهای پیامبران(ع) گروهها و طبقات اجتماعی حضور داشتند که با هرگونه حرکت
عدالتخواهانه مخالفت کرده و به سرکوب ملت و بلکه حتی رهبران الهی پرداخته و آنان
را به قتل میرساندند. در میان یهود، گروههای اشراف چنان قدرت و ثروت جامعه را
در اختیار گرفته بودند که اجازه نمیدادند کسی بیرون از دایره آنها حرکتی داشته
باشد. لذا به شدت مخالفت خود رابا انتخاب طالوت که از قدرت و ثروت و نشان اشرافی
بیبهره بود، علنی کردند.(بقره، آیه 247) این افراد اگر میدیدند کسی بیرون از
مجموعه و گروه طبقاتی خودشان به قدرت و ثروت میرسد، به شدت با او مبارزه میکردند
تا نابود شده یا عقبنشینی کند و به جایگاه پیشین خود بازگردد. روشهایی که آنان
برای نابود کردن این افراد به کار میبردند با توجه به شرایط و مقتضیات و نیز
امکانات، متفاوت بود. هر چند که زمامداری پیامبر زمان یعنی طالوت را به ناچار
پذیرفتند ولی در نهایت با عدم همکاری با ایشان تلاش کردند تا او در جنگ با جالوت
شکست بخورد که البته به امداد غیبی این مساله تحقق نیافت. در زمان حضرت موسی(ع)
اشراف به اشکال گوناگون با رهبری او مخالفت کردند و در هر فرصتی ساز مخالفت نواختند
زمانی قارون که از قوم یهود بود، حاضر نمیشود تا برای کمک به ملت خود انفاق کند و
ثروت خود را در خدمت فرعون و فرعونیان قرار میدهد که خشم خداوندی را موجب شده و
نابود میشود و زمین، او را با تمام ثروتش میبلعد. قارون با رفتارهای خود تلاش
میکرد تا مومنان را خوار و خفیف سازد و نشان دهد که رویه فرعونی بهتر از رویه موسی
و هارونی است. ثروت قارون به جای آنکه در خدمت مردم یهود باشد در خدمت قدرت فرعونی
بود. زمانی دیگر، اشراف و مافیای قدرت و ثروت در ملت یهود، نسبت به تغذیه و
اقتصاد پریشان اعتراض میکردند و میگفتند که چرا باید در تحریم اقتصادی قرار گیریم
و وضعیت اقتصادی ما به گونهای شود که در میان جهانیان سرافکنده باشیم. وضعیت سیاسی
و اجتماعی ما بهبود نیافته و ما در جهان و در چشم مردم خوار شدهایم. پیش از آمدن
حضرت موسی(ع) وضع ما از نظر جایگاه سیاسی و اجتماعی بد بود و قبطیان و مستکبران ما
را اذیت میکردند، اکنون نیز وضعیت بدتر شده است. پس هیچ تفاوتی میان دو دوره نیست
بلکه حتی وضعیت اجتماعی و سیاسی و جایگاه ما بدتر هم شده است. اینان با ایجاد
شرایط و بیان مطالباتی، تودههای مردم را با خود همراه کردند و باعث شدند آنان برای
بهبود وضعیت اقتصادی و اجتماعی و سیاسی خود به هر حقارتی تن دهند. از این رو همنوا
با اشراف، خواهان تنوع غذایی و واردات بیشتر مواد آسایشی و رفاهی میشوند و حاضر
میشوند تا استقلال و عزت خود را به خیار، سیر، پیاز، عدس و مانند آن بفروشند.
(بقره، آیه 61) شرایط تحریمی که در پی استقلالطلبی، عزتخواهی، عدالتجویی و
مانند آن پدید آمده بود. اشراف رفاهطلب را خسته کرد و آنان با استفاده از جو روانی
و هزینه کردن برخی از مسائل، توانستند ملت را همراه خود کرده وعلیه حضرت موسی(ع) به
شورش وادارند. (همان) روحیه ضد عدالت مافیای قدرت و ثروت اصولا مافیای قدرت و
ثروت هرگونه عدالتخواهی را بر نمیتابد واجازه نمیدهد که کسی مانع کسب ظالمانه و
رفتارهای مترفانه و مسرفانه آنان شود. در زمان حضرت شعیب مافیای قدرت و ثروت تمام
تلاش خود را میکنند تا آن حضرت از دعوت به عدالت توزیعی و عدالت ملموس در حوزه
اقتصاد دست بردارد و علیه کمفروشی و گرانفروشی آنان اقدام نکند. آنان تلاش کردند
تا با تغییر شرایط و فشار به قبیله و همراهان حضرت شعیب(ع) ایشان را به مسیری سوق
دهند که قدرت و ثروت آنان را تضمین و تامین میکند. از این رو تهدید میکنند که اگر
به ملت و رویه و آیین آنان باز نگردد او را سنگسار کرده یا میکشند و یا تبعید
میکنند. (اعراف، آیات 85 و 88) ضرورت استقامت در برابر مافیاها اگر بخواهیم
در مقابله با فشارها و تهدیدات مافیاهای قدرت و ثروت که در امت اسلام طابق النعل
بالنعل چون امت یهود شکل گرفته مقاومت کنیم باید استقامت بورزیم (توبه، آیه 7،
فصلت، آیه 30، احقاف، آیه 13) نه اینکه همراه و همنوا با آنان شویم و به آنان خدمت
رایگان کنیم. استقامت در آنچه باور داریم اصلی است که نباید فراموش کنیم. مافیای
قدرت و ثروت در عصر حضرت موسی(ع) با همراهی با فرعون و فرعونیان زمینه حرکت مردمی و
شورش علیه موسی(ع) را فراهم آوردند. آنان گفتند که تحریمها موجب شده تا از نظر
اقتصادی دچار بحران شویم و تنها به دو غذای ساده (من و سلوی) اکتفا کنیم، در حالی
که اگر با فرعونیان کنار میآمدیم وضعیت ما بهتر از این بود. از این رو، با جوسازی
علیه موسی(ع) شرایط را برای عقبنشینی آن حضرت(ع) فراهم آوردند، بنابراین حضرت(ع)
فرمان میدهد تا برای تغییر وضعیت اقتصادی باید جنگ و جهادی داشته باشند که البته
در اینجا نیز اشراف و مافیای قدرت و ثروت حاضر به همکاری نشدند و گفتند خودت این
اوضاع را ایجاد کردی و باید خودت بروی شرایط را دگرگون کنی و ما را از مشکلات
اقتصادی و کمبود تغذیه و فقدان تعدد و تنوع در آن نجات دهی. (مائده آیه 24 و آیات
دیگر)
|
|
|
(بدان ای سالک راه خدا!) مهمترین چیز در دعا این است که (دعاکننده) آن کسی را
که میخواند، بشناسد و امید پاسخ و اجابت از او داشته باشد و اغلب مردم در شناسایی
خدا مبتلا به تنزیه صرف میباشند، که مستلزم ابطال و تعطیل است. و پارهای نیز خیال
میکنند که خدا چیزی میان خالی و محیط بر بالای افلاک است و از این جهت، خدا و
معبودی را میخوانند که در مکان دور و در سمت بالا میباشد و میپندارند که عالم و
خودشان، جوهر و بینیاز و قائم به ذات نفس هستند.1 آری، انسان اگر خدای متعال را
واقعا بشناسد و در پی این شناخت دعا کند و مطالبات حقیقی و واقعی خود را مطرح کند،
یقین داشته باشد که خداوند به او پاسخ داده و درخواست و حاجات او را مورد اجابت
قرار میدهد. در احادیث قدسی آمده است: «ولو عرفتالله لما اهمک غیرالله» اگر خدا
را واقعا میشناختی هرگز هم و تلاش خود را به غیر خدا معطوف نمیکردی.
----------------------- 1- المراقبات، میرزا جواد ملکی تبریزی، ص196
|
|