(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


یکشنبه 10 شهریور 1392 - شماره 20580

انسان بهشت و بهشت انسان
نیازهای زندگي سالم انسان ها از نگاه امام صادق(ع)
برگی از دفتر معارف امام صادق(ع)
خشم؛ کلید هر بدی
   


جمال ربانی
در آموزه‌های قرآنی درباره مقام صعود انسان و سقوط او مطالبی است که برخی‌ها آن را به سبب فقدان فهم و درک، به تاویل می‌برند. در حالی که باید خودشان را تاویل برند نه آن که قرآن را تاویل کنند: «خویش را تاویل کن نه این ذکر را»
خسران انسان
از جمله آموزه‌های قرآنی که از معارف عالی و بلند قرآن است، مساله صیرورت و شدن‌های انسانی در دو جهت مثبت ومنفی یعنی صعود و سقوط است. آیات قرآنی بر این معنا تاکید دارند که انسان در دنیا در حال شدن و صیرورت است و این گونه نیست که وضعیت نهایی داشته باشد. اگر انسان از نظر قرآن حیوان متاله است، این حیوان متاله می‌تواند این صفات الهی را در خود ظهور بخشد و خدایی و ربانی شود، یا آن را از دست دهد و به پست‌ترین درجات سقوط کند، به گونه‌ای که پست‌تر از حیوانات بلکه پایین‌تر از گیاه و بلکه سنگ خارا و سخت وحتی بدتر از آن، سنگ آتش شود که سوخت دوزخ خواهد بود (اعراف، آیه 179، فرقان، آیه 44، بقره، آیات 24 و 74، انعام، آیه 43، تحریم، آیه 6، جن، آیه 15) چرا که این همه استعدادهای الهی خود را نابود کرده است و در بدی چنان غرق شده که خودش بدی و شر شده است و همین سیئات و بدی است که در جانش گر می‌گیرد و فروزان می‌شود و دوزخ را نیز می‌افروزد. (همزه، آیات 6 و 7)
این همان حالتی است که در اصطلاح قرآنی از آن به خسران یاد می‌شود (سوره عصر) چرا که در این حالت، شخص همه سرمایه و داشته‌های الهی خود را از دست می‌دهد و چیزی از آن علوم اسمایی و صفاتی که خداوند به حضرت آدم(ع) و فرزندانش بخشیده (بقره، آیه 30) باقی نمی‌ماند.
در سمت دیگر انسان با ایمان و عمل صالح که همان صراط مستقیم عبودیت است (ذاریات، آیه 56) بالا می‌رود و پس از رنگ خدایی گرفتن (بقره، آیه 138) و خدایی شدن در مقام متاله، خلیفه الهی می‌شود (بقره، آیات 30 و 31) و در مقام ربیون و ربانیون در می‌آید و مظهر ربوبیت خداوندگار می‌شود. (آل عمران، آیات 79 و 164)
انسان بهشت
البته هر چه انسان بالاتر می‌رود و در مسیر تقوا گام بر می‌دارد و تقرب بیشتری پیدا می‌کند، در عوالم کمالی بالاتری جا می‌گیرد. این عوالم کمالی همان بهشت‌هایی است که از آن به هشت بهشت یاد شده که بهشت رضوان الهی، بزرگ‌ترین آنهاست. (توبه، آیه 72) در این بهشت رضوان است که انسان در نزد پروردگار است. خداوند در این باره می‌فرماید: ان المتقین فی جنات و نهر فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر؛ متقین در بهشت‌ها و نهرهایی در جایگاه صدق در نزد پادشاهی مقتدر هستند. (قمر، آیه 55)
آنان همه بهشت‌ها را دارا هستند، چرا که در اوج خدایی بوده و با وجودشان به خداوند می‌نگرند. (قیامت، آیات 22 و 23) در این جا آنان دیگر خودشان بهشت هستند نه این که در بهشتی وارد می‌شوند. این مطلب را می‌توان از آیات 88 و 89 سوره واقعه به دست آورد، زیرا خداوند در این آیات می‌فرماید: فاما ان کان من المقربین فروح و ریحان وجنه نعیم؛ پس اگر از مقربان باشند پس روح و ریحان و جنت نعیم هستند. خداوند در این جا نمی‌فرماید که برای آنان چنین چیزهایی است، بلکه گفته شده که مقربان این چنین هستند. پس مقربان، خودشان روح و ریحان و بهشت هستند.
در روایتی که صدوق در امالی خود نقل کرده این جمله آمده که پیامبر(ص) می‌فرماید: انا مدینه الحکمه و هی الجنه و انت یا علی بابها؛ من شهر حکمت هستم و آن بهشت است و تو یاعلی در آن بهشت هستی.
پس همان گونه که انسان در جهت سقوط در درکات خودش سنگ آتشین دوزخ و سوخت آن می‌شود (جن، آیه 15)، همچنین در جهت صعود و درجات، به جایی می‌رسد که خودش بهشت می‌شود. این‌ها در همه حضرات بهشت و نشئات و عوالم آن هم حضور دارند، چون که صد آمد نود هم پیش ماست. پس متقین و مقربان در درجاتی قرار دارند که خودشان بهشت می‌شوند که یک بهشت معنوی است، همچنان که از بهشت‌های دیگر نیز بهره‌مند هستند. این بهشتی که آنان می‌شوند همان بهشت روحانی و بهشت عقلی است. از این رو در بهشت ذات الهی هستند نه صفات الهی و به آنان فرمان داده می‌شود: فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی. (فجر، آیات 27 تا 30) پس آنان خودشان بهشت روح وریحان و نعمت می‌شوند. این جاست که آنان بهشت‌ساز هم می‌شوند و هرچه اراده می‌کنند همان می‌شود و نهر ایجاد می‌کند و کارهای دیگر انجام می‌دهند. (فرقان، آیه 16، انسان، آیه 6) البته از آن جایی که خداوند بی‌نهایت است، اینان هم، مزیدگو و مزیدخواه هستند و خداوند نیز از برخی از اسمای مستاثر خود به آنان عنایت می‌کند و فراتر از اسمایی که ظهور یافته، به آنان اظهار می‌شود و درجات آنان بالاتر و بالاتر می‌رود (ق، آیه 35) و به چیزهایی دست می‌یابند که بر نفس انسانی مخفی و نهان بوده است. (سجده، آیه 17)
خداوند در آیات قرآن، گاه با آوردن حرف اضافه لام می‌فرماید که برای بهشتی‌ها درجاتی است (لهم درجات انفال، آیه 4) و گاه آن را حذف می‌کند و می‌گوید که خود بهشتی‌ها درجات هستند. (هم درجات، آل عمران، آیه 163) این قسم دوم درباره مقربان و ابرار و من خاف مقام ربه است.

 


آيت الله جوادي آملي
اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السَّلام) منبع فيّاض رحمت الهي، چشمه جوشان معرفت و حاملان حقيقي تمام دانش ها هستند. « امام جعفر صادق (ع) » در دوران رهبري خويش با تأسيس مذهب جعفري و تربيت شاگرداني سرآمد در تمامي فنون و دانش ها، منظومه نوراني علم و معرفت را فرا روي جهان بشريت قرار دادند كه رمز بقاي فكري و فرهنگي مكتب نوراني اسلام و مذهب تشيع محسوب مي شود. در آستانه
فرا رسيدن سالروز شهادت آن خورشيد هدايت، به واكاوي برخي از انديشه ها و نصايح گهربار جعفري در بيان حكيم متألّه « آيت الله جوادي آملي » مي پردازيم.
انسان كامل، يعني امام معصوم (ع) ظرف اراده فعلي و علم فعلي ذات أقدس إله است. آنچه در جهان امكان مي‌گذرد، انسان كامل به اذن خداي سبحان از آن آگاه است و مسير اراده الهي را آشناست. اگر در سخنان نوراني علي بن أبيطالب (ع) آمده است كه سَلُونِي قَبلَ اَنْ تَفقِدُونِي فَإنّي بِطُرُقِ السَّماءِ اَعلَمُ مِنّي بِطُرُقِ الاَرض(1)، فرمود: قبل از اينكه مرا از دست بدهيد، هر چه مي خواهيد از من سؤال بكنيد، براي اينكه من راههاي آسمان را بهتر از راههاي زمين مي دانم؛ همان بيان را به زبان ديگر وجود مبارك امام صادق (ع) مي فرمايد. منظور از آسمان اين منظومه شمسي نيست كه الآن عدّه زيادي در آن تردد مي كنند؛ آسماني كه قرآن كريم از آن ياد كرده است كه فرمود: روزي شما در آسمان است، دعاي شما به آسمان مي رسد، درهاي آسمان به روي كفّار باز نمي‌شود: لا تُفَتَّحُ لَهُمْ اَبوابَ السَّماء(2)؛ اين آسمان فيزيكي و مادي نيست كه كفّار مرتّب رفت و آمد مي‌كنند!بنابراين وجود مبارك حضرت امير كه مي فرمايد: من راههاي آسمان را بهتر از راههاي زمين مي دانم و از من بپرسيد، منظور آسمان ظاهر نيست؛ چون آسمان ظاهر و زمين هر دو در حكم زمينند، آنچه كه به مُلك بر مي گردد، عالم زمين است.
اهل بيت (ع) تنها حاملان حقيقي علوم
مشابه همين بيان را وجود مبارك امام صادق (ع) دارد، فرمود: در هيچ جاي عالم علم صحيحي پيدا نمي‌شود، مگر اينكه از بركت اهل بيت است. اين حرف، حرف آساني نيست. كسي با اين حرف مخالفت نكرده! آن حرفي كه علي بن أبيطالب فرمود: من راههاي آسمان را بهتر از راههاي زمين مي دانم، كسي با او مخالفت نكرده. با خود علي بن أبيطالب مخالفت كردند، او را شهيد كردند، ولي نتوانستند بگويند: شما صادق نيستيد ( معاذ الله )! و هيچ كسي هم پيدا نشد بگويد هر چه مي خواهيد از من بپرسيد! اين همه علماء و دانشمندان كه در آن روزگار بودند؛ در خاورميانه علماي فراواني بودند و آن روزها مهد علم بود امپراطوري ايران و روم براي خودش دانشمنداني داشت، در حجاز هم عالمان كم نبودند؛ ولي اين دهان چه دهاني است كه بگويد: هر چه بخواهيد از من بپرسيد!! با او هم كسي مخالفت نكرد و هيچ كس هم اين حرف را نزد، مگر اينكه رسوا شد! كدام عالم است كه ندا بدهد به كلّ علمائي كه در خاورميانه هستند كه هر چه بخواهيد از من بپرسيد! اين حرف را وجود مبارك علي بن أبيطالب در صدر اسلام نزده بود، در آن وقتي كه در مكه بود نگفته بود، آن وقتي كه در مدينه بود نگفته بود؛ آن وقتي كه خاورميانه در دستش بود گفت.
آن روز در خاورميانه دو ابرقدرت بودند؛ يكي امپراطوري ايران بود كه مي گفتند شاهنشاهي، ايران را كه مي گفتند شاهنشاهي، براي اينكه از بسياري از كشورهاي مجاور باج مي گرفت؛ و گرنه مي شد كشور سلطنتي و شاهي! كشوري را مي گفتند شاهنشاهي كه از كشورهاي ديگر كه شاه دارد، از آنها هم باج بگيرد! ايران اين جور بود. روم هم اين جور بود، امپراطور بود؛ اين حجاز يك حياط خلوتي بود بين اين دو امپراطوري. فتوحات اسلامي زود پيشرفت كرد؛ هم شرق حجاز را، يعني امپراطوري ايران را فتح كرد؛ هم غرب حجاز، يعني امپراطوري روم را فتح كرد؛ مردم تشنه عدل بودند، از ظلم حُكّام جور به ستوه آمده بودند، با رهبري و هدايت و مقدار كمي هم مقاومت اين جنگ ها به پايان رسيد، و‌گرنه اعراب چقدر قدرت داشتند كه بتوانند امپراطوري ايران را شكست بدهند؟! مردم تشنه عدل بودند و اين شعار را پذيرفتند! امپراطوري ايران و امپراطوري روم و خاورميانه آن زمان - که الآن به 50 ـ 40 كشور و دولت تقسيم شده - آن روز همه اينها در اختيار اسلام قرار گرفت و علي بن أبي طالب در آن 5 سال، حاكم مطلق خاورميانه بود؛ آن روز فرمود: سَلُونِي قَبلَ اَنْ تَفقِدُونِي و هيچ كس هم با او مخالفت نكرد كه مثلاً تو (معاذ‌الله) خلاف مي‌گویي! برخي ها رفتند همين مطلب را بازي‌كنان بگويند، فوراً رسوا شدند.
همان بيان نوراني را وجود مبارك امام صادق دارد. وجود مبارك امام صادق به دو نفر از اصحابش فرمود:مشرق برويد و مغرب برويد، حرف اين است كه ما مي گوئيم. شما علوم تجربي داريد؛ ما هم تجربي داريم، هم تجريدي داريم: شَرِّقاً وَ غَرِّباً لا تَجِدانِ شِيئاً صَحيحاً مِنَ العِلم إلا خَرَجَ مِنْ عِندِنَا اَهلَ البِيت(3)؛ اين را مرحوم كليني قبل از هزار سال نقل كرده. احياناً ممكن است خداي ناكرده كسي دهان باز كند، يا دست به قلم ببرد و بگويد اين فضائلي كه براي اهل بيت گفته شده، از زمان صفويه به بعد در آمده؛ در حالی که اين كتاب ها مال 1200 سال قبل است!!
انسان، حقيقتي مركب از روح و بدن
وجود مبارك امام صادق(ع) به همه ما فرمودند: ما يك حقيقت بسيط نيستيم مثل فرشته ها كه بدن نداشته باشيم، جسم نداشته باشيم كه روح محض باشيم؛ اينطور نيستيم. ولي دو حقيقت نيستيم كه يكي بدن باشد، يكي روح. يك حقيقت مركبيم، نه دو حقيقت؛ و اين دو جزء هم همتاي هم نيستند كه روح و بدن، بدن و روح معادل باشند؛ بلكه يكي اصل است و ديگري فرع! روح اصل است و بدن فرع. روي اين بيان نوراني، وجود مبارك امام صادق (ع) همه ما را پروراند. فرمود: شما مي خواهيد به جائي برسيد، بايد هم به جائي برسيد، در هر رشته اي و حق هم با شماست؛ اين نه تنها حق شماست، تكليف هم هست كه بايد به جائي برسيد؛ امّا اين روح را تقويت كنيد، اراده را تقويت كنيد.
فرمانبرداري بدن از اراده و روح قوي
وجود مبارك امام صادق (ع) فرمود: اصل شما روح شماست و اراده را تقويت كنيد، با قدرت اراده، بدن تبعيّت مي كند. اين از غُرر روايات امام صادق (ع) است، فرمود: مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَوِيَتْ عَلَيهِ النِيّه(4).فرمود: اگر اراده قوي بود، بدن اطاعت مي كند؛ بدن را روح مي سازد. برخي از آقايان خيال مي كردند كه يك استخوان ممكن است 80 ـ 70 سال بماند، تعجب مي كنند كه استخوان دهان چگونه 80 سال مي ماند! اگر فولاد باشد، فرسوده مي شود. غافل از اينكه اين استخوان 70 سال قبل نيست، اين را هر لحظه روح مي سازد! مگر يك استخوان است؟ مگر همان استخوان 70 سال قبل است؟! لحظه به لحظه روح دارد بدن را مي سازد، اگر او قوي باشد اينطور است. گاهي ممكن است ميليون ها سال بدن بماند؛ وجود مبارك ولي عصر اينطور است. مگر بدن همان بدن قبلي است؟! ما هر لحظه عوض مي شويم. اگر روح توانمند باشد، بدن را سالم نگه مي دارد و خوب هم مي سازد. اگر نباشد، همراه بدن مي پوسد.
اگر آب در يك حوضي، يك استخري بماند؛ بو مي‌گیرد. امّا اگر يك چشمه اي مرتّب وارد استخر بشود، از راه ديگر بگذرد هرگز بو نمي گیرد! اين روح به يك چشمه‌اي وصل است كه دائما از آنجا فيض مي گيرد و به اين بدن مي رساند. لذا شما مي بينيد در روز ماه مبارك رمضان هوا مشخص است، درجه حرارت و برودت مشخص است، زمان و زمين مشخص است؛ يكي خيلي احساس بي تابي مي كند، يكي احساس بي تابي اش بسيار كم است يا اصلاً بي تابي احساس نمي كند؛ مي گويد: ماه مبارك رمضان عيد من است.روح وقتي قوي شد، بدن را خوب نگه مي دارد؛ وقتي ضعيف شد، فقط به فكر دهان و خوردن است.در همين گراني، در همين مشكلات، در هر عصري بود؛ مي‌بينيد چه در حوزه، چه در دانشگاه رجال علمي بزرگي بر مي خيزند! يك عدّه فقط به اين فكرند كه چه ارزان شده، چه گران شده! فرمود: بايد تلاش و كوشش كرد، اين بدن را تأمين كرد؛‌ امّا اصل، جان آدم است، نه بدن آدم! فرمود:‌ اگر روح قوي بود، اراده قوي بود؛ هرگز بدن مخالفت نمي‌كند، بدن را روح اداره مي كند.
دچار شدن ظالم به شمشير ظلم خويش
بر اساس همين اصل محوري، به فرزندش امام كاظم‌(ع) وصيّت كرد؛ وصاياي اين ذوات قُدسي براي همة جهانيان است، گرچه به حسب ظاهر به فرزندشان وصيت كرده اند. فرمودند: اوّل پسرم بدان، مَنْ سَلَّ سِيفَ البَغي قُتِلَ بِه (5)؛ اگر كسي شمشير ستم را از غِلاف به در آورد، با همان شمشير كشته مي شود. يعني كسي بساط ناسازگاري، ظلم و ستم را ترويج كرد؛ بالأخره مظلومانه كشته مي شود، نه مأجورانه. خيلي ها هستند كه مظلومند، ولي مأجور نيستند! شما ديديد امير كويت گرفتار صدام شد؛ همان امير كويتي كه اوّل وعده داد امام (ره) به كويت بيايد، امام تا مرز آمد، ولي مرز را به روي او بست، به اين سيّد اولاد پيغمبر راه نداد؛ همين امير كويت تحت شمشير همين صدام قرار گرفت و نمي دانم عكسش را ديديد با عباء مُطلّا داشت گريه مي‌كرد؛ اين مظلوم بود، ولي مأجور نبود! بيان قرآن اين است كه وَ كذلِكَ نُوَلّي بَعضَ الظّالِمينَ بَعضاً (6)؛ اگر يك عدّه به راه نيايند،ما يك ظالمي را به جان ظالم ديگر مي اندازيم؛ كه او مظلوم مي شود، ولي مأجور نيست.
اگر اينچنين شد، وجود مبارك امام صادق فرمود: مَنْ سَلَّ سِيفَ البَغي قُتِلَ بِه؛ كسي راه ستم را شروع كرد، در هر كاري، در محيط كوچك يا بزرگ؛ با همان ستم از پا در مي آيد! كسي بد گوئي را، تهمت را، دروغ را ترويج كرد؛ با همان بدگوئي و دروغ و تهمت از پا در مي آيد؛ اين از وصاياي نوراني امام صادق (ع) است.
بعد فرمود: اگر جود و سخائي خواستيد؛ بالأخره انسان مي خواهد كسي سخاوتمندانه مشكل او را حل كند، فرمود: از اين جوي هاي كوچك آب نگير، از آن منبع، آب بگير. فرمود: اگر جود خواستي، به آن منبع اوّلي مراجعه كن؛ آن وقت يك اصل كلّي را فرمود. براي ائمه يك اصول هست و براي اصول فروع است، براي فروع ثمر هست؛ بعد فرمود: شما اگر ميوه طيّب و طاهر مي خواهي، بايد يك اصل پاكي باشد؛ اصل پاك همه اين فضائل،توحيد الهي است، اگر خواستي از او بخواه! آنگاه با وسائط فرشته و غير فرشته مشكل شما را حل مي كنند، ولي شما دائماً با او در ارتباط باشيد، در حضور او با او مخالفت نكنيد.
نيازهاي سه گانه همه جوامع انساني
يك بيان نوراني اي از امام صادق (ع) رسيده است كه بخشي مربوط به مسائل فقهي و حوزوي و دانشگاهي و فرهنگي و نظامي و امثال اينهاست، بخشي هم مربوط به محيط زيست و اينهاست. اين دو تا روايت 6 امر را به ما مي‌آموزد؛ در روايت اوّل كه 3 امر را ذكر كردند، فرمود: ثَلاث‎ْ لا يَستَغنِي اَهلُ كُلِّ بَلْدَهٍ عَنهَا، فرمود: 3 اصل محوري است كه مردم هيچ شهري از آ‎نها بي نياز نيستند. فَاِنْ عَدِمُوا كانُوا هَمَجاً؛ اگر فاقد اين اصول سه گانه بودند، زندگي آنها ديگر متمدّنانه نيست، زندگي هَمَج است. فَقيهٌ عالِمٌ وَرِع، طَبيبٌ بَصيرٌ ثِقِه، اَميرٌ خَيِّرٌ مُطاع(7)؛ اوّل داشتن يك فقيه، عالم ديني، ‌دين شناس؛ نه دين فروش، نه فقه فروش؛ مُتورّع، زاهد، پاك، با فقاهت، با عدالت؛ فَقيهٌ عالِمٌ وَرِع، اين يك. دوّم، طَبيبٌ بَصيرٌ ثِقِه؛ داشتن نظام پزشكي خوب، دلسوز، مهربان، حاذق، امين، راز دار، پاك. سوّم داشتن ارتش و سپاه خوب؛ اَميرٌ خَيِّرٌ مُطاع. فرمود: هر كشوري فاقد اينها باشد، ديگر متمدّن نخواهد بود! او هم بايد در مسائل فرهنگي رشد كند، هم مزاحم كسي نشود، هم زير بار ستم كسي نرود. اين عناصر سه گانه، اين نهادهاي سه گانه اصيل كه زير مجموعه فراواني دارند، مي توانند اين هدف را تأمين كنند. اين روايت ناظر به اين عناصر اصلي و سه گانه است.
ضروريات زندگي سالم انسان ها در دنيا
روايت ديگري از ذات مقدّس امام صادق (ع) است كه مربوط به محيط زيست و زندگي دنيا و خوب زندگي كردن و اينهاست. فرمود:‌ ثَلاثْ لا تَطيبُ السُّكنَي إلا بِهَا؛ 3 اصل است كه هيچ جامعه اي از آنها بي نياز نيست، اَلهَوَي الطَّيِبْ وَ الماءُ الغَزير وَ الأرضُ الخَّوارِه (8) كه هر كدام اينها نيازمند به شرح است. هواي طيّب و پاك مي خواهد، آب سالم و فراوان مي خواهد، سرزمين حاصلخيز. چه را اينها نگفتند؟! اگر يك وقتي ما در برابر اينها مي گوئيم: كَلامُكُمْ نُور، چون همه اينها را چه آنچه به دنيا بر مي گردد، چه آنچه به آخرت بر مي گردد بيان كردند. فرمودند: زندگي وقتي گواراست كه شما يك هواي طيّب و سالم داشته باشيد، يك محيط سالم داشته باشيد، يك آب آشاميدني فراوان داشته باشيد، يك زمين كشاورزي خوب داشته باشيد. مبادا دست يك ملّتي به طرف بيگانه دراز بشود! اين رئيس مذهب ماست، ما او را به امامت قبول كرديم با جان و دل؛ دستور رسمي اش اين است. اينها گرچه به صورت جمله خبريّه آمده است، ولي به داعي انشاء القاء شده؛ اينها جمله خبر و گزارش و وصف نيست، اينها دستور است. يعني وقتي به يك فقيه مي دهيد، از اينها حكم انشائي مي فهمند؛ گرچه جمله، جمله خبري است؛ يعني اينچنين باشيد! صرف گزارش و وصف نيست. فرمود: محيط سالم تهيه كنيد، آب فراوان تهيه كنيد، با سد سازي و امثال سد سازي جلوي هدر رفتن آب را بگيريد؛ كشاورزي تان مستقل باشد. منتها وجود مبارك حضرت امير چون كلّ اين خاورميانه در اختيار حضرت بود و حكومت داشت؛ همان حرف ها را به صورت جمله انشائي و آمرانه دستور مي داد.
لزوم ساده زيستي رهبران الهي
يك وقتي گفتند: عسل هاي فراواني در خاورميانه بود که آن را به عنوان وجوه شرعي وماليات مي پرداختند. يك وقتي وجود مبارك حضرت امير (ع) رو كرد به اين عسل، فرمود: خيلي خوشرنگي، ولي من نمي دانم مزه ات چيست!! اواين را حرام نكرده، فرمود: رهبران الهي بايد ساده تر زندگي كنند. اين را آن وقتي كه كلّ خاورميانه در اختيار او بود فرمود.
آن روز، بارها شنيديد؛ نه سكه بود، نه اوراق بهادار و اسكناس. پول رائج مملكت شمش طلا و نقره بود؛ يعني كسي كه مي رفت نان تهيه كند، يك تكه طلا مي داد، يك مثقال طلا، كمتر و بيشتر مي داد؛ آن كالا را مي خريد. هر كسي در خانه خودش مثل قبلاً كه بخاري و نفت و گاز نبود، هيزم داشت؛ هر كسي در خانه خودش اين شمش طلاها را داشت؛ منتها بعضي كم، بعضي زياد. بعضي انبارشان مثل آن دوره هائي كه هنوز بخاري نبود، پر از هيزم بود. عمروعاص از همين قبيل بود كه ورثه عمروعاص با تبر اين شمش طلا را تقسيم كردند؛ مثل چوب گردو و همين انبارهائي كه شما مي بينيد. در خاورميانه آن روز هنوز سكه رسم نشده بود، بعدها در زمان عمر بن عبد العزيز رسم شد؛ بعد از سكه هم اسكناس و اوراق بهادار آمد. اينكه در روايات دارد 4 مثقال طلا، 5 مثقال طلا، درهم، دينار؛ براي همين جهت است.پس ثروت فراوان بود، طلا و نقره فراوان بود؛ فرمود: علي بن أبيطالب نمي داند كه طعم عسل چيست!!
غذاي حلال، عامل پيدايش علم حقيقي
حالا لازم نيست كسي به آن حدّ برسد، مقدور هم نيست؛ ولي اگر جلوي حرام را بگيرد، خيلي از چيزها براي او روشن مي شود. علم تنها در حوزه و دانشگاه نيست؛ اينها علوم بيروني است، اينها واردات است. امّا علمي كه از درون بر مي خيزد، از غذاي پاك نشأت مي گيرد. ممكن نيست كسي که هر غذائي وارد دهانش می شود،بتواند به جائي برسد! بالأخره اين غذاست كه انديشه مي شود، اين غذاست كه انگيزه مي شود. چه جور مي شود كه يك امر ناپاكي به صورت پاك در بيايد؟! اگر آن بزرگوار گفت: اي برادر تو همان انديشه اي، اين انديشه را اين غذا مي سازد! يكي از بيانات نوراني امام صادق (ع) و ائمه ديگر اين است؛ اين را مرحوم صاحب وسائل در كتاب هاي روائي ما هم نقل كرد، فرمود: اَلكَسبُ الحَرامْ يَبينُ فِي الذريّه(9). مال حرام نه تنها در خود آدم اثر سوء مي گذارد، در نوه هاي آدم هم اثر مي گذارد! مگر اين فكر از همين غذا بر نمي خيزد؟ چه جور مي شود غذاي حرام بشود فكر پاك؟! چه جور مي شود غذاي حرام بشود انديشه پاك، انگيزه پاك، اراده پاك؟! اگر خداي ناكرده ربا بود، به صورت هاي گوناگون و مشروع جلوه داده شد؛ اگر خداي ناكرده مفاسد اقتصادي بود، اگر خداي ناكرده آلودگي هاي رانت خواري و رشوه و اينها بودند؛ در يك چنين جامعه اي، فكر پاك و انديشه پاك بسيار كمياب است!اينها يك علومي نيست كه فيزيك تهيه كند،علمي نيست كه علوم تجربي بفهمد! دراين علمها بين حلال و حرام فرقي نمي كند.
قلب مريض از منظر قرآن كريم
اگر قرآن كريم فرمود: بعضي ها از نظر قلب بيمارند، شما اين را پيش متخصص قلب ببريد، مي گويد: نه، اين مرضي ندارد! امّا آن ديد ملكوتي مي گويد: فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللهُ مَرَضاً (10). اين ديد ملكوتي مي گويد: اگر كسي با داشتن همسر به نامحرم طمع مي كند؛ اين قلبش مريض است، اين بيماري قلبي دارد. در سوره مباركه احزاب به همسران رسول گرامي (ص) فرمود: لا تَخضَعْنَ بِالقُولْ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلبِهِ مَرَضْ وَ قُلْنَ قُولاً مَعروفاً (11). فرمود: شما صدايتان را نازك نكنيد، زنانه حرف نزنيد؛ زيرا آن مردي كه قلبش مريض است، طمع مي كند. معلوم مي شود اگر كسي به نامحرم طمع كرده است، در فرهنگ قرآن مريض است. اينها را امام صادق و امام باقر و ائمه ديگر (عليهم السَّلام) مي دانند؛ اينها طبيبند، اينها متخصص قلبند. اينها با علوم تجربي حل نمي شود! نشانه اين بيماري ها نا امني اجتماعي است. فرمود: غذاي حرام هرگز انديشه پاك نمي‌شود، غذاي حرام مانع استجابت دعاست. اينها بيانات نوراني امام صادق (ع) است كه به دو نفر از اصحابش فرمود: شَرِّقاً وَ غَرِّباً، علم همين است كه ما گفتيم. پس اينها مصالح دنياي ما را گفتند، مصالح آخرت ما را گفتند؛ و اصالت انسان به روح است، او را هم گفتند، تقويت روح را هم گفتند؛ آن وقت بدن تحمّل مي كند.
عدم مانع بودن مشكلات
در پيشرفت انسان
گرچه نبايد مشكلات در جامعه باشد، ولي مشكلات مانع ترقّي هم نيست.آنكه اين نظام را ساخت، فرمود: من انسان را در مشكل قرار دادم. ذات أقدس إله كه آفريدگار همه ماست، سوگند ياد كرده؛ فرمود: من قسم ياد مي كنم؛ من انسان را ساختم، من مي دانم انسان در چه حالتي است:لَقَدْ خَلَقنَا الاِنسانَ فِي كَبَدٍ(12)؛ «كَبَد»، «مُكابَده» يعني رنج و خستگي و دشواري و مشكلات، «كَبِد» همين دستگاه گوارش است؛ فرمود: انسان اگر مي خواهد راحت باشد، بايد برود بهشت! اين 80 سال، اين 100 سالي كه زندگي مي كند، اينجا ممكن نيست راحت باشد! بالأخره يك گوشه زندگي اش لنگ است؛ يا مشكل مالي دارد يا مشكل فكري دارد يا مشكل خانوادگي دارد يا مشكل سياسي دارد. اينچنين نيست كه اگر كسي مشكل مالي نداشت، همه مشكلاتش حل شده باشد؛ دهها مشكل او را تهديد مي كند.
انسان در كوره آزمون است.فرمود: لَقَدْ خَلَقنَا الاِنسانَ فِي كَبَدٍ، با قسم؛ من خلق كردم انسان را، من مي دانم اينجا كجاست؛ اينجا جاي آزمون است. مثل اينكه انسان 80‌سال روز كنكورش است؛ در شب و روز كنكور كسي آسايش ندارد! ما هر لحظه در آزمون الهي هستيم. مگر انسان را بي امتحان رها مي كنند؟! شما سفر ابد در پيش داريد. اگر به يك كسي بخواهند مدرك ليسانس بدهند، يك مقدار فشار كنكور لازم است؛ امّا اگر يك كسي بخواهد مدارك ديگر بگيرد، مشكلات بيشتري دارد. اگر كسي بخواهد مدرك ابدي بگيرد، اين بايد 80 سال آزمون بدهد! الآن كه ما اينجا نشسته ايم، الحمد لله از سلامت برخورداريم، ما مبتلا به سلامتيم؛ آنها كه در بخش هاي بيمارستان بستری اند، مبتلا به مرضند! تعبير قرآن كريم در سوره مباركه فجر اين است: فَاَمَّا الاِنسانْ اِذَا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَاَكرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبّي اَكرَمَنِ. وَ اَمّا اِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبّي اَهانَنِ(13). فرمود: بعضي ها را ما مبتلا به سلامت مي كنيم، مبتلا به قدرت مي كنيم، مبتلا به مال مي كنيم؛ اين خيال مي كند پيش ما عزيز است! بعضي ها را مبتلا مي كنيم به بيماري و اينها، خيال مي كند پيش ما ذليل است؛ خير، آنها در كلاس ابتلاء و آزمون سلامت و قدرت نشسته اند، ببينيم از اين سلامت چه بهره مي گيرند، از اين قدرت چه بهره مي گيرند! اينها در كلاس آزمون فقر نشسته اند، ببينيم صبر مي كنند يا نه! اوضاع هم گاهي بر مي گردد؛ گاهي چند روز آنها هستند، چند روز اينها هستند؛ اينطور نيست كه زندگي يكسان بماند!
تنها خوبي دنيا همين گذرا بودن اوست، تغيّر اوست! تغيّر، نعمت بسيار خوبي است. فرمود: ما كسي را خارج از حوزه ابتلاء و امتحان نگه نداشتيم. الآن ما واقعاً مبتلا به سلامتيم؛ مبتلاء يعني ممتحن، ابتلاء يعني آزمون: اِنَّ هذَا لَهُوَ البَلاء المُبين(14) اين است، بَلُوناهُمْ بِالحَسَناتِ وَ السَّيئات(15) اين است. ما الآن مبتلا به سلامتيم، يعني ممتحن به سلامتيم؛ ببينيم از اين سلامت چه بهره برداري مي كنيم!
(بيانات معظم له در جلسه درس اخلاق در آستانه سالروز شهادت حضرت امام جعفر صادق (ع) در ديدار با جمعي از طلاب، فضلاء، دانشجويان، سپاهيان و اقشار مختلف مردم ـ قم ؛ 25/ 8/ 1385)
پی نوشت ها :
(1) نهج البلاغه/ خ189
(2) اعراف/ 40
(3) الكافي/ 1/ 399
(4) الاَمالي لِلصدوق/ 329
(5) بحار الأنوار/ 75/ 202
(6) انعام/ 129
(7) بحار الأنوار/ 75/ 235 ـ با اندكي تفاوت
(8) بحار الأنوار/ 75/ 234
(9) وسائل الشيعه/ 17/ 82
(10) بقره/ 10
(11) احزاب/ 32
(12) بلد/ 4
(13) فجر/ 15 و 16
(14) صافات/ 106
(15) اعراف/ 168

 


محمدمهدی رشادتی
امام صادق(ع) فرمود: الغضب مفتاح کل شر. خشم کلید همه بدیهاست. (خصال ج 1 ص 66)
حواریون حضرت عیسی(ع) چون پروانه به دور شمع وجود او حلقه زده بودند. در میان صحبت‌ها پرسیدند: ای آموزگار سعادت! به ما بیاموز که سخت‌ترین و دشوارترین چیزها چیست؟ فرمود: سخت‌ترین امور، غضب خداست. پرسیدند: چگونه از غضب خدا دور گردیم؟ فرمود: نسبت به یکدیگر غضب نکنید. پرسیدند: علت غضب چیست؟ فرمود: علت غضب تکبر و خودمحوری و کوچک شمردن مردم است. (داستان دوستان ج1 ص 265)
گفت عیسی را یکی هشیارسر
چیست در هستی ز جمله صعب‌تر
گفتش: ای جان صعب‌تر خشم خدا
که از آن دوزخ همی لرزد چو ما
گفت از این خشم خدا چه بود امان؟
گفت ترک خشم خویش اندر زمان
(مثنوی مولوی دفتر 4- 114- 113- 112)
رگ پیغمبری
نقل می‌کنند: ذی‌الکفل(ع) از پیامبران الهی بعد از سلیمان نبی(ع) بود که هرگز خشمگین نمی‌شد مگر برای خدا.
شخصی تصمیم گرفت او را عصبانی کند. یک شب هنگام خواب به در خانه او رفت و محکم آن را کوبید. حضرت آمد و پرسید چه کار دارید؟ مرد گفت: ببخشید من مسئله‌ای داشتم می‌خواستم بپرسم ولی وقتی شما را دیدم فراموش کردم. پیامبر فرمود: برو هر گاه یادت آمد بیا بپرس. آن شخص عمدا در همان شب سه بار آن کار را تکرار کرد و در هر سه بار پیامبر فرمود: اشکالی ندارد برو هرگاه یادت آمد بیا و بپرس. (داستان دوستان ج 2 ص 104)
ترک خشم و شهوت و حرص‌آوری
هست مردی و رگ پیغمبری
(مثنوی، دفتر 5- 4026)
مرحوم رجبعلی خیاط نقل می‌کند: شبی حوالی غروب از نزدیک مسجدی عبور می‌کردم. برای درک فضیلت نماز اول وقت وارد مسجد شدم. دیدم شخصی مشغول نماز است و هاله‌ای از نور اطراف سر او را گرفته است. پیش خود فکر کردم که بعد از نماز با او مأنوس شوم و ببینم چه خصوصیاتی دارد که چنین حالتی در نماز برایش پدیدار شده است.
پس از پایان نماز همراه او از مسجد خارج شدم. نزدیک در مسجد با خادم مسجد بگو مگویی کرد و به او پرخاش نمود و به راه خود ادامه داد. پس از عصبانیت دیدم آن هاله نور از دور سرش محو شد. (کیمیای محبت ص 222)
امام حسن(ع) فرمود: قدرت اندیشه و خصلتهای درونی انسان هنگام عصبانیت شناخته و آشکار می‌شود. (فرهنگ سخنان امام حسن(ع) ص 51)
از امام پنجم(ع) نقل شده که: غضب شعله‌ای است از شیطان که در دل انسان شعله‌ور می‌شود.
(اصول کافی ج 3 ص 415)
خشم تو تخم سعیر دوزخ است
هین بکش این دوزخت را کین فخ است
(مثنوی، دفتر 3- 3480)
مردی به پیامبر اکرم(ص) گفت مرا تعلیم بده. فرمود: برو غضب مکن. او گفت همین جمله مرا بس است و به سوی همشهریان خود رفت. روزی میان آنها جنگی بپا شد. آن مرد ناگاه به یاد سخن پیامبر(ص) افتاد. سپس اسلحه را کنار گذاشت و پیش طرف‌های مقابل رفت و گفت: هر خسارتی که به شما وارد شده می‌پذیرم و بیایید جنگ نکنیم. آنها وقتی این وضع را دیدند با یکدیگر آشتی نموده و کینه‌ها را کنار گذاشته و صلح کردند. (اصول کافی ج 3 ص 414)
عوامل خشم
بزرگان از عوامل مهم خشم به موارد زیر اشاره می‌کنند: تکبر، عجب، شوخی، عیب‌جویی، لجاجت نمودن، مجادله کردن، مخالفت، تمسخر، شدت حرص بر مال و مقام و... (اخلاق شبر ص 249)
از مرحوم آیت‌الله بهجت می‌پرسند: برای درمان عصبانیت چه کنیم؟ فرمود: با عقیده کامل زیاد صلوات فرستادن و گفتن اللهم صل علی محمد و آل محمد. (به سوی محبوب ص 52)
برای کاستن از شدت غضب روش‌های زیر مؤثر است: تغییر حالت مثلا اگر ایستاده‌ایم بنشینیم و اگر نشسته‌ایم دراز بکشیم. با طرف مقابل تماس بدنی بگیریم مثلا دست او را بفشاریم. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بگوییم.
سکوت کنیم. با آب سرد وضو بگیریم. (اصول کافی ج3 ص 412-415- اخلاق شبر ص 250- مجموعه ورام ج 1 ص 241)
نشانه‌های افراد دورو
امام صادق(ع) فرمود: ثلاث من کن فیه فهو منافق و ان صام و صلی، من اذا حدث کذب و اذا وعد اخلف و اذا ائتمن خان. سه صفت است که در هر کس باشد نشانه و علامت منافق بودن اوست، گرچه نماز می‌خواند و روزه می‌گیرد. 1)وقتی صحبت می‌کند دروغ می‌گوید. 2) وقتی وعده می‌دهد، خلف وعده می‌کند. 3)وقتی مورد اعتماد قرار می‌گیرد در امانت خیانت می‌کند. (تحف‌العقول ص 329)
حضرت در فراز دیگری می‌فرماید: از کارهایی که مجبور می‌شوید عذرخواهی کنید بپرهیزید. زیرا مؤمن سخنی نمی‌گوید و یا عملی مرتکب نمی‌شود که ناچار گردد عذر بخواهد. اما منافق هر روز رفتار بدی انجام می‌دهد و مجبور است عذرخواهی کند. (نصایح لقمان ص 160)
و نیز فرمود: منافق سه نشانه دارد. زبان او وگفته‌هایش با دلش، دلش با عملش و ظاهرش با باطنش سازگاری ندارد. (همان ص 281)
امیرالمؤمنین(ع) در نامه‌ای که به محمدبن ابی‌بکر وقتی او را والی مصر کرده بودند نوشته‌اند، در آنجا می‌فرماید: من از پیغمبر اکرم(ص) این حدیث را شنیدم که می فرمود: من از آینده امت خود نگران و بیمناک هستم. از مؤمنان بیم ندارم، از مشرکین هم نگرانی ندارم، بلکه از منافقان بیم دارم که زبانشان دانا و متظاهر است به اسلام. بلکه همه ظواهرشان، ظواهر اسلامی است اما دلشان به سوی دیگری است. (پانزده گفتار ص 126) مثل منافق مثل جو فروشی و گندم‌نمایی است. (همان ص 131)
آن منافق مشک بر تن می‌نهد
روح را در قعر گلخن می‌نهد
بر زبان، نام حق و در جان او
گندها از فکر بی‌ایمان او
(مثنوی مولوی دفتر 2- 269-268)
نشانه‌های منافق
شایسته است در اینجا از زبان حضرات معصومین(ع) به برخی از رفتارهای افراد منافق اشاره‌ای بنماییم. توضیح اینکه این رفتارها اگر موردی و به تعداد کم باشند، علاج آنها آسان است. اما در صورت تکرار زیاد، کم‌کم در روان آدمی رسوخ کرده و به عنوان صفات ثانویه در او پدیدار می‌گردد. در این حالت رهایی از آنها نه اینکه غیرممکن باشد بلکه بسیار مشکل و درمانش بس پرهزینه خواهد بود.
انسان منافق هرگاه کاری کند آن را فاش ساخته و در بوق کند. هرگاه روزی‌اش زیاد شود سبکسری کند و هرگاه روزی‌اش کم شود به غل و غش روی آورد. به مساجد نزدیک نمی‌شود مگر با اکراه و ریاکاری. خود را بزرگ می‌شمارد بطوری که با کسی انس و الفت نمی‌گیرد و کسی هم با او الفت نمی‌گیرد. شب مانند چوب خشک می‌افتد (شب زنده‌داری ندارد) و روز صدای خود را به جر و بحث بلند می‌کند. خشوع بدن او بر خشوع دل می‌چربد. هرگاه نگاه می‌کند برای سرگرمی است و هرگاه سکوت می‌نماید همراه با غفلت است. وقتی سخن می‌گوید بیهوده‌گویی می‌کند.
آن‌گاه که بی‌نیاز شود طغیان می‌کند. وقتی گرفتاری به او می‌رسد داد و فریاد راه می‌اندازد. از روزی اندک خدا ناخشنود می‌شود و روزی بسیار هم او را خشنود نمی‌سازد.
دیگران را از کار بد نهی می‌کند اما خود نهی نمی‌پذیرد. به آنچه دستور می‌دهد خودش عمل نمی‌کند. اگر کسی با او مخالفت کند، پشت سر او بدگویی می‌کند. امام صادق(ع) خشکیدگی چشم، سخت‌دلی، مداومت بر گناه، حرص به دنیا را از جمله علامت‌های اشخاص منافق معرفی می‌فرماید.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: صلوات فرستادن بر من و اهل بیتم و نیز صلوات فرستادن بلند، نفاق را از بین می‌برد.
(میزان الحکمه ج2 ص 1011- 1012- 1013)

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10