(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


دوشنبه 18 شهریور 1392 - شماره 20586

پشت پرده اغتشاشات
آبادان در محاصره‌
   


Research@kayhan.ir
در چهارمين جلسه دادگاه كه چهره‌هايى چون محسن ميردامادى، عبدالله رمضان‌زاده، محسن صفايى فراهانى، فيض‌الله عرب سرخى، سعيد شريعتى، كيان تاجبخش، محسن امين‌زاده، مصطفى تاج‌زاده، شهاب‌الدين طباطبايى، محمدرضا جلايى‌پور، محمد قوچانى، احمد زيدآبادى، مسعود باستانى، حمزه غالبى، سعيد ليلاز، على تاجرنيا، هدايت‌الله آقايى، بهزاد نبوى و صادق نوروزى حضور داشتند، متن كيفرخواست به دروغ بزرگ جريان سياسى پشت پرده اغتشاشات مبنى بر تقلب در انتخابات و نقش اين محفل پشت پرده در ايجاد آشوب و تحريك احساسات هواداران و كشاندن آنها به عرصه انتخابات اشاره و اضافه كرد: «ممكن است بعضى تصور كنند كه اين حوادث يك واكنش طبيعى احساسى با ماهيت انتخاباتى بوده است و گروهى از هواداران پرشور بدون پيش‌بينى قبلى تحت تأثير عواطف خود به خيابان آمده‌اند، امّا تحقيقات نشان مى‌دهد هرچند اكثريت افرادى كه در دو سه روز اوّل انتخابات به خيابانها آمدند و دست به اعمال غيرقانونى زدند انگيزه خاصّى جز اعتراض به نتايج انتخابات نداشته و رفتارشان واكنش احساسى به نتايج انتخابات بود، امّا بدون شك حساب گروههاى محرك و طراح اين حوادث و پياده نظام تخريب‌گر، كه از هر اجتماع اعتراض‌آميزى براى ايجاد رعب و وحشت، آتش‌افروزى و برهم زدن امنيت شهر سوء استفاده مى‌كنند از حساب هواداران پرشورى كه دچار اشتباه شده بودند كاملا جداست و مقاصد طراحان آشوبها و تخريب‌گران با انگيزه هوادارانى كه دچار خطا شدند و با روشن شدن ابعاد مسأله و اثبات واهى بودن ادعاى تقلب در انتخابات خيلى زود خود را از اين جريان باطل كنار كشيدند كاملا متفاوت است».450
بعضى از عوامل فتنه در دادگاه
در ادامه كيفرخواست از ستاد مركزى گوناگون، چنين پرده برداشته مى‌شود: «در منطقه قيطريه ستادى تشكيل گرديد كه منشأ فعاليتهاى غيرقانونى گسترده، مانند پخش شايعات، تخريب عليه ساير كانديداها، راه‌اندازى و هدايت گروههاى غيرقانونى و كشيدن آنها به خيابانها، راه‌اندازى شبكه تلويزيونى غيرقانونى، ارتباط با ايستگاه پخش تلويزيونى بى‌بى‌سى فارسى و آغازگر و هدايت‌كننده اغتشاشات و درگيريهاى خيابانى شد و نقش اساسى در سوق دادن جريان يكى از كانديداهاى ناكام به سمت افراطى‌گرى و آشوب داشت».451
در جمع‌بندى اين بخش از كيفرخواست آورده شده است: «اين رفتار غيرقانونى و به صحنه كشاندن هواداران براى برخورد با دولت قانونى، موضوعى اتفاقى و از سر احساسات ناشى از شكست در انتخابات نبوده بلكه براساس اسناد موثق موجود، استراتژى دائمى اين حزب آشوبگر مى‌باشد كه فشار از پايين و چانه‌زنى از بالا452 به عنوان شعار محورى كه بارها توسط سران آن آشكار شده و در سالهاى گذشته كرارآ به مرحله اجرا گذاشته شده است. در اين راستا با ايجاد سازمانها و گروههاى غيرقانونى بدون ثبت در وزارت كشور از جمله فعاليتهاى رؤساى حزب مشاركت در انتخابات اخير بوده تشكيلاتى با اقتباس از روش گلدكوئيستى به نامهاى سازمان رأى، موج سوم، گروه 88 از جمله آنهاست».453
كيفرخواست در ادامه، صدور اوّلين بيانيه حزب مشاركت بعد از انتخابات را يكى از مهمترين عوامل آغاز اغتشاشات خيابانى معرفى مى‌كند و سپس به بررسى برخى موضع‌گيريهاى شخصيتهاى برجسته حزب مى‌پردازد و در ادامه به طور خاص به اسنادى كه از محافل اين حزب به دست آمده است، اشاره مى‌كند.
بررسى ماهيت «سند راهبردى حزب مشاركت» كه از آن به عنوان «سند تأملات راهبردى» ياد شده است ، بخشهاى قابل توجهى از كيفرخواست را به خود اختصاص مى‌دهد. در اين باره در متن كيفرخواست آمده است: «پرواضح است حزبى كه راهبردش با صرف وقت طولانى و همفكرى اعضاى مركزى و متفكّران آن حزب تدوين شده سراسر انحراف است به حدى كه وفادارترين اعضاى مركزيت آن هم نسبت به محتواى آن اين‌گونه قضاوت مى‌كنند و صادقانه اين انحرافات را رد مى‌كنند، چنين حزبى صلاحيتهاى خود را براى ادامه فعاليت از دست مى‌دهد. به ويژه آن كه با به جريان انداختن و عملياتى كردن اين راهبرد در حوادث اخير، خسارات زيادى به كشور وارد كرده و متأسفانه اسناد و بيانيه‌هاى زيادى براساس همين تفكر، كه درنتيجه مشكلات فراوان سياسى و امنيتى ايجاد نموده است».454
سپس در ادامه به موارد متعدد مخالفت متن اين سند با اصول و مبانى نظام اسلامى و قانون اساسى اشاره مى‌گردد. به عنوان نمونه در بخشى از كيفرخواست آمده است: «حزب مشاركت در يك اقدام عجيب و باورنكردنى موضع رسمى استراتژيك خود را كه هيچ عنوانى جز خيانت به ميهن عزيزمان ايران و باز كردن راه نفوذ و تسلط بيگانگان به آن نمى‌توان داد در بند 4، الزامات گام اوّل راهبرد را اين‌گونه مكتوب مى‌كند تا لكه ننگ ابدى براى همه كسانى باشد كه به چنين نگرشى روى آورده‌اند: بند 4 ـ بخش مردم‌سالار حاكميت بتواند از بحرانهايى كه كل سيستم را تهديد مى‌كند به نفع تثبيت مردم‌سالارى و چانه‌زنى بيشتر استفاده نمايد».455
______________________________________
450- خبرگزارى فارس، به تاريخ 3/6/1388.
451- همان.
452- شعار مطرح شده توسط سعيد حجاريان (تئوريسين برجسته حزب مشاركت).
453- خبرگزارى فارس، به تاريخ 3/6/1388.
454- همان.
455- سند تأملات راهبردى حزب مشاركت.
پاورقی

 


Research@kayhan.ir
پروین مقدم
سروان گفت‌:
«مهمات نمي‌دن‌، كاش لااقل آتيش مي‌ريختن‌، عراقي‌ها خط رو دارن بدجوري مي‌زنن‌!»
فرمانده رو گرداند سمت سروان‌، چشم‌هايش سرخ سرخ بود.
- مي‌گن فرمانده لشكر نيست‌، معاونش نشسته پشت بي‌سيم‌، اونم مي‌گه يا بايد از بالا دستور بياد يا فرمانده لشكر برسه‌!
سروان لبش را گزيد:
«حالا اين بالاشون چقدر بالاس‌؟»
بي‌سيم دوباره خرخر كرد، بي‌سيم چي گوشي را گرفت طرف فرمانده‌، سرباز دوشكا را بغل زد و دولادولا از سنگر بيرون زد.
صداي عصباني فرمانده را پشت سرش شنيد:
«ديگه چي كار كنيم‌؟ مي‌خواين خودمون رو گلوله كنيم بذاريم توي خمپاره‌ها و سمت عراقي‌ها شليك كنيم‌.»
موج انفجار پرده سنگر را كند، فرمانده بيرون دويد به سمت خاكريز، پشت سرش بي‌سيم چي آمد، سرباز خودش را كشيد پشت خاكريز، خاكريز افتاده بود وسط آتش‌. تيربارچي‌ها خوابيده بودند روي شيب خاكريز، خاكريز جابه جا پر بود از تك تيرانداز.
سروان نفس زنان سر رسيد.
- قربان تانكاي عراقي دارن مي‌يان‌، دستور چيه‌؟
فرمانده نگاهش افتاد به سربازها، سربازها بي‌هدف به دشت شليك مي‌كردند.
خوب مي‌دانست با اين مهمات اندك با اولين پاتك دشمن‌، خط مي‌شكند.
فرمانده گفت‌:
«بذارين خوب نزديك بشن‌.»
از دور صداي شنی تانك‌ها آمد، دوشكاچي سرش را بلند كرد و نگاهش افتاد به دشت‌.
- يا امام غريب‌، اگه برسن به آبادان‌...
روي خاكريز آتش مي‌باريد، سربازها خپ كرده بودند روي شيب‌.
چند خمپاره افتاد پشت خاكريز. خمپاره‌ها منفجر شدند و تركش‌ها ريخت اين طرف و آن طرف‌. چند نفر روي شيب غلتيدند به سمت پايين‌، يك نفر ضجه زد:
«امدادگر!»
تركش از پشت بي‌سيم چي گذشت‌، بي‌سيم چي به صورت افتاد روي خاك و تنش رعشه گرفت‌. چند آرپي‌جي زن دويدند بالاي خاكريز، دوشكاچي‌هاي روي تانك‌ها لبه‌هاي خاكريز را بستند به آتش‌، جنازه آرپي‌جي‌زن‌ها افتاد روي خاكريز. گردوخاك از زير شنی تانك‌ها بلند شده بود، تانك‌ها وسط دشت آرايش مي‌گرفتند.
سرباز زير لب غريد:
«آره ارواي عمه‌ات‌! عمليات كامياب و ناكام‌! نشستي اونجا آخه تو چي مي‌دوني از جنگ‌؟»
روي خاكريز خمپاره‌اندازها افتاده بودند، نمي‌شد جنازه‌ها را عقب كشيد. اين طرف خاكريز سربازها به صورت خوابيده بودند روي خاك‌، بعضي‌هاشان تير خورده بودند و بعضي‌ها تركش خمپاره‌، چند نفر هم تير خورده بود درست توي پيشاني‌شان‌. تانك‌ها وسط دشت آرايش گرفته بودند و به سمت خاكريز پيش مي‌آمدند; مثلثي‌. دوشكاچي‌ها هنوز روي لبه‌هاي خاكريز را مي‌زدند تا كسي بالا نيايد.
سروان گفت‌:
«قربان دستور عقب‌نشيني بديم‌؟»
فرمانده داد زد:
«كه چي‌؟ بذاريم آبادان رو بگيرن‌، نشد بريم اهواز، اونجا رو هم گرفتن بريم دزفول‌؟»
صداي سوت خمپاره آمد، خمپاره خورد كنار سرهنگ‌، فرمانده فرياد زد:
«خمپاره‌انداز!...»
صداي شنی تانك از سمت خاكريز آمد، فرمانده حرفش نيمه تمام ماند، تانك‌ها خاكريز را دور زده بودند، سرباز دوشكا را گذاشت روي شانه‌اش و شليك كرد. گلوله كنار تانك خورد و گردوخاك خاكريز را پر كرد، آرپي‌جي زن‌ها دويدند سمت چپ‌، تانك‌ها رسيده بودند به 300 متري خاكريز، صداي شنی هایشان مي‌آمد، چند گلوله كاتيوشا خورد توي گودي خاكريز، چند نفر اين طرف و آن طرف روي زمين افتادند، سرباز غلتيد تا گودي خاكريز، دوشكا كمي دورتر افتاد، تكه‌هاي گوشت و خون چسبيده بود به لوله بلندش‌، سروان فرياد زد:
«عقب‌نشيني‌، عقب‌نشيني‌.»
جسد فرمانده توي سينه خاكريز جا ماند.
آبادان در محاصره‌
خرمشهر سقوط كرده بود، رئيس جمهور كجا بود؟ از خبرهايي كه در موج‌هاي پياپي در سرتاسر كشور مي‌دويد و در برگشت هر كدام خبر تازه‌اي با خود مي‌آورد مردم كدام يك را بايد باور مي‌كردند؟ رئيس جمهور و نخست‌وزير با هم مشكل دارند؟ نخست‌وزير دلش با رئيس جمهور نيست يا رئيس جمهور چوب لاي چرخ دولت مي‌گذارد؟ شاه‌، آن طور كه شايع شده‌، به فكر برگشتن است‌؟ بني‌صدر به سپاه اجازه شركت در جنگ را نمي‌دهد؟... كدام خبر را بايد باور كرد؟
آبادان در محاصره بود.
رئيس جمهور و همراهان كه از پله‌ها پايين آمدند، پره‌هاي بالگرد از حركت ايستاد. بالگرد در چمن پايگاه دزفول ايستاد. سربازها شانه‌به‌شانه از در خروجي تا كنار بالگرد ايستاده بودند، كفش‌هايشان برق مي‌زد. سيگار نيمه كشيده سروان روي چمن افتاده و دود مي‌كرد. رئيس جمهور به آخرين پله كه رسيد، نگهبان‌هاي جناح غربي و شرقي از روي چمن به طرف بالگرد دويدند. خلبان و كمك خلبان بي‌حركت روي صندلي‌هايشان نشستند و دو محافظي كه روي صندلي‌هاي عقب لميده بودند، پايين پريدند و در دو طرف دريچه جاي گرفتند.
رئيس جمهور تند و با عجله به بالگرد رسيد، خبر سقوط شهرها همراه با غافلگيري مراسم بدرقه بي‌تشريفات طوري او را گيج كرده بود كه يادش رفته بود نيم ساعت قبل با شوراي عالي دفاع بر سر چيزي توافق كرده يا نه‌؟
از جايي وسط شهر صداي انفجار آمد، رئيس جمهور ناشيانه دست به دستگيره برد اما زود دستش را عقب كشيد و نگاه سنگيني به گروهبان انداخت‌، گروهبان دستپاچه دستگيره را چرخاند، رئيس جمهور سوار شد، بالگرد پره‌هايش چرخيد، به هوا بلند شد و بازتاب آخرين تق‌تق‌هايش روي باند محو شد. رئيس جمهور نفس بلندي كشيد، چشم‌هايش را بست و به متن سخنراني‌اش فكر كرد.
سكوت‌
سنگ آسياب انگار روي سينه‌اش بود، آسيابي هم توي سرش مي‌گشت‌، مي‌گشت و مي‌گشت‌، سنگين و خسته بود، خسته از اين همه كشمكش و جدال‌، از جايش بلند شد، صندلي راحت نبود.
ـ آقاي رجايي بهتر نيست‌، صندلي‌ها رو عوض كنيم‌، سخت و ناراحته‌!
- نه اين‌طوري بهتره‌، اگه روي صندلي راحت يا مبل راحت بشينيم خوابمون مي‌گيره و يادمون مي‌ره كه قراره براي مردم كار كنيم‌.
رفت تا پشت پنجره‌، ايستاد، اتاق كار بني‌صدر از آنجا پيدا بود.
- صابري كسي در اين جاست كه تقواي الهي نداره و ما رو در تبليغاتي كه به راه انداخته‌، به موضعي برده كه نمي‌تونيم حتي حرفمون رو بزنيم‌.
صدايش دردمند بود، صابري به محمدعلي نگاه كرد و برق اشك را در چشمش ديد، عصبي گفت‌:
«آقا شما اجازه نمي‌دين توي دهن اينها بزنيم و كارهاشون رو براي مردم بگيم‌، اون وقت اينجا مي‌ياين و گريه مي‌كنين و اشك مي‌ريزين‌.»
- نمي‌خوام امام ناراحت بشن‌! امام گفتن سكوت كنين‌.
و سكوت كرد.
- آقا چرا سكوت مي‌كنين‌؟ بذاريد مردم بفهمن كسي كه دم از حضور توي جبهه مي‌زنه و مدام مي‌گه من اينجا زير آتيش توپ و تانكم و شما در آسايش‌، توي كاخ شاه روي تخت لم مي‌ده و از همون روي تخت كشور رو اداره مي‌كنه‌، مثل شاه‌!
بني‌صدر به دزفول رفته بود، به پايگاه هوايي دزفول‌، كاخ شاه هم در پايگاه هوايي دزفول بود. جلسه‌هاي شوراي عالي دفاع و نظامي‌ها با بني‌صدر هم در كاخ بود، اتاق بني‌صدر تخت داشت و او از روي تخت جلسه‌هاي جنگ را اداره مي‌كرد.
- بذاريد بگيم به مردم كه چقدر كارشكني مي‌كنه‌، تا كي جنجال‌؟ چقدر سكوت‌؟
راست بود، از وقتي محمدعلي نخست‌وزير شده بود، بني‌صدر كارش شده بود مصاحبه و جنجال‌. لااقل نتيجه‌اش اين بود كه مي‌شد تقصيرها را انداخت گردن ديگران و اين ديگران هر كسي مي‌توانست باشد و به همين خاطر هم بود كه كمتر كسي دلش مي‌خواست با او رودررو شود.
محمدعلي سرش را زير انداخت‌، شانه‌هايش لرزيد، زمزمه كرد:
«نه نمي‌خوام بيشتر از اين امام ناراحت بشن‌، امام گفتن سكوت‌!»
و سكوت كرد.
پاورقی

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10