(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


دوشنبه 18 شهریور 1392 - شماره 20586

نگاه زیباشناسانه ‌به انسانیت در هنر و رسانه
مدیریت سینمایی جدید و خطر بازگشت به عقب
ورود به کوچه بن بست!
دو نگاه به فیلم «هیس! دخترها فریاد نمی زنند»
رونمایی از زخمی که با درد و دریغ، مخفی مانده!
نگاهی به سریال «نوشدارو» به کارگردانی جواد اردکانی
نوشدارو قبل از مرگ سهراب!
   


جدای از معیارهای فرهنگی، هنر و هنرمند در هر عصر و هر جامعه ارزشمند و گرامی بوده اند. این ارزش نه فقط بر اساس تلقی های زیباشناسانه و مفهوم زیبایی در هر جامعه و هر بافت تاریخی- فرهنگی، که مهم تر از آن به دلایل نمایاندن جهان فکری و ارزش های اخلاقی و انسانی در هر جامعه قابل تبیین است. به همین دلیل محصولات هنری در هر جامعه، بسیار بیشتر از هر گونه تولیدات صنعتی و تجاری ارزش می یابند. زیرا فارغ از آزادی های فرمی، در نهایت محصولات هنری در هر شکل و هر قالب فرمی، بیانگر مضمون و محتوای انسانی هستند که همچون وجود خود انسان مظهر و نمادی ارزشمندتر و فراتر از آنچه می نماید،هستند. چنان که در قرآن کریم نیز بارها با قیاس انسان با دیگر مخلوقات خداوند، به همین ارزش والای انسان بعنوان موجودی دارای اختیار یا به عبارتی آزاد اشاره شده است.
بنابراین زیبایی آثار هنری نیز مانند زیبایی انسان¹، پیش از هر چه حاصل از آزادی ارجاع در اشکال نمادینی است که در قالب فرم های هنری به معنا و مفهومی فراتر از خود اشاره دارند. به این ترتیب، اگر چه آثار هنری زیبایی خود را از آزادی در ارجاع اشکال نمادین یا همان قالب های فرمی می‌گیرند، با این حال چنان که این ارجاع، دلالت بر معنایی فراتر از همان قالب‌های فرمی نداشته باشد، آن قالب و آن فرم از ارزش هنری و بالطبع از زیبایی نیز محروم و تهی خواهد ماند.
در اینجا برای درک بهتر آن معانی والا و ارجاعات فراتر از شکل و صورت، یا به عبارت دیگر برای درک معنا و ارزش هنر متعهد، توجه به نکاتی در خصوص اصول و مبانی زیباشناسی غرب- بعنوان یک مفهوم روش شناختی- مهم می‌نماید، و آن اینکه اگر چه به زعم ادموند برک- به عنوان پایه گذار اندیشه فلسفی در زیباشناسی غرب- زیبایی حاصل از یک ابژکتیویته محسوس و واقعیت عینی باشد، با این همه همچنان که کانت- به عنوان آغازگر فلسفه انتقادی (دیالکتیک) در زیباشناسی غرب- نیز بدان اذعان دارد، چنان که این ابژکتیویته منجر به استعلای سوژه و یا به عبارتی پیوند میان قوه فاهمه و داوری ذوقی [در سوژه] نشود، زیبایی عاری از معنا خواهد بود. به این ترتیب باید گفت که خود زیباشناسی غرب و به عبارتی فلسفه هنر در غرب به مراتب سوبژکتیوتر از آنچه هست که به ویژه در رویکردهای فرمالیستی (هنر برای هنر)، در سبک های گوناگون هنر مدرن- از آرت نوو تا پاپ آرت- چنین القاء می‌گردد که زیبایی های فرمی و قالب های عینی، خود فارغ از مضمون و محتوای انسانی و اخلاقی، ارزش هنری دارند؛
"جانشینان دیدرو در قرن نوزدهم، به خصوص جان راسکین، نیز روش برخورد اخلاقی یا متکی بر مفهوم و معنای اثر را ادامه دادند، تا آنکه در اواخر قرن نظریه "هنر برای هنر " با پرچمداری سمبولیست های فرانسوی به تدریج حاکمیت پیدا کرد. سمبولیسم در واقع پدر مدرنیسم بود و مدرنیست ها مهمترین جنبه‌های نظریه نقد تمثیل گرایانه [یا هنر سمبولیسم]، و به ویژه تأکید آن بر اهمیت سبک نسبت به محتوا، را برداشت نمودند."2
در واقع تنوع فرمی و غلبه سنگین سبک های گوناگون [بر مضمون و محتوا] در هنر امروزی- نمایان در هنر پاپ (پاپ آرت) غربی و به ویژه در فیلم و موسیقی- بیشتر از آنچه برآمده از یک فلسفه زیباشناسانه مبتنی بر آزادی‌های فرمی باشد، وابسته و گره خورده به یک دید تجاری یا همان سود مادی نهفته در نگرش ماتریالیستی در هنر و به عبارت بهتر هنر به مثابه کالا یا تولید صنعتی است تا هنر به ازاء تولید زیباشناسانه و ارزش‌های انسانی؛
"اتفاقی که روی داده این است که تولید زیباشناختی امروز در تولید کالایی به طور عام ادغام شده است. ...بنابراین این گونه ضرورت های اقتصادی به صورت انواع مختلف حمایت نهادی از هنرهای جدیدتر از سوی بنیادها و اعطای کمک و هدایا به موزه ها و سایر حمایت ها مورد تصدیق قرار می گیرد."3
در کنار این نگاه تجاری، هجوم موج تازه ای از اهداف سیاسی- اقتصادی در هنر غرب، به ویژه در تولیدات هالیوودی، و التزام شدید این اهداف در بکارگیری اشکال نمادین در فرهنگ توده و تأثیرگذاری بواسطه هیجانات فرمی (مانند ریتم در موسیقی و تکنولوژی های دیجیتال در عکاسی و سینما) موجب گسترش بیش از پیش فرم های تجاری و قالب های پیچیده و انتزاعی و در عین حال از پیش تعیین شده برای اقتضای تجاری موجود در سبک های نوین هنر امروزی شده است.
"علایق هنرمندان پاپ به فرهنگ جمعی آنان را بیشتر به خلق تابلوهایی پر زرق و برق با شیوه ارائه خاص خود رهنمون ساخت."4با این همه دلیل اصلی و نخست دوری هنر امروز (سبک های هنر مدرن) از مضمون و محتوای اخلاقی و الهی، یا اصولاً هرگونه نگرش والای انسانی و در عوض گسترش بی رویه فرم های عامه‌پسند در هنر امروز بیش از هر چه ریشه در همان نگرش ماتریالیستی در فرهنگ مدرن غرب دارد که سود مادی و تجاری را بر کسب کمال و معرفت در هنر ترجیح می دهد.
جالب اینکه خود هنر مدرن5عمیقاً ریشه در هنر شرق و به ویژه انتزاعات فرمی در هنرهای اسلامی دارد ومع الاسف اینکه غربیان با برگرفتن و برجسته کردن همین انتزاعات فرمی(آزادی ارجاع در اشکال نمادین) که در هنرهای اسلامی و مشرق زمین اشاره به کمال انسانی و زیبایی های الهی دارند، هرگونه مضمون و محتوای معنوی را از آن زدوده، تکنیک، سبک و انتزاعات فرمی خود را بواسطه ابزار فن آوری در تولید و تکثیر تجاری و تبلیغات رسانه ای، بعنوان مبنا و معیاری برای داوری های هنری قرار داده‌اند و افسوس که بسیاری از هنرمندان مشرق زمین نیز هم اینک با از خودبیگانگی فزاینده، معیارهای امروز غرب را بعنوان سرلوحه زیبایی و قوانین تغییر ناپذیر هنر شناخته، آثار خود را در همان قالب های فرمی و تقلید همان سبک ها و تکنیک‌ها، بدون کمترین توجهی به مضامین انسانی و اخلاقی و هویت فرهنگی خود تولید می‌کنند.
در این میان، با رواج بیش از پیش معیارهای تجاری و اهداف آشکار و پنهان سیاسی- اقتصادی غرب در پشت آنچه به اصطلاح آزادی های فرمی در هنر نامیده می شود، و زیر پوشش وسیع تبلیغات رسانه‌ای، از موزه ها و گالری ها گرفته تا جشنواره ها و جوایز متعدد و پر سر و صدا (مانند اسکار، گلدن گلوپ، کن و از این دست)، آنچه هر روز بیشتر و بیشتر قربانی می شود، مقوله هنر و آرمان و تعهدی است که ذاتی هنر و هنرمند است و البته در پی آن بی هویتی، بی‌مأوایی و رواج انگیزه های زشت و ناسالم در جوامع و هنرمندان پیرو معیارهای امروزی غرب؛
"هنر ملتزم و متعهد یک حقیقت است و ما باید بدان اقرار کنیم، نمی توان رها، بی‌مآوا و با انگیزه های روز به روز و احیاناً پایین، پست و ناسالم دنبال هنر رفت و سرافراز بود. "6
م .حمیدی
پی نوشت:
1- اشاره به آیه شریفه "فتبارک الله احسن الخالقین " درباره آفرینش انسان. سوره المؤمنون، آیه 14.
2- مفاهیم و رویکردهادر آخرین جنبش های هنری قرن بیستم، ادوارد لوسی اسمیت، ترجمه: علیرضا سمیع آذر، تهران، نشر نظر، 1380، چاپ ششم، ص 16 و 15.
از مدرنیسم تا پست مدرنیسم: منطق فرهنگی سرمایه داری متأخر، فردریک جیمسون، ترجمه: عبدالکریم رشیدیان، تهران، نشر نی، 1381، چاپ چهارم، ص 576.
3-مفاهیم و رویکردهادر آخرین جنبش های هنری قرن بیستم، ادوارد لوسی اسمیت، ترجمه: علیرضا سمیع آذر، تهران، نشر نظر، 1380، چاپ ششم، ص 17.
4-منظور بنیان نظری (مانیفست) این هنر است که تقریباً پس از نمایشگاه 1910 مونیخ، با عنوان "هنر های اسلامی" شکل گرفت.
5-از بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعی از اصحاب فرهنگ و هنر. مرداد 1380، سایت دفتر حفظ و نشر آثار.

 


مهدی امیدی
با شروع فعالیت دولت یازدهم، گروهی از اهالی عرصه هنر هفتم که البته این عرصه را جایی برای کاسبی و پر کردن جیب های خود می دانند، در مقام مرشد و مصلح سینما برآمده اند و همه مشکلات سینمای کشور را ناشی از ممیزی و نظارت می دانند! این گروه البته الگو هم ارائه می دهند و معتقدند که مدیریت فرهنگی و سینمایی دولت جدید، باید عملکرد مدیران فرهنگی و سینمایی دولت شبه اصلاحات را سرمشق خود قرار دهند! البته سخنان اخیر وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی که فرموده اند می خواهند در این عرصه راه خاتمی (رئیس دولت شبه اصلاح طلب) را ادامه دهند، خطر بازگشت به عقب را در حوزه فرهنگ و هنر کشور افزایش داده است.
اما نتیجه مدیریت دولت لیبرال مآب خاتمی در زمینه سینما چه شد؟ نتیجه کاهش نظارت –که البته فقط محدود به خودی های دولت بود- باز گذاشتن دست سرمایه دارها، در پیش گرفتن تساهل در برابر فیلمفارسی و ... در مدیریت سینمایی دوم خردادی ها چه بود؟
کافی است برای شناخت بهتر مدیریت فرهنگی با مرام لیبرالیستی به صحبت های برخی از هنرمندان برجسته و مطرح کشور توجه کرد. ازجمله این هنرمندان «ابراهیم حاتمی کیا» بود. وی در جلسه بررسی فیلم «موج مرده» در دانشگاه فردوسی مشهد که در بیستم تیرماه سال 80 برگزار شد با اشاره به عملکرد ضعیف مدیریت سینمایی وقت عنوان کرده بود: «آقای [مرحوم] داد (معاون سینمایی عطاءالله مهاجرانی) با حذف سیستم نظارتی از سینما عملا آن را در اختیار سرمایه داران قرارداد و این موجب سوق دادن سینما به سمت ابتذال شد. عملکرد آقای داد سینمای ایران را به دو بخش داخلی و خارجی تقسیم کرد که در بخش خارجی عده ای مانند جاسوسک فقط برای جشنواره های خارجی فیلم می سازند و بالابردن پرچم ایران در آن جا به افتخار ملی تبدیل شده است؛ حتی اگر به قیمت خراب کردن وجهه ایران تمام شود و در بخش داخلی نیز عنان سینما در کف سرمایه داران قرار گرفته است و فیلم ها به سمت مسائل سطحی و ابتذال جامعه پیش می رود؛ حتی در این فیلم ها، تحلیلی نیز درباره مسائل مطرح شده صورت نمی پذیرد.»
وی همچنین با اظهار تاسف از عملکرد آقای داد، ادامه می دهد: «با آمدن آقای داد ما منتظر دوران طلایی سینما بودیم ولی با عملکرد ایشان به بدترین دوران تبدیل شد و ای کاش ایشان به ساخت فیلم‌های زیبای خود ادامه می دادند؛ دوران چهار ساله آقای داد جز ابتذال چیزی به سینمای ایران هدیه نداد و رشد ابتذال را سریع تر کرد.»
سخنراني مجيد مجيدي در چهارمين جشن خانه سينما در سال 1379 آينه صادقي است براي بازخواني وضعيت سينما در دوران حاکميت جريان شبه اصلاح طلب. او در اين مراسم وضعيت سينماي آن دوران را رو به سقوط و سراشيبي توصيف کرد و به صراحت بيان کرد: « ... گوش بداريم كه صداي پاي ابتذال به راحتي به گوش مي‌رسد. آن چه روزگاري به درست يا به غلط با واژه‌ فيلمفارسي مي‌خوانديمش، ‌دوباره سر و گوشي مي‌جنباند، تابلوهاي رنگارنگي كه فقط در كار فريب چشم هايند و با انديشه و آگاهي بيگانه‌اند، دوباره در سر چهارراه‌ها حاضر مي‌شوند. ترانه‌خواني‌هاي كوچه و بازاري، عشق هاي كاغذي و لحن هاي كلاه مخملي دوباره در فيلم ها ظاهر مي‌شوند.»
مجيدي بار ديگر در سمينار «نقد سينماي اجتماعي و سينماي ديني» که دي سال 87 در دانشگاه علامه طباطبايي برگزار شد گفت: «...يکي از گله‌هاي من به آقاي خاتمي هم همين مسئله بود، چرا که علي رغم علاقه‌اي که به شخصيت ايشان دارم، بايد بگويم که در دوره‌ ايشان علي رغم فضاي آزادي که وجود داشت، چيزي جز ابتذال نصيب سينماي ما نشد.»
«مجتبی راعی» هم در سال 80 از وضعیت سینما به شدت انتقاد کرده و گفته بود: «وقتی در سینما همه چیز رها شود، یک دسته از زیر میز با همدیگر سعی می کنند سینما را کنترل کنند و یک باندبازی بسیار جدی در سینمای ایران چون امروز (دوره اصلاحات) به وجود می آورند.»
«احمدرضا درویش» هم در سال 79 و در حاشیه نشست نقد و بررسی فیلم «متولد ماه مهر» دیدگاه خود را درباره سیاست های اصلاحات در زمینه سینما بیان کرد و گفت: «قطعا معنای آزادی مشروع در چهارچوب قانون اساسی، معنایش گیتار نیست، معنایش بحث صیغه نیست که الان در اکثر فیلم ها باب شده است.» نظرات این سینماگران گویای آن است که رهاسازی سینما و حذف نظارت، به علاوه حاکمیت سرمایه و غلبه نگاه اقتصادی بر اهداف فرهنگی در سینما، سبب رشد ابتذال و فیلم هایی سطحی شد.
گذشته، چراغ راه آینده است. بدون شک کسانی که با رجوع به حافظه تاریخی خود، مسائل و اتفاقات را مورد سنجش قرار می دهند و سپس عمل می کنند، ضریب شکست ها و اشتباهاتشان کاهش می‌یابد. این روزها نیز در موقعیتی قرار داریم که ایجاب می کند بیشتر به گذشته برگردیم؛ شرایط را مقایسه کنیم و برای آینده تصمیم بگیریم.
اهمیت این موضوع از آنجاست که فرهنگ، یکی از حوزه های مهم و تاثیرگذار است که نحوه سیاستگذاری و مدیریت دولت بر آن، بر فکر، روح و روان اعضای جامعه اثر می گذارد. در این میان عرصه سینما، از جایگاهی ویژه برخوردار است.
باید منتظر ماند و دید که آیا مدیریت سینمایی جدید از گذشته عبرت می گیرند یا رفتن به راه های اشتباه قبلی و ورود به کوچه های بن بست تکراری را در پیش خواهند گرفت؟


 


محمدرضا محقق
با فیلم مهمی روبه روییم. یک سینمای دغدغه مند.
چقدر قابل دفاع است اینکه یک فیلم هم درام داشته باشد و هم تعلیق و هم تلخی و هم بازی و هم کاراکتر و شخصیت و البته مضمون و محتوایش هم با تناسبی نسبی با این مضامین، به یک منظومه سینماورزانه نزدیک شود.
فیلم موضوع حساس و فوق العاده تلخی دارد و از یک موقعیت تابو و نهفته و نگفته سر بر آورده و در این راه معلوم است که باید مخاطبش را در یک فضای خطیر و ریسک پذیر با خود همراه کند.
قبل از هر چیز باید گفت فیلم آخر خانم پوران درخشنده بی تردید جزء نمونه های شاخص فیلم اجتماعی است که ابدا سعی نکرده ادای اجتماعی بودن را درآورد و خودش را با اطوار ریختن و بازی های مهوع فرمی و شعار دادن های سیاسی و چیزهای دیگری از این دست، به عنوان فیلم اجتماعی جا بزند.فیلم یک هویت شاخص دارد و آن طرح یک موضوع دردآور است که اولین گام در درمان آن محسوب می شود.
تمام تلاش کارگردان و اقتضای روحیه خیرخواهی و دلسوزی داهیانه او در همین طرح کردن بایسته و شایسته آن است و فیلم هم اتفاقا از همین جهت فوق العاده مهم و قابل دفاع و ستایش است.
طرح موضوع باعث می شود تا دیگرانی که وظیفه دارند و همه، به راه های درمانش و گام ها و پله‌های بعدی فکر کنند و مسیر را بیابند و به بقیه هم نشان دهند.
و اتفاقا از آن جهت که موضوع حساس و خطیر است، این گام اول و نحوه برداشتنش و نفس اتفاق افتادنش مهم است.
و وظیفه و تعریف فیلم اجتماعی از همین جا معلوم و ناشی می شود و مرزش با فیلم های مدعی و باسمه ای و دروغگو و ظاهرفریب،مشخص.
فیلم روایتگر دخترکان معصومی است که مورد آزار قرار می‌گیرند و به جهت تابو بودن این مسئله و حساسیت دیگران به آن، مخفی‌کاری و نهفتن و نگفتن را برمی گزینند.
چه خودشان و چه خانواده هایشان. و همین رویکرد و رویه هم دلیلی و طریقی می شود بر ظلم مضاعف و امتدادیافتن این اتفاق فاجعه آمیز و تکان دهنده.
اینجاست که سینما ماهیت اجتماعیش را می یابد و نقد و تحلیل اجتماع و طرح مباحث و احیانا راهکاردادن را برمی گزیند و از دایره ابتذال و یا حتی سرگرمی صرف خارج می شود و بی آنکه هیچ مشکلی با اصل مهم و خطیر و جدی و سخت سرگرمی سازی داشته باشد، نگاهی انتقادی و اصلاحگرانه و یاری رسان به مظلومان جامعه در هر قشر و سلک و به هر دلیلی را برای خود فراهم می سازد و این وظیفه را بر دوش خود حس می کند.
فیلم «هیس...» چنین اثری است با چنان ویژگی ها و ماهیتی.
تمام تلاش فیلم هم با همین روحیه و رویکرد که به طرح موضوع پرداخته و نوعی تابوشکنی صحیح و لازم را در جهت دفاع از مظلومانش صورت دهد، شکل یافته و در همین مسیر هم بوده که شاید گاه گداری درام آسیب دیده یا عناصری دم دستی رخ داده یا هر ایراد و نقد دیگری که بر اجزا و عناصر سینمایی فیلم وارد باشد که در برخی موارد حتما هم هست.
اما یادمان باشد فیلم چه بار مهم و وظیفه جدی و اتفاق خطیری را بر عهده گرفته و چه راه و روشی را برای ایفای این نقش برگزیده.
در فیلم هیس... ما شاهد یک چندضلعی نه چندان منتظم از همه کسانی که در این واقعه دخیل اند هستیم.
کودکی که آزاردیده، خانواده ای که منفعل است و ضربه خورده، قانون و مراجع قانونی، وکیلی که به دنبال احقاق حق با همه موانع و محدودیت های قانونی و فراقانونی اش است، جانی بیماری که چنین فاجعه ای مرتکب شده و البته تماشاگر و بیننده ای که بناست به عنوان آحاد یک جامعه، این موقعیت و آدمهایش را خاصه کودکان و خانواده هایشان را به تماشا بنشیند و قضاوت کند.
اینکه کارگردان بتواند در چنین منظومه ای به یک فضای متناسب و درست و اصلاحگرانه و امدادرسان اجتماعی دست یابد، البته که هم شریف است و هم خطیر و هم نیازمند دقت و واشکافی ابعاد نهفته و نگفته این وضعیت.
از تابوهای درست و غلط اجتماعی گرفته تا محدودیت های قانونی و از ضعف و نقصان آدمها در برخورد انفعالی یا مخفی کاری‌های ناصحیح شان گرفته تا هزار و یک چیز دیگر که مستقیم و غیرمستقیم با این مسئله ربط می یابد.
هیس... یک ملودرام تلخ و هشدار دهنده اجتماعی است که وظیفه مهمی را برای یادآوری اصولی خاک گرفته و کج فهمیده که راه را برای ظلم مضاعف به قربانیان معصوم جامعه یعنی کودکان آزاردیده فراهم آورده، برعهده گرفته است.
اثری جاندار و پرخون و تلخ و تعهدآمیز که دوباره به همه ما یادآوری کرد سینما آنچنان که گروهی می اندیشند و می خواهند، ملک طلق ابتذالیون و اباحه گران و باری به هرجهت های شکم سیر بی درد نیست.
سینما می تواند مظلوم را بنمایاند و داد او بستاند؛ حداقل به همین اندازه که در قاب تصویرش، واگویه هایی نهفته و نگفته از ظلمی فجیع را که گرفتار انکار و ابهام و استفهام مردمان- از دور و نزدیک و به هر دلیل درست یا غلطی– شده بیان کند و چشم ها و ذهن ها را به سمتش فرابخواند تا شاید راه حلی برآید و گره کار گشوده شود.
و به راستی که وقتی در این زمان و زمانه آشفته و پریشان هنر هفتم، فیلمی چنین رسالتی برای خود متصور شده و به اقدامی از این دست مبادرت می ورزد، شایسته تقدیر و تعظیم است. نیست؟!
تردیدی نیست که فیلم پوران درخشنده در بعضی جهات دچار سطحیت و دم دستی گزینی- خاصه در آن سکانس آغازین- شده و البته بیشتر در جهت اجرای عناصر سینمایی از فیلمنامه گرفته تا اتفاقات تصادفی شبه هندیش آسیب دیده.
با این حال، فیلمی سرپا و قابل پیگیری و دیدن تا آخرین لحظه است و مخاطب را به خوبی -به طور نسبی- تا آخر، همراه دغدغه و داستان و تعلیقش می سازد.
باید به خانم درخشنده خسته نباشید و دست مریزاد گفت!

بازی با احساسات مخاطب برای تحریف واقعیات

حسین کارگر
فیلم «هیس! دخترها فریاد نمی زنند» نمونه جدید از فیلم هایی است که خواسته یا ناخواسته و با نگاهی نامنصفانه و غیرمنطقی به مسئله قصاص می پردازند.
فیلم هایی با مضمون تخطئه حکم قصاص، از مصداق های بارز تحریف حقایق از طریق انعکاس محدود واقعیات هستند. کافی است تا یک بار دیگر این نوع فیلم ها را مرور کنیم؛ «می خواهم زنده بمانم»، «شهر زیبا»، «سوت پایان»، «انتهای خیابان هشتم»، «دم صبح»، «من مادر هستم» و ... پیش از این با چنین رویکردی ساخته شده و بدون هیچ مانعی هم به نمایش درآمدند! ترفند همه این فیلم ها، بازی با احساسات و درگیر ساختن مخاطب به جای تکیه بر عقلانیت و منطق است. آنچه در این آثار تحریف شده ، تصویر قتل و قاتل است. در فیلم های ضدقصاص، واقعیت این گونه نشان داده می شود که گویی قتل و کشتن یک انسان، اتفاق چندان مهمی نیست! در همه این آثار، قاتل ها انسان هایی به شدت موجه و دوست داشتنی جلوه می کنند! سازندگان این طیف از فیلم ها با به کارگیری شعبده سینما، میان مخاطب و کاراکترهای قاتل، همذات پنداری و نوعی احساس نزدیکی و محبت ایجاد می کنند تا از این طریق، حکم قصاص را زیر سؤال ببرند. احتمالا کارگردانان این فیلم ها در توجیه تحریف واقعیت ها در آثارشان می گویند که قصدشان ترویج گذشت و ایثار است تا به این وسیله اولیای دم را به بخشش افراد محکوم به قصاص تشویق کنند! بر فرض هم که نیت این فیلمسازان جز این نباشد، نتیجه عمل آن ها کاملا معکوس است. چون همه این فیلم ها به طور غیر مستقیم به عادی سازی مسئله آدم کشی می پردازند. در این فیلم ها واقعیات به گونه ای ساخته و پرداخته شده که گویی آدم ها حق دارند در مواقع ضروری، همنوعان خود را به قتل برسانند و دستگاه قضا و اولیای دم هیچ حقی در قصاص آدم کش ها ندارند!
این نوع مهندسی دراماتیک دقیقا در فیلم «هیس! دخترها فریاد نمی زنند» به کارگردانی پوران درخشنده نیز اتفاق افتاده است. این فیلم داستان زن جوانی است که در شب عروسی اش یک کارگر را می کشد. تحقیقات مشخص می‌کند که مقتول، یک فرد بیمار و کودک آزار است. روایت فیلم از طریق بازگشت به گذشته به شرح جزئیات تجاوز به دختران خردسال می‌پردازد. در فیلم سعی می شود با نشان دادن چهره ای مظلوم و مثبت از زن قاتل، اقدامات او نوعی انتقام جویی قلمداد شود! اما نتیجه چیزی نیست جز این که «هیس…» یک فیلم مشمئز کننده و خشونت‌آمیز از آب در آمده است.
کارگردان محترم این فیلم که البته از هنرمندان خوش نام، متعهد و دارای سابقه درخشنده است، در توجیه ساخت فیلم جدید خود گفته که هدفش هشدار دادن به خانواده‌ها برای محافظت از فرزندانشان بوده است. این هدف، قطعا عالی است. اما این موضوع هم خیلی تکراری و بدیهی است که هدف، وسیله را توجیه نمی کند! بهتر است برای آگاه سازی مردم و هشدار دادن به خانواده ها از روش های مناسب و پرشتاب تری استفاده کرد. نمایش چنین اتفاقاتی بر پرده سینما بیش از آنکه عبرت‌آموز و هشدار دهنده باشد، اضطراب آفرین بوده و موجب دامن زدن بدبینی و تفرقه میان اقشار جامعه می شود. به ویژه اینکه در فیلم «هیس...» همه کودک آزارها از طبقه مستضعف و مشغول به مشاغل خدماتی و کارگری معرفی می شوند. این هم از آن دروغ های بزرگ سینمایی است. چراکه این گونه بیماری های اخلاقی عموما در میان طبقات تازه به دوران رسیده و مفسدین اقتصادی شایع است.
با این حال نتیجه این بحث، بستن باب ترسیم موضوع قصاص و مسائلی چون کودک آزاری در سینما نیست. بدون تردید، یکی از رسالت های رسانه ای سینما، پرداختن به چنین سوژه هایی است. اما باید راه های تازه تر و نگاه‌های عادلانه تری را کشف کرد. مثلا می توان یک بار و فقط یک بار هم در ساخت این گونه آثار، چهره قاتل ها را به گونه دیگری نشان داد. یا می توان به جای محدود شدن بر مظلومیت خانواده قاتل، اندکی هم به خانواده های داغدار و رنج و گدازه های درونی آن ها توجه کرد.

 


سعید رضایی
باز هم مثل اغلب اوقات، رسانه ملی محترم، یکی از سریال های مهم و قابل توجه خود را در سکوت به نمایش درآورد. منظورم سریال «نوشدارو» است که اتفاقا مضمون آن با عنوانش کاملا تطابق دارد. جای شگفتی است که چرا برای این گونه آثار که به مسائل مهم ملی و استراتژیک کشور می پردازند، کمترین تبلیغ و آگهی پخش می شود؟ با این حال به نظر می رسد، «نوشداروی» سیما به کام مخاطب‌ها نشسته است. سریال بی ادعا و سر به زیری که همه بار تلویزیون در حوزه سریال را در واپسین روزهای تابستان به دوش می کشد!
جواد اردکانی فیلمساز امتحان پس داده ای است و با آثار قبلی خویش نظیر «غریبه»، «آینه های نشکن»، «شور شیرین» و ... نشان داده که از پس مضامین مهم و سنگین سیاسی به خوبی بر می‌آید. و البته «نوشدارو» یک گام رو به جلو در کارنامه وی محسوب می شود.
سریالی با دستمایه قرار دادن فرهنگ جهاد و شهادت افشاگر ناگفته های تازه ای از دوران جنگ تحمیلی و تحریم تحمیلی زمانه ماست.
این سریال، داستان زندگی خانواده های دو رزمنده دوران دفاع مقدس در گذشته و حال است که البته پدر یکی از این خانواده ها که از سرداران بزرگ هم بوده به شهادت رسیده است. دو مجاهدی که هر دو از نخبگان علمی کشور بودند و درحالی که در یکی از بهترین دانشگاه های جهان تحصیل می‌کردند، جبهه را نیز دانشگاه تازه ای برای خود دیدند. ازدواج فرزندان این دو خانواده باعث افزایش پیوند و نزدیکی آن ها می‌شود. اما بروز یک اتفاق عجیب، باعث تعلیق زندگی آن ها شده است. بازداشت پسر سردار که یک نخبه رایانه ای هم هست باعث ورود داستان سریال به ماجراهای امنیتی و سیاسی شده است که در ادامه راز این معما گشوده خواهد شد. سفر خانواده حق شناس به انگلیس برای ادامه تحصیل دخترشان و بازگشت پدر به ایران برای تحقق یک پروژه ملی مهم در راستای مقابله با تحریم، روایتی چند لایه و پر جاذبه را پدید آورده است.
نکته مهم درباره سریال «نوشدارو» این است که زمان حال و گذشته را به خوبی با هم در آمیخته است. به این ترتیب که روایت اصلی، در زمان حال می گذرد، اما گاهی داستان به دوران دفاع مقدس باز می گردد و نوعی مقایسه و مشابه سازی میان وضعیت کنونی کشور ما با دوران جنگ تحمیلی صورت می گیرد. این نوع قصه پردازی در این سریال یادآور این مفهوم مهم است که اگرچه جنگ تمام شده و از آن دوران سال‌های زیادی گذشته است، اما دفاع و جهاد همچنان ادامه دارد. همان طور که در آن سال ها، تنها با ایثار و فداکاری و مقاومت توانستیم سنگرها و جبهه های پی در پی را فتح کرده و پیروز یک نبرد نابرابر شویم، امروز هم تنها با همین رویکرد و روحیه جهادی است که می توان به پیروزی رسید.
ویژگی قابل توجه دیگر «نوشدارو» این است که نقطه ثقل درام، خانواده است. در این سریال فضا و انس و الفت جاری در یک خانواده ایرانی به خوبی به تصویر کشیده شده است. این تصویرسازی البته بدون اغراق و تصنع صورت گرفته و همان طور که می بینیم، این آدم ها در عین خوبی و صمیمیتی که دارند، گاهی عصبانی هم می شوند و برخی اوقات اشتباه هم می‌کنند. اما آنچه در این میان به خوبی درخشیده، نمایش سبک زندگی ایرانی است. روابط و اتحاد خانوادگی مستحکم، احترام به بزرگ ترها، ازدواج ساده و آسان و ... از شاخصه های مهم سبک زندگی بومی هستند که در این سریال دراماتیزه شده اند.
در مجموع، سریال «نوشدارو» یکی از همان نوشداروهایی است که در این زمان و زمانه به شدت به آن نیازمندیم و ای کاش چنین آثاری در قالب ها و شکل های متنوع و متکثری در فضای فرهنگی و رسانه ای ما افزایش یابد.

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10