(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


یکشنبه 17 شهریور 1392 - شماره 20585

انتقاد و انتقادپذیری از نگاه قرآن
نگاهی تازه به ربا
   


علی جواهردهی
انتقاد و انتقادپذیری مسأله‌ای است که در مناسبات قدرت معنا و مفهومی درست می‌یابد. به این معنا که مسأله تحمل دیگری در حوزه روابط اجتماعی و روان‌شناسی هنجاری هرچند مسأله مهم و اساسی است ولی در حوزه مناسبات قدرت تحمل دیگری به شکل انتقادپذیری تجلی واقعی و حقیقی می‌یابد. اصولاً توان و ظرفیت تحمل مردم در زمان قدرت به شدت کاهش می‌یابد و از هرگونه نقد و انتقاد ناخشنود می‌شوند و واکنش‌های تند و عصبی از خود بروز می‌دهند. از این‌رو اگر از انتقاد و انتقادپذیری سخن به میان می‌آید مهم ترین مصادیق خود را در حوزه رفتارشناسی قدرت و مناسبات میان دولت و ملت نشان می‌دهد. با این همه این تأکید بدان معنا نیست که در حوزه‌های دیگر ارتباطات اجتماعی نمی‌توان از آن سراغ گرفت بلکه مسأله فراگیری است که همه حوزه‌های رفتاری انسانی را دربر می‌گیرد. در این نوشتار تلاش می‌شود که نگرش قرآن به مسأله نقد و انتقادپذیری تبیین شود.
تحمل دیگری
جامعه مجموعه‌ای از افراد انسانی است که در یک منطقه جغرافیایی به علل طبیعی همانند هم‌نژادی و یا اهداف خاص دیگر چون امنیت و آرامش و آسایش گرد هم آمده‌اند تا از توان و ظرفیت یکدیگر بهره‌گیرند و نیازهای جسمی و روحی خویش را برآورده سازند. هر یک از افراد جامعه دارای شخصیت و اهداف و نیازهای عمومی و خصوصی است. شخصیت و روحیات افراد جامعه به علل مختلف مانند وراثت و تربیت، متفاوت و گاه متضاد است. از این‌رو تنوع خواسته‌ها و علایق و دلبستگی‌ها از سویی و نیز روحیات و عواطف انسانی از مهرورزی محض تا خشونت و ترور و قتل از سوی دیگر در هر جامعه‌ای یافت می‌شود. بنابراین اصول عقلانی محض، مردمان را به اموری وادار می‌سازد تا برخلاف حتی میل و علاقه خویش بدان پایبند باشند و یا سنت‌ها و سیره‌های عقلایی در یک فرآیند طولانی ایجاد می‌شود تا مناسبات میان مردمی را سامان دهد. غیر از اصول عقلانی و عرفی و اخلاق، اصول دیگری نیز از سوی اهالی قدرت از شیخ و پیر و رئیس قبیله و یا دولت وضع می‌شود تا حدود و مرزهای آزادی را مشخص کند و در صورت تعرض، مجازات و تنبیه نماید. بنابراین قوانین نیز به نوعی برای ایجاد تعادل در مناسبات میان افراد جامعه وضع می‌شود.
با این همه آنچه عنصر اصلی و اساسی و مؤلفه واقعی مناسبات و روابط اجتماعی را تشکیل می‌دهد، ظرفیت و توانمندی ذاتی و فردی است که از آن به تحمل دیگری یاد می‌شود. زمانی خانواده شکل می‌گیرد که دو تن از افراد مخالف جنسیتی بخواهند در کنار هم و زیر یک سقف قرار گیرند، در اینجاست که مسأله تحمل دیگری خود را نشان می‌دهد. اگر انسان نتواند در کنار خود، کس دیگری را تحمل کند نمی‌تواند زندگی خانوادگی را تشکیل دهد. تحمل دیگری بدان معناست که اشخاص با تفاوت‌های شخصیتی و رفتاری و خواست‌ها و نیازهای مختلف می‌بایست در کنار هم قرار گیرند. گاه تضاد منافع و خواسته‌ها و نیز روحیات موجب می‌شود تا درگیر شوند. در اینجاست که مسأله تحمل دیگری به معنای نادیده گرفتن برخی از منافع کوچک‌تر و کم اهمیت‌تر و ارزش و اهمیت دادن به منافع مهم‌تر و اساسی‌تر مطرح می‌شود. در چنین شرایطی مسأله تزاحم خود را نشان می‌دهد و شخص عاقل کسی است که در صورت تزاحم، اهم و مهم را در کنار هم قرار دهد و اهم را مقدم قرار دهد. گاه تزاحم ممکن است حتی در میان دو امر اهم رخ دهد و هر دو مسئله از نیازها و خواسته‌های اساسی باشد ولی باز در آنجا انسان میان آن دو، سبک و سنگین می‌کند و یکی را مقدم و مرحج تشخیص می‌دهد.
در زندگی جمعی این‌گونه مسائل بسیار اتفاق می‌افتد و شخص روزانه با ده‌ها مسئله مواجه می‌شود که می‌بایست یکی را فدای دیگری کند. در اینجاست که مسئله تحمل برای افزایش روابط و دست‌یابی به اهداف والا و برتر، خود را نشان می‌دهد.
بخشی از جامعه‌پذیری به معنا و مفهوم ایجاد تحمل در دیگری است و جامعه می‌کوشد تا به اشخاص و افرادی که در جامعه زندگی می‌کنند شیوه تحمل دیگری را بیاموزد. کودکان در آغاز که تفاوت نیازهای خود و دیگری را درک نمی‌کنند و «من» در آنها تقویت نشده است با یکدیگر به خوبی بازی می‌کنند و وسایل خویش را در اختیار دیگری قرار می‌دهند ولی همین که تفاوت‌هایی را درک کردند با یکدیگر درگیر می‌شوند. از این زمان است که کودکان می‌آموزند تا دیگری را تحمل کنند. کودکانی که در خانه و به‌طور انفرادی زندگی می‌کنند در آینده در جامعه و یا خانواده خود دچار مشکل می‌شوند؛ زیرا ظرفیت و توان تحمل دیگری را بالا نبرده‌اند. از این رو روان‌شناسان اجتماعی، مهدکودک‌ها را مرکزی برای جامعه‌پذیری و تحمل دیگری می‌دانند. شاید مدرسه و دبستان این کار را انجام دهد ولی برای بسیاری از کودکان آن زمان دیر است. در خانه‌های تک‌فرزند این مسئله به شکل حادتری بروز می‌کند؛ زیرا رقیبی در خانه وجود ندارد تا با خواست‌ها و مطالبات او درگیر شود. از این‌رو درجامعه‌پذیری دچار مشکل می‌شوند مگر آنکه مدرسه و اجتماع این کار را انجام دهد.
به هرحال مسئله انتقاد، ارتباط تنگاتنگی با تحمل دیگری دارد. کسانی که از ظرفیت بالای تحمل دیگری برخوردارند به سادگی با انتقاد کنار می‌آیند.
نسبت میان نظارت و انتقاد
اصولا میان انتقاد و نظارت ارتباط معناداری وجود دارد. از آنجایی که در نقد و انتقاد تلاش می‌شود تا کارهای خوب از بد جداسازی و مشخص شود نیازمند نظارت دائمی است. شخصی می‌تواند قضاوت و داوری درستی داشته باشد و در انتقاد خویش به بیراهه نرود که بتواند نظارت دقیق روی رفتار و اعمال دیگری داشته باشد. از این رو میان انتقاد و نظارت ارتباط تنگاتنگ و معناداری می‌توان یافت. شخص منتقد نیازمند آن است که رفتار و کردار و اعمال و کارهای دیگری را زیر نظر داشته باشد و به تعبیر قرآنی مراقب وی باشد. مراقبت که از واژه عربی رقبه به معنای گردن، گرفته شده به این معناست که شخص برای دیدن بهتر امری و یا چیزی گردن فراز می‌کشد. از این‌رو به ناظر و بیننده‌ای که می‌کوشد تا به دقت تمام و با احاطه کامل علمی امری را ببیند و آن را تجزیه کند و یا آن را حفظ کند مراقب می‌گویند. مراقب کسی است که با گردن‌کشی می‌کوشد تا احاطه عملی به مسأله بیابد و هم آن را حفظ و نگه‌داری کند و نیز همه جوانب امر را زیرنظر داشته باشد. از این‌رو فرشتگان موکل خداوند را رقیب گفته‌اند.
مناسبات قدرت و مسأله انتقاد
چنان که گفته شد انتقاد، مسأله‌ای است که در روابط اجتماعی مطرح است و بیشتر در حوزه مناسبات قدرت معنا و مفهوم می‌یابد. لذا ارتباط تنگاتنگی با مسأله تحمل‌پذیری و نظارت پیدا می‌کند.
هر کسی که در مقام قدرت نشسته است و یا احساس قدرت می‌کند و به تعبیر قرآنی استکبار می‌ورزد و یا تکبر و نخوت و تفاخر و غرور وی را گرفته است از درجه تحمل کمتری نسبت به زیردستان برخوردار است و نسبت به هرگونه انتقاد، واکنش‌های تند و خشونت‌باری بروز می‌دهد. به این معنا که بیشتر اهل قدرت و یا توهم‌کنندگان آن توان و ظرفیت کمی از تحمل برخوردارند. این‌گونه است که در خانواده‌های پدرسالار و یا حتی فرزند سالار و مادرسالار، دیگری احساس می‌کند که نمی‌تواند به سادگی رابطه مثبت با سوی دیگر ایجاد کند. زنانی هستند که در خانه سکوت می‌کنند زیرا شوهر را شخصی نمی‌یابند که تاب تحمل انتقاد را داشته باشد. گاه حتی در خانواده‌های امروزی این مسأله نسبت به فرزندان بسیار دیده می‌شود که فرزند به گونه‌ای احساس غرور می‌کند و اجازه انتقاد به پدر و مادر را نمی‌دهد.
در حوزه عمومی نیز با این مسأله روبه‌رو هستیم. بسیاری از مسئولان و اهالی قدرت و یا کسانی که احساس و توهم قدرت و غرور به ایشان دست داده است رفتاری برخلاف انتظار از خود بروز می‌دهند و از اینکه مورد نظر باشند و رفتار و کردارهای آنان ارزیابی و داوری و به نقد کشیده شود خشنود نمی‌شوند. از این‌رو با تندی و نارضایتی با انتقاد و انتقادکنندگان برخورد می‌کنند.
جایگاه انتقاد در آموزه‌های قرآنی
قرآن به عنوان کتاب راهنمای انسان در زندگی فردی و اجتماعی به همه مسائل مهم پرداخته است که یکی از مهم ترین این امور، مسأله روابط اجتماعی و چگونگی تعامل با دیگری در همه سطوح و رده‌های اجتماعی است. از این‌رو به روابط میان مؤمنان و نیز مؤمنان و دولتمردان اشاره می‌کند و مسأله انتقاد و انتقادپذیری را به روشنی طرح و مصادیق بسیاری را بیان می‌کند.
نخستین موردی که قرآن به آن اشاره دارد داستان آفرینش انسان است که در سوره‌های مختلف مطرح شده است. در سوره بقره آیات 30 تا 37 به نکاتی اشاره دارد که ارتباط تنگاتنگی با انتقادپذیری و تحمل دیگری دارد. خداوند با آنکه احاطه عملی کامل به هستی و آفریده‌های خویش دارد و در مقام لایسئل عما یفعل (بازخواست نمی‌شود از آنچه می‌کند) نشسته است با این همه اجازه انتقاد و طرح مسئله را می‌دهد. در این داستان که خداوند خود گزارشگر مستقیم و بی‌واسطه آن است به این نکته اشاره می‌کند که فرشتگان رفتار خداوند را مورد ارزیابی و داوری قرار می‌دهند و از اینکه آفریده‌‌ای را می‌آفریند که خونریزی می‌کند و خشونت می‌ورزد به نقد می‌کشند. خداوند با آنکه در آن مقام بلند و عظما نشسته است همه این انتقادات را گوش می‌دهد و بدان‌ها پاسخ‌های منطقی و قانع‌کننده می‌دهد.
در این داستان به مسئله نقش انتقاد نیز اشاره شده است. انتقاد موجب می‌شود تا اشخاص دیدگاه‌ها و نظرات خویش را مطرح سازند. طرح مسئله و دست‌یابی به دیدگاه‌ها می‌تواند افزون بر بهره‌گیری از آن‌ها در عمل، ابهامات کار را نیز برطرف سازد. خداوند با این شیوه کوشید تا هدف از آفرینش انسان را به خوبی بیان کند و ماموریت فرشتگان و دیگر موجودات را نسبت به این موجود جدید مشخص سازد.
در حوزه مناسبات قدرت و ملت و دولت نیز این مسئله در داستان مورچگان و حضرت سلیمان(ع) به خوبی نشان داده شده است. حضرت با آنکه در مقام قدرت بود به انتقاد ملکه مورچگان گوش می‌دهد. ملکه مورچگان به صراحت و تندی رفتار و اعمال حضرت و لشکریانش را انتقاد می‌کند و بیان می‌کند که آنان بر هر سرزمینی که درآیند آن را ناخواسته به نابودی می‌کشند. انبوه لشکر اگر به هر جایی درآید چمن و سبزه‌ها و درختان را از بیخ برمی‌کنند و ناخواسته خانه‌های مورچگان و دیگر موجودات ریز و نادیده را از میان می‌برند این‌گونه است که به نقد لشکرکشی می‌پردازد و آن را امری زیانبار تحلیل می‌کند. اگر مورچه‌ای این‌گونه از لشکرکشی آسیب می‌بیند دیگر جانوران درشت اندام‌تر و درختان چه آسیب‌هایی خواهند دید؟ مورچه با انتقاد از لشکرکشی‌های حضرت سلیمان(ع) می‌کوشد تا رفتار وی را مورد ارزیابی قرار دهد و آثار زیست‌محیطی آن را بنمایاند. این آثار زیست محیطی آنچنان مخرب و زیانبار است که مورچگان زیرزمینی نیز در امان نیستند چه برسد به موجودات دیگر؟
حضرت با تبسم خویش انتقاد را می‌پذیرد و فرمان می‌دهد که لشکر‌کشی‌ها به گونه‌ای طراحی شود که آسیبی به محیط زیست وارد نسازد.
این انتقاد در مسئله هدهد نیز به شکل دیگر خودنمایی می‌کند. به این معنا که کوچک‌ترین عضو دولت نیز می‌بایست هم پاسخگو باشدو اعمال خویش را با مدیریت بالا دستان انجام دهد و خودسرانه عملی را انجام ندهد و هم اینکه آماده انتقاد و بازخواست باشد. البته به نظر می‌رسد که بازخواست، خاص نیروهای کوچک نیست بلکه همه رده‌ها باید آماده انتقاد و بازخواست از عملکرد خویش باشند.
انتقاد از قوانین وضعی و یا تغییر آن و یا ایجاد تعادل میان قوانین از دیگر اموری است که در مسئله مناسبات قدرت مطرح است. این مسئله را در آیات مختلف به اشکال گوناگون می‌توان یافت. گاه به این شکل است که از قانون و نحوه محتوای آن انتقاد می‌شود و گاه از نحوه اجرای قوانین نقد می‌شود. این‌گونه است که در سوره مجادله زنی به پیامبر به عنوان حاکم به مجری قوانین دولتی اعتراض می‌کند. در این سوره به خوبی بیان می‌شود که چگونه و در چه زمینه‌هایی دولتمردان باید خود را آماده انتقاد سازند. با انتقادات است که بسیاری از ابهامات برطرف می‌شود حتی اگر این انتقادات تند و سریع و زننده باشد چنان که در آیات قرآنی گزارش شده است.
حضرت رسول(ص) اصحاب و جامعه مدینه را به گونه‌ای تربیت کرده بود که همگان به راحتی از هر مسئله دولتی و مردمی انتقاد می‌کردند. تفاوتی میان رئیس دولت و یا مردم عادی نبود. جامعه‌ای که به ابوبکر می‌گوید اگر گامی به کژی گذاری تو را با شمشیر راست می‌کنم، این مسئله، نشانگر ظرفیت بالای انتقادپذیری در جامعه بود که به مردم انگیزه نظارت و مراقبت را داده و جواز مسئله امر به معروف و نهی از منکر را در همه سطوح صادر کرده بود. مردم مجاز بودند تا تنها در حوزه قوانین عمل کنند و هر کسی بیرون از این دایره قرار می‌گرفت با او برخوردکرده و انتقاد صریح نشان می‌دادند، زیرا آموخته بودند که لاطاعه لمخلوق فی معصیه الخالق؛ از هیچ‌کس نمی‌بایست در معصیت خالق پیروی کرد و امر او مطاع نیست.
آنان آموخته بودند که از حق و حقوق خویش دفاع کنند. روشنگری‌های پیامبر مطالبات جامعه را افزایش داده بود و زمینه را برای انتقاد و نقد عملکردهای فردی و عمومی دولت و جامعه فراهم آورده بود.
اصولا اگر قرآن به مردم می‌آموزد که به مجادله‌های دیگران گوش دهند و از میان نرم و درشت و تند و تلخ و شیرین آن، سخن نیکو و مفید را برگزینند به این معناست که می‌بایست تاب تحمل پذیرش سخنان درشت انتقادی را در خویش افزایش دهند. بدین ترتیب قرآن زمینه‌های تحمل‌پذیری جامعه را بالا می‌برد و جامعه‌ای از عالی‌ترین روابط اجتماعی ایجاد می‌کند.

 


* مسعود رضانژاد فهادان
در مطلب حاضر، نویسنده کوشیده است بحث ربا را از ابعاد گوناگون مورد بررسی قرار دهد.
به جهت زوایای جدیدی که در این بحث مطرح شده است اینک مطلب را از نظر می‌گذرانید...
آرامش و نظم، ارزشمند است اما رسیدن به این ارزش یعنی آرامش و زدودن هرج و مرج فقط با اعمال قانون ممکن خواهد بود اما اعمال قانون فرع بر وجود قانون است؛ قانون از حیث منشأ بر دو قسمت است:
1- الهی؛
2- بشری.
سه امتیاز ویژه قوانین الهی عبارت است از:
1- از مصدری صادر شده است که احاطه کامل بر تمام جوانب خلقت را داراست؛
2- از ناحیه وجودی صادر می‌گردد که به شدت و به حقیقت کلمه، خیرخواه تمام موجودات است؛
3- از منبعی صادر می‌شود که ابدا منفعت شخصی ندارد.
به عکس قوانین بشری که:
1- احاطه کامل بر همه جوانب خلقت را ندارد بلکه با همه تجربیاتی که بشر تاکنون کسب کرده است هنوز به شدت سطحی‌نگر است؛
2- برخلاف قانون خداوند، انسان بیش از آنکه خیرخواه دیگران باشد پیگیر منافع شخصی خویش می‌باشد.
براساس آنچه گفته شد اگر قرار بر آن شد که انسان برای زندگی بدون هرج و مرج و آرام در این دنیا، باید تابع قانون باشد با عنایت به آنچه بیان شد متوجه می‌شویم آن قانون، باید الهی و وحیانی باشد تا انطباق بیشتری با حقیقت داشته باشد و بتواند اعتماد ما را به خود جلب نماید.
تبلور قانون خدا را در دو جا می‌توان جست‌وجو کرد:
1- قرآن؛
2- قول و فعل و تقریر پیامبر اسلام (ص) و آل‌الله علیهم‌السلام به عنوان مبین و مفسر قرآن‌مجید.
حرمت فقهی ربا در همه ادیان توحیدی!
یکی از این قوانین الهی برای سعادت بشر و مخلوقات که از آن به «فقه1» تعبیر می‌گردد بحث «حرمت ربا» می‌باشد.
بشر به اصطلاح متمدن امروز با همه توفیقاتی که در علوم مختلف کسب نموده اما هنوز نتوانسته است دیدگاه روشن و قانون ثابتی را پیرامون نزول و ربا ارائه نماید اما خدایی که خالق همه موجودات است از همان ابتدا نسبت به این مسئله موضع‌گیری آشکاری داشته و آن را با تفصیلش در همه ادیان مختلف بیان نموده است.
خداوند در آیه 161 سوره نساء می‌فرماید:
و اخذهم الربوا و قدنهوا عنه؛ برخی از یهودیان، کسب (معامله و قرض) ربوی می‌کردند در حالی که خداوند آن‌ها را، از کسب کردن از راه گرفتن ربا نهی کرده بود.
این آیه به حرمت ربا در ادیان قبل از اسلام و مسیحیت یعنی یهود اشاره دارد ما با استناد به این آیه و برخی روایت دیگر نتیجه می‌گیریم که بحث حرمت ربا تنها اختصاص به دین اسلام نداشته بلکه مشترک بین همه ادیان توحیدی است.
قال‌الرضا(ع): اعلم یرحمک‌الله ان‌الربا حرام سحت من‌الکبائر و مما قد وعدالله علیه النار فنعود بالله منها و هو محرم علی لسان کل نبی و فی کل کتاب2؛ حضرت رضا(ع) می‌فرماید: بدان که (...) ربا را خداوند از زبان همه انبیاء(ع) حرام اعلام نموده و در همه کتب آسمانی حرمت آن را بیان کرده است.
رباخوار، هم‌شأن کافر است!
با بررسی 4 آیه از قرآن‌کریم به سادگی می‌توان دریافت که نگاه خداوند به انسان رباخوار، نگاه و قضاوتی است که به انسان کافر دارد یعنی شأن و رتبه و منزلت انسان مبتلاء به ربا، همان شأن کافر است به آن چهار آیه دقت کنید:
1- و اخذهم الربوا و قدنهوا عنه و (...) و اعتدنا للکافرین منهم عذابا الیما3.
2- یا ایهاالذین آمنوا لاتاکلوا الربوا (...) اتقوا النار التی اعدت للکافرین4
3- یمحق‌الله الربا و یربی الصدقات و الله لایحب کل کفار اثیم5.
4- یا ایهاالذین آمنوا اتقوالله و ذروا مابقی من‌الربا ان کنتم مؤمنین6.
در این چهار آیه خداوند پس از بیان حرمت ربا و لزوم اجتناب از آن، ربادهنده را از عذابی که برای کفار مهیا ساخته است می‌ترساند مانند پدری که پس از اینکه پسرش را از استفاده بی‌مورد از اینترنت منع می‌کند خطاب به فرزندش بگوید: من از بچه معتاد بیزارم، ما با این بیان متوجه می‌شویم که در دیدگاه این پدر، کسی که بیش از حد با اینترنت، مأنوس باشد معتاد است لذا با یک محاسبه سرانگشتی متوجه خواهیم شد از منظر الهی بحث ربا و کفر در یک جایگاه قرار دارند و کسانی را که مبتلا به ربا، هستند نمی‌توان مؤمن نامید زیرا مؤمن، به کسی گفته می‌‌شود که در مقام عمل به قوانین الهی ایمان داشته باشد و در مقابل نواهی الهی سرتسلیم فرود آورد اما کسی که پس از این همه نهی شدید‌اللحن خداوند از ربا که هرگز نسبت به احدی از کبائر چنین تعابیری را به کار نبرده است، بازهم خود را مبتلابه آن می‌کند قطعا نمی‌توان مؤمن نامید.
مفهوم ربا و نزول
ربا در لغت از ربو گرفته شده است که به معنای زیادت و رشد و نمو و همچنین بالاآمدن می‌باشد بر همین اساس ربوه در زبان عربی به معنای تپه یا باغی می‌باشد که در جای بلندتری نسبت به سطح زمین قرار گرفته باشد. نکته قابل توجه اینکه ربا و رب چون با یکدیگر اشتقاق اکبر دارند و دو حرف مشترک دارند دارای معنایی بسیار نزدیک به هم هستند «رب» از ریشه ربب اخذ شده است و به معنای تربیت کردن می‌باشد و می‌دانیم که کار مربی رشد و نمو و بالاکشیدن متربی است؛ خداوند در آیه 24 سوره اسراء می‌فرماید:
قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا؛ خداوند می‌فرماید بگو: ای پروردگار! بر پدر و مادرم رحم کن همچنانکه آن‌ها نیز با محبت مرا در کوچکی بزرگ کردند و رشدم دادند.
ملاحظه کردید که رب دوم (ربیانی) در این آیه به معنای رشددادن می‌باشد.
با توجه به معنای لغوی ربا، شاید کسی گمان کند که اگر پول ربوی بدهد سرمایه او رشد می‌کند و برعکس اگر صدقه بدهد پولش تمام می‌شود اما جالب اینکه خداوند در آیه 276 بقره می‌فرماید: یمحق‌الله الربا و یربی الصدقات؛ خداوند در این آیه می‌فرماید: برخلاف تصور شما، آنچه مایه رشد در مال و دارایی می‌باشد صدقه است نه ربا، و خداوند ربا را محق کرده است.
محق در لغت به معنای نابودی و نقصان تدریجی می‌باشد بر همین اساس عرب به ماه قمری بعد از شب چهاردهم که قرص ماه کامل می‌شود محاق می‌گوید زیرا از شب چهاردهم، ماه رفته رفته رو به زوال و نابودی حرکت می‌کند تا به جایی می‌رسد که کلا ناپدید می‌گردد.
آری مثل صدقه، مثل ماه از شب اول تا شب چهاردهم در آسمان است که روز به روز رشد می‌کند تا به کمال برسد و مثل ربا، ماه از شب چهاردهم به بعد است که لحظه به لحظه در حال نابودی و زوال است.
برخی با این بهانه که چاره‌ای جز گرفتن نزول نداشتیم گرفتار نزول می‌شوند اما بایدبدانیم که نزول از اسمش پیداست نزول یعنی سقوط! برخی گمان کرده‌اند با پول نزول می‌توانند صعود کنند و حال آنکه اگر چنین بود اسمش را نزول نمی‌گذاشتند صعود می‌گذاشتند.
رد قرآنی توجیه رباخواران!
گاهی هم افرادی که نزول می‌دهند برای دلخوشی و توجیه عملشان می‌گویند: کار ما باعث گره‌گشایی از گرفتاری‌های مردم است ما ربا می‌دهیم تا مردم رشد کنند و گره از کارشان باز شود اما خداوند در آیه 39 سوره مبارکه روم می‌فرماید:
و ما اتیتم من ربا لیربوا فی اموال الناس فلا یربوا عندالله و ما اتیتم من زکاه تریدون وجه الله فاولئک هم المضعفون؛‌ آنچه به عنوان ربا می‌پردازید تا در اموال مردم فزونی یابد، نزد خدا فزونی نخواهد یافت؛ و آنچه را به عنوان زکات می‌پردازید و تنها رضای خدا را می‌طلبید (مایه برکت است؛ و) کسانی که چنین می‌کنند دارای پاداش مضاعفند. سال رجل الصادق علیه السلام عن قول الله عزوجل: یمحق الله الربا و یربی الصدقات و قد اری من یاکل الربا یربو ماله! فقال: فای محق امحق من درهم ربا یمحق الدین فان تاب منه ذهب ماله افتقر7؛ شخصی از حضرت صادق پیرامون آیه 276 سوره بقره سؤال کرد که خداوند در این آیه می‌فرماید: «مال ربوی را نابود می‌کنم و صدقات و قرض‌الحسنه را رشد می‌دهم» در حالی که گاهی اشخاص رباخواری را می‌بینیم که مالشان رشد می‌کند!؟ حضرت صادق(ع) فرمودند: خداوند در این آیه فرموده است: «ربا، نابودکننده است» و چه نابودکننده‌ای بالاتر از آن یک درهم ربوی که اگر صاحبش از رباخواری، توبه نکند تمام دینش را نابود می‌سازد و اگر چنانچه توبه کند باید سودهای حاصله از رباخواری را به صاحبانشان برگرداند و فقیر می‌شود.
نکته‌ای که در پی این روایت شریف لازم است تذکر داده شود اینکه با توجه به معنایی که برای «محق» بیان کردیم که به معنای نابودی تدریجی بود لذا چون ذره ذره به نابودی می‌رود نه خودش و نه دیگرانی که شاهد نزول خواری او هستند متوجه آن نمی‌شوند اما بعد از یک عمر، وقتی محاسبه می‌کنی متوجه می‌شوی نزول‌خوار به هیچ‌جا که نرسیده است هیچ، سرمایه خود را نیز از دست داده است! نهایتا مقداری پول بلوکه، فراهم کرده است که هیچ وقت نتوانسته است ذره‌ای از آن‌ها بهره‌مند گردد.
حضرت رسول(ص) در همین باره می‌فرمایند:
الربا و ان کثر فان عاقبته تصیر الی قل8؛ ربا اگرچه بسیار باشد اما سرانجام آن کمی خواهد بود.
می‌گویند: شخصی از یخ‌فروشی سؤال کرد: یخ‌هایت را چه کردی؟ جواب داد: نفروختم اما تمام شد!! دقیقا مثل نزول‌خوار، که قطره‌قطره سرمایه ایمان و انسانیت و حتی دارایی مادی خود را از دست می‌دهد اما متوجه نمی‌شود و وقتی می‌فهمد که دیگر هیچ فایده‌ای ندارد.
حالت باطنی و حقیقت ربا...!
هرکدام از افراد رباخوار یا ربادهنده یا حتی کسی که واسطه این عمل زشت شده است یا حتی پول ربوی دارای حقیقتی می‌باشد که دربرخی از آیات و روایات به آن اشاره شده است یا اینکه برخی از عرفا که به خاطر صفای دلشان، حجاب از چشمشان برداشته شده است توانسته‌اند باطن آن را مشاهده نمایند، مثلاً درمورد مال ربوی یعنی اصل پولی که به صورت ربوی قرض گرفته می‌شود در کتاب «در محضر لاهوتیان» آمده است:
استاد مجاهدی معروف به پروانه نقل کردند: به خاطر دارم که در معیت آقای مجتهدی رحمهًْ‌الله علیه، ناهار را میهمان یکی از دوستان بودیم؛ صاحب خانه برخلاف قولی که داده بود، سفره نسبتاً رنگینی را تدارک دیده و سرگرم کشیدن غذا بود، جناب مجتهدی که در کنار سفره نشسته بودند غذا صرف نمی‌کردند ولی چشم از سفره، هم بر نمی‌داشتند اصرار صاحب‌خانه به ایشان برای صرف غذا سودی نداشت و می‌فرمودند: شما راحت باشید! من چندان میلی به غذا ندارم! دوستان می‌دانستند که باید به ایشان اصرار نکنند و راحتشان بگذارند، تمامی دوستان به دنبال یافتن پاسخی برای این سؤال بودند که: چرا ایشان گرسنه از سر سفره برخاستند و حتی لقمه‌ای از غذا تناول نکردند؟! فردای آن روز به خدمتشان شرفیاب شدم تنی چند نفر از دوستان نیز حضور داشتند مرحوم مصطفوی از ایشان پرسید: دیروز ظهر، چرا غذا میل نفرمودید؟! گفتند: آقاجان! من در آن سفره غیر از خون نمی‌دیدم! این غذا از پول نزول تهیه شده بود و خوردن نداشت! ساعتی گذشت و مردی که دیروز مهمانش بودیم، آمد، هنگامی که آقای مجتهدی برای تجدید وضو از اتاق بیرون رفتند، آقای مصطفوی از آن مرد پرسید: غذای دیروز را از چه پولی تهیه کرده بودید؟! گفت: من به آقا قول داده بودم که برای ناهار، غذای ساده‌ای تهیه کنم ولی همسرم اجازه نداد و گفت: که ما باید به بهترین وجه از این مرد خدا پذیرایی کنیم! من هم ناگزیر شدم که از همسایه خود حاجی فلان مقداری پول قرض کنم! آقای مصطفوی که همسایه آن مرد را خوب می‌شناخت، گفت: حالا معلوم شد که چرا آقای مجتهدی دیروز غذا نخوردند، همسایه این مرد در بازار قم به دادن نزول و گرفتن بهره پول مشهور است و چون غذای دیروز از پول ربا تهیه شده بود، جعفر آقا تمایلی به خوردن آن نشان ندادند و امروز هم فرمودند: در آن سفره غیر از خون نمی‌دیدم!
اما در مورد حقیقت باطنی شخص رباخوار، خداوند در آیه 276 سوره مبارکه بقره می‌فرماید: «الذین یاکلون الربا لایقومون الا کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس (... کسانی که ربا می‌خورند، (در قیامت) برنمی‌خیزند مگر مانند کسی که براثر تماس با شیطان، دیوانه شده (و نمی‌تواند تعادل خود را حفظ کند؛ گاهی زمین می‌خورد، گاهی به پا برمی‌خیزد).
«خبط» در لغت عربی به معنای افتادن و برخاستن و عدم تعادل به هنگام حرکت است که در اثر چوب خوردن و کتک خوردن، بر انسان عارض شود.9 همچنین «مس» به معنای شدت تماس و چسبندگی می‌باشد واژه تماس با این کلمه در ریشه مشترکند.
در واقع خداوند در این آیه می‌فرماید: در سرای آخرت که سرای حقیقت اعمال است رباخوار، موقع خروج از قبر و ورود به صحرای محشر بر اثر تماس شدیدی که در دنیا با شیطان داشته است، تعادل نداشته و نمی‌تواند قدم از قدم برداشته و دائم بر زمین می‌خورد؛ این مجازات به خاطر آن است که او در دنیا با رباخواری، تعادل جامعه را برهم زده است و یکی از ارکان مهم جامعه اسلامی را که همان اقتصاد است را متشنج کرده است که تبعات برهم ریختگی اقتصادی، شکل‌گیری طبقات اجتماعی و شیوه فقر فرهنگی و مفاسد اجتماعی است در واقع او با این عمل خود، به تمام معنا، تمام هستی جامعه اسلامی را به هم ریخته است لذا در سرای آخرت تعادل نداشته و دائم بر زمین می‌خورد.
از نبی مکرم اسلام حضرت محمدمصطفی(ص) در مورد باطن رباخوار نقل شده است:
اتیت لیلهًْ اسری بی‌علی بطونهم کالبیوت فیها الحیات‌ تری من خارج بطونهم فقلت: من هولاء یا جبرئیل؟ قال: هولاء اکله الربا10؛ چون مرا شبانه به آسمان بردند، مردانی را دیدم که شکم‌هایی مانند خانه داشتند و در آن‌ها مارهایی بود که از بیرون شکم‌هاشان دیده می‌شد، گفتم! ای جبرئیل! این‌ها چه کسانی هستند؟ گفت: اینان رباخوارانند.
اعلان جنگ با خدا!
خداوند در آیه 279 سوره بقره برای رباخوار تعبیری بیان می‌کند که نمونه آن را برای احدی از گناهان دیگر مثل زنا و سرقت و دروغ و غیبت و تهمت و امثال آن بیان نفرموده است؛ خداوند می‌فرماید: فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من‌الله و رسوله11؛ پس اگر چنین نکردید (رباخواری را ترک نکردید)، (بدانید که) اعلان جنگ با خدا و رسولش داده‌اید.
به نظر شما در کارزار با خداوند قهار و رسولش(ص) چه کسی پیروز میدان است اصلا چه کسی را یارای کارزار است؟
بر همین اساس پیامبر اسلام(ص) در خطبه‌ای بالای منبر درباره ربا و خطرهای بزرگ آن سخن می‌گفتند و فرمودند: درهم ربا اعظم عندالله من سبعین زنیه بذات محرم فی بیت‌الله الحرام 12؛ نزد خدای متعال یک درهم ربا از 70 بار زنای با خواهر و مادر آن هم در بیت‌الله الحرام زننده‌تر و پست‌تر است.
چوب خدا یا چوب شیطان؟
خداوند برای هر گناهی مجازاتی در نظر گرفته است که خطاکار را با آن چوب می‌زند چوب خداوند مایه رشد و پاک شدن است اما خداوند می‌فرماید: رباخوار را شیطان چوب می‌زند یعنی به قدری نزد خداوند بی‌ارزش است که حتی وقتی قرار است برای خطایش چوب بخورد لیاقت ندارد از خدا چوب بخورد بلکه شیطان چوبش می‌زند برخلاف چوب خدا که سبب رشد بود چوب شیطان بیشتر مایه سقوط و نزول و تباهی و جنون و دیوانگی است.
امام صادق(ع) می‌فرمایند: آکل الربا لایخرج من الدنیا حتی یتخبطه الشیطان13؛ خورنده ربا از دنیا نمی‌رود مگر آنکه شیطان به او چوب می‌زند.
مجازات و کیفر دنیایی رباخوار:
پیامبر(ص) هم او که مظهر مهربانی خداست می‌فرماید: من اخذ الربا وجب علیه القتل 14؛ هر کس ربا گرفت، کشتن او واجب است.
ابن‌بکیر نقل می‌کند که روزی به امام صادق(ع) خبر رسید که مردی ربا می‌خورد و آن را «لبا»(=آغوز، اولین شیر گوسفند پس از زایمان) می‌نامد کنایه از اینکه آن را طاهر و مطهر می‌داند حضرت صادق(ع) فرمودند: اگر خداوند به من قدرت می‌داد گردن او را می‌زدم. 15
ابوبصیر می‌گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم حکم رباخوار پس از ثابت شدن چیست؟ فرمودند: باید او را تادیب کرد، و اگر دوباره مرتکب شد باز باید تادیب شود؛ و اگر برای بار سوم ربا خورد باید کشته شود.16
* شیخ طوسی (شیخ الطائفه) رحمت‌الله علیه در تفسیر آیه: «فان لم تفعلوا فا‌‌ذنوا بحرب من الله و رسوله...» می‌فرماید: ابن عباس و قتاده و ربیع گفته‌اند: هر کس رباخواری کند، امام باید از او بخواهد که توبه کند، و اگر توبه نکرد او را بکشد.
بلخی گفته است: اگر اهل روستایی همگی اقدام به معاملات ربوی کنند، بر امام است که با آنان به جنگ برخیزد.17
شیخ طوسی در تفسیر التبیان در جمع‌بندی نظرات مختلف پیرامون مجازات دنیایی رباخوار می‌فرماید: امام سه بار او را چنان مجازاتی می‌کند که از کار خود دست بردارد، و اگر برای بار چهارم ربا خورد او را می‌کشد.18
ربا گناهی دامن‌گیر!
آتش ربا چنان عظیم و گسترده است که نه تنها دامان رباخوار و گیرنده ربا را می‌گیرد بلکه دودش در چشم همه کسانی که به نحوی در شکل‌گیری این گناه دخیل بوده‌اند می‌رود؛ از امیرالمؤمنین علی(ع) منقول است که: «ان الله عزوجل لعن آکل الربا و موکله و کاتبه و شاهدیه 19؛ خداوند متعال، ربادهنده، رباگیرنده، نویسنده و شاهد در معامله یا قرض ربوی را لعنت کرده است.
در حدیث فوق‌الذکر، لفظ شاهد فقط شامل شاهد اصطلاحی در ضمن عقد ربوی نمی‌شود بلکه دربردارنده همه کسانی هم که به هر شکل ممکن از معامله یا قرض ربوی مطلع می‌شوند و شاهد رباخواری در جامعه باشند اما ترک نهی از منکر کرده و سکوت نمایند نیز می‌شود.
برهمین اساس نبی‌مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) می‌فرمایند: اذا ظهر الزنا و الربا فی قریه فقد احلوا بانفسهم عذاب‌الله 20، هرگاه گناه زشت زنا و ربا در دیاری آشکار شود به تحقیق خودشان با دستان خودشان مقدمات نزول عذاب الهی را بر خودشان فراهم نموده‌اند.
در این حدیث شریف به عذاب شدن عده‌ای در یک شهری فقط به بهانه ترک نهی از رباخواری اشاره شده است یعنی دود آتش رباخواری حتی تا آنجا سرایت می‌کند اطلاع از رباخواری دیگران و سکوت در مقابل آن، انسان را در معرض لعن پروردگار و مستحق عذاب الهی می‌سازد.
سیدعطاءالله مجدی این حدیث را این‌گونه به نظم کشیده است21.
چو در قریه‌ای رسم زشت زنای
شود آشکار و خورندی ربای
خرند از خداوند یکتا عذاب
براه هلاکت کنند‌ی شتاب
مجازات و کیفر اخروی رباخوار
از رسول معظم اسلام(ص) منقول است: من اکل الربا املا الله بطنه من نار جهنم بقدر ما اکل و ان اکتسب منه مالا لایقبل الله تعالی منه شیئا من عمله و لم یزل فی لعنه الله و الملائکه ما کان عنده منه قیراط واحد22، هرکس رباخواری کند یا پولی ربوی بگیرد خداوند شکمش را به همان مقدار، از آتش جهنم پر می‌کند و اگر ربا دهنده باشد تا زمانی که قیراطی (ذره‌ای) از سود ربوی در نزدش باقی باشد خداوند هیچ عمل صالحی را از او نمی‌پذیرد و دائما در لعنت خدا و ملائکه خداوند می‌باشد.
سعدی در کتاب بوستان خود، داستان مرد نزول‌خواری را بیان می‌کند که بلافاصله بعد از مردن، بدون اینکه نکیر و منکری را دیده باشد وارد جهنم شده است:
رباخواری از نردبانی فتاد
شنیدم هم اندر زمان جان بداد
به خواب اندرش دید و پرسید حال
که چون رستی از حشر و نشر و سوال
بگفت ای پسر قصه بر من مخوان
به دوزخ در افتادم از نردبان
الفقه ثم المتجر!
باتوجه به آنچه از زشتی و قبح ربا بیان شد و اینکه ابتلاء به ربا با دو شکل متصور است: گاهی آگاهانه و گاهی ندانسته و از روی جهل به مسئله ناخواسته به آن مبتلا می‌شویم لازم است طبق سفارش امیرالمؤمنین(ع) قبل از ورود به تجارت و کسب، خود را به قوانین و فتاوای مربوط به آن مجهز نماییم تا ناخواسته در دام آن نیفتیم.
قال امیرالمؤمنین علیه‌السلام: معاشر الناس الفقه ثم المتجر الفقه ثم المتجر و الله الربا فی هذه الدنیا اخفی من دبیب النمل علی الصفا23، یا مردمان! اول خود را به احکام فقهی تجارت مجهز کنید سپس به سمت تجارت بروید و این جمله را دو بار تکرار کردند سپس فرمودند: به خدا قسم تشخیص ربا در این دنیا از تشخیص دادن مورچه سیاهی که بر سنگ صاف و سیاهی راه می‌رود سخت‌تر است.
فقهاء نیز در مسئله شماره11 رساله‌های عملیه می‌فرمایند: آموختن مسائلی که مورد نیاز انسان است واجب است انسان آن‌ها را بیاموزد.
ربای مجاز!
قال الرضا علیه‌السلام: لیس بین الوالد و ولده ربا و لابین الزوج و المراه ربا 24، امام رضا علیه‌السلام می‌فرمایند: میان پدر و فرزند و شوهر و همسرش ربا اشکالی ندارد.
1- فقه یعنی قانون و الگوی خداوند برای سعادت بشر.
2- فقه‌الرضا علیه‌السلام، صفحه 256.
3- آیه 161 سوره نساء.
4- آیه 130 و 131 سوره آل‌عمران.
5- آیه 276 سوره بقره.
6- 278 سوره بقره.
7- من لا یحضره الفقیه، جلد 3 صفحه 279
8- نهج‌الفصاحه، حدیث 1684.
9- تفسیر نور (10 جلدی) جلد1، صفحه436.
10- الحیاه با ترجمه احمد آرام جلد5، صفحه617.
11-آیه 279 سوره بقره.
12-ارشاد‌القلوب- ترجمه سلگی، جلد1، صفحه 304.
13-تفسیر نورالثقلین 291/1.
14-«تفسیر قمی» 93/1.
15-(وسائل الشیعه، 429/12)
16-(«وسائل‌» 580/18)
17-الحیاه با ترجمه احمد آرام، جلد 5، صفحه: 613.
18-تفسیر تبیان، 367/2.
19- امالی الصدوق، ص: 425.
20- کتاب نهج‌الفصاحه، حدیث 118.
21- گلهای جاویدان (هزار کلمه قصار)، صفحه72.
22- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، صفحه285.
23- روضه الواعظین و بصیره المتعظین، جلد2، صفحه465.
24- فقه الرضا علیه‌السلام، صفحه258.

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10